جلسه 764

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:764 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در مسأله تداخل الاغسال بود. در مسأله تداخل الاغسال عرض كرديم قبل از اين كه تعرّض بشود به روايات بالباب، تكلّم مى‏شود در مقتضاى قاعده كه بعد ببينيم روايات الباب على خلاف القاعده است يا وفاقها است. يا در بعضى اغسال مطابق قاعده است و در بعضى اغسال مخالف قاعده است. عرض كرديم عن من اغسال الواجبه كه صاحب العروه اغسال مستعمه على المكلّف را به سه قسم تقسيم كرده است. فرض اولش اين است كه اجتمع على المكلّف الاغسال الواجبه...مثل اين كه هم جنب است و هم مسح ميت كرده است. فرض ثانى اين است كه اجتمع عليه ان اغسال المندوبه. مثل اين كه روز جمعه است و ميتى را كه فرض كنيد غسلش را داده بودند بعد از تمام الغسل ميت را مسح كرده‏اند. كه اغتسال مستحب است. اين هم فرض ثانى است. فرض ثالث اين است كه اجتمع عليه الاغسال الواجبه و المندوبه كه اغسال مختلف است. مثل اينكه روز جمعه جنب است. غسل الجنابه واجب است ولكن غسل الجمعه مستحب.
در اغسال واجبه عرض كرديم دو تا مسلك است كه انشاء الله اين دو تا مسلك را منقّه خواهيم كرد در بحث.
يك بحث اين است كه مى‏گويند اغسال ولو در خارج صورتاً يكى هستند. ترتيبى هستند يغسل الرأس و الرّقبه ثمّ الجسد يا...فى الماء ارتماستاً واحده. تمام اغسال ولو من حيث الصّورت الخارجيه يكى هستند الاّ انّها مختلف...است. نوع مختلف دارند. و اختلاف...هم به واسطه قصد العنوان مى‏شود. قصد كند با اين قصد غسل الجنابه را يك نوع از غسل است. كه يك هدفى را رفع مى‏كند. قصد كند با اين اغتسال اغتسال من مسح الميّت را اين نوع آخرى است از غسل و هكذا و هكذا، اگر نگاه از حيث و نفاس پيدا كرد غسل حيض را نوع آخرى است، غسل نفاس نوع آخرى است و هكذا. اين يك مسلك است. بنا بر اين مسلك مقتضى القاعده اين است كه صلاة ظهر با صلاة العصر چه جور صورتاً يكى هستند ولكن اينها دو تا صلاة هستند بالقصد مختلف مى‏شوند، غسل الجنابه هم با غسل مسح ميّت اين جور مى‏شود. آن مسح الميّت موجب مى‏شود وجوب غسل مسح ميت را بكند. جنابت موجب مى‏شود غسل الجنابت را بكند. بايد دو تا غسل اتيان كند. يكى غسل الجنابه و يكى غسل مسح ميت. اين يك مسلك بود.
مسلك ديگر اين است و لعلّ مسلك معروف بين الاصحاب همين است. مسلك ديگرى كه ظاهر عبارت عروه اختيار اين مسلك است و آن اين است كه موجبات اغسال واجبه مثل موجبات الوضو هستند. چه جور انسان بول بكند وضو واجب مى‏شود اگر بخوابد همان وضو واجب مى‏شود. در ما نحن فيه هم اين اسباب غسل همين‏ها هستند. جنب بشود همان غسل يك طبيعت است. او واجب مى‏شود. مسح ميّت بكند، همان واجب مى‏شود. نگاه از حيض پيدا كند در همان واجب مى‏شود كه در جنابتش واجب مى‏شد. يك حقيقت بيشتر ندارد.
بناعاً على هذا المسلك بر فرض اولى كه اجتمع عليه اغسال الواجبه يك غسل بكند كافى است. چرا؟ براى اين كه آن يك غسل موجود شده است ديگر. مثل اين كه موجبات وضو يك وضو مى‏گرفت، اين جا هم موجبات غسل...باعث شده است حدث را، همان غسل را بكند كافى است. يك غسلى بكند كافى است. غسل مى‏كنم قربتاً الى الله كه‏
واجب است بر من. يعنى سر و گردن را مى‏شورم ثمّ البدن را كه اين را شارع بر من واجب كرده است. همه آن تكليفى كه در گردنش بود ساقط مى‏شود. هذا در آن اغسالى كه اغسال واجبه باشد. و امّا الاغسال المندوبه. اغسال مندوبه اينها تارتاً اختلافشان از ناحيه موجب و سبب است. مثل اين كه گفتيم كسى فرض بفرماييد ميت را بعد الاغتسال جسدش را مسح كند، غسل كردن مستحب است. كه در ما نحن فيه اغتسال كردن از اين مسحى كه...ميت تمام شده بود مسح كرد غسل براى ماسح مستحب است. كما اين كه از كوچه‏اى مى‏رفت. ديد كه مردم جمع شده‏اند. نگاه كرد ديد كه يك كسى را دار آويخته‏اند. مسلوب را ديد. مستحب است كسى كه رؤيت مسلوب را كرده است غسل بكند. اختلاف غسل رؤيت المسلوب با غسل مسح ميتى كه غسلش تمام شده بود اختلافشان در سبب است، در موجب است. يكى رؤيت المسلوب است و ديگرى مسح كردن است. حكم اين قسم همان حكم اغسال واجبه است. اگر گفتيم بر اين كه غسل يك حقيقت است، چه بگوييم حكم دو حقيقت است. فرقى نمى‏كند. در اين صورت آن اغسال واجبه بنا بر تعدد العنوان چه جور دو تا غسل واجب مى‏شد بنا بر اين كه اينها...هستند. در اين قسم از اغسال مستحبه فرقى نمى‏كند. چه بگوييم غسل انواع است، چه بگوييم غسل يك طبيعت دارد، بايد غسل متعدد كند. در ما نحن فيه اگر ما ملتزم شديم غسل يك طبيعت است، چه بگوييم دو طبيعت است، بايد غسل را متعدداً اتيان كند در خارج. چرا؟ براى اين كه اين اغسال به عنوان طهارت مأمور به نيستند اغسال مستحبه. بدان جهت كسى اصلاً وضو هم داشت. جنب هم نبود. وضو گرفته بود. آمد كوچه. مسلوب را ديد. وقتى كه مسلوب را ديد غسل مستحب است ولو هدفى ندارد. الان هم نكند نماز بخواند، نمازش صحيح است. طهارت دارد. در اغسال مستحبه به عنوان طهارت و حدث متعلق امر نيستند در اغسال واجبه. اغسال مستحبه مستحب هستند و متعلق امر هستند كه كسى حدث داشته باشد، چه نداشته باشد. منتهى اگر حدث داشته باشد، حدثش را هم رفع مى‏كند على ما سيعتى. حدث هم داشته باشد حدثش را رفع مى‏كند. اين را مى‏دانيد. در علم اصول خوانده‏ايد. وقتى كه طبيعت واحده متعلّق امر شد و سببش متعدد شد، اين حكم، حكم نفسى است. استحباب نفسى است. وقتى كه طبيعت واحده در خطاب شارع متعلق امرى شد، معلّقاً على سببى ان رأيت المسلوب فاغستل. امر، امر نسبى است و در خطاب ديگر امر وارد شده است بر اين كه ان...ميتاً بعد غسله فاغستل. اين هم خطاب آخر است. در دو تا خطاب يك طبيعت واحده متعلق تكليف شده است. هر كدام معلقاً على سببى.
ظاهر اوليه اين است كه امرها تأكيد نيست. چون كه هر كدام يك سبب مستقلى ذكر شده است امر تأكيد نيست. دو تا امر است. دو تا تكليف است. واحد اين است. چون كه دو تا تكليف مستقل متعلّق به يك طبيعتى نمى‏تواند بشود صرف الوجود دو تا تكليف داشته باشد تعدد تكليف قرينه مى‏شود كه متعلّق هر كدام وجود مستقل است. يعنى اذا رأيت المسلوب فغتسل غسلى را موجود بكن. اذا مسست ميتاً بعد غسله فغتسل يعنى وجودى كه وجود آخر غسل است، او را موجود بكن. بدان جهت در بحث اصول ثابت شده است بحث آن جا است. چون كه در طبيعت واحده متعلّق دو تا تكليف مستقل نمى‏تواند بشود، و در جايى كه سبب‏ها مختلف شد ان رأيت المسلوب و ديگرى ان مسست ميت بعد غسله دو تا سبب مستقل است، اين سبب مستقل هر كدام موضوع تام است بر وجوب الاغتسال. بما اين كه تكليف ظهور دارد هر كدام موضوع تام است براى تكليف دو تا تكليف مى‏شود. دو تا وجود مى‏شود و دو تا وجود وقتى كه متعلق به طبيعتى شد، چون كه ممكن نيست، هر كدام مقتضايش وجودى مى‏شود غير از وجود ديگرى. بدان جهت در اين اغسال مستحبه ولو شما ملتزم بشويد اغسال حقيقت واحده است، حقايق شد كه هر كدام يك نوع از غسل مى‏خواهد. دو تا غسل بايد بكند. ملتزم شديم كه اگر حقيقت واحده از غسل چون كه هر كدام يك وجود مى‏خواهد بايد دو تا غسل بكند. قياس به اغسال واجبه نمى‏شود. چون كه در اغسال واجبه امر، امر وضعى بود. يعنى مسح ميّت كردى، بعد البرد و قبل الاغتسال تو محدث مى‏شوى رافعش غسل است. جنب شدى محدث‏
مى‏شوى رافعش غسل است. غسل اگر يك طبيعت بود رافعتان آمده است. همه‏شان ساقط مى‏شدند. بلكه غسل اگر گفتيم استحباب نفسى دارد غسل جنابت به عنوان طهارت است. يك غسل كه كردى اگر يك طبيعت بوده باشند و يك حقيقت بوده باشند غسل كردى بر جنابت، حدث مرتفع شده است. وقتى كه مرتفع شده است ديگر غسل مسح ميت امر ندارد. چون كه طهارت حاصل شد. غسل مسح ميت استحبابش هم يعنى استحباب نفسى‏اش هم لطّهاره بود. وجوب شرطى داشت. طهارت حاصل شد. استحباب نفسى داشت به عنوان طهارت بود. طهارت حاصل شده است.
بدان جهت اگر گفتيم غسل‏ها تبايع مختلفه هستند نه دو تا غسل مى‏خواهد. ولو اغسال واجبه باشند. چون هر رافع هر حدثى نوع خاصّى است. بدان جهت اين اغسال مستحبه كه اختلافشان از ناحيه سبب است مثل اغسال واجبه هستند بناعاً على تعدد الاموال. چه جور بناعاً على تعدد الاموال آن جا دو تا غسل مى‏خواستيم در اين اغسال مستحبه بايد دو تا غسل بكند. چه انواع را متعدد بدانيم و چه انواع را متحد بدانيم. اگر متعدد بدانيم كه على القاعده است. هر كدام يك غسل مى‏خواهد و اگر يك نوع گفتيم غسل است، غسل حقيقت واحده است آن يك امر خورده است به آن طبيعى الغسل. اين هم يك امر ديگر خورده است. يك طلب مستقل آخر. دو طلب مستقل چون كه به يك شيئى نمى‏تواند متعلق بشود، امر داير است بر اين كه بگوييم اين دو تا مجموعاً موضوع هستند بر وجوب الغسل وقتى كه جمع شدند. اين را مى‏گويند اسمش تداخل...كه وقتى كه هم مسلوب را ديده است و هم ميت را بعد از تمام غسلش مسح كرده است، در اين صورت دو تا يك غسل مى‏خواهد. اگر اين را گفتيم اسمش تداخل در اسباب است. و اين خلاف ظاهر است. چون كه ظاهر اين است كه هر كدام موضوع مستقل است در تكليف مستقل. وقتى كه اين جور شد دو تا تكليف مى‏شود. دو تا تكليف متعلق طبيعت واحده نمى‏تواند بشود و هر كدام وجودى مى‏خواهد. بدان جهت اغسال المستحبه كه اختلاف در ناحيه سبب هستند، در حقيقت حكمشان غير از اغسال واجبه است كه از ناحيه سبب مختلف مى‏شود آن اغسال واجبه هميشه. على كل القولين بايد عدم تداخل بوده باشد. اين يك قسم اغسال مستحبه است. يك قسم از اغسال مستحبه كه ما بين دو تا غسل مستحب عموم و خصوص مطلق است. ما بين دو تا غسل مستحب عموم و خصوص مطلق است. مثل چه؟ مثل اين كه انسان روز جمعه مى‏آمد. ديد كه مسلوبى هست آويزان كرده‏اند. او را هم ديد. آنى كه دارد بر اين كه اذا رأيت المسلوب تغتسل، او مطلق الغسل است. ولو يك سال ديگر بكند آن غسل را. اگر يك سال ديگر هم تأخير بيندازد انتصال كرده است تكليف را. او...به وقت نيست. به خلاف اذا اغتسل فى الجمعه. آن جا متعلق تكليف غسل خاص است. غسل فى يوم الجمعه است. و الاّ جمعه شد ما امروز غسل نكرديم. فردا پس فردا مى‏كنيم. اين نمى‏شود. در غسل جمعه فردا كه شنبه است مى‏شود كسى كه غسل نكرده غسل بكند. او قضا است. غسل جمعه نيست. قضاى غسل جمعه است. غسل جمعه متعلق تكليف غسل فى يوم الجمعه است. مى‏بينيد غسل الجمعه قيد دارد. بايد فى الجمعه بشود. ولكن غسل رؤيت المسلوب قيدى ندارد. وقتى كه سبب موجود شد رؤيت مسلوب شد طبيعى غسل بكند. اين جا هم بناعاً بر اين كه غسل با طبيعت واحده است، بايد دو تا غسل بكند. چرا؟ براى اين كه دو تا واجب دارد. يكى مطلق، آن به رؤيت المسلوب ولو بعد بكند. يك واجب ديگر دارد كه بايد غسلى بكند يعنى بايد يعنى تكليف استحبابى. غسل بكند فى يوم الجمعه. آن در مواردى كه مطلق را حمل بر مقيّد مى‏كنند و مى‏گويند مطلق تعدد المطلوب در موارد تعدد المطلوب مى‏گويند مطلق متعلق تكليف است. مقيد افضل الفردين است. افضل الافراد است مقيد. اين اينجا نيست. غسل جمعه خودش مطلوبيت مستقله دارد. افضل الافراد نيست. بدان جهت رؤيت المسلوب هم غسل مستقل مى‏خواهد. چون كه همين جور است، آن باب تعدد المسلوب و وحدت المطلوبى كه به معناى افضل الافراد است، او اين جا نمى‏آيد كه حمل مى‏كنند كه مطلق متعلق تكليف است، مقيد افضل الافراد است. آنى كه در مستحبات نوعاً اين جور مى‏كنند، مى‏گويند مطلق...است‏
منتهى بعد المعصيه مطلوبيتش خاص است. بعد از يك امر خاصّى. آن اين جا نمى‏آيد. اين جا رؤيت المسلوب غسل را طلب مى‏كند. مطلقا هر وقت بياورى. ولكن اين جمعه غسل فى يوم الجمعه را مطالبه مى‏كند. غسل فى يوم الجمعه را مستقلاً مطالبه مى‏كند. بدان جهت دو تا تكليف است. دو تا تكليف مستقل به همديگر ربطى ندارند. من اگر بخواهم چون كه يك وجود كه نمى‏تواند متعلق دو تا تكليف بشود. يك وجود نمى‏تواند متعلق تكليف مطلق به فعل بشود. قيد ندارد. متعلق غسل جمعه، تكليف غسل جمعه غسل خاص است. دو تا متعلّق است. دو تا تكليف است. بايد دو تا انتصال بكند. اين هم قسم ثانى است.
قسم ثالث اين است كه ما بين غسل‏هاى مستحب عموم و خصوص من وجه بوده باشد قسم ثانى. نه تباين نيست مثل قسم اول بنا بر تعدد المطلوب يا طبعيت واحده نيست بناعاً بر اين كه يك طبيعت است سبب مختلف است و در قسم ثانى اختلاف بالاطلاق وتقييد بود. او هم نيست. ما بين غسلين عموم و خصوص من وجه است. مثل چه؟ مثل اين كه شارع فرموده است بر اين كه اغتسل فى الجمعة و العرفه. غسل بكن هم در جمعه و هم در عرفه. خيلى خوب جمعه، روز، روز جمعه است و خودش هم روز عرفه است. هر دو روز است. بنا بر اين كه غسل طبيعت واحده است، من يك غسل بكنم متعلق يك تكليف غسل فى العرفه است. متعلق تكليف آخر غسل فى يوم الجمعه است. آن غسل فى اليوم الجمعه و غسل فى العرفه دو تا متعلّق تكليف دارند. دو تا تكليف دارند. در ما نحن فيه ممكن است جدا بشوند. جمعه بشود، عرفه نشود. عرفه بوده باشد جمعه نشود و ممكن است هم جمعه بشود و هم عرفه بشود.
در ما نحن فيه كه ما بينشان عموم و خصوص من وجه شد كه مثال بهتر چون كه اين مثال يك خدشه‏اى دارد. اغتسل الجمعه و اغتسل العرفه حكم انحلالى است. بهتر از اين مثالش بخواهيد شما پيدا كنيد كه نسبت ما بينشان عموم و خصوص من وجه بوده باشد، مثل چه چيز؟ مثل فرض كنيد اغتسل للاحرام. اغتسل عند الاحرام. عند الاحرام غسل بكن و هكذا فرض بفرماييد اغتسل عند الطواف يعنى عند الزياره. كسى مى‏خواهد كه عمره مفرده در مكه از مكه مى‏خواهد بيرون حرم و عمره مفرده احرام ببندد. غسل الاحرام مستحب است. برمى‏گردد طواف اتيان مى‏كند. طواف عمره مفرده است. طواف دارد ديگر. طواف اتيان مى‏كند. مى‏بينيد ما بينشان عموم و خصوص من وجه است. ممكن است انسان طواف بكند و اصلاً احرام نبندد. چون كه خودش محرم است. يا طواف مستحب اتيان مى‏كند كه جزء حج و عمره نيست. غسل مستحب است برايش و ممكن است احرام ببندد و اصلاً طواف نبندد. چون كه احرام مى‏بندد برود حج تمتع اتيان كند. احرام نمى‏بندد. الان روز قبل از عرفه است. احرام مى‏بندد كه محرم بشود از مكه برود به عرفه. تا برگردد و طواف بكند دو سه روز كار دارد. تا آن وقت كه چند تا حدث پشت سرش صادر شده است. غسل فقط براى چه چيز است؟ براى احرام است. ربما نه براى احرام غسل مى‏كند. غسل از خارج بر عمره مفرده طواف هم مى‏خواهد اتيان كند. نسبت عموم و خصوص من وجه است. اين جا عيب ندارد. اگر غسل تبايع مختلفه نشد، تداخل مى‏كند. چون وقتى كه من يك غسلى كردم غسل بكن به احرام يعنى عند الاحرام. يك طبيعت است غسل. يعنى قبل از اين كه احرام ببندى غسل كن. اغستل عند الزياره يعنى قبل از زياره، قبل از طواف. من وقتى كه يك غسل كردم هر دو تا را انتصال كرده‏ام. ولو امر روى يك طبيعتى رفته است. ولكن هر كدام يك قيدى دارد كه ما بين قيدها عموم و خصوص من وجه است. غسل يك طبيعت است. ولكن هر كدام يك قيدى دارد كه غسل قبل الاحرام، غسل قبل الطّواف يكى قيدش قبل الطّواف است، يكى قيدش قبل الاحرام است. ما بين اين قيدها عموم و خصوص من وجه است. ممكن است قبل از طواف بشود و هم قبل الاحرام بشود. آن وقت يك غسل اتيان بكند انسان عيبى ندارد. اين مقتضى القاعده تداخل است. چون كه هر دو تا را انتصال كرده‏اند. هر دو تا را اتيان كرده است. طبيعى الغسل را قبل الاحرام، و قبل از طواف اتيان كرده است. دو تا امر هم رفته است. چون كه قيدها مختلف است. عموم و خصوص من‏
وجه هست. مثل اكرم العالم اكرم الهاشمى دو تا تكليف استحبابى است. انسان عاملى هاشمى هر دو تا را اكرام مى‏كند. هم مصداق آن اكرم العالم است، هم مصداق اكرم الهاشمى. اين جا هم يك غسل مى‏كند هم مصداق اغتسل للاحرام است، عند الاحرام است يك طبيعت است. اغتسل عند الاحرام و اغتسل عند الزياره هر دو تا را اتيان كرده است. اين وقتى كه معلوم شد قسم ثالث هم حكمش معلوم مى‏شود.
قسم ثالثى كه در عبارت عروه اين است كه على المكلف الاغسال الواجب و المستحب. هم روز جمعه است و هم جنب است. هم غسل واجبى است و هم مستحبى. خوب از اين جا حكمش معلوم شد كه يك غسل بكند كافى است. چون كه غسل جمعه بكند بنا بر يك طبيعت يك غسل بكند للجمعه، غسل جمعه را اتيان مى‏كند. غسل كه طبيعتش يكى است. طبيعى الغسل موجود شده و جنابتش هم رفته است. چون كه آن امرش امر ارشادى بود بر اين كه اگر جنب شدى محدث هستى، رافعش طبيعى الغسل است. طبيعى غسل را موجود كرده است. اگر گفتيم جنابت غسلش استحباب نفسى دارد آن هم به عنوان طهارت است. وقتى كه غسل جمعه را اتيان كرد طهارت حاصل شده است. بدان جهت وقتى كه اغسال مستحبه با اغسال واجبه جمع شد بناعاً بر وحدت طبيعى الغسل غسل يكى است و متعدد نيست يك غسل بكند كافى است. ولكن بنا بر اين كه اغسال تبايع مختلفه هستند، هر كدام يك نوع خاصّى هستند گفتيم كه او دو تا غسل مى‏خواهد. يكى غسل للجنابه و يكى هم غسل براى يوم جمعه. بدان جهت ما بوديم و على القاعده مطلب اين جور بود. الان نگاهى به اخبار مى‏اندازيم كه ببينيم آيا از اخبار خلاف ما ذكرنا استفاده مى‏شود كه حكم تداخل است. چه طبيعت دو تا بگوييد، چه يكى بگوييد، چه مستحب باشد، چه واجب باشد، چه...بوده باشد، يكى مستحب، حكم تداخل است. يك غسل بكنى كافى است. منتهى آن يك غسل را بكنى كافى است، چه جور بكنى. به قصد الجميع يا به قصد يكى هم بكنى كافى است. اين را بحث خواهيم كرد كه طبيعت واحده است يا طبايع است. على كلّ تقديرٍ نظر مى‏اندازيم به اخبار. ببينيم از اخبارى كه در مقام است از اين اخبار چه استفاده مى‏شود. عرض مى‏كنم بر اين كه اخبار در مقام متعدد است كما سيعتى آن اخبار. ولكن آنها جامع نيستند. قاعده كلّى آنها...غسل جنابت و غسل حيض وارد است. و امّا خبرى كه عمده در مقام بوده باشد و دلالت بر حكم تمام الاغسال بكند اين صحيحه زراره‏اى است كه خدمت شما عرض مى‏كنم.
در اين صحيحه زراره كه در جلد اول در باب 43 از ابواب غسل الجنابه روايت اولى است. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن حماد ابن عيسى عن حريض عن زراره قال اذ اغتسل بعد طلوع الفجر قال اذا اغتسلت بعد طلوع الفجر...غسلك للجنابه و الحجامه. آن غسلت اكتفا مى‏كند هم از جنابت هم حجامت. اين را اول بگويم اين حجامت اشتباه نسخه است. غلط است. جمعه است اين. چرا؟ براى اين كه اين كه دارد اذا اغستلت بعد طلوع الفجر اين قرينه است كه غسل جمعه است. غسل جمعه قبل الفرج كافى نيست. قبل الفجر بكند آن غسل جمعه حساب نمى‏شود. شرط غسل جمعه اين است كه بعد طلوع فجر بوده باشد كما فى الرّوايات. اين كه مى‏گويد اذ اغتسلت بعد طلوع الفجر اجزئك غسلك ذالك الجنابه شب جنب بودى از او كافى است. و غسل جمعه را هم كرده‏اى و نماز صبحت را هم كه خوانده‏اى. اذا اغتسلت بعد طلوع الفجر...غسلك للجنابه و الحجامه و الجمعه علاوه بر اين اين صحيحه به سند ديگرى وارد است كه آن سند هم صحيح است على...بين. در آن صحيحه همين روايت است. به آن سند ديگر وارد است، آن جا جمعه است. حجامت نيست. الان كه مى‏رسيم معلوم مى‏شود كه جمعه است. نبود هم آن روايت ديگر، سند ديگر اين حجامت نبود. در حجامت اصلاً خبر وارد نيست كه مستحب است غسل كردن، اين هم مال جمعه است به قرينه اذ اغتسلت بعد طلوع الفجر. اين خصوصيت مال غسل جمعه است كه قبلش صحيح نيست. اذا اغتسلت بعد طلوع الفجر اجزئك غسلك ذالك للجنابة و الجمعه و العرفه براى يوم عرفه هم غسل مستحب‏
است...كه انسان در افعال منا خدا قسمت كند برايتان مستحب است غسل كردن بر افعال المنا كه نهر است يا ذبح است يا...است غسل كردن بر اينها مستحب است. فرض كنيد بر اين كه انسان مى‏خواهد آنها را اتيان بكند. جنب هم هست. عيبى ندارد. يك غسل كافى است. اجزئك ذالك الجنابة و الجمعة و عرفت و النّهر و...معلوم مى‏شود كه مجموع جمع شدن اينها را نمى‏گويد. چون كه نهر و ذبح و زيارت كه با عرفه جمع نمى‏شود. افعال منا است. بدان جهت در ما نحن فيه كه هست يعنى اغسال جمع شد اين جور مى‏شود. روايت بعد مى‏گويد، فاذا استمعت عليك حقوق الله يا حقوقٌ اجزئها انك غسل واحد. وقتى كه بر تو حقوق متعدده‏اى جمع شد يك غسل بكنى كافى است. بعضى‏ها مناقشه كرده‏اند. گفته‏اند اين صحيحه در دو مورد اجزا را دلالت مى‏كند تداخل را. يك موردش اين است كه انسان با اغسالى كه مى‏خواهد بكند غسل جنابت باشد كه صدرش است. اذا اغتسلت بعد طلوع الفجر اجزئك غسلك ذالك للجنابه و للجمعه و عرفه و النّهر كه غسل جنابت بوده باشد.
مورد دوم اين است كه اغسال، اغسال واجبه باشند. و امّا اگر اغسال همه‏اش مستحب شد نه آن جا تداخل است. اين روايت استفاده نمى‏شود. چرا؟ چون كه امام (ع) مى‏فرمايد استعمت عليك حقوق الله. حقوق الله چيزهايى كه خدا مطالبه مى‏كند. اينها واجبات است. مستحبات را شامل نمى‏شود. حقوق الله آن حقوقى كه حق الله...حق الله يعنى واجب الله. اگر غسل همه واجبى شد يك غسل كافى است. واجب و مستحب شد يكى جنابت شد، بله مكفى است. امّا در غير اين صورت دليل بر اجزا ندارد. اين هم معلوم شد كه درست نيست. چرا معلوم شد؟ لمكان الفا. چه جورى كه حجامت غلط بود به قرينه اذا اغتسلت بعد طلوع الفجر اين احتمالى كه نقل كردند اين هم غلط است. به قرينه فا. مى‏گويد بر اين كه اذا اغتسلت بعد طلوع الفجر اجزئك غسلك ذالك، للجنابة و الحجامت و عرفت و النّهر و...و الذّبح و الزّياره فاذا استمعت عليك حقوقٌ...اين است كه صدر را مى‏خواهد روى قاعده بيندازد. صدر را نتيجه قاعده درست كند. حقوق اطلاق بر مستحبات هم مى‏شود. يا بگوييد خلاف ظاهر. به مستحبات اطلاق مى‏شود حقوق المؤمنين. مستحبات هستند ديگر. اذا استمعت عليك حقوقٌ...مستحبات هم مى‏تواند بگيرد. ولكن مى‏تواند اين جا بايد بگيرد است. چرا؟ چون كه فا دارد. فاذا استمعت عليك حقوقٌ يعنى قاعده كلى اين است كه حقوق جمع شد. چون كه صدرش مستحبات دارد. قاعده بر صدر است. فاذا استمعت عليك حقوقٌ يجزيك در آن صورت غسلٌ واحد. غسل واحد. و الاّ اگر خصوص واجبات بود بايد با واو بگويد. بگويد بر اين كه اذا اغتسلت بعد طلوع الفجز اجزئك عنك ذالك غسلك للجنابة و الحجامة و العرفة و النّهر و الحلق...فاذا استمعت عليك حقوق الله. آن جا يجزيك غسل واحد. اين فاذا استمعت است. تفريع است. تفريع مقتضايش اين است كه اين قاعده كليه است. فرقى نمى‏كند ما بين اين كه اغسال همه واجبى بشوند، همه مستحبى بشود. يا بعضى واجب و بعضى مستحب. فرقى نمى‏كند. غسل جنابت باشد يا غير غسل جنابت بوده باشد. هذا من حيث الدلاله. و امّا من حيث السند گفته‏اند كه اين اذا اغستلت بعد طلوع الفجر اين معلوم نيست كه قول امام (ع) است. اين فتواى خود زراره است. زراره بعضاً فتوا مى‏داد. در روايات هم هست. گفته‏اند اين خود فتواى زراره است. فتواى زراره بر ما حجيتى ندارد كه. روايتش حجّيت دارد. سند را يك دفعه ديگر مى‏خوانم. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن حماد ابن عيسى عن حريض عن زراره قال اذا اغستلت قال يعنى زراره گفت. زراره كه ما مقلد زراره نيستيم. اين درست نيست اين خدشه. چرا؟ چون كه باز در ذيلش دارد كه قال ثمّ قال ببينيد فاذا استمعت عليك حقوق الله اجزئها عنك غسل واحد قال ثمّ قال. يعنى قال زراره ثمّ قال. معلوم مى‏شود فاعل كس ديگر است. آن هم غير از امام محتمل نيست در زراره. علاوه بر اين كه اين روايت سند ديگرى دارد.
سؤال؟ حريض ندارد. عن زراره. اگر كلمه عن نبود، قال يعنى قال زراره. حريض از خودش رد مى‏كند. حريض عن زراره يعنى هر چه نقل مى‏كند قول زراره است. اين كه زراره گفت اذا اغتسلت ثمّ قال يعنى قال ثمّ قال يعنى زراره گفت ثمّ‏
قال. اذا اغتسلت اذا و كذالك المرئه يجزيها غسلٌ. حريض از خودش رد كرد اين معنا را و به گردن ديگرى انداخت. او مى‏گويد. بدان جهت در ما نحن فيه به اين هم احتياج نداريم. به قول ايشان نه. به حريض برمى‏گرديم. حريض گفته است ثمّ قال زراره. درست نيست. حكمش همين جور است. روايت سند ديگر دارد. سند ديگر اين است كه و رواه الشّيخ باسناده عن محمد ابن على ابن محبوب شيخ به سندش از محمد ابن على ابن محبوب نقل كرده است عن على ابن سندى عن حماد ابن عيسى عن حريض عن زراره عن احدهما (ع). ابن ادريس هم اين روايت را در آخر سرائر از كتاب محمد ابن على ابن محبوب نقل كرده است. سابقاً گفتيم كتاب به خطّ شيخ پيش ابن ادريس بود و رواه ابن ادريس فى آخر السّرائر از محمد ابن على ابن محبوب، عن على ابن سندى، عن حماد ابن عيسى عن حريض عن زراره. اشكال فرموده‏اند كه در سند اين روايت على ابن سندى است. ولو در اين روايت عن زراره عن احدهما (ع) نسبتش را زراره به احدهما (ع) داده است. ولكن اين سند على ابن سندى دارد. على ابن سندى توثيق ندارد. اولاً عرض مى‏كنيم محتمل است قوياً اين على ابن سندى على ابن اسماعيل ابن عيسى باشد به قرينه...راوى و مروى عنه كه كشّى هم نقل كرده است كه على ابن...