جلسه 1088

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:1088
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1375 ه.ش‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم‏
.تقسيم كرده است به قسمين ولكن اين هر مكلفى همين جور است، هر متمكنى فقط بايد وضو بگيرد تيمم نمى‏شود اين بالاطلاق است. قابل تقييد و تخصيص است. مى‏گوييم مخصص داريم كه در ما نحن فيه اين تخصيص به اين آيه وارد شده است. دليل ما چيست؟ دليل ما اين است وقتى كه وضو حرجى شد يا ضررش غير محرم شد، دليل لا ضرر و دليل لا حرج وجوب را برمى‏دارد. وجوب الصلاة تعيينا مع الوضو و الغسل برمى‏دارد. چونكه لا ضرر تكليفى كه موجب ضرر است، جعل نشده است. تكليفى كه موجب حرج بشود بر مكلف جعل نشده است. از آن طرف ادله استحباب الوضو و استحباب الغسل و الجنب آنها را قاعده لا ضرر و لا حرج حكومتى بر آنها ندارد. آنها در اطلاقشان باقى است. او مى‏گويد كه اگر وضو بگيرى مطلوب شارع است. جنب مى‏گويد اگر غسل بكنى مطلوب شارع است.
وقتى كه انسان وضو و غسل كرد اين وضو و غسلش صحيح است، مى‏شود طهارت. وقتى كه طهارت شد اذا قمت من الصلاة فغسلوا اين خطاب بر محدثين است. اين شخص وضو دارد. اين كسى كه وضو دارد عند ارادة الصلاة فالغسلوا كه تكليف به او نيست. او وضو دارد. خطاب به محدثين است. بدان جهت وقتى كه انسان وضو گرفت، مى‏شود متطهر، ايه شريفه ناظر است به آن كسى كه محدث بوده باشد عند القيام الى الصلاة و اين شخص متطهر است. بدان جهت در ما نحن فيه دليل لا حرج وجوب را برداشت. اگر وضو گرفت اينجور است، غسل كرد اينجور است. از آيه خارج مى‏شود و اگر فرض كنيد وضو نگرفت، غسل نكرد. دليل لا حرج مى‏گويد به تو وضو و غسل واجب نيست. ولكن تكليف صلاتى كه برداشته نمى‏شود. بدان جهت امام عليه السلام فرمود در اين موارد بر اينكه چيزى كه هست، وقتى كه از عطشت ترسيدى، عطشى كه حرجى بوده باشد، لا بعث ان لا يغتسل و ان يتوض‏ء و يتيمم لصلاة، شارع ترخيص داده است كه وضو را ترك كند و غسل را ترك كند، تيمم بكند. مثل ساير مواردى كه روايات معتبره كه رواياتش اوفوا بالعقود را تخصيص مى‏زند، او را تقييد مى‏كند المتلقات... تخصيص مى‏زند به رجعيات و بعولة الحق... چه جورى كه در آن موارد بواسطه روايات اطلاق آيات را تقييد مى‏كنيم، تخصيص مى‏كنيم ما نحن فيه هم از آن قبيل است.
غايت الامر اين است كه آنى كه مقيد است و مخصص است تارتا لسانش، لسان حكومت است. احلل الله البيع و حرّم الربا، در دليل وارد شده است كه لا رباء بين ولد و والده. خوب والد اگر فرض كنيد به پسرش قرض بدهد، صدهزار تومان كه بعد از شش ماه بايد صد و بيست هزار تومان بدهى. آن هم مى‏گويد آقاجان قبول كردم ملتزم شدم. اين چه فرق دارد كه شخص اجنبى، مادر به پسرش بگويد اين را. اين حرام، اين حلال. اين كه شارع مى‏گويد لا رباء بين الوالد و الولد اين لسان است. حاكم با مخصص در مقام اثبات فرق دارد. ولكن در مقام ثبوت هر دو تقييد مقام ثبوت است كه شارع رباع را حرام كرده است، غير آن ربائى كه بين الوالد و الولد است. او را حرام نكرده است. رباء است منتهى حرمتى نيست. اينجا هم شخص واجد الماء است مقام ثبوت ولكن آن واجد المائى متعين است وضو كه وضوئش حرجى و ضرر غير محرم نباشد. مقام ثبوت اينجور است. بدان جهت در ما نحن فيه اشكالى از اين جهت نيست، جمع بين المتناقضين...
سؤال؟ عرض مى‏كنم در ما نحن فيه گفتيم عقلى نيست. اين حكم عقلى نيست. اين خطاب شرعى است قابل تخصيص است. امام فرمود كه لا بعث ان لا يغتسل و يتمم. در آنجايى كه عطشى دارد، ولو مهلكى است، استبصال نفرمود، امام فرمود لا بعث ان يغتسل نه اينكه يحرم عليه ان يغتسل و يتيمم لصلاة. اينجا هم بين النقيضين لازم مى‏آيد؟ شارع تخصيص داده است واجد الماء را كه واجد الماء بايد وضو بگيرد و غسل كند الاّ فى موارد الحرج و الضرر و غير المحرم كه در آن موارد مخيّر است ما بين الوضو و الغسل و ما بين الصلاة مع التيمم. اين اشكالى ندارد.
سؤال؟ خطابات وضو كما اينكه در بحث وضو گفتيم دو تا است. يك خطاباتى است كه ارشاد به شرطيت است كه از او مثل مرحوم آخوند تعبير به وجوب غيرى مى‏كند. آن در ما نحن فيه آنى كه در حرج است وجوب الصلاة مع الوضو است. آنى كه حرجى است اشتراط الصلاة بخصوص الوضو اين حرجى است. ادله وضو اين وجوب الصلاة مع الوضو را برمى‏دارد. اصلش را برمى‏دارد. اصل صلاة مع الوضو كه خاصه‏اى از صلاة است اين وجوب ندارد. ولكن كلام ما اين است كه خطاب ديگرى داريم كه استحباب وضو و غسل را نفسيه است. سابقا گفتيم و صاحب العروه هم فرمود به قصد الطهارت، خود جنب شخصى كه جنب است ولو در نصف شب بلند شود بگويد بر اينكه من مى‏خواهم پاك بشود، بر اينكه غسل بكنم، محبوب شارع است. ان الله يحب المتطهرين. تطهر يعنى غسل و وضو است. از محدث بالاصغر وضو است. بلند شود وضو بگيرد، وقت نماز هم نيست. اين در ما نحن فيه محبوب شارع است. كلام ما اين است كه ادله لا حرج و لا ضرر به اين استحباب نفسى زورش نمى‏رسد. اين استحباب نفسى سر جايش مى‏ماند. وقتى كه جنب غسل كرد محدث بالاصغر وضو گرفت، اين مى‏شود متطهر. خوب وضو طهارت است، غسل طهارت است، مى‏شود متطهر. سؤال؟ اطلاق دارد ان الله يحب المتطهرين حتى در موارد حرج. براى اينكه افضل الاعمال احرجها. ولو حرجى باشد. ولو اين نحو بوده باشد. وقتى كه اطلاق داشت، ادله لا حرج قيچى نمى‏كند. حكومت ندارد بر اين، چونكه شارع ترخيص در ترك داده است. بدان جهت وقتى كه وضو گرفت مى‏شود متطهر. وجوب امر به تيمم گفته‏اند. وقتى كه امر به تيمم در صورتى است كه محدث بوده باشد. اين شد متطهر. از آيه خارج شد. سؤال؟ آخر امر به تيمم كسى كه وضو و غسل دارد، به او آمده است؟ عرض مى‏كنم وقتى كه ادله وضو استحباب داشت اين وضو بگيرد و غسل بكند مى‏شود متطهر. وقتى كه متطهر شد، آيه اصلا ناظر به اينها نيست كه امر به تيمم بيايد. اين متطهر است. آيه براى محدث مى‏گويد كه در موثقه هم هست اذا قمت من الصلاة من النوم. مال محدثين است. اين متطهر مى‏شود و طهارت دارد و صلاة هم لا صلاة الاّ بطهارة. صلاتش صحيح مى‏شود.
سؤال؟ اين لا يغتسل نهى در مقام توهم وجوب است، تكليف است. اين خيال مى‏كند كه آب كم بوده باشد يا از عطشش بترسد. چونكه عطش ممكن است حرج داشته باشد. چيزى نكند به او. امام عليه السلام مى‏گويد كه لا يغتسل. اين نهى در مقام توهم وجوب است. اصول صاف مى‏كند اين مطالب را. بل يتيمم معنايش اين است كه ترخيص در تيمم دارد.
بعد مى‏رسيم به اين مطلبى كه صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف مى‏فرمايد. چه مى‏گويد؟ مى‏گويد كسى ترسيد از اينكه وضو براى او ضرر دارد يا ترسيد بر اينكه فرض كنيد غسل براى او ضرر دارد. چه ضرر در مقدمات باشد، ترسيد از اين آن طرف برود آب بياورد وضو بگيرد، سبع بخورد او را. يا اينكه در استعمال الماء ترسيد كه ضرر دارد براى او. تيمم كرد داخل نماز شد و نمازش را خواند. بعد كسى آمد گفت كه فلان كس كجا وضو گرفتى، كجا غسل كردى؟ تو كه جنب بودى. مى‏گويد تيمم كردم. چون ترسيدم بروم سر آب گرگ من را بخورد. گفت خاك به سرت آنجا كه گرگ نيست. آنجا چيزى نيست. تبيّن عدم الضرر. خوف ضرر نيست. يا كس ديگرى بود، خيال مى‏كرد كه وضو گرفتن براى او ضررى است آن مجرد در مقدمات بود. بعد آن رفيقش گفت كه وضو نگرفتى، غسل نكردى، گفت‏
ترسيدم آب ضرر داشته باشد. دكتر حاذق بود گفت اتفاقا آب براى تو خيلى منفعت دارد. تو بدنش حرارتش بيشتر از متعارف است بايد او را خنك بكنى، والاّ خونت رقيق مى‏شود. رقيق رقيق مى‏شود خونت. اين بدان جهت متوجه شد كه خوف رفت. وقت هم باقى است. صلاة هم وقتش باقى است. صاحب العروه آن پير فقيه تفسير مى‏گويد. مى‏گويد اگر ازاله خوف در اثناء صلاة بشود يا بعد از صلاة بشود آن صلاة مجزى است. همين جور با تيمم بخواند و خدا حافظى بكند. برود. ولو وقت هم باقى باشد. حتى در اثناء الصلاة، اطلاق عبارت ايشان، اين را نسبت به عروه مى‏دهم، ببيند اين نسبت صحيح است يانه؟ ولكن مقتضى اطلاق كلام ايشان اين است اگر در اثناء صلاة هم متظاهر بشود خوفى نيست، در ما نحن فيه صلاتش صحيح است. اما اگر بعد التيمم و قبل الدخول فى الصلاة بفهمد كه بابا ضررى نيست، گفتند بابا اينجا هيچ ضررى نيست بايد وضو و غسل بگيرد. با آن تيمم نمى‏تواند داخل صلاة بشود. اين عبارت ايشان است كه براى شما مى‏خوانم، در اين عبارت اينجور دارد، دارد بر اينكه اذا تيمم و اعتقاد الضرر او خوف الضرر فتبيّن عدمه صحّ تيممه و صلاة. صلاة و تيممش صحيح است. در اثناء صلاة بشود يا بعد از اثناء صلاة بشود. نعم لو تبيّن قبل دخول فى الصلاة اگر قبل الدخول فى الصلاة تبيّن پيدا كرد وجب عليه الوضو او الغسل، وضو و غسل واجب مى‏شود. عرض مى‏كنم اين دليل بر تفسير ايشان چيست؟ دليل بر تفسير ايشان اين است كه ديروز با شما همراه بوديم كه خوف و ضرر موضوع است بر وجوب التيمم. ضرر واقعى موضوع نيست فقط. خوف الضرر هم موضوع است براى وجوب التيمم يعنى وجوب التيمم و موضوع او است. در اين صورت اين شخص فرض بفرماييد بر اينكه اين شخص خوف الضرر داشت و بدان جهت تيمم كرده است و تيممش هم صحيح است. علاوه بر اين كه رواياتى كه گفتيم خوف ضرر موضوع است نه خصوص ضرر واقعى، از آن روايات يكى هم اين صحيحه است. در باب پنجم از ابواب تيمم، روايت، روايت هفتمى است. محمد ابن الحسن باسناده عن سعد ابن عبد الله اشعرى قمى عن محمد ابن الحسين باب پنج، روايت هفتمى. محمد ابن الحسن باسناده عن سعد ابن عبد الله، عن محمدابن الحسين، خطاب اشعرى است رضوان الله عليه و محمد ابن موسى و موسى ابن عمر يزيد جميعا. و محمد ابن عيسى، محمد ابن عبيد است جليل القدر است. و موسى ابن عمير يزيد، آن كلامى در او هست. خيلى صاف نيست، بلكه صاف نيست اصلا. چونكه سه نفر هستند يكى‏اش جليل است، يكى هم بود كافى بود. عن احمد ابن محمد ابن ابى نصر البزنتى عن الرضا عليه السلام، فى الرجل تصيبه الجناب و به قروح او جروح. او يكون يخاف و على نفس. يا اينكه بر نفسش مى‏ترسد، قروح و جروح ندارد. در اين صورت من البر. فقال لا يغتسل و يتيمم. غسل نكند و تيمم بكند. اين لا يغتسل هم كه اين معنايش است. و يتيمم يعنى مى‏تواند تيمم بكند. در اصول گفته‏اند كه امر در مقام توهم ظهور دارد.
عن الرضا عليه السلام فى الرجل تصيبه الجناب به او جنابت مى‏رسد، قروح و جروح دارد. لا يخاف على برده، من البرد است از سرما مى‏ترسد كه مثلا تب و لرز بگيرد حتى يك ساعت. قال لا يغتسل و يتيمم. محل شاهد اگر مى‏خواهيد از روايات حكم استفاده كنيد روى اين ميزان، اين را ببينيد، چه مى‏گويد. بلا اشكال رجلى كه تصيبه الجناب و به قروح و جروح او موضوع واقعى است بر تيمم. آن كسى كه ذات القروح و الجروح است كه آن آب به او ضرر مى‏رساند مكلف است بر اين كه تيمم بكند. به او عطف كرده است او يكون يخاف على نفسه. خوف را بر موضوع حكم واقعى عطف كرده است. اين معنايش عبارت از اين است كه امام عليه السلام هم فرمود حكم يكسان است. اگر فرقى مى‏گذاشت در جواب كه خوفش اگر اينجور بشود جاى خوف بشود، نه اينجور نفرمود. فرمود كه در هر دو صورت حكم يكى است. از اين معلوم مى‏شود كه خوف الضرر موضوع حكم واقعى است. و هكذا در صحيحه داود ابن سرهان هم همين جور است كه روايت هشتمى است. در آنجا دارد كه محمد ابن الحسن باسناده عن سعد ابن عبد الله عنه، يعنى باز از سعد ابن عبد الله عن محمد ابن الحسن عن معاوية ابن حكم عن على ابن الحسن بالعباد
گذشتم و عنه عن احمد ابن محمد، عن احمد ابن محمد، احمد ابن محمد ابن عيسى است. احمد ابن محمد ابن ابى نصر عن داود ابن سرهان كه همه‏اش جليل هستند، عن ابى عبد الله عليه السلام فى الرجل تصيبه الجنابه و... او يخاف على نفسه من البر. قال يغتسل و يتيمم. تمامى اينها دليل بر اين مى‏شود كه، و اين روايات متقدمه كه خوف عدل ضرر است. چه جورى كه ضرر واقعى، اضرار واقعى موضوع بر جواز التيمم و ترك الغسل و الوضو است، كذالك. منتهى در جاهايى كه ضرر محرم بشود، انجا مخصص عقلى دارد. و هكذا در آن مواردى كه اينجور است، خوف هم در آن موارد همين جور است. بدان جهت صاحب العروه مى‏گفت كه اين كه مى‏ترسيد. موقع تيمم كردن با خوف تيمم كرده است، پس تيممش تيمم واقعى است. نماز را كه با طهارت داخل شده است خوب نماز را تمام مى‏كند يا بعد از نماز خوف ظاهر شده است. نماز را با طهارت اتيان كرده است. اما، اگر قبل از اينكه داخل صلاة بشود خوف زايل بشود. اذا قمت من الصلاة فاغسلوا مى‏گويد بر اينكه بايد وضو بگيرى. چرا؟ چونكه موقعى كه قائم است بر صلاة، واجد الماء است. قبل از اينكه صلاة را شروع كند واجد الماء شده است. يعنى متمكن از استعمال ماء شده است. دليل خوف الضرر را خارج كرده بود و حتى خود آيه ان كنتم مرضا كه از او استفاده مى‏شود. در اين مواردى كه غير محرم استثنا شده بود يا محرم استثنا شده بود، در اين موارد ديگر استثنا نيست. موضوع منقلد مى‏شود. مثل آن كسى كه فرض بفرماييد در سفر بود. مى‏خواست نماز بخواند، وضو گرفته بود، غسل كرده بود مى‏خواست شروع كند در ما نحن فيه به حدّ ترّخص رسيد. سوار ماشين شد كه نماز شروع كند، آن جلوتر مى‏ايستد ماشين. به حد ترّخص بلدش رسيد. نمازش را بايد تمام بخواند. موضوع عوض شد. اينجا هم همين جور است اين مى‏خواست نماز شروع كند خوف الضرر رفت، واجد الماء هست، مخصص ندارد، مقيّد ندارد، بايد وضوئش را تمام بكند. اين دليل فتواى صاحب العروه است. ولكن به صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف يك اشكال وارد است. خوف ولو ما قبول كرديم موضوع است، طريقى نيست كه كشف خلاف بشود. معلوم بشود كه آن طريق مصادف با واقع نبوده است. آنى كه ما اتيان كرديم انتصال حكم ظاهرى بود. انتصال حكم ظاهرى از واقعى مجزى نيست. آن داستان بيايد. بعد از اينكه اثبات كرديم حكم موضوع حكم واقعى است. اين را گفتيم، ولكن يا صاحب العروه خوف، خوف مستمر موضوع حكم واقعى است. آن كسى كه در وقت الصلاة خائف است بين الحدين، چونكه مطلوب صرف الوجود است، ظاهر آيه هم همين است. وقتى كه وظيفه قيام الى الصلاة شد آن كسى كه در بعضى وقت متمكن نيست ولو در آخر وقت متمكن است وظيفه او و قيام الى الصلاة در آن برهه تمكن است. وقتى كه در آن برهه‏اى كه متمكن است بلند شد بر صلاة در آن برهه نمى‏تواند وضو بگيرد، وظيفه تيمم مى‏شود. اين خوف، خوف مستمر. والاّ آنا خوف حاصل شد كه آن دليل نمى‏شود. موضوع حكم نمى‏شود. بدان جهت اگر اين حرف را كسى قبول نكند، بگويد نه خوف، مطلق الخوف ولو در بعضى وقت، (نيست گفتيم ظاهرا ولى خوف مستمر است) به نحوى كه متمكن از مأمور به خيالى از صرف الوجودش نشود. والاّ الان مى‏ترسد و وضو بگيرد. ولكن مى‏داند آخر وقت به آبى مى‏رسد كه مى‏تواند وضو بگيرد. صلاة را نمى‏تواند الان بخواند. خوف بايد خوف مستمر بوده باشد. وقتى كه خوف مستمر شد، در داخل وقت هم شد، بايد نماز را اعاده كند. كفات نمى‏كند آن نماز. ولو اگر وقت خارج شد خوف مستوعد بود. بعد از خروج وقت به او گفتند كه بابا آنجا كه جاى ترس نبود. آنجا كه هيچ حيوانى نبود. يا هيچ ضررى بر وضو گرفتن بر تو نداشت. به تو دكتر گفت كه خيلى خوب بود. قضا ندارد. چرا؟ چونكه موضوع حكم واقعى خوف مستمر بود، موجود بود. چه خوف مصادف با واقع بشود، چه نشود. بدان جهت مأمور به واقعى را آورده است قضا ندارد. اينكه ايشان مى‏گويد اعاده ندارد اين كلامش لااقل خلاف احتياط وجوبى است. ما مى‏گوييم خلاف ظاهر است، بايد اعاده كنند. لااقل فقيهى اينقدر فتوا نداد، لااقل بايد احتياط وجوبى بكند. چونكه انسان در ركعت خائف بود، در ركعت دوم كه نه، مانعى ندارد وضو گرفتن است به او گفتند.
بگوييم كه اين طهارتش، طهارت صحيح بود. از كجا بگوييم؟ خوف بايد اقلا در صلاة مستمر بشود. ايشان خدا رحمتش بفرمايد مقامش عالى است، عالى‏تر بفرمايد اثناء صلاة را هم گفته است. مثل اينكه كسى است كه موقعى كه وضو مى‏گرفت، يك ركعت را خواند بعد از او حدث صادر شد. نماز را تمام كند. چونكه به حدث وضو باطل مى‏شود. اينجا هم در اثناء صلاة يا سيدنا اگر خوف ظاهر شد، تيمم باطل مى‏شود. چونكه اثناء صلاة است. بدان جهت در ما نحن فيه بايد در وقت اعاده كند،... سؤال؟ اينكه شما مى‏گفتيد اول كلام است، اين تيمم صحيح بود، اينجا اول كلام است. (قطع نوار).