جلسه 1116

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار: 1116 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1375
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
كلام در شرايط تيمم است. صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف مى‏فرمايد در تيمم معتبر است نيت كه كسى كه تيمم را اتيان مى‏كند بايد قصد كند كه اين تيمم را تقرباً الى الله سبحانه اتيان مى‏كنم. اين تيمم مثل وضو و غسل از عبادات است. در صحّت آنها قصد تقرّب معتبر است. اين كه وضو و غسل و تيمم از عبادات است، اين از مرتكضات متشرّعه است. بلافرقٍ ما بين الشّيعه و ساير فرق مسلمين. آنهايى كه در نماز وضو مى‏گيرند، جنب باشند غسل مى‏كنند، فاقد الماء باشند تيمم مى‏كنند اين عمل مرتكض است كه اهل العبادت معتبر است. مثل توسّليات نيست كه ذاتش مطلوب شارع و ذاتش قيد صلاة بوده باشد. بما هى عبادات شرط صلاة است. بحثى است در مقدمه واجب كه اگر يادتان بوده باشد كه اين طهارات الثّلاث با وجود اين كه وجود اينها غيرى است اگر وجود داشته باشند غيرى است، مع ذالك قصد قربت در اينها معتبر است، و روى اين اساس است كه در باب رواياتى كه در صلاة وارد شده است، خود طهارت از حدث را از اجزاء صلاة شمرده‏اند. حقيقتاً جزء صلاة نيست. چون كه الصّلاة اوّله التّكبير و آخره التّسليم است. جزء صلاة كه شمرده‏اند به اعتبار اين كه چه جورى كه در صلاة قصد قربت معتبر است، در اين تيمم هم در طهارات قصد قربت معتبر است. شما مى‏دانيد قصد قربتى كه انسان در عبادات مى‏كند، اول فعلى كه آن عبادت را شروع مى‏كند، آن اول فعل به قصد قربت موجود مى‏شود تا الى آخر الوقت. آن وقتى كه وضو مى‏گيريد اول فعل وضو كه غسل الوجه است در باب وضو هم گذشت از آن حين بدع به غسل الوجه شروع مى‏شود اين قصد تقرّب كه اين فعل را، اين وضو را به داعى انتصال امر شارع به صلاة اتيان مى‏كند. يا غايات ديگر كه گذشت. قصد تقرّب اتيان فعل به داعى امر است. آن فعل آن متعلّق امر بايد به قصد قربت موجود بشود. و مفروض اين است متعلّق الامر در باب وضو غسل الوجه است.
ولكن مشهور و منهم صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف در باب تيمم گفته‏اند اول فعلى كه به قصد تقرّب بايد موجود بشود ضرب اليدين على الارض است. در عبارت عروه قيد دارد كه مقارنتاً لضرب اليدين على الارض. از اين كلام ايشان اين استفاده مى‏شود ايشان قدس الله نفسه الشّريف براى تيمم سه جزء قائل است. ضرب اليدين على الارض و مسح الجبهة و الجبينين ثمّ مسح اليدين كه سه تا فعل مى‏شود. سابقاً هم گذشت ديگر. سه تا فعل را گفت افعال تيمم. معلوم مى‏شود از كلام ايشان كه قصد قربت مقارناً لضرب اليدين بايد موجود بشود، ضرب اليدين از اجزاء التيمم است. مثل برداشتن آب در وضو نيست كه از لوله انسان آب برمى‏دارد يا از اناء آب برمى‏دارد. آن آب برداشتن جزء وضو نيست. آنى كه جزء وضو است غسل الوجه است. اذا قمت من الصّلاة فاغسلوا وجوهكم. آن وقت بايد به قصد امر اتيان بشود. و به قصد قربت اتيان بشود. مى‏بينيد كه تيمم با وضو فرق پيدا كرد پيش مشهور. پيش مشهور ضرب اليدين كه آن ارض طهور است مثل الماء، ضرب اليدين على الارض جزء التيمم است. بدان جهت بايد مقارنتاً لقصد الوجه اتيان بشود. در مقابل مشهور جماعتى از فقهاى ما ملتزم شده‏اند كه جزء اول تيمم مسح الجبهة و الجبينين است. قهراً قصد قربت مقارنتاً لقصد الجبهة و الجبينين موجود مى‏شود. اين ضرب على اليدين اخذ الالوق است. مثل اخذ المائى كه از ناء مى‏شود چه جور او جزء وضو نيست، ضرب اليدين على الارض كه اخذ الالوق است للمسح من‏
الارض كه ارض مطّهر است.، او جزء وضو نيست. ثمره بين القولين كجا ظاهر مى‏شود؟ بعد از اين كه همه اتّفاق دارند آن كسى كه متمكّن است الضّرب اليدين يا از وضع اليدين على الارض بايد ضرب اليدين بكند يا وضع اليدين بكند كما تقدّم. مثلاً فرض كنيد كه باد تندى مى‏آيد. گرد و خاك رفته است بالا. انسان كف دستهايش را به طرف گرد و خاك مى‏گيرد كه بچسبد به دستهايش و تيمم كند. اين نمى‏شود. به اتّفاق الكل. بايد ضرب اليدين آن ضرب اليدين على الارض باشد. اين معنا معتبر است كه سابقاً هم گفتيم. اين جزء تيمم است يا اين كه شرط در تيمم است. تيمم مسح الجبهة و الجبين و مسح على اليدين است. فرق ما بين جزئيت و شرطيّت كجا ظاهر مى‏شود؟ خب چه بگوييم جزء است، چه بگوييم شرط است. بايد ضرب اليدين على الارض بشود. چه ثمره دارد؟ ثمره آن وقتى ظاهر مى‏شود كه انسان دو دستش را به زمين بگذارد لا لقصد التيمم. لا لقصد القربه. اتّفاقاً همين جور است. خسته شده بود. دستهايش را زد به خاكى كه پا شود. وقتى كه زد بعد از پا شدن ديد كه دستهايش خاكى شده است. گفت آب كه ندارم. بايد نماز بخوانم با تيمم. خوب است با اين تيمم بكنم. بنا بر جزئيت اين نمى‏شود. چون كه بايد تيمم عبادت است. از اول بايد به قصد تقرّب اتيان بشود اوّل فعلش. بنا بر اين كه از افعال تيمم نيست شرط در تيمم است يعنى در مسح الجبهه خب شرط حاصل شده است ديگر. شرط توسّلى است. ضرب اليدين على الارض شده است ديگر. تيمم بايد به قصد قربت موجود بشود. مثل اين كه كسى از اناء آب برداشته است نه به قصد تقرّب. بعد كه برداشت گفت بگذار وضو بگيرم. صورتم را كه مى‏خواهم بشورم بگذار وضو بگيرم. هم وضو گرفته باشد. تقرّب در غسل معتبر است. ثمره اين جا ظاهر مى‏شود. خب آن وقت وقتى كه ثمره اين جورى دارد، بحث مى‏شود كه از مستفاد از خطابات جزئيت ضرب يدين على الارض است، كه صاحب العروه و مشهور فرموده‏اند يا اين كه نه، اين شرطيّت لتّيمم استفاده مى‏شود. از خطابات شرعيه، بدان جهت در او قصد قربتى معتبر نيست. مشهور استدلال كرده‏اند به رواياتى كه آن روايات، روايات بيانيه تيمم ناميده مى‏شود. رواياتى كه تيمم را بيان مى‏كند.
در آن روايات اين جور وارد است وقتى كه از امام(ع) روحى له الفداه سؤال مى‏شود يابن رسول الله كيف التّيمم، تيمم چه جور است، مثل صحيحه داوود ابن نعمان كه روايت 4 بود در باب‏11. البتّه روايات همه‏اش اين سنخ است. اين را چون كه اوضح است بيان مى‏كنم. محمد ابن الحسن باسناده عن احمد ابن محمد ابن عيسى عن على ابن الحكم كه انبارى است رضوان الله عليه كه از ثقات است. عن داوود ابن نعمان. اين هم انبارى است. اين هم از ثقات است. قال سألت ابا عبد الله(ع) عن التيمم. سؤال كردم از امام(ع) از تيمم. يعنى از كيفيت تيمم. قال انّ عمّار از جواب امام(ع) يك نكته‏اى مى‏گويم. يادتان باشد. ربّما در روايات كثيراً سؤال سائلين ذووجوه مى‏شود كه سائل از چه چيز مى‏پرسد. امام(ع) كه در جوابى كه هست بيان مى‏فرمايد، از جواب فهميده مى‏شود كه سائل از چه سؤال مى‏كرد. جواب امام چون كه منطبق به وجه واحد است، معلوم مى‏شود بر اين كه او از اين سؤال مى‏كرد. اين سؤال مى‏كند از تيمم كه تيمم چه طور است؟ امام(ع) براى اين كه حاضر بكند ذهن اين را كه درست ملتفت بشود تيمم چه جور است، مى‏فرمايد فقال امام فرمود انّ عمّار اسابته جنابه فطمعك كما دابّه خودش را به خاك ماليد كما اين كه دابّه مى‏مالد. فقال له رسول الله (ص) و هو يهزء به مى‏خنديد رسول الله. يا عمّار فطمعك كما دابّه مثل او كردى. اين كه ذهن را حاضر كرد امام صادق (ع)، داوود ابن نعمان مى‏گويد فقلنا له كيف التّيمم؟ تيمم چه جور است؟ اين جا خودش سؤال كرد از كيفيت تيمم. فوضع يديه على الارض امام(ع) گذاشت دو دستش را در زمين كه گفتيم فوضع بشدّه مى‏شود به قرينه روايات ديگر كه ضرب محقق بشود. فوضع يديه على الارض ثمّ رفعهما فمسح وجهه و يديه. وجه و يدينش را مسح كرد. سؤال از كيف التيمم؟ تيمم چه جور است؟ امام(ع) مى‏فرمايد اين سه جور است. خب معلوم مى‏شود بر اين كه ظاهر اين اين است كه فعل تيمم را بيان مى‏كند. اين يك طايفه از روايات است كه فعل الامام است.
يك طايفه ديگر از روايات بيان قولى است. كه امام(ع) در آن روايت بيان قولى مى‏كند. بعضى‏ها گفته‏اند بيان قولى است روايات. مثل آن معتبره عمر ابن اب المقدام كه روايت 6 است و باسناد الشّيخ عن الحسين ابن سعيد عن سفوّان عن عمر ابن اب المقدام عن ابى عبد الله (ع). انّه وصف التّيمم فضرب بيديه على الارض ثمّ رفعهما ثمّ مسح على جبينه اين هم بيان فعلى است. امّا بيان قولى روايت سومى مى‏شود. باز باسناده عن الحسين ابن سعيد عن القاسم ابن عروه عن ابن بكير عن زراره عن ابى جعفر(ع) فى التيمم سؤال از كيفيت تيمم شده است. قال الامام تضرب بكفيّك الارض. دو كفّت را به زمين مى‏زنى ثمّ تنفذهما و تمسح بهما وجهك و يديك. بيان تيمم اين است كه ضرب را داخل در بيان تيمم كرد. ظاهر اين است كه تيمم داخل است. بدان جهت ظاهر امر و ظاهر اين كه كيف التّيمم امام اين جور فرمود، ظاهرش عبارت از اين است كه اينها تيمم است. به اين استدلال مناقشه كرده‏اند. امّا آنهايى كه فعل امام را بيان مى‏كنند، مى‏گويند فعل كه لسان ندارد جزء است يا شرط است. جزء باشد بايد امام(ع) مى‏زد دستش را به زمين، شرط هم بوده باشد مى‏زد به زمين. امام هم همان كار را كرده است. لسان كه ندارد اين جزء است يا شرط. فقلنا له كيف التّيمم امام(ع) دو دستش را به زمين گذاشت و بعد مسح كرد. در اين روايت هم تضرب بيديك الارض ثمّ تمسح بهما مى‏گويد بايد دست‏ها را به زمين بزنى. خب اين جزء است يا شرط؟ ناظر به اين جهت نيست. ما بايد دست‏ها را به زمين بزنيم ديگر. بدون دست زدن نمى‏شود. بدان جهت گفته‏اند نه آن روايات فعل الامام، نه اين روايات قول الامام ظهور در جزئيت ندارد. ظهور در خصوص شرطيّت ندارد. فقط ظهور در اعتبار دارد كه آيا اينها ضرب اليدين معتبر است. از اين روايت چيزى استفاده نمى‏شود. بلكه گفته‏اند بالاتر رواياتى داريم كه از آن روايات استفاده مى‏شود كه ضرب اليدين شرط است. جزء تيمم نيست. از كدام روايت استفاده مى‏شود كه ضرب اليدين شرط است جزء نيست، يكى اين روايت زراره را نقل كرده‏اند.
روايت زراره در باب 9 روايت 5 است. شيخ قدس الله نفسه الشّريف باسناده عن سعد ابن عبد الله و عنه يعنى باسناده عن سعد ابن عبد الله كه روايت قبلى است. از حسن ابن على حسن ابن على را گفتيم حسن ابن على كوفى باشد. حسن ابن على فضّال بوده باشد. هر كدام بوده باشد، اينها معتبر است. عن احمد ابن هلال عن احمد ابن محمد يعنى ابى نصر بزنتى عن ابان ابن عثمان. هر احمد ابن محمد كه از ابان ابن عثمان در فقه نقل كند، او بزنتى است. احمد ابن محمد ابن بزنتى است كه اين احمدى كه كلّما در روايتى از ابان ابن عثمان نقل كند، احمد ابن محمد ابن ابى نصر بزنتى است. عن ابان ابن عثمان عن زراره عن احدهما (ع) قال قلت اين به طبقات معلوم مى‏شود. رواياتى كه نقل كرده است احمد از ابان، آنها بعضى‏شان قيد بزنتى را دارند و در آن طبقه‏اى كه از ابان نقل كند، غير از بزنتى كسى ديگر نيست. آن جا دارد بر اين كه قال قلت رجلٌ دخل العجم به نيزار داخل شد. ليس فيها ماءٌ و فيها دينٌ ما يصنع به؟ چه كار بكند؟ امام(ع) فرمود يتيمم فانّه سعيد قلت فانّه راكبٌ او راكب است. لا يمكنه النّزول من خوفٍ مى‏ترسد پياده بشود و تيمم بكند. و ليس و على وضوءٍ. وضو هم ندارد. قال ان خاف على نفسه من سبعٌ او غيره كه نتواند نازل بشود، و خاف فوت الوقت فاليتيمم يضرب بيده على الّبد به آن لبد آن لباسى كه مى‏پوشند. هميشه غبار دارد به او. او البرزعه يا بردعه. هر دو صحيح است. كه همان مثل پالان حيوان است كه چيز دارد. و يضرب فاليتيمم يضرب بيده على الّبد او البرزعه و يتيمم و يصلّى. بعد از يضرب بيده على الّبد مى‏گويد و يتيمم و يصلّى. بعد از لبد تيمم بكند و نماز بخواند. پس معلوم مى‏شود اين زدن تيمم نيست. شرط تيمم است. درست توجّه كنيد. يك دفعه ديگر مى‏خوانم. مى‏گويد ان خاف على نفسه من سبعٌ او غيره و خاف فوت الوقت فاليتيمم يضرب بيده على الّبد او البرزعه و يتيمم و يصلّى. اين يضرب بيان اين است كه چه جور تيمم بكند. مى‏گويد شرط است يضرب بيديه على الّبد و البردعه و يتيمم و يصلّى. يعنى بعد تيمم بكند و نماز بخواند. گفته‏اند ظاهر اين روايت اين است كه اين زدن خارج از حقيقت تيمم است. امّا اين روايت غايت آن چيزى كه استفاده مى‏شود كه در ما نحن فيه يتيمم به معناى ادامه تيمم است. محتمل است به معناى ادامه تيمم بشود، و محتمل اين است كه شروع به تيمم بشود. على كلّ تقديرٍ مى‏دانيم كه، درست توجه كنيد. نكته‏اى را مى‏گويم كه در اصول خوانديد، در فقه به موردش بايد تطبيق كنيد. يكى از قواعدى كه در اصول خوانديد اين است كه جايى كه مراد متكلّم معلوم بشود مراد واقعى‏اش چيست. ولكن شك داشته باشيم اين مراد را كه به اين لفظ فهمانده است، اين حقيقت است استعمال بالانايه است يا استعمال بالانايه است. در اين موارد اصالت الحقيقه اعتبارى ندارد. اصالة الحقيقه به بناء عقلا است. عند الشّكّ فى مراد المتكلّم وجوب آن مى‏شود.
و امّا جايى كه مراد متكلّم معلوم بشود، شكّ در كيفيت اراده بوده باشد، در اين موارد اصالة الحقيقه فايده‏اى ندارد. اين مورد از آن موردها است. اين كه امام قدس الله سرّه اگر فرموده باشد فاليتيمم يضرب بيده على الّبد و البرزعه دو دستش را بايد بزند. و يتيمم مراد معلوم است كه يعنى بعد جبينين و يدين را مسح كند. مرادش اين است يقيناً. امّا و يتيمم يعنى يشرع فى التّيمم. اين جور اراده كرده است كه اين خود يضرب خارج باشد. يا يتيمم يعنى يديم التّيمم. تيممى كه گرفته است او را ادامه مى‏دهد. چون كه مسح دارد. اين آيا به طور حقيقت اراده كرده است مراد ادامه تيمم است. نمى‏دانيم اين ادامه اصلاً شروع تيمم است، حقيقى است تيمم حقيقت در اين مسح جبهه است يا اين نه، و يتيممى كه هست، اين جا معناى انائى‏اش مراد است. يعنى يتمّ التّيمم. بدان جهت اين جا جاى اصالت الحقيقه ظهور درست نمى‏شود. در اين روايت غايت الامر اين است يتيمم استعمال شده است يا در ادامه تيمم استعمالش اين جور است، يا اين كه نه در شروع تيمم. ولكن مراد معلوم است كه مسح الجبهه...اين جا جاى تمسّك استفاده جزئيت و شرطيّت به اصالة الحقيقه و اينها نمى‏شود. به اين آيه استعمال كرده است يتيمم يعنى يديم التّيمم. و مضافاً بر اين كه من حيث السّند هم در سندش حسن ابن على نقل مى‏كند عن احمد ابن هلال. اين احمد ابن هلال ابرتاعى است. كه تضعيف كرده‏اند بعضى از اصحاب حديث او را. سابقاً هم گفتيم. علاوه بر اين كه من حيث السّند علّت دارد، از اين جا يك بابى به شما فتح شد. آن باب چيست؟ دليل دومى اين جماعت است. دليل دومى ايشان كه ضرب اليدين خارج از تيمم است و شرط است، اين روايت 5 است در باب‏21 از ابواب صلاة الجنازه كه سابقاً خوانديم كه از امام(ع) چون كه مستحب است كه صلاة جنازه را هم با طهارت بخواند. ولو شرطش نيست. از امام(ع) مى‏پرسد كه كسى خودش محدث بود. يا جنب بود. جنازه‏اى را آوردند. جنازه‏اى رسيد. اين هم كه وضو ندارد. محدث بود. وضو ندارد. چه كار بكند اين؟ برود وضو بگيرد و بيايد صلاة الجنازه فوت مى‏شود از او. چه كار بكند؟ آن جا امام اين جور فرمود.
روايت 5 اين جور است كه و عنه. كلينى قدس الله نفسه الشّريف نقل مى‏كند اين را از محمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد ابن عيسى عن الحسين ابن سعيد عن اخيه الحسن كه برادر حسين ابن سعيد است. به اينها ابنا دندان مى‏گويند كه از اجلاّ است. هر دو تا جليل است. در كشّى فرموده است كه اين اجلاّ است. عن زرعه عن سماعه قال سألته عن رجلٌ مرّة فى جنازةٍ و هو على غير وضوءٍ. كيف يصنع؟ امام(ع) فرمود يضرب بيديه على الحايط الّبن. ديوارى كه خشت خام است به او دو دستش را بزند، فاليتيمم به. به آن زدن تيمم بكند. پس معلوم مى‏شود كه تيمم مسح الجبهة و هكذا جبينين و اليدين است كه بزند مترتّباً تيمم بكند. فاليتيمم به. با او تيمم را موجود بكند. يعنى تيمم غير او است. اين جور گفته‏اند. اين را هم مى‏دانيد كه گفتيم غايت الامر مثل روايت اولى است كه فاليتيمم يعنى تيممش را اداره بدهد. ولكن دعواى ما اين است اين فاليتيمم به برمى‏گردد به حايط الّبين. آخر امام(ع) فرمود يضرب باليديه على حايط الّبن يعنى به حايط الّبن تيمم كند. چون كه متيمم به است. اين بناعاً بر اين نه دلالت بر،
سؤال؟ افضل است گفتيم. طهارت افضل است. اين مى‏خواهد افضل اتيان بكند. افضل اتيان بكند تيمم بكند. سابقاً گذشت.
سؤال؟ آن جا كه به يك فعل امر كند. اين جا سه تا فعل است. يكى يضرب. يكى امسح على الوجه. يكى امسح بايد همه‏اش حدوثى باشد. مى‏گوييم هر كدام. اين كه مى‏گويد فاليتيمم به يعنى احداث تيمم بكند بنا بر احتمال ثانى. اگر ضمير برگردد به حايط، يعنى به حايط احداث تيمم را بكند. ما يتيمم به است. اگر به ضرب اليدين برمى‏گشت، آن به معناى ادامه تيمم بود كه گفتيم محتمل است چون كه اين جا شكّ در مراد نداريم. آن جاهايى كه شيخ عزيز من ما گفتيم ظاهر امر حدوث است، آن شكّ در مراد است كه نمى‏دانيم مراد شارع احداث اين فعل است يا ابقائش هم كافى است. يك كسى آيه سجده خواند. ما هم سجده كرديم. يكى ديگر خواند. نمى‏دانيم كه شارع سجده حدوثى مى‏خواهد براى هر قرائتى يا نه سجده بقائى هم كافى است. ديگر پا نشويم دوباره سجده كنيم. ادامه بدهيم آن سجده را. گفتيم ظاهر فعل امر به حدوث است. احداث بكن. اين جا هم همين را مى‏گوييم. اين در ما نحن فيه اگر به حايط برگردد احداث تيمم است. اگر به ضرب برگردد ابقاء تيمم است. ولكن اين جا شكّ در مراد نداريم. مى‏دانيم كه مرادش على كلّ تقديرٍ بعد ضرب اليدين مسح جبهة و الجبين است. شكّ در كيفيت اراده داريم كه آيا در ما نحن فيه ضمير برمى‏گردد به حايط يا برمى‏گردد به خود ضرب على اليدين. اين اصالة الحقيقه تا اين جا به درد نمى‏خورد. اين نكته‏اى بود كه در اصول منقّه است، و در فقه تطبيق مى‏شود. گذشتيم اين معنا را.
آن وقت شما يك حقّى داريد بگوييد خب اين دليل‏ها تيمم. بالاخره دليل بر شرطيّت نمى‏شود. بالاخره اين ضرب على اليدين جزء شد يا شرط شد؟ مى‏گوييم ظاهر ادلّه جزئيت است. به چه بيان؟ آيه مباركه اين جور مى‏فرمايد اذا قمت من الصّلاة فاغسلوا وجوهكم. سابقاً اگر يادتان بوده باشد و شايد مراراً اين را گفته‏ايم وقتى كه عند الاتيان به عبادتى شارع به فعلى امر كرد، كه آن فعل خارج از آن عبادت است، ظاهرش شرطيّت است. يعنى صحّت آن عبادت موقوف به او است. اذا قمت من الصّلاة فاغسلوا وجوهكم يعنى اين وضو شرط صحّت صلاة است. ارشاد به شرطيّت است. اين كه در كفايه اينها را حمل به وجوب غيرى كرده است، گفتيم اينها اين جور نيست. ظهور عرفى همين جور است. وقتى كه در فعلى امر به شيئى كرد گفت اگر خواستى ذبيحه‏ات را ذبح كنى استقبل القبله. يا مثلاً و جعله الى القبله. معنايش شرطيّت است. انتزاع مى‏شود كه استقبال قبله به ذبيحه چه جورى كه در واجبات امر مى‏شود، در امورى كه از قبيل معاملات هستند در آنها هم امر به فعلى بشود ظهورش در شرطيّت است. اين آيه بعد الفراغ از اين كه ظهورش در شرطيّت وضو در صلاة است، بعد الفراغ به اين كه اين را قائل هستيم و ديگران هم مشهور هم همين را قائل هستند كه اينها ارشاد به شرطيّت است، بعد از اين مى‏گوييم خداوند متعال بعد از اين كه وضو را فرمود و ان كنتم جنباً فالطّهروا غسل را فرمود كه اگر جنب باشد غسل شرط است، بعد مى‏فرمايد قضيه‏اى كه و ان كنتم على سفرٍ او جاء احدكم من الغايط فلم تجدوا ماءً كه اينها از غايط آمدن است. مسافر بودن است كه آب پيدا نكرد كه بايد آب داشته باشد وضو بگيرد، مى‏فرمايد فتيمموا. فتيمموا يعنى آن وقتى كه واجد الماء هستى وضو و غسل شرط است براى صلاة. و آن وقتى كه فاقد الماء شدى تيمم شرط است. اين تيمم شرط صلاة است. كما اين كه آيه مباركه به صدرها دلالت مى‏كند كه وضو و غسل شرط صلاة است، ذيل آيه هم كه مى‏فرمايد فلم تجدوا ماءً اين قيد مى‏شود كه اولى واجد الماء بود. اين كسى كه فاقد الماء شد در سفر نوعاً سفرهاى قديمى آب پيدا نمى‏شد يا مريض است نمى‏تواند آب را استعمال بكند. متمكّن از استعمال ماء نشديد فتيمموا. يعنى اين تيمم شرط صلاة است. جاى وضو و غسل مى‏گيرد. فتيمموا سعيداً طيّبا اولى ضرب اليدين است. چون كه قصد كنيد سعد طيّب را همين بيان شد به ضرب اليدين. فامسحوا بعدش است. اين ضرب اليدين را شارع امر كرد به او لصّلاة. پس معلوم مى‏شود كه اين ضرب اليدين شرط صلاة است. با آن مسح الوجه و اليدين شرط صلاة است. نه اين كه فقط شرط مسح است. بله بر مسح بايد بعد ضرب اليدين بشود. تفريع كرده است. ولكن نه اين كه اين ضرب اليدين به مجرّد مسح است. اين ضرب اليدين با مسح على الوجه و اليدين شرط صحّت صلاة است. پس آن كه شرط صحّت صلاة است طهارت است ديگر. پس تيمم داخل طهارت است. تيمم عنوان طهارت است. اذا تيمم و قد فعل احد الطّهورين. خود اين عنوان طهور و طهارت كه منطبق مى‏شود، به اين تيمم است. فتيمموا سعيداً طيّبا يعنى قصد كنيد سعيد طيّب را يعنى قصد كنيد يا وضع بكنيد يدين را. اين داخل شرط صلاة است. چون كه داخل شرط صلاة است، اين در روايات بيانيه اين روايات كه قولاً و فعلاً وارد شده است، اينها ناظر به آيه مباركه هستند كه آيه مباركه ولو فرموده است قصد كنيد سعيد طيّب را، ولكن مجمل است چه جور قصد كند. اين را قصد كردن مثل عمّار برود مثل دابّه خودش را بمالد. آن اين جور فهميد. امام مى‏فرمايد نه، قصد كردن تضرب بكفيّك الارض يا فضرب بكفيّك الارض. اين روايات كسى كه تأمّل بكند مى‏بينيد سؤالاً و جواباً چه جواب فعلى بشود يا قولى، در مقام بيان اين امر به تيممى است كه در آيه مباركه ذكر شده است و در آيه ضرب اليدين شرط صلاة قرار داده شده است. مسح الوجه و اليدين مثل ضرب اليدين مجموع شرط صلاة قرار داده شده است.
سؤال؟ فتيمموا قبلش است. تيمم معلوم مى‏شود كه خود قصد السعيد است. قصد السّعيد غير از مسح است. آن قصد را روايت تفصير كرده‏اند كه آن قصد مثل آن عمّار نيست. ضرب اليدين على الارض است. و الاّ مسح را كه مسح الوجه و اليدين را هم كه همين جور بيان كند كه بعض الوصف يعنى جبهه و يمين. كفيّن را هم كه بعد بيان فرموده‏اند كه باطن احدهما على ظهر الاخرى. به آن بيانى كه گفتيم. بدان جهت در ما نحن فيه فقيه اگر تدبّر بكند كه در اين آيه مباركه كه آيه مباركه شرط صلاة را مى‏گويد. و قصد الى الارض را كه در روايات به ضرب مى‏شود، اين را شرط صلاة قرار داده است. شرط صلاة چه چيز است؟ يكى‏اش اين است. اين را شرط صلاة قرار داده است. اين با شرطيّت لتّيمم نمى‏سازد. اين شرطيّت لصّلاة است. بدان جهت گفته‏اند روايات بيانيه نه مجرّد اين كه فعل دلالت نمى‏كند لسان ندارد بى زبان است فعل. دلالت به جزئيت وقتى كه اطراف مسأله را يا شيخنا الاصفهانى كسى ملتفت شد، فهميد كه اين روايات بيانيه چه چيز را بيان مى‏كنند خب جاى شك نيست كه اين جزئيت است و مقارن با او بشود. بعد صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف در كتب بعضى اصحاب ما از متأخّرين هم نه متأخّرين متأخّرين. متأخّرين در مقابل قدما و در بعضى كلمات قدما هم است كه كسى كه تيمم مى‏كند، بايد قصد كند اباهه صلاة را. طهارت را قصد نكند. اين يك اختلافى در تيمم است كه آيا شارع خود تيمم را رافع حدث قرار داده است؟ كه حدث مرتفع مى‏شود به تيمم كما اين كه به غسل مرتفع مى‏شود. به وضو مرتفع مى‏شود. جماعتى از اصحاب ما گفته‏اند كه بله تيمم طهارت است مثل وضو و غسل. حدث مرتفع مى‏شود. جماعتى گفته‏اند كه بابا حدث مرتفع نمى‏شود. حدث اگر مرتفع شد انسان جنب بود، تيم كرد و نمازش را خواند. عذر داشت. بعد عذرش برطرف شد، نبايد غسل بكند. چرا؟ چون كه جنابت سببش دو چيز است. يكى انزال است، يكى دخول. اين كه نه انزال كرده است و نه دخول كرده است. آن تيممى كه هست، معلوم مى‏شود رافع حدث نيست. بلكه مبيح صلاة است. مادامى كه آب ندارى نمازت را بايد با او بخوانى. حدث را رفع نمى‏كند. اگر حدث را رفع مى‏كرد اين حدث جنابت مرتفع مى‏شد موجبش بعد موجود نشده است. بعد نه دخول كرده است و نه انزال كرده است. و چرا غسل برايش واجب بشود؟ خب اين را مى‏دانيد كه قول صحيح همان قول اول است كه رافع حدث است. رفع حدثش هم اعتبارى است. شارع تا مادامى كه عدم تمكّن باقى است رافع اعتبار كرده است. بعد همان حدث را اعتبار مى‏كند كه آن حدث ارتفاعش مادامه است. امر اعتبارى است. شارع اعتبار كرده است. مثل آن رفع تكوينى نيست كه شيئى منعدم شد موجود شدنش ثانياً علّت بخواهد. امور اعتباريه است اينها. شارع رفع اينها را موقّتى اعتبار كرده است. در آن صحيحه دارد خواهيم خواند كه اذا تيمم فهو على تيممٍ فهو على طهارتٍ الى ان يجد ماءً او يحدث. يا حدث موجود بشود يا آب پيدا بشود. تمكّن پيدا بشود. رفع، رفع موقّتى است. بدان جهت نه اين كه محدث است ولكن شارع تخصيص داده است لا صلاة الاّ بطهورٍ مگر تيمم كند كه با تيمم محدث است بخواند. اين جور نيست. بحثش خواهد آمد. و كيف ما كان چه بگوييم تيمم رافع حدث است، چه بگوييم مبيح صلاة است، اين حكم شارع است. اعتبار شارع است. مكلّف بايد فعل خودش را قصد كند. در عبادت فعل خودش را بايد قصد كند كه آنى كه خداوند مرا به او امر كرده بود او را اتيان مى‏كنم. او را شارع بعد از تحقق به چه حكمى مى‏كند، اين مربوط به فعل من نيست. حكم شارع را هيچ وقت قصد نمى‏كند.
سؤال؟ بحثش خواهد آمد. گذشتيم. الان مى‏گوييم كه على تقديرٍ كه تيمم رافع بشود چه على تقديرٍ بشود بحثش خواهد آمد. الان بحث آن را نمى‏كنيم. قصدش معتبر نيست. چون كه اين حكم شرعى است. ربطى به فعل مكلّف ندارد. حكم شارع را شارع بايد اعتبار بكند. خارج از فعل مكلّف است. مكلّف فعل خودش را بايد قصد كند. پس كسى كه قصد تيمم مى‏كند لازم نيست بگويد من تيمم مى‏گيرم كه رافع حدث است. ربطى به مكلّف ندارم. اين بايد بگويد فاقد ماء هستم. تيمم مى‏كنم. رفع حدث مى‏كنم. يا اين كه مبيح لصّلاة مى‏شود اين امر قصدى مكلّف نيست، و الحمد الله ربّ العالمين.