جلسه 1087
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:1087
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1375 ه.ش
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم در مواردى كه وضو گرفتن و صلاة را با وضو اتيان كردن يا جنب صلاتش را با غسل اتيان كردن بر او ضررى بوده باشد. در اين موارد قاعده لا ضرر حكومت دارد. و اما در مواردى كه ضرر محرز نيست. ضرر وقتى كه محرز نشد تارتا مكلف خوف عن ضرر دارد ولو علم ندارد به ضرر. ولكن خوف از ضرر دارد.
عرض كرديم در اين موارد از روايات استفاده مىشود كه خوف الضرر موضوع است بر انتقال وظيفه از صلاة مع الطهارت المائيه به صلاة مع الطهارت الترابيه. بعضى از روايات را ذكر كرديم. بعضى از روايات هم در ما نحن فيه باقى مانده است. يكى از اين روايات صحيحه محمد حلبى استم. (محمد ابن على حلبى) اين روايت در باب بيست و پنجم از ابواب التيمم روايت دومى است. محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد عن محمد ابن سنان عن عبد الله ابن مثقان اين سند ضعيف است، محمد ابن سنان دارد. و عن الفضاله يعنى محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد. عن فضاله عن حسين ابن عثمان، كه حسين ابن عثمان رواسى بوده باشد. يا آن يكى بوده باشد هر دو ثقه هستند. عن عبد الله ابن مثقان عن محمد الحلبى. اين سند دومى صحيحه است. قال قلت لابى عبد الله عليه السلام، ان يكون مع الرجل معه ماء القليل. مرد آب كمى دارد. فان هو اغتسل خاف العطش. اگر غسل بكند مىترسد بعد به عطش مبتلا بشود. ايتغتسل به او يتيمم؟ غسل بكند يا تيمم بكند. فقال بل يتيمم و كذالك اذا اراد الوضو. اگر خوف عطش داشته باشد وضو هم در آن موردى كه هست تيمم كند، اب را نگه بدارد. امام عليه السلام در جواب تفسير نفرمود از عطشى كه موجب هلاكت نفس است از آن عطش مىترسد يا عطشى كه تحمل بر او حرج است. و ضرر آن هلاكتى ندارد. ولكن تشنه است، لبهايش خشك شده است، حال ندارد. نفرمود كدام عطش است روحى له الفدا. فرمود مطلقا يتيمم و كذالك اذا اراد الوضو. بلكه اين كه سائل مىترسد عطشى پيدا كند كه بميرد يا مثلا مثل مرده بيافتد اين را سؤال نمىكند. چونكه اينجا عقل مستقل است كه آب را نگه بدار. القاء نفس در هلاكت حرام است. اين كه مىگويد يخاف خاف العطش، آن عطشى كه تحمل بر او اينجور ضررى دارد كه به مرتبه اينها نمىرسد كه القا نفس الهلاكت نمىرسد. امام هم فرمود، كسى فرمود شايد سائل بلد نبود سؤال كردن را. همين جور سؤال كرده است. آنجا اطلاق جواب الامام تنزل هم بكنيم دليل بر اين است كه مطلق موارد خوف الضرر، بر نفس ولو ضرر مرتبه هلاكت نفس نبوده باشد تيمم خوف اينجور ضرر موجب انتقال الوظيفه است.
بعد در روايت ديگر كه موثقه سماعه است، قال سألت ابا عبد الله عليه السلام ان الرجل يكون معه الماء فى السفر فيخاف قلت. آب كم است، مىترسد كه آبشان تمام بشود. يتيمم بالسعيد و يستقبل الماء. قال يتيمم بالسعيد و يستبقل الماء فان الله عزوجل جعلهما طهورا الماء السعيد. نه نگه دارد. از اين روايات معلوم مىشود بر اينكه در موارد ضرر انتقال وظيفه مىشود. تيمم مشروع مىشود. حتى از بعضى روايات ظاهر مىشود، كه ضرر لازم نيست متوجه به خودش بشود. اگر بترسد كه وضو بگيرد، غير متضرر مىشود. غير به حرج مىافتد. باز مىتواند در ما نحن فيه منتقل مىشود وظيفه، به وظيفه چه چيز؟ به تيمم. در باب سوم از ابواب التيمم صحيحه عبيد الله على الحلبى است. محمد
ابن على ابن الحسين باسناده عن عبيد الله على الحلبى، سند صدوق عليه الرحمه به عبيد الله على الحلبى سند صحيحى است. در مشيخه فقيه فرموده است. انّه سأل ابا عبد الله عليه السلام ان الرجل يمرّ باركيه. مردى مرور به چاهى مىكند. چاه آب دار. و ليس معه دلو. دلوى ندارد. قال ليس عليه ان يدخل ركيا وظيفه ندارد كه داخل چاه بشود. لان ربما الماء و رب الارض. رب الماء، رب الارض است. اين معنايش عبارت از اين است كه اينجا مناسبت سؤال را جواب، چونكه گفت دلو ندارد. يعنى اگر دلو ندارد بايد در چاه برود. اين در چاه رفتن يا ضرر بر خودش دارد كه مارى چيزى آنجا باشد بزند يا ضرر بر غير دارد كه داخل در چاه بشود، آب چاه خراب بشود، مردم احتياج دارند به اين آب. كما اينكه در صحيحه دومى هم اينجور است. در صحيحه دومى كه صحيحه عبد الله ابن... يك نكتهاى بگويم، تعجب از صاحب الحدائق قدس الله سره است ايشان با وجود اينكه مسلك اخباريت داشت به روايات به سندشان كمال احاطه را داشت. با وجود اينكه مسلك، مسلك اخبارى بود ولكن اين كمال دقت را به سند داشت. اين به جهت اينكه استدلال فقهى كه مىكرد،استدلالش تمام بشود. اشكال به اين وارد نشود كه اين مبنى بر مسلك اخباريين است. بدان جهت روايات موثقه را از بين اينها خيلى دقيقا قدس الله سره تميز مىدهد.
ولكن اينجا كه مىرسد مىگويد بر اينكه روى الصدوق قدس الله نفسه الشريف فى اسناده عن الحسين ابن سعيد عن عبيد الله على الحلبى. اگر اينجور بوده باشد سند، روايت مىشود مرفوعه. چونكه حسين ابن سعيد از عبيد الله الحلبى نمىتواند نقل كند. ما بينشان واسطه بايد بشود. ولكن كما رجعنا صاحب وسايل كه از خود من لا يحضر نقل مىكند. سند دارد به كتاب فقيه. حتى در كتاب فقيهى كه فعلا در يد ما است روايت اينجور است كه محمد ابن على ابن الحسين باسناده عن عبيد الله على الحلبى. روى اين اصل روايت صحيحه است، مرفوعه نيست. منتهى ايشان چه جور بوده است، نسخهاى كه در يد ايشان بوده است، چه جور بوده است، آنها را خدا مىداند. غرض آن روايت صحيحه است. روايت دومى كه صحيحه عبد الله ابن ابى يعفور است عبد الله ابن ابى يعفور سندش اين است، روايت دومى است در باب سه، محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد عن صفوان ابن يحيى عن منصور ابن هاضم همهاش اجلا هستند. عن عبد الله ابن ابى يعفور.. با عبد الله ابن ابى يعفور است. عن ابى عبد الله عليه السلام قال اذا اتيت البئر و انت الجنب فلم تجد دلوا و لا شىء تقرء به و نه شيئى كه مىتواند با آن آب بردارد. شامل مىشود اين صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف كه گفت ثوبش را بياندازد بعد از جذب ماء دربياورد اين مقتضاى ولا شىء... به است. شيئى كه با او هم آب را بكشد، پيدا نكند فاليتيمم بالسعيد. فان رب الماء هو رب السعيد و لا تقع فى البيع و لا تفسد على القوم ما اقعد. خود چاه وارد نشود كه آب چاه را خراب كند براى مرد. اين اضرار به غير است. حتى در آن مواردى كه خوف بر ضرر بر خودش ندارد، اضرار به غير دارد در وضو گرفتن و غسل كردن وظيفه منتقل مىشود اضرار به غير. اين موجب مىشود بر اينكه، مثل افساد الماء. وظيفه منتقل به غير مىشود. لا كلام در اينكه در جاهايى كه وضو گرفتن ضررى بوده باشد، ضررى بوده باشد طهارتا مقدمه وضو ضررى است، مثل اينكه به چاه وارد شدن او ضررى است، خوف الضرر دارد كه مار بگزد او را. يك وقت ضرر در خود استعمال الماء است. فرقى نمىكند، ضرر در آن ماء بوده باشد كه اول فرمود يا ضرر در استعمال الوضو بوده باشد. در استعمال الماء بوده باشد. در هر دو مورد اگر برسد، خوف ضرر داشته باشد، وظيفه منتقل مىشود به تيمم. اين را بدانيد يك مواردى هست كه ضرر حساب نمىشود. در آن موارد، ضرر حساب نمىشود. ولكن انسان به مشقّت مىافتد. تحملش مشكل است. مثل اينكه در هواى سرد، اين اگر وضو بگيرد، ضررى كه اينجور بشود مريض بشود، نفسش تلف بشود اينها نيست، اين پوست دست و صورتش زبر مىشود. بعد ترك برمىدارد. اين خون مىآيد، اين تطهير كردنش ترك برداشته است، ترك مهمى برداشته است،تطهير و اينهايش براى مشكل مىشود. كه از او تعبير به شين مىشود. ايشان قدس الله نفسه الشريف
بعد از تمام كردن اين ضرر مىگويد حتى اگر از شين بترسد، آن شينى كه تحمل بر او مشقّت دارد بر او وظيفه منتقل مىشود در ما نحن فيه با تيمم نماز بخواند. البته در اين صورت لا ضرر اگر حكومت نكند، لا حرج حكومت مىكند در صورتى كه تأمل او، دستهايش بى ريخت مىشود. خودش تحمل بر اين، يا صورتى كذا مىشود. پوستش كلفت مىشود و سياه مىشود و هكذا ترك و اينها برمىدارد، تحملش بر او شديد است دليل لا حرج برمىدارد ولو لا ضرر اگر در ما نحن فيه حكومتى نداشته باشد دليل نفى الحرج حكومت پيدا مىكند. اين كلام ايشان است.
اين در صورتى است كه طبيعى الوضو ضررى بوده باشد. طبيعى الغسل ضررى بوده باشد. اما اگر طبيعى ضررى نيست. ضرر در فرد آن طبيعت است. مثل اينكه فرض كنيد اگر اين شخص آب را گرم كند، با آب گرم وضو بگيرد يا غسل كند ترسى براى او نيست. ولكن با آب سرد وضو بگيرد يا غسل كند كه هوا سرد است ترس در آن وضو با آب سرد است. اين انتقال وظيفه نمىشود. چرا؟ چونكه آنى كه مطلوب است و قيد صلاة است، مطلوب صرف وجود صلاة است، مع صرف وجود الطهاره. به آن صرف وجود طهارت كه وضو و غسل است او حرجى نيست. چونكه ممكن است آب را گرم كند. متمكن است از آن صرف وجود طبيعى. انتقال وظيفه نمىشود. و خواهيم گفت كه اگر در اين صورت هم با آب سرد وضو گرفت، وضوء صلاتش باطل است. ايشان خواهد فرمود كه اگر با آب سر وضو گرفت نمازش باطل است. بايد آب را گرم كند با او وضو بگيرد. با تيمم هم بخواند باطل است. چونكه متمكن از صرف الوجود است. اگر جايى باشد كه تسخى الماء ممكن نيست، از صرف وجود طهارت متمكن ندارد. اين فرمايشاتى است كه ايشان فرموده است. در ما نحن فيه تحفى مىكند به اين دو تا مسئله. يك مسئله اين بود كه وجوب الوضو ضررى است، چونكه مسلك الى الماء ضررى است. دوم اين است كه نه، خود استعمال الماء ضررى است. كه امر ثالث بود كه موجب مىشود انتقال الوظيفه را. بعد شروع مىكند به مسائلى كه به اين دو تا موجب مترتب مىشود. اين مسائل بعضى هايش كما اهميت را دارد. يكى از آن مسائلى كه كمال اهميت دارد اين مسئله هيجده است كه پشت سر اين امر ثالث بيان مىكند. كه استعمال الماء از او خوف دارد. مىفرمايد اگر، ايشان اينجور مىفرمايد، كلام ايشان را نقل مىكنم. ايشان مىفرمايد انسان اگر تحمل ضرر كرد، مىترسيد به چاه برود. و مار هم زد. از مار مىترسيد. متحمل شد در چاه رفت. اين ضرر را متحمل شد. اين بعد از تحمل ضرر حكمش چيست؟ ايشان مىفرمايد اگر ضرر در مقدمات بود، ضرر مقدمات را متحمل شد، در اين صورت وقتى كه تحصيل آب كرد به آب رسيد، آب را پيدا كرد وظيفهاش وضو گرفتن است. ولو اول وظيفهاش اين بود كه مقدمه را ترك كند و تيمم كند و صلاة را با تيمم بخواند. ولكن وقت يكه مقدمه را اتيان كرد حتى بالوجه المحرم، خوف هلاك داشت. رفت اتفاقا هلاكى نشد، آب را پيدا كرد و شروع كرد به وضو گرفتن وضوئش صحيح است. چرا؟ براى اينكه بعد از اينكه اين مقدمه را اتيان كرد واجد الماء مىشود. حرام را موجود كرده است اگر مقدمه حرام است. آن حرام موجود شده است، واجد الماء است. مثل اينكه سابقا مىگفتيم آب مباح در اناء غصبى است اين اناء خودش را برداشت با آن آب مباحى كه در اناء غصبى است پر كرد آور وضو مىگيرد. گفتيم تصرف در اناء غصبى حرام بود. ولكن الان تصرف كرد و تمام شد آب را آورد بايد وضو بگيرد، اينجور گفتيم. اين ما نحن فيه هم اينجور مىشود، مقدمه اگر حرام بود اتيان شده است وضوئش هم صحيح است.
اما در صورتى كه ضرر در خود استعمال الماء بوده باشد. هوا سرد است، آب سرد است از استعمال الماء مىترسد. ايشان مىفرمايد در اين صورت اگر خود استعمال الماء كه وضو و غسل است غسل الوجه و اليدين، استعمال الماء است، اگر استعمال الماء ضررى بوده باشد وضوئش محكوم به بطلان است. بعد مىفرمايد و اما مورد الحرج سه قسم مىكند، ضرر در مقدمات. ضرر در خود استعمال الماء و اما موارد الحرج. مثل مسئله شين و اينها كه گفتيم. مىفرمايد در آن موارد حرج اگر متحمل حرج شد كه استعمال الماء حرجى است، اقوا اين است كه وضوئش صحيح است. ولكن
احتياط مستحبى است كه بر آن وضوئش تيمم را ملزم بكند. احتياط، احتياط مستحبى است. چونكه فتوا داد اقوا وضو صحيح است، بدان جهت احتياط، احتياط استحبابى مىشود. اما اينكه در مقدمات فرمود، مقدمات اگر ضررى بوده باشد، مكلف به وضو است، اين اشكالى ندارد و فرقى هم نمىكند. مقدمات، مقدماتى بود كه حرام بود، ارتكاب آنها. بعد از ارتكاب واجد الماء مىشود. مثل آن برداشتن آب مباح از اناء غصبى. بعد از اينكه آب را برداشت واجد الماء مىشود و وظيفهاش وضو مىشود. يا اينكه آن مقدمات آن نحوى نباشند كه حرام باشند كه خواهيم گفت. فرقى نمىكند در هر دو صورت. واجد الماء است و كلام ايشان متين است. و انما الكلام در جايى است كه خود استعمال وضو ضررى بوده باشد. ايشان مىبينيد كه در اين موارد، فرمود كه خود وضو و غسل محكوم به بطلان است. اين حكم به بطلان، اين را مىدانيد كه ضرر زدن انسان به خودش ضرر بزند، اين ضرر زدن دو قسم است. يك ضررى است كه جنابت بر نفس حساب مىشود. انسان انگشتش را ببرد. يا فرض كنيد بند انگشتش را ببرد. يا خودش عمدا و متعمدا كارى بكند كه كبدش از كار بيافتد. اينها جنايت بر نفس است. ظلم على النفس است و اين معنا جنايت على النفس حرام است. چونكه بر ظلم حرام است. در اين موارد اگر استعمال الماء اينجور ضرر بياورد حكم مىشود به بطلان وضو و غسل. چرا؟ چونكه اين وضو اين غسل حرام است خودش. خودش جنايت بر نفس است و ظلم بر نفس است و ظلم بر نفس است و مبغوض شارع است و نهى الشارع است. بدان جهت چيزى كه محرم بوده باشد و مبغوض شارع بوده باشد بالفعل او نمىتواند عبادت واقع بشود. چونكه عبادت واقع شدن به احد الامرين احتياج دارد. يكى اينكه آن متعلق امر بشود آن عمل. مىدانيد كه اين وضوئى كه محرم است، جنايت بر نفس است امر نمىشود. كما قرّ... خطاب النهى و حرمت جنايت بر نفس خطاب امر را تقييد مىكند كه ان لم تجدوا ماء فتيمموا مكلف را، تحريم شارع وقتى كه استعمال ماء را حرام كرد داخل فلم تجدوا ماء مىشود. بدان جهت وضوئض امرى ندارد. متعلق نهى است. صحّت عمل اين است كه نهى نداشته باشد. يك شرط ديگر اين است كه هر نحوى كه ندارد ترخيص فى التطبيق داشته باشد. مثلا شما فرض بفرماييد بر اينكه عمل نهى ندارد ولكن ترخيص فى العمل چيزى كه هست عمل نهى دارد ولكن محكوم به بطلان است. چونكه صحّت عمل موقوف به امر است كه نيست يكى هم امر ثانى اين است كه عمل صحيح مىشود. متعلق امر نيست ولكن ترخيص فى التطبيق دارد. مثل چه چيز؟ مثل اينكه شارع امر كرده است به وضو. من مىتوانم وضو بگيرم. اين وضوئى كه با آب اول مىگيرم اين خصوص اين امر را ندارد. طبيعى الوضو است. صرف الوجودش امر دارد. اين امر ندارد. ولكن ترخيص فى التطبيق دارد. وقتى كه شارع امر كرد به طبيعى الوضو، به صرف الوجودش و نهى از اين نكرد معنايش عبارت از اين است كه مىتوانى وضو را تطبيق با اين عمل بكنى. اطلاق مطعلق الامر در صورتى كه در فرد نهى نبوده باشد ترخيص در تطبيق را اقتضى مىكند. وقتى كه اينجور شد، اين وضوئى كه انسان جنايت بر نفس حساب مىشود هم نهى دارد، ترخيص فى التطبيق هم ندارد، در صحت عمل بايد امر داشته باشد كه نيست ترخيص در فى التطبيق داشته باشد كه ندارد، منهى عنه است مىشود فاسق.
اما يك ضرر ديگرى است كه آن ضرر ديگر به حدّ جنايت بر نفس نمىشود. انسان وضو بگيرد يا غسل كند، هيچ نمىشود. دو ساعت درد سر مىگيرد. سرش درد مىگيرد. خيلى هم درد مىكند با شدت. اين سرش شروع مىكند به درد گرفتن. خوب اين ضرر است، هوا سرد است مىلرزد و سر درد مىگيرد. يك روز يا نصف روز فرقى نمىكند. اما اين جنايت بر نفس نيست. اين سرماخوردگىاش رفع مىشود. اينجور ضرر هم ايشان هم مىفرمايد با اينجور ضرر هم تحمل بكند وضو بگيرد، وضوئش باطل است. اين حكم به بطلان الوضو در صورتى كه ضرر به وجه جنايت برنفس نرسد و ظلم بر نفس حساب نشود ضرر هست، ولكن در ارتكابش غرض عقلائى دارد. مىخواهد راحت بشود. از جنب ماندن خوشش نمىآيد. مىخواهد غسل بكند. اينجور ضرر حرام است يا نه؟ بعضى اصحاب فرموده است كه
بعله، ضرر بر نفس مطلقا حرام است. بدان جهت ضرر بر نفس هر جور اضرار فى النفس مىشود حرام. مگر در آن جاهايى كه سيره عقلائيه قائم است كه آنجور ضررها بر نفس عيبى ندارد. در تابستان مىرود براى تجارت. فرض كنيد با همان قطار مىرود. طول مىكشد. مسافت طولانى است. آنجا هم هوا گرم است، مىرود و برمىگردد نصف بدنش آب شده است. براى تجارت مىرود. آنها عيبى ندارد. چونكه سيره عقلا است بر تحمل آنجور ضررها. آنهايى كه گفتهاند مطلق الاضرار بر نفس حرام است، اينجاهايى كه به سيرة العقلا آن ضرر را متحمل مىشوند، لاغراض عقلائيه آن موارد را استثنا مىكنند. ما بقى تحت آنها مىماند كه يكى هم اين مورد است. كه انسان سر درد بگيرد، غسل بكند غرض عقلايى هم ندارد. چونكه فان رب الماء، رب السعيد. هر دو يكى است. در اين صورت حكم بطلان كردهاند. يا اينجور يا بايد قائل به بطلان اين را ملتزم بشوند كه بعضىها مثل شيخ انصارى (قطع نوار).
|