جلسه 1021
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:1021 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1374
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
محصّل بحث اين بود در آن مقام اول كه آنچه واجب است در صلاة على ميتٍ كه ميت مؤمن است خمس تكبيرات واجب است. و عرض كرديم اگر شخصى زايد على خمسه بگويد بر ميت واحد به...مطلوبيت لا مانع له. چون كه مانعيّت زياده در ما نحن فيه نيست. و احتمال استحباب هست ولو دليل ثابت نشد بر استحباب. ولكن احتمالش است. بدان جهت در...اقل كمتر از خمسه نمىشود. ولكن...ستّةً سبعةً ثمانيه بگويد، احتمال المطلوبيت مانعى ندارد. كما اين كه ميت را نمازش را تمام بكند به خمس تكبيرات ثمّ اعاده بشود صلاة بر آن ميّت قبل الدّفن و الموارات گفتيم لا بعث به اين اعاده. بلكه در آن اهل الشّرف و الفضل و اصحاب الفضيه اين اعاده مستحب است. كما...من فعل علىٍّ (ع). اين حاصل مقام اول بود.
و امّا المقام الثّانى اين است كه آيا ما بين اين تكبيرات خمسه دعايى و ذكرى واجب است يا مىشود در صلاة على الميت پنج تكبير پشت سر هم گفت بدون اين كه بين التّكبيرات انسان ذكرى و دعايى را بگويد. از اصحاب ما محقق قدس الله نفسه الشّريف در شرايط تسريع فرموده است. در اين كه دعا بين...وجوبى و لزومى ندارد. يعنى مىشود پنج تكبير متواليتاً بر ميّتى به عنوان صلاة الميت اتيان كرد. كما اين كه آن كسى كه داخل نماز صلاة ميت مىشود در آن تكبيره رابعه، تكبيره رابعه را كه امام تمام كرد ميت را برمىدارند. بقيه صلاة را متوالياً مىگويند تكبير...ايشان فرموده است كه تكبيرات متواليه مطلقا صلاة على الميت است در هر حال. بدان جهت دعا گفتن بين التّكبيرات لزومى ندارد. بعد در ذيل كلامش در خودش شرايع نقل مىكند. در ذيل كلامش فرموده است اگر امّا قائل بشويم دعا واجب است، دعاى خاصّى لزومى ندارد. دعا على التّعيين وجوبى ندارد. هر دعايى را مصلّى بخواند آن كسى كه تكبير گفته است بر ميت هر دعاى را به هر نحوى بخواند او مجزى است. لو قلنا لوجوب الدّعا. اين فتوايى كه محقق در شرايع فرموده است، نقل كرده است كه در معتبر هم ظاهر فتوايش اين است كه آن جا هم فرموده است كه بين التّكبيرات دعا واجب نيست. ظاهر كلامش است كما اين كه صاحب حدائق قدس الله نفسه الشّريف از معتبر نقل مىكند كه در معتبر هم ظاهر كلامش اين است. اين يك قول است در مسأله.
قول ديگر در مسأله هم معلوم شد. قول ديگر اين است كه دعا بين التّكبيرات واجب است. ولكن دعا خاص واجب نيست. هر چيزى كه در او دعا بر ميت بشود، مثل الهمّ اغفره، الهمّ ارحمه...يك دعايى كه مربوط به ميت است، طلب غفران بر ميت است يك دعايى بخواند. هر دعايى خواند. اين مسلك را صاحب الحدائق قدس الله نفسه الشّريف اختيار كرده است. فرموده است اصل دعا واجب است. دعا خاصّى و كيفيت خاصّى، ذكر خاصّى وجوبى ندارد بين اين تكبيرات. اصل الدّعا يعنى دعا على الميت او فقط واجب است.
بعد ايشان قدس الله نفسه الشّريف اين را هم نسبت داده است به جماعتى از اصحاب ما كه جماعتى از اصحاب ما ملتزم به اين هستند و از قدما ابن جنيد را گفته است و شهيد در ذكرا را هم فرموده است كه ظاهر كلامش هم همين است. اين هم قول ثانى حساب مىشود كه محقق در عبارتش داشت و لو قلنا بالوجوب لم يجب دعا على التّعيين. على التّعيين دعائى واجب نمىشود. اين همان حرف است.
قول سوم در مسأله آن قولى است كه مشهور بين المتأخّرين است. متأخّرين الاصحاب. آنى كه فرض بفرماييد در متن عروه دارد كه خمس تكبيرات است. بعض تكبيرة الاولى الشّهادتين است. بعد از ثانى الصّلاة على النّبى است. بعد الثّالثه دعا به مؤمنين است، بعد الرّابعه دعا بالميت است. اين سه قول در مسأله است. و در ما نحن فيه هم بين المتأخّرين قول ديگرى هم در ما نحن فيه نقل شده است و بيان شده است. آن قول ديگر هم همين است كه بعضى از اين دعاها واجب است. بعضى از اين دعاهايى كه در روايات وارد است، بعضى از آنها واجب است على ما...الى آن دعاها و آن بعضى كه ملتزم شدند آنها واجب است كه كانّ روى هم رفته چهار قول مىشود. امّا صاحب الشّرايع كه فرموده است دعايى لزومى ندارد، لازمهاش اين است كه پنج تكليف متواليتاً صلاة على الميت حساب بشود، صاحب المدارك قدس الله نفسه الشّريف چون كه مدارك هم شرح در همان شرايع است. اين شرايع با آن اختصارش بما اين كه متضمّن مسائل كثيره است براى ابواب ال...نوعاً اين را متن قرار مىدادند. صاحب جواهر هم همين را متن قرار داده است. با صغر حجمش. در جلّ كتب فقهيه آنى كه ذكر شده است جلّش را دارد. بلكه كلّش را دارد. و زياده هم دارد. روى اين حساب اين را متن قرار مىدادند. صاحب المدارك وقتى كه رسيده است به قول صاحب الشّرايع دليل ذكر كرده است كه چرا صاحب الشّرايع فرمود دعا وجوبى ندارد.
يك دليلى ايشان ذكر كرده است. آن دليل تمسّك به اطلاقات بود. آن اطلاقاتى كه ديروز براى آشنايى به مطلب آن اطلاقات را براى شما ذكر كردم كه در آن اطلاقات اين جور بود كه آنى كه واجب است در صلاة على الميت او تكبير است. سألته صلاة عن الميت قال...فخمس تكبيراتٍ. و ان المنافق...در صحيحه اسماعيل ابن سعد اشعرى بود. و در صحيحه عبد الله ابن سنان بود. التّكبير على الميت خمس تكبيرات. در صحيحه...بود التّكبير على الميت خمس و هكذا. فرمودهاند كه مقتضاى اينها اين است كه صلاة على الميت پنج تكبير است بر مؤمن. قيدى هم ندارد. پنج تكبير ولو بلادعا بوده باشد. خب مىدانيد كه اين جور تمسّك كردن صحيح نيست كما اين كه بعد المحقق همين حرف را گفتهاند كه اگر اين وجه بوده باشد اين صحيح نيست. اولاً اين عدم صحّت دو تا وجه دارد. يك وجه اين است كه ما بين عامّه و ما بين خاصّه در زمان ائمه عليهما السّلام شيعه كه از ائمه عليهما السّلام مىگرفتند افعال را. عامّه هم كه از آن منابع خودشان كه تعيين شده بود مىگرفتند. ما بين شيعه و ما بين عامّه خلاف بود. عامّه چهار تكبير مىگفتند در صلاة على الميت. خاصّه پنج تكبير مىگفتند شيعه كه مأخوذ از ائمه سلام الله عليه است. روى اين اساسى كه هست در اين روايات كه سؤال شده است يا امام بيان فرموده است تكبير على الميت خمس تكبيرات على المؤمن خمس و على المنافق اربع اين روايات در مقام بيان تكبير واجب هستند كه تكبير چند تا است. نه اين كه صلاة ميت از تمام صلاة الميت اين روايت ناظر به او نيست. اين روايات ناظر است. بدان جهت در بعضى روايات همين جور است. التكبير على الميت خمس تكبيرات. نفرموده است صلاة على الميت خمس تكبيرات. التّكبير على الميت خمس تكبيرات. التّكبير على الميت خمسةٌ. حتّى در بعضى از روايات اين شاهد است بر اين عرض من كه در اين روايات ناظر به تكبير است. اينها ناظر به تكبير است. كارى با صلاة ندارد.
از آن شاهدها يكى روايت ابى بصير است. روايت ابى بصير كه روايت 12 است در باب 5. در اين روايت محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى عن محمد ابن احمد الكوفى و لقده حمدان عن محمد ابن عبد الله زراره عن محمد ابن ابى همزه عن محمد ابن يزيد عن ابى بصير. اين محمد ابن يزيد توثيق ندارد. قال كنت عند ابى عبد الله(ع) ابى بصير گفت پيش امام صادق بودم. جالساً نشسته بودم. و دخل رجلٌ مردى داخل شد. فسأله عن التّكبير على الجنائز. اين كه اين روايت را مىخوانم غرضى دارم در نقلش. و دخل رجلٌ فسأله عن التّكبير على الجنائز. سؤال كرد از تكبير به جنائز. و قال خمس تكبيرات. امام فرمود پنج تكبير. ثمّ دخل آخر فسأله عن الصّلاة على الجنائز. مرد ديگر داخل شد سؤال كرد عن الصّلاة على الجنائز. صلاة چند تا است بر جنائز. فقال له اربع صلوات. چهار تا صلاة است. فقال الاول جعلت فداك سألتك فقلت خمس. من سؤال كردم قبل از چند دقيقه. شما پنج تا فرموده است. فسألك هذا فقلت اربع. او سؤال كرد چهار تا شد. اين چه جور مىشود؟ امام كانّ فرمود فقال انّك سألتنى عن التّكبير. تو از من از تكبير سؤال كردى و سأله عن التّكبير على الجنائز. فسألتنى عن التّكبير فسألنى هذا عن الصّلاة. اين از تكبير سؤال نكرد. فدخل رجلٌ فسأله عن التّكبير امام فرمود خمسٌ ثمّ دخل آخر فسأله عن الصّلاة على الجنائز. فسألك هذا فقلت اربعاً. فقال انّك سألتنى عن التّكبير و سألنى هذا عن الصّلاة. ثمّ قال انّها امام فرمود خمس تكبيرات بينهنّ اربع صلوات. بينهنّ اربع صلوات يعنى چهار دعا است. صلاة به معناى دعا است. بين اين چهار تا تكبير چون كه بعد از تكبير پنجمى دعا نيست. تكبير پنجمى مىرود پى كارش. بين اينها اربع صلوات است. ثمّ فسجد...خمس تكبيرات بينهنّ اربع صلوات. اين را چرا عرض كردند؟ اين كه فقيه بايد به نكات الفاظى كه در جواب امام (ع) و در سؤال سائل ذكر شده است به اينها ملتفت باشد. خود سائل ملتفت نبود. امام وظيفهاش اين است كه به سؤال او جواب بدهد. وقتى كه به سؤال او جواب داد، ولو خودش نفهمد. چون كه غرض امام (ع) اين بود كه اين روايت به دست اهلش برسد...اديان آتيه، فقهايى كه ربّما...الى من هو...به آنها برسد كه آنها بفهمند اين نكات را. بدان جهت آن فقيه بايد نكاتى كه امام (ع) خصوصيت الفاظى كه به كار برده است و آن خصوصيتى كه در سؤال بوده است. بابا خود سائل اين را نمىفهمد. امام (ع) با او كارى ندارد. امام به سؤالش جواب مىدهد كه اهلش وقتى كه سؤال به آنها رسيد بفهمند كه اين سؤال جوابش اين است. اين روايت هم يكى از اين شاهدها است به اين معنا.
غرضم از بيان اين روايت اين جهت بود كه...على الميت غير الصّلاة على الميت است. اين رواياتى كه در آنها وارد شده است التّكبير على الميّت خمسٌ آن روايات دلالت نمىكند بر اين كه صلاة خود پنج تكبير صلاة است. اينها در مقام اين هستند كه تكبير واجب را بگويند. در مقابل عامّه كه تكبير واجب را چهار تا مىدانستند. اين اولاً.
و اشكال ثانى اين است كه افرض كسى گفت نه. اين روايت در مقام بيان خود صلاة است. تمام الصّلاة است كه پنج تكبير است. چون كه در بعضى از روايات همين جور وارد شده است در بعضى روايات. در صحيحه اسماعيل ابن سعد اشعرى سألته عن الصّلاة على الميت فقال انّ المؤمن فخمس تكبيرات. يعنى صلاة خمس تكبيرات است. اگر كسى گفت نه اين معنايش اين است كه خود صلاة پنج تكبيرات است، مىگوييم اين مىشود مطلق. خب قابل تقييد است. رواياتى كه فى ما بعد انشاء الله خواهيم خواند و آن روايات دلالت مىكند كه بايد دعا خوانده بشود. يكى هم از آن روايات اين روايت ابى بصير بود كه بينه دعاءٌ. اربع دعا است بينهنّ دعاءٌ. بين آنها دعا است، و روايات ديگر كه خواهيم گفت موجب مىشود از اين اطلاق رفعيت كنيم و در ما نحن فيه يك وجه ديگرى گفتهاند كه اين وجه ديگر صورتش امتن است. صورتاً متين است. بلكه امتن است. شخص وقتى كه شنيد، مىگويد بله اين حرف، حرف صحيحى است و آن صورت اين است اين ادعيهاى كه در صلاة ميت بعد التّكبيرات وارد است، اين روايات كمال اختلاف را دارد. به نحوى كه خواهيم خواند. حتّى صاحب الحداق قدس الله نفسه الشّريف مىگويد در آن رواياتى كه غير از دو روايتى كه خواهيم خواند. در آن روايت هم اختلاف است. اين رواياتى كه در صلاة على الميت وارد است، دو تا روايت پيدا نمىشود كه مثل هم باشد در دعا. در يكى يك دعائى است، در آن يكى يك دعا ديگرى است. گفتهاند اين اختلاف در روايات كه در هر روايتى يك دعائى ذكر شده است بلكه در بعضى روايات غير دعا ذكر شده است كما سيعتى اين قرينه اين است كه چيزى واجب نيست. اينها امور مستحبّه هستند. چه جورى كه نظير اين حرف را متأخّرين در اخبارى كه وارد در منزوهات بعر است مىدانيد كه آن رواياتى كه در نزه ماء بعر من وقوع النّجس وارد است، ما بين آن روايات كمال اختلاف است. در يك موردى چند مقدار نزه وارد است. خب اين را مىدانيد كه نزهى كه مطهّر ماء البعر است، او نمىتواند اقلّ اكثر باشد. نمىتواند. متأخّر اگر اقل است اكثر ديگر لزومى ندارد. اكثر لازم است. اقل لزومى ندارد. اين رواياتى كه در منزوهات بعر وارد شده است،...بعضىها گفتهاند عادت...جمع بين اين متفرّقات و تفريق ما بين المجتمعات نجسى كه با نجس ديگر حكمش چه جور است، حكم را جدا مىكند. بر يكى مىگويد كه...بر يكى ديگر مىگويد چهل...بكشيد. حتّى اين كه...گفتهاند كه جمع ما بين المتفرّقات است. نجساتى كه با همديگر تفرّق دارند. اشدّ ضعيف هستند. جمع مىكنند. در هر كدام هفت دلو. و امّا آنى كه... يك نجس است، يك سنخ است، نه او را جدا مىكند. متأخّرين گفتهاند اين اختلاف در روايات نزه البعر شاهد بر اين است كه اين نزه استحبابى است. به جهت اين است تنفّر از اين كه به چاه نجس واقع شده است، تنفّر از شرب مائش و استعمال مائش برطرف بشود. حكم، حكم لزومى نيست. ولكن چون كه ماء البعر نجس نمىشود. در صحيحه ابن...وارد است ماء البعر واسعٌ لا يفسده شىء الاّ اذا تغيّر طعمه او لونه كه فيمزه حتّى...الطّمع و يذهب الّون كه آن تغيّر پيدا بكند. او را شاهد گرفتهاند كه اينها همهاش مستحب هستند. اينها را براى چه...فرمودهاند. نه اين كه اينها معارض است با او مىگويد كه نه اين نجس مىشود متأخّرش اين است كه قدما مىگفتند. در ما نحن فيه هم اين اختلاف كثيرى كه در دعاهاى ما بين تكبيرات وارد است، اين اختلافات كه شاهد بر اين است كه اين دعاها وجوبى ندارد. امر استحبابى است. بدان جهت هر دعائى شد مىشود خواند. اين وجه را گفته است. و اين وجه باز به نظر شما هم بايد همين جور بوده باشد كه اين وجه تمام نيست. چرا؟ چون كه فرق است ما بين منزوهات بعر و...چون كه در منزوهات بعر آنى كه نزه مىشود به عنوان مطهّر است اگر ماء البعر نجس بشود. نمىشود مطهّر اشياء مختلفه بشود...هم هفت دلو بشود، هم ده دلو بشود، هم چهل دلو بشود، هم...و در بعرى كه مطلق البعر است، مادّه...يا نازهه دارد مطهّر نمىتواند همه اينها بشود. چون كه وقتى كه اقل موجود شد سه دلو كشيدند مطهّر آمده است. ديگر داعى ندارد براى كشيدن. چون كه آن جا جاى حكم تكليفى نيست. او حكم وضعى است. بدان جهت چون كه نمىتواند حكم وضعى و مطهرّيت اين نحو مختلف بشود، ممكن نيست. حمل كردهاند كه اين حكم، حكم استحبابى است. به جهت تنزّه است كه بنويسند چركين نشود كه اين آب كذايى را مىخورد. نه آبش را كشيديم. بدان جهت در ما نحن فيه اين به واسطه اين است كه به خلاف ما نحن فيه در ما نحن فيه حكم وضعى نيست. در ما نحن فيه فقط تكليف است صلاة على الميت. صحبت مطهّريت و منجّسيت نيست.
بدان جهت در اين جا كه فرمود بعد از تكبير اين دعا را بخوان، آن يكى گفت اين را بخوان، آن يكى اين را بخوان، غايت الامر مىفهميم كه...نه اين كه اصل الدّعا واجب نيست. بينهنّ دعاءٌ دعا واجب است. غايت الامر اگر اين اختلاف اخبار را نتوانستيم به وجه آخرى جواب بدهيم، نتيجه اين مىشود كه خصوص اين ادعيه واجب نيست. مطلق الدّعا واجب است. مطلق الدّعا على الميّت واجب است. چه به آن لسان بوده باشد، چه به آن لسان بوده باشد، در ما نحن فيه هم دليلى نداريم كه مطلق الدّعا واجب نيست. آن جا صحيحه على ابن محسيار داشتيم. علاوه بر اين كه حكم وضعى بود، مىفرمود آن صحيحه على ابن محسيار كه در بحث ماء البعر گفتيم خدا به اين صحيحه طول عمر بدهد دنيا را خيلى نجات داده است. كلّ مائى كه ذى المادّه است دليل عاصميتش او است. آن صحيحه ابن..است. ماء البعر واسعٌ لا يفسدوه الشّىء الاّ اذا تغيّر طعمه و لونه....لون هم دارد يا نه...حتّى يذهب الّون و...تغيّر بود. لانّ له مادّه. اين لانّ له مادّه بود كه شارع ما در مائى كه ذى المادّه است آسان كرد. روى اين حسابى كه است روى اين حساب آن لون را داشتيم. اين را قرينه مىگرفتيم كه اينها حكم مستحبى است. تنزّه است. خودش هم اينها حكم وضعى نمىتواند مطهّر اقل و اكثر بشود و مختلف بشود. به خلاف ما نحن فيه. ما نحن فيه دليلى نداريم كه دعا اصلش واجب نيست. آنى كه امر شده است در روايات و دعاها مختلف است از آنها كشف مىكنيم در اين كه اين خصوص هر كدام وجوبى ندارد. وجوب جان دعا على الميت است. غايت الامر اين را كشف مىكنيم. خصوصاً بر اين كه در بعضى روايات همين معنا وارد شده است كه مطلق الدّعا على الميت است. او وجوب دارد. مثل اين كه بعضى روايات آن روايت كدام است، يكى از اين رواياتى كه در ما نحن فيه مىشود به او استدلال كرد كه دعا واجب است، اين صحيحه است كه مىخوانم. در باب هفت از ابواب صلاة الجنازه است. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه روايت اولى است. عن ابن ابى عمير عن عمر ابن ازينه. ابن ازينه عمر ابن ازينه است رضوان الله عليه. عن محمد ابن مسلم و زراره. عمر ابن ازينه نقل مىكند از محمد ابن مسلم و زراره و معمّر ابن يحيى و اسماعيل ابن جابر...از اين اجلاّ نقل مىكند عن ابى جعفرٍ(ع). قال ليس فى الصّلاة على الميت قرائتٌ و لا دعاءٌ موقّت. قرائت را مطلق فرمود امام (ع). يعنى قرائت قرآن در...ميت نيست. و لا دعاء موقّت. دعائى كه تعيين داشته باشد بايد اين دعا را خواند. آن دعاى موقّت است. دعا را توصيف به موقّت كرد. يعنى مطلق الدّعا هست، ولكن دعا موقّتى است. و الاّ اگر مطلق الدّعا نبود مىفرمود ليس فى صلاة على الميت قرائتٌ و لا دعاءٌ. دعا موقّت يعنى دعا معيّن. شما بگوييد نه من اين را قبول ندارم. بحث مفهوم ندارد. پشت سرش فرمود...بما...آنى كه به...يعنى اصل الدّعا واجب است. بايد بخوانى. معيّن نيست. آنى كه دلت خواست بدالك براى تو....ارادهات افتاد كه اين دعا را در حق اين مرحوم بكنى عيبى ندارد. و احقّ الموتى...يدعى له المؤمن. حق موتى اين است كه مؤمن بايد بر له او دعا بكند. استغفار بكند. هر دعائى شد. اين يكى.
باز در روايت ديگر كه موثّقه يونس ابن يعقوب روايت دومى است، عن محمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد ابن عيسى عن ابن فضّال به واسطه حسن ابن على ابن فضّال پدر على ابن فضّال، پدر اين سه برادر. اين كه گفتيم در آخر عمرش شهادت داد كه از فتحيت برگشت. اين همان حسن ابن على ابن فضّال است كه پدر آنها است كه پسرش منكر شد. گفت نه پدرم برنگشته است هنوز. ولكن محمد ابن عبد الله ابن زراره نقل كرد كه برگشته است. اين نقلش را هم سابقاً گفتيم. عن يونس ابن يعقوب قال سألت ابا عبد الله (ع)...جنازه يصلّى عليها...غير وضوءٍ؟ فقال نعم. وضو نمىخواهد. انّما هو تكبيرٌ و تسبيحٌ و...شهادت بر وحدانيت است. تسبيح است...است. و دعا است. كه دعا هم در روايات ديگر. در صلاة اينها است. اينها كه وضو نمىخواهد. بدان جهت مىگويد در روايت كه دارد كه ذيل روايت از اين جا نقل نكرده است. ذيل روايت چه جور در...وضو ندارى، تسبيح مىكنى، دعا مىكنى، اين هم همين جور است. دعا و تسبيح و...است. مىتوانى بلاوضو بخوانى. اين كه جمع كرده است ما بين تسبيح و...هست كه شهادت به وحدانيت است. تسبيح و...اين هم عيبى ندارد. خواهيم گفت آنها انضمامشان استحباب است. بعد از تكبيرة الاولى كه شهادت بر وحدانيّت است، اصل...انسان اضافه بكند عيبى ندارد...خواهيم گفت كه همين جور متعارف است. بعد باز در روايت ديگر اين است كه در صحيحه محمد ابن مسلم كه روايت سومى است ليس فى الصّلاة على الميت قرائتٍ و دعاءٍ موقّت باز تقييد به موقّت كرد. در روايت ابى بصير هم كه گفت خمس تكبيراتٍ بينهنّ اربع صلوات. يعنى چهار تا دعا است.
باز در روايت فضل ابن شازان همين جور وارد است. در روايت فضل كه روايت 21 است در باب 5. آن جا دارد كه فضل ابن شازان عن الرّضا(ع) سندش را نمىخوانم. سندش اشكال دارد...عن عبد الواحد ابن محمد ابن...كه شيخ صدوق است. اين توثيقش ثابت نيست. عن على ابن محمد ابن...اين هم اشكال دارد. اين هم آن كسى است كه كشىّ قدس الله نفسه الشّريف از او نقل مىكند در كتاب كشّى. عن جعفر ابن نعيم عن محمد ابن شازان جميعاً عن الفضل ابن شازان عن الرّضا (ع) قال انّما امروا بالصّلاة على الميّت ليشفعوا له. كه شفاعت كند....دعا بكند....لانّه لم يكن اين ميت فى وقتٍ من الاوقات...شفاعت و الدعا از اين ساعتى كه مرحوم شده است. اصل صلاة على الميت چه بگويم خدمت شما؟ صلاة على الميت يعنى دعا على الميت. صلاة به معنا دعا است. چون كه صلاة آن...و السّجود كه صلاة حقيقت در...او نيست. اين دعا است. منتهى شرطى دارد كه بعد از تكبيره بشود. خود صلاة على الميت دعا على الميت است. آن جا هم كه بر ميّت دعا نشود اصل صلاة نيست. من به ميتى پنج تا تكبير گفتم. ميتى ديدم. الله اكبر، الله اكبر، الله اكبر،الله اكبر، الله اكبر. صلاة نمىگويند. صلاة على الميت دعا بر ميت بايد بشود. بدان جهت دعا مقوّم صلاة على الميت است. بدان جهت اگر صلاة على الميت در بين نبوده باشد، اين صلاة نمىشود. و اين كه بعضىها گفتهاند دعاء موقّت نيست يعنى دعا واجب نيست، اشتباهش معلوم شد...در روايات دعا موقّت است نه مطلق الدّعا است. آنى كه مطلقا منفى است قرائت است. و امّا المنفى من الدّعا دعا موقّت است. و در اين روايات امر است به مطلق الدّعا على الميت. بدان جهت ملتزم شدند به آن مسلكى كه صاحب الشّرايع به او...شده است ممكن نيست. خب اين را مىدانيد. از بيانات ما واضح شد اگر ما بوديم و همين روايات كه خوانديم ملتزم مىشديم به مذهب صاحب الحدائق كه مطلق الدّعوات است. خصوصاً در رواياتى كه اختلاف است ما بين ادعيه. ولكن مشهور ما بين المتأخّرين بين...كه احتياط وجوبى اين است كه پنج تكبير بعد از تشهد، بعد تشهد به شهادتين بعد از دومى صلاة على النّبى و الانبياء، سومى غفران مؤمنين و المؤمنات، بعد از پنجمى دعائم الميت بين...كه احتياط، احتياط وجوبى است كه اين جور خوانده بشود،...كه فتوا داده است صلاة عن الميت همين جور است. اينها چرا اين را گفتهاند در مقابل اين حرف ملتزم شدهاند؟ اينها دليلشان چيست؟
دليلشان عمده دليلشان اين صحيحهاى است كه محمد ابن...نقل كرده است. در باب 2 از ابواب صلاة الجنازه كه روايت اولى است. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابى عمير عن محمد ابن...كه از ثقات است عن امّه، امّ السّلمه. از مادر خودش نقل مىكند كه امّ السّلمه است، قال سمعت ابا عبد الله (ع). امّ السّلمه مىگويد شنيدم از امام صادق يقول كان رسول اله (ص) اذا صلّى على ميّتٍ كبّر. تكبير مىگفت. و تشهّد شهادت را مىگفت بعد از تكبيرش. ثمّ كبّر و صلّى على الانبياء و دعا. به انبياء صلوات فرستاد. صلوات همان دعا است. براى خودش هم صلوات بر انبيا همان دعا است. ثمّ كبّر و دعا للمؤمنين. اين دعاء للمؤمنين است. آن دعا للمؤمنين نبود. آن دعا للانبياء بود كه همان صلوات شود. طلب ترفيع درجه شود كه گفتهاند ديگر. در كتب...هست كه صلاة براى نبى معناى ترفيع درجه است. نه طلب غفران. انبياء كه معصوم هستند. طلب غفران نيست. طلب، طلب ترفيع است. ثمّ كبّر و دعا للمؤمنين. در نسخهاى دارد استغفر للمؤمنين و المؤمنات. ثمّ كبّر...و دعا عن الميت. اين دعا ميت است. در ثانى داشت كه ثمّ كبّر و صلّى على ربّى و دعا اين دعا للميت نيست. اين دعا يعنى دعا للانبياء كه همان صلاة است ديگر. ترفيع درجه است. ثمّ...دعا للمؤمنين و المؤمنات ثمّ كبرّ خامس بعد فرمود بر اين كه امام صادق مىفرمايد رسول الله نمازش اين بود. فلمّا نهى الله عزّوجل عن الصّلاة على المنافقين كبّر و تشهّد كه آيه نازل شد كه لا تقم بر قبر آنها به آنها طلب رحمت نكن، آن جا اين جور بود فلمّا نهى الله عزّوجل عن الصّلاة على المنافقين كبّر و تشهّد تكبير مىگفت، شهادت را مىگفت. ثمّ كبّر و صلّى على النّبيين و الشّاهد على هذا اين دعا ندارد ديگر. و صلّى على نبيين يعنى بر نبيين همان صلاة را فرستاد. ثمّ كبّر و دعا للمؤمنين ثمّ كبّر رابع و النصرف و لم...الميت. براى ميت ديگر دعا نكرد. اين كه معلوم مىشود كه منافق ديگر دعا ندارد. بلكه لعن دارد كما سيعتى. بدان جهت در ما نحن فيه ملتزم شدن بر اين كه اين دعا...واجب است، مستندش اين است. اين يك روايت است. ولكن صاحب الحدائق قدس الله نفسه الشّريف يك روايت ديگر هم اضافه كرده است. فرموده است اين دو تا روايت على...واحد هستند. آن روايت ديگر، روايتى است كه در ما نحن فيه ذكر مىكنيم. آن روايت معتبره اسماعيل ابن تمام است كه انشاء الله ملاحظه بفرماييد تا تكلّم كنيم.
|