جلسه 1069

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم‏
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:1069
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1374
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اغسال فعليه است. صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف اغسال فعليه را به دو قسمت تقسيم مى‏كند. قسم اول در جايى است كه شخص مى‏خواهد فعلى را اتيان كند. مستحب است بر اينكه براى اتيان آن فعل قبل الفعل غسل كند. اين قسم اول است. قسم ثانى آنجايى است كه شخص فعلى را اتيان كرده است و بعد از اتيان كردن فعل مستحب است آن فعلى را كه اتيان كرده است از او غسل كند كه غسل از او است. موجب الغسل است. مثل اينكه فرض كنيد گفته‏اند كسى را دار آويخته‏اند. شخص رفت آن مسبوق را ديد عمدا و متعمدا. مستحب است بعد از آمدن غسل كند از اين رؤيت. ايشان ابتداء قسم اول را ذكر مى‏كند و مى‏دانيد در قسم اولى و در قسم ثانى اغسال كثيره‏اى را ذكر مى‏كند. آن اغسالى كه از اين قسمين استحبابش شرعيا ثابت شده است يا ممكن است كسى ادعا كند استحبابش دليل معتبرى دارد، آنها را على نحو الاجمال چونكه بعضى از آنها اهم است و لو فى يومنا هذا اهم است، آنها را متعرض مى‏شويم و بقيه چونكه دليلى معتبرى بر استحباب ندارد استحباب آنها مبنى به اخبار تسامح در ادله سنن است بدان جهت ما بقى را رجاعا اتيان كردن مانعى ندارد. اما آنهايى كه استحباب شرعى ثابت است در آنها، يكى غسل الاحرام است. كسى كه مى‏خواهد احرام ببندد براى عمره، چه عمره تمتع باشد، چه عمره مفرده باشد از ميقات احرام ببندد يا از ادن الحل احرام ببندد و هكذا از مكه به حج تمتع يا از ميقات به حج افراد و به قران احرام ببندد غسل براى احرام بستن مستحب است. اين استحباب غسل در روايات در روايات معتبره اينجور وارد شده است در بعضى‏ها كه آن غسلى كه مشروع است، غسلى كه مشروعه است فى سبعة عشره موطن است يكى از آنها هم غسلى است كه يوم طهر احرام مى‏بندى.
در بعضى روايات ذكر شده است بر اينكه حين طهر، در صحيحه معاوية ابن عمار در باب اول از اغسال مصنونه دارد كه سمعته، سندش را خوانده‏ايم محمد ابن يعقوب عن محمد ابن اسماعيل عن الفضل ابن شازان، عن صفوان ابن يحيى و ابى عمير عن معاوية ابن عمار عن ابى عبد الله عليه السلام، يقول الغسل من الجناب و يوم الجمعه و العيد و حين طهر. آن وقتى كه مى‏خواهى احرام ببندى. عمره باشد، عمره تمتع باشد، عمره مفرده باشد، حج بوده باشد، حج تمتع باشد، حج قران افراد بوده باشد، حين طهر است. در بعضى روايات ذكر شده است بر اينكه و يوم طهر، آن روزى كه احرام مى‏بيندى غسل مستحب است. اين به جهت اين است كه غالبا احرام در روز مى‏شود. شب هم باشد همين جور است. غسل مال احرام است. در موثقه سماعه وارد شده است و غسل المحرم واجب. آن كسى كه محرم است، يعنى احرام مى‏خواهد ببندد غسلش واجب است. سابقا ذكر كرديم كه اين استحباب در اينجا يا واجب در اينجا يا به معناى لغوى است، يعنى مشروع است يا به معناى استحباب مؤكد است. يكى از اينها است، والاّ وجوب اصطلاحى نيست. كما اينكه صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف در عروه مى‏فرمايد كه جماعتى ملتزم شده‏اند كه اين غسل واجب است. گفته‏اند دليل نداريم اين واجب را به معنا وجوب لغوى حمل كنيم يا به معناى مستحب مؤكد حمل كنيم. چرا؟ چونكه پشت سر اين دارد و غسل المحرم واجب و غسل يوم عرفه واجب و غسل الزيارة واجب الاّ من علت و غسل دخول الحرم يستحب لا تدخله الاّ بغسل. اگر به معناى وجوب، به معناى لغوى بود غسل دخول حرم را هم عطف‏
مى‏كرد. مى‏گفت غسل دخول الحرم واجب و يجب ان لا تدخله الاّ بغسل. اين را هم وجوب مى‏گفت. اين كه اينجا تعبير به استحباب شود اين معلوم مى‏شود كه وجوب در ما قبل به معناى چه چيز است؟ به معناى اصطلاحى است و حملش به معناى استحباب مؤكد احتياج به ورود ترخيص در ترك دارد.
اگر قرينه قائم شد كه شارع ترخيص در ترك داده است، حمل به استحباب مؤكد مى‏شود چونكه دخول اهم يسحب او واجب است، يعنى مستحب مؤكد است. بدان جهت در ما نحن فيه اين دليل ترخيص چيست؟ در او مناقشه شده است كه نيست. بعضى‏ها دو تا قرينه ذكر كرده‏اند، ذكر فرموده‏اند بر اينكه اين غسل، غسل مستحب است. يكى از آن قرينه‏ها اين است كه در روايتى وارد شده است بر اينكه كسى غسل كرد براى احرام بستن و بعد از اينكه فرض بفرماييد غسل كرد بعد از غسل كردن خوابيد. قبل از اينكه احرام ببندد خوابيد. در بعضى روايات وارد است بر اينكه، اين شخصى كه هست غسلش را اعاده نمى‏كند. آن صحيحه عيسى ابن قاسم است. در جلد نه، در ابواب احرام باب دهم از ابواب الاحرام است. و باسناد الشيخ عن الحسين ابن سعيد، روايت سومى است در باب ده و باسناده عن الحسين ابن سعيد، عن صفوان، عن عيسى ابن القاسم قال سألت ابا عبد الله عليه السلام، عن الرجل يغتسل بالاحرام بالمدينه. كما اينكه بعضى از حجاج در مدينه غسل احرام مى‏كنند و خارج مى‏شوند. يغتسل الاحرام بالمدينه و يلبس الثوبين. دو ثوب احرام را هم در مدينه مى‏پوشد. پوشيدن آنها در مدينه عيبى ندارد. اشكالى ندارد. تلبيه بايد در ميقات بشود. مى‏فرمايد ثم ينام قبل ان يحرم. قبل از اينكه احرام ببندند مى‏خوابد. احرام خود تلبيه است. در جايى كه انسان احرامش را به تلبيه ببندند، خود تلبيه، چه جورى كه تكبيرة الاحرام دخول در صلاة است، احرام صلاة است، و دخول در صلاة است، جزء است و دخول صلاة به او مى‏شود تلبيه هم اول فعل عمل عمره يا حج است در جايى كه به حج احرام مى‏بنند. ولكن با خود آن جزء احرام محقق مى‏شود. احرام قبل ان يحرم. در بعضى روايات هم دارد كه اذا... فقد احرمت. احرام خود تلبيه است. آنجا دارد قبل ان يحرم، قال ليس عن غسله. اين غسل اعاده ندارد، عيبى ندارد. خوابيده است كه خوابيده. نوش جانش باشد آن خواب. اين فرض كنيد از اين روايت استفاده شده است كه غسل احرام مستحب است. چه جور استحبابش استفاده شده است؟ چونكه در صحيحه ديگر دارد كه اعاده كند غسل را. آن صحيحه ديگر صحيحه نذر ابن سويد است. روايت اولى است در اين باب محمد ابن يعقوب عن عدة عن اصحابنا عن احمد ابن محمد، عن الحسين ابن سعيد، عن النذر ابن سويد عن اب الحسن عليه السلام، قال سألته عن الرجل يغتسل للاحرام. براى احرام غسل مى‏كند. ثم ينام قبل ان يحرم. قبل از اينكه احرام ببندد مى‏خوابد. خواب از نواقض است. قال عليه عادة الغسل، غسلش را اعاده كند. چه جور به اين دو تا روايت استحباب را اثبات كرده‏اند؟ فرموده‏اند بر اينكه جمع بين الصحيحتين مقتضايش اين است كه اعاده غسل مستحب است. اين كه مى‏گويد اين عليه عادة الغسل صريح است كه مشروع است اعاده كردن غسل. منتهى آن مشروعيت به نحو لزوم است، نمى‏تواند ترك كند اين ظهور دارد در اين. آن يكى كه صحيحه عيس است صريح است كه اعاده لزومى ندارد. اما ترخيص دارد در ترك كردن. به صراحت او از ظهور عليه رفعيت مى‏كنيم اما اصل مشروعيت مى‏ماند.
خوب مى‏دانيد، غسل از آن افعالى است كه ما در شريعت نداريم غسلى كه واجب نفسى باشد از احياء. والاّ غسل ميت خودش واجب نفسى است. تغسيل موتى. حى غسلى بر او واجب بوده باشد نفسيا. غسلى بوده باشد استحباب نفسى او دارد. ولكن غسل واجب وجوبش شرطى مى‏شود. وجوب غسل واجب وجوبش شرطى مى‏شود. استحبابى دارد، غسل جنابت ولكن وجوبش شرطى مى‏شود. از اين دو تا صحيحه كه گفتيم اعاده غسل لازم نيست معلوم مى‏شود كه اين غسل وجوب شرطى ندارد. يعنى شرط صحت احرام غسل كردن نيست كه بايد طهارت غسلى داشته باشد. اين شرط نيست. والاّ اعاده‏اش واجب بود. چونكه احرام طهارت غسلى مى‏خواهد. شرط است. اين روايت‏
صحيحه عيس، صريح در اين معنا است كه غسل وجوب شرطى ندارد. چونكه وجوب شرطى ندارد قهرا مى‏شود مستحب نفسى يا مستحب شرطى. فرقى نمى‏كند. مستحب نفسى يا مستحب شرطى مى‏شود كه كمال احرام را مى‏برد بالا. چونكه ترخيص در اين غسل به صحيحه عيس ثابت شد، وجوب شرطى ندارد. وجوب نفسى هم كه ندارد، چونكه ما غسل واجبى نداريم كه وجوب نفسى داشته باشد فقط. يا وجوب نفسى هم داشته باشد، نداريم همين جور چيزى. يا مستحب شرطى است يا مستحب نفسى. بدان جهت در ما نحن فيه اين دلالت مى‏كند بر اينكه وجوب ندارد غسل الاحرام. يعنى وجوب شرطى ندارد. وجوب نفسى هم كه معنا ندارد در اغسال. اينجور فرموده‏اند.
يك وجه ديگرى هم فرموده‏اند و آن اين است كه اگر غسل احرام از واجبات للاحرام بود اين از مسلمات مى‏شد، مثل ساير اغسال واجب. مثل غسل استحاضه، غسل مسّ ميت از واجبات مى‏شد. لكثرة الابتلا، از آن زمان حجاج مبتلا بودند. مع ذالك مشهور ملتزم به استحبابش هستند الاّ شاز نادر ملتزم به وجوب شده‏اند كه صاحب العروه مى‏فرمايد بعضى اصحاب ملتزم به وجوب شده‏اند. اگر اين واجب بود از واضحات مى‏شد. عدم وضوحش الى يومنا هذا مثل ساير اغسال واجبه معلوم مى‏شود كه اين وجوبى ندارد. اين هم وجه ثانى.
اما الوجه الاول به نظر قاصر و فاطر ما صحيح نيست. چرا؟ چونكه صحيحه عيس فرض كرده است كه غسل كرده بود، فرمود اعاده‏اش، اعاده نكند. ليسة عليه اعادة. و در آن صحيحه نذر ابن سويد غسل كرده بود فرمود اعاده كند. مقتضاى اين است كه ملتزم بشويم كه غسل الاحرامى كه هست به نوم منتقض نمى‏شود. مثل اغسال زمانيه كه چه جور گفتيم كه به حدث بعدى منتقض نمى‏شوند، اينجا هم همين جور است. غسل احرامى كه كرده بود بعد بخوابد يا ساير حدث اصغر صادر بشود آن غسل باطل نمى‏شود كه اعاده كند ولى اعاده‏اش مستحب است. مثل در غسل جمعه همين جور است. در غسل اين است كه مستحب است با همان غسل نماز را اتيان بكند و اگر آن غسل باقى نماند مستحب است آن را اعاده كند. مقتضاى جمع ما بين اين دو صحيحه اين است كه متلزم بشويم كه غسلى كه براى احرام كرده است، او به حدث اصغر منتقض نمى‏شود. ولو به حدث اصغر ثابت بشود، آن غسل در قوتش باقى است. نه اينكه غسل واجب نيست. كما اينكه بعض اصحابنا التزموا بذالك. صاحب العروه خواهد گفت، جماعتى از اصحاب ما ملتزم شده‏اند كه غسل احرام بالحدث بعده، چونكه حدث اكبر باشد بايد غسل كند. آن غسل موجود مى‏شود، تداخل هم مى‏شود. اما اگر حدث الاصغر بوده باشد يا حتى به حدث اكبر اگر داخل مسجد نشود، ميقاتش در غير مسجد بوده باشد، آنى كه در ما نحن فيه بعد الغسل حدث صادر بشود آن غسل را باطل نمى‏كند. غسل براى احرام كرده باشد بعد از حدث باطل نمى‏شود. اعاده‏اش مستحب است. از اين دو صحيحه بيشتر از اين استفاده نمى‏شود. لم يكن اين معنايى كه مى‏گويم ظاهر الصحيحتين و مقتضى الجمع بين الصحيحتين لااقل اين احتماله كه مراد در اين دو صحيحه اين است كه غسل الاحرام بالحدث الاصغر منتقض نمى‏شود ولو اعاده‏اش بعد الاحدث الاصغر مستحب بوده باشد. اين منافات ندارد كه اما غسل كردن بر احرام كه آن غسل منتقض بوده باشد واجب مى‏شود. اين منافات ندارد. اين دو تا صحيحه ناظر بر بقاء غسل هستند. نه بر اصل حدوث الغسل هستند. مى‏شود بگوييم كه نه بعد از حدث اصغر هم مى‏ماند آن غسل اول. باطل نمى‏شود. مستحب است اعاده. اما آن وجه ديگرى را كه فرموده‏اند، آن وجه صحيح است. اگر اين غسل از واجبات بود، چونكه قضيه حج را خصوصا مسلمانها به حج خيلى اهميت مى‏دهند. يك چيزى بگويم يادتان باشد، چونكه حج در عمر يك دفعه است نوع اشخاص يك دفعه موفق مى‏شوند بدان جهت به او اهميت مى‏دهند كه بابا خرابش نكنيم نماز يك روز خراب شد عيبى ندارد، هر روز مى‏خوانيم ولكن حج را خراب نكنيم. اين اهميت مى‏دهند بدان جهت اگر اينجور بود كه چه جورى كه از مسلمات است كه بايد طواف واجب با طهارت بوده باشد بايد كسى كه طواف مى‏كند ختنه شده باشد، اينها از واضحات است و از مسلمات است، اگر اينجور بود غسل احرام هم همين جور
مى‏شد از واضحات مى‏شد و اين كشف مى‏كند كه اين وجوبى ندارد. اصل در احرام بستن عرض كردم طهارت شرط نيست، فضلا از اينكه طهارت غسلى لازم بوده باشد. بعله، مستحب است انسان تمام اعمال حج را و عمره را با وضو اتيان بكند. اين مستحب است. اگر جنب بوده باشد، غسل كند با طهارت اتيان بكند. طهر مستحب است. فقط طهارت در طواف و صلاة الطواف شرط است. در صلاة الطواف مطلقا و در طواف اگر طواف واجب بوده باشد. مراد از طواف واجب اين است كه طواف مثل ساير اعمال حج نيست. مثل ساير عمره نيست. خودش استحباب نفسى دارد. كسى اصلا عمره را اتيان كرده است، حج را هم اتيان كرده است برويم يك طوافى هم به بيت اتيان بكنيم. استحباب نفسى دارد. اين استحباب نفسى در ساير اعمال ثابت نيست. اينكه مى‏گويند در طواف مستحبى وضو شرط نيست مراد اين طواف است. والاّ آن طوافى كه جزء عمره بوده باشد، چزء حج بوده باشد، ولو عمره استحبابى بوده باشد او داخل طواف واجب است. چونكه عمره و حج ولو استحبابى بوده باشد، به مجرد الدخول اتمامش واجب مى‏شود. و اتم الحج لله سبحانه.
مراد از كلمات فقها از طواف مستحب آن طوافى است كه مستقلا اتيان مى‏شود به دور كعبه. در سعى و اينها اين معنا ثابت نيست در طواف ثابت است. آن است كه در طواف او طهارت شرط نيست. طهارت از حدث ولكن در صلاتش كه بعد مى‏خواند لا صلاة الاّ بطهور آن دو ركعت طواف بايد با وضو بوده باشد. غرض آن نكته‏اى كه مى‏گويم فقها هم در مسائل حج احتياط مى‏كنند. مواردى كه در ساير ابواب مورد برائت است مى‏گويند بعله، جايز است تركش احتياط، احتياط مستحب است، در باب حج احتياط را مطلق مى‏گذارند. يا تقييد به واجب مى‏كنند. اين سرّش اين است كه اين بيچاره در سال يك دفعه موفق شده است در عمرش برود به حج آن هم به فتواى خودم آن را باطل واقعى كنم. چونكه فتوا كه مصيب الى الواقع نيست همه‏اش. بدان جهت دعو فقها اين است در مسائل الحج احتياط مى‏كنند. اين مثل ساير ابواب نيست. اين يادتان بوده باشد. وقتى كه به كتاب فقها رسيديد مطالعه كرديد، بابا اصول خوانده بوديم، كجا شد، اينجا جاى اصل نافى است. اين گفته است، با احتياط ترك نشود، تعجب نكنيد، اين سرّش اين است كه در باب حج اينجور احتياط مى‏شود.
از ما ذكرنا معلوم شد آنى كه صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف مى‏فرمايد در مقام صاحب العروه مى‏گويد غسل براى طواف مستحب است. چونكه در موثقه سماعه هم اينجور بود كه غسل لزياره، يعنى طواف، زيارت كعبه و طواف بر او واجب است. مثل آنجا داشت بر اينكه غسلى كه هست براى زيارت واجب بود. آنجا فرمود امام عليه السلام و غسل الزيارت واجب الاّ من علت. معلوم شد كه آن واجب هم به معناى استحباب است. چونكه آنى كه در غسل احرام گفتيم كه اگر واجب بود از مسلمات بود آن هم در غسل احرام مى‏آيد. در غسل احرام هم يك خصوصيتى دارد كه قطع نظر از او هم مستحب بود. چرا؟ چونكه دارد الاّ من علت. مگر اينكه يك عذرى داشته باشد. خوب اين را مى‏دانيد غسل اگر شرط بوده باشد واجب بوده باشد و شرط بوده باشد، تركش جايز نيست. ولى اگر متمكن نبوده باشد، مريض بوده باشد، بايد تيمم كند. ساقط نمى‏شود. نوبت به بدلش مى‏رسد. اين كه معنايش، ظاهرش اين است كه علت داشت، غسل نكند اين معلوم مى‏شود غسل استحبابى است. منتهى لتأكده، اينها نفس روايات است كه فقيه بايد اينها را ملاحظه كند كه اگر اين غسل، غسل واجب بود نمى‏فرمود، مثل غسل جنابت هم واجب است، مطلق است ديگر. متمكن نباشد تيمم مى‏كند. اينجا هم غسل زيارت واجب باشد، واجب است. متمكن نباشد نوبت به تيمم مى‏رسد. اين كه مى‏گويد غسل الواجب است، يعنى ترك نمى‏شود الاّ من علة معلوم مى‏شود در وقت علت ديگر بدل نمى‏خواهد. اين معلوم مى‏شود غسل، غسل استحبابى است. اگر غسل واجب شرطى بود بايد تيمم بكند، اگر علت داشت. علت هم اگر آن علتهايى كه موجب تيمم مى‏شود از آن علتها باشد، لا مطلق العله و هكذا نظير اين است، آنى‏
كه بعد مى‏فرمايد ايشان، مى‏فرمايد در اين غسلهاى فعلى مى‏فرمايد الاول ما يكون مستحبا لاجل الفعل الذى يريد عن يفعل و هى اغسال للحرام و از بعض علما وجوبه الثانى الطواف سواء كان الطواف الحج و العمره او طواف النسا، آن هم طواف النساء است. اعمال حج عمره است. بل لطواف مندب ايضا، براى طواف مندوب هم غسل كردن مستحب است.
الثالث الوقوف به عرفات كه يوم عرفه، در روايات معتبره بود. الرابع الوقوف فى المشعر. اين وقوف فى المشعر ما دليلش را پيدا نكرديم. وقوف به عرفات در روايات معتبره وارد شده است كه يوم العرفه و يوم... غسل مستحب است اما مضدلفه را من روايتى پيدا نكردم، كه صالح بوده باشد بر اعتماد بر او، بدان جهت اين غسلى كه هست براى وقوف به مشعر استحبابش ثابت نيست. اولويت ماند در آن كتب ديگر.
الخامس لذبح و النهر. پنجمين موردى كه مستحب است غسل براى ذبح و نهر است. آن عيبى ندارد. ذبح و نهر و هكذا حلق. حلق كه سر تراشيدن است در ايام منا، يا فرض كنيد در احرام مى‏خواهد خارج بشود. در احرام تمتع يا در حج مى‏خواهد حلق كند، مستحب است، حديث در صحيحه زراره دارد كه در آخر از ابواب اغسال صاحب حدائق كه در باب سى و يكم است نقل مى‏كند. اذا الاغتسلت بعد طلوع الفجر اجزئك غسلك ذالك، للجنابت و الجمعة و العرفة، يوم عرفه مستحب است و النهر، عبارت از همان يوم العيد مى‏شود و الحلق سر تراشيدن، و الذبح كسى كه ذبح مى‏كند و الزياره، يعنى زيارت كه مى‏آيد مكه طواف بكند. و اذا الاجتمعت عليك حقوق، يعنى اغسال، اجزئك منها غسل واحد. يكى را بكنى، از بقيه هم مجزى مى‏شود. بدان جهت در ما نحن فيهى كه هست، در ما نحن فيه اين غسلى كه هست مستحب مى‏شود. در ما نحن فيه اين دليل مى‏شود بر اين معنا كه غسل مستحب است در اينها. الوقوف بالمشعر الخامس لذبح و النهر و الحلق و ان بعض استحبابه لرمس الجمار. ايشان جرأت نمى‏كند مى‏گويد بعضى از علما گفته‏اند در رمى جمار بر آنها هم غسل كردن مستحب است. اين در رواياتى ندارد، بلكه در روايات صحيحه عكسش دارد. روايات معتبره. از امام عليه السلام مى‏پرسد كه يابن رسول الله براى رمى جمار غسل كردى؟ ايشان مى‏فرمايد نه، غسل من نكردم، اين عرق و اينها را از بدنم شستم. اين دلالت مى‏كند بر اينكه روايت معتبر است و دو تا هم هست. در باب رمى الجمار است. آن دليل مى‏شود كه اصلا مشروعيت ندارد. بدان جهت تعبير ايشان عوض شد. فرمود بر اينكه و عن بعض العلما اينجور است كه و عن بعضهم استحباب الغسل رمى الجمار ايضا. خودش اختيار نكرد،... يكى از چيزهايى كه سابقا هم اشاره كردم ملتزم شده‏اند، مشهور هم ملتزم شده‏اند كه لزيارة الائمه خصوصا سيد الشهدا سلام الله عليه روحى و ارواح العالمين له الفدا، غسل براى زيارت او مستحب است. بعضى‏ها خواسته‏اند در اين موثقه سماعه و غير سماعه كه الغسل لزياره بگويند اين زياره مطلق است. هم زيارت بيت را مى‏گيرد هم زيارت قبور ائمه علهيم السلام را مى‏گيرد. ولكن اين درست نيست. چونكه آن روايات قبلش و بعدش اعمال حج عمره است. يكى از آنها موثقه سماعه بود. در موثقه سماعه اينجور بود كه، و غسل المحرم واجب، و غسل يوم العرفه واجب و غسل الزياره واجب الاّ من علت و غسل دخول البيت واجب و غسل الحرم يستحل. اين افعال حج عمره است. آداب آنها است، بدان جهت اين معنا، زيارت هم كه آنجا گفته مى‏شود، كسى را فرض كنيد ديده‏اند كه در مكه مى‏رود. گفتند كجا مى‏روى؟ مى‏گويد مى‏روم به زيارت بيت. بدان جهت تعبير از او غسل الزياره منصرف به او است. بدان جهت ديدند سابقا در كلمات بعضى از فقها گفته بود كه غسل زياره شمولش لزيارة الائمه عليهم السلام اميدوارم خدا اين ازعان را به من روزى كند كه ازعان كنم كه عموم دارد. يعنى اينجور است كه اين منصرف است اين عموم ندارد يا مجمل است نسبت به بعضى‏ها. به آن اغسال ديگر. ولكن اين غسل الزياره در سيد الشهدا سلام الله عليهم اطلاق دارد. در كامل الزياره دو باب ذكر كرده است در زيارت حسين سلام الله عليه. يكى آن كسى كه بعيد است،دستش نمى‏رسد، مثل ماها
كه همين جور محروم شده‏ايم اين چه جور زيارت بكند، حسين سلام الله عليه را كه دارد در روايت غسل مى‏كند و به مكان بلند مى‏رود و از آنجا خودش را متوجه مى‏كند به قبر ايشان و مى‏گويد سلامش را. آنى را كه ذكر مى‏فرمايد سلام را مى‏خواند. بعضى‏ها دارد كه ليلة الجمعه در ليلة الجمعه يا يوم الجمعه. ديگر آن قدر يادم نمانده است و بعضى‏ها مطلق است كه هر وقت دلش مى‏خواهد. بدان جهت در باب ديگر آداب زيارت قبر الحسين سلام الله عليه. رواياتى را نقل كرده است كه از آن فرات غسل مى‏كند و مى‏آيد و به قبرش زيارت مى‏كند.
بدان جهت فرموده‏اند كه غسل براى زيارت حسين مستحب است عن قريب و بعيد. آن كسى كه از بعيد زيارت كند يا از قريب و مثل صاحب العروه چونكه ائمه كلهم نور واحد است، احتمال فرق در اينها نيست در اين جهت تثنيه داده است كه غسل زيارت ساير ائمه را. و در بعضى ائمه هم روايت هست منتهى زيارت آنها ظاهرش زيارت قبر آنها است. بعيد را نمى‏گيرد. ولكن كلهم كانّ نور واحد اينجور فرموده است. اين كلام مبتنى على امرين است. يك امر عبارت از اين است كه كسى ملتزم به اخبار تسامح در ادله سنن بشود. چونكه كل اين اخبارى كه وارد شده است هر يك يكى را ما ملاحظه كرده‏ايم هر يك يكى ضعفى دارد. من حيث السند درست نيست. آنهايى كه فرموده‏اند نه غسل زيارت الحسين سندش درست است من قريب او بعيد، اينجور نيست. سند درست نيست. همه سندها اشكال دارد. ولكن اين سندها كه اشكال دارد كسى ملتزم شد به اخبار تسامح در ادله سنن كه مسلك صاحب العروه است. حكم استحباب مى‏دهند. اين امر يك امر. و آن وقت هم اين شخص بايد در تعددى به ساير الائمه بگويد بعضى ائمه هم كه روايت وارد شده است، فرقى ما بين بعضى ائمه و ساير ائمه نيست، آنها هم همين جور است. اين امر اول بود كه اين ضميمه را مى‏خواست.
امر دوم كه ما بعيد نمى‏دانيم اين امر را، اين رواياتى كه در غسل براى سيد الشهدا سلام الله عليهم ذكر شده است، اين روايات كثيره است. نگاه بكنيد عرض كردم دو تا باب دارد در كامل الزياره. و انسان اطمينان دارد همه اينها دروغ نيست ولو بعضى از ائمه علهيم السلام صادر شده است كه اسمش را مى‏گويند تواتر اجمالى. اين متواتر نه اينكه متواتر است، يعنى علم اجمالى داريم كه يكى از اينها اقلا كلام المعصوم است، همه افترى نيست، اشتباه نيست از روات. وقتى كه اين را من بعيد نمى‏دانم، همين جور هم هست. وقتى كه متواتر اجمالى شد، به آن قدر متيقن اكتفا مى‏شود. آنى كه در مدلول اخص است، به او اكتفا مى‏شود. آن جايى است كه زيارت قبر را بكند روحى له الفدا و خودش هم از ماء فرات بخواهد غسل بكند. آن غسل مستحب است والاّ آنجا از آب چاهى كه مثلا آب‏هايش تلخ است از آنها غسل بكند برود سيد الشهدا سلام الله عليه را زيارت بكند او را نمى‏گويم. قدر متيقن از آنها اغتسال من مال الفرات لزيارت سيد الشهدا سلام الله عليه، مستحب است اگر با آن غسل كسى وارد شد و نمى‏دانم نماز را خواند، محدث به حدث اصغر هم بود كافى است. اين بعد نيست از سيد الشهدا سلام الله عليه.
سيد الشهدا يك خصوصياتى دارد بواسطه آن خصوصيات خداوند متعال در او جهاتى را قرار داده است كه احتمال مى‏دهيم اين مختص به ايشان بوده باشد. بدان جهت تعددى به ساير الائمه عيبى ندارد رجاعا، ملتزم هستيم. ائمه همين جور هستند. ولكن چونكه در ايشان يك جهت ديگرى هست، روحى له الفدا، احتمال مى‏دهيم مثل تربتش بوده باشد كه مختص به آنجا است، اين غسل هم مختص به آنجا بوده باشد، بدان جهت در ساير ائمه رجاعا عيبى ندارد ولكن كسى كه محدث به حدث اصغر است بايد وضو بگيرد. اين كلام ما است. يكى از غسلهايى كه خيلى اهم است و او را خواستم در ما نحن فيه بگويم و عنوان بكنم غسل توبه است. قسم ثانى است. چونكه آنهاى ديگر را گذشتم. غسل توبه است. غسل توبه از غسلهايى است كه مشروعيتش ثابت است. كسى اگر معصيتى را بكند، بعد از آن معصيت بخواهد ترتم بكند و از كرده خودش پشيمان بشود مستحب است بر اينكه براى توبه غسل بكند. بعد
استغفار بكند. كه آن را غسل توبه مى‏گويند. اين غسل توبه صاحب العروه هم دارد دو جهت دارد بما اينكه بعد المعصيت است لاحق قسم اول مى‏شود. و بما اينكه توبه بعد از اين غسل است، آن وقت چه مى‏شود؟ مثل رؤيت مسلوب مى‏شود و كيف ما كان اين غسل استحبابش ثابت است. و از اين روايت مباركه‏اى كه در اين غسل توبه وارد شده است، از اين روايت مباركه مطلب ديگرى استفاده مى‏شود كه ان اهميتى كه داشت به جهت آن مطلب ديگر گفته‏اند و آن اين است كه غناء لحمى و موسيقى لحمى زدنش، گوش دادنش حرام است. امام عليه السلام در اين روايتى كه صحيحه او را ذنب عظيم ذكر كرده است و گفته است واى به حالت كه اگر توبه نكنى و در اين حال مرگ تو را ملاقات مى‏كرد. و اين را هم بدانيد، در اين روايت مباركه آن سائلى كه گوش مى‏كرد مى‏دانست كه اينها حرام است. مى‏دانست كه گوش دادن به غنا و گوش دادن به تغنى حرام است. ولكن مى‏گفت من ضرورت دارم. بدان جهت داخل شدن من در آن بيت الخلا، چونكه انسان همسايه‏اى دارد هميشه مى‏زند. چكار بكند انسان؟ لازم نيست كه انسان خانه‏اش را بفروشد. آن حلال است. اگر ذهنش را به او قرار ندهد ببينم چه جور مى‏گويد آن زنكه چه جور مى‏خواند، چه جور مى‏زند، عيبى ندارد. سمائش اشكالى ندارد. اين سائل هم اينجور مى‏گفت من كه آمدم به بيت الخلاء آمدم كجا بروم. آمدم آنجا. منتهى يك خرده طول دادم، اين طول دادنم چه جور است؟ از اين مى‏پرسد. محمد ابن يعقوب در باب هيجده از ابواب اغسال مصنونه، مثل اينكه وقت تمام شد، ملاحظه بفرماييد انشاء الله بعد.