جلسه 658

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:658 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:6/11/1370
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين مسأله بود كه مكلّف علم داشت بر اين كه وضويى را گرفته است. و ناقضى از او صادر شده است. ولكن شك داشت در متقدم و متأخّر. خلاصه عرض ما اين شد چه تاريخ هر دو تا مجهول بشود، كه صورت اولى است، چه تاريخ الوضو مجهول بشود كه صورت ثانيه است، چه تاريخ الحدث مجهول بشود كه صورت ثالثه است در كلام عروه، در تمام اين موارد استسحاب بقاء الحدث با استسحاب بقاء وضو معارضه مى‏كند. حيثٌ كه در هر كدام از اينها احتمال بقا مى‏دهيم بلافرقٍ بين اين كه تاريخ كلاهما مجهول بشود يا احدهما معلوم بشود. و در جريان استسحاب غير از يقين به ثبوت الشّى و احتمال بقائه معتبر نيست. چون كه احتمال مى‏دهد مكلّف الان حدثش باقى باشد. چون كه حدث متيقّنه محتمل است بعد الوضو بشود و حدث باقى بشود. استسحاب مى‏گويد حدث هست. و احتمال مى‏دهد وضو داشته باشد الان كه وضو بعد از حدث بشود و باقى بماند. استسحاب مى‏گويد وضو باقى است. بما اين كه دو تا اصل در مدلول مناقضه دارند، به تعارض تساقط مى‏كنند. و مكلّف به قاعدة الاشتغال چون كه صلاة را بايد با وضو بخواند، وضو شرط صلاة است، بايد وضو بگيرد تا احراز كند آن صلاتى كه متعلّق التّكليف بود، او را اتيان كرده است. اين حرف ما بود ولكن در مسأله دو قول ديگرى هست. غير از قول صاحب العروه و ما ذكرنا دو تا قول ديگرى هست. يكى را نسبت داده‏اند به علاّمه و كلام علاّمه مساعدت نمى‏كند با اين قول. اين قول، قول محقق است. محقق ثانى است. ملتزم شده است ايشان در موارد تعاقب الحالتين اخذ مى‏شود به ضدّ حالت سابقه بر اين حالتين. يعنى مكلّف كه يك وضو گرفته است و يك ناقضى از او سر زده است شك در تقدّم و تأخّر داشته باشد به حالت خودش قبل الحالتين نگاه مى‏كند. قبل از اين كه اين دو كار را بكند چه داشت؟ چه حالتى را داشت؟ هر حالتى را داشت به ضدّ او اخذ مى‏كند. مثلاً قبل از اين وضو اين توالت رفتن، قبل از اينها محدث بود. اين را مى‏داند. الان يك توالتى رفته است و يك وضويى گرفته است. نمى‏داند وضو اول بود، بعد اين كار را كرده است، يا بعد از آن خواب توالت رفت وضو را بعد گرفت كه وضو داشته باشد. اين جا اخذ مى‏شود به ضدّ حالت سابقه. حالت سابقه بر حالتين اگر حدث باشد، حكم مى‏شود كه فعلاً وضو دارد.
و ذالك براى اين كه مكلّف يقين دارد آن حالت سابقه بر حالتين يقيناً نقض شده است. يقيناً آن حالت از بين رفته است به وضو گرفتن. يا به وضو گرفتن قبل از توالت رفتن، يا به وضو گرفتن بعد از توالت رفتن. آن حالت سابقه قبل الحالتين نقض شده است. ضدّش آمده است و آن حالتى كه ضدّ حالت سابقتين بود، نمى‏داند مرتفع شده است. احتمال مى‏دهد آن ضدّ حالت سابقه كه طهارت بود، آن طهارت باقى بماند. استسحاب را در طهارت مى‏كند. و كذالك اگر حالت سابقتين طهارت بود آن حالت سابقه بر حالتين يقين دارد آن طهارت سابقى نقض شده است. احتمال مى‏دهد كه آن طهارت سابقى كه نقض به حدث شده است، آن حدث باقى بماند و استسحاب را در حدث جارى مى‏كند. اين تفصيل را داده‏اند. از ما ذكرنا معلوم شد كه اين تفصيل، تفصيل موهومى است. و ذالك براى اين كه ولو استسحاب در ضدّ آن حالت سابقه بر حالتين استسحاب در او جارى است. حدث كه سابقاً داشت او يقيناً به وضو نقض شده است.
احتمال بقا در وضو را مى‏دهد. استسحاب در وضو جارى است. ولكن معارض است. براى اين كه آن وقتى كه توالت مى‏رفت، آن وقتى كه نشست در توالت يقيناً محدث بود يا به حدث اولى كه حدث بعد الحدث بود كه به حدث اولى محدث بود يا به حدث جديد محدث بود. آن وقتى كه سر اجاق توالت نشست، يقيناً محدث بود. اين را مى‏داند. احتمال مى‏دهد همان حدث باقى بماند. چون كه احتمال مى‏دهد آن حدث بعد الوضو بود. چون كه احتمال بقا در او هست استسحاب جارى است. معارضه مى‏كند با استسحاب وضو. از ما ذكرنا معلوم شد بما اين كه در جريان استسحاب غير از يقين به حالت سابقه و احتمال بقا در او چيز ديگرى و امر آخرى معتبر نيست، لذا اين استسحاب‏ها على كلّ تقديرٍ معارضه مى‏كنند. معلوم التّاريخ بشود، مجهول التّاريخ بشود هر چه بوده باشد. فقط اين است كه در آن وقتى كه توالت نشسته بود...مى‏كرد يقيناً محدث بود. در اين شك ندارد.
سؤال؟مى‏گويم آن وقت محدث بود. نمى‏گويم كه به آن كار محدث شد. آن وقت محدث بود يقيناً يا به آن حدث اولى كه حدث بعد الحدث بود، يا به آن...ثانى محدث بود. يقيناً محدث بود. حالت سابقه كه يقين به... است داريم. احتمال بقاء هم مى‏دهيم. ولو منشأ احتمال اين است كه احتمال مى‏دهيد او باقى باشد. چون كه بعد الوضو بود.
سؤال؟ ولكن ندارد. سؤال؟عرض مى‏كنم در جريان استسحاب غير از اين كه انسان يقين داشته باشد به حالت سابقه و احتمال بقائش را بدهد ولو احتمال بقاء منشأش اين است كه احتمال مى‏دهد اين حدثى كه در آن توالت نشستن بود بعد الوضو بود. اين احتمال را كه مى‏دهد. چون كه مى‏دهد پس احتمال بقاء در آن حدث مى‏دهد و در جريان استسحاب گفتيم احراز اتّصال مشكوك به زمان يقين فى علم الله اين معنا معتبر نيست. فقط احتمال البقاء معتبر است. در آنى كه يقين به ثبوت او داريم احتمال بقاء داديم اينها بايد در اصول منقّه بشود. اين كار كافى است در جريان استسحاب. بدان جهت استسحاب‏ها متعارض هستند. فرقى نمى‏كند كه حالت سابقه قبل الحالتين را بداند يا حالت سابقه قبل الحالتين را نداند. فرقى نمى‏كند. در تمام صور معارضه دارد و در ما نحن فيه قول رابعى است كه نسبت داده شده است به بحر العلوم قدس الله سرّه. ايشان عكس ما ذكره فى العروه را بيان كرده است. در عروه فرمود اگر تاريخ وضو معلوم بشود كه صورت ثالثه است، تاريخ وضو معلوم بشود كه سر ساعت نُه وضو گرفته بود. بعد نمى‏داند حدثى كه از او صادر شده است قبل از ساعت نُه بود يا بعد از ساعت نُه بود. اين جا فرمود استسحاب طهارت مى‏شود. چون كه زمان شك متّصل به زمان يقين است. ساعت نُه زمان يقين به وضو است. من كه الان شك دارم در بقاء طهارت تمام آن ازمنه‏اى كه متّصل است به زمان نُه همه‏اش زمان شكّ در بقاء وضو است. آن وضويى كه ساعت نُه گرفته‏ام. زمان شك متّصل به زمان يقين است. در اين صورت حكم مى‏شود به بقاء الوضو و استسحاب در ناحيه حدث جارى نمى‏شود. چرا؟ چون كه ولو احتمال مى‏دهم الان محدث باشم. ولكن محرز نيست اين زمان شك متّصل به زمان يقين به حدث باشد. حدث بعد از ساعت نُه باشد متّصل است به او زمان شك. قبل از ساعت نُه بوده باشد حدث مشكوك متّصل به زمان يقينش نيست. در وسط زمان يقين ساعت نُه فاصله شده است كه يقين به طهارت است. زمان يقين به طهارت است...اين جور فرمود ديگر. بحر العلوم قدس الله نفسه الشّريف عكس اين مطلب را فرموده‏اند. فرموده‏اند اگر تاريخ وضو معلوم بشود و شك در تاريخ حدث بشود حكم مى‏شود كه شخص محدث است فعلاً. اگر تاريخ وضو معلوم بشود و شك در تاريخ الحدث بشود، كه حدث قبل از نُه بود يا بعد از نُه بود حكم مى‏شود كه فعلاً محدث است. چرا يا بجر العلوم قدس الله سرّك!؟ فرموده است لاصالة التّأخّر الحادث. اصل اين است كه حادث متأخّر است. حادث‏ها دو تا است. يكى وضو است، يكى حدث. و مراد از حدث‏ها يعنى ناقص كه اگر طهارت داشت نقض كرده است. نسبت به وضو اصل جارى نيست. چرا؟ چون كه مى‏دانيم ساعت نُه بود. قبل از ساعت نُه هم نبود. آن اصالة التأخّر در او معنا ندارد. ولكن حادث ديگر كه عبارت از حدث است مجهول التّاريخ است. نمى‏دانيم قبل از وضو
موجود شده است يا بعد الوضو. اصل تأخّر الحادث است. اصل اين است كه در زمان متأخّر موجود شده است. يعنى بعد از نُه موجود شده است. پس الان محدث است ديگر. صاحب عروه مى‏گفت حكم مى‏شود به وضو. بقاء وضو. ايشان فرموده است حكم مى‏شود در اين صورت به حدث. لازمه كلام بحر العلوم قدس الله سرّه مى‏دانيد يعنى چه؟ لازمه‏اش اين است كه اگر تاريخ حدث معلوم بشود كه ساعت نُه حدث داشت. تاريخ وضو مجهول بشود كه قبل از نُه بود يا بعد از نُه بود. صاحب العروه آن جا فرمود بايد وضو بگيرد. استسحاب حدث گفتيم. استسحاب حدث دارد. بايد وضو بگيرد. تاريخ هر دو تا مجهول بشود يا تاريخ وضو مجهول بشود، بايد وضو بگيرد. اين جور فتوا داد. بنا بر آن كه مرحوم بحر العلوم از او نقل شده است، نه در صورت ثانيه وضو نمى‏گيرد. كه تاريخ حدث معلوم است و تاريخ وضو مجهول است. چرا؟ لاصالت التّأخّر الحادث. چون كه يكى از حادث‏ها كه حدث است تاريخش معلوم است. و حدث ديگر كه وضو است او مجهول التّاريخ است. اصل اين است كه آخر موجود شده است. يعنى آخر از حدث. قهراً يعنى فعلاً وضو دارد. لازم نيست ديگر وضو بگيرد. وضو دارد. عكس ما ذكره فى العروه مى‏شود. آنى كه عروه در صورت ثالثه حكم به بقاء طهارت كرد، حكم مى‏شود به حدث. و آنى كه در صورت ثانيه عروه حكم كرد به اين كه بايد وضو بگيرد محدث است، لازمه‏اش اين است كه حكم بكنيم نه او وضو دارد محدث نيست. فعلاً وضو دارد لاصالة تأخّر الحادث. اين فرمايشى است كه حكايت شده است از سيّد بحر العلوم قدس الله سرّه، و اين تفصيلش مبتنى است بر مسأله اصالة التّأخّر الحادث. خوب اين حرف، حرف درستى نيست. ولو بحر العلوم قدس الله سرّه اجل است مقامش، ولكن اين مطلب، مطلب درستى نيست. و ذالك در بحث اصول خودش معيّن شده است كه تأخّر مراد از او دو شى‏ء است. يك وقت عنوان تأخّر است. تأخّر عنوان انتزاعى است. يك وقت مراد از او واقع التّأخّر است. واقع تأخّر اين است كه شيئى موجود بشود. بعد از اين كه در زمانى شى‏ء موجود شد، شى‏ء آخر در زمان بعد موجود بشود. از اين موجود شدن در زمان بعد عنوان تأخّر انتزاع مى‏شود. عنوان تأخّر واقع التّأخّر منشأش انتزاع است. كه شيئى موجود شده است و شى‏ء ديگر بعد موجود شده است. اين واقع التّأخّر است. منشأ انتزاع تأخّر است. بر اين موجود ثانى عنوان تأخّر انتزاع مى‏شود، بر موجود اول عنوان متقدّم انتزاع مى‏شود. عنوان اول انتزاع مى‏شود كما اين كه هر دو در يك زمان موجود شدند عنوان تقارن انتزاع مى‏شود. واقع تقارن اجتماع شيئين است در زمان واحد. واقع التّأخّر موجود شدن شيئى است در زمانى كه بعد از زمان موجود آخر است. عنوان تقدّم موجود شدن شيئى است در زمانى قبل از آمدن زمان ديگرى كه در او شى‏ء آخر موجود شده است. يك عنوان تقدّم است، عنوان تأخّر است، عنوان تقارن است، يك واقع التّقدم و التّأخّر و التّقارن است كه از واقع التّقارن تعبير مى‏كنيم به...الجمع كه در زمانى او شده و اين شده است. هر دو...الجمع است. از تأخّر تعبير به عنوان...مى‏شود. از واقع التّأخّر وجد ذاك ثمّ وجد هذا.
در ما نحن فيه آنى كه بعد از ثمّ است آن واقع التّأخّر است. آنى كه قبل از ثمّ است واقع التّقدم است. اين است. از بحر العلوم قدس الله نفسه الشّريف شما كه مى‏فرماييد در جايى كه تاريخ وضو معلوم است كه ساعت نُه وضو گرفته است، حدث را شك دارد قبل از نُه بود يا بعد از نُه بود اصل اين است كه تأخّر الحادث است عنوان تأخّر را مى‏خواهيد بر آن چيزى كه هست عنوان تأخّر را بر آن حدث اثبات بكنيد، حدث كى متأخّر بود كه الان استسحاب بكنيد تأخّرش را. كى متأخّر بود؟ آخر بايد در استسحاب حالت سابقه باشد. كى متأخّر بود حدث از وضو تا استسحاب تأخّر بكنيد. عنوان تأخّر منظور نظر بحر العلوم نيست. واقع التّأخر را اصل تأخّر الحادث است يعنى واقع التّأخرالحادث است. يعنى اصل اين است اين وضو كه موجود شده است، تا آن زمان وضو حدث نبود. اين حدث دومى، اين توالت رفتن. اين حدث و توالت رفتن تا زمان وضو نبود. اين مقدارش صحيح است. چون كه يك وقتى بود كه انسان توالت نرفته بود. نمى‏داند تا زمان وضو گرفتن كه ساعت نُه بود وضو گرفت و تمام كرد توالت رفته بود يا نه، استسحاب مى‏گويد نه توالت نرفته بود.
اين حالت سابقه دارد. يك وقتى توالت نرفته بود، تا آن زمان هم توالت نرفته است. استسحاب جارى است. ولكن اثبات نمى‏كند كه توالت را بعد رفته است. يعنى بعد از وضو رفته است. اين را اثبات نمى‏كند. مثبت است. اين قدر اثبات مى‏كند كه تا زمان وضو بگيرد و وضو را تمام بكند توالت نرفته بود. اين را استسحاب اثبات مى‏كند. اگر اثر شرعى داشته باشد و امّا بعد رفته است اين بعد را اثبات نمى‏كند. چون كه لازمه عقلى‏اش است ديگر. لازمه عقلى‏اش اين است كه اگر تا آن زمان توالت رفته بود توالت بعد شده است. استسحاب لوازم عقلى را اثبات نمى‏كند. استسحاب وجود تعبّدى درست مى‏كند. وجود تعبّدى اين است كه تا زمان آن وضو حدث نبود. اين اگر اثر شرعى در مقام ندارد. چون كه در مقام بايد اثبات بشود كه الان محدث است، بايد اين معنا اثبات بشود كه بعد الوضو محدث شده است و وضويش نقض شده است. اين را اثبات نمى‏كند. در جايى اگر اثر شرعى داشته باشد استسحاب عيبى ندارد. آن جا چه جور است؟ فرض كنيد كه يك آبى است در حوضى، در دلو آب ريخته‏اند به حد كر رسيده است و كر را هم گذشته است. انسان احتمال مى‏دهد قبل از اين كه به حد كر برسد نجسى تويش افتاده باشد. علم ندارد. احتمال مى‏دهد قبل از اين كه به حد كر برسد، باد نجسى انداخته است توى حوض. قازوراتى كه آورده است و انداخته است توى حوض و آب را نجس كرده است. بعد هر قدر در دلو بريزد نجس است. پاك نمى‏شود اين. بايد متّصل به معتصم بشود. اين جا مى‏تواند استسحاب بكند اثر شرعى دارد. مى‏گويد اين حوض كه آبش سر ساعت نُه به حد كر رسيد، آن جا كه كرّيت تاريخش معلوم بشود اصل اين است كه تا آن زمان كه زمان قلّت ماء بود اين ملاقات با نجس نكرده است. شارع حكم كرده است هر آبى كه تا به اندازه كر برسد ملاقات با نجس نكند آن آب منفعل نمى‏شود. شارع فرموده است اذا بلغ الماء قدر كرٍّ لا ينجّسه شى‏ء. آن جا مى‏شود اين معنا را گفت كه اين نجسى، اين آب تا به حد كر برسد، نجس تويش نيفتاده است. علم نداريم به افتادن نجس. احتمال فقط مى‏دهيم. علم باشد آن يك مسأله ديگرى است. احتمال مى‏دهيم فقط نجسى را باد آورده است قبل از بلوغه كرّاً انداخته باشد و اين نجس شده باشد استسحاب مى‏كنيم كه تا زمان بلوغه كرّاً، نجسى تويش نيفتاده است و شارع فرموده است الماء اذا بلغ كرٍّ كه نجس نيفتد و بلغ كرٍّ باشد، لا ينجّسه شى‏ء. بعد از او شيئى او را نجس نمى‏كند. در مثل اين موارد استسحاب عدم تأخّر اصالة التّأخّر واقع التّأخّر.
سؤال؟ آن روايتى كه لم دارد، او نبوى است كه از رسول الله نقل كرده‏اند كه اذا بلغ الماء كرّاً لم يحمل خبثاً كه سيد مرتضى قدس الله سره به اين روايت استدلال كرده است. اگر آب قليل نجس هم باشد كر هم كه شد مى‏اندازد نجاست را. اذا بلغ الماء كرّاً لم يحمل خبثاً. يعنى خبثى كه سابقاً داشت او را مى‏اندازد. آن روايت نبوى است كه سيد مرتضى قدس الله سره به او تمسك كرده است، آن روايت اعتبارى ندارد. نبوى است. روايات صحيحه كه متعدده داريم اين است كه اذا بلغ الماء كرّاً لا ينجسه شى‏ء. اين روايات معتبره است و مدلول اينها اين است كه ماء اگر به طبعه به حد كر رسيد يعنى ملاقات با نجس نكرد، بعد از اين نجس نمى‏شود.
پس على هذا الاساسى كه هست در ما نحن فيه مى‏شود ما استسحاب بكنيم بگوييم بر اين كه اين آبى كه هست سابقاً ملاقات با نجس نكرده بود تا زمان بلوغه كرّاً و كر شدن ملاقات با نجس كرد يا نكرد، استسحاب مى‏كنيم عدم ملاقاتش را. وقتى كه عدم ملاقاتش با نجس اثبات شد، اثبات مى‏شود كه ديگر منفعل نمى‏شود. اين جا اثر شرعى دارد. و امّا در مثل ما نحن فيه تا زمان وضو گرفتن و وضو تمام كردن محدث نشده بود. خوب محدث نشده بود. امّا بعد محدث شده است، آن حدث بعد شده است كه الان بعد الوضو شده است كه الان محدث است مثبت مى‏شود. تا زمان وضو گرفتن محدث نشده بود اثرى ندارد. محدث بشود يا نشود فرقى نمى‏كند. وضو بگيرد متطهّر مى‏شود. آن اثر شرعى ندارد در مقام. اثر شرعى مال محدث شدن بعد الوضو است كه بعد الوضو محدث بشود نمى‏تواند نماز بخواند. چون كه حدث دارد. و استسحاب عدم الحدث الى حين التّوض‏ء كه واقع تأخّر است، اثبات نمى‏كند كه بعد موجود شده است. يعنى‏
يك تكّه واقع التّغيّر را اثبات مى‏كند كه قبلاً نبود. امّا بعد شده است. اين را اثبات نمى‏كند. مثبت مى‏شود. بدان جهت اين فرمايش بحر العلوم اثرى ندارد و از آن كه در مقام گفته شده است رفعيّت نمى‏شود. بدان جهت براى مكلّف لازم است فى جميع الصّور الصّلاة على ما ذكرنا چه مجهوله التّاريخين بشود، چه تاريخ الوضو مجهول بشود كه صورت ثانيه است، چه تاريخ الوضو معلوم بشود كه صورت ثالثه است، در تمام اين صور بايد براى صلوات و هكذا مثل الطّواف كه مشروط به طهارت است وضو بگيرد به قاعده اشتغال تا احراز كند طهارتش را كه مأمور به را اتيان كرد. و امّا سابقاً گفتيم چون كه استسحاب‏ها معارض هستند در جميع صور صلاة نوبت به قاعده اشتغال مى‏رسد. امّا نسبت به مسح كتابت القرآن و نحوها مجرا، مجراى كلّ شى‏ءٍ لك حلال است. ثمّ سيّد قدس الله نفسه الشّريف در عروه مسأله ديگرى را مى‏گويد و آن مسأله ديگر عبارت از اين است مى‏گويد كسى كه وظيفه‏اش وضو گرفتن بود لاستسحاب الحدث يقين داشت كه سابقاً محدث بود. مى‏دانست كه قبل از ظهر حدث از او صادر شده است. توالت رفته است. نمى‏داند بعد از آن حدث و توالت رفتن بعد از او وضو گرفته است يا اصلاً وضو نگرفته است. علم دارد به حالت سابقه حدثى، ثمّ شك دارد كه وضو گرفته است يا نه. استسحاب جارى است ديگر. استسحاب مى‏گويد كه لا تنقض اليقين بالشّك. تو محدث هستى فعلاً.
مقتضاى اين استسحاب اين است كه وضو بگيرد. بعد نمى‏دانم حواسش پرت شد اذان ظهر را گفته‏اند. اين بدون اين كه وضو بگيرد غافلاً عن حاله رفت در مسجد نماز جماعت را خواند. وظيفه مأمور به وضو گرفتن بود لاستسحاب الحدث. غفل عن حاله. از حالش غافل شد و ناسى حالش شد. رفت نماز را اتيان كرد. و بعد از نماز را اتيان كردن...گفت واى بر من. اصلاً من وضو نگرفته بودم كه رفتم مسجد نماز جماعت خواندم. يك ساعت را هم مشغول بودم آن جا به نماز خواندن. وضو نگرفته بودم. ايشان مى‏فرمايد در اين صورت اين شخص نمازش محكوم به بطلان است. اشكالى ندارد كه اين شخص نمازش محكوم به بطلان است. اگر در وقت تذكّر كند مثل اين مثال، بايد در وقت وضو بگيرد و نمازش را اعاده كند. چون كه استسحاب حدث داشت. و استسحاب حدث دارد براى آن صلاتى كه خوانده است. صلاة را بايد اعاده كند و اگر در خارج وقت يادش افتاد كه بابا امروز ما ظهر چه كار كرديم؟ شك كرديم كه حدثمان باقى است يا نه. وضو نگرفته بوديم. غفلت كرديم. رفتيم مسجد نماز خوانديم. الان هم شب شده است. ايشان مى‏فرمايد و ان تذكّر بعد الوقت قضا. اگر بعد الوقت متذّكر بشود آن نماز ظهور عصر را بايد قضا كند. مأمور به وضو بود لاستسحاب الحدث. غفل عن حاله. وضو نگرفت. بعد از اين استسحاب. غفل عن حاله. نماز را خواند. اگر در وقت متذكّر شد، اعاده مى‏كند. در خارج وقت متذكّر شد، قضا مى‏كند آن صلاة را. بعد اين جور مى‏فرمايد، مى‏فرمايد: و امّا اگر مأمور بالوضو بود لا لاستسحاب الحدث. بلكه به جهت اين كه حالت سابقه‏اش را اصلاً نمى‏دانست. شخصى مثلاً مى‏خواهد برود به مسجد و نماز ظهر را بخواند. ظهر نزديك است. نيم ساعت مانده است. خوب من وضو دارم. هوا هم سرد است. وضو گرفتن مشكل است با اين آب سرد. پيرمرد است. وضو دارم يا ندارم، وضو داشتم يا نداشتم، حدث داشتم يا نداشتم هيچ كدام يادش نيفتاد. كه الان قبلاً وضو داشتم يا محدث بودم حالش مجهول الحال حالت سابقه بود. خوب بايد وضو بگيرد لقاعده اشتغال تا احراز كند صلاة را مع الوضو خواند. مى‏گويد اين شخص غفل. يك وقتى ديد كه در مسجد نماز را خوانده است. در آمده است. آن وقت متذكّر شد كه بابا من شك كرده بودم كه وضو دارم يا نه. وظيفه‏ام اين بود كه وضو بگيرم. نگرفته‏ام و آمده‏ام نماز خوانده‏ام. اين نمازم چه بشود؟ ايشان مى‏فرمايد در اين صورت ممكن است كسى بگويد كه صلاتش محكوم به صحّت است لقاعدة الفراغ. به جهت قاعده فراغ در صلاة. صلاتى را كه اتيان كرده است نمى‏داند وضو داشت يا نه. چون كه استسحاب حدث ندارد. حالت سابقه ندارد. مثل فرض اول. در فرض اول استسحاب حدث داشت. در فرض ثانى لقاعدة الاشتغال بايد وضو بگيرد.
وضو نگرفت، نماز خواند. بعد از نماز شك كرد ممكن است كسى بگويد بر اين كه صلاتش صحيح است. ولكن بعد احتياط مى‏كند. مى‏گويد كه ولكن اين شخص در ما نحن فيه هم همين جور است، در وقت بوده باشد اعاده مى‏كند و در خارج وقت بوده باشد در خارج وقت هم قضا مى‏كند. احتياطش هم ظاهرش احتياط وجوبى است. كما اين كه در ذهن ما هست، احتياطش احتياط وجوبى است. اين مسأله اين فتوايى است كه ايشان مى‏فرمايد در ما نحن فيه.
سؤال؟ شك ندارد. قبلاً شك داشت كه مى‏خواستيم نيم ساعت به ظهر مانده بود مثال كه گفتم ديگر تكرار نكنم. غرضم اين بود. نيم ساعت به ظهر مانده بود شك كرد كه من وضو دارم يا ندارم، وظيفه‏اش اين شد كه وضو بگيرد. چون كه يا حالت سابقه‏اش حدث بود فى الفرض الاول. يا حالت سابقه را اصلاً نمى‏دانست چيست. بايد به قاعده اشتغال وضو بگيرد. بعد غافل از حالش شد. در حالت غفلت رفت در مسجد نماز را خواند. بعد از اين كه از مسجد آمد، ناهار نوش جان مى‏كرد يادش افتاد كه بابا ما چه كرديم. وضو نگرفته رفتيم در مسجد نماز خوانديم. ايشان در فرض اول حكم مى‏فرمايد به بطلان الصلاة جزماً كه بايد اعاده بشود در وقت و در خارج وقت قضا بشود. در فرض ثانى مى‏فرمايد ممكن است كسى بگويد بر اين كه صلاتش صحيح است لقاعدة الفراغ ولكن احوط اين است كه و اين معنا مشكل است ادا كند، اعاده كند اگر در وقت باشد، قضا باشد خارج وقت باشد بايد قضا كند. اين فرمايش ايشان است. خوب اين دو مسأله را حساب مى‏كنيم كه مقتضاى صناعت و مقتضاى ادلّه آن است كه ايشان مى‏فرمايد يا مقتضاى ادلّه خلاف اين است. درست توجّه كنيد. كلام در صورت اولى است. شخصى شك كرد كه من وضو دارم يا نه، ولكن علم دارد كه قبلاً محدث بود. احتمال مى‏دهد بعد از آن محدث بودن وضو گرفته، احتمال مى‏دهد وضو نگرفته است. خيلى اتّفاق مى‏افتد و آن كسانى كه عادتشان اين است كه بعد از اين كه مثلاً حدثى از آنها صادر مى‏شوند وضو مى‏گيرند متوض‏ء بوده باشند آماده بوده باشند براى آن دمى كه در حال طهارت انسان بوده باشد كان اصحاب رسول الله(ص) يتوضعون مخافت ان يدركهم الموت و هم على حدث. اين جور نقل كرده‏اند. بدان جهت اين شخص هم وضو مى‏گرفت. هوا سرد است و اينها امروز شك كرد كه من وقتى كه رفتم توالت وضو گرفته‏ام يا نه. استسحاب حدث مى‏گويد كه نه وضو نگرفته‏اى. اگر اطمينان نداشته باشد و تردد باشد، استسحاب حدث مى‏گويد كه محدث هستى. آن وقتى كه غافل شد استسحاب از كار افتاد. استسحاب اصلاً منتفى شد. استسحاب كما ذكر فى محلّه موضوعش عمل به شى‏ء و شكّ در بقا او است و شك هم مراد شكّ فعلى است. نه شكّ اقتضايى كه...شك. اين در بحث اصول شيخ گفته است، مرحوم آخوند گفته است، ديگران هم گفته‏اند. الفاظ ظهور در فعليّت دارند. انسان يعنى انسان فعلى. بقر يعنى بقر فعلى. نه آنى كه ممكن است انسان بشود كه منى فعلاً منى است. عناوين ظهور در فعليّت دارند. احكامى كه شارع جعل مى‏كند روى عناوين، عناوين فعل باشد، عناوين اثبات باشند، عناوين جواهر بوده باشند، ظهور اوليشان فعليت است. لا تنقض اليقين بالشّك يعنى در حال شك حكم مى‏شود بر اين كه حدث باقى است.
بدان جهت وقتى كه غافل شد استسحاب منقطع شد. وقتى كه استسحاب منقطع شد، نمازش را در حالى اتيان كرده است ممكن است وضو واقعى داشته باشد. و ممكن است نداشته باشد. بعد كه متذكّر شد شك مى‏كند كه آيا من نمازى كه خواندم وضو داشتم، صحيح بود نمازم يا نمازى كه خواندم آن نماز محكوم به بطلان است. شيخ قدس الله نفسه الشريف فرموده است در اين صورت حكم مى‏شود به بطلان صلاة. چرا؟ چون كه استسحاب قبلى گفت تو محدث هستى. هر نمازى بخوانى آن صلاة مع الحدث است. استحاب اين را مى‏گفت و اين صلاتى را كه من خوانده‏ام مع الحدث بود. صلاتى كه انسان بداند با حدث خوانده است وجداناً. بايد اعاده كند ديگر. يا قضا كند. شارع وقتى كه گفت صلاتت مع الحدث است بعد از اين كه ملتفت شد، استسحاب مى‏گويد كه در حال صلاتى كه هست، باز محدث‏
بودى. بعد از اين كه متذكّر شد، باز استسحاب مى‏گويد كه تو يك زمانى محدث بودى، موقع نماز خواندن هم آن حدثت باقى بود. بدان جهت نمازى خوانده‏اى مع الحدث و صلاتى كه انسان بخواند بلاوضوءٍ عليه الاعاده و القضا. هم بايد اعاده كند و هم بايد قضا كند در خارج الوقت. شيخ قدس الله نفسه الشريف اين جور فرموده است.
و امّا در صورت ثانيه كه حالت سابقه معلوم نبود. بدان جهت به قاعده اشتغال بنا بود كه وضو بگيرد. غافل شد. نماز را اتيان كرد. بعد از اتيان كردن متذكّر شد كه آيا من وضو نگرفتم؟ به قاعده اشتغال عمل نكردم؟ غافل شدم از حالم و نماز خواندم. نمازم صحيح است يا نه؟ الان استسحاب حدث ندارد اين صورت. نه قبلاً داشت، نه الان استسحاب حدث دارد در حال صلاة. چون كه حالت سابقه را نمى‏داندو احتمال مى‏دهد كه صلاتش با وضو بود. چون كه در فرض ثانى استسحاب الحدث ندارد، بدان جهت در ما نحن فيه قاعده فراغ جارى است. شيخ اين جور فرموده است در وسايل كه قاعده فراغ جارى است. فارغ شده است از نمازى. شك مى‏كند از صحّت و فساد او، قاعده فراغ مى‏گويد كلّما فرغت من صلاتك و طهورك...ليس بشى‏ء. شك كرد شيئى نيست. بدان جهت حكم كرده است كه صحيح است. ولكن اين قاعده فراغ يك اشكالى دارد. مى‏گويند و راست هم مى‏گويند و حق هم مى‏گويند معتبر است در جريان قاعده فراغ شك در صحّت و بطلان بعد الفراغ عن العمل حادث بشود. انسان عمل را تمام بكند، بعد از تماميّت عمل شك كند كه صحيح است يا نه. امّا اگر قبل از عمل شك كند كه اين عملى كه مى‏خواهم بخوانم صحيح است يا نه. اين جا جاى قاعده فراغ نيست. قبل از عمل شك كرده است. اين جا جاى قاعده اشتغال است كه شك دارد كه وضو دارد يا نه، بايد وضو بگيرد. شك دارد بر اين كه جنب بود غسل كرده است يا نه بايد غسل بكند. و هكذا شك حادث بعد العمل است كه مورد قاعده فراغ است و آن وقت قاعده فراغ جارى مى‏شود. روى اين اساسى كه هست در ما نحن فيه گفته‏اند اين كه بعد از تذكّر شك مى‏كند صلاتم با وضو بود يا نبود، اين همان شكّ اولى است كه قبل از صلاة شك داشت وضو داشتم يا نه. چون كه قبل از صلاة شك داشتم آيا وضو دارم يا نه اين ولو به دقّت العقليه همان شك نباشد، مثل آن شك است. چون كه آن شك به غفلت از بين رفت. بعد شكّى كه پيدا مى‏شود فرد آخر از شك است. ولو به دقت علقيه فرد آخر از شك است، الاّ انّه به نظر العرف مى‏گويند همان شك است. به قوه ذاكره‏ات برگشته است. مى‏گويند همان شك بود كه از قوه ذاكره‏ات رفته بود، الان به قوه ذاكره‏ات دوباره برگشت. چون كه اين شك قبل العمل بود شك حادث بعدالعمل نيست، بدان جهت قاعده فراغ در ما نحن فيه جارى نيست. اين است كه صاحب العروه برمى‏گردد از آن كه حكم بكنيم به صحّت، حكم مى‏كند كه در ما نحن فيه باز اعاده واجب است در وقت و در خارج وقت قضا واجب است. اين كلام ايشان است. و امّا تتمّة الكلام انشاء الله بعد.