جلسه 1067

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:1067
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1374
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اغسال مصنونه بود، آن اغسالى كه آنها مستحب هستند و بناء على ما سيعطى آن غسلى كه استحبابش ثابت شد انسان محدث به حدث اصغر بشود مغنى از وضو است با آن غسل مى‏شود نماز خواند. بعضى‏ها ادعا فرموده‏اند مطلق الاغتسال براى مكلف ولو موجبات غسل در بين نباشد، و آن غاياتى كه غسل بر آن غايات مستحب است مثل احرام، و مثل الذبح و مثل الطواف و مثل الصلاة اگر موجبات غسل در بين نبوده باشد و غايتى هم از غايات را اراده نكند خود اغتسال فى كل زمان از هر مكلفى در مطلوب شرعى است و مى‏تواند مكلف آن غسل را به نحو استحباب اتيان كند. بعضى‏ها اين كبرى را ادعا كرده‏اند كه صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف مى‏فرمايد اين دعواى وجه ظاهرى ندارد. و به قصد الورود نمى‏شود غسل كرد در هر وقت ولكن رجاعا عيبى ندارد.
اينها چرا گفته‏اند اين حرف را؟ دو تا وجه در ما نحن فيه ذكر كرده‏اند. وجه اول قولوه سبحان است. ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين. تطهر به معنا غسل است. بدان جهت بر اينكه در آن آيه‏اى كه اعتزل النساء و المحهيز حتى يطهرن فاذا تطهرن يعنى فاغتسلن اين تطهر به معنا غسل است. ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين. حتى خداوند متعال در آيه وضو فرموده است و ان كنتم جنبا فطهروا. غسل است، به معناى غسل است. اين اطلاق آيه اين است خداوند متعال چه جورى كه انسان هر وقت نه دم پيدا كند از معاصى سابقه خود و تذكر پيدا كند، تكرار توبه مستحب است، يحب الله توابين، حتى در روايات است، روايات مباركات است، كسى در زمانى جهلا، جاهل به معنايى كه پخته نبود، كارهايى كرده است معاصى كرده است، هر وقت يادش بيافتد استغفار كند. ولو توبه كرده است كرّات و مرّات. الان شخص عاقلى هست ولكن بعد كه به يادش مى‏افتد در فلان زمان من اين كار را كردم استغفار كند، فاليستغفر ربه. بدان جهت است آن كسى كه نماز شب مى‏خواند اين استغفار از امام عليه السلام پرسيد، روحى له الفدا يابن رسول الله چه بگويم در اين نماز وتر، در قنوتش چه بخوانم؟ فرمود فالتستغفر لذنبك العظيم. بعد ذيلش فرمود و كل ذنب عظيم. بدان جهت ولو اين شخص كرات و مرات توبه كرده است، نماز شب مفصل مى‏خواند، اين تكرار استغفار و تكرار توبه مطلوب شارع است. كما اينكه اين همين جور است، غسل هم همين جور است. ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين. اما اين دليل، لا يمكننا المساعدة عليه. كما اينكه صاحب العروه مى‏گويد وجهش غير واضح است. چرا؟ براى اينكه تطهرش ظاهرش خروج از حدث است. كسى حدثى داشته باشد خروج از حدث فى نفسه مستحب است. براى صلاة و امثال ذالك وجوب غيرى دارد بناء بر مقدمه واجب. بدان جهت مى‏گويند كسى كه جنب است بعد از اينكه وقت صلاة شد مى‏تواند نيت وضو و صلاة كند. قبل نكند. اين غسل و اين تطهر يعنى خروج از حدث، معناى تطهر ظاهرش اين است كه فان كنتم جنبا فاطهروا. خروج از حدث و خروج از حدث الحيض كه در آيه مباركه و العتزل النساء فى المحيض، خروج از حدث مطلوب شارع است. حدث اگر اصغر باشد، آن وضو مى‏شود، كما اينكه در بحث وضو بعد الحدث استحباب نفسى دارد به اين آيه مباركه تمسك كرديم. متطهر آنى كه طهارت مى‏گيرد. محدث بالاصغر باشد طهارتش وضو است محدث بالاكبر باشد، مثل مسّ الميت جنابت، حيض، نفاس، استحاضه در
استحاضه هم كلامى هست. ان الله يحب المتطهرين، معنايش عبارت از اين است كه غسل براى حدث مستحب است. چونكه مستحاضه از حدث خارج نمى‏شود. اگر از دم استحاضه قطع بشود مستحب است غسل كردنش. الاّ انّه چونكه حدثش مستمر است آن دائم الحدث است. اين خروج از حدث كه چه به غسل باشد چه به وضو، اين استحباب نفسى دارد. بدان جهت اما آن غسلى كه كسى هم وضو دارد، هم جنب نيست. موجبات غسل موجود نشده است. اين غسل كردن از اين مستحب است مطلوب شارع است، دليلى ندارد. چونكه تطهر صدق نمى‏كند. بايد تطهر صدق بكند. اين كه در كلمات بعضى فقها مى‏گويند عبادت توقيفى است، غسل هم يكى از عبادات است، بايد مشروعيتش ثابت بشود تا اين آيه شامل بشود مراد اينها اين است كه بايد ثابت بشود كه اين تطهر از حكم تطهر رفته است و ظاهر تطهر خروج از حدث است و آن خروج الحدث از حدث الاصغر وضو مى‏شود در حدث الاكبر غسل مى‏شود. كسى بدون حدث اصغر و بدون حدث اكبر غسل كند كه ان الله يحب المتطهرين اين معنا درست نيست. پس اين وجه درست نيست. وجه ديگرى در ما نحن فيه ذكر كرده‏اند. وجه ديگر اين است كه روايت است، اين مى‏دانيد بر اينكه اين ماء الفراتى كه جارى مى‏شود على الكوفه، اين ماء الفرات يك فضيلتى دارد ما بين ماءها. روايتى را حاجى در مستدرك نقل كرده است، روايتى را نقل كرده است كه آن روايت مضمونش عبارت از اين است كانّ غسل گفته شده است كه هر روز مستحب است. طول سنه غسل بكنى مستحب است، موجب حدث باشد يا نباشد. و آن روايت را ديگر مستدرك باب الحمل نبود.
اين روايت را در باب مستدرك در باب بيست و دو از ابواب اغسال مصنونه نقل كرده است. سند روايت اينجور است، محمد ابن الحسن عن ابيه، عن جده على ابن مهزيار، عن حنّان ابن سدير، عن جعفر عليه السلام. اين محمد ابن الحسن محمد ابن حسن ابن على ابن مهزيار است كه از مشايخ جعفر ابن محمد قولويه است كه در كامل الزياره روايات متعدده‏اى را نقل كرده است. محمد ابن الحسن، حسن ابن على ابن مهزيار در كامل الزياره در اكثر جاها تصريع كرده است، محمد ابن حسن ابن على ابن مهزيار، عن ابيه، عن جده. اين همان محمد ابن الحسن است. محمد ابن حسن وليد نيست. كسى كه به كامل الزياره نگاه بكند، مى‏بيند كه اين محمد ابن حسن ابن على ابن مهزيار كيست؟ از مشايخ جعفر ابن محمد ابن قولويه است. او نقل مى‏كند از حنان ابن سدير. حنان ابن سدير عمر با بركتى داشت. شخص ثقه و جليلى است. درك كرده است هم امام صادق سلام الله عليه را، هم امام موسى ابن جعفر سلام الله عليه را، هم امام رضا سلام الله عليه را، از اصحاب اين سه بزرگوار بود. اين حنان ابن سدير نقل مى‏كند عن ابى جعفر عليه السلام، بدان جهت مناقشه كرده‏اند كه حنان ابن سدير روايتى از امام باقر ندارد. از اصحاب امام صادق است. اولا اين معنا منقح نيست. اصحاب امام باقر سلام الله عليه نبود، اين منافات ندارد كه يك روايت، چند روايت از ايشان داشته باشد. و ثانيا محتمل است اين ابى جعفر ثانى بوده باشد كه امام جواد سلام الله عليه باشد كه على ابن مهزيار هم از اصحاب امام جواد عليه السلام هم هست. از ايشان نقل كرده است، اشكالى ندارد كه اين على ابن مهزيار از حنان ابن سدير از امام جواد نقل كند. عمر با بركتى داشت. بدان جهت من حيث السند فقط اشكال اين است كه محمد ابن حسن ابن على ابن مهزيار كسى بگويد اينها توثيق ندارد. نه خودش توثيق دارد، مشايخ جعفر ابن قولويه كه ديروز بحث كرديم، نه پدرش كه جعفر است او توثيق دارد، اينها محمل هستند و اما على ابن مهزيار جلالتش واضح است.
بدان جهت در ما نحن فيه آن اگر مسلك ما كه معاريف شد، كافى مى‏شود، محمد ابن على ابن مهزيار، محمد معروف است، از مشايخ جعفر ابن محمد قولويه است. اما پدرش را چه عرض كنم؟ بدان جهت اين روايات من حيث السند اين مناقشه را دارد. آنجا اينجور دارد كه، دخل عليه رجل من اهل الكوفه. كسى پيش ابى جعفر عليه السلام از اهل كوفه آمد، فقال هل تغتسل من فراتكم كل يوم. به آن اهل كوفه امام فرمود كه هر روز از فراتى كه داريد غسل مى‏كنيد؟ آن هم در جوابش گفت قال لا. قال امام عليه السلام فى كل اسبوع در هر هفته‏اى غسل مى‏كنيد؟ قال لا. گفت نه، نمى‏كنيم. قال فى كل الشهر، يك دفعه، قال لا. فى كل سنة؟ قال لا. قال عليه السلام انت محروم من خيره. تو كسى هستى كه خير از تو قطع شده است. اين كه سؤال فرمود هل تغتسل كل يوم، كل يوم غسلش بلا موجب مى‏شود. ديگر، اينجور نيست كه انسان طول سنه، هر روزى موجب غسلى داشته باشد. اين حضرت فيل مى‏خواهد اين كار را بكند. بدان جهت اينكه اين سؤال را مى‏كند معلوم مى‏شود كه غسل فى نفسه مستحب است، چه حدث بوده باشد، چه نبوده باشد.
عرض مى‏كنم بر اينكه اين من حيث السند كه مناقشه دارد اغماض بكنيم، بگوييم نه، محمد ابن الحسن، حسن هم از پدرش نقل مى‏كند، آن هم از معاريف است، مثلا اگر اين حرف را گفتيم، دلالت درست نيست. اولا چه كسى گفت به معنا غسل عبادى است؟ عناوين اغسال است. اين خود شست و شو كردن از ماء الفرات خودش مستحب است. بدان جهت امام صادق سلام الله عليه على ما فى الروايات وقتى كه به كوفه وارد شد، وقتى كه به شطّ فرات رسيد دستهاى مباركش را پر كرد به صورتش ريخت. فرمود اين آبى است كه ملائكه در هر روزى هر قطره‏اى از ماء الجنه به اين نهر مى‏ريزند. خود استعمالش، شست و شو كردن در او هر روز مستحب بوده باشد. اين كه گفت به معناى...؟ اين قرينه مى‏شود چونكه انسان هر روى كه غسل نمى‏كند آن غسل عبادات موجب دارند اين به معناى لغوى است. اين عيبى ندارد. و شاهد ديگر اين است كه اين خصوصيت مال، ماء فرات است. والاّ آن راوى مى‏گفت كه آقا شما هر روز غسل مى‏كنيد كه من هم آنجا غسل بكنم؟ اين معناى استحباب غسل را نمى‏رساند. اين استحباب اغتسال به ماء الفرات را مى‏رساند. اغتسال به ماء الفرات آن مى‏شود شست و شو. چونكه غسلهاى ديگرى كه هست اگر بوده باشد، مطلق الغسل مستحب باشد به ماء فرات مختص نمى‏شود. غسل كردن كما اينكه مدعا اينجور بود، فى كل وقت بلا سبب و قالا موجب مستحب است براى هر كس. اين فتوا اينجوراست، در عبارت عروه اينجور نقل مى‏كند. مى‏فرمايد بر اينكه در مسئله بيست است ربما قيل بكون الغسل مستحب النفسيا فيشرع الاتيان به فى كل زمان من غير نظر الى سبب او غايت و وجه غير واضح و لاكن لا بعث به لا بقصد الورود. آن ورودى كه آن روز توضيح مى‏دادم براى شما. يعنى اين روايت ندارد. اين كلام بعضى‏ها گفته‏اند به قصد رجاع عيب ندارد اما قصد ورود نمى‏شود كرد. فرق كه مى‏گذاشتند قصد ورود دلالت بر استحباب نمى‏كند، ولكن صاحب العروه در موارد منصوصه تعبير به قصد ورود مى‏كند و چونكه در مستحبات ذكر مى‏كند اينها مستحب هستند معلوم مى‏شود، روايت ولو ضعيف است اين را كافى در استحباب عمل مى‏داند به آن بيانى كه عرض كردم.
بعضى‏ها در ما نحن فيه كبراى ذيّقى را ادعا كرده‏اند و آن كبرايى كه كوچكتر و ذيق‏تر از اين كبرى است آن اين است كه فى كل يوم من ايامى كه آن ايام عيد حساب مى‏شود، غسل مستحب است در آن روز. عيد فطر و عيد اضها، ديروز خوانديم رواياتش را. كه آنها ثابت است. فرموده‏اند اختصاص به دون عيدى ندارد. هر روزى كه براى مسلمين عيد حساب بشود غسل در او مستحب است. فرض بفرماييد يوم المبعث، كما اينكه صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف ذكر مى‏فرمايد، در يوم مبعث غسل مستحب است، چونكه عيد المسلمين است. مولود النبى (ص) آن عيد المسلمين است. غسل مستحب مى‏شود. روز غدير، عيد المسلمين است، غسل مستحب مى‏شود. هر روزى كه براى مسلمين عيد حساب بشود آن روز غسل مستحب است. چرا؟ به چه دليل؟ به دليل اينكه از نبى (ص) نقل شده است كه نبى در يكى از جمعه‏ها، اينجور فرمود، فرمود هذا يوم عيد للمسلمين فاغتسلوا فيه. هذا اليوم يعنى روز جمعه عيد مسلمين است ديگر، هذا اليوم عيد للمسلمين فغتسلوا فيه. اين فغتسلواء فاء تفريع است. چونكه عيد است، حكم يوم عيد بودن اين است كه غسل بر او مستحب مى‏شود. بدان جهت هر روزى كه عيد حساب بشود در ما نحن فيه آنجا غسل مستحب مى‏شود. كانّ صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف هم از اين اشخاص است كه به اين كبرى قائل است. ببيند يك چيزى ايشان فرموده است در عروه، در عروه فرموده است السادس من المستحبات غسل ايام من رجب. غسل در چند روز از شهر رجب مستحب است و هو آن چند روزى كه مستحب است و هى اوله. يكى اول رجب، و وسطه، وسط رجب است و آخره. آخرش، اين محل شاهد نيست، اين دليلش را هم بگويم. دليلش روايتى هست كه آن روايت دلالت مى‏كند بر اينكه غسل در اول رجب و وسط و آخرش مستحب است.
در باب بيست و دو از ابواب اغسال مصنونه در وسايل اينجور است، يك روايت است. آن روايت هم اين است كه على ابن موسى ابن طاوس كه ابن طاوس است فى كتب لاقبار، قال وجدة فى كتب العبادات عن النبى، در كتب عباداتى كه عبادات را از نبى نقل كرده بود انه قال من ادرك شهر رجب، كسى كه عمرش وفا كرد شهر رجب را درك كرد، فاغتسل فى اوله در اولش غسل بكند و در وسطش و آخره غسل بكند در اينها خرج من ذنوبه كايوم ولدة امه. مادرش آن وقتى كه زاييده بود، معصوم بود. طفل معصوم بود آنجور مى‏شود. اينكه در اخبار تسامح در ادله سنن گفته‏اند، ملتزم هستيم به آن اخبار كسى به خبرى كه نقل شده است، به آن خبر عمل كند، رجاع لدرك آن ثواب خاص، آن ثواب خاص داده مى‏شود. اينجور مستحباتى كه هست روايتش من حيث السند ضعيف است، من حيث الثواب اينها نعمتى است بواسطه ائمه هدى سلام الله عليهم خداوند متعال گشاده است. كسى اگر فرض كنيد اين عمل را اتيان بكند در اول رجب وسط رجب، آخر رجب، خرج من ذنوب. گفتيم همان ثواب را مى‏دهند منتهى فعل استحبابش ثابت نمى‏شود. بايد رجاعا اتيان كند، خبر ضعيف است. معتبر باشد به قصد استحباب عيبى ندارد.
ولكن اين اخبار من بلغ كه بعضى‏ها گفته‏اند اگر حمل به احتياط بكنيم به رجاعا عمل بكنيم لغو مى‏شود، حكم عقلى مى‏شود عقل خودش مى‏گفت عملى را كه احتمال مى‏دهيم مستحب است يا واجب است بياوريم، مستحق ثواب بر انقياد هستى بر احتياط. اين روايات لغو مى‏شود. نه، گفتيم از اين روايات يك تعبدى در اينها هست. كه آن ثواب خاصى كه بر عمل رسيده باشد، كسى آن عمل را بواسطه آن ثواب اتيان بكند به ثواب رجاعا عمل بكند آن ثواب موعود را مى‏دهند ولو مطابق با واقع نباشد. ولو رسول الله نفرموده باشد. اين مستفاد از اخبار من بلغ است كه يك دنيا نعمتى است بر مؤمنين اگر قدرش را اين شخصى كه هست بداند. بدان جهت اين غسلها استحبابش ثابت نمى‏شود. چونكه اين ميدانيد ابن طاوس نقل مى‏كند، مى‏گويد وجت فى كتاب عبادات عن النبى. اما به كه رسيده بود آن كتاب؟ در اما در آن كتاب عبادات نبى به چه سند نقل شده بود، اينها نيست. استحباب ثابت نمى‏شود. ولكن بدان جهت با اينها نمى‏شود نماز خواند، با اغسال رجبيه، كسى كه محدث به حدث اصغر است. بايد وضو بگيرد. ولكن اين ثواب را مى‏دهند. محل شاهد هم اينجا نبود، محل شاهدم قول صاحب العروه است كه بعد مى‏فرمايد بر اينكه و يوم السابع... مستحب است غسل كردن در روز بيست و هفتم از رجب و هو يوم المبعث. آن هم يوم مبعث است بعد مى‏فرمايد و يومها من طلوع الفجر الى الغروب. وقت اين غسل هم از طلوع الى الغروب است كه گفتيم وقت را. در آن صحيحه زراره بود. و عن الكفعم، صاحب العروه مى‏فرمايد و عن الكفعم و المجلس استحبابه ليلة المبعث ايضا. گفت در يوم سابع عشر مستحب است. از كفعمى و مجلسى نقل مى‏كند كه شب مبعث هم مستحب است. ولا بعث به شب هم غسل كردن بعثى ندارد، لا به قصد الورود. به قصد ورود غسل نكند، به قصد رجاع بكند. اين كلام صاحب العروه معلوم مى‏شود كه ايشان اين روايتى كه از نبى (ص) نقل شده است كه ايشان فرموده است، هذا اليوم عيد للمسلمين فاغتسلوا فيه كبرى را قبول كرده است. از كجا معلوم مى‏شود؟ چونكه در يوم مبعث روايت خاصه نيست كه غسل مستحب است. روايت خاصه را گفت به قصد ورود غسل كند، عيبى ندارد. در شبش گفت كه نه، به قصد ورود نكند. ببيند اينها چه دقتى داشتند در فقه. در شبش فرمود به قصد رجاع اتيان بكند نه به قصد ورود. خوب اين روزش را به قصد ورود اتيان بكند، ورود در همان كبرى است، چونكه روايت خاصه ندارد. اين روايتى كه خوانده بوديم اين مال سه روز رجب بود. اما بيست و هفتم در اين روايت وارد نشده است. روايتى هم نقل نكرده است به حسب تطبعى كه ما كرديم.
مع ذالك مى‏كفرمايد در روز بيست و هفتم، چونكه هذا اليوم اشاره به يوم است، نه به ليل. هذا اليوم عيد للمسلمين فاغتسلوا فيه. اين ورود درست مى‏كند براى يوم مبعث هم، چونكه عيد است. اما نسبت به شب است، چونكه ورودى ندارد روايتى هم ندارد، آن وقت لا بقصد الورود مى‏شود. اين از كلام صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف ظاهر مى‏شود. ولكن اين هم پيش خود ما درست نيست. چونكه آن روايت نبوى است، از نبى نقل شده است، بعضى از فقها ما هم نقل كرده‏اند از نبى كه فرموده است در يكى، نه سندش معلوم است، نه كيفيتش، رجال سند معلوم است، بدان جهت دلالتش عيبى ندارد، اگر خودش سند داشت دلالتش تمام بود. فاغتسلوا فيه. كبرى استفاده مى‏شود. اما چونكه سند ندارد، بدان جهت اينها تمام مى‏شود. خوب نتيجه ما چه مى‏شود؟ نتيجه ما اين است كه هر عيد المسلمين كه بخواهيم بگوييد غسل در او مستحب است يا غسل در او ثواب دارد، بايد مورد روايت خاصه بشود. از اين ادله عامه كه اين دو تا دليلى كه گفتيم اينها استفاده نشد. بايد ورود خاصى داشته باشد. از اينجا معلوم مى‏شود بعضى از اين عيدها، مثل عيد غدير غسلش منصوص است ولكن روايت او مثل غسل رجب است. اول رجب، وسط رجب، آنجور است من حيث السند تمام نيست. بدان جهت در ما نحن فيه كه بعد مى‏فرمايد و غسل ايام الرجب و غسل يوم الغدير اينها را نمى‏شود از سالى حساب كرد كه مجزى از وضو باشد. بعله ثواب كما ذكرنا كه ثوابش موجود است.
يكى از غسلهايى كه گفته شده است، غسل يوم المباهله. رسول الله كه با بنى نجران مباهله فرموده است كه يا فرض بفرماييد او بيست و پنجم يا بيست و چهارم ذى الحجه بود. معروف بين اين دو تا است. بعضى‏ها روزهاى ديگرى هم از اين ذى الحجه احتمال داده‏اند كه صاحب العروه مى‏گويد، يوم المباهله و يوم رابع و العشرون ذى الحجه و الاقوا و ان قيل انه الهادى و العشرين و قيل هو اليوم الخامس و العشرين. عرض كردم دو تا محل اختلاف است. و قيل انه السابع عشرين من و قبل بالغسل فى هذه الايام مى‏فرمايد و لا بعث بالغسل فى هذه الايامى كه گفته‏اند، بيست و يك، بيست و پنج. چونكه اقوا اين است كه يوم المباهله بيست و چهار است. در اين ايام هم غسل كردن لا به قصد الورود چونكه احتمال استحباب دارد. كل يوم مستحب بشود يا اينها مستحب بشود لا به قصد الورود عيبى ندارد. اين كلام ايشان است. عرض مى‏كنم بر اينكه اين يوم المباهله اين يوم المباهله در روايات معتبره ذكر نشده است. آنى كه در روايات معتبره ذكر شده است بر اينكه و غسل المباهله است. در موثقه سماعه كه در باب اول از اغسال مصنونه بود، آنجا ذكر شده است كه غسل المباهله. بدان جهت در ما نحن فيهى كه هست غسل المباهله يعنى كسى كه مى‏خواهد مباهله بكند غسل دارد. كسى مى‏خواهد الان در اين زمان مبادله بكند بعضى از علما رضوان الله عليهم مهيا مى‏شدند با اعداء الدين براى مباهله غسل مستحب است. اين غسل المباهله است نه غسل يوم المباهله. آنى كه در ازمار مى‏دانيم خلاف ظاهر است، اصول خوانده‏ايم، ظواهر حجت است. وقتى كه دار الامر خطاب را به معناى حقيقى و به ظاهر اولى حمل كنيم يا به خلاف اظمار بكنيم اصل كدام است؟ يعنى كدام يكى مقدم مى‏شود در باب الاصول؟ بدان جهت آن ظاهر اولى مقدم است. غسل المباهله ظاهرش اين است.
بدان جهت اين غسل يوم المباهله اين روايتى داشته باشد، روايت معتبره ندارد، ملحق به سايرين است كه با آنها نمى‏شود نماز خواند. اين را هم كه گفتم باز در ما نحن فيه يك جهتى كه باقى ماند در اين اغسال مكانيه كه او را بگوييم انشاء الله تمامش مى‏كنيم اغسال زمانيه را، ايشان دارد بر اينكه يكى آن اغسال زمانيه را كه مى‏فرمايد، مى‏فرمايد غسل يوم المباهله تمام شد. غسل يوم النصف من شعبان اين هم مثل آنها است. بعنوان منصوص است ولكن دليلش معتبر نيست. و العاشر يوم المولود و هو سابع عشر هو ربيع الاولى مولود نبى (ص) است كه به عنوان عيد اللمسلمين كه گفتيم تمام نيست. آن وقت يوم النوروز آن هم كه بر مسلمانها كانّ خودش روايات خاصه دارد ولكن رواياتش ضعيف است. يوم التاسع من ربيع الاول كه ايشان مى‏فرمايد آن روز هم عيد است ديگر. بايد غسل كرد. مى‏دانيد كه كدام روز را گفته‏ام؟ آن منصوص نيست فقط با آن كبرى مى‏شود، اگر كسى ملتزم به آن كبرى بشود مى‏تواند بگويد بعله، آن روز هم غسل مستحب است. يكى هم يوم ده الارض، داخل عيد است. كانّ منصوص است. الان در ذهنم نيست ولكن نصّ خاص دارد. و هو اليوم الخامس عشرين ذى القعده آن هم مثل همان است. نصش هم مثل آن روايات ديگر است. ارابع عشر كل ليلة من ليالى الجمعه على ما قيل بل كل زمان شريكه على ما قاله بعضهم و لا بعث بهما. كل ليل جمعه غسل كردن عيبى ندارد و هر زمان شريفى غسل كردن عيبى ندارد لكن لا به قصد الورود. قصد ورود ندارد. چونكه اينها زمان شريف و ليالى گفتيم ندارد، يوم العيد داخل كبرى است. يوم الجمعه. آن وقت ايشان مى‏فرمايد كه اغسال زمانيه ديگر قضا ندارد. وقتى كه وقتش گذشت ديگر قضا ندارد. قضا به امر جديد است. فقط در غسل جمعه قضا مشروع بود. و هكذا تقديمش هم مشروع نبود الاّ فى غسل الجمعه ما تقدم كه بعضى‏ها گفته‏اند روز پنج شنبه آن كسى كه مى‏داند روز جمعه نمى‏تواند، او مى‏تواند تقديم كند، اما در ساير اغسال اين تقدمى است.
ما مثلا فرض كنيد شب اول رمضان را نمى‏توانيم غسل بكنيم، شب آخر شعبان را غسل بكنيم، آن نمى‏شود. لا قضا لاغسال الزمانيه اذا جاز وقتها، كما لا تتقدم على زمانها مع خوف عدم التمكن منها فى وقتها الاّ غسل الجمعه كما تقدم. لا كن عن المفيد استحباب قضاء غسل عرفه بالاظهاء. يوم اظهاء عرفه را مى‏تواند قضا كند. و عن الشهيد استحباب قضاء تمام اغسال. قضائها اجمع و كذا تقديم‏ها مع خوف عدم التمكن منها فى وقتها، شهيد فرموده است و وجه الامر غير واضح ولكن لا بعث هما لا بقصد الورود. معلوم شد كه لا به قصد الورود معنايش چيست؟ ولو ورود در روايت ضعيفه باشد به قصد ورود مى‏تواند اتيان كند، بلكه به قصد استحباب هم مى‏تواند. چونكه ايشان مى‏فرمايد اين كافى است. ربما قيل بكون الغسل مستحبا نفسيا فيشرع الاتيان به فى كل زمان كه خوانده‏ام. يقع الكلام انشاء الله فى الاغسال المكانيه.