جلسه 1059
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:1059
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1374 ه.ش
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
رواياتى كه دلالت مىكرد غسل الجمعه واجب است اين روايات را بعضى كه عمده بود در مقام ذكر كرديم. ولكن در اين روايات وجوب به معناى لغوى است. يعنى به معناى ثبوت است. منافات ندارد كه ثبوت به نحو استحباب اصطلاحى بوده باشد. در روايات در موارد متعددهاى وجوب به معناى مطلق الثبوت ولو به نحو استحباب بوده باشد، در روايات استعمال شده است. و كسى كه تطبع بكند اين روايات در مىآورد اين معنا را كه در اين اغسال مستحبه در بعضىها كه ديگر احتمال وجوب در آنها ندارند امام عليه السلام فرموده است كه واجب است. در آن موثقه سماعه كه در باب اول از ابواب اغسال مصنونه است آنجا دارد بر اينكه محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد عن عثمان ابن عيسى عن سماعه قال سألته ابا عبد الله عليه السلام عن غسل الجمعه، قال واجب فى السفر و الحضر الاّ انّه رخّصا فى النساء السفر. و قلت الماء در صورتى كه در سفر باشند كه نوعا عرض كردم كه آب كم مىشود و قال غسل الجنابت واجب و غاسل الحائض اذا طهرة واجب و غسل الاستحاضة واجب اذا احتشف بالكرسف و جاز الدم الكرسف و غسل النفساء واجب و غسل المولو واجب و غسل الميت واجب و غسل من مسّ الميت واجب و غسل يوم العرفه واجب اينها از آن اغسالى است كه متفق عليه است بر استحباب او. اين وجوب به معنا ثبوت است و مثل زيارت واجب الاّ من علة. غسل زيارت يعنى غسل طواف. غسل طواف واجب است، طواف كه غسلش واجب نيست. آنى كه لازم است در طواف طهارت است. محدث به حدث اصغر باشد وضو اكبر بوده باشد، جنب باشد غسل جنابت. غسل زيارت واجب است و دخول البيت و غسل دخول البيت واجب، و غسل دخول الحرام الى آخر ذالك. اين منتهى وجوب به معناى همين است كه ثبوت است. منتهى ثبوت به نحو استحباب مؤكد است بعيد نيست در اين بعضى موارد، مثل غسل الجمعه استحبابش استحباب مؤكد است كه اين استحباب مؤكد واجب تعبير شده است به اعتبار ثبوتش در شريعت است استحباب مؤكدش هم در روايات استفاده مىشود.
سؤال؟ عيب ندارد، همين را مىگويم كه استحباب لغوى با وجوب منافات ندارد. استحباب هم گفته بشود، معنايش استحباب لغوى است، نه استحباب شرعى است، اصطلاحى است. استحباب لغوى منافات با وجوب ندارد. بدان جهت در مواردى كه ما ملتزم مىشويم به عدم جواز الترك و مىگوييم واجب، واجب اصطلاحى است بايد قرينه پيدا كنيم. قرينه پيدا كنيم در مواردى كه تعبير به وجوب مىشود. قرينه پيدا بكنيم كه مراد از اين وجوب به معناى ثبوت است. نه به معناى كه جواز الترك دارد. نه به معناى وجوبى است كه لا يجوز تركه. چونكه ثبوت به نحوى كه لا يجوز تركه هم هست.
وجوب مطلق، ثبوت مطلق كه اين در شريعت ثابت است ترخيص در ترك وارد نشود استفاده وجوب اصطلاحى مىشود و بايد فقيه در مواردى كه وجوب به معناى ثبوت هم هست قرينه پيدا كند كه اين جايز الترك است، اينجور نيست كه ترخيص در ترك وارد نشده است. اگر ترخيص در ترك استفاده شد آنجا ملتزم مىشويم كه بعله، اين استحباب دارد ولو در روايات تعبير به وجوب شده است. اين روايات در اينها وجوب بود، غسل الجمعة واجب.
مىگفتيم اين وجوب به معناى اصطلاحى نيست كه لا يجوز تركه بوده باشد. وجوب به معناى ثبوت است. اگر دليلى پيدا كرديم كه اين به معناى تركش جايز است با تعبير وجوب منافات ندارد. اما قرينه بر جواز الترك، قرينه دو تا هست، عمدهاش، عمده قرائن كه صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف در عروه مىفرمايد بعد از اشاره به اين اخبار مىگويد ولكن اقوا اين است كه اين غسل مستحب است، للقرائن متعددة در اين اخبار كه اين استحباب است وجوب مصطلح نيست دو تا قرينه عمده است ما بين اين قراين. يكى آنى است كه ديروز عرض كردم، اين را بدانيد آنى كه ما ملتزم هستيم واجباتى كه از قبيل فرائض الله است و واجباتى كه از قبيل سنن النبى است، سنّ النبى (ص) كه در بعضى روايات دارد غسل الجنابت فريضة و غسل من مسّ الميت سنة اين فريضه در مقابل سنت، گفتيم فريضه آن واجبى است كه در كتاب مجيد ذكر شده است. و آنى كه در روايات مىگويند بر اينكه سنت است، سنت ربما اطلاق مىشود بر واجب اصطلاحى از تشريع نبى (ص) استفاده شده است. در نماز هم تشهد واجب است هم ركوع و سجود لازم است. در صحيحه زراره دارد كه الركوع و السجود فريضة. خداوند در قرآن ذكر فرموده است، تركعوا مع الراكعين. اما تشهد در صلاة سنّت است. يعنى رسول الله (ص) از تشيع او وجوب استفاده شده است. على هذا الاساس در اين روايات ما قرينه پيدا كنيم كه وجوب به معناى مطلق الثبوت است با ترخيص در ترك منافات ندارد به معناى لغوى است، عمدهاش دو تا قرينه است. يك قرينه اين بود كه واجبى كه به او فرض الله مىگويند، مىگويند از فرايض است، يعنى وجوب او در قران مجيد ذكر شده است. مراد از قرآن مجيد يعنى در ظاهر قرآن ذكر شده است، مثل وجوب الصلاة، وجوب الحج، وجوب الثياب، اينها فرايض الله است در كتاب مجيد در ظاهرش ذكر شده است. و اما آنى كه از باطن قرآن اهلش ائمه هدى استفاده مىكنند او را فرض الله نمىگويند از باطن قرآن. آن ظاهر قرآن آنى كه ذكر شده است، فرايض الله است يعنى ذكر خداوند، دلالت دلالت لفظى است. اين لفظ دلالت دارد بر او، او ظاهر مىشود.
بدان جهت على ابن يقطين از امام عليه السلام سؤال كرد از غسل الجمعة و الفطر و الاظهار. غسل جمعه و غسل فطر و غسل اظهار. اين گفتيم على ابن يقطين از اين سؤال نمىكند كه اينها در قرآن ذكر شده است يا نه؟ على ابن يقطين خودش از اهل قرآن و مقامى دارد كه نمىشود گفت اين قرآن نخوانده بود، احتمال مىداد در يك آيهاى ذكر شده است و اين را بلد نيست. اينجور نيست. اينكه سؤال مىكند از فريضهاى كه در قرآن ذكر بشود وجوبش از او سؤال نمىكند. سؤال مىكند كه اينها واجب است، بايد اتيان بكند انسان يا اينها نه، مستحب است اتيانش لازم نيست. امام كه در جواب مىفرمايد اينها سنت است فرض نيست. فرض به معناى وجوب است. فرض معناى دومى كه وجوب است، اينها وجوب ندارند. اينها سنت، يعنى استحباب دارند. سنت به معناى استحباب اصطلاحى بود سنت به آن معنا است. نه آن وجوبى است كه از بيان نبى استفاده شده است، سنت به آن معنى نيست. بدان جهت امام عليه السلام كه اين جواب را در سؤال على ابن يقطين فرمود و نفى كرد كه اينها وجوب ندارند فرض نيستند، سنت هستند به معنا استحباب است. يكى اين بود، و قرينه دومى كه اين است، اصل در اذهان متشرعه در باب اغسال، اغسال واجبه كه آن غسلى كه براى شخص حىّ واجب مىشود آنى كه در اذهان متشرعه است آن غسلى است كه موجب داشته باشد، حدث داشته باشد. موجبى كه اغسالى است كه رافع حدث مىكند. مثل غسل جنابت، غسل مسّ ميت حيض، غسل نفسا، غسل الاستحاضه. آن اغسالى كه واجب است در اذهان متشرعه آن اغسالى است كه رفع حدث مىكنند. موجب حدث، رافع آن حدث منحصر به آنها است. روى على هذا الاساس يك غسلى وجوب نفسى داشته باشد حتى از مكلفى كه هيچ حدثى ندارد قبل از اينكه طلوع فجر بشود از يوم الجمعه شب بلند شد وضو گرفت، نماز شبش را خواند، طلوع فجر شد، بگوييم بر اين غسل واجب است. حدثى كه ندارد. وضو هم گرفته است، نماز خوانده است. اينكه وجوب نفسى داشته باشد، بر شخص حى، يك غسلى كه بدون اينكه موجب حدثى در بين بوده باشد اين در اذهان متشرعه نيست. بدان جهت ولكن به خلاف اغسال مستحبه، غسل دخول الحرم، غسل طواف، غسل ليالى القدر ولو انسان وضو هم داشته باشد، شب نوزدهم شد يا بيست و يكم يا بيست و سوم غسل مىشود مستحب براى او. اغسال مستحبه هستند كه مقروص در اذهان اين است كه اينها حدث نمىخواهند. آنى كه در اذهان متشرعه اين است كه غسل واجب بر حى وجوبش غيرى مىشود. وجوبش بواسطه حدث مىشود كه امرى را كه رافعش چونكه غسل است امر به غسل مىكند. در باب غسل جمعه ملتزم بشويم كه اين نه، حدث نمىخواهد مع ذالك بر حى واجب است، اگر اين اساس يك ريشه صحيحى داشت اينجور بود از واضحات مىشد. از چيز واضحات مىشد براى اينكه حكمى كه خلاف مرتكض است ولكن ثابت است او همين جور است، او شيوع پيدا مىكند. خصوصا خلاف مرتكض باشد و محل الابتلا بوده باشد. نوع مردم و در هر هفتهاى محل ابتلا است، مع ذالك آنى كه در اذهان مردم است كه اين است كه اين حكم نيست، حكم، حكم استحبابى است اين دليل مىشود بر اينكه امام عليه السلام به زراره مىگويد لا تدع الغسل الجنابت غسل الجمعه. اين لسان، لسان استحباب است. چونكه اگر واجب باشد كه مىگويد امر مىكند به غسل اينكه ترك نكن، زراره كه واجب را ترك نمىكند. اينكه زراره جاهل بود نه، غسل جمعه از زمان رسول الله (ص) تشريع شده بود. غسل جمعه از چيزى است كه رسول الله (ص) او را تشريع كرده بود. اگر اين تا زمان امام صادق سلام الله عليه مرتكض در اذهان مردم اين بود كه اين واجب است سنت رسول الله تشريع وجوبى است زراره ديگر ترك نمىكرد او را. به زراره خطاب مىكند به زراره كه يا زراره لا تدع غسل جمعه را به غسل الجمعه. كه اين همين جور است، خاصيتش همين جور است. اين تعبير لسانش اين است كه اين امر، امر استحبابى است. يا در روايت ديگر مىگويد بر اينكه در صحيحه هشام ابن الحكم ليتزين احدكم يوم الجمعه، هر آيينه زينت بكند يكى از شما روز جمعه، يعنى هر كدامتان زينت بكند، يغتسل و يتطيب. غسل بكند و عطر بزند به خودش، چونكه اينكه داخل مىشدند براى مسجد روز جمعه براى نماز جمعه و در روايات هم هست كه آن بوى زير بغلها كه در خارج مدينه كار كرده بودند، بو گرفته بود رسول الله روى اين اساس اين را تشريع فرمود. ليتزين، بوى خوش بدهند، غسل بكنندغ اين عنوان تزيّن ابا دارد از عنوان وجوب نفسى. كه زينت واجب بشود. اين در اين رواياتى كه امام عليه السلام لا تدع فرموده است، البته لا تدع را دليل مستقل نمىگيريم اين را مؤيد مىگيريم كه حكم، حكم استحبابى است، عمده دليل صحيحه على ابن يقطين بود و اين ارتكاض متشرعه بود كه يك واجب نفسى داشته باشد بر حى، غسل ولو حدث ندارد، مىتواند نماز بخواند. نه واجب نفسى است، غسل بكند بدون حدث. اين مقروص در اذهان متشرعه نيست. اين غسل هم از صدر اول است. اگر اينجور بود، واضحات مىشد وجوبش. اين اختصاص به شيعه ندارد. عامه هم همين جور است. متسالم عليه پيش آنها هم الاّ شاز نادر حكم بر استحباب است كه از سنن است، از مستحبات است غسل جمعه. اينجور نمىشد اين غسل. وجوبش ظاهر مىشد. حتى در روايتى كه عامه نقل كردهاند در آن حديث آنها هم لفظ وجوب است كه غسل الجمعة واجب. مع ذالك همين جور ملتزم به استحباب شدهاند، چونكه اين تشريع به نحو لزوم و وجوبى نبوده است. والاّ از واضحات مىشد. چونكه مردم همه هفته مبتلا بودند روز جمعه و اين از مسلمات مىشد كه روز جمعه غسل كردن واجب است. حتى احتمال داده است صاحب الحدائق عند كلام كلينى بعيد نيست كه كلينى هم كه نسبت داده شده است ايشان فرموده است باب وجود غسل الجمعه، وجود هم در كلام كلينى قدس الله نفسه الشريف به معناى لغوى است. باب استحباب منافات ندارد. همين جور است، كلينى قدس الله نفسه الشريف لفظ وجوب، لفظ كراهت اينها را در معناى لغوى استعمال مىكند. در بعضى محرمات باب را عنوان كرده است به باب كراهت. با وجود اينكه محرمات است آنها. اين كراهت به معناى لغوى است كه با حرمت هم مىسازد. اين وجوب هم بعيد نيست در ما نحن فيه كه فرموده است به معناى لغوى بوده باشد. منتهى در كلام فقيه نمىگوييم ايشان در كلام صدوق هم اين احتمال را هم داده است. چونكه در كلام صدوق دارد كه غسل الجمعه سنة واجب. سنت واجبه است. اين سنت تعبير كرده است و او را توثيق به وجوب كرده است ظاهرش التزام به وجوب است. و كيف ما كان در بين رواياتى داريم كه آن روايات مؤيد استحباب هستند نه به اينكه به آنها تمسك به استحباب مىكنيم به جواز الترك. چرا؟ چونكه آن روايات من حيث السند ضعيف هستند. آنها مؤيد مىشوند. اين روايتى كه دلالت مىكند لا تدع، روايت صحيحه است، خطاب به زراره است، صحيحه محمد ابن مسلم است. آنجا دارد. يكى از آن رواياتى كه استدلال به اين روايت شده است اين روايت على است.
در باب ششم روايت دوازدهمى است. عن سعد ابن عبد الله، شيخ نقل مىكند از سعد ابن عبد الله عن احمد ابن محمد. احمد ابن محمد كه عيسى بايد خالد باشد ممكن است هر دو تا باشد. عن القاسم، عن على، قال سألت ابا عبد الله عليه السلام، عن غسل عيد اواجب قال هو سنة. او سنت است. قلت فالجمعه، قال هو سنت. آن هم سنت است. خوب معلوم است اين كه سنت است اين سنت عن غسل عيد اواجب هو، قال هو سنت. اين سنت به معناى استحباب است. عيد غسلشان استحباب دارد. قلت فالجمعه، قال و هو سنت آن هم سنت است. اين هم معلوم است اين را كه، اين على را كه مىگويم آن على قرآن را بلد بود. مىداند كه مراد از سنت به معناى استحباب است. على ابن حمزه است. او سؤال مىكند اين احتمال اينكه سنت يعنى، احتمال مىدهد در قرآن اينها ذكر شده باشد، اينجورها نيست. ذكر در قرآن ندارد اين شخص. عن القاسم عن على. رواياتى كه ما تطبع كردهايم اين احمد ابن محمد از قاسم ابن محمد جوهرى بلا واسطه نقل نمىكند. عن احمد ابن محمد عن الحسين ابن سعيد عن القاسم عن على. يا در اين سند، حسين ابن سعيد ساقط شده است و مراد از اين قاسم، قاسم ابن محمد است يا قاسم ابن سليمان است. نقل مىكند بر اينكه از على ابن ابى حمزه، قاسم ابن محمد جوهرى روايات كثيرهاى دارد. حسين ابن سعيد از او نقل مىكند و اما احمد محمد القاسم محمد جوهرى نقل كند روايتى پيدا نكردهايم و در ما نحن فيه عن احمد ابن محمد عن القاسم. فقط آنى كه ما تطبع كردهايم تا حال پيدا كردهايم احمد ابن محمد ابن عيسى از قاسم ابن يحيى نقل مىكند كه جدش حسن ابن راشد است. آن قاسم ابن يحيى از او نقل مىكند كه آن قاسم ابن يحيى يك روايت هم بيشتر ندارد از قاسم در تهذيب. آن مقدارى كه ما فحص كردهايم يك روايت پيدا كردهايم نقل مىكند در تهذيب از قاسم ابن يحيى. آن هم در ما نحن فيه اين عن القاسم بعضىها احتمال دادهاند همان قاسم ابن يحيى باشد كه احمد ابن محمد از او نقل مىكند. آن وقت عن على، على ابن ابى حمزه است على كل تقدير. روايت دلالتش پر واضح است ولكن من حيث السند ضعيف است. چونكه اين قاسمى كه هست قاسم ابن يحيى اگر بوده باشد بر او اشكال است، على ابن ابى حمزه هم كه خودش حالش معلوم است روايت من حيث السند ضعيف است ولكن قابل تأييد است.
يك روايت ديگرى كه در ما نحن فيه است روايت حسين ابن خالد است روايت هفتمى است در اين باب، عن عدة من اصحابنا عن احمد ابن محمد عن على ابن حسين عن ابيه، عن صيف ابن عميره عن الحسين بن خالد. حسين ابن خالد ضعيف است، بعضىها احتمال دادهاند اين حسين ابن خالد حسين ابن اب العلا است. چونكه حسين ابن اب العلا از ثقات عدول است. ولكن گفتيم كه نه اين حسين ابن خالد اگر ظهورى نداشته باشد، همان حسين ابن خالد غير ثقه است، چونكه او معروف به اين اسم است. از حسين ابن خالدى كه اب العلا است در روايت به حسين ابن اب العلا تعبير مىكند. اگر ظهورى نداشته باشد روايت مشترك مىشود، محتمل مىشود. حسين ابن اب العلا باشد يا حسين ابن خالد بوده باشد. اين على ابن حسين ابن هم پسر صيف ابن عميره است. در او هم كلامى هست. اين روايت اينجور است كه قال سألت اب الحسن عليه السلام، حسين ابن خالد مىگويد از اب الحسن اول سؤال كردم، كيف سار غسل الجمعة واجبا؟ غسله جمعه چه جور واجب شد؟ قال ان الله اتم الصلاة الفريضة بصلاة النافله. خداوند متعال صلاة فريضه را به صلاة نافله تمام كرده است. ظاهرا ابى بصير است آنى كه در ذهنم است. به امام عرض كرد بر اينكه نمازى كه ما مىخوانيم، امام فرمود بايد اينجور نماز خوانده بشود، او گفت واى بر حال ما، كى مىتوانيم در نماز حضور قلب همين جور پيدا كنيم. آن وقت امام عليه السلام در جوابش فرمود كه يا ابا بصير اين نقصى كه در صلاة پيدا مىشود به صلاة نافله تدارك مىشود. اين اتمام، اتمام آن نقص است. نه اينكه صلاة فريضه باطل است. آنى كه در آن فريضه نقص مىشود بعضا حضور قلب يعنى كثيرا حضور قلب در او نمىشود، امام عليه السلام فرموده است كه اين صلاة نافله تمام مىكند آن نقص را.
كيف صار غسل الجمعة واجب؟ قال ان الله اتم صلاة الفريضة بصلاة نافله و اتم صيام الفريضة بصيام النافله. در صيام هم همين جور است. انسان روزه است يك وقت مىبيند كه غيبت مىكند. روزه است ماه رمضان است، يك مىبيند كه غيبت فلان شخص را مىكند. يا مثلا يك چيزهايى يك عملى را مىكند كه لا سمع الله با صيام چشمش به جاى ديگر مىافتد نگاه مىكند اما روزه است. روزه را باطل نمىكند ولكن ثوابش را حتك مىكند. اينجا مىفرمايد كه و اتم الصلاة الفريضة و صلاة النافله و اتم الفريضة بصيام النافله و اتم وضو الفريضة در وضو فريضه، در نسخهاى وضوء فريضه است. در نسخهاى هم وضو نافله است، در وضو هم از عبادات است كه انسان بايد حضور قلب داشته باشد. آنجا و اتم الوضو فريضة يا وضو النافله در تهذيب و اينها كه مرحوم بروجردى قدس الله نفسه الشريف حاشيه زده است كه تهذيب فريضه دارد. و اتم وضوء الفريضه و هكذا كافى. على كل تقدير ايشان دو نسخه را نقل كرده است. هر دو تا به اتم الوضو الفريضه يا وضو النافله به غسل الجمعه. ما كان فى ذالك من سهو او تقصير او نصيان او نقصان، كه آن نقصانها را هم اشاره كردهاند. ديگر نقصان هايى كه حتك ثواب مىكند، نه اينكه عمل را باطل مىكند. اينها را به غسل جمعه همين جور تدارك كرده است. يك كلمهاى بگويم اينجا، اين روايت مىدانيد كه آنى كه صلاة فريضه را به صلاة نافله اتمام كرده است، صلاة نافله است، جايز الترك است. صوم را به صوم نافله اتمام كرده است نافه است. متم فريضه مىشود و وضوء فريضه را كه نسخه فريضه هم دارد نقصش را بايد به شىء مستحب تمام كند. به غسل الجمعه تمام كرده است. صاحب وسايل قدس الله نفسه الشريف اين روايت را كه نقل مىكند مىگويد فيه قرينة واضحة على استحباب غسل الجمعه، غسل جمعه استحباب دارد. چونكه امام عليه السلام مىفرمايد اين هم در رديف صوم نافله و صلاة نافله است كه نقص را تدارك مىكند. عرض مىكنم خوب ما خيلى قرينه واضحه بودنش را نفهميديم. ممكن است اينجا واجب باشد نقصان را تدارك بدهند. نقصان در وضو و فريضه را. يك اشارهاى هست يك ظهورى هست، ولكن من حيث السند عرض كردم ضعف دارد اين هم نمىتواند قرينه بشود.
فتحصل عن ما ذكرنا فقيه احتمال بدهد كه غسل جمعه وجوبش اصطلاحى را دارد، واجبى است كه تركش جايز نيست در اوطلبى است كه مخالفتش عقاب دارد، اين مورد احتمالش نيست. به آن بيانى كه خصوصا در قرينه ثانيه كه خلاف مرتكض متشرعه است. اين محل ابتلاء عام بود. اگر اين وجوبى داشت، اين وجوب از مسلمات مىشد كيف و حال اينكه مثل صحيحه على ابن يقطين از امام موسى ابن جعفر سلام الله عليه سؤال مىكند كه وجوب دارد يا ندارد؟ امام مىفرمايد كه سنت. اين حاصل حرف ما است. پس غسل جمعه، ولكن در روايات خواصى بر غسل جمعه، آنهايى كه اهل حال هستند و مىدانند در روايات خواصى ظاهر است.
ما در اخبار تسامح در ادله سنن اينجور گفتيم، گفتيم ثواب موعود، كسى كه آن عمل را اتيان بكند ثواب موعود داده مىشود. جايى كه به ثواب موعود خبر برسد. ولو خبر غير معتبر بوده باشد. وقتى كه عمل را اتيان كرد. عملى كه بر او ثواب رسيده است، خداوند متعال همان ثواب را مىدهد. وارد شده است در غسل جمعه كه غسل جمعه كفاره ذنوب است. از آن اول هفته تا آخر هفته. كسى غسل جمعه را اتيان بكند خداوند متعال از ذنوبى كه از او صادر شده است عفو مىكند. اين خودش يك نعمتى است به اخبار من بلغ اين وعده را بايد خداوند متعال عمل بفرمايد، چونكه وعدة الله لا يخلق. روايات معتبره وارد شده است در اين تسامح در ادله سنن بدان جهت اين يك غسل خصوصيات ديگرى هم دارد. ولكن حكمش استحباب است. حكم وجوب نيست كما ذكرنا. ثم كلام واقع مىشود كه اين غسل جمعه وقتش از كى است؟ در غسل جمعه كه اتيان مىشود وقتى كى است؟ مشهور ما بين اصحاب ما به حيث اينكه مخالفى هم نقل نشده است و به اغتسال يوم الجمع بعد طلوع الفجر است. وقتى كه طلوع الفجر شد، وقت غسل جمعه است. نه مثل بعضىها كه استدلال كردهاند اول وقتش غسل الجمعه طلوع الفجر است به جهت اينكه غسل مضاف به يوم الجمعه است غسل يوم الجمعه و يوم به طلوع الفجر محقق مىشود. اين حرف درست نيست. براى اينكه يوم عرفا در مقابل ليل است. يوم حقيقت شرعيه ندارد. عند العرف يوم محقق مىشود آن وقتى كه طلوع قرص شمع شد. آن وقتى كه شمس قرصش از افق پيدا شد، اول يوم مىگويند. و شارع هم در يوم تصرف نكرده است. ولكن در بعض الموارد شارع به غسل جمعه كه مىگوييم بعد طلوع الفجر مىشود، شارع آن حكمى كه جعل كرده است، طلوع فجر را لاحق به يوم كرده است. مثل مبيت در منا. در مبيت در منا كه در ليل است، عند طلوع فجر تمام مىشود. اين نه به جهت اين است كه ليل عند طلوع الفجر تمام مىشود. اين به دليل خاص است. دليل خاص است كه فرموده است اذا طلع الفجر فلا بعث عليك عن تكون خارج المنا. خارج منا بوده باشيد. البته آن كسى است كه مثل ثانى را مانده است در منا و اما آن كسى كه نصف اول ليل را بخواهد بماند آن در نصف شب مىتواند از منا خارج بشود و ليل هم در آن مبيت منا از غروب الشمس تا الى طلوع الفجر حساب مىشود. اين نه اينكه معناى ليل اين است عرفا. اين را شارع الحاق كرده است. بدان جهت است كه در ليلة العيد بايد وقوع پيدا كند، بعد طلوع الفجر كه واجب است الى طلوع الشمس بايد حاجى در... پيدا بكند. اين ليل است، ليلة.. است. ولكن در آن مبيت منا دليل خاص است. اينجا هم در باب غسل الجمعه و هكذا ساير الاغسالى كه ذكر خواهيم كرد، شارع طلوع فجر را لاحق به يوم كرده است. لدليل خاص است كه مىشود بر اين غسل را بعد طلوع الفجر اتيان كرد. انما الكلام فى منتهى است كه متنهايش تا كى است؟ جماعت كثيرهاى از اصحاب ما ملتزم شدهاند كه آخر وقت الاداء زوال الشمس است. آن وقتى كه ظهر شد، وقت اداء غسل الجمعه تمام مىشود. و بعضى از اصحاب ما ملتزم شدهاند كه وقت الادا تا غروب يوم الجمعه است و بعد از اينكه غروب جمعه محقق شد، قضا مىشود. قضائش هم مشروع است، يوم الصدر. اين كيفيتش چه جور است؟ انشاء الله فردا.
|