جلسه 655
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:655 ب
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:24/10/1370
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين مسئله بود امام فرمودند اگر اقل المسح ضررى نداشته باشد براى شخص بايد وضو را با آن اقل المسح موجود بكند و اما اگر اصل غسل ضررى شد وظيفه منتقل مىشود به تيمم. بعد فرمود اگر كلت الصورتين مع الجهل باضرر او او النصيان او غسل اعلى را در صورت اولى موجود كرد يا در صورت ثانيه اصل الغسل را موجود كرد فرمود در صورت اولى وضو صحيح است. در صورتى كه اصل الغسل ضرر نداشته باشد، آن اقل ما يجزى و اما در صورتى كه اصل الغسل ضرر داشته باشد در صحت وضوء او اشكال است. براى اينكه اين شخص مكلف است نمازش را با تيمم بخواند. كلامى را در ذيل اين فرمايش عرض كرديم، تفسير كلام در مقام اين است، ضررى كه در ما نحن فيه متصور مىشود از وضو گرفتن طهارتا تحمل آن ضرر واجب نيست ولكن ايرادش بر نفس هم حرام نيست. مثلا فرض بفرماييد انسان اگر بخواهد وضو بگيرد با آب چونكه آب سرد است، هوا هم سرد است، شب تب مىكند. صبح خوب مىشود. اينجور ضرر ايراد بر نفس پيش ما حرمتى ندارد. اين ضرر محرم نيست. واجب نيست تحملش كه وضو بگيرد، نه تيمم كند. قاعده نفى الضرر وضو را نفى مىكند وضو واجب نيست. مىتواند تيمم بكند و نماز را بخواند. تيمم مشروع است. الاّ انّه در اين موارد قاعده لا ضرر مفادش مثل قاعده لا حرج است. اين وضو گرفتن خيلى حرجى است بايد آن چاهى هست، هشتاد متر است من بروم پايين تا وضو بگيرم. خيلى زحمت دارد. مردم نوعش متحمل نمىشوند. حرجى است، تحمل واجب نيست. تيمم بكن. الاّ انه كسى اين حرج را متحمل شد وضو گرفت حرامى را مرتكب نشده است. واجب نبود وضو گرفتن الان كه رسيده است وضو گرفته است، وضوئش صحيح است.
در آن مواردى كه ضرر عنوان جنايت بر نفس حساب نشود و القاء نفس فى التحلقه حساب نشود و در موارد ضرر ارضى حتك النفس حساب نشود. خودش را در معرض فحش قرار مىدهد كه مردم حتك مىكنند. جايى كه اضرار به نفس به مرحلهاى نباشد كه جنايت على النفس يا و القاء النفس فى التحلكه حساب بشود در اين موارد ما دليل نداريم كه مجرد اضرار به نفس حرام است. بدان جهت در اين موارد فقط ملتزم هستيم تحمل ضرر واجب نيست كه انسان وضوء ضررى بگيرد. قاعده لا حرجى كه هست چه جور نفى وجوب وضو را مىكند و وضو انسان بگيرد صحيح است، در اين موارد هم قاعده لا ضرر نفى وجوب را مىكند چونكه اتيانى است رفع وجوب. ولكن مكلف در اين موارد وضو بگيرد مع العلم بالضرر وضوئش صحيح است. جهل نمىخواهد. مع العلم بالضرر كه اگر اين وضو بگيرد امشب تب خواهد كرد، وضو بگيرد، وضوئش صحيح است. نمازى كه با آن وضو مىخواند صحيح است. مثل آن كسى كه رفت در آن چاه وضو گرفت، چه جور وضوئش صحيح است، وضوء اين هم صحيح است.
و الوجه فى ذالك اين بود كه ديروز گفتيم ادله لا حرج و لا ضرر وجوب وضو را نفى مىكند. و اما حكم استحبابى وضو كه از محدث بالاصغر وضو مستحب است، آنها را رفع نمىكند. چرا؟ چونكه آنها منشاء ضرر نيست. شارع خودش ترخيص در ترك دارد. وضو مستحب است، آن استحباب مىتوانى تركش كنى. آن ايجاب است كه مكلف را به ضرر مىاندازد، الزام است و تحريم است كه مكلف را به ضرر مىاندازد. در ما نحن فيه وجوب وضو برداشته مىشود و اما
ادلهاى كه دلالت مىكرد محدث بالاصغر وضو از از او مستحب است استحباب دارد مثل ان الله يحب المتطهرى بعد از اينكه در روايات بيان شد، الوضو من المحدث، يعنى محدث بالاصغر كه طهور و طهارتٌ اقتضى مىكند اين وضوئى كه گرفت ولو موجب تب مىشود كه شب تب كند اين وضوئش صحيح است. وقتى كه صحيح شد با اين مىتواند نماز بخواند. نگوييد در آيه فرموده است و ان كنتم مرضى و لا سفر فلم تجدوا ماء فتيمموا، اين شخص از موضوع آيه خارج است. موضوع آيه خطاب به محدثين است. اين شخص متطهر شد به ادله استحباب الوضو. چونكه متطهر شد اذا قمت شاملش نمىشود. بدان جهت در جايى كه تحمل ضرر واجب نباشد، و اما ادخال آن ضرر حرام نباشد در اين موارد حكم مىكنيم به صحت الوضو بلا فرق بين العلم و الجهل و الغفلت و النصيان. در تمام صور وضو صحيح است. چونكه ادله استحباب وضو هست در بعضى موارد اصلا جاى قاعده لا ضرر هم نيست در ما نحن فيه كه استحباب را بردارد فقط وجوب را برمىدارد. بدان جهت در ما نحن فيه اين قسم خارج از محل كلام است.
بعله، كسى كه نسبت داده شده است به مشهور ملتزم بشود كه انسان هر ضررى را بر خودش وارد بكند حرام است. كما اينكه از بعضى كلمات صاحب العروه و غير صاحب العروه ظاهر مىشود كه ادخال ضرر بر نفى بوده باشد، ضرر بوده باشد حرام است. اين را اگر كسى ملتزم بشود مثل آن صورت ديگر مىشود. آن صورت ديگر اين است كه اگر ضررى باشد كه ارتكابش حرام است و ادخالش بر نفس حرام است. مثل آن ضرر جنايت نفسى يا گفتيم مطلق اضرار بالنفس حرام است. مطلق اضرار بالغير حرام است، او را دليل داريم. اضرار به غير در هر مرتبهاى حرام است. كلام در اضرار بالنفس است. كه اضرار به نفس اگر به مرتبه جنايت يا القاء نفس فى الهلاكت بشود يا حتك النفس بشود، بعله، حرمت دارد. و اما در صورتى كه به اين مرتبه نباشد ما دليلى پيدا نكرديم كه اينجور ادخال ضرر بر نفس حرام باشد. بر غير حرام است، در نفس دليل نداريم. در اين موارد اگر كسى ملتزم به حرمت شد كما اينكه ظاهر كلام صاحب العروه و غير صاحب العروه و للمنصوب الى المشهور اين است، اگر اين اساسى داشته باشد تفسير ما بين العلم كه وضو باطل مىشود، چونكه در صورت علم، علم منجز است. وضو گرفتن حرام است. حرام كه نمىتواند صحيح بشود. مفروض اين است كه مطلق اضرار را گفتيم حرام است يا ضرر، ضررى است كه از قبيل جنايت است. آن نمىتواند، باطل مىشود در صورت علم. و اما در صورت جهل و نصيان گفتيم اگر نصيان و جهل به معنا غفلت شد باز وضو صحيح است. چونكه در صورت غفلت وضو حرمت نيست. موجب حرمت بطلان اين وضو از ناحيه حرمت اين غسل است. وقتى كه غافل شد از اينكه اين ضرر دارد. ناصى شد كه رفع امت النصيان رفع واقعى است، حرمت نيست. وقتى كه حرمت نشد اذا قمت من الصلاة فغسلوا وجوهكم مىگيرد، مقيد ندارد. بدان جهت يا آن رواياتى كه الوضوء طهارت بضميمه قوله سبحان ان الله يحب المتطهرين مىگيرد. چون كه اين مخصص ندارد، غافلش از ضررش است. بدان جهت در ما نحن فيه اگر غافل بود، ناصى بود، حكم به صحت مىشود. و اما متردد بود. نمىدانم اين وضو ضرر مىكند يا نمىكند؟! نمىدانم ضرر مىكند يا نمىكند؟ در صورت اولى كه مىدانم آن مرتبه اقل ضرر ندارد، مرتبه اكثر را نمىدانم ضرر مىكند يا نمىكند؟ يا شك دارم كه اصل الغسل ضررى است يا ضررى نيست؟ در اين موارد وظيفه در صورت اولى اغتسال به مرتبه اول است و در صورت ثانيه كه احتمال مىدهد اصل الغسل ضررى بوده باشد، وظيفه تيمم است. والوجه فى ذالك اين است، اگر زنده مانديم رسيديم به بحث تيمم، آنجا خواهيم گفت كه شارع خوف الضرر را موضوع قرار داده است براى انتقال وظيفه تيمم. وقتى كه انسان احتمال ضرر داد. احتمال ضرر جورى بود كه عقلايى بود خوف آمد، وظيفهاش عبارت از تيمم كردن بر صلاة است. آنجا هم بحث خواهيم كه خوف تمام الضرر است يا ضرر واقعى هم دخيل است. انسان مىترسيد وضو گرفت بعد معلوم شد كه بيخود مىترسيد، اصلا ضررى نبود. طبيب آمد گفت كه اصلا آب براى تو ضررى ندارد.
در اين صورت خوف الضرر تمام موضوع است به انتقال وظيفه بالتييم يا اينكه نه ضرر واقعى هم بايد باشد، بحثى است كه آنجا رسيديم مىشود. در صورت جهل بما اينكه شخص خوف الضرر را دارد وظيفهاش او است.
و اما اگر خوفى است كه خوف ندارد، احتمال مىدهد. اطمينان دارد كه ضررى نيست. در اين صورت اگر وضو گرفت و در واقع ضررى بود كه ضرر محرم است محكوم به بطلان است. مرتبه اعلى را گرفت يا در آنجا اصل الغسل ضررى بود، گرفت وضو را آن وضو باطل بود. چرا؟ براى اينكه آن محرم بود، احتمالش را هم مىداند كه محرم بشود واقعا. شيئى كه محرم واقعى است ولو حليت ظاهريه داشت، چيزى كه محرم واقعى است، آن غسلى كه محرم واقعى است او نمىتواند مقرب و عبادت واقع بشود. همان حرفى كه در مسئله اجتماع الامر و النهى گفتيم كه در صورت جهل به غسليت و تردد در آن صورت، در صورت جهل به حرمت باز عمل به بطلان است چونكه حرام واقعى و مبغوض واقعى خارج شده است از متعلق الامر و خطاب الامر تخصيص داده است. هذا تمام الكلام در آن مسئله بود. بعد صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف متعرض مىشود به يك مسئله ديگرى، آن مسئله ديگر اين است كه شخص وضو گرفت و وضو را تمام كرد بعد رفت خوب شيطان منقلبش كرد. گفت بابا چيست وضو بگير، نماز خبوان، اينها اوهمام هستند. آخرتى هست، حسابى هست، كتابى هست. گفت بابا اينها هيچ كدام اصل ندارد. مرتد است، اذا توضء ثم الارتد، شيطان اين را گول شد و همهاش را منكر شد. گفت اينها چيست؟ بيخود عمرمان را ضايع كرديم، اينقدر زحمت كشيديم. همين جور راه مىرفت و اينها را مىگفت تا اينكه رسيد در مسجدى. ديد صداى نالهاى مىآيد، برگشت. گفت بابا اينجور نبود، خدا به شيطان لعنت كند اگر اين حقيقت نداشته باشد هزار سال مردم گريه نمىكنند. حسابى هست، كتابى هست، ثم تاب. خدايا تو ببخش من غلط كردم، كار بدى كردم. پيشيمانم توبه كرد. ايشان مىفرمايد وضوئى كه قبل از ارتداد گرفته بود صحيح است. با او مىتواند برود در همان مسجد نمازش را بخواند. اذا توضء ثم الارتد، ثم تاب، بعد توبه كند همان وضوئش صحيح است. يعنى به عبارت اخرى ارتداد از نواقض وضو نيست. بحث نواقض الوضو سابقا گذشت. آن چيزهايى كه وضو را نقض مىكند آنها را گفتيم بر اينكه بول است غايط است و ريح است نوم است جنابت. و آنجا متعرض شديم كه جنابت خصوصيتى ندارد. مطلق الحدث. آنى كه حدث حساب مىشود و صلاة با او صحيح نمىشود او هم ناقض الوضو است مثل مسح الميت كه حدث حساب مىشود. مثل الحيض فرض بفرماييد و مثل دم الاستحاضه و دم نفاس اينها هم مبطل وضو هستند. حدث حساب مىشوند كه با اينها حدث آنى است كه با آنها صلاة صحيح نيست.
خوب آنجا روايت معتبرى هم بود كه لا ينقض الوضو الا الحدث و النوم حدثٌ. روى اين كلام ممكن است كسى اشكال بكند در مقام. بگويد خوب اين شخص در حال ارتداد اگر نماز مىخواند، نمازش باطل بود. وقتى كه در حال ارتداد نمازش باطل بود پس محدث بود. بدان جهت بعد از توبه كردن نمازش صحيح بشود وضو منتقض شده است به حدثى كه ارتداد خودش حدث است. حدث آنى است كه لا يجوز الصلاة به. صلاة با او جايز نيست. در حال ارتداد چونكه صلاة با او جايز نيست يعد الارتداد حدثا و در آن روايت يا موثقه بود يا صحيحه آنجا اينجور بود كه لا ينقض الوضو الاّ الحدث. ممكن است كسى اين توهم را بكند و به ذهنش مبادرت كند ولكن جواب پر واضح است. در حال ارتداد كه نماز از اين صحيح نبود، نه اينكه محدث بود. حدث نداشت. اين به جهت اينكه يا اسلام و ايمان شرط است صحت عمل را يا اينكه قصد قربت موشى نمىشود در حال الارتداد. بطلان صلاة از ناحيه فقد غسل قربت است يا از ايمان اسلام است كه شرط صحت عمل هستند نه از ناحيه محدث بودن بالاصغر بود. و شاهد على هذا آن عباداتى كه، آن اعمالى كه مشروط به طهارت نبودند آنها هم باطل هستند. در حال ارتداد احرام ببندد، احرامش باطل است. ربطى به طهارت حدث ندارد. حدث آنى را مىگويند كه طهارت را از بين ببرد. و اين ارتداد طهارت را از بين ببرد نه اينجور حدثى نيست. بطلان عمل المرتد در حال ارتداد اين از ناحيه حدث نيست كه محدث است. اعمالى كه طهارت در آنها شرط نيست آنها هم باطل هستند. اين از ناحيه اين است كه يا قصد قربت ندارد كه فرض ارتداد است يا اينكه ايمانى كه هست خودش موضوعيت دارد. كه شرط صحت اعمال ايمان است.
سؤال؟ عرض مىكنم بر اينكه انما المشركون نجس، اين مىآيد كه آن را مىگوييم. يعنى صاحب العروه ملتزم مىشود آن چيزى كه هست، رطوبت اعضائش آنها نجس مىشوند. نجاست ربطى به حدث ندارد. در ما نحن فيه خباثت غير از حدث است. ما خباثت معنوى گفتيم، گفتيم انما المشركون نجس، مثل آنى كه در كلب وارد شده است، ذاتا خبيث است. باطنش خبيث است، نه حدث دارد. ما حدث كى گفتيم. بدان جهت در ما نحن فيه اين وضو، وضو صحيحى است و باطل نمىشود و از نواقض موجود نشده است. بعد ايشان يك مطلب ديگر را مىفرمايد در عروه، كسى در اثناء وضو اينجور شد. صورتش را شسته بود قربت الى الله، بعد از شستن گفت بابا اينها همهاش بازيچه است هيچ كدام اصل ندارد. شيطان منقلبش كرد. اصلا عوض شد. صد و هشتاد درجه عوض شد. گفت برويم پى كارمان، خودمان را معطل كردهايم اينجا. يك چند قدمى رفت رسيد به آن مسجد و آن ناله را ديد. باز متغير شد كه بابا اين چه بود كه ما كرديم، چه بدبختى بود كه خودمان را مبتلا كرديم، اينقدر عمر زحمت كشيدهايم. توبه كرد. ايشان مىفرمايد على هذا الاساس چونكه ارتداد حدث حساب نمىشود، انسان در اثناء وضو حدث از او صادر بشود، وضو را بايد از اول بگيرد. چونكه ناقض وضو آمد در اثنا. بما اينكه اين وضو ناقض الوضو نيست بقيه وضو را اتيان مىكند. صورتش را شسته است شروع مىكند دست راستش را مىشويد. دست چپش را مىشويد و مسح مىكند رأس و رجلين را. بعد مىفرمايد ولكن ممكن است حكم كنيم آن رطوبتى كه در اعضاء وضوئش قبل الارتداد بود و در حال ارتداد هم خشك نشده است. چونكه مبالات موجود است كه دست راست بقيه مىشويد. اگر دست راست را بشويد ببينيد صورت خشك شده است بايد از اول شروع كند، موالات شرط است. اگر اين توبه كرد قبل فقد الموالات و شروع كرد دست راست را بشويد ممكن است ملتزم بشويم بر اينكه آن رطوبتى كه در صورتش هست او نجس است. چونكه بنا بر نجاست كافر كه كافر نجس است على الاطلاق. چونكه ارتداد دو جور متصور مىشود. يك وقت اين است كه اصل همه چيز را از بيخ مىزند. مبداء و معاد را منكر مىشود. مىگويد اينها اوهام است. او نجس است. بلا اشكال خبث دارد.
سؤال؟ اعضائش آن رطوبت نجس مىشود و بما انه در وضو معتبر است كه اعضاء پاك بشود آن عضو را كه صورت نجس شده است او را پاك كند بعد دستش را كه نجس شده است بشويد. اين غسل از خبث است. نه غسل از حدث است. بدان جهت مىفرمايد اگر اين ملتزم به اين نجاست شديم، مسحش اشكال پيدا مىكند در صورتى كه مرتد شده بود بعد تمام الغسل صورت را شسته بود دست راست و چپ را شسته بود قبل المسح مرتد شد بعد توبه كرد. الان دستهايش هم تَر است، بله وضو هست. با اينها وضو گرفتن مشكل مىشود. چرا؟ چونكه اينها نجس هستند. اينها نجس هستند با اينها اگر بخواهد مسح كند نجس است. بل بله بايد بله طاهر بوده باشد و اگر فرض بفرماييد بر اينكه دوباره بشويد آن وقت ماء خارجى مىشود. اين كه ايشان مىگويد جزم نمىكند كه خبث دارد اين. مىگويد محتمل است انسان بگويد كه اين خبث دارد. اين اشاره است به انى كه در بحث نجاست كافر گذشت. در بحث نجاست كافر گفتيم اگر ملتزم شديم كافرعلى الاطلاق نجس است يا غير الكتاب كه غير اليهود و النصارى و غير المجوس نجس هستند كما هو الصحيح عندنا كه آنجا گفتيم، اگر گفتيم كافر نجس است، اينجور نيست كه وقتى كه اين خودش كه نجس شد، رطوبات بدنش هم نجس مىشود. آنها نجس مىشود. ولكن اينجور نيست وقتى كه مسلمان شد و از موضوع كافر خارج شد بگوييم بر اينكه آن عرقى كه در حال كفر كرده بود الان كه عرقش خشك شده است آنها را بايد بشويد. چونكه بدنش خبث دارد. گفتيم اينجور نيست. بالتبع پاك مىشود. اينجور رطوبات كه توابع بدن حساب مىشود كه اين رطوبتى كه دستش را شسته بود، آن هم بعد از شسته شدن توابع بدن حساب مىشود اينها بالطبع پاك مىشوند. چون كه هيچ معهوديتى دراسلام ندارد شخص كافرى آن عربها كه در بيابان زندگى مىكردند، كار مىكردند و عرق داشتند. بدنشان اگر همهاش عرق نبود لا محاله بعضى جاهايش عرق بود بعد از اينكه مىآمدند مسلمان مىشدند رسول الله (ص) يا صحابه يا.. امر كنند كه برو خودت را شست و شو كن، آن عرقها را بشور. آنى كه سابق است، مثل ديگران خون باشد در بدنش يا چيز ديگرى از نجس غايطى، منى و امثال ذالك باشد در ثوبش در بدنش، آنها مىگفتند. اينها را تعليم مىكردند و اما اينكه رطوبت دستت را برو دوباره بشور اين معهوديتى، سيره اين نحو بود و اين سيره اگر تمام بوده باشد ديگر احتياج به غسل اعضا ندارد. روى اين اساس هم ايشان جذب نمىكند صاحب العروه. بدان جهت مىگويد مشكل الامر. خودش هم سابقا در بحث طهارت و نجاست كافر عرض كرديم، نسبت به كافر كتابى در ما نحن فيه رواياتى داريم كه آنها كالصريح هستند در طهارت اينها. بدان جهت بواسطه آن روايات رفعيت مىشود از مطلقاتى كه دلالت ميكند بر نجاست كفار اگر روايت مطلقى دلالتش تمام بشاد كه آنجا بحث كرديم از اطلاقش رفعت مىشود به آن اخبار خاصهاى كه وارد شده است در سعر يهودى و النصرانى و المجوسى. بعد ايشان صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف مسئله ديگرى را مىگويد.
سؤال؟ استدامه نيت به آن معنايى است كه سابقا گفتيم. اگر فرقى داشته باشد آنجا گذاشتيم. ايشان بعد مىفرمايد بر اينكه اگر انسان عبدى داشته باشد كه الحمد الله فعلا نيست، اگر عبدى بشود كه انشاء الله شايد بشود در آتيه حكمش معلوم بشود. اگر فرض كنيد انسانى داشته باشد آن عبدش خوب وقت نماز وسيع است. ظهر شد وسيع است. مولايش مىگويد الان برو بازار يا الان بيا اين چيزى كه هست اين باغچه را بيل بزن بعد نماز مىخوانى. بعد وضو مىگيرى نماز مىخوانى. آن عبد مىگويد نه من وضو مىگيرد الان. شروع كرد به وضو گرفتن ايشان مىفرمايد لو نهى المولا از وضو گرفتن عبد در سعه وقت. به نحوى كه وضو گرفتن مولا... حقش باشد. يك وقت مىگويد وضو نگير، تكان نخور. آن نه، فايدهاى ندارد. نه حقى دارد، حق استعمال حق دارد كه باغچه را بيل بزن يا فلان كار را بكن. نهى كرد از وضو گرفتن در سعه وقت به حيث اينكه هر دو مولا منافات دارد. در اين صورت عبد شروع كرد به وضو گرفتن و وضوئش را گرفت. ايشان مىفرمايد آن وضو محكوم به بطلان است. بعد به اين لاحق مىكند در عروه دو مطلب ديگر را. مىگويد زن هم همين جور است. شوهر گفت بر اينكه بيا كار ديگرى دارم با تو، الان وقت وضو گرفتن نيست. او گفت بابا ول كن، شروع كرد به وضو گرفتن. ايشان مىفرمايد وقتى كه زوجه مشغول شد به وضو گرفتن، در صورتى كه اين وضو گرفتن در سعه وقت است و با حق شوهرش هم منافات دارد اين وضو باطل مىشود. اجير هم همين جور است. يك كسى اجير شده است كه براى يك شخصى يك روز خياطى بكند. يا كار ديگر بكند. يا بنائى بكند يا عملگى بكند. ظهر داخل شد، او وضو را گرفت. يا يك خرده از ظهر گذشته بود وضو را گرفت. آن صاحب كار مىگويد كه نه، وضو را الان ترك كند بيا اين ديوار را اينقدر ببر بالا يا اينجا را بكن. آن عمله و كارگر و آن اجير اگر اينها را بكند، اينها را ترك بكند و وضو را بگيرد، وضوئش محكوم به بطلان است.اين سه فتوا را ايشان مىفرمايد ولكن مىدانيد كه اين فتواها را نمىشود گفت. اولى را چرا ممكن است انسان بتواند در عبد بگويد ولكن در ما نحن فيه آن ديگرىها را نمىشود ملتزم شد.
اما در عبد. عبد مىدانيد كه ملكه مولا است. عبدا، مملوك لا... تمامىاش ملكيت اعتبارى است. بدن عبد و منافع العبدى كه هست ملك مولا است. اگر مولا گفت بيا اين باغچه را بكن يا اين كار را بكن اين مولا ملك خودش را استيفا كرده است. بدان جهت اگر عبد در اين صورت شروع بكند به وضو گرفت عبد عملى را اتيان كرده است، تصرف كرده است در اعضائش كه ملك مولا است به تصرفى كه مولا به او راضى نيست. مىشود آن تصرف مبغوض. وقتى كه تصرف مبغوش شد باطل مىشود. براى اينكه آنى كه در عبد جايز است و اين نهى مولا فايدهاى ندارد، انجايى است كه لا طاعت لمخلوق فى معصيت الخالق. آن وقتى بگويد كه هيچ نماز نخوان، همهاش را بيا كار بكن. نه، به اندازه طبيعى الصلاة با مقدماتش حرف مولا طرح مىشود. مفروض اين است كه وقت سعه است و وقت آن طبيعى باقى است مولا حقش را خواسته است و اين وضو گرفتن حرام است و باطل مىشود. اما در زوجه. ايشان زوجه را صاحب العروه قياس به عبد كرده است و حال اينكه در زوجه اينجور نيست. ملاك نيست. زوجه را كسى مالك نيست. زوجه حره است. كسى ملك كسى نيست. ملك شوهر نيست.
در ما نحن فيه ملكيت اعتباريه نيست و آنها هم كه گفتهاند جزئش را مالك است، نه اينكه مثل گوشت قصابى ملك شخص است. او نيست. انتفاع به بزع است. بدان جهت در ما نحن فيه ملكيت اعتباريه نيست. بدان جهت زوجه، وقت وسيع است شوهر هم حق دارد بايد اطاعت كند. واجب است اطاعت. اطاعت زن بر شوهر وقتى كه استيفاى حقش را مىخواهد يا حق آخرى كه همين بوده باشد شرط شده باشد در عقد نكاح او را بخواهد بايد استيفا بكند. او را اطاعت بكند. خوب در ما نحن فيه اطاعت نمىكند آن حرام. اما شروع به وضو مىگيرد، وضوئش چرا حرام باشد؟ حرام بشود كه نهى از ضد خاص نمىكند. ممكن است اصلا اطاعت نكند، نه، نمىآيم هر قدر جيغ بكشى نمىآيم. بنشيند جا، نه وضو بگيرد، نه اطاعت كند. آنى كه محرم است ترك الطاعت است. او جايز نيست يعنى ترك واجب است و اما وضو گرفتنش ضدّ خاص است، امر بشود كه نهى از ضد خاص نمىكند. شارع مىتواند حكم كند كه عصيان نكن. اما اگر عصيان كردى وضو را مىتوان تطبيق بكنى و وضو بگيرى. بدان جهت در اجير هم همين جور است. اجير عمل را تمليك آن شخص است. گفته است بر اينكه من به تو اجير مىشوم كه اين ثوب را در اين روز خياطت كنم. يا منفعت بنائى را به تو تمليك كردهام مثل اجير عملهاى كه كارگر است. اجير شده است، يعنى آن منفعت كه قابليت دارد براى بناء اين قابليت را تمليك به او كرده است. و در ما نحن فيه آنى كه اين شخص مىكند، آن قابليتى كه هست، آن قابليت را بايد صرف كند در بنا اين واجب است. ولكن آن قابليت خودش را صرف مىكند در وضو گرفتن. اين صرفش در وضو حرام نيست. عدم صرفش در آن امرى كه اجير شده است حرام است. والاّ مىگويد نه وضو مىگيرم نه بنا مىكنم. نشستهام اينجا تماشا مىكنم. پس آنى كه حرام است بر او آن استعمال قابليتش فى ما اوستعجر عليه او را ترك بكند، او حرام است بدان جهت در ما نحن فيه مشغول فعل آخر بشود يا نشود او مدخليت در حرام ندارد. بدان جهت در ما نحن فيه اگر آن قابليت را صرف در وضو گرفتن بكند حرام دومى نكرده است. قابليت را اگر صرف در بنا نمىكرد حرام بود باز حرام بود. پس الان كه صرف در وضو مىكند اين حرام آخر نيست. اينى كه بعضىها فرق گذاشتهاند ما بين اجير بر عمل كه عمل را در عهده بگيرد و ما بين اجير به معنا تمليك آن قابليتش كه اجير خاص از او تعبير مىكنند فرق گذاشتهاند، فرق ندارد. در اجير خاص قابليت را تمليك كرده است، نه قابليت ملك اعتبارى او، حر است اين شخص. قابليت را صرف كردن در خياطت پيش او است. و بايد صرف كند در خياطت. بدان جهت اگر قابليت را صرف نكند ملك مستأجر را تحويل نداده است.
نه قابليت انسان مثل قابليت در ملك طرف است. حر، حر است. آن قابليت را صرف كردن در خياطت او نجاره او غير ذالك من الافعال يا هر فعلى كه مستأجر بگويد. قابليت را صرف كردن در آن افعال تمليك به او شده است. وضو از آن افعال خارج است. وضو ربطى به خدا دارد. او داخل در آن افعال نيست. بدان جهت اگر آن قابليت را صرف در وضو بكند آنى كه واجب بود بر او ترك كرده است او را. نه اينكه حرام آخرى مرتكب شده است. اين ضدّ خاص مأمور شده است. آنى كه واجب است بر او اين است كه قابليت را در آن منافع و در آن اعمال صرف كند و استعمال كند. اگر قابليت را اصلا استعمال نمىكند، چه جور حرام است، در فعل آخر هم صرف بكند قابليت را چونكه در او صرف نكرده است او حرام است. نه صرف در وضو كرده است او حرام مىشود. بدان جهت وضو مىشود صحيح على نحو الترتب و الحمد الله رب العالمين.
|