جلسه 1080

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:1080
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1375 ه.ش‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين فحص بود، عن الماء، عرض كرديم اگر ما ملتزم شديم قول خبر ثقه و قول خبر العدل اخبارش به عدم الماء كافى است، به عدم الوجدان در اين اطراف، عدم وجدان ماء ثابت مى‏شود به اخبار العدل احتياجى به استنابه نيست. اما اگر اشكال كرديم، يا گفتيم خبر العدل و الثقه كافى نيست بيّنه معتبر است،در اين موارد اگر استنابه بشود و وكيل بگويد بر اينكه آب نيست، قولش مسموع مى‏شود. ولو عادل نباشد. ثقه و امانت كافى است، به سيرة من العقلا.
يك وقت عادل يا ثقه كه ما ملتزم شديم خبرش معتبر است نمى‏گويد من شهادت مى‏دهم يا خبر مى‏دهم كه در اين اطراف در غلوه و غلوتين آب نيست، مى‏گويد من پيدا نكرده‏ام. شايد من اشتباه كرده‏ام. غفلت كرده‏ام. من شهادت به عدم الماء نمى‏دهم. ولكن من گشته‏ام پيدا نكرده‏ام. در اين صورت استنابه اگر بوده باشد كافى است. اما اخبار العدل به عدم الماء يا خبر ثقه به عدم الماء نيست. آن شهادت نمى‏دهد و خبر به عدم الماة نمى‏دهد. او فقط مى‏گويد من پيدا نكرده‏ام. بدان جهت اگر نايب من بود، فحص او فحص من حساب مى‏شود. كانّ من آب را پيدا نكرده‏ام، مجزى مى‏شود. و اما استنابه نبود اين بايد خودش فحص كند، چونكه اخبار تمام نيست به عدم الماء و خودش هم كه فحص نكرده است و خودش مكلف بود فحص كند يا باسنابه و بالمباشره. نه به مباشره فحص كرده است نه به استنابه. فرقى استنابه با اخبار بر اينكه ثقه خبر بدهد به عدم الماء در اين صورت هم بگوييم خبر ثقه و خبر عدل معتبر است، وقتى كه اخبار از عدم الماء داد مع ذالك به استنابه احتياجى هست در يك صورتى. آنجايى كه خبر العدل قائم است به اينكه ما وجدة الماء بعد تحصيل. نمى‏گويد بر اينكه ليس ماء. اگر خبر از عدم الماء نمى‏دهد عادل و ثقه اين شخصى كه مى‏گويد ما وجدة نايب بشود كافى است. چونكه ما وجدة، ما وجدة دو نفر است. و اما اگر استنابه نبوده باشد، در اين صورت خود شخص بايد يا فحص كند يا نايب ديگر بگيرد. اگر احتمال بدهد كه آب موجود است و اين شخص به او نرسيده است. اين گذشتيم.
كلام در اين مسئله بود كه اگر فرض كنيم شخصى قبل الوقت تعبد ماء را كرده بود و ماء را پيدا نكرده بود. وقت الصلاة داخل شد. آن طلب قبل دخول وقت الصلاة كافى است، يا بعد دخول وقت الصلاة دوباره بايد فحص كند. اين دو صورت دارد. يك صورت اين است كه قبل وقت الصلاة آن محلى را كه فحص كرده است كه آنجا آب پيدا نكرده است، بعد دخول وقت الصلاة كوچ كرده است در جاى ديگر و در جاى ديگر احتمال مى‏دهد در اطراف آب بوده باشد. صاحب العروه مى‏فرمايد بلا شبهة فحص لازم است. چرا؟ چونكه وقت داخل شده است، صحيحه زراره مى‏گويد بر اينكه المسافر مادام فى الوقت يطلب الماء. اين خواهيم گفت اين صحيحه هم مى‏گويد طلب ماء بكند، هم در سيرش، هم در رحل و غافله خودش و هم در اطرف طريقش،او را هم مى‏گيرد مادام فى الوقت. غايت الامر آن وقتى كه فحص كرده بود فحص قبل الوقت بود. الان كه وقت داخل شده است، صحيحه زراره مى‏گويد مادامى كه وقت است باز طلب بكن. و احتمال مى‏دهد اين موضع، موضع آخرى است آب بوده باشد در غلوه و غلوتين بايد فحص كند. آن معتبره سكونى مى‏گفت كه فحص در يك مكان بيشتر از غلوه و غلوتين واجب نيست. در آن يك مكانى كه بايد از او فحص‏
بشود در آنجا بيشتر از غلوه و غلوه لازم نيست. اين مكان آخر است. منتقل شده است مكلف به او، بدان جهت در اين مكان هم غلوه و غلوتين را بايد فحص كند. اين را مى‏گويد بلا شبهة همين جور است.
سؤال؟ نگفتيم در يك طرف بوده باشد. اگر دو طرف احتمال مى‏دهد دو طرف، سه طرف، سه طرف. چهار طرف، چهار طرف. فحص از آن مواضعى كه احتمال مى‏دهد آب بوده باشد در طريقش يا در يمين و يسار طريقش. گذشتيم اين را. ايشان اينجور مى‏فرمايد، اين را ياد داشته باشيد كه فرمود مع الانتقال فى مكان آخر، اگر قبل الوقت فحص كرده است و احتمال مى‏دهد در مكان آخر آب پيدا بشود بلا شبهة بايد فحص كند. و انما الكلام در صورتى است كه بعد دخول وقت هم در همان مكان اول است كه قبل الوقت او را فحص كرده است و آب پيدا نكرده است. بعد دخول الوقت دوباره همانجاها را فحص كند، فحص را تكرار كند يا نه؟ ايشان در اين صورت مى‏فرمايد در آن فرضى كه احتمال اصول به ماء را ندارد. فحص لغو مى‏شود. تكرارش لزومى ندارد. اما اگر احتمال وصول فى الماء در اين دومى بدهد، احتياط اين است كه بايد فحص را اعاده بكند. احتياطش هم احتياط وجوبى است. احتياط است، بر اينكه فحص بكند. ديروز عرض كردم اين احتمال از دو جهت ناشى مى‏شود. يك جهت اين است كه احتمال مى‏دهد قبل الوقت كه فحص كرد شايد در آن فحصش از يك آبى كه در يك جا بود غفلت كرده است. او را نديده است آن آب را. احتمال مى‏دهد. چونكه انسان همين جور است. ربما وقتى كه عملى را مشغول است از بعضى خصوصيات آن عمل غافل مى‏شود. سوره را نخوانده ركوع مى‏كند مثلا در صلاة. اين هم همين جور است. احتمال مى‏دهد يك جايى بوده است در آنجا آب بود، از آنجا غافل شده است، گذشته است. يك اين نحو مى‏شود.
يك نحو اين است كه نه، آن وقت آب نبود يقينا. احتمال داد آن نهرى را كه ديد قبل الفحص خشك است الان در آن آب آمده باشد. كه مى‏گفتند مطر اصابت كرده است، فصل بهار است، اينجا نباريد، آنجا باران باريد و آب است آنجا كه احتمال مى‏دهد تجدد الماء. ايشان مى‏فرمايد در اين صورت احوط چه چيز است؟ احوط اين است كه بايد اعاده بكند، اما در صورت احتمال الغفله، در اين صورت لزومى ندارد فحص كردن. چرا؟ چونكه سيرة العقلا بر اين است به احتمال الغفله در صورتى كه انسان فعلى را اتيان كرده است و بعد شك مى‏كند در آن فعل خلل وارد شده است بواسطه غفلت به آن خلل اعتنا نمى‏كند. بدان جهت اين فحص كرده است، احتمال مى‏دهد در اين فحصش غفلتى بوده باشد. آن احتمال غفلت اعتنا نمى‏شود. اين سيرة العقلا بر اين است كه جايى كه احتمال غفلت در فعلى بشود، به احتمال غفلت اعتنا نمى‏كنند. فعل خودش، نه فعل الغير. جايى كه فعلى را براى خود اتيان كرده است يا نايبش فعلى را براى او اتيان كرده است احتمال غفلت بدهد اعتنا به او نمى‏كنند. اين هم داخل مصداق اصالت الصحت است در فعل الغير و در فعلى كه خودش اتيان كرده است.
اما در صورتى كه احتمال تجدد الماء بدهد. بايد فحص كند. چرا؟ براى اينكه صحيحه زراره دلالت مى‏كند بر اينكه، وقتى كه مسافر احتمال الماء را داد بعد دخول الوقت بايد طلب كند ماء را، مادامى كه وقت باقى است. اين احتمال ماء مى‏دهد كه آب تجدد پيدا كرده است و بايد فحص كند. بعضى‏ها فرموده‏اند بر اينكه در ما نحن فيه فحص لازم نيست با احتمال تجدد. چرا؟ چونكه استسحاب عدم جريان الماء فى الذالك النهر جارى است. در ما نحن فيه در آن نهر يقينا آب نبود و من هم در آن وقت واجد الماء نبودم. الان نمى‏دانم آب جارى شده است يانه؟ استسحاب مى‏گويد جارى نشده است، تو هم واجد الماء نيستى، الامر كما كان. و اين كه روايات طلب الماء استسحاب را از كار انداخته بود، استسحاب قبل الطلب را از كار انداخته بود و اين استسحاب، استسحاب بعد الطلب است. در آن موضعى كه طلب كرده‏ام استسحاب مى‏گويد دوباره طلب نكن، تو فاقد ماء هستى. ادله طلب الماء كه صحيحه زراره و معتبره سكونى بود، آن استسحابى كه قبل الطلب بود آن استسحاب را القاء كرده است و اما آن استسحابى كه بعد الطلب قبل دخول‏
الوقت طلب شده است، او را القا نكرده است. اين فرمايش را ولو بعضى اجلا فرموده‏اند رضوان الله، ولكن به نظر قاصر ما اين تمام نيست. چونكه صحيحه زراره مادام الوقت دارد. مى‏گويد المسافر يطلب الماء مادام فى الوقت فاذا خاف الفوت فاليتيمم و يصلى. مسافر مادامى كه فى الوقت است بايد طلب كند ولو طلب اين بعد الفحص قبلى بشود كه در آن فحص قبلى آب نبود، آن احتمال مى‏دهد آب آمده است. چاه بود آن وقت آب نداشت، احتمال مى‏دهد كه الان يك خرده آب جمع شده است تحتش. ترشح دارد. يطلب الماء مادام فى الوقت و مفروض اين است كه از اينجا كوچ نكرده است و نمى‏خواهد هم كوچ كند در آخر وقت. المسافر يطلب الماء مادام فى الوقت. استسحاب اصل عملى است، اين كلمه را ياد بگيريد. استسحاب اصل عملى است با اطلاق روايت و ثبوت دليل اجتهادى كه اطلاق روايات دليل اجتهادى حساب مى‏شود موردى بر استسحاب نمى‏ماند. اطلاق صحيحه مى‏گويد كه بايد فحص بشود و منهنا كتبنا بر اينكه اظهر لزوم عادت الفحص است. در جايى كه احتمال بدهد تجدد الماء را. در صورت غفلت گفتيم نه، فعل خودش حمل مى‏شود به عدم الغفله. فعلى است كه در غفلت او اعتنا نمى‏شود و احتمال غفلت. اگر اطمينان به غفلت داشته باشد، اطمينان حجت است. مجرد، احتمال الغفله اعتنايى به او نمى‏شود. بعد همين صاحب العروه، همين مؤلف مسئله ديگر مى‏گويد، مى‏گويد ولكن اگر اين مكلف بعد دخول الوقت در يك جا منزل كرده بود. اتراق كرده بود و در بعد دخول الوقت فحص كرد از ماء ولكن پيدا نكرد آب را. گشت و گشت ديد آب نيست، پيدا نمى‏كند. برگشت. الان هنوز نماز نخوانده است. چونكه هنوز وقتش باقى است. در اين صورت بعد از زمانى، بعد از يك ساعتى، احتمال داد بر اينكه آب بوده باشد. الان فحص كند آب پيدا مى‏كند يا به جهت آنى كه سابقا غفلت كرده است الان مى‏رسد به آب يا سابقا كه فحص كرده بود آب نيامده بود، الان آمده است. ايشان مى‏فرمايد بنا بر احوط بعد دخول وقت الصلاة، اگر احتمال بدهد تجديد فحص لازم نيست الاّ اذا احتمل الاصول. همان احتياطى كه سابقا كرده است، در اينجا هم كرده است. ولكن اگر يادتان بوده باشد، در مسئله قبلى تفسير داده بود فرمود اگر از آن مكان اولى كه فحص كرده است، منتقل بشود بلا اشكال فحص لازم است. اما در آن صورتى كه در مكان اولى هست احتياط اعاده است مع احتمال الوصول. ولكن در اين مسئله فرقى نمى‏گذارد. تفسير نمى‏دهد. ميگويد مسافرى كه بعد دخول الوقت فحص كرده بود بعد اگر احتمال بدهد فحص كند آب پيدا مى‏كند، احوط وجوبى اين است كه فحص كند. مقتضى الاطلاق. مقتضى الاطلاق اين است كه فرقى ندارد. ما بين اينكه در آن مكان اول بوده باشد يا در مكان اول منتقل شده باشد. فرق گذاشته است اين پير فقه. ما آنجايى كه فحص قبل الوقت بوده باشد، آنجا اگر منتقل بشود فحص بلا اشكال است. منتقل نشود مع احتمال الاصول فحص احتياط است. ولكن در فرع بعدى كه فحص اول بعد الوقت بود، بعد احتمال بدهد كه فحص بكند، آب پيدا مى‏كند يا فرض اينكه در مكان اول بماند كه اتراق كرده است يا منتقل بشود كه احتمال بدهد در مكان بعدى فحص بكند آب پيدا مى‏كند وجوب الفحص احتياط است. الاّ اشكال اينجا در صورتى كه فحصش قبل الوقت بشود اينجا مبنى بر احتياط است.
توجه كنيد عبارت را بخوانم، اين مسئله اولى است. مى‏گويد اذا طلب قبل دخول الوقت الصلاة و لم يجد ففى كفايته بعد دخول الوقت مع احتمال الاصول عليه كه آيا آن فحص قبلى كفايت مى‏كند بعد دخول الوقت در صورتى كه احتمال مى‏دهد به آب برسد، مع الاصول الاحتمال اصول على الماء لو اعاده. اگر آن فحص را اعاده بكند، اشكال. اشكال است لا يترك الاحتياط بالاعاده كه بايد فحص بكند با احتمال وصول. اين احتياط، احتياط وجوبى است. اما مع انتقاله عن ذالك المكان و اما آن مكان اولى كه فحص كرده بود منتقل بشود فلا اشكال فى وجوب الفحص. يعنى وجوب الفحص اعاده، مع الاحتمال المزبور مع وجوده فلا اشكال فى وجوب الفحص مع الاحتمال مذكور كه آب پيدا بكند در مكان دومى. اين مسئله اولى. اذا طلب الماء بعد دخول وقت الصلاة فلم يجد. يكفى فى غيرها من الصلوات.
اين كفايت مى‏كند در صورتى كه صلوات ديگر مى‏خواند. فلا تجب الاعاده عند كل صلاة ان لم يحتمل الاصول. اگر احتمال اصول ندهد مع الاعاده والاّ الاحوط الاعاده. احوط اين است كه آن فحص را اعاده بكند، بلا فرق ما بين اينكه در مكان اول بوده باشد يا منتقل شده باشد. فرقى نمى‏كند، احتمال اصول بدهد بايد فحص را اعاده كند. كلام اين است كه در فرض اول وجه اين كه بايد اعاده بكند بنا بر قول ما، على الاظهر بنا بر قول صاحب العروه على الاحتياط وجهش را گفتيم كه مقتضى صحيحه زراره با احتمال تجدد الماء اين است كه فحص را بايد تكرار كند و اما اگر منتقل شد اين مكان دومى است. صحيحه زراره مى‏گويد مادام فى الوقت بايد توجه كرد. بايد اين فحص را بكند در مكان دوم.
سؤال؟ وجوب مدخليتى ندارد. فحص طريق است بر اينكه احراز كند كه آب نيست قبل الوقت باشد يا بعد الوقت باشد. وقتى كه بعد الوقت هم فهميد احتمال تجدد الماء نداد همان كافى است، اين را ديروز گفتيم.
كلام اين است كه اين مسئله با مسئله قبلى چه فرق دارد؟ فرقش اين است در ما نحن فيه وقتى كه بعد دخول الوقت فحص كرد و بعد دخول الوقت آب پيدا نكرد خواست صلاة دوم را بياورد تيممش لصلاة الاولى صحيح بود. كلام در صلوات آتيه است. يكفى لغيرها من الصلوات. تيمم اولى‏اش قبل الفحص وقتى كه فحص كرد تيممش صحيح نيست. چونكه احتمال تجدد به ماء مى‏دهد. آنجا صحّت تيمم محرز نبود. ولكن در فرع ثانى صحّت التيمم محرز است. براى صلاة قبلى تيمم كرده است، چونكه فاقد الماء بود، فحص كرده بود آب پيدا نكرده بود. الان يا در آن محل احتمال مى‏دهد كه آب باقى مانده باشد شب شد نهر آب بيايد يا منتقل شده است به مكان ديگرى كه آنجا آب نيست احتمال مى‏دهد فحص كند آب پيدا كند. شك در بطلان التيمم است. كه آيا تيممش باطل است يا نه؟ چونكه شارع فرموده است آن متيمم اذا تيمم آن تيممش باقى است، يصلى با آن تيمم صلوات را ما لم يحدث، او لم يجد ماء. مادامى كه حدث صادر نشده است و آب پيدا نكرده است. بدان جهت در ما نحن فيه نسبت به صلوات بعدى كه مى‏خواهد اتيان كند چه در مكان اول، چه منتقل بشود به مكان ثانى استسحاب اقتضى مى‏كند كه تيممش باقى است. بدان جهت فحص را در مسئله ثانى على الاطلاق فرمود، چه در آن مكان اول بوده باشد، چه در آن مكان دومى بوده باشد فرقى نمى‏كند. در ما نحن فيه استسحاب است. ولكن اين را مى‏دانيد كه اين استسحاب به زمين خورده است. چونكه جماعتى گفته‏اند كه آن استسحابى كه قبل التيمم است او را روايات وجوب التعلم از بين برده است. و اما استسحابى كه در صحت اين تيمم و در بقاء تيمم جارى است، آن استسحاب به زمين نخورده است و آن استسحاب باقى مى‏ماند. ولكن اين كلام به نظر قاصر و فاطر ما صحيح نيست. چونكه صحيحه زراره فرمود المسافر يطلب الماء مادام فى الوقت. مفروض اين است كه وقت صلاة بعدى است. وقت صلاتى است و هنوز در وقت است و احتمال وصول ماء را مى‏دهد كه احتمال مى‏دهد آب موجود بوده باشد. در ما نحن فيه امام فرمود المتيمم، تيممش يصلى به صلواتك الاّ ان يحدث او لم يجد ماء. آن يحدث بالوجدان حدث صادر نشده است از اين متيمم. اما احتمال وجدان ماء مى‏دهد. آن صحيحه زراره مى‏گويد كه مادام الوقت بايد طلب كند. استسحاب در ناحيه عدم وجدان ماء جارى نيست. صحيحه زراره او را القاء كرده است مادامى كه مكلف در وقت است. با احتمال الاصول كما ذكرنا. با احتمال صحت از ناحيه عدم وجدان است. عدم وجدان بايد احراز بشود تا بگوييم تيممش صحيح است. و عدم وجدان يا با وجدان محرز مى‏شود يا با استسحاب. به وجدان كه محرز نيست. استسحاب را هم شارع القا كرده است. چونكه استسحاب را القا كرده است استسحاب در ناحيه بقاء تيمم جارى نمى‏شود. چرا؟ چونكه احتمال مى‏دهيم كه منتقض شده است به تمكن الى الماء. اگر فحص كنم، آب را پيدا مى‏كنم.
بدان جهت استسحاب بايد بگويد كه نه، آب نيست تو تمكن ندارى. اين استسحاب مرده است به اطلاق صحيحه‏
زراره. صحيحه زراره اين را القاء كرده است بدان جهت كتب را فرقى ما بين آن مسئله سابق و مسئلتنا نيست، اگر احتمال تجدد الماء بدهد يا انتقال به مكان ثانى پيدا كند در صلاة ثانى بايد فحص كند. اين هم اين مسئله.
بعد ايشان اينجور شد كه مسافر وقتى كه طلب مى‏كند و فحص مى‏كند از ماء از يمين طريق و از يسار طريق در صورتى كه در هر دو احتمال بدهد ماء موجود بوده باشد، يعنى در آنجا يك اثر المائى بوده باشد كه احتمال مى‏دهد ماء موجود بوده باشد، درخت سبزى يا كذائى يا بنائى كه احتمال مى‏دهد آب هست آنجا اين شخص، شخصش را شارع، مقدار فحصش را مع خوف و عدم الخطر تهديد كرده است به غلوه و غلوتين. يعنى اگر زمين سهله بوده باشد صاف بوده باشد به اندازده دو تير بايد برود فحص كند، بيشتر از دو تير هم احتمال آب بدهد واجب نيست فحصش. و اما شارع تهديد كرده است.
اما در جايى كه زمين، زمين سهله نبوده باشد تپه و اينها بوده باشد يا... آن ملتفت اشجارش اشكال دارد. آن تپه و اينها بوده باشد به مقدار يك تير رفتن يك تير فحص مى‏كند، بعد از او اگر احتمال داد آب را، فحص لازم نيست. كلام اين است كه اين تير چه تيرى است؟ براى اينكه اين را مى‏دانيد اين تيرى كه هست مختلف مى‏شود بواسطه قوسش. قوسها مختلف است. تيرها خودش مختلف است حيث اينكه هوا بر است، خيلى مى‏رود. يك تيرهايى است كه نه آنجور هوا بر نيست يا فرض كنيد راوى يك وقت مثل من است كه نمى‏تواند چند متر را بزند يك وقت يك آدمى قوى است كه تيرش قوت دارد، مى‏كشد كمان را. تير را مى‏برد جلوتر هوا فرق پيدا مى‏كند. يك وقت هوا بادى است، باد تند مى‏وزد. تير كم مى‏رود. يك وقت نه، هوا صاف است و هيچ بادى نيست كه مانع بشود از عبور مثلا تير، خيلى مى‏رود. ايشان مى‏فرمايد در عبارت عروه، مراد در اين غلوه و غلوه آن سهمى است كه متعارف باشد. قوسى است كه متعارف بوده باشد. آن رامى است كه متعارف بوده باشد من حيث القوت و الضعف. يكى هم رنگى متعارف بوده باشد، هوا متعارف بوده باشد. تير زنها آنجور نمى‏كشند، رنگ متعارف را معنا مى‏كنند. آنها... (قطع نوار).