جلسه 774
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:774
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم به حسب الروايات جاريه وقتى كه بالغ شد بر تسع سنين، يعنى تسع سنين را تمام كرد بلوغ الى آخر التسع كه تمام كرد تسع سنين را آن وقت مكلف مىشود به تكاليف و آن وقت مىگويند كه به حدّ تكليف ادراك كرده است. و عرض كرديم بر اينكه اگر مشكوك بشود كه جاريه بلغ التسع اى اكمله. اگر شك كرديم كه اكملتهام لا؟ دمى را اگر بول صاف الحيض ديد حكم مىكند كه اين دم، دم الحيض است و حكم مىشود كه بالغه تسع است و سرّ فى ذالك اين است، ولو حيض واقعى مشروط است بر اينكه جاريه تسع را كامل بكند و اگر فى علم الله تسعه را كامل نكند، آن دم به حسب علم الله حيض نيست و اين را هم استفاده كرديم از صحيحه عبد الرحمان ابن حجاج و غيرهها كه تامادامى كه تسع را كامل نكند جاريه لا تهيز و مثلها لا تهيز. يعنى جاريه حيض نمىبيند. وقتى كه حيض واقعى شد بايد اكمال التسع بوده باشد. و بدان جهت اگر دم اوصاف حيض را داشت و ما خواستيم از اوصاف الحيض كه دم واجد آنها است علم وجدانى پيدا كنيم بر اينكه اين دم فى علم الله حيض است، علم وجدانى پيدا كنيم اين موقوف بر اين كه بدانيم 9 سالش را تمام كرده است. و اگر 9 سالش را تمام كرده است از اين حيض كشف بكنيم اين دورى مىشود. علم به حيضيت دم موقوف به علم به بلوغ تسع است و علم به بلوغ تسع موقوف بر اين است كه اين حيض واقعى باشد. بدانيم حيض واقعى است. اين اشكال را دفع كرديم. اين نحو دفع كرديم كه نه، اوصاف، اوصاف حيض واقعى است به حسب القالب. در روايات ذكر شده است. ولكن از اين رواياتى كه در اوصاف ذكر شده است و از رواياتى كه ارجاع به تميز حيض به اوصاف شده است، از اينها استفاده و استشمام مىشود، عند الشك فى اينكه اين كه دم در واقع حيض است يا نه؟ شارع اوصاف را طريق قرار داده است. طريق تعبدى.
امام عليه السلام در اين روايات كه فرمود دم حيض ليس به خفاء حار، ابيط، يخرج بحرقة و اينها دم الاستحاضة بارد، اين روايات مجرد اخبار از تكوين خارجى نيست. به حسب الغلبه. بلكه در اينها امر است بر اينكه وقتى كه دم مشتبه شد، به اين اوصاف اگر دم دارد اين اوصاف را حكم مىشود به انّه حيض. اين اماره است اين اوصاف. بدان جهت در جايى فهميديم كه دختر 9 سالش را تمام نكرده است يا يائسه است. اين را فهميديم، اين اوصاف به درد نمىخورد، چونكه طريق يعتبر در صورتى كه انسان علم واقع نداشته باشد. و در جايى كه علم به واقع ندارد و از آن هست مثل اينكه شك داريم 9 سالش را تمام كرده است يا نه؟ يا اينكه به 50 سالگى يا 60 سالگى رسيده است يا نرسيده است، در اين موارد به اوصاف حكم مىكنيم كه نه، دم حيض است. 9 سالش را تمام كرده است و به يائسه بودن نرسيده است. چونكه امكان تعبد هست، چونكه علم به واقع نداريم و احتمال هم مىدهيم در واقع تمام كرده باشد 9 سالش. حكم مىشود و حكم به بلوغ دختر مىشود. بدان جهت مكلف است ديگر به ساير تكاليف شرعيه، بلوغش محرز شد با دم حيض. با همين دم بلوغش محرز شد، آن وقت عرض كرديم كه در مقام دو تا امر باقى ماند. كه اين دو تا امر را، و دو تا گردنه مطلب را بايد بگذريم. يكى اينكه اين حرف را كه ما ملتزم شديم كه بلوغ التسع موجب تكليف است، ادله اين تمام بود. يكى از آن ادله همان صحيحه محمد ابن ابى عمير بود. ديگرى از اين روايات يكى هم معتبره يزيد كناسى
است. در جلد اول در باب چهار از ابواب مقدمات العبادات و بالاسناد، شيخ قدس الله نفسه الشريف نقل مىكند اين روايت را، كلينى نقل مىكند اين روايت را عن محمد ابن يحيى، عن احمد ابن محمد كه اسناد قبلى است عن حسن ابن محبوب، عن ابى ايوب اجلا است، يزيد كناسى ممدوح است و خودش هم از معاريف است. كه ضعفى و قدحى دربارهاش وارد نيست، عن ابى جعفر عليه السلام. يزيد كناسى ابو خالد نقل مىكند از امام صادق و امام باقر عليه السلام. از هر دو امام بزرگوار روايت دارد.
قال الجاريه اذا بلغ التسع سنين ذهب عنه اليُت. دختر اگر به 9 سال رسيد، يعنى به آخرش رسيد. ذهب عنه اليت. يتيمى از او تمام مىشود. چونكه بالغ شد. و زوّج، يعنى اين احكام بلوغ است. و زوجت و اقيمت عليه الحدود التامه. اين را مىدانيد كه زوجت كنايه از دخلت است. چونكه روايات كه بابش را هم براى شما عرض كردم، تا مادامى كه جاريه بالغه نشده است دخول به او حرام است. بدان جهت در ما نحن فيه مىفرمايد وقتى كه يتم تمام شد، 9 سالش را تمام كرد زوّجت. يعنى قبلا تزويج نشده است الان تزويج مىشود. شده است قبلا الان دخول مىشود به قرينه روايات دخول و اقيمت عليه التامه. ديگر حدّ التام سارق شد يدش قطع مىشود از سارقه. زن و مرد فرقى ندارد. فاحشهاى ديگر را اتيان كرد حد مىخورد. كما اينكه آنهايى كه سالها است بالغ شدهاند آنها هم همان حد را مىخورند. اين معنايش اين است كه حد شرع ثبوت تكاليف است.
وقتى كه فعلى بر انسان حرام شد تكليفا و او را عصيانا مخالفت كرد، جاهل نبود، مكرهه نبود، حد بر او متعلق مىشود. در صبى حدى نيست. در مجنون حدى نيست. در مكره حدى نيست. اقيمت عليه حدود التامه يعنى تمام تكاليف ثابت مىشود دربارهاش. باز دلالت مىكند از رواياتى كه دختر وقتى كه 9 سالش را تمام كرد، بالغ مىشود همان موثقه عبد الله ابن سنان كه در باب چهل و چهار از احكام وصايا بود. آنجا دارد و باسناد الشيخ عن الحسن ابن محمد ابن سماعه. سابقا اين را خواندهايم، ان آدم بيّا اللولؤ. اين اب الحسين است به حسب تطبع كه مىشود در بعضى روايات، در بعضى اسناد تقييد به اب الحسين است. عن عبد الله ابن سنان، عن ابى عبد الله عليه السلام، اذا بلغ الغلام صلاة عشره سنه كتب له الحسنه و كتب عليه السيئه و عوقب. عقاب فرع تكليف است. و اذا بلغة الجارية تسع سنين فكذالك. گفتيم صدرش اگر مأمور بها نشد، مثل اينكه مشهور اعراض كردهاند ذيل حكم آخر است و هكذا همان صحيحه ابن ابى عمير را حد بلوغ الجاريه تسع سنين. بدان جهت وقتى كه اين مطلب صاف شد، اين دو تا گردنه است بايد از اينها رد بشويم. يكى اينكه خوب شما آن رواياتى كه دلالت مىكند جاريه به حيض بالغه مىشود با وجود اينكه شرط حيض هم بلوغ تسع سنين است آن روايات را چكار مىكنيد؟ آن روايات داشتهاند بر اينكه جاريه وقتى كه حائض شد بالغ مىشود. مثل موثقه عمار كه در موثقه عمار كه روايت دوازدهمى بود در باب چهار، آنجا اينجور فرمود كه عن الغلام. موثقه عمار خوانده بوديم. روايت دوازدهمى بود. سألته عن الغلام مطا يتجب عليه الصلاة قال اذا عطا عليه ثلاثة عشرة سنه فان احتلم قبل ذالك فقد وجب عليه الصلاة و جرى عليه القلم و الجارية مثل ذالك اذا لعطا لها ثلاثة عشر سنه او هذة قبل ذالك. در اين صورت فقد وجب عليه الصلاة. كه حيض سبب بلوغش است و هكذا در صحيحه يونس ابن يعقوب كه در جلد سوم وسايل در باب بيست و هشت از ابواب لباس مصلى روايت چهارمى بود، و باسناد الصدوق عن يونس ابن يعقوب، عن ابى عبد الله عليه السلام، الرجل يصلى فى ثوب واحد، قال نعم فالمرئه قال لا... للحرة اذا هذة الاّ الخمار. وقتى كه صبيه بالغه نبود سرش باز باشد در نماز، عيبى ندارد. وقتى كه بالغ شد بايد سر را بپوشاند.
و لا يصلح للحرة اذا هذة الاّ الخمار. حيض را موجب بلوغ شمرده است اين روايت. و هكذا روايت ابى بصير كه روايت در باب بيست و نه از ابواب المصلى، جلد سوم، حديث سه است. محمد ابن الحسن باسناده عن حسين ابن سعيد عن القاسم ابن محمد، عن على ابن ابى حمزه كه سندش بواسطه ابى حمزه ضعيف مىشود. عن ابى بصير، عن ابى عبد الله عليه السلام، قال الصبى اذا الحتلم الصيام و على الجارية هذة الصيام. وقتى كه جاريه حائض شد روزه مىگيرد. در مرسله صدوق هم كه در باب چهارم، روايت دهمى است و فى خبر آخر على الصبى اذا الاحتلم الصيام و على المرئه اذا هذة الصيام. وقتى كه حيض شد روزه واجب مىشود. خوب اين روايات را چكار بكنيم كه حيض مىگويد بالغ است. عرض مىكنم اين روايات دو طايفه هستند. مع الغمز از اسنادشان كه از اسنادش ضعف است الاّ بعضىها كما ذكرنا، كه يكى موثقه عمار است، يكى هم صحيحه يونس ابن عمار است غير از اينها روايات سندش ضعيف است، يك روايات راجع به صوم جاريه است. وقتى كه حائض شد، روزه گرفته مىشود. اين ممكن است انسان خودش ملتزم بشود عيبى ندارد. صوم وقتى كه جاريه بالغه شد، به مجرد التسع، طاقت بر صوم ندارد. كما اينكه در خارج مىبينيد و سؤال هم مىكنند كثيره كه طاقت روزه ندارم، 9 سال شده است. ولكن نمىتوانند روزه بگيرند، مىافتد مثل مرده. ممكن است ملتزم بشويم كه صوم وقتى است كه جاريه قوت بگيرد، حيض هم وقتى كه شد قوت گرفت آن وقت واجب است. اين اولا، روايت حيض.
و ثانيا كه جواب مهم اين است كه مىگويم، حيض و غير حيض هم فرقى ندارد. او را امكان جواب مىگفتند و آن اين است، شما مىدانيد انسان اين را بداند بر اينكه اين تاريخى بگذارد بر اينكه جاريه كى 9 سالش را تمام كرد؟ اين معنا چيزى كه در ياد نمىماند. تاريخ گذاشتن خصوصا در آن زمان، خصوصا در عشاير و اهل القراء اينجور نيست كه اينها، خصوصا دختر، پسر باشد به پسر اهميت مىدهند. اما به دختر مثلا كى به دنيا آمد، سنش را بدانند اين يك معنايى است كه، خوب الان هم شما نگاه بكنيد، قطعا همين جور است، نگاه بكند به نفيش سن دخترش را حقيقتا نمىداند چقدر است. تخمينا يك شناسنامهاى فعلا مىگيرند آن هم تخمينى است. سابقا آن هم كه نبود. بدان جهت در ما نحن فيه اكثر الناس آن سن را نمىدانند. روى اين حساب وقتى كه جاريه دمى ديد به صفات الحيض كه احتمال داده شد كه 9 سالش تمام شده است، مىگويند اذا هذة وجبت. اين درست است، اذا هذة يعنى در آن مواردى كه تاريخ مجهول است، و اين شخص و اين جاريه حائض شد معلوم مىشود بابا 9 سال را گذرانده است. بدان جهت در ما نحن فيه اين روايات حمل مىشود، كما اينكه حمل شده است در كلام جماعتى به آنجايى كه سن البلوغ مشكوك بشود كما هو الغالب. وقتى كه حائض شد دمى به صفات حيض ديده شد محكوم به حيض است. مىشود هذة، نه حيض واقعى. هذة يعنى اين هذتى كه امارات براى او ذكر شد، كه اوصاف است. اگر آن حيض دمى را ببيند به اوصاف الحيض و محتمل بشود كه 9 سالش را كنار گذاشته است، مكلف مىشود و تكاليف ثابت مىشود. اين معنا هيچ محصورى ندارد، عمده آن عقبه ثانيه است در مقام. عقبه ثانيه است خوب بلوغ و تسع خصوصيتى ندارد. دم الحيض قيود ديگر دارد، يك قيد ديگر اين است كه يائسه نباشد. يك قيد ديگر اين است كه سه روز پشت سر هم باشد كما سيعطى. قيد ديگر اين است كه از ده روز كمتر باشد، قيد ديگر اين است كه اقل الطهر بين حيضين فاصله شده باشد. اگر بنا بوده باشد اوصاف اينها اماره بشوند بر حيض واقعى عند الشك در حيض واقعى بايد در ساير موارد هم ملتزم بشويم. زن فرض كنيد دمى ديده است، مستمر هم ديده است. ولكن شك مىكند كه امروز كه قطع شد ديگر دمى نيست، سه روز كامل شد يا دو روز و نيم شد يا دو روز شد. درست در ذهنش نمانده است. خصوصا هم كه روز خواب بوده است. نفهميد چه جور سه روز تمام شد يا نه؟ دم هم اوصاف دارد، بايد بگوييم كه نه، تمام شده است، سه روز تمام شده است، حيض است.
يا شك مىكند كه قبلا حائض بود، بعد خون ديگرى ديد. اوصاف حيض را دارد. نمىداند اقل طهر فاصله شد يا نشد؟ بگوييم فاصله شد. چرا؟ چونكه دم اوصاف دارد و چونكه محتمل است حيض واقعى باشد و ده روز فاصله بشود نه حيض واقعى است، بايد اينها را ملتزم بشويم. يا فرض كنيد بر اينكه خونى ديده است، نمىداند پنجاه سالش را تمام كرده است يا شصت سالش را تمام كرده است يا پنجاه ساله و شصت ساله نشده است، دم به اوصاف حيض است. نه، نشده است. جوان است هنوز. بايد اينها را اثبات كند. بالاتر از همه، فرض كنيد كه زنى، انسان همين جور است، احتمال مىدهد اگر شخص سيد بوده باشد چونكه نصبها و اينها به مرور زمان و اختلاط بعضى قوم به بعضى ديگر مشتبه شده است، انسان احتمال مىدهد شايد خودش هم سيد بوده باشد. زنى فرض كنيد بعد از پنجاه سالگى خونى ديد. فردا ديدند كه يك خمار سبز رنگى به سرش انداخته است. خوب چه شد فلانى؟ من سيد هستم. چرا؟ چونكه حيض ديدم بعد از پنجاه سالگى. قرشى بعد از پنجاه سالگى حيض مىبينيد، غير قرشى نمىبيند. مشهور اينجور تفسير دادهاند بين قرشيه و غير قرشيه. اينها را نمىشود ملتزم شد كه بواسطه يك خون ديدن. اينها را نمىشود ملتزم شد. عرض مىكنم اما اين عقبه ثانيه، نسبت به آن قيود ديگرى كه گفتيم، ملتزم مىشويم هيچ اشكالى ندارد. در موارد شك، ده روز فاصله شده است، يا سه روز مستمر شده است يا نشده است، دم اوصاف دارد حكم مىكنيم كه حيض است. روايات هم دلالت مىكند، كما اينكه خواهيم گفت. آنها محصورى ندارد.
اما مسئله اينكه شال سبز پوشيده است آمده است اين درست نيست. چه بنا به قول مشهور كه تفسير است ما بين زن قرشيه و غير قرشيه، چه بنا بر قول ديگران كه عرض كرديم بر اينكه فرقى نيست به حسب ادله. روايت مفصله ضعيف است، مرسله است. چرا؟ براى اينكه سيادت در سيادت بودن به حيص اينكه احكام سيد بار بشود بتواند خمس بگيرد، و نتواند زكات بگيرد، موضوع عنوان هاشمى است ايها الناس كه بايد هاشميه بشود. ولكن بواسطه اين معنا اثبات مىشود كه اين قرشى است. خوب قرشى باشد هاشمى بودنش بايد ثابت بشود. چونكه موضوع سيادت عنوان هاشمى و هاشميه است، و محتمل است بر اينكه فهر ابن مالك ابن نذر يا نسل ديگرى داشته باشد از غير الهاشم، ثابت نمىشود كه اين هاشميه است و سيد است تا احكام سيادت به او بار بشود. ولو سابقا گفتيم.
سؤال؟ حكم قرشيه است. حكم قرشيه را بار مىكنيم. احترامش بكنى، هر مؤمنى احترامش مستحب است.
درست توجه كنيد، آنى كه موضوع است در باب الزكات كه زكات را نمىتواند از غير بگيرد هاشمى و هاشميه است و آنى كه بر او مىشود بر او خمس داد او هاشمى و هاشميه موضوع او است. بواسطه خون ديدن اين موضوع ثابت نمىشود غايت الامر ثابت مىشود كه قرشى است. بدان جهت در ما نحن فيه اين هم عقبه ثانيه است گذشتيم، نتيجه عبارت اين شد كه اگر دمى ببيند به اوصاف الحيض، و شك كند كه بالغ است يا بالغ نيست حكم مىشود به بلوغ. بعله، بايد كسى كه اين حرف را بگويد بايد در ساير قيود هم ملتزم بشود كه اگر دم و اوصاف حيض ديده شد و ساير قيود مشكوك است حكم مىشود به كون الدم ايضا، كما ذكرنا. بعد ايشان مىفرمايد بر اينكه ملتزم شديم بعد از اينكه انسان زن بالغ ستين سنه شد، آن قرشى يا خمسينه شد در غير قرشى، بنا بر تفسير، يا فرض كنيد مطلقا كه كما ذكرنا. فرقى نمىكند كه زن بارد المزاج بشود، حار المزاج بشود، جوان بشود، پير بشود، اينها هر صنفى بوده باشد فرقى در اين معنا نمىكند. مقتضاى اطلاق ادله كه المرئة حمرة الى خمسين سنه الاّ ان تكون قريشى... است. اگر قائل به تفسير شديد. قائل به تفسير هم كه نشديد متلقات همين جور است كه دلالت مىكرد بر اينكه زن حائض مىشود الاّ ان يبلغ الستين السنه. ستين السنه كه در بعضى روايات بود يا خمسين سنه بود كه فرقى ما بين زنها نمىكند. بعضىها كه قرشيه ما بين قرشيه و غير قرشيه تفسير دادهاند، كه مشهور هم هست، در كلمات بعضىها كنانه هم لاحق به قرشيه شده است. الاّ ان تكون المرئة قرشية او من كنانة كه در كلام محقق هم هست. دليلى به اين معنا به حسب روايات نداريم، خودش هم مفتى به نيست در كلام مشهور تا كسى بگويد كه كلام مشهور اعتنا به او مىشود، جاى احتياط است نه، نه دليلى به حسب الروايات به اين قيد كنانه داريم نه هم شهرتى بر او قائم است بدان جهت زن از بنى كنانه باشد يا نباشد، او مدخليتى ندارد. حتى على التفصيل. تفصيلى كه در ما نحن فيه بين قرشيه و غير قرشيه داده شد.
مرحوم سيد قدس الله نفسه الشريف وارد مىشود بر بحثى كه مىشود گفت از امهات مسائل الحيض است. و آن مسئله اين است كه ايشان اينجور تعبير مىفرمايد بر اينكه حيضى كه هست با ارضاء المرئه جمع مىشودم مىشود زن، زن شيربده باشد، و حائض بوده باشد. در اين هم اختلافى ما بين اصحاب ما نيست كه حيض با ارضاء جمع مىشود و در رواياتى هم تفسيرى ما بين مرضعه و غير مرضعه نيست. و منهنا اگر زن مرضعه اگر در ايام عادتش دمى ببيند ولو اوصاف حيض را ندارد، حكم به حيض مىشود. اگر ساير شرايط را دارد. مستمر شد ثلاثة ايام. و اگر در غير ايام عادتش ديد اوصاف حيض را داشته باشد، صفات الحيض را حكم مىشود به انّه حيضٌ. بدان جهت اگر صفات و شرايط را داشته باشد حيض است و خواهيم هم گفت كه وقتى كه دم به مجرد اوصاف شد حكم مىشود ظاهرا انه حيض است، چونكه اماره است. اين جاى اشكال نيست. انما الكلام و الخلاف بين اصحابنا در اجماع الحيض مع الحمل است كه آيا زن حامله حائض مىشود؟ يعنى دمى به صفات الحيض اگر از زن حامل خارج شد، حكم مىشود بانه حيض؟ ممكن است به حسب واقع زن حامله باشد و حائض بشود، تا حكم بكنيم كه حائض شده است. يا در ايام عادتش دمى را ببيند، حكم مىكنيم بر اينكه حائض است. يا اينكه حيض با حمل و حبل جمع نمىشود. زن اگر حامله شد، خونى از او خارج شد، دم حيض نيست. براى اصحاب ما در اين مسئله چهار قول است. چهار قول معروف.
يكى از اقوال اين است زن وقتى كه حامله شد، كما اينكه غير حامل مىبيند، منتهى حيض اين كم است. كم حامل حيض مىبيند. والاّ حيض مىبيند فرقى نمىكند. فقط ما بين قالب در زنها، در ايام حمل حيضشان قطع مىشود. ولكن اگر ديد، ممكن است حائض بشود. مطلقا تفسيرى هم ما بين حامل و حمل نيست. اين قول را صدوق قدس الله نفسه الشريف و سيد مرتضى بلكه منسوب الى المشهور است كه ملتزم شدهاند كه حائض مىشود. در مقابل اين قول ثانى است، كه قول ثانى را مفيد قدس الله نفسه الشريف و ابن الجنيد و ابن ادريس و محقق، صاحب شرايع در شرايع دارد. مىگويند در مناحلش هم هست. ملتزم شدهاند بر اينكه در زن حامله حيض نمىبيند. يعنى حامل هر چه خونى داد، او احكام حيض را ندارد.
قول سوم در ما نحن فيه منتصب است به شيخ قدس الله نفسه الشريف كه شيخ اين را در كتاب نهايه و در استبصارش بلكه گفتهاند در تهذيبش اختيار كرده است. و آن اين است كه زن اگر خونى را بعد از ايام عادتى كه داشت، حامله است. آن ايام عادتى را كه قبلا داشت، اگر آن ايام عادتا بگذرد و 20 روز بعد از آن ايام عادت خون ببيند حيض نيست. و اما اگر در ايام عادت يا قبل از ايام عادت و بعدش به قليل اينكه 20 روز نباشد، نه حكم مىشود به حيضيت. تفسير است ما بين اينكه از آن ايام عادت كه عشرين يوما بگذرد حيض نيست والاّ حيض مىشود. اين را در نهايه و در كتاب استبصار بلكه در تهذيب اختيار كرده است. اين همان قولى است كه مىگويد صاحب العروه. مىگويد حامل، حائض مىشود. الاّ انّه اگر 20 روز بعد از ايام عادتش كه سابقا داشت خون را ببيند فالاحوط، يعنى احوط وجوبى جمع ما بين تروك الحائض و اعمال مستحاضه است. ايشان در عروه احتياط وجوبى مىكند. ولكن شيخ فتوا داده است كه بعد از 20 روز حيض نمىشود. از خلاف شيخ قول ديگرى را نقل كردهاند. كه شيخ در خلافش دارد زن اگر قبل استبانه حمل بشود، حيض مىشود. زن حائض مىشود قبل از استبانه حملش و اما بعد از استبانه حمل، هر چه ببيند حيض نيست. اين استبانه را چونكه اين نحوى كه شيخ در خلاف نقل كرده است و خودش هم دعواى اجماع كرده است، شيخ با آن عظمت دعواى اجماع كرده است بر اين تفسير، اين تفسيى كه هست كما سيعطى در اصل روايات ما نيست. فضلا از اينكه دعواى اجماع بشود. مفتى به از غير شيخ هم نيست.
بدان جهت بعضىها مثل صاحب حدائق فرمودهاند اينى را كه شيخ در خلاف فرموده است اين همان قول مفيد است كه حامل حائض نمىشود. چرا؟ چونكه استبانه را كان اين شخص، اين صاحب الحدائق شايد غيرش هم بوده باشد، استبانه را در كلام شيخ حمل كرده است در خلاف به معناى احراز. اگر محرز بشود، حامل است، حيض نمىشود. اگر حامل است دمى كه ديد حكم به حيض مىشود. اگر حامل بشود خوب حيض نمىشود، محرز نشود حامل است اصل عدم حيضش است، احكام حيض بار مىشود. دم اوصاف دارد و حكم به حيضيت مىشود يا اماره عادت را دارد حكم به حيضيت مىشود. استبانه به معنا احراز است كما اينكه در آن روايت مصدق ابن صدقه هست الاشياء كلها على ذالك حتى تقوم به البينه او يسبين خلاف ذالك. يعنى محرز بشود خلاف اين حليت. الاشياء بر اين حليت هستند الاّ ان تقوم البينه على خلاف ذالك او يستبير خلاف ذالك. يعنى محرز بشود. ولكن الظاهر و الله العالم حمل استبانه در كلام شيخ در خلاف به معنا احراز درست نيست، اشتباه است. چرا؟ چونكه قرينه قطعيه است كه مراد از استباه حمل همان معناى متفاها عرفى است كه آن شكم زن گنده بشود كه معلوم بشود بچه دارد. استبانه حمل، يعنى استباه در جسد مرئه. در جسد مرئه صاف للبطن معلوم بشود كه بچه دارد. استبانه معنايش اين است و شيخ هم اين را اراده كرده است در خلاف. چرا؟ چونكه در خلاف اين را در مقابل قول كسى كه از مخالفين نقل مىكند شيخ كه جماعتى از مخالفين گفتهاند المرئة حامل لا تحيض. يعنى مرئه حامل واقعى را تحيز. در مقابل او مىگويد بر اينكه اين تفسير را ما مىدهيم و اين اجماعى است ولكن اين تفسير را ندادهاند مخالفين ما. مخالفين ما گفتهاند كه يا حائض نمىشود على الاطلاق، اين را نقل مىكند و بعضىها ملتزم شدهاند كه، مثلا كانّ حائض مىشود على الاطلاق. اين تفسير را نفى مىكند كه مخالفين ندارند.
پس بدان جهت در ما نحن فيهى كه هست حمل استبانه به معنا علم و احراز اين كه تفسير نمىشود. همه مىگويند اگر شك كنند حامل است يا نه؟ عدم الحمل است. اين كلام شيخ را نمىشود گفت و اين تفسير رابع مىشود. چرا اين تفسيرها در مسئله هست، انشاء الله مىرسيم.
|