جلسه 1026

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:1026 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1374
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
صاحب العروه قدس الله سره ملتزم شد در صلاة على الميت بعد التّكبيرة الاولى تشهّد به شهادتين واجب است و بعد التّكبيرة الثّانيه صلاة على النّبى و آله واجب است. و بعد الثّالثه دعا للمؤمنين واجب است. و بعد الرّابعه دعا على الميت واجب است. و به اتيان بالخامسه ينصرف المصلّى. بعد مى‏فرمايد در آن دعا بر ميت كه مى‏شود، يا صلاة بر نبى كه مى‏شود يا دعا بر مؤمنين مى‏شود، اين اختصاص ندارد دعا به كيفيت خاصّه. هر چيزى كه به او صدق كند دعا للمؤمنين و المؤمنات و به او صدق كند دعا على الميت اتيان او كافى مى‏شود. اختصاص ندارد به آن كيفيت خاصه. ولو ايشان كيفيت خاصه‏اى در دعا للمؤمنين ولكن حتّى در صلاة على النّبى بعد التّكبيرة الثّانيه امورى را ذكر كرده است كه مى‏گويد. حتّى در شهادت بالشّهادتين ذكر مى‏فرمايد كه اولى اين است اين جور گفته بشود. آنى كه ايشان در ما نحن فيه فرموده است صلاة ميت اولى اين است كه اين نحو خوانده بشود من حيث التشّهد و الصّلاة على النّبى و الدّعا للمؤمنين و الدّعا على الميت اين مأخوذ است از مجموع روايات به ملاحظه آنى كه در فقه رضوى وارد است. به ملاحظه او اولى اين است كه كانّ آنى كه در روايات ذكر شده است كه اكمل است در دعاى بر ميت او را ذكر كرده است. در صلاة على النّبى اكثر است او را بيان فرموده است. ولكن اينها اولويت دارد. استحباب دارد اين جور گفته بشود. مقدار واجب كيفيت خاصّه‏اى ندارد. بدان جهت انسان در صلاة على الميت دعا ديگرى هم غير از اين دعا بر ميت مى‏تواند دعا ديگرى استغفار بر ميت را بخواند. يا فرض كنيد آياتى را از قرآن بخواند. مى‏تواند اينها را بخواند. مادامى كه عنوان صلاة على الميت محفوظ است خواندن اينها مانعيّتى ندارد.
بعد ايشان مى‏فرمايد بر اين كه اين را كه در صلاة ميت اتيان مى‏كند، آنى كه واجب است در صلاة الميت من التّشهد است و صلاة على النّبى است و دعا واجب بر مؤمنين و مؤمنات است و دعائى است كه واجب است بر ميت، بايد به لسان عربى بوده باشد. به غير لسان عربى مجزى نيست. ولكن بخواهد غير از آن واجب، اذكار و دعاى ديگرى ذكر كند در حقّ مؤمنين يا در حق ميّت زايد بر مقدار واجب، آنها به...جايز است. لازم نيست كه به عربى بوده باشد. خب اين را مى‏دانيد كه صلاة على الميت زايد بر صلوات خمس، صلوات واجبه نمى‏شود. آن صلاة ذات الرّكوع و السّجود. در آنها هم در قنوتش بلكه بعضى‏ها فرموده‏اند جماعتى در غير قنوتش دعاى به غير لغت عربيه عيبى ندارد انسان در اثنا نماز بكند. كلّما دعيت الله به فهو من الصّلاة يعنى مضر در صلاة نيست. وقتى كه دعاى در همان جا مضر به صلاة حتّى صلاة يوميه نبوده باشد، در صلاة ميت ديگر احتمال خلل كه دعا به عربى نباشد به تركى باشد يا فارسى باشد يا انگليسى باشد. زايد از مقدار واجب اين مضر باشد، در صلاة يوميه اگر جايز شد اين جا ديگر احتمال منعش نيست. آنى كه مى‏شود گفت، كه اخبار منصرف هستند. اين دعائى كه در صلاة ميت واجب است، اين دعا بايد به نحو عربى بوده باشد. چون كه صلاة ميت مقدار واجبش مطلّقات من الشّرع است. و آنى كه مطلّقات من الشّارع است، اين اذكار و تشهّد و صلوات و دعا به نحو لغت عربى بوده است. اصلاً صلّوا على محمد و آله منصرف به همان عربى است. مى‏بينيد كه هر كس باشد به هر لغتى مسلمان باشد اين صلاة را به همين نحو مى‏فرستد. منصرف به اين معنا است. شهادتينت را بگو همين را اشهد ان لا اله الاّ الله و اشهد انّ محمداً رسول الله ترك هم باشد همين را مى‏گويد. اين عربى‏
را مى‏گويد. اين منصرف است.
بدان جهت در ما نحن فيه كه هست اين معنا مقدار واجب لازم است بالعربى بشود للانصراف و خودش عبادت است. مطلّقات من الشّرع است. و از شارع اين مقدار ولكن زايدش عيبى ندارد. مانعيّتى ندارد. بلكه در صلوات ديگر اين دعا كردن به غير لسان عربى جايز شد و مطلوب شد، در ما نحن فيه به طريق اولى مانعيّت پيدا نمى‏كند و ضررى نمى‏زند. اين كه بعضى‏ها اين جور فرموده‏اند كه صلاة الميت انّما هو دعاءٌ دعا مطلق است به غير لغت عربيه هم صدق مى‏كند، اينها بى انصافى كرده‏اند. انصراف دارد. انّما هو دعاءٌ دعا اين مقدارش معلوم شده است كه دعا بر ميت بايد بشود. و اين مقدار كه تشهّد بنا بر مسلك صاحب العروه، بنا بر مسلك ما صلاة على النّبى بايد بشود. اينها اين مقدار واجبش به قرينه اين كه عبادت است و مطلّقات من الشّرع است، منصرف است بر اين كه همان صلاة على النّبى متعارف يا تشهّد متعارف يا همان استغفار متعارف كه اللّهم اغفر لها هذا الميت كه همان است. اللّهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات همين است. منصرف است به اين معنا. اگر انصراف را كسى نگويد، بگويد من انصراف را قبول ندارم، لااقل مورد، مورد احتياط است. احتياط وجوبى. نمى‏شود گفت كه همه اينها را مثلاً به لسان ديگر بگويد. حتّى تكبيرات. خب آخر صلاة ميت خمس تكبيرات. خب تكبيرات چرا عربى بشود. ما غير عربى‏اش را شخصى جرأت ندارد اين را بگويد. چه جورى كه در خمس تكبيرات تكبيره منصرف است به تكبيره عربى، در همين تشهّد و صلاة على النّبى و استغفار لمؤمنين و استغفار لميت اين هم منصرف است به عربى. زايد بر اين دعا وقتى كه زايد بر واجب گفته شد، او را گفتيم عيبى ندارد به غير العربى بوده باشد كما ذكرنا. بعد ايشان قدس الله نفسه الشّريف شروع مى‏كند در مسأله ديگر آنهايى كه در نمازهاى ديگرى معتبر است ولكن در صلاة الميت آنها معتبر نيست، آنها را ذكر مى‏فرمايد.
يكى از آنها اين است كه در صلوات ديگر بدون قرائت حمد نمى‏شود. هر صلاتى را كه انسان واجبى باشد يا مستحبى بوده باشد، به امّ الكتاب بايد بخواند در ركعاتش. ايشان مى‏فرمايد اين قرائت فاتحة الكتاب در صلاة الميت از واجبات نيست. از واجبات صلاة الميت نيست. بلكه از مستحبات در صلاة الميت هم نيست. قرائت فاتحه در صلاة الميت مشروع نيست كه انسان به عنوان واجب اتيان كند يا به عنوان اين كه مستحب در صلاة الميت است اتيان بكند. مثلاً صلوات على ساير الانبياء در صلاة ميت مستحب است زايداً على الصّلاة على النّبى. ولكن كسى بگويد سوره حمد خواندن مستحب است در صلاة الميت، صلاة الميت مشروعيّت دارد در اين صلاة مستحب است، نه اين جور استحبابى ندارد. چرا؟ براى اين كه امام (ع) در آن صحيحه محمد ابن مسلم اين جور فرمود.
در باب 7 از ابواب صلاة الميت بود. آن جا فرمود بر اين كه روايت اولى بود. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابى عمير عن عمر ابن ازينه عن محمد ابن مسلم و زراره و معمّر ابن يحيى و اسماعيل ابن جابر جوفى عن ابى جعفرٍ(ع) قال ليس فى الصّلاة على الميت قرائتٌ و لا دعاءٌ موقّت. دعائى كه تعيين شده باشد كه كيفيتش تعيين شده باشد، كيفيتش تعيين نشده است. هر دعائى كه صدق كند دعا على الميت است كافى مى‏شود. تدعوا بما بدا لك و احقّ الموتى ان يدعا له احقّ موتايى كه احق است. سزاوارتر ميّت‏ها است كه به او دعا بشود. استغفار بشود المؤمن. ميت مؤمن است. اگر ميّت غير مؤمن شد كه او مستضعف باشد فى الجمله گفتيم عيبى ندارد. ولكن دعا بر او نمى‏شود. دعا بر مؤمنين مى‏شود. و ان يبدع بالصّلاة على رسوله قبل از اين كه ميت را دعا بكند، شروع كند نبى اكرم را صلوات بفرستد. باز در روايت ديگرى كه صحيحه محمد ابن مسلم و زراره است و شايد اينها همان يك كلامى است كه امام قبلاً به جماعت فرموده است. اينها را زراره و محمد ابن مسلم به اشخاص ديگرى نقل كرده‏اند. روايت دومى اين موارد حساب نمى‏شود. يك وقتى اگر عمر شد يك جايى كه مورد حسّاس است رسيد، آن جا بيان مى‏كنم كه غالباً در اكثر موارد روايات متعدد كه مى‏رسد، غالباً اين اصلش يك روايت بود. به واسطه روات بعدى كه از امام شنيده‏اند و به اشخاص ديگر نقل كرده‏اند، آنها تقدير و تبديلى داده‏اند. نقل به معنا كرده‏اند. كه آن وقت ما فعلاً دو روايت مى‏بينيم. سه روايت مى‏بينيم. اصلش اين يك روايت بود. در موارد كثيره‏اى اين جور است و اين ثمره فقهى دارد. جايش كه رسيد مى‏گويم انشاء الله عمر وفا شد كه اين چه جور است. اين روايت سومى كه محمد ابن الحسن او را كلينى نقل كرده بودند على ابن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابى عمير، اين را شيخ نقل مى‏كند باسناده عن الحسين ابن سعيد عن ابن ابى عمير آن وقت نقل مى‏كند هم آن عن ابن ازينه عن ابن ابى عمير عن محمد ابن مسلم و زراره كه اين همان روايت است. انّهما سماع ابا جعفر (ع) يقول ليس فى الصّلاة على الميت قرائتٌ و لا دعاءٌ موقّت، الاّ ان تدعو بما بدا لك كه در آن روايت هم بود، و احقّ الاموات عن يدعا له و ان تبدع بالصّلاة على النّبى كه يك تغييرى داده‏اند روات بعدى در نقل. خب قرائت نيست. بدان جهت در ما نحن فيه كسى سوره حمد را بخواند در صلاة على الميت بعد التّكبيرة الاولى قبل از شهادتين حمد را بخواند، نه اين مشروعيّتى ندارد. استحبابش ثابت نشده است. بما اين كه صلاة ميت نيست. يك سوره حمدى مى‏خواهم بخوانم، ضررى ندارد. امّا قصد كند كه اين از صلاة الميت است و مشروع است در صلاة يعنى مستحب است در صلاة الميت يا واجب است سوره حمد خوانده بشود، نه اين جور مشروعيّتى ندارد. ولكن در بعضى روايات اين سوره حمد ذكر شده است. يكى از آن روايات، روايت ابن قدّاح است كه روايت چهارمى است در اين باب 7. روايت چهارمى. و باسناد الشّيخ عن محمد ابن احمد ابن يحيى كه همان صاحب نوادر الحكمت است. سند شيخ به كتاب او صحيح است. او نقل مى‏كند عن جعفر ابن محمد ابن عبد الله القمّى محمد ابن احمد ابن يحيى الاشعرى نقل مى‏كند از جعفر ابن محمد ابن عبد الله القمّى، عن عبد الله ابن ميمون القدّاح كه از اجلاّ است اين عبد الله ابن ميمون. عن جعفر عن ابيه انّ علىٍّ (ع) كان اذا صلّى على ميّتٍ قرأ بفتاحة الكتاب. به فاتحة الكتاب مى‏خواند. و يصلّى على النّبى بعد صلاة على النّبى را اتيان مى‏كرد. در اين روايت اين جور است. باز يك روايت ديگرى دارد كه روايت على ابن سويد است.
روايت على ابن سويد در باب صلاة الجنازه باب دوم روايت 8 است. و باسناده باسناد الشّيخ عن احمد ابن محمد ابن عيسى عن محمد ابن اسماعيل ابن بزى عن عمّه همزة ابن بزى. محمد ابن اسماعيل بزى كه از اجلاّ است. از آن عمّ خودش كه همزة ابن بزى است از او نقل مى‏كند. عن على ابن سويد. على ابن سويد هم از اصحاب امام رضا سلام الله عليه است. ثقات است. على ابن سويدى كه از اصحاب امام رضا است. عن الرّضا (ع). فى ما نعلم قال فى الصّلاة على الجنائز در صلاة على الجنائز تقرع فى الاولى بامّ الكتاب. سوره فاتحه را مى‏خوانيم. و فى الثّانيه تصلّى على النّبى و آله. و تدعوا فى الثّالثه للمؤمنين و المؤمنات و تدعوا فى الرّابعة لميّتك و الخامسه تنصرف عنها. پنجمى را كه مى‏گويى منصرف مى‏شوى. در اين روايت كه خوانديم از امام رضا (ع) اين جور نقل شده است كه در صلاة ميت امّ الكتاب خوانده مى‏شود. ولكن هيچ كدام از اين روايتين در مقابل روايتى كه ليست فيها قرائتٌ و لا دعاءٌ موقت با آنها نمى‏تواند مقابله كند.و ذالك. چون كه اينها من حيث السّند ضعيف هستند. اگر اينها من حيث السّند تمام بودند مى‏گفتيم كه بله آن كه مى‏گويد ليس فيها قرائتٌ يعنى قرائت معيّنه وجودى ندارد. امّا مى‏شود قرائت قرآن كرد. مستحب است. حتّى امّ الكتاب هم مستحب است به واسطه اين دو تا روايت. ولكن اين روايت على ابن سويد من حيث السّند ضعيف است. من حيث السّند ضعيف است. چون كه در سندش محمد ابن اسماعيل ابن بزى عن عمّه همزة ابن بزى. اين همزة ابن بزى توثيقى ندارد و خودش هم از آن معاريف كذايى نيست. بدان جهت اين روايت من حيث السّند ضعيف است و دليل نمى‏شود. امّا آن روايت ديگرى كه خوانديم، محمد ابن احمد ابن يحيى نقل مى‏كند آن روايت را از جعفر ابن محمد قمّى آن روايت را كه نقل مى‏كند، امّا اشكال آن روايت اشكالش اين بود كه محمد ابن احمد ابن يحيى عن جعفر ابن محمد ابن عبد الله القمّى از آن قمّى‏هايى كه توثيق نشده است يكى جناب جعفر ابن محمد ابن عبد الله قمّى است. بدان جهت روايتش اعتبارى ندارد. يك كلمه‏اى بگويم،
سؤال؟ عرض مى‏كنم اين نيست. جعفر ابن محمد ابن عبد الله القمّى خودش نيست. توثيق ندارد. ثقه نيست. و اين هميرى نيست.
كسى اگر توى ذهنش بيايد آخر اين صاحب العروه قدس الله سره تسامحى است در اخبار سنن. اين مستحباتى كه قبلاً فتوا داد در مستحبات غسل، تكفين و غير ذالك بعد در مستحبات صلاة و دفن مى‏گويد، اين جمله معتدٌّ به اينها من حيث السّند تمام نيستند. اينها معلوم مى‏شود ايشان حكم به استحباب كرده است روى اخبار تسامح در ادلّه سنن. روى اين حساب چرا صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف در عبارت عروه نفى مشروعيّت كرده است. سرّش عبارت از اين است كه در اين اخبار غير از اين ضعف سند دو تا خلل ديگرى هست. يك خلل ديگر اين است كه اينها موافق با عامّه هستند. آنها سوره فاتحه را مى‏خوانند در صلاة على الميّت. روى اين اساس وهن در اينها پيدا مى‏شود و ديگرى اين است كه معارض هستند اينها با آنى كه مى‏گويد ليس فى صلاة الميت قرائتٌ و لا دعاءٌ موقت قرائت را نفى كرده است. چه جورى كه دعا موقّت نيست. يعنى دعاى تعيين شده نيست. قرائت هم نيست. قرائت مطلقا نيست. ظاهرش اين است كه نيست يعنى مشروع نيست. جزئش نيست. به عنوان صلاة ميت نمى‏شود قرائت كرد. عرض مى‏كنم اين ظهور دومى است. اگر او تمام بود مى‏گفتيم. ولكن ظهور اولى عبارت از اين است كه اصل در صلاة على الميت قرائت مشروع نيست. قرائت نيست يعنى به عنوان صلاة الميّت قرائت تويش نيست. قرائت هم ظاهرش همان قرائت امّ الكتاب است ديگر. او در ما نحن فيه نيست. هم اين روايت دارد. هم موافق عامّه هستند. بدان جهت در اين موارد سيّد يزدى قدس الله سرّه اخبار تسامح را مى‏اندازد كنار. در جايى كه روايت موافق عامّه نبوده باشد، در ما نحن فيه معارض نداشته باشد وارد بشود در روايت عمل، عمل مستحبى بوده باشد با ثوابٍ باشد، آن جاها به اخبار تسامح عمل مى‏كند. يادتان باشد. بدان جهت اين موارد نقض بر اينهايى كه تسامحى هستند اختصاص به صاحب العروه ندارد. بلكه مى‏شود گفت جماعت كثيره‏اى با ايشان از فقهاى ما موافق هستند، در اين موارد شبهه‏اى به آنها نمى‏شود. بعد از قرائت آنى كه در عروه مى‏فرمايد، مى‏فرمايد كما اين كه در صلاة على الميت قرائت نيست، ركوع و سجود هم نيست. كسى در صلاة ميت ركوع اتيان بكند ولو به عنوان مستحب. سجود اتيان بكند به عنوان اين كه در صلاة ميت سجود مستحب است، اين مشروع نيست. بلكه كسى صلاة ميت مى‏خواند. يك جماعت كثيره‏اى، يك ميّت جليل القدرى گذاشته بودند و صلاة ميت مى‏خواندند اينها. يك كسى هم از آن بلندگو بالمباشره قرآن مى‏خواند. آيه سجده را خواند. اينها همه‏شان سجده كردند در صلاة ميت. عيبى ندارد. او به عنوان صلاة الميّت نيست. سجده به عنوان صلاة الميت نيست. سجده به عنوان اين كه در صلاة الميت مشروع است و مستحب است، اين معنا نه مشروع است. عدم مشروعيّت قرائت هم مثل اينها است. به عنوان صلاة الميت ركوعى مستحب بوده باشد، يا سجودى مستحب بوده باشد، اين جور نيست. چون كه امام (ع) در باب هشتم فرمود اين جور امام (ع) امام باقر، باب هشتم از ابواب صلاة الجنازه محمد ابن يعقوب عن ابى على الاشعرى كه احمد ابن ادريس است رضوان الله عليه كه شيخ كلينى است. قمّى است خودش هم. عن محمد ابن عبد الجبّار اين هم قمّى است. از اجلاّ است. عن سفوّان ابن يحيى عن علاء ابن رضين عن محمد ابن مسلم عن ابى جعفرٍ (ع) قال يصلّى على الجنازة فى كلّ ساعةٍ. چون كه صلاة در بعضى اوقات مكروه است. بعد طلوع الشّمس. اين جور نيست در صلاة على الميت. هر وقت شد بر ميت انسان خواست نماز بخواند بايد بخواند. مى‏تواند بخواند. يصلّى على الجنازة فى كلّ ساعةٍ. چرا؟ چون كه اين صلاة نيست. انّها ليست بصلاة ركوعٍ و سجودٍ. اين صلاة الرّكوع و السّجود نيست. يعنى صلاة ركوع و سجود الزامش اين جور صلاتى نيست. در آن روايت ديگر هم كه انّما لم يكن فى الصّلاة على الميت لم يكن ركوعٌ و لا سجودٌ لانّه انّما اعيد به الصّلاة لهذا العبد الّذى قد صلّى عليه. مى‏خواهيم به او دعا بكنيم. ركوع و سجود در آن جايى است كه عبادت خداوند بشود. اين استغفار دعا بر ميت است. على كلّ تقديرٍ ركوع و سجودى ندارد و هكذا ساير امورى كه در تلك الصّلوات معتبر است يا مشروع است، آنها ندارد. يكى از آنها قنوت است. در صلوات ديگر قنوت مستحب است. در صلاة ميت قنوت مستحب نيست كه انسان، بله انسان وقتى كه بر ميت نماز مى‏خواند وقتى كه بعد از تكبيره ثالثه مى‏گويد اللّهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات دستهايش را بلند كند به طرف آسمان ضررى ندارد. به عنوان قنوت صلاتى كه آنى كه در صلوات قنوت اتيان مى‏كنند، آن قنوت در ما نحن فيه مشروع نيست.
و امّا دعائى در صلاة ميت مشروع است، دستها را بلند كنند اين استحبابش ثابت نيست كه در صلاة دست‏ها را بلند كردن در صلاة على الميت مستحب است. ولكن مانعيّتى ندارد. بدان جهت در ما نحن فيه اين قنوت مستحب نيست. بدان جهت مى‏فرمايد يكى هم و اتّشهد و السّلام. مراد از تشهّد، تشهّد صلاتى است. چه جورى كه مراد از قنوت، قنوت صلاتى بود، مثلاً انسان بعد از تكبير ثانيه كه تمام كرد قنوت بگيرد. چه جور مستحب نبود و مشروع نبود، تشهّد صلاتى هم مشروع نبود. امّا آن شهادتين بعد التّكبير كه تشهّد است آن واجب است. تشهّد انسان بعد از تمام كردن صلاة تشهّد بخواند مثل ساير صلوات يا بعد از تكبيره ثانيه تشهّد صلاتى بخواند به آن نحوى كه در نماز مى‏خواند، او مشروعيّتى ندارد. معلوم هم شد كه به قرينه تشهّد مراد از قنوت، قنوت صلاتى است. او مشروع نيست. آن وقت هم مى‏فرمايد سلام هم مشروع نيست. در ساير صلوات اوّله التّكبير و افتتاح الصّلاة بالتّكبير و اختامه بالتّسليم است. تحريمه التّكبير و تحليلها با همان تسليمه مى‏شود. ولكن در صلاة ميت همين كه تكبيره خامسه را گفت مطلب تمام مى‏شود. سلام مشروع نيست.
در آن روايات كه اين جور آمده است خدمت شما عرض مى‏كنم. باب 9 انّه لا تسليم فى الصّلاة على الجنازه محمد ابن الحسن باسناده عن احمد ابن محمد عن اسماعيل ابن سعد الاشعرى عن اب الحسن الرّضا (ع) قال سألته عن الصّلاة على الميت قال امّا المؤمن فخمس تكبيرات و امّا المنافق فاربعٌ بعد فرمود و لا سلام فيها. سلامى در صلاة ميت نيست. در صحيحه زراره و حلبى هم اين جور است. روايت دومى است. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن ابى عمير عن حمّاد ابن عثمان عن الحلبى و زراره عن ابى جعفر و ابى عبد الله (ع) قالا ليس فى الصّلاة على الميت تسليمٌ. در صلاة على الميت تسليم نيست. ولكن مع ذالك در يك روايت معتبره‏اى در آن روايت امر به تسليمه شده است. در باب دوم از ابواب صلاة الجنازه روايت 11 است.
و باسناد الشّيخ عن محمد ابن احمد ابن يحيى العطّار عن احمد ابن حسن ابن على ابن فضّال عن عمر ابن سعيد عن مصدّق ابن صدقه عن عمّار ثاباتى. همان سند فتحيين هستند كه روايت من حيث السّند موثّقه است. ولكن چون كه مذهب اينها فاسد است و فتحى هستند، موثّقه تعبير مى‏كنيم. در اين روايت امام (ع) فرموده است كه تكبّر ثمّ تقول. تكبيره اولى را. بعد آن وقت فرموده است بر اين كه پنج تكبير را كه مى‏گويى بعد از تكبيره ثانيه اين جور مى‏گويى. بعد از تكبيره ثالثه اين جور مى‏گويى و بعد از تكبيره رابعه اين جور مى‏گويى، و بعد هم مى‏گويى كه اللّهم عفوك. اين را مى‏گويى در تكبيره و بعد هم مى‏گويى و تسلّم سلام مى‏گويى. كه در تكبيره خامسه وقتى كه مى‏گويى اللّهم عفوك و تسلّم هم مى‏گويى. سلام هم مى‏گويى. السّلام عليكم و رحمة الله و بركاته. قدر متيقّنش او است. خب اين روايت را چه كار بكنيم. من حيث السّند هم معتبر است. شيخ قدس الله نفسه الشّريف اين روايت را حمل بر تقيه كرده‏اند. گفته‏اند كه اين هم حمل بر تقيه مى‏شود. وقتى كه حمل بر تقيه شد، جماعتى اشكال كرده‏اند كه اين روايت قابل حمل بر تقيه نيست. چرا؟ چون كه در اين روايت اين است كه پنج تكبير گفته مى‏شود بر ميت. اگر اين تقيه‏اى بود بايد چهار تكبير بگويد. چون كه عامّه چهار تكبير مى‏گويند. در اين روايت پنج تكبير است و در ذيلش هم اين است كه سلام مى‏گوييم. و منهنا نفى شده است. صاحب الوافيه فرموده است كه اين قابل حمل بر تقيه نيست. بدان جهت يك چيز ديگرى گفته‏اند و تسلّم. وقتى كه بر ميت نماز مى‏خوانند هر كس عبور مى‏كند از طريقى مى‏آيد داخل نماز جماعت مى‏شود. خصوصاً در عامّه اين جور است. خب اين‏ها وقتى كه صلاة را تمام كردند، همديگر را مى‏بينند كه رفيقش آمده است. اين همسايه‏اش است. آن قوم و خويشش است. اين سلام و تسلّم يعنى بعد از تكبيره خامسه به همديگر سلام بگوييم. وقتى كه صلاة تمام شد، اين تسليمه، تسليم عند التّفرّق است. يعنى وقتى كه جدا مى‏شويد. همديگر را ملاقات مى‏كنيد در اثنى صلاة آمد آن وقت سلام نگوييد و آن هم بگويد عليك السّلام. نه. وقتى كه تمام كرديد آن وقت سلام بگوييد. مى‏دانيد كه اين جور حمل كردن خلاف ظاهر است. تسلّم. اين در مقام بيان صلاة است كه صلاة ميّت چه جور مى‏شود. اين نكته‏اى كه مى‏گفتم مفيد است و اهم است ذهنتان باز شود. در ما نحن فيه اين تسلّم در روايت با حمل به تقيه منافات ندارد. آن وقتى منافات با تقيه داشت كه عامّه بگويند چهار تكبير واجب و زايد بر او جايز نيست. يعنى مانع است. اگر عامّه مذهبشان اين بود يك جوابى دادند. ما او را نمى‏گوييم. گفته‏اند معلوم نيست كه در زمان ائمه عليهما السّلام امام صادق (ع) يا در زمان موسى ابن جعفر سلام الله عليه اين جور بود كه عامّه همه مى‏گفتند چهار تكبير. اين معلوم نيست. شايد عامّه مى‏گفتند پنج تكبير. پس اين كه گفته است و تسلّم مى‏شود حمل بر تقيه كرد. ولو پنج تكبير دارد. ما اين را نمى‏گوييم. چون كه از رواياتى كه خوانديم و رواياتى كه نخوانديم خصوصاً دو روايت ديگر است، از او ظاهر مى‏شود كه مسلك عامّه مستقر بود در زمان ائمه عليهما السّلام كه بر ميت چهار تكبير مى‏گفتند. مذهبشان بر اين مستقر بود. اين متسالم بود پيش عامّه در آن زمان. در صدر اول اختلاف داشت كه در آن زمان ثانى اين جور شد. بنا بر چهار تكبير شد. اين از روايات ما ظاهر مى‏شود.
اين روايات باب 2 را ملاحظه كنيد معلوم مى‏شود كه ائمه سلام الله عليهم مسلّم است پيش ائمه و اصحاب ائمه كه آنها چهار تكبير مى‏گفتند. حتّى ائمه در آن دو روايت فرموده است كه چرا چهار تكبير مى‏گويند. چون كه روايت را طرح كرده‏اند. بدان جهت چهار تكبير مى‏گويند. ما كه بايد پنج تكبير بگوييم چون كه اشاره به پنج ركن صلاة است. اين در روايات ما هست. بدان جهت حمل بر تقيه با پنج تكبير گفتن منافات ندارد. چون كه عامّه مى‏گفتند مقدار واجب چهار تكبير است. چه جور پيش بعضى از اصحاب ما مثل صاحب حدائق و ديگران مى‏گفتند پنج تكبير واجب است. ولكن مى‏شود بيشتر هم گفت. فتوا داد صاحب وسائل جماعت ديگرى. عامّه هم همين جور هستند. مانع نمى‏دانند و مى‏گويند نه مى‏شود بيشتر تكبير گفت. بدان جهت امام (ع) كه در اول فرمود پنج تكبير را فرمود به جهت اين كه اين منافات با تقيه ندارد. چهار تكبير واجب است. يكى هم...آنى كه منافات با تقيه دارد اين كه تسليم نگويى. سلام نگويى. همين كه الله اكبر خامسه را گفتى منفرد بشوى. بدون تسليمه.
روى اين اساس است كه امام (ع) در ذيل روايت فرموده است كه تكبير مى‏گويى و آن وقت تسلميه مى‏گويى. عفو طلب مى‏كنى و تسليمه را مى‏گويى اين منافات با تقيه ندارد. آن روايت كه فرمود در او ركوع نيست، سجود نيست، تسليمه نيست، صلاتى نيست، قنوت نيست، كه اصل مشروعيّت را نفى كرد در همان روايت هم تسليمه نفى شده است. تسليمه نيست. بدان جهت اين روايت حمل بر تقيه مى‏شود و منافاتى ندارد. مى‏دانيد انسان صلوات يوميه را كه مى‏خواند مستحب است تكبيراتى قبل از تكبيرة الاحرام كه تكبيرات...مى‏گويند كه هفت تكبير است. هر كدام هم دعا دارد. يا قبل التكبيرة الاحرام دعا دارد. آنها در صلاة ميت مشروع نيست. در عروه مى‏فرمايد صاحب العروه. چون كه آنها در صلاتى كه تكبيرة الاحرام مى‏خواهد تكبيرة الاحرام است، و تسليمه مى‏خواهد در آن جاها مستحب است. خودش هم در آن صلاة واجبى‏اش. و هكذا در صلوات ميت اقامه و اذان نيست. چرا؟ چون كه اصلاً آن صلواتى كه مشروع است ذات الرّكوع و السّجود است، اذان و اقامه در آن فرايض يوميه مشروع است. و امّا در صلاة نافله يا بعضى صلوات كه صلاة واجبه هستند مثل صلاة الآيات و امثال ذالك مشروع نيست. فضلاً از اين كه اذان و اقامه مشروع بشود. ادلّه اذان و اقامه كه..صلاتك اين منصرف است به آن صلاة. خودش هم آن صلاتى كه تقييد شده است آن صلاة، صلاة فريضه بوده باشد. در ما نحن فيه آن فرايض يوميه و مثل صلاة الجمعه است و امّا در ما نحن فيه در ساير صلوات مشروع نيست فضلاً كه در صلاة ميت مشروع بوده باشد. اين هم اين است كه ايشان در اين مسأله فرموده است. بعد يك مسأله ديگرى كه (بحث عوض شد)
محمد ابن حسن جهم هر دو تايمان بالاى سر على ابن حسن ابن فضال موقع جان دادن بوديم. به او گفت، ائمه را تلقين كرد. گفت اينها را بگو. اينها را تلقين كرد. رسيد به عبد الله ابن جعفر. عبد الله ابن جعفر را گفت. اين عبد الله ابن جعفر را رد شد حسن ابن على. جواب نداد. رد كرد. دوباره تكرار كرد. سه باره تكرار كرد. گفت من كتب را ديده‏ام. گفت ما كتاب را ديديم براى عبد الله شأن پيدا نكرديم. يعنى قبول ندارم اب الحسن سلام الله عليه اقرار كرد. بدان جهت اين يك ضجّه‏اى شد اين خبر نوه زراره. على ابن اصوات كه يكى از فتحى‏ها است. خيلى متعصّب هم هست. رفت پيش محمد ابن حسن جهم. محمد ابن حسن ابن جهم هم به او خبر داد كه بله همين جور است قضيه. گفت نمى‏شود اين جور. رفت پيش پسر اين على ابن حسن ابن فضّال. يكى از پسرهايش كه از على ابن فضّال بزرگتر است اسمش احمد بود. رفت پيش احمد اين على ابن اصوات و گفت اين جور مى‏گويند. گفت نه. اين محمد ابن عبد الله ابن زراره اين را دروغ بسته است. پدرم اين جور نكرد. آن جا دارد بر اين كه يك كلامى در نجاشى است. در كشّى نيست اين. نجاشى مى‏گويد و قال و الله انّ محمد ابن عبد الله ابن زراره اصدق لهجتاً عندى من احمد. احمد ابن حسن ابن فضال اصدق لهجتاً است. اين را دليل گرفته‏اند بر اين كه اين محمد ابن عبد الله ابن زراره ثقه است. ببينيد اين مى‏شود يا نه. چون كه وقت تمام شد، بماند فردا انشاء الله.