جلسه 1048

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار: 1048 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1374
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
نقل جنازه و نقل الميت. وجوهى در مسأله گفته‏اند.
وجه اول اين است نقل ميت از بلد موت به مكان آخر اين مستلزم تأخير در دفن است. و تعجيل در دفن ميت، و در تجهيز ميت تعجيل كردن اين مستحب است. اين فرمايش را كه ذكر كرده‏اند، اين استدلال، استدلال درستى نيست. چرا؟ براى اين كه تعجيل در تجهيز ميت ملتزم مى‏شويم كه مستحب است. ولكن ميّت را اگر نقل دادند به بلد آخر، ارتكاب مكروه بر نقل نمى‏شود. افضل را ترك كرده‏اند. افضل اين بود كه ميت را در بلد دفن كنند. اين در مكان آخر دفن كرده‏اند، او غير الافضل است. ولكن مكروه بشود، نقل دادن ميت كراهت نقل اثبات نمى‏شود. نقل داده‏اند كه بما هو نقل الميت اين مكروه نمى‏شود. تعجيل در دفن مستحب است. اگر نقل دادن به بلد آخر منافى با تعجيل در دفن بشود، آن افضل را ترك كرده‏اند. مستحب را ترك كرده‏اند. نه اين كه نقل دادن مكروه مى‏شود. خود دفن كردن در بلد آخر مكروه نيست. تعجيل مستحب است در دفن. بدان جهت دفن در بلد آخر مكروه نيست. فضلاً از اين كه نقلش مكروه بشود. آنى كه ثابت مى‏شود از اخبار تعجيل و از ادلّه تعجيل بر تجهيز اين است كه بله، در ما نحن فيه ميّت تجهيزش را به تأخير انداختن نه اين خلاف مستحب است. امّا نقل مكروه است او را اثبات نمى‏كند. اين اولاً.
و ثانياً بر اين كه نه دفن در بلد آخر ملازمه ما تأخير در دفن نمى‏شود. شما مثل زماننا را حساب كنيد كه شخصى در تهران فوت كرده است. او را ببرند در بهشت زهرا او را بشورند و كفن كنند تا ظهر طول مى‏كشد. ولكن با طيّاره كه حاضر است نقل مى‏دهند به مشهد الرّضا سلام الله عليه. آن جا هم خلوت است. اين تا ظهر معطّل مى‏شدند. اين قبل از ظهر به دو ساعت فارغ مى‏شود از تجهيزش. مجرّد نقل موجب تأخير نيست. ملازمه با تأخير ندارد. ربّما در بلد كثير الجماعت است موتى در او خيلى است. تجهيز آن موتى بايد در مكان خاص صورت بگيرد تجهيز و تدفينش. آنجا شلوغ است. به تأخير مى‏افتد. نقل بدهند به آن جا. نه فوراً آن جا محيّا است. خلوت است آن جا. پس ملازمه‏اى ندارد نقل دادن با تأخير. تأخير خلاف افضل است. تعجيل مستحب است. ولكن نقل دادن كراهتى ندارد. كما اين كه عرض كرديم. ثمّ كلام واقع مى‏شود در خود مسأله تعجيل كه تعجيل در دفن مستحب است. تعجيل در تجهيز ميت مستحب است. در ما نحن فيه صاحب وسائل قدس الله نفسه الشّريف بابى را عنوان كرده است كه خوانديم يك روايتش را. باب تعجيل در تجهيز ميت. و در آن جا چند روايت ذكر كرده است كه من حيث الدّلاله آن روايتى كه خوانديم كه من حيث السّند معتبر بود. يا من حيث السّند ضعيف هستند. آنها نمى‏توانند اثبات بكنند كراهت النّقل را و استحباب التّعجيل را. آنها اثبات نمى‏كنند. ولكن استحباب تعجيل در تجهيز ميت را ما قبول داريم. به دو وجه.
يكى مرتكض عند اصحاب المتشرّعه است كه ميّت را زود راحت كنند و به آن جايى كه بايد ببرند و بسپارند زود اين صورت انجام بگيرد كه ميت زير دست و پا نماند. اين هم استحبابش ابتداعى است. يك وقتى اين است كه ميت ميتى است كه شخص جليل و شريفى است. تجهيزش بايد به صورت احترام منعقد بشود. منتظر مى‏شوند كه مردم برسند. آن عيبى ندارد. فى نفسه تعجيل مستحب است. و ربّما مزاحمت مى‏كند با يك استحبابى كه آن استحباب از او اقوا است. اهم است. مثل تجليل آن ميتى كه امثالش و عدد الاصحابين هم مى‏رسند. تعجيل مى‏شود اين معنا. اين‏
استحبابش استحباب اهم است. تعجيل فى نفسه مستحب است. يكى هم يك چيزى مى‏گويم. درست يادتان باشد. اگر يادتان بوده باشد، در بحث اصول بحث كرده‏اند كه آيا امر به شى‏ء دلالت بر فور مى‏كند يا نمى‏كند، جماعتى گفته‏اند دلالت در فور تراخى نمى‏كند. جماعتى گفته‏اند كه نه بالفور اتيان كردن واجب است. چرا؟ استدلال كرده‏اند به آيه شريفه و صاره الى مغرفةٍ ربّكم و هكذا و استبق الخيرات. به اينها استدلال كرده‏اند كه فوراً اتيان بشود. آن داستانش در اصول خيلى است. آن بماند سر جايش. ولكن آن جا حرف صحيحى كه ما هم برهه از زمان ملتزم بوديم به او، اين است كه مى‏گفتيم كه سارعوا الى مغفرةٍ امر ارشادى است. امر مولوى نيست. چرا؟ چون كه آنى كه انسان سرعت مى‏كند، آنى را كه درك مى‏كند كه تأخير اگر مى‏انداخت باز او را درك مى‏كرد. مثلاً اتيان صلاة الى مغفرةٍ يعنى اسباب مغفرت كه فعل واجبات است. فعل واجبات عند الحسنات يرفقن السيّعات سارعوا الى مغفرةٍ واجب اگر واجبى بوده باشد مزيّق، او در مزيّق خارج است. بايد اتيان كرد در وقتش. امّا اگر واجب مطلق بشود يا موسّع بشود از قبيل واجب موسّع بشود، مى‏گفتيم متفاهم عرفى اين است كه سارعوا الى مغفرةٍ آنى را كه به تأخير مى‏انداختيد و اتيان مى‏كرديد چه جور مى‏شد، الان كه مسارعت مى‏كند همان را درك مى‏كنيد. چيز ديگرى را درك نمى‏كنيد. منتهى خاطر جمع مى‏شويد كه من درك كردم. سبب مغفرت را درك كردم. خاطر جمع مى‏شويد. اين سرعت كه انسان امن داشته باشد. اطمينان داشته باشد. ديگر واجب الهى را اتيان كرد. دنيا دارى است كه در او حوادث خيلى است. تصادف شد و من نماندم. سارعوا الى مغفرةٍ يعنى مغفرت را از دست ندهيد. او را درك بكنيد. سرعت بكنيد. اين مى‏گفتيم حكم العقل است. ملاكى ندارد غير از آن ملاك عمل كه اگر در آخر هم اتيان مى‏كردى همان ملاك حاصل مى‏شود. سرعت ملاكى ندارد. غير از خاطر جمع شدن از انتصال كه انسان بگويد من ديگر انتصال كردم. بدان جهت مى‏گفتيم اين سارعوا ارشاد به حكم عقل است. چون كه حكم مولوى مى‏دانيد حكم مولوى ملاك مى‏خواهد. بايد در فعل ملاكى بوده باشد كه روى آن ملاك شارع حكم بكند. در سارعوا الى مغفرةٍ يعنى سارعوا الى واجبات. اين الى الواجبات او المستحبات آن مستحب ملاكى كه دارد آن استحباب است. واجب ملاكى دارد كه وجوب دارد. آن ملاك حاصل مى‏شود. چه جلوتر بياوريم، چه در آخر وقت بياوريم. آن ملاك كه ملاك حكم مولوى است، آن حكم مولوى دارد. سرعت دادن و مسارعت كردن ملاك ديگرى داشته باشد زايد بر او مى‏گفتيم ملاك ديگر ندارد. متفاهم عرفى اين است كه همان ملاك واجب است. يا ملاك مستحب است كه در آخر وقت هم اتيان بكنى او را تحصيل مى‏كنى. عقل مى‏گويد چون كه دنيا ذوالحوادث است، زودتر اتيان بكن كه خاطر جمع بوده باشى از انتصال. مى‏گفتيم حكم ارشادى است اين. سارعوا هم ارشاد به حكم عقل است. ملاك ديگر ندارد. ولكن فى ما بعد عدول كرديم از اين. گفتيم كه نه عيبى ندارد. ملتزم بشويم كه آن خيرى كه هست، آن واجبى كه هست، آن مستحبى كه هست، اتيان او فى اىّ وقتٍ يك ملاك ديگرى دارد و اتيان او فى اول الوقت و فى اول ازمنة الامكان يك ملاك ديگرى دارد. ملاك، ملاك غير الزامى. چون كه واجب مطلق است. ملاك الزامى مطلق است. ولكن اتيان كردنش فى اول وقت و فى اول ازمنة الامكان اين يك ملاك ديگرى دارد ملاك غير لزومى. مثل عجلّوا لصّلاة قبل الفوت. اين خود تعجيل در اتيان صلاة در اول وقت خودش فضيلت دارد. خودش ملاك دارد. به نحوى كه اگر اين صلاة را در آخر وقت اتيان بكند، آن ملاك را ندارد.
بدان جهت مى‏گفتيم ملتزم شديم روى اين حرف در تمام واجبات موسّعه و در تمام واجبات مطلقه، اين تعجيل كردن و فوراً اتيان كردن فور عرفى، فوراً اتيان كردن و در اول ازمنه امكان اتيان كردن، خودش مطلوبيّت دارد. اصل در امر شرعى خطاب شرعى اصل مولوّيت است. در صورتى كه ملاك محتمل باشد. آن جايى كه مى‏گوييم ملاك ديگر ندارد آن وقت ارشادى مى‏شود. وقتى كه احتمال داديم ملاك ديگر داشته باشد، آن مى‏شود مستحب. روى اين حرف ملتزم شديم در تمام واجبات مطلقه و موسّعه سرعت تعجيل در آنها كردن و در اول وقت آنها را اتيان كردن يا در اول ازمنه...عرفى اتيان كردن خودش استحباب نفسى دارد. يكى از آنها هم تجهيز ميت است. تجهيز الميت واجب است. اين واجب حدّى دارد كه انشاء الله خواهيم گفت. به حدّ انتهايى دارد. حدّ انتهايش اين است كه اين تجهيز واجب است. واجب فورى نيست. غايتش و انتهايش اين است كه ميت فاسد بشود. منتظر شدن و تجهيز ميت را تأخير انداختن تا ميت فاسد بشود بدنش جايز نيست. يعنى بويش منتشر بشود جايز نيست. تا آن وقت مى‏تواند تأخير بيندازد انسان. ولو عمداً و متعمداً. در اين صورت و سارعوا الى مغفرةٍ من ربّكم. مسارعت كنيد به آن سبب المغفرت. تجهيز ميت سبب مغفرت است. رواياتى دارد كه من شرى الميت، من غسّل الميت، من صلّى على الميت، من حفر قبل الميت، من دفن الميت، من حسّ تراب القبر على الميت يعنى قبر ميت. اين ثوابهايى كه هست. اين و سارعوا الى مغفرةٍ من ربّكم. اين سرعت تعجيل مستحب است. پس استحباب تعجيل دليلش اين آيه مباركه است. علاوه بر اين كه ارتكاض متشرّعه بود، عمده دليل اين دو تا است و آن اخبارى كه وارد شده است و صاحب وسائل در آنها بابى عنوان كرده است باب استحباب تعجيل در تجهيز ميت، آن روايات هم مؤيّد است اين معنا را كه گفتيم. آنى كه از آيه مباركه و از ارتكاض اخبار هم كه مؤيّدش استفاده شد، اين است كه تعجيل در تجهيز ميت فى نفسه مستحب است. يكى از مستحبات است. و امّا نقل ميت به مكان ديگرى نقلش مكروه بشود يا تأخيرش مكروه بشود، تأخير مكروه نيست. تأخير در تجهيز ميت مكروه نيست. تعجيل مستحب است و تأخير ترك الاستحباب است كما ذكرنا. على هذا الاساس تعجيل را ملتزم شديم. ولكن كراهت النّقل اثبات نمى‏شود.
وجه ديگرى گفته‏اند بر كراهت نقل ميت از مكان الموت به مكان ديگر. وجه ديگر در ما نحن فيه گفته‏اند. كه آن وجه ديگر يك روايتى است كه در دعائم الاسلام ديلمى نقل كرده است اين روايت را در دعائم الاسلامش. آن روايت اين است. اين روايت در مستدرك الوسائل، باب 13 از ابواب دفن الميت، آن جا ذكر كرده است در مستدرك نقلاً عن دعائم الاسلام از آن كتاب نقل كرده است. آن هم روايت مرسله‏اى است كه نقل كرده است عن علىٍّ (ع). انّه رفع اليه رجلاً. به امام (ع) پيش على (ع) مردى را برده‏اند مات برّوستا. در آن روستا مرده بود. فعمله الى الكوفه. در روستا مرده بود. اين را بردند كوفه كه آن جا دفن كنند. فان حكحم عقوبتاً. آن جا على ابن ابيطالب آن جا عقوبت روا داشت. و قال ادفن الاجساد فى مسارعها. فرمود كانّ دفن كنيد اجساد را در آن جاهايى كه فوت كرده‏اند. فلا تفعلوا كما يفعل اليهود. مثل يهود نكنيد. آن يهود چه كار مى‏كند. ينقرون الموتاهم الى بين المقدس. آنها موتايشان را به بيت المقدس حمل مى‏كنند. شما اين جور نقل نكنيد. و قال انّه لمّا كان يوم احب كانّ در روايت اين جور است كه على (ع) فرمود روزى كه احد بود، اقبلة الانصار لتحول قتلاها الى دورها. انصار كه اهل مدينه بودند ديگر. اينها خواستند آن موتايشان را كه در جنگ احد كشته شده بودند به خانه‏هايشان برگردانند. در خانه‏هايشان تجهيز كنند و دفن كنند. فرمود بر اين كه اقبلة الانصال لتحول قتلاها الى دورها فامر رسول الله (ص) منادياً فنادا ادفن الاجساد فى مسارعها. اجساد را در مسارعشان دفن كنيد. عرض مى‏كنم بر اين كه اولاً اين روايت راجع به شهيد است. ممكن است شخصى بگويد كه در شهيد همين جور است. صدرش هم همين جور است كه در آن جا فرمود بر اين كه ادفنوا الاجساد فى مسارعها و لا تفعروا كما فعل اهل اليهود. اين راجع به شهيد است. در شهيد همين جور است كه شهيد در آن جايى كه شهادت مى‏رسد همان جا دفن بشود. و ثانياً نه در شهيد و نه در غير شهيد دليل نمى‏شود. يك روايت مرسله است در دعائم الاسلام و ظاهر اين حرمت است. كسى ملتزم نشده است فان حكموا عقوبتاً ظاهرش اين است كه فعل حرام كرده بودند. اين را كسى از اصحاب ما ملتزم نشده است. روايت معمولٌ بها نيست. و سند ندارد، جهات دلالتش تمام بوده باشد، سندى ندارد. روايت مرسله است. از دعائم الاسلام. و لهذا مثل اين روايات را صاحب وسائل قدس الله نفسه الشّريف در وسائل نقل نمى‏كند. يادم نيست در وسائل ببينم روايتى را از دعائم الاسلام صاحب وسائل نقل كند. يادم نيست اين را. بدان جهت اين روايت را هم نقل نكرده است در وسائل. از مستدرك نقل كرديم اين را. اين هم برود.
وجه سوم گفته‏اند اجماع. اجماع است بر اين كه نقل دادن ميت از بلدى به بلد آخر مكروه است. خب اين را مى‏دانيد كه اين اجماع در ما نحن فيه احتمال مدركيّت دارد. روى همان استحباب التّعجيل كه به او استدلال كرده‏اند، مجمعين او را هم قبول كرده‏اند. ما گفتيم نه، مابين تعجيل در تجهيز كه مستحب است و مابين كراهت نقل ميت دو تا عنوان هستند. حكمى اگر يكى ثابت شد كه تعجيل مستحب است، كراهت آن ديگرى ثابت نمى‏شود. به دو وجهى كه گفتيم در خارج. و احتمال مى‏دهيم كه جماعت كثيره‏اى از اين اصحاب كراهت را گفته‏اند، روى اخبار تسامح در ادلّه سنن گفته‏اند. چون كه اين رواياتى كه نقل شده است مثل اين روايت ضعيف است و گفته‏اند تسامح مى‏شود در ادلّه سنن. ملتزم به كراهت شده‏اند. و اين را هم مى‏دانيد كه در بحث تسامح در اخبار سنن گفتيم اصلاً اخبار سنن قبول داريم كه عملى كه ثواب رسيده است ولو به خبر ضعيف كسى آن عمل را اتيان بكند رجاعاً همان ثواب كه رسيده است به او مى‏رسند. اين ثابت است فى الادلّه. اين خبر ضعيف ولو اصل نداشته باشد اگر رجاعاً لطلب لقول رسول الله عمل بكند احتياطاً، همان ثواب را وعده داده است خداوند متعال خواهد داد به...ولكن گفتيم اين مكروهات را نمى‏گيرد.
اولاً استحباب عمل را اثبات نمى‏كند، فقط اعطا ثواب را. بگويم يك كلمه‏اى توى ذهنتان باشد. فرق است ما بين اخبار تسامح در ادلّه سنن. اين جا حكم تعبّدى است. عقل مستقل است كه يك روايت ضعيفه‏اى برسد كه فلان عمل فلان ثواب را دارد. انسان آن احتمال بدهد كه اين عمل را رسول الله بيان كرده است، خبر صحيح باشد در واقع. ولو من حيث الظّاهر ضعيف است. انسان احتياطاً اتيان بكند. عقل مستقل است كه احتياط انقياد است و فاعلش مستحق مثوبت است. جاى اين است كه خداوند متعال بر اين ثواب بدهد. در اخبار تسامح در ادلّه سنن ببينيد چه مى‏گويم وعده داده شده است كه همه آن ثواب را كسى كه مثلاً فرض كنيد برود به زيارت سيد الشّهدا سلام الله عليه هر قدمى كه برمى‏دارد يك ثواب حج دارد. يك گناهش عفو مى‏شود يك ثواب حج كسى اين خبر ولو من حيث الصّورت ضعيف باشد، اين را اتيان بكند كه شايد همين جور است. ثواب بيشتر بودن از حجّ واجبى منافات با مستحب بودن عمل ندارد. مثل اين كه جواب سلام واجب است. سلام دادن مستحب است. سلام دادن نه ثواب دارد. نه قسمت ثواب را دارد. جواب سلام گفتن يك قسمتش را دارد. مى‏بينيد مستحب افضل است. ثوابش بيشتر است. روى اين حساب كسى بگويد اين روايتى كه وارد شده است كسى به زيارت سيد الشّهدا روحى و ارواح العالمين له الفداه اگر كسى به زيارتش برود هر قدمى كه برمى‏دارد ثواب يك حج نوشته مى‏شود، يك گناهى از سيّعاتش محو مى‏شود. انسان احتمال بدهد كه خبر ولو من حيث الظّاهر ضعيف است، رجاعاً عمل بكند كه شايد فرموده باشد. اين خبر در واقع قول الامام بوده باشد. اگر عمل كرد همان ثواب را مى‏دهند. مثل حكم عقل نيست كه مى‏گفت مستحق ثواب است. اخبار من بلغ مدلولشان اين است كه همان ثواب موعود را مى‏دهند. اخبار هم صحيح است. اخبار من بلغ. بدان جهت در آن اخبار يك حكم تعبّدى است. حكم تعبّدى اين است كه همان عمل را كه اتيان كرده است ولو استحبابش ثابت نمى‏شود چون كه خبر ضعيف است، ولكن كسى رجاعاً عمل بكند همان ثواب موعود را مى‏دهند. اين جهت خصوصيتى كه اشكال نكند كسى خب ما به اخبار من بلغ احتياج نداريم. عقل خودش مى‏گويد احتياط حسن است. بله عقل مى‏گويد. عقل كوتاه مى‏آيد. مى‏گويد مستحق مثوبت است. امّا آن مثوبت مى‏گويد من كى مى‏گويم. آن اخبار مى‏گويد كسى عمل كرد طلباً لقول رسول الله لقول معصوم رسول الله عمل را اتيان كرد اوطى همان ثواب موعود را. بدان جهت در ما نحن فيه اين اخبار تعجيل در دفن الميت كه اين اخبارى وارد است كسى غسل بدهد كذا حفر كند قبر را كذا كذا، كسى اينها را من باب اخبار تسامح عمل كند عيبى ندارد. ولكن در آن بحث گفتيم كه اين اخبار تسامح در ادلّه سنن عمل را مى‏گيرد. كسى كه به او من ثواب بر عمل برسد. عمل يعنى فعل وجودى. و امّا مكروهات را نمى‏گيرد. چون كه مكروهات ثواب در ترك است. بدان جهت گفتيم كه اين اخبار تسامح اصلاً مكروهات را نمى‏گيرد.
در ما نحن فيه اين رواياتى كه ضعيف وارد شده است مثل اين خبرى كه دعائم الاسلام نقل ميت ممنوع است بگوييم من حيث السّند ضعيف است ولكن اخبار من بلغ مى‏گويد ثواب دارد كسى نقل نكند، نه اين اخبار من بلغ نمى‏گيرد اين جا را. من بلغه ثوابٌ على عملٍ. ثواب بر عمل برسد. نه ثواب بر ترك العمل برسد. من بلغه ثوابٌ على عملٍ ثواب بر عمل برسد. در مكروهات و در محرّماتى كه سند ضعيف است مثل ما نحن فيه، ثواب در ترك رسيده است. چون كه ثواب بر ترك رسيده است، اخبار من بلغ نمى‏گيرد اين را. پس در ما نحن فيه لم يثبت عندنا كه نقل ميت از محلّى به محل ديگر مكروه است. اين عيبى ندارد. اين مقام اول ما. امّا مقام ثانى ما عبارت از اين است كه اين حكم مكروه بشود. يا كراهت هم نداشته باشد، نقل دادن ميت به مشاهد مشرّفه كه ميّت را ببرند آن جا دفن كنند، و امكنه مقدّسه آن امكنه‏اى كه فضيلت دارد آنها كما اين كه در عروه فرمود نقل دادن بر آنها مكروه هم باشد در آنها ديگر كراهتى نيست. بلكه در آنها فضيلت است. مستحب است ميت را آن جاها بردن و آن جاها دفن كردن. كلام در اين مقام ثانى است. خب اين را مى‏دانيد اين ميت را به اين مشاهد بردن، و هكذا امكنه مقدّسه بردن، اين استحباب دارد كراهتى ندارد. مستحب است اين ميت را به آن جاها بردن، آن جاها دفن كردن اين چرا اين چيز را دارد؟ يك رواياتى وارد شده است بر اين كه آن روايات دلالت مى‏كند كه دفن كردن ميت در اين امكنه‏اى كه آنها شرافت دارند، و داخل آنها هست مشاهد مشرّفه داخل به آنها است، دفن ميت در آنها استحباب دارد. چه دفن كردن در آنها مستحب است، آن كسى كه اهل آن جا است، آن جا دفن كردن مستحب است خيلى به ذهن نمى‏آيد. يعنى ساير امكنه‏اى كه ميت فوت در آن ساير امكنه پيدا مى‏كند، ميت را نقل دادن و در اين جا دفن كردن، اين مستحب مى‏شود. مثل اين روايتى كه خدمت شما مى‏خوانم. صاحب وسائل بابى دارد. استحباب الدّفن فى الحرم و حكم نقل الميت اليه و الى المشاهد المشرّفه.
روايت اولى اين است كه محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد ابن عيسى عن محمد ابن اسماعيل ابن بزى عن ابى اسماعيل سرّاج. ابى اسماعيل ابن سرّاج عبد الله ابن عثمان است رضوان الله عليه. شخص ثقه است. عن هارون ابن خارجه. هارون ابن خارجه هم مثل آن برادرش كه مراد ابن خارجه اين هارون ابن خارجه ثقه است و روايت من حيث السّند روايت معتبره‏اى است. سمعت ابا عبد الله(ع) يقول من دفن فى الحرم امن من الفزع الكبر. كسى كه در حرم مدفون شد، از فزع اكبر در امان مى‏ماند. فقلت له من برّ النّاس و فاجرهم. برّ النّاس و فاجر النّاس از امن مى‏ماند، قال من برّ النّاس و فاجرهم. فضيلت حرم همين جور است. اين را ميت هم فضيلتش همين جور شد، پس دفن كردن ميت در اين كه از فزع اكبر مصون بماند، خب ديگر دفن هم مى‏شود مستحب ديگر. هكذا نظير اينها. اصل اين كه نقل دادن ميت به اين امكنه مشرّفه و جوار ائمه صلوات الله و سلام عليهم اصلش استحباب دارد، اين از چيزهايى است كه مرتكض شيعه است. ارتكاض شيعه هم خصوصاً ميت وصيت كرده باشد كه مرا ببريد آن جا دفن بكنيد، چون كه وصيت ميت توسّل به ائمه عليهما السلام است كه روحى لهم و فداه مرا بيندازيد آن جا پناه بگيرم آن جا. كه انتزاع به آنها است. من وجع اليكم. همين جور است. و من تمسّك بكم و من اعتصم بكم. اعتصم بالله است. اين معنا در اذهان متشرّعه موجود است، كه مشاهد مشرّفه و نحو ذالك اين جور است. اصل استحباب و اين كه ميت را ببرند آن جا دفن بكنند و اين را بيندازند در دامن كسى كه اميدشان در آخرت به آنها است و به شفاعت آنها است، اين جاى خدشه نيست. انّما الكلام، كلّ الكلام در جايى است كه نقل به آن جا موجب فساد جسد ميت بشود. اين محلّ كلام است. فساد ميت اگر ببريد اين را برسانيد مشهد يا به كربلا برسانيد آن جا بيندازيد. يا ببريم به جوار علىٍّ كه در آن روايت هست يقومون السّبعون الف شخصٍ يدخلون فى الجنة بغير حساب در جوار على است.
بدان جهت از بلاد همين جور مى‏آورند جنائز را مى‏آورند. از ايران آنهايى كه مقدورشان بود، جنازه‏هايشان را مى‏رساندند به نجف. يقوم سبعون الف شخصٍ. يدخلون الجنة بغير الحساب به جهت حرمت على ابن ابيطالب سلام الله عليه. كلام عبارت از اين است كه ميت را آن جا نقل بدهند فاسد مى‏شود. بو مى‏گيرد. بسا اوقات اصلاً اعضايش از همديگر جدا مى‏شود. و بعضاً هم نقل بخواهند بدهند نمى‏گذارند. بايد ميت را تكّه پاره كنند. تقطيع كنند. كما اين كه در سابق بعضاً اتّفاق مى‏افتاد كه ميت را براى اين كه مخفى كنند كه اين ميت است غصّابى مى‏كردند و توى گونى كه چيز ديگرى است مى‏بردند آنها دفن مى‏كردند. اينها جايز است يا نه. صاحب جواهر در جواهر نقل مى‏كند از استاد كبير شيخ جعفر...الله كه ايشان فرموده است عيبى ندارد. ميت بو مى‏گيرد. عيبى ندارد. تقطيع بكنيم عيبى ندارد. چرا؟ آخر اين هتك است. گفته است هتك نمى‏شود. اين تقطيع در جسد انسان در حال صلاة صورت مى‏گيرد. اگر زخم سياه بگيرد پايش لا سمع الله تا آن زانو سرايت كرد و قطع مى‏كنند. بلكه به بالاتر رسيده قطع مى‏كنند. آن هتك آن شخص نيست. احياء آن شخص است. ايشان فرموده است اين نقل در آن جاها و دفن در آن جاها احياء اين شخص است. احياء حيات ابدى است. چه جور هتك مى‏شود؟ ايشان فرموده است كه نه عيبى ندارد. بو هم بگيرد. تقطيع هم بشود عيبى ندارد. صاحب جواهر اين را نقل كرده است. ولكن خودش فرموده است نه. هر جايى كه اين نقل دادن موجب فساد شد ولو به بو گرفتن جايز نيست. خودش اين جور فتوا داده است. فضلاً عن التّقطيع. بعضى‏ها تفصيل داده‏اند قدس الله اسرارهم فرموده‏اند اگر بو بگيرد عيبى ندارد. نقل دادن اشكالى ندارد. و امّا تقطيع بكنند، تقطيع جايز نيست. چرا؟ چون كه تقطيع در نظر ناس جنايت بر ميت است. بدان جهت رواياتى وارد شده است در جنايت على الميت كه بر ميت جنايت بار كردن حرام است. بلكه مثله‏اش حرام است. تقطيع جنايت وارد كردن است. ديه دارد. ديه ميت ديه جنين است. سرش را ببرند ديه تمام جنين را دارد. اعضايش را ببرند به آن حساب از اينها استفاده مى‏شود كه اين فعل، فعل حرام است. چون كه فعل حرام است در مؤمن اين معنا جايز نيست. و امّا الفساد آن عيبى ندارد. مثل صاحب عروه هم از آنها است. صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف هم از آنها است و مى‏گويد فاسد بشود عيبى ندارد. چه مى‏گويد صاحب العروه دليلش چيست؟ دليلش همين است كه عرض كردم. اين مسأله، مسأله طولانى است. كلام عروه را بيان كردم. ادلّه اين اشخاص را و قول مختار را كه بايد گفته بشود، اينها مى‏ماند. ثمّ لا يبعد جواز النّقل صاحب عروه اين را فقط در مشاهد مشرّفه مى‏گويد. نه در جميع امكنه متبرّكه. مى‏گويد بر اين كه ثمّ لا يبعد جواز النّقل الى المشاهد المشرّفه و ان استلزم فساد الميت. اذا لم يوجب اذيّت المسلمين. نقلش موجب اذيت مسلمين نشود. چرا جايز است؟ چرا اشكالى ندارد؟ جايز است. فانّ من تمسّك بهم فاض و من عطاه فقد نجا و من نجع اليهم امن و من اعتصم بهم فقد اعتصم بالله تعالى و المتوسّل بهم غير...انشاء الله صلوات الله عليهم اجمعين. ايشان دليل اين است كه به همان معنا كه اين هتك نيست. حيات ابدى بخشيدن بر ميت است. ولو مستلزم فساد بشود. مى‏شود اينها را درست كرد روى حساب علمى يا نه انشاء الله فردا.