جلسه 1072
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار: 1072 ب
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1374
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
مىفرمايد آن قسم اول كما ذكرنا سابقاً بالحدث الاصغر بعده منتقض نمىشود. مثل غسل الجمعه كه بعد طلوع الفجر شروع مىشد...غسل الجمعه تا الى زوال الشّمس از دايره نصف النّهار على قول صاحب العروه او لا غروب الشّمس كما ذكرنا. وقتى كه در يك آنى از روز اين غسل جمعه را مكلّف اتيان كرد، بعد از آن غسل اگر حدث اصغر از او صادر بشود، غسلش باطل نمىشود. منتقض نمىشود.
مراد از اين كه غسلش باطل نمىشود، اين نيست كه با آن غسل مىتواند نماز بخواند. كه ما كه مىگوييم الغسل يغنى الوضو. نه بعد از آن حدث اصغر محدث است و بايد چون كه محدث به حدث اصغر است بايد وضو بگيرد. اگر بعد از آن غسل حدث اكبر هم از او سرزده باشد مثلاً جنب بشود، بايد غسل بكند تا نماز بخواند. كلام ما اين است كه اين كه مىگوييم غسل سابقى منتقض نمىشود، يعنى عمل غسل جمعه را اتيان كرده است. او باطل نمىشود. بعد از حدث اصغر اگر غسلى نكرد، غسل جمعه را كرده است. احتياج به اعاده ندارد. چون كه آنى را كه شارع مستحب كرده بود، در جزئى از اين زمان غسل كردن بود و اين را اتيان كرده است. او باطل نمىشود و وظيفه روز را اتيان كرده است. به خلاف اغسالى كه لدخول المكان هستند يا اغسالى كه اغسال فعليه قسم اول هستند. اگر بخواهد فعلى را اتيان بكند مثلاً طواف را، مستحب است كه بر آن طواف غسل بكند. يا اگر بخواهد داخل مكّه بشود، مستحب است در اين كه براى دخول مكّه غسل بكند. اين اغسال مكانيّه و اغسالى كه فعليّه هستند از قسم الاول اگر بعد از آن اغسال حدث اصغر صادر شد، مىگويد آن غسل منتقض مىشود على الاصغر. كه حدث وقتى كه صادر شد كه هنوز فعل را اتيان نكرده است، به مكّه داخل نشده است، احرام نبسته است. براى احرام غسل كرده بود. يا براى زيارت غسل كرده بود. بر طواف غسل كرده بود. طواف نكرده حدث اصغر صادر شد. مىگويد آن غسلى كه كرده بود منتقض مىشود. يعنى چه؟ يعنى بخواهد آن طواف را آن احرام را، به وجه اكمل اتيان بكند، بايد غسل را اعاده كند. آن غسل قبلى فايده ندارد. اين اغسال مكانيّه و اغسالى كه فرض بفرماييد فعليه هستند از قسم اول كه قبل از فعل واقع مىشود. اين اغسال را اگر اتيان كرد، و بعد حدث اصغر صادر شد، نمىتواند نماز و اينها بخواند، نمىتواند طواف كند. چون كه محدث است. شرط طواف واجب اين است كه وضو داشته باشد، طهارت داشته باشد. ولكن اگر بخواهد آن طواف كامل كه طواف بعد الغسل است او را اتيان بكند بايد غسل را اعاده بكند. آن غسل قبلى فايده ندارد. منتقض مىشود معنايش اين است.
ايشان در عروه مىفرمايد بعضىها احتمال ديگرى دادهاند. و گفتهاند بر اين كه اين غسل مكانيّه يا غسل براى آن فعلى كه بعد اتيان مىكند به حدث اصغر اين هم منتقض نمىشود. ولكن اعاده غسل افضل است. يعنى اگر غسل كرد بر طواف، قبل از طواف حدث اصغر صادر شد از او، طواف بكند با وضو، طواف با غسل حساب مىشود. آن غسلش منتقض نمىشود. ولكن افضل اين است كه اين غسل را اعاده كند. جماعتى اين جور گفتهاند ولكن ايشان مىگويد الاقوا هو الاول. ولكنّ الاقوا اول است. يعنى منتقض مىشود. اين حرف از كجا آمده است كه منتقض مىشود يا نمىشود؟ افضل است اعاده كردن، اين منشأ اين دو تا مطلب اختلاف اخبار است. يك اخبارى داريم كه آن اخبار
دلالت مىكنند غسلى را كه كرد براى فعلى يا غسلى را كه كرد لدخول در مكانى، قبل از دخول در مكان و قبل از آن فعل حدث اصغر صادر بشود، غسل را اعاده مىكند. آن غسل قبلى فايده ندارد. اين يك قسمت اين روايات، يك قسمت اين روايات در احرام بود. كسى غسل احرام را در مدينه كرد. بعد خوابيد. آن وقت وقتى كه خوابيد، هنوز احرام نبسته است. امام(ع) فرمود آن غسلى را كه كرده بود، اعاده كند. آن به درد نمىخورد. اين فرمود اعاده كند كه ظاهرش اين است كه منتقض شده است. به درد نمىخورد. يك روايات ديگرى هم هست. آن روايات ديگر هم به همين معنا دلالت مىكنند كه غسل منتقض مىشود. يك روايات در باب دخول در امكنه است. مثل دخول در مكّه. يك روايات در افعال است مثل احرام كه قبل الاحرام محدث شده بود يا قبل از طواف. در جلد دهم، باب 3 از ابواب زيارت البيت صاحب وسائل در جلد دهم يك بابى دارد. انسان وقتى كه اعمال منا را تمام كرد، مىآيد مكّه تا اين كه طواف حج را اتيان بكند. چون كه در حجّ تمتّع طواف الحج بعد اعمال المنا است. بعد از اين كه ذبح كرد و رمى كرد عقبه را، ذبح كرد، حلق كرد يا تغسيل كرد مىآيد تعبير شده است به زيارت البيت. اين بابى دارد. بابى از آن زيارت البيت در باب سومش است.
روايت 2 است. محمد ابن الحسن و عنه يعنى محمد ابن الحسن باسناده عن موسى ابن القاسم كه موسى ابن القاسم البجلى است. اين موسى ابن القاسم البجلى رضوان الله عليه از اجلاّ است. خيلى رواياتى در باب حج دارد. روايات منقّه من حيث السّند و الدّلاله يكى هم از آن رواياتش اين روايت است كه در ما نحن فيه مىگويند. و عنه باسناده عن موسى ابن قاسم البجلى عن عبد الله عن اسحاق ابن عمّار. از عبد الله نقل مىكند عن اسحاق ابن عمّار. در خود تهذيب نقل كردهاند كه عبد الله ابن سنان است. كه عن عبد الله ابن سنان عن اسحاق ابن عمّار. در تهذيب بعضى روايت هم دارد اين موسى ابن قاسم بجلى. از عبد الله ابن سنان. يك روايت ديگر كه قطعاً دارد. ولكن روايات متعددهاى دارد موسى ابن قاسم عن عبد الله ابن جبله. عبد الله ابن جبله از ثقات عدول است. اين عبد الله چه مثل آن عبد الله ابن سنان باشد كه اين بعيد است يك خورده از عبد الله ابن سنان نقل كند. چه او بوده باشد. ولكن محتمل است. چه عبد الله ابن جبله بوده باشد، روايت من حيث السّند صحيح است. عن اسحاق ابن عمّار از اسحاق ابن عمّار نقل مىكند. آن وقت عن اب الحسن (ع) قال سألته عن غسل الزّياره. سؤال كردم امام اب الحسن را از غسل الزّياره. يغتسل بالنّهار. روز غسل مىكند. و يزور بالّيل بغسلٍ واحد. زيارت مىكند. يعنى طواف مىكند در شب به همان غسل. روز غسلش را مىكند. فاصله مىدهد. شب غسل مىكند. قال يجزيه اين مجزى است. اكتفا به او مىشود. ان لم يحدث. اگر حدث صادر نشده باشد. فان احدث ما يوجب وضوءً اگر احراز بكند آن چيزى كه موجب وضو است، فاليعد غسله. غسلش را اعاده بكند. و هكذا در روايت ديگرى كه آن هم باز از اسحاق ابن عمّار كلينى او را نقل كرده است. سألت ابا الحسن (ع) ان غسل الزّياره يغتسل الرّجل بالّيل و يزور بالّيل بغسلٍ واحد ايجزيه ذالك؟ قال يجزيهما لم يحدث ما يوجب وضوءً فان احدث فعليه فاليعد غسله.غسلش را اعاده بكند.
يكى از آن روايات صحيحه عبد الرّحمان ابن حجّاج است كه روايت چهارمى است. و باسناده عن الحسين ابن سعيد باسناد الشّيخ از كتاب حسين ابن سعيد از سفوّان ابن يحيى عن عبد الرّحمان ابن حجّاج جليلٌ عن جليل. روايت صحيحه است. قال سألت ابا ابراهيم (ع) عبد الرّحمان ابن حجّاج هم روايت دارد از موسى ابن جعفر سلام الله عليه از...امام صادق سلام الله عليه. سألت ابا ابراهيم عن الرّجل يغتسل الزّياره ثمّ ينام. براى طواف غسل مىكند ثمّ مىخوابد. ايتوضء قبل عن يزور. بايد وضو بگيرد قبل از اين كه زيارت بكند. قال يعيد غسله. مىدانيد كه بايد وضو بگيرد. چون كه شرط طواف است. و قال يعيد غسله. لانّه انّما دخل بوضوءٍ. غسل نكند داخل به وضوءٍ شده است به طواف. اين معنايش اين است كه در احرام هم گفتيم. در دخول در مكّه هم گفتيمروايتش را. در آن صورت اين روايت هم دلالت مىكند كه منتقض مىشود غسل. يك روايتى است. اين روايت عبد الرّحمان ابن حجّاج را شيخ اين جور نقل كرده بود. سألت ابا ابراهيم (ع) ان الرّجل يغتسل الزّياره ثمّ ينام ايتوضء قبل عن يزور؟ قال يعيد غسله لانّه انّما دخل بوضوءٍ. محمد ابن يعقوب اين جور نقل كرده است كلينى قدس الله سرّه.
صاحب وسائل اين روايت كلينى را در باب 6 از مقدّمات طواف كه جلد 9 وسائل است، آن جا نقل كرده است. چون كه سنگين بود ما نوشتيم آورديم. در باب 6 اين جور است كه محمد ابن يعقوب عن ابى على الاشعرى عن عبد الجبّار عن سفوّان عن عبد الرّحمان ابن الحجّاج قال سألت ابا ابراهيم (ع). ان الرّجل يغتسل لدخول مكّه. ثمّ ينام. بعد خوابش مىگيرد و مىخوابد. فيتوضء قبل عن يدخل وضو بگيرد قبل از اين كه داخل شود. فيجزيه ذالك. وضو كافى است او يعيد. يا اين كه اعاده غسل كند، قال لا يجزيه لانّه انّما دخل بوضوءٍ. اين ظاهر است كه منتقض مىشود. باز همين جور است. روايت ديگرى كه روايت سومى است در اين باب 6. و باسناد الشّيخ عن الحسين ابن سعيد عن سفوّان عن عيسى ابن القاسم روايت من حيث السند صحيحه است كه سابقاً خوانديم. قال سألت ابا عبد الله(ع) ان الرّجل يغتسل بالاحرام. براى احرام غسل مىكند. بالمدينه و يلبس ثوبه ثمّ ينام قبل ان يحرم. قال ليس عليه غسلٌ. غسل ندارد. غسلش را كرده است. اين صحيحه عيث معارضه دارد با روايات متقدمه كه از امام (ع) سؤال مىكند غسل كرد براى احرام در مدينه دو ثوب احرام را هم پوشيد كه ثوبين را مىشود پوشيد در مدينه. آنى كه واجب است تلبيه است در ميقات كما ذكرنا. قبل از اين كه ميقات بيايد و احرام ببندد خوابيد. امام(ع) مىفرمايد ليس عليه غسلٌ. گفتهاند اين صحيحه با تمام اين رواياتى كه در دخول در مكان و در افعال وارد شده بود در فعلى كه بعد اتيان مىكند، معارضه دارد. خب وجه جمع چيست؟ دو تا وجه جمع است. يك وجه جمع عبارت از اين است كه بگوييد كما اين كه سابقاً اشاره كرديم كه اين كه در روايات گذشته گفته بود كه غسل را اعاده كند، منتقض نشده است. چرا؟ چون كه مىگويد ليس عليه غسلٌ لصحيحه. ولكن اعاده افضل است. منتقض نشده است. يعنى اگر با آن غسل احرام ببندد، غسل قبل الاحرام را موجود كرده است. منتهى آن مرتبه افضلش نيست. مرتبه افضلش عبارت از اين است كه اگر حدث صادر شده است اعاده كند. اين يك جمع است كه سابقاً هم گفتيم. صاحب عروه هم مىگويد كه جماعتى ملتزم شدهاند. يك وجه جمع ديگر اين است كه آن رواياتى را كه سابقاً گفت اعاده كند، آن روايات را بگوييم كه نقض شده است كه ظاهر روايات است. بايد اعاده كند. اين كه مىگويد ليس عليه غسلٌ يعنى خيال نكنيم. غسل واجب نيست. خيلى دلخور نشو. اين تكليف به غسل ندارد كه بايد حتماً غسل كند. نكن غسل را. غسل لزومى ندارد. وضو كافى است. اين جمع اين است كه ليس عليه غسلٌ يعنى اصل اين غسل براى طواف مستحب است. واجب نيست. نمىخواهى نياور. اين معنايش اين است. آيا آن وجه جمع اول صحيح است يا وجه دوم صحيح است كه صاحب العروه مىگويد و هو الاقوا كه منتقض مىشود. او را تقويت مىكند، خب اقوا هم اين است كه ايشان مىگويد. چرا؟
چون كه در آن روايات امام(ع) فرمود بر اين كه ان غسل الزّياره يغتسل بالّيل و يزور بالّيل بغسلٌ واحد. طول مىدهد. قال يجزيه اين لم يحدث. اجزا تعبير فرموده است. يعنى مجزى است همين كه براى طواف غسل كردن كه مجزى است، اين غسلى كه فاصله شده است ما بين او و ما بين طواف يكى در اول شب شده است غسل، طواف در آخر شب يا در نصف شب شده است، اين غسل مجزى است. ان لم يحدث. اگر حدث صادر نشده باشد. حدثى كه موجب وضو است. يعنى اگر صادر شده باشد مجزى نيست. اين معناى انتقاض است. آنى كه از اين صحيحه هم استفاده مىشود صحيحه عيث، اين است كه غسل واجب نيست. خب غسل واجب نيست ديگر. ليس عليه غسلٌ عليه كه عبارت از مثل كتب عليكم كه وجوب بوده باشد اين جور غسلى واجب نيست. ربّما امام(ع) اين را اين جور فرموده است كه مردم خيال نكنند كه غسل طواف واجب است. ليس عليه غسلٌ. فرموده است امام (ع) در آن روايت ان الرّجل يغتسل للاحرام و المدينه و يلبس الثّوبين ثمّ ينام قبل عن يحرم. در اين روايت عيث ما يك احتمال ديگر داديم. معناى اين است كه ليس عليه غسلٌ اخبار از اول است. يعنى اين شخصى كه مىخواهد طواف بكند غسل برايش واجب نيست كه. غسل كردن برايش واجب نيست. ليس عليه غسلٌ. يعنى غسل مستحب است. اين ظاهر اين روايت اين است كه نه اين كه بعد الحدث ليس عليه. از اول ليس عليهم. اين بر گردنش اين نيست كه غسل بكند. اين غسل مستحب است، و با آن روايات هم منافات ندارد كه اگر مجزى از مستحب آن غسلى است كه بعد از او حدث اصغر صادر نشود. بدان جهت اين مسأله صاف مىشود. گذشتيم اين را.
بعد صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف بعد از اين كه مىفرمايد و امّا آن غسلى كه بعد الفعل مشروع است. مثل آنى كه فرض بفرماييد يك كلمهاى بگويم. مثلاً فرض كنيد شخصى قورباغهاى را كشته است. در روايت وارد است. اين...مستحبه نيست پيش ما. چون كه سندش تمام نيست. آن جا دارد در روايت بر اين كه جلد ثانى را نياوردم. اگر پيشتان بوده باشد مىخوانم از كتاب. صاحب وسائل بابى قرار داده است و ديگران هم فرمودهاند كه من قتل الوزغ كسى كه وزغ را كشته است براى او مستحب است غسل كردن بعدش. اين روايتش روايتى است كه من حيث السّند صحيح نيست. اين روايت اين است. محمد ابن يعقوب در باب 19 از ابواب اغسال مصنونه در جلد دوم است. محمد ابن يعقوب عن على ابن محمد اين على ابن محمد، على ابن محمد بندار است كه از مشايخ كلينى است و از او روايات كثيرهاى دارد. يعنى رواياتى كه نسبتاً كثير است. مثل آن محمد ابن يحيى و على ابن ابراهيم و عدّةٌ من اصحابنا نيست. ولكن فى نفسه كثير است. عن صالح ابن ابى حمّاد عن الوشّاح عن عبد الله ابن طلحه. اين عبد الله ابن طلحه توثيق ندارد، صالح ابن ابى حمّاد را اگر اغماض كرديم اين توثيقى ندارد. قال سألت ابا عبد الله(ع) فى الوزغ قال هو رجسٌ. هو مسخٌ كلّه. تمام اقاسم وزغى كه هست، تمام اينها مسوخات هستند. آنى كه از مسوخات يعنى انسانى را خداوند متعال مسخ كرده بود به اين صورت. بعد حيوانى خلق كرده است به آن صورتها تا عبرت بشود. اين حيوانات را مسوخات مىگويند كه اكل همه اينها محرّم الاكل است. اكلشان جايز نيست. ولو اينها بحرى بوده باشند، برّى بوده باشند، سبع نبوده باشند، تمامى اين مسوخات حرام است. خرگوش هم كه حرمت دارد، از جهت همين كه از مسوخات است و حرمت دارد. اين جا دارد فى الوزغ قال هو رجسٌ هو مسخٌ كلّه فاذا قتلته فاغتسل. وقتى كه او را كشتى غسل بكن.
اين در ما نحن فيه كه هست در ما نحن فيه اين روايت است. اين را كه نقل كردم نكته، غرضم از نقلش كه روايت ضعيف است و آن مسوخات هم گفتهاند بنى اميّه هم همين جور است. هر كدام بميرد مسخ مىشود بر وزغ. به صورت وزغى. داستانى دارد. غرضم از اين نقل كردن، كلام صدوق است. صدوق عليه الرّحمه مىفرمايد و رواه الصفّار فى...درجات عن احمد ابن محمد ابن حسين ابن سعيد عن حسن ابن على ابن كرّام عن عبد الله ابن طلحه كه اين هم مثل او ضعيف است. روايت دومى كلام به جهت اين نقل كردم. محمد ابن على ابن الحسين قال روى انّ من قتل وزغً فعليه الغسل. بر گردن او غسل است. اين كلام صدوق است. و قال بعض مشايخنا انّ العلّت فى ذالك انّه يخرج عن ذنوبه فيغتسل منها از ذنوبش خارج مىشود فيغتسل منها. صدوق عليه الرّحمه براى توبه ابلى ذكر كرده است از مشايخش نقل كرده است از بعضى مشايخش. قال بعض مشايخنا. توبه مكفّر سيّعات است. بعضى مشايخ صدوق گفتهاند اين روايت را معنا كردم چون كه...معلوم بشود ايشان چه مىگويند. بعضى مشايخ صدوق ملتزم شدهاند كه قتل الوزغ مثل توبه از معاصى است. انسان اگر وزغى را بكشد، روايات كثيرهاى وارد شده است در مغبوضيّت او. و حتّى وارد شده است كه حيوانى را كه در حرم در مسجد الحرام نمىشود كشت، وزغ اگر داخل بيت الله بشود كشته مىشود. امر شده است به قتل او. بدان جهت ملتزم شدهاند كه اين حيوان نحس روى اين حساب اين مكفّر سيّعات است كه مىداند چه مىگويد كه من كه را كشتهام. وقتى كه اين جور است، بدان جهت چون كه گناهانش بخشيده مىشود، مثل توبه است. چه جور حين توبه كردن مستحب است، اين هم كه اين را كشته است. و گناهانش در اين حين...شده است همان غسل را بكند. غسل توبه را به معناى غسل حين التوبه گرفته است بعضى مشايخ. ببينيد فاء تفريع است. عبارت ببينيد چه جور مىگويد. صدوق قال بعض مشايخنا انّ العلّت فى ذالك كه غسل بكند بعد از قتل او، انّه يخرج من ذنوبه. به كشتن او قاتل از ذنوبش خارج مىشود فيغسل منها. از ذنوبش غسل مىكند. در غسل توبه اين جور بود كه آن ذنوبى كه كرده است غسل بر آنها مستحب است، اين غسل هم مستحب مىشود براى آنها. اين هم يك نكتهاى بود كه باقى مانده است.
و هكذا رؤيت المسلوب كه سابقاً گذشته است آن هم همين جور است. روايتش ضعيف است. كسى كه عمداً و متعمداً مىرود آن كسى كه دار آويخته شده است او را ببيند كه او را هم كشتهاند، اين غسل دارد. بايد غسل بكند بعد از رؤيت. بعد از اين كه او را ديد. نه آن هم رواياتش ضعيف است. آن را هم صدوق نقل كرده است آن روايتش را. ظاهراً مرسله هم هست. گذشت اينها را. يك جهت ديگرى كه در ما نحن فيه باقى ماند، اين جهت است كه اين غسلهاى مستحبى اگر يادتان بوده باشد، اينها مجزى هستند از وضو. يعنى كسى اگر محدث بالاصغر بود بعد از اين غسلهاى مستحبى را اتيان كرد، ديگر غسل نمىخواهد. بلكه غسل كردن مستحب است. صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف اين را ملتزم نيست. ايشان ملتزم است بر اين كه نه غير الغسل الجنابه ساير اغسالى كه مكلّف مىكند، با آن غسل كردن بايد وضو بگيرد تا نماز خواندنش صحيح بشود. مقنى نيست غسل كردن اين اغسال از وضو. اين مسلكش اين است. اين مقنى است يا مقنى نيست در بحث غسل الجنابه بحث كردهايم مفصلاً. ملتزم شديم كه صحيحه محمد ابن مسلم دلالت واضحه دارد كه اىّ وضوءٍ عنقا من الغسل طبيعى الغسل است. اختصاص به غسل جنابت ندارد و مقتضاى اين اىّ وضوءٍ عنقا من الغسل حمل كردن آن روايتى است كه كلّ غسلٍ معه الوضو او را حمل كردن بر استحباب است. مشروع است. البتّه در غير غسل الجنابه. مشروع است كه وضو بگيرد. بهتر است. مستحب است. ولكن غسل مجزى است. مفصلّاً بحث كرديم. اين جا در عبارت عروه يك كلمهاى است. مىخواهم او را معنا كنم. در بعضى روايات اگر يادتان بوده باشد، در آن روايات وارد شده بود كه الوضو بعد الغسل بدعتٌ. دو تا روايت بود كه در او وارد شده بود كه الوضو بعد الغسل بدعتٌ. او را حمل كردهاند مشهور و صاحب العروه حمل كردهاند به غسل الجنابه. يعنى غسل جنابت را انسان كرد. بعد از او وضو گرفتن بدعت است. ولكن بعضىها مناقشه كردهاند كه آن جا كه زيرش غسل جنابت كه ننوشته است. الوضوء بعد الغسل بدعتٌ. هر غسلى بوده باشد. ولو غسل را هم ما حمل كرديم به آن قرينهاى كه آن جا بحث كرديم لغسل الجنابه.
ولكن صاحب العروه به جهت رعايت اين اشكال كه اشكال شده است كه اين روايت مىگويد وضو گرفت بعد الغسل بدعت است، مىگويد اولى اين است كسى كه گفتيم بايد وضو بگيرد با اين غسلها. آن وضو را كه مىگيرد، يا قبل از غسل بگيرد وضو را، يا در اثنا غسل وضو را بگيرد. كه غسل ترتيبى اول سر و گردن است. بعد طرفين است. بدن است. بالتّرتيب او بلاترتيبٍ. در غسل ارتماسى يك عام محقق مىشود. آن جا اثنا ندارد. اين كه مىگويند غسل ترتيبى، چون كه غسل ارتماسى اثنا ندارد. بدان جهت اين است. غسل ترتيبى را كه موجود مىكند، سر و گردن را كه شست. موالات كه در غسل معتبر نيست. مىتواند بقيه بدن را بعد از طرف عصر بشورد. بدان جهت مىگويد خب وقتى كه سر و گردن را شست غسل تمام نشده است ديگر. وضو بگيرد، بدن خشك بشود و اينها و وضو بگيرد و بعد بقيه بدن را بشورد. كه الوضو بعد الغسل بدعتٌ شاملش نبوده باشد. اين هم اين خصوصيتى است كه در عبارت عروه دارد. بعد گذشتيم. مىماند يك مسأله مهمّه.
ايشان مىفرمايد كسى كه معذور است. نمىتواند اين اغسال را اتيان بكند. يا به جهت اين كه آب ضرر دارد بر او. يا آب موجود نيست. ايشان مىفرمايد عوض اين اغسال مستحبه تيمم كند. مىگويد اين اغسالى را كه گفتيم اگر كسى متمكّن از اينها نبوده باشد، به آن امورى كه انشاء الله در بحث تيمم مىآيد. عدم تمكّن اقسامى دارد. آن اقسامى را كه متمكّن نيست، آب ندارد. ضرر دارد. يا غير ذالك كه خواهيم گفت اگر متمكّن نيست از اين غسل كردن، تيمم بكند. و اين تيمم بدل از آن اغسال مىشود. چون كه بدل، بدل از غسل است. بعضى علماى ما و اصحاب ما و فقهاى ما، در اين حكم اشكال كردهاند كه نه تيمم اين جا مشروع نيست. آنها گفتهاند در روايات ما لسان اين است كه التّيمم احد الطّهورين. اين هست. اذا تيمم فقد فعل احد الطّهورين. التّراب احد الطّهورين. الارض طهورٌ. بدان جهت چيزى كه هست اذا تيمم يجزيه الى ان يحدث او يجب ماءً. تيمم وقتى كه كرد مىماند. طهر است. احد الطّهورين است. گفتهاند اينها اين اغسال مصنونه طهارت نيست در اينها. چون كه طهارت احتياط به سبق حدث دارد. اين اغسال مصنونه مستحب است، ولو انسان حدثى نداشته باشد. مثل اين كه فرض كنيد شب جمعه است. نماز شب را وضو گرفته بود. خوانده بود. وقتى كه طلوع الفجر شد وضو دارد. هيچ محدث به حدثى نيست. لا اصغر و لا اكبر. غسل جمعه مستحب مىشود. چون كه طلوع فجر شد. براى اين كه اين محدث نيست. اين اغسال طهر نيستند. اين كه در روايات معصوم (ع) حتّى در آيه مباركه فلم تجدوا ماءً فتيمموا اين كه اين تيمم را بدل وضو و غسل قرار داده است، در طهر قرار داده است. يعنى جايى كه وضو و غسل طهر است، آن جا اگر متمكّن نشديد از آن طهر و طهارت، آن جا تيمم بكنيد. خب اغسال مستحبه كه اينها طهر نيستند. بدان جهت بعضىها و منهم هذا السّيد الجليل كه مرحوم بروجردى است مناقشه كرده است در حاشيهاش كه در اين موارد مشروعيّت تيمم ثابت نيست. وقتى كه اين حرف را گفتيم يك مطلب ديگر هم ثابت مىشود.
آن مطلب ديگر عبارت از اين است كه كسى بگويد كه نه، التّيمم احد الطّهورين مراد از طهور غسل و وضو است. كه ما هم همين جور گفتيم. گفتيم غسل خودش طهور است. وضو خودش طهور است. ما گفتيم بله اين همين جور است. طهور يعنى وضو و غسل. ولكن وضو و غسل خاص. آن وضو و غسلى كه بعد الحدث است. او طهور مىشود. و الاّ وضو تجديدى طهور نيست. وضو گرفتهايم. دوباره باز وضو مىگيريم. مستحب است. على تَرى مىتواند فقيهى بگويد كسى كه نمىتواند وضو بگيرد، و وظيفهاش براى صلاة تيمم است، يك تيمم كرد. خب تيمم كرد ديگر. شد پاك. تيمم دومى مستحب است كه التّيمم احد الطّهورين نه اين كه هر چيزى كه مترتّب بر وضو و عنوان غسل است بر تيمم بار مىشود. معنايش اين نيست. و معنايش عبارت از اين است كه تيمم مثل وضو و غسل است در اين كه مىشود در طهارت. يعنى شرايطى كه معتبر است در صلاة طواف كه طهارت در او مثل او است. و منهنا چون كه اين غسلها طهارت نيستند، بدان جهت تيمم قائم مقام نمىشود. و الاّ لازم بود ملتزم بشويم كه كسى كه نمىتواند وضو بگيرد. تيمم كرد، تيمم دومى هم مستحب است. چون كه الوضو بعد الوضو مستحب است. تيمم هم احد الطّهورين است. كالوضو است. از اين حرف يك چيزى زاييده مىشود و آن اين است اين اغسال مستحبه اگر گفتيم اينها بعد الحدث مقنى از وضو هستند كما اين كه ملتزم شديم، اگر كسى غسل را متمكّن نيست. ولكن تيمم را متمكّن است. تيمم مىتواند عوض غسل جمعه بكند. گفتيم تيمم دليل بر مشروعيّتش ندارد. آنهايى كه گفتهاند مشروع است، بعضى از آنها هم ملتزم شدهاند كه مقنى از وضو نيست. بايد براى وضو متمكّن است براى صلاة وضو بگيرد. متمكّن نيست بايد يك تيمم ديگر بگيرد. آن تيمم بدل از غسل جمعه با او نمىشود نماز خواند. با غسل جمعه كه نماز مىشود خواند اين حكم خود غسل است.
و امّا تيممى كه بدل از غسل جمعه است، غسل ليلة القدر است، با او نمىشود نماز خواند. بايد تيمم ديگر بگيرد. اين حرف را گفتهاند. امّا سابقاً گفتيم. اگر گفتيم غسل مقنى از وضو است، كما اين كه وضو هميشه طهر نيست. وضو بعد الوضو، وضو دومى طهر نيست. به وضو كه طهارت مىگويند چون كه بعد الحدث واقع بشود، طهارت مىشود. اين غسلهاى مستحبى هم بعد الحدث واقع بشود طهارت مىشود. همين طهر مىشود اينها. بدان جهت التّيمم احد الطّهورين لازمهاش عبارت از اين است كه تيمم هم آن وقتى كه غسل نيست و حدث هم نيست ولكن غسل جمعه مىخواهد بكند. تيمم بكند احد الطّهورين است. چون كه اين تيمم هم بعد الحدث واقع بشود، حدث را رفع مىكند. الان اين تيمم بدل از غسل است. ولكن تيمم بعد الحدث واقع بشود رفع مىكند. اين هذا تمام الكلامنا. غرض اين است كه بدان جهت ما گفتيم در تيمم بدل از اغسال مصنونه به قصد رجاع اتيان مىشود. چون كه اين شبهه است. و هكذا اين تيمم بدل از اغسال مصنونه اگر رجاعاً اتيان شد با آنها نمىشود نماز خواند. مقنى از تيمم لصّلاة نيستند،
سؤال؟ آن هم روايتش ضعيف است. آن هم روايت گفتيم هر چه معتبر بود گفتيم. بقيه ديگر آنها روايتش ضعيف است و مبنى بر احتياط است. يقع الكلام فى التّيمم انشاء الله تعالى.
|