جلسه 1041

* متن
*

موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:1041
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1374 ه.ش‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين جهت بود كه ميت را كه دفن مى‏كنند بايد اين ميت دفن بشود مستقبلا الى القبله به نحوى كه معترضا بوده باشد. معترض دفن بشود. مقاديم بدنش رو به قبله بوده باشد و ميت هم مستجع بشود على يمينه. كلام در اين بود كه اين اعتبار از كجا استفاده مى‏شود كه صاحب العروه و ديگران و اصحابنا فرموده‏اند.
فرموده بودند كه اين استفاده مى‏شود از صحيحه يعقوب ابن يقطين كه آنجا امام عليه السلام فرمود فاذا طهر، وقتى كه ميت را غسل دادند، يوضع كما، در آن صورت يوجه كما فى الدفن. در دفن چه جور او را با آن كيفيت دفن مى‏كنند ميت را هم همين جور مى‏گذارند. عرض كرديم در اين صحيحه دو تا اشكال است.
اشكال اولى اين است كه امام عليه السلام در اين روايت در مقام بيان كيفيت الدفن كه واجب است اين كيفيت الدفن يا مستحب است در مقام بيان او نيست كما ذكرنا كه تمسك بشود به اطلاق و بگوييم كه وجوب دارد اينجور دفن. اطلاقى نيست در مقام بيان او نيست. اشكال ثانى اين بود كه گفتيم به حسب آنى كه مستفاد از روايات است ميت را در حال احتزار يك جور توجيح الى القبله مى‏كنند. آن نحوى است كه ميت را مى‏خوابانند به قبله لا معترضا بلكه به نحوى كه اگر آن محتضر بلند شود بنشيند رو به قبله مى‏شود كه گفتيم در بعضى روايات پاهايش رو به قبله مى‏شود كه اگر بنشيند رو به قبله مى‏شود. اين حال احتضار است. امام عليه السلام در آن روايات احتضار فرمود اذا غسل، آن وقتى كه ميت شسته مى‏شود در مغتسل است مثل حال احتضار مى‏گذارند. در اين صحيحه امام فرمود بر اينكه آن حالتى كه در حال احتضار است يا آن حالتى كه در قبر است فرقى نمى‏كند در حال الغسل. وقتى كه غسل تمام شد فاذا طهر، آن وقت مثل دفن مى‏گذارند. كانّ بعد از غسل كه در حال غسل فرق نمى‏كند كه اىّ ما آن كه در روايات وارد شده بود كه مثل احتضار رو به مغتسل بگذارند او حمل به استحباب مى‏شود. كه مستحب است همين جور. خوب اشكال دومى اين بود كه اين روايت قطع نظر از اشكال اول، افرض امام عليه السلام اين كلامى را كه فرموده است، گفتيم دلالتى ندارد به وجوب كيفيت در دفن از او قمض نظر كرديم. مى‏گوييم اين روايت صحيحه غايت دلالتش اين است كه ميت را بعد از غسل معترضا رو به قبله مى‏گذارند. نه مثل حال احتضار. آنجور كه ميت را نماز مى‏خوانند در حال صلاة كه مصلى نماز مى‏خواند، و ميت معترضا به قبله خوابيده است، غايت اين روايت اين را دلالت مى‏كند كه ميت را معترضا مى‏گذارند. چرا؟ براى اينكه فاذا طهر يوضع كما يوضع فى القبر گذاشت بر اينكه در حال صلاة بايد ميت مستلقى بوده باشد. به حيث اينكه يسار ميتى كه هست زنى بگذارند جلو ميت مرد در يسار مرد واقع بشود. آن مستلقيا گفتيم اين دلالت بر استلقا مى‏كند. اين بعد الغسل است. فاذا طهر چه بعد از طهر كه حال صلاة باشد چه غير قبل از صلاة بوده باشد، اين گذاشته مى‏شود كما فى القبر. يعنى معترضا گذاشت مى‏شود. اما مستجعا على يمينه ديگر به اين دلالت نمى‏كند. چونكه در حال صلاة ميت را نمى‏خوابانند. حتى قبل از صلاة كه غسل داده‏اند ميت را آورده‏اند كه گذاشته‏اند مسجد مستجعا نمى‏خوابانند. اين كيفيت گذاشتن به قبله را بيان مى‏كند كه مثل حال احتضار نباشد. چونكه سائل سؤال كرد كه مثل حال احتضار بوده باشد يا مثل حال احتضار نبوده باشد؟ امام عليه السلام فرمود كه در حين غسل هيچ كدام عيبى ندارد، هر جور بگذارد. بعد از غسل مثل دفن گذاشته مى‏شود. بعد از غسل يكى حال نماز خواندن است. حال نماز
خواندن ميت را مستجعا نمى‏گذارند رو به قبله. مستلقيا بايد بشود. شرطش است. بدان جهت در قبل از صلاة هم كه ميت را متعارفا مى‏گذارند مستلقيا مى‏گذارند. منتهى معترضا الى القبله مى‏گذارند. يعنى اين تشبيه در حيث اعتراض الى القبله است. معترضا الى القبله بودن است. كه ميت بعد از اينكه غسلش داده شد به قبله گذاشتنش به نحو اعتراض مى‏شود. اين صحيح است، والاّ كسى من از فقها سراغ ندارم بگويند ميت وقتى كه غسل داده شد، كفنش را دادند، بايد على يمينه رو به قبله بگذارند. اين را كسى نگفته است و در حال صلاة متعين است مستلقيا گذاشته بشود. بدان جهت در ما نحن فيه اين تشبيه در اعتراض است، ميت را اعتراضا رو به قبله گذاشتن است در جانب ايمن نيست و اين روايت اگر غمض نظر از اشكال اول بشود دلالت بر استجاء على يمين دلالت نمى‏كند.
بعله در قبر هم معترضا مى‏گذارند. مثل او معترضا بگذارند. اما موقع دفن كردن مستجعا على يمينه واجب است اين دلالتى نمى‏كند. كما اينكه اينجور مستجعا گذاشتن قبل از قبر در حال صلاة جايز نيست و در حال قبل از صلاتى كه هست وجوبى ندارد. بلكه استحباب هم ندارد آن معنى كه على يمينه گذاشته‏اند كما هو المتعارف الخارجه. اين سؤال سائل در كيفيت اين است كه مثل حال احتضار بگذارند، يا معترضا الى القبله بگذارند؟ غرض سائل اين بود، بدان جهت هم فهيمد به امام هم اعتراض نكرد يابن رسول الله بعد از اينكه كفن كردند اين را على جانبه الايمن نمى‏خوابانند ميت را. اعتراض نكرد. چونكه سؤالش در اين بود كه استقبال الى القبله مثل حال احتزار بشود يا مثل حال صلاة بشود. مثل حال دفن بشود يعنى معترضا. امام بيان فرمود كه نه بعد از غسل معترضا مى‏شود. گذشت اين معنا را.
بعد صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف مى‏فرمايد اين ميت را كه بايد در زير زمين دفن بكنند، بپوشانند در زير خاك يا به شب يا به لحد كما اينكه گفتيم با اين قيودى كه هست اين جارى مى‏شود در آن ميتى كه بعض اجزائش ناقص است. مثل اينكه فرض كنيد ميت جسدش مانده است سرش را برده‏اند. يا ميت فرض كنيد هست ولكن پايش بريده شده است، آن بدنى كه ناقص شد از بعض الاعضا او هم ميت صدق مى‏كند. آن ميت را بايد دفن كرد. تجهيز كرد، تغسيل كرد، تحنيط كرد، دفن كرد، دفنش هم آنجور گفتيم مستقبلا الى القبله معترضا على يمينه. به نحوى كه اگر فرمود رأسش الى المغرب بوده باشد، رجلينش الى المشرق بوده باشد معترضا على يمينه بوده باشد كه در عبارت عروه است. رواياتى هم كه وارد شده بود در ميتى اكله السبع امام فرمود يغسّل و يكفن و يدفن همان دفنى كه در ميت تام هست، ميتى كه ناقص است همين جور است. انما الكلام در صورتى است كه اجزاء ميت پيدا بشود. اعضاء ميت منفردا پيدا بشود. كه آن اعضاء عنوان ميت صدق نمى‏كند، فقط سر ميت پيدا شده است. در سر ميت فتوا مى‏دهد، مى‏گويد وقتى كه سر ميت را ولو منفردا دفن مى‏كنند، سر ميت پيدا شده است، بايد همين جور موجها الى القبله و واضعا على يمن خد، يمين خد را وضع مى‏كنند على الارض. همين جور كه تمام بدن را رو به قبله مى‏گذاشتند سر را هم اينجور رو به قبله مى‏گذارند. بعد ايشان مى‏فرمايد بلكه اين در صدر هم همين جور است. صدر ميت پيدا شده است و فيها قلبه كه اگر در صدر باشد، ايشان فرمود يعنى صاحب العروه به صدر معامله ميت مى‏شود. چونكه آن صدر اگر پيدا بشود يغسل و يكفن و يصلى عليه. به رأس نماز خوانده نمى‏شود ولكن به صدر معامله ميت شده است، به او نماز خوانده مى‏شود. آن را هم بايد به قبله بگذارد. على جانبه الايمن صدر را.
بعد مى‏گويد و كذا ساير اعضائى كه ممكن است آنها را رو به قبله دفن كردن اگر ممكن باشد ساير اعضا هم همين جور است. يك پاى ميت پيدا شده است. آن پا را همين جور است، مى‏شويند تغسيل واجب است على ما تقدم فى كلام ايشان. تغسيل واجب است، آن وقت كفن مى‏شود صلاة ديگر به رجل تنها نمى‏شود گذشت در باب صلاة على الميت. ولكن دفن مى‏شود. دفن اينكه مى‏شود همان نحو. منتهى احتياط مى‏كند در ساير الاعضا. در سر و در صدر ميت فتوا
مى‏دهد كه دفنش بايد همين جور بشود مستقبلا الى القبله و اما در مثل ساير الاعضا، احتياط، احتياط وجوبى مى‏كند. كه احتياط واجب اين است كه اينها رو به قبله بشود. خوب دليل بر اين چيست؟ در سر اين روايت را گفته‏اند، اين روايتى كه خدمت شما گفته‏اند در سر اين روايت را گفته‏اند، مقتضاى اين روايت همين است. در باب پانزده از ابواب غسل الميت، محمد ابن الحسن، روايت اولى است. محمد ابن الحسن عن على ابن الحسين شيخ نقل مى‏كند به سندش از پدر صدوق. على ابن حسين، پدر صدوق هم نقل مى‏كند عن سعد ابن عبد الله. اين اسماء را آشنا بشويد. سعد ابن عبد الله پدر صدوق كه عبارت از على ابن حسين است اين تلاميذه سعد ابن عبد الله از اصحاب سعد ابن عبدالله تعبير مى‏كنند. هميشه كه از بعد از على ابن الحسين سعد ابن عبد الله آمد اين پدر صدوق است. على ابن الحسين عند سعد ابن عبد الله، سعد ابن عبد الله هم شيخش محمد ابن الحسين ابن اب الخطاب، اب الخطابش هم اينجا ذكر شده است و احمد ابن حسن ابن على ابن فضال. سعد ابن عبد الله نقل مى‏كند از دو نفر. نقل مى‏كند از محمد ابن على ابن الحسين، شيخ است نقل مى‏كند و احمد ابن محمد ابن به سندش از احمد ابن على ابن حسن فضال احمد ابن حسن ابن فضال نقل مى‏كند از پدرش، اينها نقل مى‏كنند از على ابن عقبه. على ابن عقيه ثقات است و موسى ابن نميرى. اين دو تا با اين على ابن عقبه هستند. اينها على ابن عقبه از ثقات است كافى است زبيان حكيم آنجور توثيقى ندارد. موسى ابن اكيل نميرى در او كلامى هم هست. فعلا چونكه سه نفر هستند اغماض مى‏كنيم. عن على ابن نقبه و زبيان حكيم اينها دو نفر هستند. موسى ابن اكيل نميرى از اين نقل مى‏كنند. موسى ابن اكيل نميرى ثقه است ولو كلامى در او هست ولكن ثقه است. نقل مى‏كند او هم از على ابن سيابه. على ابن سيابه توثقه خاصى ندارد. توثيق عام هم كه از مشاهير بوده باشد، اين معنا معلوم نيست. بدان جهت روايت تعبير كرد، اين روايت على ابن سيابه، بعضى‏ها فرموده‏اند كه ممدوح است، حسنه مى‏شود روايتش. اگر ثابت بشود عيبى ندارد. ولكن ثبوتش وجه مى‏خواهد. سأل ابو عبد الله عليه السلام و انا حاضر ان رجل قتل فقطع رأسه فى معصيت الله. كسى كشته شده بود، سرش را قطع كردند. يضرب فى عنقه، گردنش را قطع كرده‏اند. آنجا ايغسّل، ان يفعل به ما يفعل الشهيد. او را همين جور دفن مى‏كنند مثل شهيد يا اينكه اين دستگاه ديگر دارد؟ فقال اذا قتل فى معصية، يغسل اولا، بايد تجهيز بشود. تغسيل مى‏شود. بعد هم تكفين مى‏شود، كلام ما در اين اخيرى است. جمله اخيرى است كه دارد بر اينكه مى‏گويد بر اينكه، يبدع و يربع جراحات تا اينكه مى‏فرمايد قلت فان كان الرأس قد بان من الجسد. اگر سر جدا شده بود از جسد و هو معه، ولكن سر با خود جسد است. سر تنها نيست. كيف يغسّل؟ قال يغسّل الرأس اذا غسل اليدين و الصفله. مستحب است اول آن عورتين ميت را تطهير كنند دستهايش را تطهير كنند، سر آن وقت شسته مى‏شود. بدع بالرأس ثم بالجسد، ثم يوضع القطن فى الرقبه كه كفن آلوده نشود. خون خارج نشود و يضم عليه الرأس. رأس هم به آن ميت ملزم مى‏شود و كذالك اذا سرت القبر. اگر به قبر براى دفن كردى رفتى، تناولته يعنى تناولته الرأس مع الجسد و ادخلته اللحد و وجهه القبله. وجه را متوجه بر قبله مى‏كردى. به اين روايتى كه در ما نحن فيه بعضى‏ها تعبير به معتبره كرده‏اند به اين روايت گفته‏اند كه سر بايد رو به قبله باشد. در ما نحن فيه يك شبهه‏اى هست و شبهه تمام است و آن اين است كه اين روايت موردش جايى است كه سر با تن بوده باشد. سر منفرد پيدا بشود حكم چه جور است؟ علاوه بر اينكه سند مخدوش است، كما ذكرنا قطع نظر از آن معنا، اينكه سر تنها بوده باشد، تنها سر ميت پيدا بشود اين را هم بايد غسل داد و كفن كرد و رو به قبله سر را خواباند اين دلالت نمى‏كند. خوب مناسبت حكم موضوع اين است كه سر را مى‏گويد وجهه الى القبله، يعنى سر تنها هم بوده باشد حكمش اين است. غايت الامر اين است كه نه، با بدن بودن خصوصيتى ندارد. چونكه جدا شده است از بدن. بدان جهت در سر فتوا مى‏دهد. در آن صدر هم فتوا مى‏دهد.
چونكه در صدر روايتش گذشت. كه در آن روايت امام عليه السلام فرموده بود كه يصلى بر آن موضعى كه آن روايتش را
بخوانم در باب سى و هشت از ابواب صلاة الجنازه است. و باسناد الصدوق قدس الله نفسه الشريف عن الفضل ابن عثمان اعور عن الصادق عليه السلام كه گفتيم صحيحه است روايت، سندش هم صحيح است آنجا دارد عن الصادق عن ابيه عليهم السلام فى الرجل يقتل و يوجد رأسه فى قبيلة و وسطه و صدره و يداه فى قبيلة. اينها هم پيش يك قبيله‏اى پيدا مى‏شوند. و الباقى فى قبيلة. قال ديته على من وجد فى قبيلته صدره. معامله ميت شده است. آن ميتى كه در يك قريه‏اى پيدا بشود قاتلش ثابت نشود كيست، ديه‏اش را از اهل قريه مى‏گيرند. امام عليه السلام با صدر معامله ميت كرده است. قال ديته على، بر آن طايفه‏اى است كه وجدة فى قبيلة. اين ميت در قبيله او پيدا شده است. وجود فى قبيلته صدره و يداه. صدرش و يدانش پيدا شده است و الصلاة عليه. صلاة هم بر اين ميت، بر اين قبيل است كه بايد نماز بخوانند تا دفنش بكنند. با اين معامله ميت تمام كرده است، با صدر. يدان مدخليت ندارد. سابقا گفتيم. يد تنها صلاة ندارد. فقط حكمش آنى است كه سابقا گفتيم الان هم اشاره مى‏كنيم صدر است كه فيه قلبه. در اين روايت همين جور است. روى اين اساسى كه هست صدر و رأس را استثنا مى‏كند صاحب العروه. رأس را بواسطه روايت على ابن سيابه توجه كرديد و آن صدر را هم بواسطه اين روايت در ما بقى اجزاء چه بشود؟.
در ما بقى اعضاء (قطع نوار) اصل اجزاء بايد بشود، دفن بشود اين از مسلمات است. چونكه مقتضاى احترام ميت مسلم است كه اجزاء بدنش بايد دفن بشود. اما آن اجزاء بايد به همان شرايط دفن ميت، دفن بشود بعضى‏ها فرموده‏اند بعله، براى اين كه در آن صحيحه يعقوب ابن يقطين فرمود بر اينكه اذا طهر الميت، يوضع كما يدفن. چه جورى كه دفن يم شود. چه ميت، ميت تام بوده باشد، چه اعضائش بوده باشد. در آن صحيحه اينجور فرموده است؟ اين فرمايش هم به نظر قاصر و فاطر ما اين استدلال استدلال درستى نيست. چرا؟ چونكه در آن روايت و ساير بدن هم نيست فقط رأس ميت است يا رجل ميت است، آن رأسش را صدرش را دليل پيدا كرديم به آن بيانى كه گفتم، اما اين رجل تنها به اين عنوان ميت كه صدق نمى‏كند. روايتش اين بود كه عن الميت كيف يوضع على المغتسل. موجها، وجهه نحو القبله، ايجور گذاشته مى‏شود مثل حال احتضار، او يوضع على يمينه و وجه نحو القبله. قال يوضع كيف يتيسّر. هر جور باشد گذاشته مى‏شود. فاذا طهر، وضع كما فى قبره. ميت كه گذاشته مى‏شود در قبرش، چه جور كه ضمير به ميت مى‏گذرد، رجل را ميت نمى‏گويند. رجل تنها را، همه‏اشان يك جا باشد يا معظم اعضاء باشد ولو مقطعات باشد ميت صدق مى‏كند ولكن به رجل تنها، يد تنها، عنوان ميت صدق نمى‏كند. بدان جهت در اين موارد، آنى كه ما خارجا علم داريم اين اجزاء بايد دفن بشود. مقتضاى احترام ميت است و خودش هم بعضى روايت دارد كه اينها بايد دفن بشود. ولكن آن روايت من حيث السندى كه هست، من حيث السند آن روايت ضعيف است. آن روايت را بخوانم براى شما. در باب سى و هشتم از ابواب صلاة الجنازه روايت دهمى است، عن عدة من اصحابنا، كلينى مى‏فرمايد عن عدة من اصحابنا عن احمد ابن محمد ابن خالد، عن ابيه، عن بعض اصحابه، عن ابى عبد الله عليه السلام اذا وجد الرجل قتيلا، وقتى كه بر رجل قتيل پيدا شد، فان وجد له عضو تام، اگر عضو تام بود، صلىّ عليه و دفن. دفن مى‏شود. و ان لم يوجد عضو تام لم يصلى عليه و دفن. اگر عضو تام پيدا شد نماز مى‏خوانند دفن مى‏كنند. عضو تام پيدا نشد ناقض بود، او را فقط دفن مى‏كنند. عرض كردم اين روايت من حيث السند ضعيف است. يك اشكال ديگر هم دارد اين روايت كه عضو تام در روايات موثقه طلحه بود كه لا يصلى بر عضو تام. اين روايت مى‏گويد يصلى، در اين جهت معارض است. اما در قضيه دفنش كه دفن مى‏شود معارض ندارد. اخص به او مى‏شود ولكن سندش ضعيف است. بدان جهت اين روايت را مؤيد قرار مى‏دهيم كه مقتضايش عبارت از اين است كه ميت را تحفضا لاحترام جزئش را با عضوش دفن بشود. اما موجها الى القبله دفن بشود، اگر اين روايت من حيث السند تمام بود مى‏گفتيم دفن منصرف است به آن دفنى كه در ميت متعارف است كه وجه او الى القبله باشد يعنى عضو الى القبله باشد مقام... بدن. ولو رجل است بايد مقدم‏
الرجل به طرف قبله باشد. اين ممكن بود بگوييم ولكن چونكه روايت من حيث السند ضعيف است اين را به صورت احتياط مى‏شود گفت، كما اينكه صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف فرموده است.
رأس و صدر استثنا مى‏شود بقيه عضو به نحو احتياط مى‏شود.
سؤال؟ على الاحوط آخر دارد. آن فتوا مى‏شود، فتوا باشد به اين روايتى كه هست، منشائش اين روايت است و اين روايت من حيث السند ضعيف است آنى كه مى‏شود، مى‏شود احتياط.
سؤال؟ آن وقت مى‏گويند كه اصول را ياد بياوريد. آن وقت اتصال به جهت اينكه ميت صدق مى‏كرد. جسد نبود، عنوان ميت بود. ادفنوا موتاكم. اين جسد نيست كه، بعض الجسد است. اين ستون مسجد نيست، بعض المسجد است. عنوان موضوع ميت است اين اولا و ثانيا شبهه، شبهه حكمى است. از آن قطع نظر كرديم شبهه حكمى. موضوع واقعى نيست. موضوع در روايت كما اينكه گفتم دفن الميت است. در ما نحن فيه فرض كنيد به دست تنها ميت صدق نمى‏كند.
بدان جهت اين معنا وقتى كه تمام شد بعد صاحب العروه در عروه يك فرمايشى دارد آن فرمايشش اين است كه ميت را كه دفن مى‏كنند رو به قبله بشود على جانبه الايمن به حيث اينكه سرش به طرف مغرب باشد و رجلهايش به طرف مشرق بوده باشد. مثل اينكه فرض كنيد ميتى را اينجا دفن كنند، همين جور مى‏شود كه سرش به طرف مغرب مى‏شود، رجل‏هايش به طرف مشرق مى‏شود خودش هم متوجه الى القبله مى‏شود. اين را كه ايشان مى‏گويد اين در همه بلاد درست نيست. در غالب بلاد كه قبله در جنوب واقع مى‏شود در آن جاها اينجور است كه ميت را كه دفن مى‏كنند سرش رو به مغرب مى‏شود. رجل هايش محاضى را مشرق مى‏شود، مقاديم بدنش رو به قبله مى‏شود. اما اگر فرض كنيد ميتى را در مكه يا در اطراف مكه شخصى مرد، مسلمانى را دفن كردند آنجا اينجور نيست، بايد نگاه بكنند به كعبه. كعبه اگر در شمالشان هست، چونكه در جنوب مكه يا در خارج مكه در طرف جنوبش فوت كرده است، آنجا مى‏خواهند دفن كنند، آنجا ميت را بخواهند على ايمنه رو به قبله بخوابانند سرش به طرف مشرق مى‏شود. رجلينش به طرف مغرب مى‏شود. كما اينكه بخواهند شخصى را در آن يمين كعبه آنى كه محاضى با كعبه است در اين ارضى بخواهند دفن بكنند على يمينه شمالش رأسش به طرف جنوب مى‏شود. رجلينش به طرف مشرق مى‏شود، يا در طرف مغرب بشود، مغرب كعبه بشود عكس اين مى‏شود. آنها موضوعيت ندارد. اينيكه در عروه فرموده است مبنى بر غالب است. ملاك خواباندن ميت است رو به قبله على جنبه ايمن. در جنب ايمن بخوابانند. منتهى اين ملازمه دارد در اكثر بلاد در غالب بلاد كه آنها بلا شرقيه هستند و مسلمانها آنجا غالبا هستند، در آنجا ملازمه دارد كه رأس به طرف مغرب بشود، رجلينش به طرف مشرق بشود. ولكن او در ادله ذكر نشده است. آنى كه ما با هزار زحمت از خوصيات وارده در روايات استفاده كرديم اين است كه ميت على جنبه الايمن بايد بخوابد. منتهى سرش كجا واقع مى‏شود اين تابع مكان است. غالب مكان‏ها همين جور است كه در عروه مى‏گويند ولكن اينها موضوعيتى ندارند. موضوعيت خواباندن على جنبه الايمن است.
بعد مى‏رسيم به آن مسئله از كه ديروز گفتم. مسئله ميتى كه در بحر، در كشتى فوت كرده است. سفر كشتى مى‏رفتند. سفر دريا، سفر پر حادثه بود خصوصا در زمان سابق كه اين كشتى‏هاى فعلى نبود، كشتى‏هايى بود كه اوضاعش معلوم است براى شما، آنها محل خطر بود با آن كشتى سفر مى‏كردند در بحر. يكى از آنها فوت كرد يا بواسطه مرضى يا غير مرضى فوت كرد. خوب اين را چكار بكنند؟ يك وقت اين است كه ساحل نزديك است مى‏توانند بروند به ساحل و اين را آنجا دفن كنند، تجهيز كنند مثل ساير موتى اگر اينجور بوده باشد، بايد بروند به ساحل تجهيز كنند و دفن كنند. تغسيل كنند، تكفين كنند، تحنيط كنند، نماز بخوانند، دفنش كنند. اگر اين ممكن نبوده باشد، در آنجا هم همين جور
غسلش مى‏دهند، كفنش مى‏كنند. كفنش كه مى‏كنند در يك حبى، حبى خصوصيتى ندارد در يك ظرفى كه جسد ميت محفوظ بماند از گزند حيوانات بحرى، مراد همين است در او ميگذارند مى‏فرستند به دريا. اين نمى‏توانند بيايند تغسيل كنند، تجهيز كنند در بحر. صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف در صورتى كه متمكن نشود كه گفتيم در حب يا در صندوق آهنى مى‏گذارند يك عدلى هم به او ذكر كرده است يا آنجور بكنند يا ميت را تصغيل بكنند. سنگين بكنند طرفهايش را. به سنگى، آهنى ببندند. يك چيز سنگينى ببندند كه زير آب برود. تا ميت را هم در آب ببرد. زير آب ببرد. ايشان عدل ذكر مى‏كند. خدا كريم است چه مى‏شود. كلام در ما نحن فيه در دو جهت واقع مى‏شود.
يكى اينكه چرا گفتيم كه اگر ممكن بشود ساحل بايد ببرند و دفن در خارج بكنند؟ دومى اين است كه آيا اين تخييرى كه در عروه مى‏گويد تمام است يا متعين همان خوابيه و نحو الخوابيه است؟ اما جهت الاولى مى‏دانيد مقتضاى امر به تجهيز الميت، تغسيله و تكفينه و تحنيطه و الصلاة عليه و دفنه يدفن، مقتضايش اين است كه دفن فى الارض است بايد متمكن باشند، بايد ببرند او را دفن بكنند. مقتضى همين جور است. آنى كه در ما نحن فيه توهم مى‏شود، توهم مى‏شود كه نه، اينجور نيست، روايت مطلق است. همانجا متمكن هم بشوند ساحل رفتن مى‏توانند در دريا بياندازند. آن روايتش كه ديروز خواندم. در باب چهلم از ابواب الدفن بود. محمد ابن الحسن باسناده عن سعد ابن عبد الله عن محمد ابن الحسين عن صفوان عن عبد الله ابن مثقان، عن ايوب اب حر، سأل ابا عبد الله عليه السلام، عن رجل ماة فى سفينة فى البحر. كيف يصنع به، چكار بكنند با او؟ ديروز گفتم كيف يصنع به، معنايش اين است كه نمى‏توانند به ساحل بروند. چونكه اگر ساحل نزديك است، سؤال ندارد كه برويم آنجا دو قدم راه است. كشتى را ببريم آنجا دفنش كنيم. آن جاى سؤال ندارد. اين كه مى‏گويد كيف يصنع به، چكار بكنند به او؟ خودش هم نگوييد كه اين سؤال مى‏كند كه اين را غسل بدهيم، نماز بخوانيم يا نكنيم؟ كيف يصنع به از او سؤال مى‏كنند، نه. سؤال از دفنش مى‏كنند.
امام عليه السلام فقط به دفنش جواب مى‏گويد. اين معلوم مى‏شود كه سؤال سائل راجع به دفنش بود كه كيف يصنع، دفنش را چكار بكنيم؟ خوب اگر ساحل نزديك است آنجا ديگر سؤال ندارد. تحير ندارد. اين فرض است كه تمكن ندارد. اين روايت اطلاق ندارد. فرض تمكن را نمى‏گيرد. امام فرمود يوضع فى خوابية در يك خوابيه‏اى گذاشته مى‏شود و يوكع رأسها. سرش بسته مى‏شود و تطره فى الماء در ماء انداخته مى‏شود. خوب مى‏دانيد كه خوابيه خصوصيتى ندارد. خوابيه به جهت اينكه سنگين است زير آب مى‏رود و ميت هم در آن محفوظ مى‏ماند از حيوانات دريا. بدان جهت اگر صندوق آهنى دارند كه خيلى سنگين است، دوتا ميت جا مى‏گيرد. در همان صندوق آهنى مى‏گذارند و ول مى‏كنند در دريا. خوابيه مدخليتى ندارد. اينكه مى‏گوييم مناسبت حكم موضوع ربما به كلام ظهور مى‏دهد و الحجيه آن حكم ظهور از باب حجيت الظهور است، مثل اين مورد است كه اينجا اين يوضع فى خوابية به هر كس بخوانيد كه در حب مى‏گذارند ميت را، سرش را مى‏بندند مى‏فرستند مى‏فهمد كه اين خوابيه خصوصيتى ندارد. الاّ اينكه صغيل است. حب كبير است، مى‏برد زير آب يكى هم ميت در آن محفوظ مى‏ماند. يوكع رأسه. رأسش بسته مى‏شود. ميت محفوظ مى‏ماند. بدان جهت صندوق هم شد عيبى ندارد. خودش هم درست توجه كنيد، امام عليه السلام در مقام بيان حكم نگفت كه اين را به دريا مستقبلا الى القبله كه مثلا على جانبه الايمن بوده باشد تحت يد شما، آنجور به دريا بفرستيد كه رو به قبله باشد. اين را نفرمود. بدان جهت استقبال قبله شرط نيست اينجا. بدان جهت صاحب العروه هم فتوا مى‏دهد استقبال قبله هم وقتيكه به دريا مى‏اندازيد شرط نيست. روى اطلاق اين روايت است. و خودش هم كه آنى كه فرموده بود ميت را رو به قبله دفن كنيد او موضوعش دفن بود. يعنى ميت را در خاك سپردن بود كه رو به قبله باشد. اما اين دفن نيست. در آب انداختن است. اين دفن ميت نيست. چونكه دفن ميت نيست آن هم اينجا اقتضى نمى‏كند استقبال القبله را. او دلالت به اسقبال قبله در اينجا ندارد و اين روايت هم مطلق است به اطلاق‏
اين روايت تمسك مى‏كنيم و مى‏گوييم استقبال قبله شرط نيست.
اما جهت ديگر كه تخيير است صاحب العروه مى‏گوييد تخيير است، اين تخيير را ما ملتزم نيستيم. چرا؟ چونكه ميت را سنگين بكنيد و در دريا بياندازيد اين در دو روايت وارد شده است. آن دو تا روايت يكى راوى‏اش وهب ابن وهب است كه اكسب البريه تعبير كرده‏اند، روايتش ضعيف است كه آن ورايت وهب ابن وهب روايت دومى است. قال امير المؤمنين عليه السلام اذا ماة الميت و البحر، غسّل و كفن و حنط ثم يصلى عليه ثم يوصغ فى رجليه حجر يك سنگ بزرگى پيدا مى‏كنند، مى‏بندند به پايش و يرمى به فى الماء اين يكى. ديگير هم مرسله ابان است، فى الرجل يموت مع قوم فى البرح، قال يغسل و يكفن و يصلى عليه و يصغل و يرمى به فى البحر. اين هم مرسله است. خودش هم مشهور نيست. جماعت كثير از اصحاب ما گفته‏اند اين تخيير را. صاحب العروه هم اختيار كرده است كانّ ضعف اينها منجبر به فتوى المشهور است، شهرت محرز نيست اينجا. به جهت آنها هم كه عمل كرده‏اند گفته صندوق هم، خوابيه گذاشتن هم به جهت صغل است ما گفتيم جهت حفظ هم در او هست. تعددى نمى‏شود كرد از آنها. بدان جهت متعين آن وجه اول مى‏شود و وجه ثانى دليلى ندارد بدان جهت صاحب العروه مى‏گويد و الاحوط و الاول. احوط همان وجه اول است كه در خوابيه بگذارند يا در حديد بگذارند. اين وجهش اين است كه در اينها اشكال است. كما اينكه گفتيم در اينها اشكال هم درست است.
آن وقت باقى ماند اين معنا كه در بيرون است ولكن مى‏ترسيم از او كه در بيرون دفن كنيم. ايشان مى‏فرمايد كه ميتى كه ترس شد از اعداء، شخص جليلى بود، شخص شريفى بود، قيام كرد مثل جناب زيد، قيام كرد، كشته شد، مى‏ترسيم اعداء او را مصلح كنند در اين صورت عيبى ندارد، تجهيز مى‏كنند او را هم به دريا مى‏اندازند. كه عدو راه به او پيدا بكنند. چرا؟ چرايش براى بعد انشاء الله.