جلسه 1124

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:1124
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1375
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذبالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمان الرحيم.
به نظر ما. يك رواياتى بود كه آنها دلالت مى‏كردند يك دفعه اگر يدينش را به زمين زد مى‏تواند مسح كند و مسح مى‏كند جبهه و جبينش را و يدينش را و تيمم تمام مى‏شود. مورد بعض از اين روايات قضيه عمار بود. بعد از اينكه هى عمار را امام عليه السلام نقل كرد، يا از امام سؤال كردند امام در جواب اينجور تيمم را اتيان كرد، و در بعضى روايات فرمود تضرب و يديك الارض و تمسح جبهه يا وجه را و يديك كه مقتضى اين بود كه يك ظرفى واحده كافى است. اين طايفه اولى بود.
طايفه ثانيه از اين اخبار كه ظاهرشان تعيّن ضربتين است. در تيمم چه از بدل از وضو باشد چه بدل از غسل بشود دو ضربت لازم است. ضربت للوجه و ضربة لليدين. عرض كردم متفاها عرفى اين است كه اين دستها را به زمين زدن براى مسح است. بدان جهت احتمال اينكه دو دفعه پشت سر هم دو دستش را به زمين بزند بعد صورت و يدين را با آن مسح كند، اين نيست. ضربة للوجه يعنى ضربه‏اى كه با او مسح وجه مى‏شود و ضربة لليدين ضربه‏اى كه با او يدين مسح مى‏شود.
سؤال؟ عرض مى‏كنم روايت مى‏گويد بر اينكه، روايت صحيحه‏اى كه در ما نحن فيه روايت اسماعيل ابن حمام كندى كه ديروز گفتيم روايت سومى است. و باسناده عن سعد ابن عبد الله عن احمد ابن محمد عن اسماعيل ابن حمام هندى عن رضا. قال اتيمم ضربة للوجه. يعنى يك زدنى مى‏شود كه با او وجه مسح مى‏شود. و ضربة للكفين. ضربتى مى‏شود كه با او كفين مسح مى‏شود. اگر دو تا را معا بزند با هر دو تا هم وجه هم يدين مسح مى‏شود. با هر دو تا مسح مى‏شود. ديگر اين دو تا مختص به وجه نمى‏شود. ظاهرش اين است كه ببينيد ندارد كه التيمم ضربتين للوجه و اليدين. آنجا ممكن است كسى اين خيال را بكند كه ايشان كرده است. آن هم اينجور نيست. ولكن در صحيحه اسماعيل ابن حمام التيم ضربة للوجه. بعد مى‏فرمايد و ضربة للكفين. يعنى با ضربه دومى كفين مسح مى‏شود. با ضربه اولى وجه مسح مى‏شود. اين كه كسى مناقشه بكند در روايات، روايات ديگر هم همين را مى‏گويد. سألته عن التيمم قال مرتين للوجه و اليدين. اين به طريق لفظ و نشر. يعنى ضربة للوجه و ضربة يدين. بدان جهت در ما نحن فيه، خبر دوم را كه نخواندم به اين جهت است كه در سندش محمد ابن سنان است. محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد عن ابن سنان، محمد ابن سنان است. ابن سنانى كه از عبد الله ابن مثقان نقل مى‏كند اين محمد ابن سنان است. عن ليث المرادى كه از بصير است، فى التيمم قال تضرب بكفيك الارض مرتين ثم تنفضهما و تمسح بها وجهك و زراعيك. اين وجهك و زراعيك خودش هم حمل بر تقيه مى‏شود علاوه بر اينكه سند ضعيف است، در تيمم... مسح نمى‏شود. بدان جهت اين روايت ملغى است. بدان جهت اين روايت را، كه طايفه ثانيه رواياتى بودند كه مى‏گفتند يك ضربت للوجه يعنى للمسح و للوجه و ضربت ديگر لمسح اليدين. و الاّ اگر اين دو تا ضربت پشت سر هم باشد هر دو تا براى وجه و يدين مى‏شود. در صحيحه محمد ابن اسماعيل ابن حمام فرمود التيمم ضربة للوجه. يك ضربه‏اى براى خاطر مسح وجه است و ضربة براى خاطر مسح كفين است. اين مى‏شود دو تا ضربه. پس اين روايات يك قسمتشان دلالت‏
كرده است با يك ضربت للوجه و الكفين با همان يك ضربت. اين روايت هم مى‏گويد نه، هر كدام يك ضربت مى‏خواهد. اين هم اطلاق دارد كه بدل از تيمم، بدل از وضو بايد يا غسل باشد. كما اينكه روايات اول اطلاق داشت. بلكه بعضى‏ها صريح در اين بود كه مورد، مورد تيمم بدل از غسل است يك دفعه فرمود، تضرب بيديك و تمسح وجهك و يديك يا ضرب بيديه على الارض و مسحه وجهه و يديك. كه يك دفعه كافى است.
ما بوديم و اين دو طايفه بود، نه اينكه مختص به اين مقام است. در هر موردى فيه دو طايفه از اين روايات را پيدا كرد كه يكى يك خصوصيت ذكر مى‏كند ديگرى يك خصوصيت ذكر مى‏كند، مدلول آنها اگر اقل و اكثر است، مدلول اين دو تا طايفه همين است. چونكه دو تا طايفه مى‏گويد با يك ضربه مسح مى‏كنى، وجهت را و يدينت را. اين مى‏گويد نه، چيزى كه هست با ضربه اخرى و يدينت را مسح كن. اين دو طايفه اين است. بدان جهت ما بوديم حمل به استحباب مى‏كنيم. چونكه طايفه اولى اظهر در اين هستند و دلالتشان بر اين تمام است كه يك ضربت كافى است. طايفه ثانيه كه اگر طايفه اولى نبود، ظهورش تعين بود كه بايد دو ضربت زده بشود، از تعيّن رفعيت مى‏شود. حمل بر استحباب مى‏شود. مستحب است بر اينكه اولى بر اين است كه اينجور تيمم بكند. با يك ضربه وجهش را مسح كند، با ضربت ديگر يدينش را مسح كند. حمل بر استحباب مى‏شود. مضافا بر اينكه آيه مباركه كه دارد فتيمموا سعيدا طيبا فمسحوا بوجوهكم و ايديكم منه، از همانى كه قطع كرده بوديم كه ضرب اليدين است اگر آن آيه شريفه هم ظهورش همين است، بدان جهت در ما نحن فيه حمل به اكثريت مى‏شود. يا كسى گفت كه نه، حمل به فضليت نمى‏شود، در مقام تهديد است كه مسح اليدين بايد به ثانيه باشد. اينجور نيست. چونكه بايد باشد، از بايدش رفعيت مى‏شود به طايفه اولى. اگر كسى مناقشه بكند، حمل بر تقيه مى‏شود. چونكه ضربتين وجوبش در تيمم مذهب العامه است. بدان جهت حمل مى‏شود، ولكن نوبت به اين نمى‏رسد. چونكه خود حمل بر استحباب اقل و اكثر هستند متباينين نيستند، حمل مى‏شود به استحباب كما ذكرنا.
اما در ما نحن فيه طايفه ثالثه‏اى هست. سؤال؟ عرض مى‏كنم ظهورات محكمات هستند. محكم يعنى ظواهر از محكمات است، شيخ در ظواهر فرموده است. اين منافات ندارد كه افوا بالعقود كه از محكمات است تخصيص بزنيم. بگوييم كه فلان عقد باطل است. يا فلان عقد فلان قيدى را دارد كه بايد تقابض فى المجلس بشود در عقد سر. يا در عقد... فى المجلس بشود. اينها بحث‏هاى اصولى است كه الحمد الله فارغ شديد از آنها. فقط ياد آورى مى‏كنم كه يادتان بيافتد. محكم بودن قرآن منافات ندارد كه روايات ضربتين معارض نداشت، منحصر بود تقييد مى‏كرديم. مى‏گفتيم فتيمموا من فالمسحوا بوجوهكم و ايديهم منه، يعنى از تيمم، نه از تيمم اول كه يك دفعه ديگر يعنى ضرب يدين كنيم قابل تقييد بود. ولكن چونكه در ما نحن فيه مقيّد مبتلا به معارض است، حمل مى‏كنيم اين زيادت را بر استحباب كما ذكرنا. ولكن در بين طايفه ثالثه‏اى هست علامه قدس الله نفسه الشريف فرموده است بر اينكه، نقل كرده است از شيخ كه شيخ نقل كرده است از زراره روايتى را كه آن روايت مدلولش اين است. التيمم فى الغسل باضربتين و فى الوضوء بضربة واحده. آن وقت جمع عرفى مى‏شود. شاهد جمع ميشود. شاهد جمع آنجايى است كه در بين روايتى باشد كه آن روايت دو زبان داشته باشد. به يك زبان مراد از آن طايفه اولى را بيان كند، به زبان ديگر طايفه ثانيه را بيان كند كه مراد چيست؟ اين را مى‏گويند شاهد جمع. در ما نحن فيه اين روايتى را كه علامه نقل كرده است از شيخ الطايفه، شيخ الطايفه نقل كرده است از سندش به زراره كه آن امام عليه السلام، يعنى ابى عبد الله، امام صادق عليه السلام فرموده است التيم فى الغسل بضربتين، آن روايات ضربتين شد و بالبدل من الوضو بضربة واحده. آن هم روايات ضربه واحده شد و شاهد جمع شد ما بين روايتين. اين روايت اگر تحققش اينجور روايتى مسلم بود خوب بود. ولكن مناقشه كرده‏اند، جملة من الفقها، كثير من الفقها كه اينجور روايتى را شيخ نقل نكرده است كه از زراره به سندش نقل‏
كند از ابى عبد الله اين تفسير را اينجور روايتى را شيخ نقل نكرده است. وقتى كه نقل كرد مى‏ماند دو تا طايفه روايت. آن هم جمع عرفى‏اش بينهما مى‏شود. چه جور، علامه با آن شخص جليل القدر فرموده است، شيخ نقل كرده است روايتى را. شيخ در تهذيب يك كلامى دارد، تهذيبى كه الان مى‏خوانم، اين كلام را در ذيل روايت محمد ابن ابى عمير، عن حسين ابن سعيد عن ابن ابى عمير، عن عمر ابن ازنينه عن زراره كه آن روايت اين است كه مى‏گفت بر تيمم امام عليه السلام به محمد ابن مسلم همين جور فرمود، روايتش اين است دارد بر اينكه عن حسين ابن سعيد، روايت پنجمى است در باب دوازده، شيخ باسناده عن الحسين ابن سعيد عن ابن ابى عمير، عن ابن ازينه عن محمد ابن مسلم، همان روايتى كه گفتيم اين مسلك عامه است. سابقا خوانديم. همان روايت است، سألت ابا عبد الله عليه السلام، عن التيمم فضرب بكفيه الارض ثم مسح بهما وجه ثم ضرب بشماله الارض، ضربت دومى مى‏شود و مسح‏ها مرفقه الى اطراف الاصابه واحده على ظهرها و واحدة على بطنها. ثم ضرب بيمينه الارض و صنع به شماله كما صنع بمينه. ظاهر دست چپش را تا مرفق و باطن دست چپش را تا مرفق مسح كرد. اين را شيخ نقل كرده است. در ذيل اين روايت يك كلامى دارد، امام عليه السلام. ذيلش اين است كه ثم قال، محمد ابن مسلم مى‏گويد بعد امام فرمود هذا التيمم على ما كان فيه الغسل، اين تيمم در آن صورتى است كه در او غسل بوده باشد. يعنى بدل از غسل باشد. شيخ اين را غسل خوانده است. هذا التيمم على ما كان فيه الغسل. يعنى در آن صورتى كه در در آن صورت غسل واجب بشود بر انسان. آن تيمم به اين دو تا ضربت است. بعد ايشان فرموده است پس رواياتى را كه مى‏گويد تيمم به دو ضربت است حمل به غسل مى‏كنيم. و آن رواياتى كه مى‏گويد به مرة است به يك دفعه كافى است، به اطلاقش دلالت مى‏كند، آنها را به وضو حمل مى‏كنيم. اين شيخ قدس الله نفسه الشريف فرموده است دو تا شاهد جمع است بر اين جمع من. يك شاهد جمع‏ها آن روايت زراره است كه در آن روايت زراره امام عليه السلام، ديروز عرض كردم ذكر فرمود بر اينكه، در آن روايت زراره فرمود بر اينكه ثم مسح بها جبينه و كفيه مرة واحده. شيخ قدس الله نفسه الشريف اين مره واحده را زده است به چه چيز؟ فضرب بيده الارض. يعنى فضرب بيده الارض مرة واحده، آن وقت مسح بها جبينه و كفين. اين مرة واحده را به ضرب زده است. گفته است اين روايات مال چه مى‏شود؟ مال تيمم بدل از وضو مى‏شود و اين روايتى كه دارد مرتين على ما كان فيه الغسل اين مال غسل مى‏شود. در ما نحن فيه شيخ يك روايت ديگرى ندارد كه آن روايت ديگر شاهد جمع باشد. شاهد جمعش به اين كه حمل روايات مره به بدل از وضو مى‏شود و روايات مرتين حمل بر غسل مى‏شود دو تا شاهد دارد. يكى آن صحيحه زراره بود، موثقه زراره بود، ديگرى هم اين صحيحه محمد ابن مسلم است.
در تهذيب كلامش اين است، اين روايت را نقل مى‏كند و بهذا الاسناد (يعنى آن اسنادى كه خودش دارد به حسين ابن سعيد) عن الحسين ابن سعيد عن ابن عمير، عن ابن ابى عمير، عن ابن ازينه عن محمد ابن مسلم. قال سألت ابا عبد الله عليه السلام، عن التيمم فضرب بكيفه الارض ثم مسح بهما وجه ثم ضرب بشماله الارض فمسح بها مرفقه الى اطراف الاصابه واحدة على ظهرها واحدة على بطنها. همان روايت را نقل كرده است. ثم چونكه غرض شيخ در تهذيب جمع ما بين روايات بود كه روايات را در اول تهذيب هم دارد كه بعضى علما در اين روايات مناقشه كرده‏اند كه اينها را چه جور امام مى‏گويد، با همديگر مختلف هستند اين روايات! شيخ اين تهذيب را نوشته است همّش اين بود كه جمع ما بين روايات بكند. بدان جهت قهرا همين جور است، ان الجواد قد... بعضا يك وجه جمعى مى‏كند كه آن وجه جمع ظاهر بطلان است. آن نمى‏تواند وجه جمع بشود. روى اين اساس اين روايت را كه سابقا گفتيم متعين است حمل بر تقيه بودن است، توجيح مى‏كند. مى‏گويد اين روايت ناظر است به چه چيز؟ به آن صورتى كه انسان آن مرفق را توجيح مى‏كند كه معنايش اين است كه نه اينكه مرفق بايد خودش مسح بشود مثل وضو، او نيست. اينها را كه مى‏گويد
فما تضمّن هذا الحديث. حديث ديگر نيست. اين نسبت به مرفق اول توجيح مى‏كند، در آخرش مى‏گويد بر اينكه بعد از اينكه اينها را مى‏فرمايد مى‏گويد بر اينكه اگر كسى از شما بپرسد روايت كرده است، صفوان ابن يحيى اب العلى عن محمد ابن مسلم عن احدهما عليه السلام، الخبر الذى رواه صفوان ابن يحيى عن العلى عن محمد ابن مسلم عن احدهما عليه السلام، ليس فى ظاهرها انّ الضربتين او المرتين انما يفى غسل الجناب دون الوضو. يعنى رواياتى كه مى‏گفت مرتين مطلق بودند آن روايات كه يكى صحيحه محمد ابن مسلم بود كه على از او نقل مى‏كرد محمد بود. محمد ابن مسلمش را ما گفتيم كه مراد محمد ابن مسلم است. ديديد ايجا شيخ هم محمد ابن مسلم را در مى‏آورد. مى‏گويد در آن روايت تقييد به غسل نبود. چه جور شما مى‏گوييد، انّ الضربتين او المرتين انما يفى... فعين لكم انه مقصور على حكم الجناب؟ از كجا مى‏گوييد كه ضرتبين مال غسل جنابت است؟ آنجا مى‏گويد كه و هل لا قلتم بما ذهب عليه غيركم من... مرتان. چرا به اطلاق اين روايت تمسك نمى‏كنيد؟ قيل له اذا ثبت اخبار كثيره كه طايفه اولى است كه به يك مره مقتضايش اين است. اذا ثبت اخبار كثيره تتضمّن ان الفرض فى التيمم مره است، ثم جاء هذه الاخبار كه مرتين است، در متضمن مرتين است، حملناها ما يتضمن الحكم مرء على الوضو و ما يتضمن الحكم مرتين على غسل الجناب. چرا اين را حمل كرديم؟ لالّا يتناقض الاخبار. اخبار تناقض پيدا نكند. گفتيم جمع عرفى دارد، اين جمع عرفى نيست.
مع انّه قد اوردنا، اصل كلام علامه كه در ما نحن فيه منشاء شده است. مع انّا قد اوردنا خبرين مفسرين الهذا الاخبار. دو تا خبر در اين باب وارد كرديم كه مفسر اين اخبار بودند. احدهما عن حريض، عن زراره، عن ابى جعفر كه قيد مرة بود در آن روايات قاعده اولى مرة بود. آن مرة را زده است به آن... كه مفسر آن روايات است كه در وضو مرة است و اما مرتينى كه هست آن روايت ديگرى كه هست، احدهما عن حريض، عن زراره و الاخر ابن ابى عمير، عن ابن ازينيه عن محمد ابن مسلم. آن شاهد جمعى كه نقل مى‏كند همين روايت است كه ابن ابى عمير ان ابن ازينه، عن محمد ابن مسلم. اين را شاهد جمع گرفته است و اين هم مدلولش اين است كه در غسل دو مره مى‏شود كه نتيجه اين مى‏شود ان التيمم فى الوضو مره واحده و من الجنابت مرتان. اين شيخ قدس الله نفسه الشريف اين را مرتين را، اين صحيحه محمد ابن مسلم را اصلا شاهد جمع گرفته است. مى‏گويد مختص به غسل است. شاهد جمع مختص به غسل است. اين چه جور شاهد جمع مى‏شود؟! ايشان غَسل را غُسل خوانده است. در صحيحه محمد ابن مسلم كه هذا ما كان فيه الغسل، غسل خوانده است. اين هذا ما كان فيه الغَسل است. غرض امام عليه السلام اين است كه در وضو كه مسح الرأس و الرجلين است، او بدل ندارد در تيمم. تيمم فقط بدل از غسل است. بخوانم روايت را ببينيد. نه اين كه در غُسل تيمم با دو ضربت است، اين تيمم كه به دو ضربت گرفتيم فرقى نمى‏كند، غسل و ضوئش يكسان است و در وضو مسح القاء شده است. مسح ديگر بدل ندارد. غَسل الوجه بدل دارد. مسح الوجه است. غَسل اليدين بدل دارد. مسح اليدين است. اما اينكه فرض بفرماييد خود بدل دارد، خود اين روايت تقيه‏اى است چونكه عامه است كه غَسل تا مرفق را لازم مى‏دانند در وضو، ما هم لازم مى‏دانيم مى‏گويند چونكه اين بدل است تيمم بايد تا مرفق مسح بشود هم ظاهرش، هم باطنش.
اين روايت، روايت تقيه‏اى است. امام عليه السلام يك دفعه ديگر مى‏خوانم چه مى‏گويد، ان التيمم فضرب بكفيه الارض ثم مسح بهما وجه ثم ضرب بشماله الارض فمسح بها مرفقه الى اطراف الاصابه واحدة على ظهرها واحدة على بطنها. ثم ضرب بيمينه الارض ثم سمسح بشماله كما صنع به يمينه. ثم قال هذا التيمم على ما كان فيه الغسل. در آنى كه غسل بود، بدل شد و فى الوضو الوجهين و اليدين. اين تيمم در وضو مال وجه يدين است الى المرفقين و القى ما كان عليه مسح الرأس و القدمين. در وضو مسح الرأس و القدمين است. او القاء شده است، انداخته شده است. بدل‏
ندارد. اين امام عليه السلام اين را مى‏خواهد بگويد، بدان همه را بايد غسل بكنيد چونكه بدل از غسل است. صورت را بايد مثل عامه مسح بكنى، چونكه بدل از غسل است. مسح الرأس و القدمين بدل ندارد. اين امام عليه السلام حكم تقيه‏اى فرموده است، اين را توجيح مى‏كند، بنا بر مسلك عامه، حمل بر تقيه مى‏شود كما ذكرنا. اين نه اينكه غسل است. يعنى تيمم غسلى است، اين تيمم وضوئى نيست. معناى اين غسَل است، نه غُسل. خودش هم صريح است ذيلش، يعنى كالصريح است وضو اين در وضو براى غسل الوجه و اليدين است. مسح الرأس و الرجلينى كه در وضو معتبر شده است، او القاء شده است در تيمم. بدل ندارد. اين روايت حمل بر تقيه مى‏شود، احتمال ديگر ندارد، مى‏ماند دو طايفه. دو طايفه هم كه گفتيم جمع عرفى دارد. بدان جهت اولى اين است كه با يك زدن وجه را مسح كند، با يك زدن يدين را مسح كند. اين اولى است، يعنى مستحب است. بدان جهت بهتر از اين، اين است كه جمع بكند بين الطايفتين در عمل كردن به يك دفعه بزند، هم صورت يدين را مسح كند دوباره بزند يدين را مسح بكند. چونكه آن دومى كه دو مرتبه واجب بوده باشد به حسب مقام الثبوت آنى كه يدين را بعد الوجه مسح كرد آن بيخود بود. يدين را مسح كرد. اگر نه، يكى كافى بود، تيمم او است، اينى را كه اتيان كرده است ضررى ندارد. حدث كه نيست، ضررى ندارد اگر مستحب نباشد.
اما جماعتى چيز ديگرى را هم اولى گفته‏اند كه او را قبول نداشت ايشان. آن چه چيز است؟ آن اين است كه نه، بعد از اينكه اين كارها را كرد دو تيمم كرد، يكى با يك ضربت، بعد هم دستهايش را به زمين زد، دوباره دستهايش را مسح كرد جماعتى گفته‏اند بر اينكه بعد از اين كار هم يك ضربت ديگرى بزند كه سومى مى‏شود. آن وقت ضربت سومى را منفصل بزند. (قطع نوار).
يد يمنائش را مسح بكند. بعد يد يمنا را بزند، يسرى را مسح كند. اين در اين صحيحه محمد ابن مسلم وارد است. چونكه دستها را منفصلا زد. اين خواسته‏اند بگويند كه به اين روايت عمل بشود. اين را هم قبول ندارد، خود صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف. اين روايت، روايت تقيه‏اى است بدان جهت اين وجهى براى اولويت احتياط اينجور زدن ندارد. آن وقتى كه يدين را مسح مى‏كند، مى‏تواند حتى در حالت اختيار اول يد يسرى را بزند، بعد يد يمنا را مسح كند بعد يد يمنا را بزند، يد يسرى را مسح بكند. اين را مى‏تواند يك دفعه زدن معتبر نيست. اما در آن مسح الوجهى كه هست يك دفعه بايد بزند، تدريجا نمى‏تواند بزند، اول يكى را بزند، بعد بردارد دومى را بزند، بردارد، معا مسح بكند قد تقدم الكلام فيه. چونكه در آن روايت بيانيه داشت كه امام زد، فرفعهما. دو دست را برداشت. اين معنايش، ظاهرش اين بود كه معا زده بود. اين گذشت آنجا.
سؤال؟ بعضى‏ها، مشهور ما بين الاعامه ضربتين است. امام عليه السلام در صحيحه محمد ابن مسلم اين مرتبيه را بيان مى‏كند. آنها مشهور ما بين اينها ضربتين است و حمل مى‏شود به آن معنا روايت محمد ابن مسلم. اما روايات ضربه واحده هم تعارض ندارد حمل بر تقيه بكنيم. هميشه تعارض و حمل به تقيه يا اخذ به موافقت الكتاب عند التعارض است. وقتى كه دو طايفه از اخبار شاخ به شاخ شدند، اين معارضه مى‏كنند. مثل آن رواياتى كه در مواردى مى‏گوييم متعارضين هستند، موافق كتاب است يا مخالف با عامه است اخذ بشود اما در موارد جمع عرفى كه احد الطائفتين قرنيه عرفيه مى‏شود بر مراد از طايفه اولى آنجا موارد جمع عرفى جاى ترجيح نيست. كلام اين است، در مواردى كه ما جمع عرفى مى‏كنيم، ظاهر امر وجوب است. ظاهر طايفه ثانيه اين است كه دو دفعه وجوب است. ولكن اخبار اولى مى‏گويد كه نه، يك ضربت كافى است. دو تا لزومى ندارد. جمع عرفى مى‏كنيم. مى‏گوييم دو دفعه زدن مستحب است. بدان جهت در ما نحن فيه مثل اينكه يك روايتى بگويد كه در ركعت ثالثه سه دفعه بگو تسبيحات اربعه را. ظاهرش اين است كه متعيّن است. روايت واحده گفته است يجزيك تسبيحات مرة واحده. چه مى‏كنيم؟ حمل به استحباب‏
مى‏كنيم. جمع عرفى است. عزيزان من، موارد جمع عرفى جاى ترجيح نيست كه موافقت كتاب را بگيريم، مخالف عامه را بگيريم. جمع عرفى ولو جمع عرفى مقتضاى فتوى العامه باشد، عيبى ندارد. مگر در يك جايى كه سابقا در بحث وضو گفتيم. در خود رواياتى كه قرينه هستند قرينه بشود كه اين حكم تقيه‏اى است. مثل رواياتى كه در ناقضيت... وارد شده بود كه روايات خودش قرينه داشت كه اين حكم، حكم تقيه‏اى است، آنجا ملغى مى‏شود اينها. كه معلوم است اين روايت عن تقية صادر شده است. و اما در غير موارد آنها بايد معارضه بشود. گذشتيم اين را.
بدان جهت در ما نحن فيه گفتم متعارضين نيست تا ترجيح داده بشود با ظهور آيه. موارد، موارد جمع عرفى است.
سؤال؟ بدان جهت در ما نحن فيه، مستند مشهور همان اخذ به قول علامه است كه شيخ روايت دارد. بدان جهت در ما نحن فيه اين مسئله حكمش صاف است. ضربه واحده كافى است. ضربتين مستحب است كما ذكرنا. گذشت اين معنا.
سؤال؟ عرض كردم روايت دارد كه اينجور است در صحيحه زراره، اينجور است كه تضرب بيديك مرتين. به دو دستش دو دفعه مى‏زنيم. تنفضهما نفسة للوجه. يعنى مرة للوجه. يك دفعه براى صورت اين كار را مى‏كنيم و مرة لليدين. اين گفتيم، اظهر در اين معنا است كه اگر بنا بشود پشت سر هم زده بشود، هر دو ضرب براى وجه و يدين است، نه اينكه نفسه‏اش، مره‏اش للوجه است و مرة لليدين. اين معنايش تفسير است و اين را گفتيم. در صحيحه اسماعيل ابن حمام كندى اين هم مثل آن است، جاى شك نيست. در مسئله جاى شبهه باقى نماند انشاء الله تعالى بگذريم به مسئله بعدى.
مسئله بعدى شك در افعال تيمم است. مى‏دانيد كه فقها گفته‏اند انسان اگر فرض كنيد مشغول وضو گرفتن است، دست چپش را مى‏شويد. شك مى‏كنم من صورتم را آن وقتى كه شستم، اين چشم راستم اطرافش را شستم يا نشستم؟ خوب بايد برگردد در وضو چشم راستش را بشويد. دست راستش را بعد دست چپش را. يعنى قاعده تجاوز در شك در افعال وضو اعتبارى ندارد. قاعده تجاوز اين است كه يك مركب ارتباطى بوده باشد كه تدريجا اجزائش موجود مى‏شود. داخل بشوى به جزئى و شك كنى كه آيا آن جزء را كه من اتيان مى‏كنم، جزء قبلى‏اش را من اتيان كرده‏ام يا نه؟ در صحيحه زراره كه صاحب وسايل در جلد پنجم وسايل در باب آن شكوكى كه هست، در باب شكوك و خلل، روايتى را نقل كرده است از زراره كه رجل الشك فى الاذان بعد ما اقام. شك فى الاقامه بعد ما كبّر. شك فى التكبير بعد ما قرء. در ذيلش امام فرمود بر اينكه يا زراره كلما خرجت من شى‏ء و دخلت فى غيره يعنى از جزئى خارج شدى و دخلت، يعنى از محل جزء خارج شدى و دخلت فى غيره، فشككشة فيه فشكك ليس بشى‏ء. خوب من در اين صورتى كه دست چپ را مى‏شويم از آن شستن صورت از محلش گذشته‏ام. شستن محل صورت قبل اليدين است. داخل شده‏ام به غير او. فشكك ليس بشى‏ء ملغى است. چونكه همين زراره كه راوى قاعده تجاوز است، كلما خرجت من شى‏ء و دخلت فى غيره فشكك ليس بشى‏ء خود اين زراره نقل كرده است كه اين ان كنت قاعدا على الوضو و شككشت فيه من شى‏ء من ما سمّ الله كه فاغسلوا وجوهكم و ايديكم است در غسل وجه شك كرديم بايد برگردى اعتنا كنى. استيناف بكنى، تدارك بكنى. خود اين زراره نقل كرده است. بدان جهت در باب وضو قاعده تجاوز اعتبارى ندارد. در باب غسل هم همين جور است، ما همين جور گفتيم، كسى اگر رأس و رقبه را شست بعد داخل شستن بدن شد، شك كرد كه پشت سرش را شسته است يا نه؟ گفتيم بايد برگردد بشويد. چونكه اين صحيحه زراره‏اى كه در اين وضو هست، يك ذيلى دارد. از آن ذيل راجح به غسل است. از او استفاده كرديم كه غسل با وضو يكسان است. قاعده تجاوز اعتبارى ندارد. ولو ذيلش مثل صدر نيست. صدر صريح است به قاعده تجاوز. ولكن در ذيلش چونكه جملاتى واقع شده است كه مثل صدر است ظاهرش اين است كه وضو را امام عليه السلام يكسان گرفته است. و اين را رجوع بكنيد در باب غسل مفصل ذكر كرده‏ايم كه اينها همين جور هستند.
خوب كلام مى‏رسد به تيمم. در تيمم انسان دست راستش را مسح مى‏كرد شك كرد كه من جبهه را كه مسح مى‏كردم، هر دو تا را مسح كردم؟ يا نه؟ آن جبين طرف چپ باقى ماند، او را مسح نكردم؟ اگر تيمم مثل وضو باشد بايد برگردد. صاحب العروه مى‏گويد مثل وضو نيست. ولو بدل از وضو است. ولكن حكم وضو را ندارد. اگر وقتى كه انسان جزئى را مشغول بود شك كرد كه جزء بعدى را اتيان كرده است يا نه؟ مى‏گويد بر اينكه اتيان كرده است و كذا بر اينكه شك كند كه جزء قبلى را صحيح اتيان كرده است. مثل اينكه فرض كنيد از قصاص الشعر از، اعلى بايد مسح كند به پايين. نمى‏داند از پايين مسح كرد جبين و جبهه را، يا از بالا. مى‏گويد نه، از بالا مسح كردم. هم شك در... هم شك در جزء مورد، مورد قاعده فراغ است. خوب تيمم ربما بدل از غسل مى‏شود. در غسل مى‏دانيد كه مبالات شرط نيست. مى‏تواند سر و رقبه را الان بشويد، ولكن خود جسد را بعد از ظهر، بعد از يك ساعت بشويد. اشكالى ندارد اگر حدث صادر نشده باشد در اثناء موالات معتبر نيست. اينجا هم در تيممى كه بدل از غسل است، گفتيم قياس به او نمى‏شود. مبالات معتبر است. بدان جهت در تيمم كه بايد اجزاء پشت سر هم بيايد، در جزئى داخل شد، شك كرد، مى‏گويد كه فشكك ليس بشى‏ء. قاعده تجاوز در تيمم تخصيص خورده باشد، مثل تخصيصش در وضو عند المشهور يا عند الوضو والغسل كما ذكرنا به اين دو تا تخصيص خورده باشد در تيمم تخصيص نخورده است. در تيمم اخذ به آن عمومات مى‏شود. جايى كه مخصص قاصر شد اخذ به آن عموم مطلق مى‏شود. كل شى‏ء كلما خرجت من شى‏ء و دخلت فى غيره فشكك ليس بشى‏ء. آن وقت مى‏گويد ولكن اعتنا احوط است. چرا؟ چونكه دعواى مشهور اتفاق دارند كه اين طهارت، طهارات صلاة يك سنخ است. يعنى يك نحو حكم دارد، در آنها كه قاعده تجاوز ملغى شد، در تيمم هم ملغى است. ملحق كرده‏اند كثيرى از علما تيمم را به آن وضوء و غسل. ولكن ايشان مى‏فرمايد احتياط اين است. احتياط استحبابى، فتوا داد. چونكه فتوا داد آن وقت نمى‏دانم، اين احتياط، احتياط استحبابى مى‏شود. اين كلام ايشان را نقل كردم، از خودم فعلا چيزى نگفته‏ام.
شيخ قدس الله نفسه الشريف، شيخ انصارى در رسايل توجيح كرده است در آنجايى كه به قاعده فراغ و تجاوز تكلّم كرده است در اين قاعده بعد فوايدى را به آنها كه فروعات آن قاعده است امورى كه معتبر در آن قاعده هستند ذكر كرده است، در آنجا فرموده است كه على القاعده، قاعده تجاوز در طهارات صلاة جارى نيست. احتياج به صحيحه زراره نداريم كه كسى بگويد اين مختص به وضو است يا غسل است. نه، طهارات ثلاث على القاعده، قاعده تجاوز در اينها جارى نيست. چرا؟ چونكه طهارت از حدث امر بسيطى است. در نفخ موجود مى‏شود. اين تيمم و اين غسل و اين وضو اينها محصل آن طهارت هستند. آنى كه شرط صلاة است، خود طهارت است. ما بايد طهارت را احراز كنيم. چونكه طهارت شى‏ء بسيطى است، شى‏ء بسيط يا موجود است يا موجود نيست. ديگر اجزاء ندارد او. بدان جهت مى‏فرمايد، قبل از اينكه انسان صلاة را شروع بكند، شك كند بر اينكه من وضويم تمام بود يا نه؟ شك دارد كه طهارت دارم يا نه؟ استسحاب مى‏گويد طهارت ندارد. مقتضاى استسحاب اين است كه نه، طهارت ندارى. آن وضو شرط نيست كه بگويم نه، وضو را صحيح اتيان كرده‏ام. طهارت شرط است. طهارت شرط صلاة است. او محصّل است و در ما نحن فيه اگر شك كند كه محصّل را تام اتيان كرده‏اند يا ناقض، بايد احتياط كنند تا يقين كنند كه موجد شد. يقين كنند احراز شرط كنند. بدان جهت ايشان فرموده است تيمم هم ملحق به وضو و غسل است، فرقى نمى‏كند. خوب مى‏بينيد كه اين مطلب دو تا اشكال دارد. اين دو تا اشكال وقت نداريم انشاء الله فردا.