جلسه 1031

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:1031 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1374
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
عرض كرديم سيد صاحب العروه اين جور فرمود، فرمود اگر امر داير بشود مكلّف بر ميت نماز بخواند جالساً يا نماز بخواند ماشياً، و نتواند جمع كند بين الصّلاتين خوف فساد داشته باشد كه ميت را بايد زود بردارند و دفن كنند. در اين صورت نماز مى‏خواند بر ميت جالساً و امّا اگر خوف فسادى نبوده باشد، فالاحوط الجمع. كه هم بايد جالساً نماز بخواند و هم ماشياً نماز بخواند. ذكرنا و كتبنا ما بين اين حكم به احتياط مع عدم الخوف و تعيّن صلاة جلوساً مع الخوف من الفساد ما بينهما تنافى است. در ما نحن فيه و نظاير ما نحن فيه دو صلاة واقعاً بر اين ميت وجوبى ندارد. واقعاً يك صلاة واجب است. يا آن صلاتى كه هست، مثل صلاة ظهر و عصر نيست كه هر دو تا واجب است. يك صلاة ميت واجب است. منتهى آن صلاة واجبى را ما نمى‏دانيم در اين حال. آن صلاة، صلاة جلوساً است يا صلاة، صلاة ماشياً است. يكى از اينها وجوب دارد. تخيير در واقع نيست. حكم واقعى يكى از اينها است. ممكن است در واقع حكم تخييرى باشد. يعنى هر كدام را خواستى بخوانى عيبى ندارد. امّا اين كه دو تا در واقع واجب بشود، اين نيست.
خب على هذا اگر ما احتمال تعيّن را در خصوص صلاة جالساً مى‏دهيم كه او معيناً واجب باشد. يعنى امر داير است ما بين اين كه در واقع صلاة ميت ان جلوسٍ واجب بوده باشد يا تخييرى بشود حكم واقعى كه جامع واجب بشود. يك صلاة واجب است. مثل آن صلاتى كه در موارد مسافر در موارد تخيير بين القصر و التّمام يك صلاة واجب است. جامع مخيّر است قصر بخواند، و مخيّر است تمام بخواند. در ما نحن فيه هم احتمال مى‏دهيم در واقع خصوص صلاة جالساً واجب بوده باشد، يا نه مخيّر بشود مكلّف. اين جا يك جماعتى ملتزم شده‏اند به تخيير. جماعتى ملتزم شده‏اند كه نه طرف تعيّن را مى‏گيرد. مرحوم سيد كه مى‏فرمايد صلاة ماشياً مقدم است، طرف تعين را گرفته است كه احتمال دارد كه او بخصوصه واجب باشد. جماعتى كه مى‏گويند در دوران الامر بين التّعيين و التّخيير حكم تخيير است، نه ايشان اين جور مشى نكرده است. فرموده است نه آن جا تعيين است. بايد آن معيّن را اتيان كند. خيلى خب. وقتى كه معيّن را اتيان كرد، ديگر فرقى نمى‏كند ما بين خوف فساد و عدم خوف فساد. چون كه احتمال تعيّن در صلاة ماشياً نيست. مثل مسأله‏اى مى‏ماند كه انسان در كربلا در حرم مسافر است. قصر بخواند يا تمام بخواند. دوران امر بين التّعيين و التّخيير است. چون كه جماعتى مثل صدوق گفته‏اند كه نه بايد قصر بخواند. تمام كه افضل است در اين موارد يعنى قصد اقامه كند و نمازش را تمام بخواند. نه اين كه در حال سفر نمازش را تمام بخواند. صدوق عليه الرّحمه داستانى دارد در من لا يحضر الفقيه. گفته است معناى اين روايات اين است. قصر بايد بخواند. اگر بخواهد تمام بخواند كه افضل است بايد قصد اقامه كند. بدان جهت اين جور روايات را معنا كرده است.
اگر ما شك كرديم كه خصوص قصر واجب است بر مسافر كه صدوق مى‏گويد. يا تخيير است بين التّمام و القصر. آنهايى كه مى‏گويند در دوران الامر بين التّعيين و التّخيير حكم تخيير است حكم ظاهرى، چون كه اصالة البرائه از وجوب خصوص قصر جارى مى‏شود. چون كه در تعيين خودش زيقى است بر مكلّف. و امّا جامع ما بينهما سعه دارد بر مكلّف. رفع حكم خلاف امتنان است. جامع را علاوه بر اين كه خلاف امتنان است مى‏دانيم جامع واجب است. منتهى احتمال مى‏دهيم با خصوصيت واجب باشد. برائت مى‏گويد نه با خصوصيت وجوبى ندارد. جماعتى اين جور
گفته‏اند. جماعتى گفته‏اند نه اصل تعيين است. بايد قصر بخواند. اين بحث، بحثش اصولى است. بماند به بحث اقلّ و اكثر. ما آن جا كارى نداريم فعلاً با اين. مى‏گوييم مرحوم سيد اصالة التّعيين را گرفته است. گفته است بايد آن جلوساً بخواند. خب فرق نمى‏كند خوف فساد باشد يا نبوده باشد. خوف فساد هم نبوده باشد، اگر جلوساً بخواند تكليف را قطعاً انتصال كرده است. چون كه امر داير بين التّعيين و التّخيير است. اگر آن صلاة عن جلوسٍ را بخواند واجب در واقع تعليلى باشد، انتصال كرده است. تخييرى بوده باشد انتصال كرده است. چه خوف فساد باشد، چه نبوده باشد. واجب را انتصال كرده است. آن يك طرف كافى مى‏شود.
انّما الجمع ما بين الفعلين در صورتى مى‏شود كه احتمال تعيّن در هر كدام بوده باشد. احتمال تعيّن در هر كدام بوده باشد. مثل اين كه روز جمعه محتمل است متعيّناً صلاة جمعه واجب بشود. و محتمل است متعيّناً صلاة الظهر واجب بشود كه در واقع يكى از اينها واجب است. احتمال تعيّن در اين هم هست، احتمال تعيّن در او هم هست. اين جا محتمل است هم حكم واقعى تخييرى باشد. يا جمعه بخواند يا ظهر بخواند.در مواردى كه احتمال تعيّن فى كل الطّرفين شد، آن جا مقتضى العلم الاجمالى آن جايى كه احتمال تخيير نيست يا مقتضى الاحتياط در مواردى كه احتمال تخيير است، جمع بين الفعلين است. هم جمعه بخواند، هم ظهر بخواند. غرض اين است كه جمع ما بين الفعلينى كه امرش داير است در واقع يكى واجب است. جمع ما بين الفعلين در آن صورتى است كه احتمال تعيژن در هر دو تا داده بشود. آن جا وقتى كه ممكن بوده باشد انسان بايد هر دو تا را اتيان كند. او معيّناً واجب بود اتيان كردند. اين معيّناً واجب بود اتيان كردند. تخييرى هم كه بود يكى را اتيان كرده‏اند ديگر. و امّا در مواردى كه احتمال تعيّن مختص به يكى باشد كه احتمال مى‏دهيم كه فقط صلاة ظهر در او احتمال تعيّن است. امّا احتمال هم مى‏دهيم كه تخييرى بوده باشد. مخيّر باشد بين الجمعة و الظّهر. اين جا اگر كسى ظهر را اتيان كرد، چه احتياط ممكن باشد، چه نباشد كافى است. چرا؟ چون كه محتمل التّعين را اتيان كرده است. بما اين كه صاحب العروه در اول فرمود وقتى كه امر داير بشود ما بين صلاة على الميت ماشياً يا صلاة على الميت جالساً جلوس مقدم است، احتمال تعيّن را در او داد. وقتى كه احتمال تعيّن را او داد، اين بعد فرمود اگر خيف عن الميت عن الفساد باشد دو تا را بخواند اين نمى‏شود. اين معنايش اين است كه احتمال تعيّن در هر دو تا است. حرف اولى لازمه‏اش اين است كه احتمال تعيّن در خصوص صلاة جالساً باشد و احتياط ثانى مقتضايش اين است احتياطش هم احتياط وجوبى است. مقتضايش اين است كه احتمال تعيّن در هر دو تا باشد. احتمال تعيّن در يكى باشد و در هر دو تا باشد، اين متناقضين است. جمع نمى‏شود. تفاوت اين است. فتواى اولى كه مى‏گويد يقدّم الصّلاة جلوساً ان خيف على الميت معنايش اين است كه احتمال تيعّن، چون كه يك صلاة كه بيشتر واجب نيست. معنايش اين است كه امر داير بين التّعيين و التّخيير است. امر داير است مكلّف مخيّر بشود، و امر داير است خصوص صلاة جالساً واجب بشود. اين را مقدم كند. احتمال تعيّن را گفت. او مقدم مى‏شود. و لازمه احتمال تعيّن در او اين است كه خوف فساد هم باشد او را بياورى كافى باشد. چرا؟ احتمال تعيّن وقتى كه در او شد، لازمه‏اش اين است كه نه احتياط هم هر دو تا را آوردن هم وقت داشته باشد، وجهى ندارد هر دو تا را بياورد. وقتى كه او را آورد يعنى عن جلوسٍ را اتيان كرد، تكليف را يقيناً ساقط كرده است. انتصال كرده است. تعيينى بود كه بود اتيان كرده است. تخييرى بوده باشد در واقع كه اگر بوده باشد باز اتيان كرده است. چون كه فرد را اتيان كرده است.
بدان جهت احتياط وجهى ندارد. موجب ندارد. احتياط عبث است. بنا بر اين كه احتمال تعيّن در خصوص صلاة عن جلوسٍ بوده باشد. و امّا احتمال تعيّن در هر دو تا بوده باشد، ديگر نمى‏تواند بگويد خيف على الميت باشد جلوساً بايد بخواند. بايد بگويد و يتخيّر. بايد بگويد كه اگر ممكن نيست خيف على الميت، يتخيّر. چون كه احتمال تعيّن در هر دو تا است. دو تا را نمى‏تواند اتيان كند. چرا؟ چون كه خوف فساد ميت است. و اگر وقت زيق نداشته باشد خوف بر ميت نباشد، يحتاط بالجمع بينهما. اين بايد اين جور فتوا بدهد. اين كه گفت آن يقدّم آن صلاة ان جلوسٍ در جايى كه خوف فساد باشد، اين معنايش اين است كه احتمال تعيّن در اين است. لازمه اين اين است كه احتمال تعين در او شد، خوف فساد هم بر ميت شد او را بياورى كافى باشد. چون كه اگر تعييناً واجب بوده باشد كه احتمال تعين مى‏دهيم اتيان كرده‏ايم. تخييرى باشد باز فردش را اتيان كرده‏ايم. اين كه مى‏گويد احتياط بكند به جمع بينهما در صورت امكان و اگر نه وقت زيق باشد، خوف فساد باشد آن جلوساً مقدم است، اين دو تا با همديگر متنافى متناقض هستند. او فتواى اولى احتمال تعين را مختص مى‏كند به صلاة جالساً و احتياط بعدى چون كه وجودى است. استحبابى هم باشد همين جور است. چون كه معنا ندارد احتياط استحبابى وقتى كه فرد محتمل التّعيين را آورديم. احتياط بعدى مقتضايش اين است كه احتمال تعين در هر دو تا است. احتمال تعيّن در هر دو تا بشود، فتواى اولى بايد يتخيّر بشود. فتواى اولى صحيح بشود، بايد ثانياً بگويد كه بلافرقٍ ما بين الخوف الفساد و عدم خوف الفساد. يقدم الصلاة جلوساً اين مطلبى است كه در ما نحن فيه عرض كرديم.
سؤال؟ احوط، احوط وجوبى است اولاً. سؤال؟ مى‏فرمايد بر اين كه و اذا دار بين الصّلاة ماشياً او جالساً يقدم الجلوس ان خيف على الميت من الفساد. اگر جمع ممكن نيست هر دو تا را اتيان كردن، چون كه خيف على الميت من الفساد است، يقدّم الجلوس. ان خيف على الميت من الفساد مثلاً. يا اين كه جهت ديگر دارد. موجبى كه نمى‏شود جمع كرد، خيف على الميت است، خوف على الميت من الفساد است. مى‏فرمايد و اذا دار بين الصّلاة ماشياً او جالساً يقدم الجلوس ان خيف على الميت من الفساد مثلاً. و الاّ يعنى ان خيف نشد. و الاّ فالاحوط الجمع.
سؤال؟ و الاّ فالجمع. احوط هم نگفته است. و الاّ فالاحوط الجمع. و الاّ يعنى ان خيف نباشد. صورت خوف را گفت. ماند صورت عدم خوف يا عبارت عروه. و الاّ يعنى خوف نشد فالاحوط الجمع. احوط جمع است. اين دو تا با همديگر متنافين هستند. اگر احتمال تعيّن در جلوس است، دوران الامر بين التّعيين و التّخيير است. اگر احتمال تعيين در صلاة جلوساً است فقط،
سؤال؟ اشتغال احتمال تعين ديگر. عيبى ندارد. عبادى است. خدا رحمت كند به صاحب قوانين. ايشان احتياطى هستند در دوران الامر بين الاقلّ و الاكثر. گذشت آن زمان ايشان هم. اگر دوران الامر بين التّعيين و التّخيير شد و ما تعيينى شديم، بله صلاة جالساً مقدم مى‏شود كه يقدّم صلاة جالساً يعنى احتمال تعين در او است. او مقدم است. وقتى كه اين جور شد اگر خيف على الفساد نشد، خب يك صلاة واجب است بر ميت در علم الله. دو تا صلاة كه واجب نيست. اگر واجب تخييرى است، خب يقدّم الجلوس را كه صلاة جلوساً را خواندم يك فرد تخيير است. اگر واجب تعيينى است خودش را اتيان كرده‏ام. ديگر جمع نمى‏خواهد. جمع بينهما نمى‏خواهد. و اگر احتمال تعين در هر دو تا است، در اول بايد بگويد يتخيّر. چون كه جمع ممكن نيست يتخيّر. اين احتياط تخيير را نگويد. بگويد بر اين كه جالساً بخواند. اگر فساد نشد، جمع كند. خودش هم احتياطش وجوبى است. استحبابى هم معنا ندارد. احتياط استحبابى. چون كه در احتمال تعين نيست. اين احتياط، احتياط وجوبى است. جمع كند ما بينهما، اين معنايش اين است كه احتمال تعيّن در هر دو تا است. اين دو تا آن تقديم جلوس با احوط متنافيين است و من گمان نمى‏كردم كه اين قدر مخفى بشود اين حرف. اين حرف واضحى است.
سؤال؟ دو تا نماز بايد خواند؟ دو تا بر ميت نماز واجب كرده است شيخنا.
بعد ايشان مى‏فرمايد احتياطش هم احتياط مطلق است. در مواردى كه خوف فساد نيست احتياط مطلق است. احتياط وجوبى است. هميشه اين دقت را كه در روايات ذكر كرديم، در كلمات اصحاب هم خصوصاً عروه كسى كه تعليقه مى‏نويسد بر عروه او بايد متوجه بشود. بعضى جاها ديگر ما اشاره نمى‏كنيم. اشارتاً همين جور مى‏گوييم كه بعضى حاشيه‏ها اصلاً آن متن درست معلوم نشده است بر مؤلف كه او چه مى‏گويد. حاشيه زده است. يكى از آن مسائل هم خواهد آمد به همين زودى. يعنى شروع مى‏كنم آن مسأله را. آن مسأله، مسأله اشتباه قبله است. ميت را بايد به قبله بخوابانند. مصلّى هم رو به قبله بايد بايستد. دليلش را خوانديم. الان ميت در بيابان، مصلّى هم در بيابان. ابر هم كه گرفته است هوا را. يا شب است. اصلاً ابر است. نه ستاره‏اى ديده مى‏شود. يا روز است. ابر غليظ است كه شمس تشخيص داده نمى‏شود خب اين مصلّى بيچاره كدام طرف نماز بخواند؟ صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف سه صورت ذكر مى‏كند.
صورت اولى كه صورت اخيره است در عبارت عروه. اين را كه اولاً ذكر مى‏كنم، معلوم بشود كه صورت اخيره اين صورت اولى است. اين صورت اولى اين است كه آن كسى كه به ميت نماز مى‏خواند، ظن دارد كه قبله اين طرف است. مظنون است قبله. فكر كرد، فكر كرد. نگاه كرد ديد اين قدر روشنى‏اش بيشتر است و حساب كرد. ظن پيدا كرد كه قبله اين ور است. ايشان مى‏فرمايد به آن طرفى كه ظن كرده است قبله را، نماز ميت را به آن طرف مى‏خواند. احتياط استحبابى مى‏كند كه احتياط مستحب است كه در اين صورت صلاة را به آن طرفهاى ديگر هم اعاده كند. آنها ديگر. چون كه ظن دارد قبله اين ور است. احتمال مى‏دهد آن ور باشد، احتمال مى‏دهد اين ور باشد، احتمال مى‏دهد آن ور باشد. صلاتش را احتياط مستحب اين است كه خوف بر ميت نباشد، تخيير در دفن خوفى براى ميت نبوده باشد و ممكن بوده باشد، احوط اين است كه صلاة را به سه جهت ديگر اعاده كند كه يقين پيدا كند كه آنى كه قبله واقعى بود، نماز ميت را به همان قبله واقعيه خواندم. اين صورت ثالثه است. در صورت ثالثه فتوا داد به طرف مظنون بايد بخواند و احتياط مستحبى اين است كه به جهات صلاة با بقيه اعاده كند. يك صورت ديگر عبارت از اين است كه ظن به قبله ندارد. مشتبه است كه قبله اين ور باشد، يا اين ور باشد، يا اين ور باشد، يا اين ور باشد. در اين صورت مى‏گويد تارتاً ممكن است صلاة ميّت را به جهات اربعه تكرار كردن. چون كه هوا سرد است. ابر است. باران آمده است. الان هم مى‏خواهد باران بيايد. هوا هم خوب است. ميت فاسد نمى‏شود. آدم بيكار هم هست. ديد عيبى ندارد. مشغول بشويم به اين كه نماز خواندنش و اعاده نماز بر جهات اربعه ممكن است. اين جا مى‏گويد كه بايد به جهات اربعه نماز بخواند. و امّا اذا خيف. نمى‏تواند. اين جور است. نمى‏تواند صلاة را مكرر كند. بايد يك صلاة بخواند. اين جا يتخيّر. مى‏بينيد كه. چون كه احتمال تعيّن نيست. مظنون نيست هيچ كدام. احتمال تعين نيست. بلكه احتمال تعين در آن طرف هم هست. ممكن است قبله اين باشد، آن باشد، اين باشد، آن باشد، احتمال تعين در هر دو تا است. بدان جهت مى‏گويد يتخيّر. همانى كه مى‏گفتيم. منتهى اين شبهه موضوعيه است. ما در شبهه حكميه مى‏گفتيم. فرقى شبهه موضوعيه با شبهه حكميه ندارد. اين جا حكم را مى‏داند كه صلاة بايد الى القبله بشود. قبله مشبته است. چون كه قبله مشتبه است، احتمال دارد تعيناً آن طرف واجب باشد. صلاة به آن طرف واجب باشد. اگر احتياط ممكن است جمع بكند. اگر احتياط ممكن نيست يتخيّر. بگذاريد اول عبارت عروه را بخوانم. ايشان مى‏فرمايد بر اين كه اذا لم يمكن، يك فرض ديگر هم مى‏گويد كه اولاً آن خارج از فرض است. يك وقت اين است كه انسان مى‏داند قبله اين ور است. ولكن نمى‏تواند به اين طرف نماز بخواند. ممكن نيست. مثل اين كه شخصى است كه نائم است. مريض است. كس ديگر هم نيست نماز بخواند بر ميت. اين را هم خوابانده‏اند. نمى‏تواند منحرف به قبله بشود. قبله را مى‏داند كه اين ور است. آن وقت ساقط مى‏شود. چرا ساقط مى‏شود؟ اين وجه‏اش اين است. وجه‏اش چيست؟ وجه‏اش اين است كه صلاة على الميت ديگر از صلوات ظهر و عصر و مغرب و عشاء و ظهر بالا نمى‏زند. در آن صلوات اگر استقبال قبله ممكن نشد، از شرطيّت ساقط مى‏شود. صلاة ميّت ديگر بالاتر از آنها نمى‏شود. اين يك وجه. وجه دومى عبارت از اين است كه آن ادلّه‏اى كه دلالت مى‏كرد مصلّى على القبله مى‏خواند، آن رواياتى بود كه صلاة بر جنائز بود كه گفتيم زن را اين جور بگذارند، مرد را اين جور بگذارند. يا آن روايت سليب بود كه به دار آويخته بودند رو به قبله را فرمود. اين روايت بيشتر از اين استفاده نمى‏شود كه استقبال القبله عند التّمكن معتبر است.
و امّا در صورتى كه متمكن نشد شرطيّتش دليل ندارد. تمسّك مى‏كنيم به اطلاقاتى كه صلاة ميت خمس تكبيرات، بينهنّ دعاءٌ و قوله (ع) صلّوا على كلّ من مات من اهل القبلة اين هم اهل قبله است. نمازش هم اين است. منتهى در صورتى كه مصلّى متمكّن بود رو به قبله باشد، قيام داشته باشد، آنها معتبر بود. الان متمكّن نيست. اينها را هم كسى قبول نداشته باشد و بگويد من در تمام اينها حرف دارم، قاعده ميسور. قاعده ميسور اين است كه آن مقدارى كه ميسور است از صلاة على الميت، صلاة بلاقبله است. بدان جهت فرض اولى كه غير فرض اشتباه است. در فرض اشتباه سه قسم مى‏گويند. اذا لم يمكن استقبال القبلة اصلاً سقط. يعنى قبله را مى‏داند. ولكن ممكن نيست استقبالش. سقط. و ان اشتبه. اگر مشتبه شد سه صورت دارد. و ان اشتبه صلّى الى اربع جهاتٍ. اين يك صورت. به چهار جهت نماز مى‏خواند. الاّ اذا خيف عليه الفساد. مگر در صورتى كه بترسد به چهار نماز خواندن فاسد بشود. در اين صورت فتخيّر. مخيّر است. اين هم صورت ثانيه. و ان كان بعض الجهات. آن صورت اولى را من گفتم. و ان كان بعض الجهات مظنوناً صلّى عليها. و آن جهتى كه مظنون است، به او نماز مى‏خواند. نه اين كه اذا خيف الفساد مظنون باشد. اين صورت ثالثه است. اين حاشيه كه بعضى‏ها زده‏اند اين را چسبانده‏اند به آن خيفه. اين صورت اولى است كه گفتم. مى‏فرمايد بر اين كه و ان كان بعض الجهات مظنوناً صلّى عليه و ان كان الاحوط الاربع. احوط اين است كه چهار طرف بخواند. بعضى‏ها حاشيه زده‏اند كه خب در صورتى كه خوف باشد بر ميت چه جور احتياط بكند؟ جاى احتياط نيست. اين پشت سر آن خيف نيست. اين صورت مستقله است كه اگر بعض اطراف مظنون بوده باشد، خوف فساد باشد يا نباشد به همان طرف نماز مى‏خواند كه مظنون است. احتياط استحبابى اين است كه به ساير جهات هم نماز بخواند. چرا به طرف مظنون بخواند؟ چون كه ظن در باب قبله عند الاشتباه حجّت است.
در صحيحه زراره امام (ع) اين جور فرموده است در جلد سوم وسائل، باب ششم، روايت اولى است، محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى العطّار، عن احمد ابن محمد عن حمّاد عن حريض، عن زراره قال، قال ابو جعفرٍ (ع) يجزى التّهرّى. تهرّى يعنى تحصيل الظّن. يجزى التّهرّى ابداً اذا لم يعلم عين وجه القبله. وقتى كه وجه قبله معلوم نشد تهرّى همان ظن كافى است. بدان جهت مقتضاى اين صحيحه اين است كه كافى است. منتهى چون كه محتمل است احتياط حسن است. محتمل است. اين روايت است ديگر. در مورد روايات گفتيم ولو فتوا مى‏دهيم، ولكن احتياط واقعى در حسنش باقى است. بدان جهت احتياط اين است كه چهار طرف بخواند كه يقين دارد به وظيفه واقعى عمل كرده است. ولو اين خبر مطابق با واقع نباشد اين صحيحه. يجزى التّهرّى اذا لم يعلم عين وجه القبله. اين را مى‏دانيد كه يجزى حتّى در ذبيحه. انسان گوسفند را مى‏خواهد ذبح كند. نمى‏داند خداوندا قبله كدام ور است. ظن دارد اين ور است. همان طرف ذبح كند كافى است. بعد هم كشف بشود كه آن طرف قبله نبوده است كافى است. اين كافى است منتهى به شرط اين كه بين المشرق و المغرب بشود كه خواهيم گفت. چون كه واقع كشف خلاف شد. حكم ظاهرى است اين. كشف خلاف شد، بين المشرق و المغرب شد كافى است. بدان جهت در ما نحن فيه ظن داشته باشد همين جور است. خب اگر ظن نداشته باشد، مظنون نباشد، خوف هم نبوده باشد بايد به چهار طرف نماز بخواند. وقتى كه به چهار طرف نماز خواند، چرا چهار طرف نماز بخواند؟ اين را روايت گفته است. و الاّ روايت نبود ما مناقشه مى‏كرديم در اين چهار طرف نماز خواندن. آن كدام روايت است كه اين را گفته است؟ دو تا روايت مرسله است.
آن روايت مرسله در باب 8 در جلد ثالث است. روايت اولى، محمد ابن على ابن الحسين قال روى روايت مرسله است فى من لا يهتدى الى القبله آن كسى كه قبله را پيدا نمى‏كند، روى فى مفاذتٍ. در بيابان بشود قبله را پيدا نمى‏كند، انّه يصلّى الى...جوانب. به چهار طرف نماز مى‏خواند. كلينى قدس الله نفسه الشّريف هم روايت كرده است در كافى. روى ايضاً انّه يصلّى الى اربع جوانب. به چهار طرف نماز مى‏خواند آن كسى كه قبله را نمى‏داند. وقتى كه مهتدى نمى‏شود، به چهار طرف نماز بخواند. بعضى‏ها گفته‏اند اين در آن صورتى كه ظن داشته باشد آن صورت را هم مى‏گيرد. لا يهتدى است ديگر. ولكن صورت ظن شامل هم بشود تخصيصاً خارج مى‏شود. يك روايت ديگر هم هست. روايت پنجمى است در باب 8. محمد ابن الحسن باسناده عن محمد ابن على ابن محبوب عن العبّاس، عبّاس ابن معروف يا عبّاس ابن عامر هر كدام باشد درست است، عن عبد الله ابن مقيره عن اسماعيل ابن عدوات عن خراش عن بعض اصحابنا مرسله است عن ابى عبد الله (ع) قال جعلت فداك! اين مخالفين مى‏گفتند كه شما اجتهاد ما را قبول نداريد. خودتان هم اجتهاد مى‏كنيد. چرا اجتهاد ما مخالفين را قبول نداريد؟ بحث سنّى و شيعه بود ديگر. گفتند ما اجتهاد شماها را قبول نداريم شيعه مى‏گويد. و امام عرض مى‏كند در جواب مى‏گويد كه خب شما هم ملتزم هستيد قبله مشتبه شد اجتهاد مى‏كند طرفى را ظن پيدا مى‏كند و به آن طرف مى‏خواند. اين روايت دارد كه انّ هؤالاء المخالفون علينا يقولون اذا...علينا آسمان اگر گرفته شد بر ما او اظلم شب شد، فلم نعرف السّماء، سماء را نمى‏دانيم كنّا و انتم على حدٍّ سواء فى الاجتهاد. فقال ليسك ما يقولون اذا كان ذالك فاليصلّى اربع وجوهٍ. لاربع وجوه خوانده مى‏شود. مى‏دانيد اين روايت ضعيف است. با صحيحه هم كه اصحاب فتوا داده‏اند كسى كه قبله را نمى‏داند ظن به كافى است، با او هم مخالف است. به اين مرسله عمل نمى‏شود. آن دو تا مرسله ديگر هم مرسله است. خب مى‏گوييد علم اجمالى داريم. علم اجمالى چيست؟ علم اجمالى اين است كه ما بايد به چهار طرف نماز بخوانيم. نه علم اجمالى چهار جهت اقتدا نمى‏كند. علم اجمالى سه نماز اقتدا مى‏كند. چرا؟ چون كه اين را بدانيد كسى كه جاهل به قبله است، قبله او بين المشرق و المغرب است. قبله او بين المشرق و المغرب است لرّوايات الصّحيحه كه از آن روايات صحيحه يكى اين است.
صحيحه زراره در باب دهم و باسناد الصدوق قدس الله نفسه الشّريف عن زراره عن ابى جعفرٍ (ع) قال لا صلاة الاّ الى القبله. اين محلّ شاهد ما نيست. قال قلت. زراره مى‏گويد عرض كردم يابن رسول الله عين حدّ القبله؟ حدّ قبله چيست؟ قال بين المشرق و المغرب قبلةٌ كلّه. بين المشرق و المغرب همه‏اش قبله است. منتهى روايات ديگر تقييد به صورت اشتباه مى‏كنند. آن وقتى كه قبله معيّن نباشد بين المشرق و المغرب قبله است. فرقى نمى‏كند. انسان مثلاً حواسش پرت بود. از بازار آمده بود. يك خورده ضرر ديده بود. آمد وضو گرفت ايستاد نمازش را خواند. نماز را تمام كرد ديد كه قبله مستقيم بود. اين كج ايستاده است. عيبى ندارد. صحيح است نمازش. بين المشرق و المغرب قبلةٌ. يا قبله را نمى‏دانست. خواند. بعد معلوم شد كه قبله كدام طرف است. ولكن بين المشرق و المغرب خوانده است. صلاتش صحيح است. براى جاهل بين المشرق و المغرب قبله است. در ما نحن فيه هم اين ميت كه مرده است مصلّى هم جاهل به قبله است. اين به سه طرف نماز بخواند مى‏داند كه صلاة واقعى را اتيان كرده است. صلاة واقعى كه مقيّد به قبله‏اى موسّعه است مثل آن صلاة على المسلوب. مثل او است. اگر به سه طرف نماز بخواند يقين دارد بر اين كه صلاة واقعى را اتيان كرده است. انسان خودش آن جا كه مصلّى ايستاده است، آن جاى قدمش را دايره‏اى فرض كند. آن دايره را سه قسم بكند. سه قسمت بكند كه مركز دايره زاويه اين سه تا مثلث مى‏شود. اين شخص مستقبل بشود به يكى از مثلثات كه مثلث در يمين و يسارش واقع مى‏شود. يك نماز آن طرف بخواند، يك نماز به آن مثلّث ديگر بخواند بين اليمين و اليسارش بيفتد. يك نماز به آن مثلث ديگر بخواند. قسم حضرت عبّاسى مى‏خورد كه يكى از اين صلاةها بين المشرق و المغرب شد. اين جور است ديگر. پس مقتضاى علم اجمالى به سه طرف نماز خواندن است. به چهار طرف نماز خواندن، اين مرسلتين مى‏گويد.
سؤال؟ به سه زاويه نماز بخواند، اگر به سه مثلث نماز بخواند، قسم مى‏خورد به آن مشرق و المغرب نماز خوانده است. در اين صورت خب چرا چهار طرف نماز بخواند؟ بدان جهت چهار طرف را اين دو تا مرسله مى‏گويند. نگوييد اين دو تا مرسله مفتا به مشهور است. مشهور فتوا داده‏اند. مى‏گوييم بله مشهور فتوا داده‏اند. ولكن شهرت فايده‏اى ندارد. جبر ضعف سند نمى‏كند. چرا؟ چون كه احتمال مى‏دهيم جمله‏اى از مشهور هم جماعتى از مشهور هم فتوا داده‏اند. خيال كرده‏اند كه بر طبق قاعده است به چهار طرف نماز خواندند. مقتضاى علم اجمالى است. به اين بيانى كه ما گفتيم معلوم شد مقتضاى علم اجمالى هم نيست. بدان جهت سه نماز كافى است. بلكه در ما نحن فيه صحيحه‏اى داريم. زراره يك صحيحه ثانيه دارد. آن صحيحه ثانيه مقتضايش اين است كه وقتى كه قبله مجهول شد، مشتبه شد، به يك طرف نماز بخواند كه محتمل است قبله باشد بين المشرق و المغرب باشد كافى است. منتهى بعد معلوم شد كه دبر قبله است اعاده مى‏كند صلاة را. اگر نه، معلوم نشد عيبى ندارد. مجزى است. آن كدام صحيحه است؟ آن صحيحه اين است كه صحيحه زراره و محمد ابن مسلم در باب هشتم، روايت دومى است. و باسناد الصّدوق الى زراره و محمد ابن مسلم عن ابى جعفرٍ (ع) يجزى المتحيّره كه ظن ندارد. متحيّر است. خدايا قبله كدام ور است. يجزى المتحيّر ابداً عين ما توجّه هر طرف نماز خواند عيب ندارد. مجزى است. اذا لم يعلم اذا وجه القبله. وقتى كه وجه قبله معلوم نشد. يجزى مجزى است در همه چيز. گوسفند مى‏خواهد ذبح كند، خدايا قبله كدام طرف است. متحيّر است. هر طرف...مجزى است. يك صلاة هم بس است. به ميت يك نماز هم خواندن بس است. جماعتى گفته‏اند كه شايد اين روايت تهرّى بود. همان روايت اول زراره است كه متحيّر را اشتباهاً نوشته است. اين درست نيست. چون كه در ذيلش دارد كه يجزى المتحيّر ابداً عين ما توجّه. عين ما توجّه ديگر اشتباه نمى‏شود. بدان جهت در ما نحن فيه اين احتمال اشتباه بيخود است. روايت صحيحه است. عمل به او مى‏شود. احتياطش به سه جهت نماز خواندن است كما ذكرنا. و الله سبحانه هو العالم.