جلسه 753
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:753 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف بعد از اين كه مستحبات غسل الجنابه را بيان كرد و ما هم به تعجزّ اجمالى از آنها گذشتيم. شروع مىكند مسائلى را ذكر مىفرمايد. مسأله اولى اين است كما اين كه در باب وضو گذشت كه مكروه است انسان در مقدّمات قريبه وضو استعانت به غير بكند. مثل اين كه كسى در باب وضو آب را به مشت انسان مىريزد. كه با آن مشت غسل وجه و اليدين مىكند. اين كراهت دارد. كما اين كه اين معنا مكروه است، در باب غسل هم استعانت به غير در مقدمات قريبهاش...است. اين را مىدانيد كه در مقدمات قريبه لا محال بايد استعانه بشود. كسى چاه مىكند. از آن چاه كسى آب مىكشد. انسان وضو مىگيرد يا لوله كشى مىكند. تا آب به خانه بيايد. اينها همهاش استعانت است. اگر اينها نباشد وضو نمىشود. اين مقدمات بعيده است. در اينها استعانت عيبى ندارد. ائمه عليهما السّلام هم آب مىكشيدند مردم از آن آبى كه از چاه مىكشيدند وضو مىگرفتند. در آن مقدمات قريبه كه آب را به مشت انسان بريزد يا آبى را به سر انسان بريزد كس ديگر كه اين با دستش او را به بشره برساند، اينها مكروه است. در باب غسل روايتى وارد نشده است كه استعانت به غير در غسل مكروه است. روايت در باب وضو بود. ولكن اگر دلالت آن روايت در باب وضو تمام بود، او كافى است در حكم به كراهت در مقام. حيثٌ كه در آن روايتى كه هست تعليلى و تعبيرى هست كه مقتضاى آن تعبير اين است كه حكم مختص به وضو نيست. بلكه در غسل هم او جارى مىشود.
عمده در مقام معتبره سكونى بود كه اين معتبره سكونى در جلد اول، در باب 47 از ابواب الوضو بود. در آن باب روايت، 3 بود. صدوق عليه الرّحمه و فى الخصال عن ابيه عن على ابن ابراهيم صدوق از پدرش نقل كرده است. پدر صدوق از اصحاب على ابن ابراهيم قمّى است. صاحب التّفصير و از اصحاب سعد ابن عبد الله اشعرى است. عن ابيه عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن النّوفلى عن السّكونى عن ابى عبد الله (ع) عن آبائه عن علىٍّ (ع) قال رسول الله (ص) خصلتان لا احبّ ان يشاركنى فيه احدٌ دو عمل است كه دوست ندارم كسى در آن دو عمل مرا شركت كند. وضويى فانّه من صلاتى يكى وضوئم است. دوست ندارم كسى ديگر مشاركت كند. بنا بر اين كه مشاركت صدق مىكند ولو به اين كه كسى به دست شخصى كه وضو مىگيرد به دستش آب بريزد كه با آن مشت غسل وجه كند. بنائاً بر اين كه اين هم مشاركت است. لا احبّ ان يشاركنى فيها احد وضوئى فانّه من صلاتى. براى اين كه وضو از صلاتم است. خوب اگر وضو از صلاة است و شركت در اين وضو محبوب نيست، خوب غسل هم از صلاة است ديگر. فانّ الغسل من صلاتى. اين تعبير آن جا هم جارى مىشود. و يكى هم و صدقتى فانّها من يدى الى يد...به كسى بدهم كه ببر اين را به آن كس بده، نه به دست خودم مىدهم كه فانّه يقع من يده...كسى وسيله و شريك در اين عمل نبوده باشد. و صدقتى فانّه من يدى الى يد السّائل فانّها تقع فى يد الرّحمان كه واسطه نباشد. به قرينه اين تعبير در صدقه و هكذا صدق مشاركت عرفاً و آب ريختن به سر يا به مشت كه با او وضو بگيرد يا به صورتش مىريزد با آفتابه اين با دستش غسل وجه مىكند. چون كه مشاركت به اينها عرفاً صدق مىكند، اين معنا لا احبّ دلالت بر حرمت ندارد مانعيّت. معنايش همان كراهت الاستعانت بالغير است. در خصوص غسل لازم نيست روايت باشد. اگر اين روايت در باب وضو تمام شد كما ذكرنا كه
بعيد هم نشمرديم و گفتيم تمام است، در غسل هم جارى مىشود.
بعد ايشان شروع مىكند به مسائل مهمه كه اينها مسائلى هستند از امّهات مسائل حساب مىشود بعضىها. ايشان مسأله ثانيه را به اين نحو شروع مىكند قدس الله سرّه. مىفرمايد اين كه گفتيم در مواردى كه انسان جنب مىشود...گفتيم كه مستحب است بر اين كه استبراء به بول كند قبل الاغتسال در مستحبات ذكر شده است كه قبل از اين كه غسل جنابت را اتيان بكند، استبرا كند مجراى آن منى را، مجراى منى را كه متحّد است با مجراى بول استبرا كند او را به بول كردن قبل از غسل كه اگر قطراتى و ذرّاتى در مجرا چپسبيده است و مانده است، اينها به واسطه بول كردن چون كه مجرا يكى است، در مىآيند بيرون. بعد غسل كند. ايشان مىفرمايد اين غسل كردن شرط صحّت غسل نيست اين بول كردن اين استبراء. بدان جهت اگر كسى استبرا نكرد ولكن غسل كرد و غسلش را تمام كرد و بعد از غسل نمازى خواند افرض بعد هم بللى خارج بشود كه استبرا به بول نكرده است. بعد از اين كه غسل كرد و نماز هم خواند بللى از او خارج شد. ديد يك قطرهاى خارج شد. در اين صورت آن غسل سابقى صحيح است. بول كردن شرط صحّت او نيست. فقط فايده استبرا اين بود. اگر استبرا به بول مىكرد اين بللى كه بعد از غسل كردن از او خارج مىشد حكم منى نداشت. الان كه استبرا نكرده است غسل كرده است و بعد از غسل يا بعد از صلاة هم بللى خارج شد حكم مىشود انّه منىٌّ. كه به خروج منى جنابت دومى حادث مىشود بر شخص. چه جورى كه انسان جنب بشود و غسل كند و تمام كند و بعد دوباره موجب الجنابه را مرتكب بشود دوباره جنب بشود، اين هم يك قطرهاى كه مانده بود در مجرا وقتى كه بيرون آمد و حكم معلوم شد منى است يا شارع حكم كرد منى است، جنابت دومى حاصل مىشود. آن جنابت اولى به غسل اولى مرتفع شده است. اين جنابت، جنابت ثانى است. چون كه در بحث موجب الجنابه بيان شد يكى از موجبات جنابه خروج المنى است. قل او كثر حتّى يك قطرهاى بوده باشد خارج بشود انسان جنب مىشود، كما اين كه يك قطره بول خارج بشود. وضويش باطل مىشود و محدث بالاصغر مىشود. فرقى نمىكند. اين حرف مشهور است كه بول كردن استبرا به بول شرط غسل نيست. و فقط فايدهاش اين است كه اگر بعد بلل خارج شد، آن بلل محكوم به منى نمىشود اگر استبرا به بول كرده باشد و امّا اگر استبرا به بول نكرده باشد، بلل خارج محكوم به منى بودن است و حلّى قدس الله نفسه الشريف ابن ادريس و علاّمه در منتهى آنها ملتزم شدهاند كه اگر بلل خارج بشود، كشف مىشود كه آن غسل باطل بود. اين بلل اگر قبل البول يعنى قبل البول غسل كند و بعد بللى خارج بشود اينها ظاهر كلامشان اين است كه حكم مىشود آن غسل باطل است. ثمره ما بين القولين چيست كه بگوييم الان تازه جنب شد يا بگوييم آن غسل باطل است. اثرش چيست؟ اثرش ظاهر مىشود در مثل صلاتى كه خوانده است و بلل بعد از او خارج شده است. اگر غسل باطل بشود غسل اولى، صلاة را هم بايد اعاده كند. چرا؟ چون كه صلاة باطل بوده است. مع الحدث بوده است. و امّا اگر گفتيم اين منى جنابت جديده است غسل اولى باطل نمىشود، خوب مىگوييم صلاتش صحيح است. آن صلاة را با طهارت خوانده است. مثل اين كه شخصى يك نمازش را خواند. در نماز دومى قبل از او جماع با اهل بيتش كرد. اين جنابت، جنابتى است كه حادث شده است. بدان جهت در نمازهاى بعدى بايد غسل كند. چرا اينها فرمودهاند؟ چرا اينها حلّى و علاّمه در منتهى اين را فرمودهاند كه غسل باطل مىشود؟ در وجه فرمايش اين دو نفر كه خلاف مشهور است، در وجه اين فتواى اين دو نفر دو امر ذكر شده است كه دو امر وجه اين فتواى به بطلان است.
وجه اول روايات است كه در ظاهر روايات در ظاهر بعضى از روايات امام (ع) حكم كرده است آن صلاتى را كه خوانده است بعد الغسل و قبل خروج البلل آن صلاة بايد اعاده بشود، وقتى كه امام (ع) حكم فرمود آن صلاة بايد اعاده بشود، خوب نتيجتاً غسلش باطل بوده است ديگر. والاّ چرا اعاده بشود؟ و بعضى از اين روايات استفاده مىشود اين معنا كه اين استبرا به بول شرط الغسل است. يكى رواياتى است كه مىگويد صلاة اعاده بشود. آن روايت در جلد اول، در باب 36 از ابواب الجنابه صحيحه محمد ابن مسلم است. در صحيحه محمد ابن مسلم كه روايت 6 است در باب 36. محمد ابن الحسن به اسناده عن الحسين ابن سعيد شيخ الطّائفه اين روايت را از كتاب حسين ابن سعيد اهوازى نقل مىكند كه سندش به آن كتاب صحيح است و صاحب الكتاب جليل است. حسين ابن سعيد نقل مىكند عن حمّاد يعنى حمّاد ابن عيسى. اين حسين ابن سعيد كه نقل مىكند از حماد آن حماد ابن عيسى است عن حماد عن حريض عن محمد يك چيزى هم يادتان باشد صاحب وسائل هم اين جا عمل كرده است به او. هر گاه در سندى ديديد عن حريض عن محمد آن محمد ابن مسلم است. حريض است كه رواياتى از محمد ابن مسلم دارد در بعضى از آنها للاختصار عن محمد گفته است. اين هم از آن روايات است. صاحب وسائل مىگويد يعنى ابن مسلم يعنى محمد ابن مسلم. و راست هم مىگويد. همين جور است. به حسب رواياتى كه حريض نقل كرده است از محمد ابن مسلم اين است. رواياتى است كثير. روايات كثيرهاى را دارد از محمد ابن مسلم. قال سألت ابا عبد الله (ع) عن الرّجل يخرج...بعد ما اغتسل شىءٌ مردى خارج مىشود از ذكرش بعد از اين كه غسل كرد شيئى خارج مىشود، قال يغتسل و يعيد الصّلاة. غسل را بكند و نمازى كه خوانده است اعاده كند. الاّ ان يكون بال قبل ان يغتسل. مگر اين كه قبل از غسل كردن استبرا كرده باشد. فانّه لا يعيد غسله. اگر قبل از اغتسال بول كرده باشد، اعاده غسل نمىكند. اين روايت كه و يعيد الصّلاة تمسّك شده است به اين معنا اين عنوان هم در فتواى حلّى و در فتواى منتهى است. آنها هم همين جور گفتهاند كه لو اغتسل قبل الاستبرا البول و صلّى آن صلاتش را بايد اعاده كند. بعد از اين كه بلل خارج شد آن صلاة را بايد اعاده كند كه همان مضمون اين صحيحه است. ولكن شما مىدانيد امام(ع) در اين روايت و خودش نه سائل فرض كرده بود، كه غسل كرده است، نماز خوانده است، بلل بعد از صلاة خارج شده است. اين نه در سؤال سائل فرض شده بود، سألت ابا عبد الله (ع) يخرج من احليله بعد ما اغتسل شىءٌ. صلاة كه فرض نشده است كه نماز خوانده بود بعد از صلاة خارج شد. در جواب هم همين جور است. در جواب هم امام (ع) به همان جواب فرموده است. ظاهر سؤال اين است كه آنى كه خارج شده بود از احليل بعد از غسل خارج شده بود يعنى قبل از صلاة. قبل از اين كه نماز بخواند چيزى خارج شده بود. او هم اعتنا نكرده بود. چون كه مسأله نمىدانست. مىگفت انشاء الله چيزى نيست. شيئى است. منى نيست. شيئى است خارج شده است ديگر. بگذار خارج بشود. غسلمان را كرديم. امام (ع) مىفرمايد سألت در مقابل سؤال يك دفعه هم سؤال مىكنم. عن الرّجل يخرج...بعد ما اغتسل شىءٌ بعد الفعل خارج شده است. نه بعد ما اغستل و صلّى. بعد ما اغتسل شيئى خارج شد...يغتسل و يعيد الصّلاة. صلاة را هم بايد اعاده كند. چون كه قبل از صلاة خارج شده بود. اين ظاهر روايت است. خوب اگر خيلى كسى ديگر خيلى حوصلهاش تنگ بشود مىتواند بفرمايد كه اين روايت مطلق است. نه صدق مىكند كه يخرج من احليله بعد ما اغتسل شىءٌ. اين روايت مىگيرد. چه نماز بخواند، يا نماز نخوانده خارج بشود. هر دو صدق مىكند كه بعد ما اغتسل شيئى خارج شد. جواب امام (ع) هم مطلق است. كه صلاتش را بايد اعاده كند. چه صلاة قبل خروج شد، چه بعد الخروج.
سؤال؟ اگر صلاتش صحيح بود، امام (ع) مىفرمود يغتسل و لا يعيد الصّلاة يعنى صلاتش صحيح بوده است. چون كه غسل كرده بود و در حال غسل نماز خوانده بود...مىگويد كه امام (ع) كه فرمود يغتسل و يعيد الصّلاة يعنى صلاتش باطل است. يعيد ارشاد بر اين است كه باطل است. صحيح بود مىفرمود كه لا يعيد الصّلاة. عرض كرديم مفروض در اين روايت اين است كه بلل اول خارج شده است. يعنى مفروض سائل. بعد نماز را خوانده است. به خيال اين كه نمىدانست مسأله را. به خيال اين كه اين چيزى نيست كه خارج شده است. چون كه آثار منى ندارد كه شهوت باشد،...يك چيزى است خارج شده است. بگذار خارج بشود. امام (ع) اين را مىفرمايد كه صلاتش را اعاده كند. كه قبل از صلاة خارج شده است. عرض مىكنم به نكات حرفم متوجّه بشويد. عرض مىكنم كسى اگر خيلى پافشارى كند كه ديگر خيلى خلقش تنگ بشود مىگويد اين روايت مطلق است كه يخرج من احليله بعد ما اغتسل شىءٌ چه نماز خوانده باشد كه خارج شده باشد، چه نماز نخوانده باشد. امام هم در جواب مطلقا فرمود كه اعاده كند صلاة را. يعنى صلاتش باطل است. اين نتيجهاش مىگيريم بر اين كه غسل سابقى باطل است. چرا باطل است؟ چون كه نمازش را فرمود اعاده كند على كلّ تقدير. غايت امر آن كسى كه مىتواند خلقش تنگ بشود دعواى اطلاق مىكند. و ما هم ساكت مىشويم. گفتيم فرض كنيد قبول كرديم. مطلق است. خوب از اطلاق رفعيّت كرديم. به چه چيز؟ به صحيحه ديگرى كه بعد نقل مىكند. همين محمد ابن مسلم. در ذيل اين روايت بعد از اين كه اين روايت را شيخ نقل كرده است از حريض عن محمد ابن مسلم حريض مىگويد قال محمد يعنى محمد ابن مسلم گفت اين را كه از امام صادق سلام الله عليه سؤال كردم، از پدرش هم سؤال كرده بودم و قال ابو جعفرٍ(ع) نه سؤال كرده بودم. ابو جعفر (ع) هم اين جور فرموده بود پدرش. شايد قبل از سؤال فرموده بود. قال من اغتسل فهو جنب كسى كه غسل بكند در حالى كه جنب بود و هو جنبٌ قبل عن يبول در حالى كه جنب بود قبل عن يبول غسل كند. ثمّ وجد بللاً بعد بللى را پيدا كند، فقد انتقض غسله. غسلش مىشكند. نه اين كه و قد لا غسل له. انتقض. انتقاض طهارت است. مثل اين كه...انتقض وضوئه. نواقض وضو نواقض غسل است. يعنى غسل صحيح بود. الان مىشكند موقع خروج. پس اين دلالت مىكند كه اگر صلاة بخواند و بلل خارج بشود حين خروج بلل غسل منطبق مىشود. يعنى تا آن وقت غسل طهارت بود. بدان جهت به تقييد در اين روايت كه انتقض فرموده است كه انتقاض هم اذهان معهود است ايّاك ان تنتقض وضوئك الاّ...حدثى را احداث بكنى، طهارت همين جور است. طهارت منتقض شده است و تا آن وقت متطهّر بود. اين ذيل اين جور دلالت مىكند. از اطلاق آن روايت رفعيّت مىكنيم. بدان جهت در ما نحن فيه مىماند يك روايت ديگرى كه از آن روايت ديگر بعضىها فرمودهاند رضوان الله عليه كه اين روايت كالصّريح است بر اين كه غسل سابقى باطل است. و بول كردن شرط غسل است.
سؤال؟ يا اصول مطلق با مقيد تعارض نمىكند. آن مىگويد غسل باطل است. اين روايت آن جور مىگويد از اول بدان جهت صلاة را قبل بخوانى، بعد بخوانى باطل است. اين روايت مىگويد نه. صلاة را اگر بعد از غسل و بعد...بخوانى صحيح است. چون كه الان منتقض مىشود. بدان جهت از آن اطلاق رفعيّت مىشود و نتيجه آن مىشود.
سؤال؟ او مطلق بود. اين در صورتى بود كه صلاة را قبل از بلل بخواند. انتقض يعنى صلاتى كه قبل از اين بلل شده است صحيح است. آن مىگويد نه صلاة قبل از بلل بشود يا بعد از بلل بشود، هر دو باطل است. صحيح را از توى آن اطلاق در مىآوريم مثل اين كه گنجشك را از لانهاش در مىآوريم، آن وقت آن جا يكى مىماند. آن فردش فقط مىماند. بدان جهت در ما نحن فيه همين جور است. بعضىها فرمودهاند رضوان الله عليه كه در ما نحن فيه روايت ديگرى است كه آن روايت ديگر كالصّريح است فى الاشتراط. آن روايت، روايت 12 است و باسناده عن محمد ابن حسن صفّار و باسناد شيخ از محمد ابن حسن صفّار عن محمد ابن عيسى ابن عبيد عن احمد ابن حِلال اين احمد ابن حلال ابرتاعى است كه محمد ابن عيسى ابن عبيد از او رواياتى دارد. اين احمد ابن حلال هم مىگويد بر اين كه اين احمد ابن حلال در شأنش اختلاف است كه آيا درست است معتبر است يا معتبر نيست، خالى از اشكال نيست. بدان جهت اين در ما نحن فيه ولكن بعضىها معتبر دانستهاند صاحب اين فرمايش هم رضوان الله عليه فرموده است اين روايت، روايت معتبرهاى است. دلالت مىكند كالصّريح است بر اين كه بول كردن شرط غسل است. سألته عن رجلٍ اغتسل قبل عن يبول. سؤال كردم از مردى كه غسل مىكند قبل از اين كه بول بكند. فكتب انّ الغسل بعد البول. غسل بعد البول است. اين غسل بعد البول اشتراط است. مثل لا طلاق الاّ بعد الزّواج. لا بيع الاّ بعد الملك. لا...الاّ بعد الملك. اين لسان، لسان اشتراط است. لا غسل الاّ بعد البول يعنى بول شرط غسل است. فرمودهاند اين همين جور است. ولكن اين روايتى كه اين اشتراط است، به اين روايت نمىشود عمل كرد. چون كه مشهور مثلاً اعراض كردهاند. عرض مىكنم اين روايتى كه هست مشهور هم اعراض نكنند، ابن ادريس و علاّمه گفتهاند، ديگران هم اگر مىگفتند باز به اين روايت نمىشد عمل بكنيم. چرا؟ چون كه اولاً اين روايت مضمره است. از احمد ابن حلال ابرتاعى صرف نظر كنيم، مضمره است. محمد ابن عيسى عن احمد ابن حلال قال سألته عن رجلٍ. خوب سألته كه را سؤال كردم. ابرتاعى هم مثل زراره و محمد ابن مسلم و...و اينها نيست كه. در خود ابرتاعى خيلى چيزها است كه فعلاً جايش نيست. خيلى...است. نقل شده است. منتهى گفتهاند زمانش فرق مىكند. اين در آخر بود. در اول خوب بود. همين جور چيزها گفتهاند. آنها هم كه تصحيح كردهاند. پس اين از كسى نيست كه از غير امام سؤال نكند. شايد از يك آخوند سنّى سؤال كرده است، از يك راوى سنّى سؤال كرده است. قال سألته عن رجلٍ اغستل قبل عن يبول، آن هم سؤالش هم به كتابه بود. و كتب انّ الغسل بعد البول. اين روايت اعتبارى ندارد. چون كه مضمره است و ثانياً خوب اگر اشتراط بود تفصيل ما بين نسيان و عدم نسيان نمىشود داد. چون كه در روايت دارد كه فكتب انّ الغسل بعد البول الاّ ان يكون ناسياً مگر كسى كه يادش برود بول كند. همين كه از عمل فارغ شد ديگر يادش نبود كه بول بكند. آمد غسل كرد. آن عيبى ندارد. اگر خارج شد بلل آن عيبى ندارد. غسلش صحيح است. مدلول اين روايت اين است كه كسى انزال كرد، جنب هم شد بعد يادش رفت بول بكند. همين جور آمد غسل را كرد، بعد از غسل بلل خارج شد. نه آن عيبى ندارد. غسلش صحيح است. امّا اگر عمداً و متعمداً بول نمىكند، غسل بكند و بعد بلل خارج بشود آن غسلش باطل مىشود. مدلول اين روايت اين است. انّ الغسل بعد البول الاّ ان يكون ناسياً فلا يعيد الغسل. مگر ناسى باشد كه غسل را اعاده نمىكند در صورت ناسى بودن. اين اصلاً حدث بشود، منى بشود، فرق نمىكند نسيان داشته باشد انسان متعمّد بشود. منى جنابت مىآورد. ولو در خواب محتلم شده است كه در حال غفلت بود. اگر منى بوده باشد جنابت مىآورد. اين جاى اين تفصيل نيست. اين فقط استحباب است. اين فرض نكرده است كه بعد هم بلل خارج شده است. اين كه مستحب است انسان بول بكند بعد غسل بكند استحباب دارد در مستحبات ذكر شده است، اين روايت او را مىگويد. استحبابش خيلى مؤكّد است لا غسل الاّ بعد البول ذيلش مىگويد نه استحباب آن وجوب را مىرساند، شرطيت را مىرساند. اين مىگويد نه اين مستحب است. اگر ناسى بودى غسلت صحيح است. نه اين كه بلل خارج شده است. نه بول نكردى، غسل كردى اشكالى ندارد. عيبى ندارد. اشكالى ندارد. اين روايت ناظر به اين است. اين ربطى به مسأله اشتراط ندارد و خودش هم قابل اعتماد نيست كما ذكرنا. اين وجه اول.
وجه دومى كه گفته مىشود در ديل اين مطلب كه در ما نحن فيه غسل سابقى بعد خروج البلل باطل مىشود وجه سابقى اين است كه در روايات تعبير شده است به كلمه يعيد الغسل. اين را شما مىدانيد كلمه يعيد آن عمل سابق را در صورتى مىگويند كه در عمل سابق خلل باشد. كسى كه اغتسل ثمّ خرج منه البول يعيد الغسل يعنى آن غسل سابقى خلل دارد. مثل يعيد من صلّى و نسى الرّكوع يعيد صلاته اين خلل است. كلمه اعاده ظهور دارد در عمل سابقى خلل است و عمل سابقى را بايد اعاده كند. در همين باب 36 در صحيحه اولى كه صحيحه عبيد الله ابن على حلبى است، محمد ابن على ابن الحسين باسناده شيخ سندش به عبيد الله ابن على حلبى سندش صحيح است. قال سئل ابو عبد الله (ع) عن الرّجل يغتسل ثمّ يجد بعد ذالك بللاً و قد كان قد بال قبل عن يغتسل، خودش هم بول كرده بود قبل از غسل كردن. قال يتوضء. وضو بگيرد. غسلش صحيح است و ان لم يكن بال قبل الغسل فاليعد الغسل. غسل را اعاده كند. يعنى آن غسل خلل دارد و هكذا در موثّقه سماعه اين جور دارد كه روايت 8 است. محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد عنه يعنى عن حسين ابن سعيد عن اخيه الحسن برادر حسين ابن سعيد حسن ابن سعيد است عن زرعه عن سماعه قال سألته عن الرّجل يجنب ثمّ يغتسل قبل عن يبول فيجد بللاً بعد ما يغتسل. قال يعيد الغسل. غسلش را اعاده كند. فرمودهاند اين رواياتى كه در آنها تعبير به اعاده غسلش شده است، ظاهر اين است كه غسل سابقى محكوم به بطلان است. چرا؟ چون كه اگر اين جنابت جديده باشد مىگويد فاليغتسل. اذا خرج البلل فاليغتسل مثل اين كه انسان اذا احتلم فاليغتسل. اين كه و يعيد الغسل يعنى آن غسل خلل دارد. ولكن اين استدلال هم...شيئاً. چرا؟ براى اين كه تعبير به امر به اعاده در دو صورت مىشود.
يك صورت همين است كه خلل باشد در عمل سابقى.
يك صورت هم آن وقتى مىشود كه آنى كه عمل سابقى را واجب كرده بود، آن موجب عمل سابق باز موجود بشود. مثل رجلٌ سمع فى السّجدة...مىفرمايد بر اين كه يسجد. يا يعيد سجدة. اين تعبير متعارفى است. هر گاه موجب عمل سابق موجود تكرار پيدا كرد موجب عمل سابق كه انسان آن عمل سابق را اتيان كرده بود آن عمل سابق را، موجبش دوباره موجود شد، در موارد ارشاد بر اين كه اين كه موجود شده است اين هم موجب است. اين هم موجب عمل است، مىگويد آن عملش را اعاده كند. در روايت صحيحه دارد كسى فاقد الماء بود. تيمم كرد. بعد وقتى كه تيمم كرد، نمازهايش را خوانده بود با آن تيمم و تيمم هم تيمم صحيحى بود. بعد از مدّتى آب پيدا كرد. به خيال اين كه ديگر بعد از اين آب است. ديگر معلوم است كه بعد از اين جا كه نهر بود، بعد از اين هم نهر است، از آن جا وضو نگرفت يا غسل نكرد به خيال اين كه آب پيدا مىشود. بعد ديگر آب پيدا نكرد. از آن آب هم گذشته بود. امام (ع) مىفرمايد يعيد التّيمم. تيممى كه كرده بود اعاده كند. خوب شما مىدانيد آن وقتى كه آب پيدا كرد آن تيمم باطل شد. اين جور است يا نه؟ آن تيمم صحيح بود. الان كه مىگويد يعيد التّيمم، اين ارشاد بر اين است كه الان كه آب پيدا نمىكند اين موجب ديگرى است براى تيمم. صحيحه زراره اين جور است، در جلد 2 وسائل، در باب 19 از ابواب تيمم، روايت 1 است. در آن صحيحه زراره سندش را نمىخوانم. وقت زيق است. در آن صحيحه اين جور است، زراره مىگويد قلت يابن رسول الله فان اصاب الماء اين متيممى كه تيمم را صلوات كثيره را يصلّ الرّجل بتيمم واحد صلوات متعدده را اين كسى كه اين كار را كرده بود فان اصاب الماء به آب برسد و رجاء ان يقدر ماءٍ آخر. اميد داشته باشد كه آب ديگر هم پيدا مىكنيم. الان وضو نگيريم. و ظنّ انّه يقدر على ماء ديگر. عليه يعنى بر ماء ديگر كلّ ماء را. ديگر هر وقت بخواهد آب هست....ذالك عليه. اين مشكل شد. آب پيدا نكرد بعد. قال (ع) ينقض ذالك تيمم آن وجدان اول كه هست تيممش را ابطال كرد و عليه ان يعيد التّيمم. برگردنش هست. چون كه موجب ديگر موجود شده است. تيمم را اعاده كند. اين يعيد نه اين كه تيمم از اول باطل بود. موجب تيمم اول تمام شد. وجدان ماء بود. بدان جهت آن منتهى شد. الان موجب ديگرى كه الان آب پيدا نمىكند موجب ديگرى پيدا شده است اعاده كند. و هكذا در باب وضو، اينها نه فقط اين يكى دو روايت است كه مىخوانم. روايات متعدده است كه در موارد ارشاد به موجبيّت حادث كه اين كه حادث شده است موجب آخر است، امر مىكند به اعاده عمل سابق. اين معنايش اين است كه اين هم موجب است اينى كه حادث شده است. ارشاد بر اين است كه عدم وجدان بعدى موجب آخر است بر تيمم. تيمم را اعاده كند. يعنى آن تيمم اولى كفايت نمىكند. توهّم نكند سائل كه عمل سابقى مجزى است، ديگر نمازش را با آن تيمم سابقى بخواند. يا به وضو و غسل سابقى بخواند. نه بايد بر عمل سابق چون كه واجب شرطى است وجوب الوضو الغسل و التّيمم بر اعمال سابقه بايد اعاده كند تيمم را.
در صحيحه عبد الله ابن مقيره در باب 3 از نواقض الوضو هست كه سندش را نمىخوانم. روايت، روايت 2 است در اين باب. عن الرّجل ينام على دابّة مرد سوار بر مركب است. روى مركب خوابش رفته است. خوشا به حالش. فقال اذا...النوم بالعقل وقتى كه خواب عقلش را برد، يعيد الوضو وضويش را اعاده مىكند. يعنى آن وضو سابقى به درد نمىخورد. بايد موجود ديگر يعنى آنى كه ناقض ديگرش موجود شده است، عمل را بايد اعاده كند. پس در اين رواياتى كه خوانده شد نه در آن طايفه اول و نه در كلمه اعاده دلالتى بر اشتراط نيست. بدان جهت لو اغتسل و صلّى بول نكرده بود و صلّى و بعد از صلاة بلل خارج شد، يحكم بصحّت صلاته و عليه اعادة الغسل...
|