جلسه 1020

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:1020 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1374
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
رابعه دعا بر ميت بكند. و تكبير خامسه را بگويد و منصرف بشود. در اين عبارت مقاماتى هست كه در آنها بايد بحث بشود. يك امر مسلّم است عند اصحابنا. بلكه مى‏شود گفت كه اين امر از ضروريات مذهب شيعه است. و آن اين است كه صلاة على المؤمن به كمتر از پنج تكبيره نمى‏شود. پنج تكبيره بايد گفته بشود. اگر يك تكبيره‏اى را نگفت عمداً او سهواً و موالات فوت شد به نحوى كه خواهيم گفت بطلت الصّلاة. صلاة باطل مى‏شود. پنج تكبيره لازم است. بعد از تسالم بر اين كه احدى از اصحاب ما مخالفت نكرده است امّا آنها مختلف هستند. مشهورشان چهار تكبير است. مذهب ما اين است كه در صلاة على المؤمن پنج تكبير بايد گفته بشود و كمتر جايز نيست. بعد الفراغ از اين بحث مى‏شود كه آيا زيادت بر اين پنج تكبيره اين زيادت حكمش چيست. مى‏دانيد در باب صلاة فرايض كه گفته مى‏شود صلاة ظهر چهار ركعت است، معنايش اين است كه اين واجب چهار ركعت است. امّا اين كه ركعت پنجمى را آورديم نماز باطل مى‏شود، اين از دليل ديگر استفاده شده است. من زاد فى صلاته ركعتاً در بعضى روايات من زاد فى صلاته ركوعاً فعليه الاعاده.
از اين استفاده شده است كه آن چهار ركعت به شرط لا است. و الاّ اگر اين ادلّه نبود، فقط بود كه لا صلاة الصّبح ركعتان است، مى‏گفتيم كه شخصى مى‏خواهد يك ركعت هم علاوه كند. مثلاً من باب انّه كه صلاة است ديگر. زياد بكند. اين حكم به بطلان نمى‏شد اين ادلّه نبود. آن ادلّه فقط اين است كه واجب دو ركعت است. امّا بيشتر مى‏شود اتيان كرد يا نه، آنها ساكت هستند. از روايات و از ادلّه ديگر استفاده شده است كه تحديد در ناحيه اقل و اكثر است. يعنى چه جورى كه پنج تا كمتر نمى‏شود، از پنج تكبير كمتر نمى‏شود، صلاة صبح از دو ركعت كمتر نمى‏شود، بيشتر هم نمى‏شود. به شرط لا است كه بايد نباشد. كلام اين است آيا در ما نحن فيه هم مثل صلوات فريضه است كه اگر شخصى تكبيره‏اى را زياد كرد عمداً او سهواً فرقى نمى‏كند. اين عمداً و سهواً مانعى دارد يا اين كه نه اين جا زيادت عيبى ندارد. مثل صلوات فريضه نيست. صاحب الوسائل قدس الله نفسه الشّريف در باب صلاة الجنازه بابى را عنوان كرده است كه در آن باب اين جور فرموده است مستحب است بعد از اين كه صلاة بر ميّت تمام شد، اعاده آن صلوات قبل الدّفن تا مادامى كه ميّت دفن نشده است، اعاده آن صلاة مستحب است. و كذا مستحب است بر زيادت در تكبيرات. پنج تكبير واجب است آخر. زياده در تكبيرات هم مستحب است. خصوصاً لاهل الفضل. آنهايى كه صاحب فضيلت هستند. مثل شهدا و امثال ذالك. بابى را عنوان كرده است. بدان جهت كلام ما واقع مى‏شود كه اين زيادتى در صلاة در خمس تكبيرات زيادت به صلاة مستقل شد. يا يك نماز ديگرى خواندند. چه جور است آن قبل از دفن؟ يا فرض كنيد همان صلاة را تكبيرش را زياد كردند. شخصى هفت تكبير بر او گفت. بعد از تكبيره خامسه دو تكبير ديگر را هم گفت. در آنها هم ميت را دعا كرد. بعد يك تكبير هفتمى گفت و فارغ شد. اين چه جور است. بدان جهت كلام در ما نحن فيه در اين واقع مى‏شود. اين را بدانيد و انشاء الله خواهد آمد و منقّح خواهد شد اين مطلب كه اين جا دليلى نداريم كه من زاد تكبيرتاً در صلاة الميت و عليه اعادتها. اين جا مانعيّت ندارد زيادت. مثل صلوات فريضه نيست. انّما الكلام فعلاً در استحباب زيادت است كه از كلام صاحب الوسائل و جماعت ديگرى گفته‏اند اگر ميّت از اهل فضل و فضيلت است و مثل شهيد
است، زيادتى صلاة بر ميّت كه زيادت دو جور مى‏شود. يكى تكرار صلاة، يكى تكرار تكبير يك صلاة. فرموده است هر دوى اينها مستحب است. دارد در باب ششم از ابواب صلاة الجنازه. جواز الزّيادت فى صلاة الجنازه على خمس تكبيرات. اين...اين است كه يك صلاة را بيشتر تكبير مى‏گويد. و جواز اعادة الصّلاة على الميت و تكرارها على كراهيته. جايز است اعاده كند صلاة بر ميت را و تكرار بكند. منتهى اين مكروه است. يعنى اقل ثواباً است. كراهت در عبارت به معنا اقلّ ثواباً مى‏شود. و استحباب ذالك فى الصّلاة على اهل الصّلاح و الفضل. اين جور زيادت در آن صلاتى كه بر اهل صلاح و فضل است مستحب است. غرض اين است كه اين صلاة ميت جدا است از صلاة فريضه. بدان جهت ما چند روايت براى اين كه آشنا بشويم به اصل الحكم، آن رواياتى كه دلالت مى‏كند خمس تكبير واجب است و بايد خمس تكبيرات گفته بشود، اين روايات يك چند تايش را مى‏خوانيد تا ذهن‏ها آماده بشود. يكى از اينها صحيحه عبد الله ابن سنان است.
در باب پنج از ابواب صلاة الجنازه روايت ششمى است. و باسناد الشّيخ عن الحسين ابن سعيد عن فضاله كه فضالة ابن ايّوب است. عن عبد الله ابن سنان عن ابى عبد الله (ع). قال التّكبير على الميت خمس تكبيرات. تكبير بر ميت پنج تكبير است. يعنى پنج تا كمتر نمى‏تواند بشود. پنج تا بايد گفته بشود كه واجب است پنج تا. اين را بدانيد. اين در اين روايت موضوع مطلق الميّت است. آن ميّتى كه به او نماز خوانده مى‏شود، بايد پنج تكبيرات گفته بشود. و اين كه ما مقيّد كرديم موقع گفتن ميّت را به مؤمن. مراد از مؤمن فعلاً شيعه اثنى اشعرى است. چون كه مؤمن در مقابل كافر او محلّ كلام نيست. او صلاة على الكافر مشروعيّتى ندارد. مؤمن ربّما يطلق در مقابل منافق. آن هم بحث خواهيم كرد كه آن مؤمن مراد چيست. در اين روايت مطلق الميّت است. يعنى يك جايى اگر محلّ شك شد، كه آيا مؤمن وصى است معنايش يا زيّق است فقط خصوص اثنى اشعرى است، چون كه مقيّد مجمر است، امرش داير بين الاقل و اكثر است، ميت مؤمن خصوص معتقد اثنى اشعرى است، يا مراد مؤمن يعنى منافق نباشد. كه هم شيعه اثنى اشعرى را مى‏گيرد و هم غير او را مى‏گيرد. مراد از مؤمن چيست اگر مجهول شد تمسّك به مثل اين اطلاق مى‏شود. چون كه مقيّد وقتى كه مجمل شد امرش داير بين الاقلّ و الاكثر شد كما اين كه در بحث اصول منقّه است تمسّك به اطلاق و مطلق مى‏شود. در جايى كه مطلق خطاب مستقلّى داشته باشد. اين صحيحه از خطابات مستقله است در خمس تكبيرات. التّكبير على الميّت خمس تكبيرات. خمسه است. يك روايت ديگرى را هم بخوانم. آن هم روايت دهمى است. صحيحه ابى بصير است. روايت دهمى است. و باسناد الشّيخ عن سعد ابن عبد الله، سعد ابن عبد الله نقل مى‏كند عن ابراهيم ابن محسيار. ابراهيم ابن محسيار برادر على ابن محسيار است. عن اخيه على عن حمّاد ابن شعيب. اين جور ايشان نوشته است در وسائل. نسخه اين جور است. اين غلط است. عن حمّاد عن شعيب. اين حمّاد، حمّاد ابن عيسى است كه راوى است از شعيبى كه آن اقرقوفى است. شعيب اقرقوفى خودش ثقه است.خواهر زاده ابى بصير است. عن شعيب يعنى شعيب اقرقوفى عن ابى بصير عن ابى عبد الله (ع). اين به قرينه ساير روايات است. چون كه كتاب شيعب اقرقوفى كه از ابى بصير نقل مى‏كند كه پسر خواهر ابى بصير است، يكى‏اش از راوى‏هايش حمّاد ابن عيسى است. اين حمّاد ابن شعيب نيست. عن حمّاد عن شعيب است. عن ابى بصير. آن جا اين جور است. عن ابى عبد الله (ع) التّكبير على الميّت خمس تكبيراتٍ. تكبير بر ميت خمس تكبيرات است. بدان جهت در ما نحن فيه كه هست هكذا يك روايت ديگر هم بخوانم.
روايت 5 است در اين باب. محمد ابن الحسن باسناده عن احمد ابن محمد عن اسماعيل ابن سعد الاشعرى عن اب الحسن الرّضا(ع) قال سألته عن الصّلاة على الميت فقال امّ المؤمن و خمس تكبيرات. اين همان مقيّد است. و امّا المؤمن و خمس تكبيرات. و امّ المنافق فاربعٌ. و امّا صلاة على الميت چهار تكبير دارد. چهار تكبير كه دعاى بر آن ميت نمى‏كنند آن منافق را. ديگر چهارمى را مى‏گويند و برمى‏گردند. خواهد آمد تفصيلش. و لا سلام فيها. در صلاة ميت هم سلامى نيست. مى‏دانيد كه همين تكبير را گفت و تمام كرد. تكبير خامس را گفت يا رابع را گفت تمام كرد. يك روايت ديگر هم از اين قبيل بخوانم. روايت اولى در اين باب صحيحه حشام ابن سالم است. و حمّاد ابن عثمان است. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابى عمير عن حمّاد ابن عثمان و حشام ابن سالم جميعاً عن ابى عبد الله (ع) قال كان رسول الله (ص) يكبّر على قومٍ خمساً. بر يك طايفه‏اى كه نماز ميت مى‏خواند بر ميت آنها پنج تكبير مى‏گفت. و على قومٍ آخرين اربعاً. فاذا كبّر على رجلٍ اربعاً وقتى كه تكبير مى‏گفت بر مردى چهار تا، اتّهم. او متّهم مى‏شد كه منافق بود رسول الله (ع) چهار تا گفت. پس اين معنا كه در صلاة على الميت المؤمن كه پنج تكبير لازم است. امّا الزّياده از اين تكبير كه انسان بيشتر از پنج تكبير بگويد، اين زياده دو نحو مراد است كما اين كه عنوان كرده است صاحب وسائل. يكى اين است كه هنوز دفن نشده، صلاة را تكرار مى‏كنند بر او. هنوز دفن نشده صلاتى كه خوانده دوباره مى‏خوانند. اين در آن مواردى كه ميت اهل فضيلت بوده باشد. يعنى زا شرف بوده باشد. زا منزلت دينى بوده باشد. مراد از...فضيلت اين است. در اين صورت تا قبل الدّفن انسان بخواهد صلاة را مكرر كند، اين مانعى ندارد. اين اشكالى ندارد. نسبت به اهل الشّريف اين اشكالى ندارد. دليلش چيست؟ صلاة را مكرر كند. نه اين كه تكبير صلاة را زياد كند. اين اشكالى ندارد. دليل بر اين صحيحه حلبى است در باب ششم. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابى عمير عن حمّاد عن الحلبى عن ابى عبد الله (ع). قال كبّر امير المؤمنين (ع) على سهل ابن حنيف و كان بدوياً خمس تكبيراتٍ. تكبير گفت مولانا امير المؤمنين بر سهل ابن حنيف كه بدوى بود خمس تكبيرات را گفت. ثمّ مشى ساعتاً مقدارى ساعت نه ساعت اين جور است كه گذاشته‏اند جلوى من. ساعت يعنى مقدارى. ساعت به معناى لغوى است. ثمّ مشى ساعتاً ثمّ وضعه جنازه را دوباره گذاشت و كبّر عليه خمستاً اخرى. پنج تكبير ديگر گفت. فسمع به ذالك حتّى كبّر خمساً و عشرين تكبير. پنج تا نماز خواند. پنج تا تكبير گفت در هر نماز بيست و پنج تكبير مى‏شود. پنج دفعه تكرار كرد صلاة را. و هكذا در رسول الله (ص) هم همين جور وارد است كه ايشان هم همين جور كرده است با همزه. منتهى دارد كه الان مى‏رسيم. در همزه هفتاد تكبيره گفت. و هفتاد تا نماز خواند. بخوانم روايتش را.
و بالاسناد عن الحلبى. صحيحه حلبى به همان سند. فى حديثٍ انّ النّبى لم... اين مال خود نبى (ص) است. و صحيحه اسماعيل ابن جابر و زراره صحيحه سومى است در اين باب. و عن علىٍّ عن ابيه. كلينى نقل مى‏كند از صاحب تفصير از پدرش عن حمّاد عن حريض عن اسماعيل ابن جابر عن زراره عن ابى جعفرٍ(ع) عن اسماعيل ابن جابر و زراره. عن ابى جعفرٍ فى حديثٍ انّ رسول الله (ص) صلّى على همزه سبعين صلاة و كبّر عليه سبعين تكبيره. هفتاد تا تكبيره گفت. معناى اين روايت بعد هم معلوم مى‏شود. بعضى‏ها به اين روايت دومى كه فعل رسول الله بر همزه سيد الشّهدا است استدلال كرده‏اند كه در يك نماز تكبيره را زياد كردن حتّى هفتاد مرتبه عيبى ندارد. رسول الله (ص) صلّى على همزه سلام الله عليه بر ايشان نماز خوانده است به سبعين سنات سبعين تكبيره. يعنى سبيعن نماز خوانده است. هفتاد تا نماز خوانده است. هر نماز هم با هفتاد تكبيره. به جهت مقام علو و مقام ايشان صلّى رسول الله (ص) مى‏دانيد كه هفتاد تا نماز سيصد و پنجاه تا تكبيره مى‏خواهد. صلّى رسول الله (ص) على همزه سبعين صلاة و كبّر عليه سبعين تكبيره. يعنى در هر يك نماز هفتاد تكبيره گفت. كه هفتاد نماز در هر يكى هفتاد تكبيره گفت. اين را هم دليل گرفته‏اند بر اين كه صلاة واحده را در جايى كه ميّت از اهل شرف بوده باشد، از اهل فضيلت بوده باشد، صلاة واحده تكبيراتش را زياد كردن عيبى ندارد. مستحب است. عرض مى‏كنم بر اين كه امّا اين معنا كه در ما نحن فيه ذكر كرديم استدلال شده است اين درست نيست. چرا؟ براى اين كه در روايت ديگر هم هست. آن روايت ديگر به جهت اين است كه اين روايت ذو احتمالين است. ذو احتمال اين است كه وقتى كه رسول الله (ص) بر همزه نماز مى‏خواند وقتى كه نماز او را به همان پنج تكبيره خواند. بعد كه شهدا را چون كه بر شهيد نماز خواند تدريجاً هم عيبى ندارد ديگر. خواهد آمد مسأله‏اش. او كه تمام شد، شهيد ديگر كه مى‏آوردند اين همزه را برنمى‏داشتند ببرند. بدان جهت همزه هم بود. آن شهيد دوم را هم برنمى‏داشتند. وقتى كه صلاة رسول الله (ص) هفتاد نماز خواند آن وقت هفتاد تكبيره‏اش اصابت كرد به هفتاد تا تكبيره رابعه به ميت دعا مى‏شود ديگر. در آن تكبيره رابعه من كلّ صلاةٍ كه هفتاد تا مى‏شود، اصابت كرد اين تكبيره. دعايش شامل همزه هم شد. مراد اين است. نه اين كه معنايش اين است كه هفتاد دفعه تكرار كرد نماز را بر او با هفتاد تكبيره. اين جور نيست. محتمل هم هست كه مراد از صلاة دعا بوده باشد. نماز تمام نبوده باشد. چون كه صلاة در ما نحن فيه به معنا دعا على الميت است. هفتاد تا نماز خوان صلّى عليه يعنى هفتاد دفعه بر او دعا كرد در ضمن اين كه نماز مى‏خواند بر جسد شهدا آن وقت اين جور هم به او گفت. در روايت عيون الاخبار هم همين جور است. روايت 7 است در اين باب. محمد ابن على ابن حسين باسناده فى عيون الاخبار و...الوضو ولو روايت من حيث السّند ضعيف است اشكال كرديم، ولكن موجب احتمال است كه آن روايت معنايش اين است. عن الرّضا عن آبائه عن ابيه (ع) قال كبّر رسول الله على همزه پنج تكبيره. يك نماز خوانده است بر او. و كبّر على الشّهدا بعد همزه خمس تكبيرات. چون كه همزه را برنداشته بودند فاصاب همزه سبعين تكبيراً. اين خمسين تكبيره‏اى كه هست سبعين تكبيره به همزه هم اصابت كرد. بدان جهت اين صحيحه دلالتى ندارد كه يك نماز را كه بر ميت مى‏خوانند ولو او اهل الشّرف بوده باشد، اهل الفضيله بوده باشد، تكبيره يك صلاة را زياد كند كه صاحب وسائل مى‏گويد. اين استحبابش ثابت نشده است. آنى كه ثابت شده است تكرار صلاة است. صحيحه حلبى اول كه بر سهل ابن حنيف على (ع) تكرار كرد صلاة را او ثابت شده است.
و امّا اين كه در يك صلاة ميت ولو اهل شرف بوده باشد، اهل فضيلت بوده باشد ميت تكبيرش را زياد بكند، اين ثابت نشده است. بله در ما نحن فيه بعضى رواياتى هست كه از آن روايت استفاده شده است بر اين كه نه، تكبيره را هم مى‏شود زياد كرد. آن روايت غير از اين روايتى است كه ما خوانديم. اين گفتيم ذو احتمالين است. در ما نحن فيه روايتى است كه آن روايت را خدمتتان عرض مى‏كنم. آن روايت، روايت فضيل ابن يسار است. روايت هم من حيث السّند معتبره است. روايت پنجمى است در باب 6. و عن ابن...كه صدوق است عن محمد ابن الحسن كه محمد ابن حسن وليد است عن سعد ابن عبد الله عن احمد ابن محمد كه عيسى است عن الحسن ابن العلى كه حسن ابن على وشّاع است عن ابان ابن عثمان عن فضيل ابن يسار عن ابى جعفر فى حديثٍ. قال فلمّا جهّزواه وقتى كه حضرت آدم را تجهيز كردند نوبت صلاة رسيد، فلمّا جهزوّا...الآدم قال جبرئيل تقدّم يا هبة الله. مقدّم بشو يا هبة الله. هبة الله يكى از اولاد آدم بود اسمش. جبرئيل گفت مقدم بشو. فصلّى على ابى...بر پدرت نماز بخوان. فقد كبّر عليه خمساً و سبعين تكبير. براى اين حضرت آدم هفتاد و پنج تكبير گفت. تفضّلاً لآدم. سبعين تفضّلاً لآدم و خمس لسنّه. هفتاد...كه اب البشر است. خمسه‏اش را هم كه سنّت است بايد گفته بشود. مى‏دانيد كه حضرت آدم يك نفر است. ديگر نمى‏شود گفت كه اين تكبيرش مال چند نفر بودن مثل شهداى بعد. اين جور نيست. اين در ما نحن فيه يك نفر بود. به اين روايت تمسّك كرده‏اند. عرض مى‏كنم اين روايت هم ذو احتمالين است. آن معنايش عبارت از اين است كه هفتاد و پنج تا تكبير گفت يعنى صلوات متعدد خواند. يك صلاة كه سنّت بود پنج تكبير. و امّا آن هفتاد تكبير كه گفت چون كه صلوات متعدده‏اى...اين است. يك اشكال ديگرى كه دارد اين حضرت آدم است. اين اب البشر تكريماً به او اين جور گفته بود. اين ربطى به ما ندارد. و ثانياً اگر ربط هم داشته باشد اين معنا ربط داشته باشد، اين ربطش به جهت اين است كه نماز را اعاده كرد. معنايش محتمل اين است كه نماز را اعاده كرد. كما اين كه اين معنا در روايت ديگرى كه آن هم من حيث السّند معتبر است، در آن معنا ذكر شده است. آن روايت را هم خدمت شما عرض كنم. آن روايت مضمونش اين است كه براى حضرت آدم تكليفش شد كه نماز خوانده بشود. پسرش جبرئيل را گفت كه يا جبرئيل تو برو نماز بخوان. گفت نه تو بايد بخوانى. ما امر شديم كه به آدم سجده كنيم. ما نماز نمى‏خوانيم. تو...هستى. تو بايد بخوانى. آن هم همين جور صلاة را مكرر كرد. يك صلاة خواند به خمس تكبيرات، بعد اين صلاة را مكرر كرد. اين روايت هم اين است.
در همين باب 5 يا 6 ذكر شده است. روايت 13 است در باب 5. خودش هم من حيث السّند صحيحه است. محمد ابن على ابن الحسين باسناده عن عبد الله ابن سنان عن الصّادق(ع) انّه قال...فبلغ الى الصّلاة عليه وقتى كه تجهيزش به نماز خواندن رسيد، فقال هبة الله پسر آدم گفت به جبرئيل تقدم يا رسول الله. مقدم بشو اى سفير خداوند. فصلّى على نبى الله. فقال جبرئيل انّ الله امرنا بالسّجود لابيك...ولده. ما آن پسرش كه بهترين ولدش است به او مقدم نمى‏شويم. و...تقدم ابرّ ولده و انت من ابرّهم فتقدّم تو مقدم بشو و نماز بخوان. فكبّر عليه خمساً عدّة صلوات الله فى فرضه الله على امّة محمد كه همان پنج تكبير گفت يك نماز را. و هى سنّة الجاريه فى ولده الى يوم القيامه. اين پنج تكبيره گفت. آن روايت كه مى‏گويد هفتاد و پنج...اگر آن روايت من حيث السّند تمام بشود كه بعيد نيست تمام بشود كما ذكرنا آن وقت هم مى‏شود به تكرار الصّلاة. تكرار صلاة عيبى ندارد. آن جايى كه شخصى فضيلت داشته باشد تا مادامى كه دفن نشده كسى كه نماز جماعت خوانده است به او، جماعت ديگرى رسيدند مثل قضيه سهل ابن حنيف خواستند نماز را تكرار مى‏كنند. اين عيب ندارد. و امّا يك صلاة مكرر بشود اين دليل نداريم تكبيرات زياد بشود. در بعضى روايات هست. منكر نيستم. ولكن آن روايات من حيث السّند تمام نيستند. رواياتى كه من حيث السّند تمام بود همينهايى بود كه گفتم و در اينها دلالت تمام نيست. و آن نحوى كه عرض كردم، بدان جهت ملتزم مى‏شويم كه اعاده صلاة عيبى ندارد. اين در اهل فضيلت است. و امّا مرده‏اى بوده باشد كه از اهل فضيلت نيست به او نماز خواندند بعد جماعتى رسيدند گفتند بر اين كه ما نرسيديم به نماز چه كار بكنيم، آن جا هم اين جور است كه اعاده كردن نماز، نماز را دوباره خواندن اين مكروه است. يعنى اقلّ ثواباً است. بهترش اين است كه فقط ميت را دعا كنند. خدا رحمتش كند و برگردند. اين نماز را اين جور تكرار كردن مال اهل الشّرف است. مال اهل الفضيلت است. و امّا آن جايى كه اهل الفضيله نبوده باشد، آن حكمش همين است كه خدمتتان عرض كرديم. در اين روايتى كه هست در اين روايت دارد كه رسول الله (ص) نماز خواند بر جنازه‏اى. وقتى كه بر جنازه‏اى نماز خواند جماعتى رسيدند گفتند يا رسول الله ما كه نماز را درك نكرديم. چه كار بكنيم؟ رسول الله (ص) فرمود بر اين كه نماز تمام شده است.
روايت 13 است در باب 6. عبد الله ابن جعفر الهميرى فى قرب الاسناد عن الحسن الظريف عن حسين ابن الوان كه من حيث السند معتبر است عن جعفر عن ابيه از امام صادق از پدرش عليهما السّلام. انّ رسول الله (ص) صّلى على جنازةٍ...لم يكون ادركوها تكلّموه رسول الله درباره اين ميت با رسول الله صحبت كردند. ان يعيد الصّلاة عليها فقال لهم قد قضيت الصّلاة عليه. صلاة بر او تمام شده است. ولكن برايش دعا بكنيد. اين كه گفتيم نماز اهل شرف نباشد، نماز خواندن اعاده‏اش عيبى ندارد دوباره. اين روايت مى‏گويد كه رسول الله فرمود...نخوان. چرا؟ از كجا مى‏گويى كه دوباره خواندن مستحب است؟ ولكن اقلّ الثّواباً است دليلش اين دو تا روايت است كه يكى موثّقه عمّار است در همين باب روايت 19 است. و باسناد الشّيخ عن على ابن حسن ابن فضّال عن احمد ابن الحسن كه برادرش است عن امر ابن سعيد مدائنى عن مصدّق ابن صدقه عن عمّار الثّاباتى. فتحى هستند. ولكن ثقات هستند. عن ابى عبد الله (ع) قال الميت يصلّى عليه ما لم...بالتّراب و ان كان قد صلّى عليه. ميت به او دوباره نماز خوانده مى‏شود مادامى كه به خاك پوشانده نشده است. و ان كان قد صلّى عليه بر او نماز خوانده باشد. اين دليل مى‏شود كه تكرار صلاة عيبى ندارد مادامى كه دفن نشده است تكرار صلاة عيبى ندارد.اين كه رسول الله فرمود قد قضيت الصّلاة دعا بكنيد او حمل مى‏شود به اقلّ ثواباً به قرينه به صراحت اين روايات كه اين روايت و ما بعدش كه اعاده عيبى ندارد ما دامى كه قطع نشده است، حمل مى‏شود بر اين كه اعاده كردن در صورتى كه شخص از اهل شرف نباشد فضيلت. اعاده كردن در آن جا اقل ثواباً است. بدان جهت روايت دومى هم صحيحه يونس ابن يعقوب است. روايت 20 است. موثّقه يونس ابن يعقوب و باسناده عن على ابن حسن فضّال عن محمد ابن وليد خضّاض است رضوان الله عليه. عن يونس ابن يعقوب عن ابى عبد الله (ع) قال سألته عن الجنازه لم ادركها حتّى بلغت القبر اصلّى عليها من به جنازه نرسيدم تا اين كه بلغت القبر. نماز بخوانم؟ قال ان ادركتها قبل ان تدفن فان شئت فصلّى عليها. مادامى كه دفن نشده است دلت خواست نماز بخوان. متحصّل عرايض من اين شد. اين صلاة را كه شخص بر ميّت خوانده است چه اهل شرف بشود، چه غير اهل شرف بشود، اين بخواهد همان صلاة را تكبيرش را زياد بكند، استحباب اين ثابت نشده است. استحباب اين معنا كه در يك صلاة بيشتر از تكبيره گفته بشود بيشتر از پنج تكبيره، ششمى، هفتمى و مازاد مستحب بشود كما قيل و...صاحب الوسائل اين ثابت نشده است. و امّا اعاده كردن صلاة مطلقا جايز است. مشروعيّت دارد مادامى كه دفن نشده است. غايت الامر آنى كه اهل شرف است اين اعاده كردن صلاة در او از آن كسى كه به او نماز خوانده بود قبلاً جماعتاً اعاده كردن...نماز را در يك جماعت ديگرى مستحب است. و امّا اگر از اهل شرف نباشد يا شخص ديگر بعد مى‏خواهد نماز بخواند اين اقلّ ثواباً است...للميت. بهتر اين است كه دعا بشود بر ميت. اين مقتضاى جمع ما بين الرّوايات است.
و امّا آن روايت كه مى‏گويد تكبير را زياد كردن آنهايى كه سندش تمام است دلالتى ندارد. آنى كه ضعيف السّند هستند آنها به درد نمى‏خورند براى فتوا. احتمال عيبى ندارد. انسان فرض كنيد بعد از اين كه تكبيره خامسه را گفت، يك تكبير هم بگويد...كه شايد مستحب است. اين عيبى ندارد. چرا؟ چون كه مانعيت ثابت نشده است زياده. آنى كه ما تا حال اثبات كرديم، اثبات كرديم كه آن زياده مستحب نيست. استحباب ندارد. نه اين كه مانعيت دارد مثل من زاد فى صلاته ركعتاً فعليه الاعاده. اين مانعيّت اثبات نشد. مقتضاى اطلاقات اين است كه پنج تكبير بگو. بعد يك تكبير هم گفتى يا نگفتى. پنج تكبير واجب است. مقتضاى اطلاق عدم مانعيّت است. اگر در اطلاقات هم خدشه كرديد مقتضاى اصل عدم مانعيّت است. كه نمى‏دانيم اين صلاة على الميت مقيّد است به شرط لا كه تكبير ديگرى گفته بشود به هر داعى يا نه. اصل اين است كه نه مانعيّت ندارد. برائت از مانعيّت است. بدان جهت كسى اگر رجاعاً گفت تكبير...گفته نمازش صحيح است. اگر مستحب است آن كه گفته است. مستحب نيست...اگر كسى عمداً بگويد اين جور است. سهواً بگويد كه به طريق اولى چون كه در ما نحن فيه مانعيّت داشته باشد عمدى و سهوى فرقى نمى‏كند. چون كه حديث لا تعاد مختص به آن صلاة است كه عمدى ما نحن فيه آن صلاة نيست. در ما نحن فيه مانعيّت داشته باشد مطلقه است. نداشته باشد هم مطلقه است. بدان جهت در ما نحن فيه رجائاً بگويد مانعى ندارد. عمداً بگويد رجائاً مانعى ندارد. سهواً هم به طريق اولى مانعى ندارد. بله شخصى از اول مى‏گويد كه من صلاة ميتى مى‏خوانم، بر ميتى نماز مى‏خوانم كه در او هفت تكبير مشروع است كه آن صلاة به هفت تكبير خوانده مى‏شود. اين بله از اول تشريع است. چون كه ثابت نشد اين هفت تكبير مستحب باشد. چون كه اين جور صلاتى ثابت نشد، و صلاة على الميت قصد قربت مى‏خواهد عبادت است، اين قصد قربت از بين رفت عملش تشريع مى‏شود. از اول قصد كند من بر ميت نمازى مى‏خوانم كه هفت تكبير در او مشروع است. اين كى مشروع است. ثابت نشده است. بعد از عدم ثبوت مشروعيّت قصد كردن اين كه هفت تكبير مى‏خوانم از اول كه مشروع است، بگويد صلاة هفت تكبير خواهم گفت كه شايد ششمى و هفتمى مستحب باشد. آن عيبى ندارد. بگويد صلاة مشروع به هفت تكبير را مى‏خوانم، اين مشروعيّتش ثابت نشد. و الحمد الله رب العالمين.