جلسه 660

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:660 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:8/11/1370
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف در مقام فروعى را ذكر مى‏كند.
فرع اول اين است كه شخصى وضويى را گرفت محدث به حدث اصغر بود. و بعد آن وضو را تجديد كرد. و بعد از اين كه دو تا وضو گرفت، يكى را به عنوان وضو تجديدى، يكى را به عنوان وضو بعد الحدث نمازى را خواند مثل اين كه صلاة الظّهرش را خواند. و بعد از اتمام صلاة الظّهر علم پيدا كرد اين دو تا وضويى كه گرفته است يكى از آنها باطل بود. نقصى در آن وضو موجود كرده است. مثلاً مسح الرّأس را يادش رفته است. حيثٌ كه گفتيم مسح الرّأس و الرّجلين و غسل الوجه و اليدين اينها جزئيت مطلقه دارند ولو سهواً و اشتباهاً جزئى از اين اجزا ترك بشود وضو محكوم به بطلان است. بعد از اين كه نماز ظهرش را تمام كرد علم پيدا كرد بر اين كه يكى از اين دو تا وضو فاسد بوده است. اخلال در او رسانده است من حيث الاجزا. حدثى صادر نشده است. مى‏داند اين را كه محدث بود، وضو گرفت و بعد تجديد كرد و نماز خواند. ولكن يكى از اين وضوها باطل بود.
ايشان مى‏فرمايد اين شخص آن نمازى را كه اتيان كرده است، آن نمازى كه هست محكوم به صحّت است. نمازش صحيح است يقيناً. محكوم نيست. يقيناً صحيح است. و براى صلاة العصرش وضو گرفتن واجب نيست. مى‏تواند با اين حال صلاة عصرش را بخواند. مى‏فرمايد اين حرف ما كه صلاتش يقيناً صحيح است صلاة ظهرش و براى صلاة العصر وضو گرفتن لازم نيست با اين حال صلاة العصر را مى‏تواند بخواند، اين بناعاً على ما هو الصّحيح است. كه وضو اذا...حدث الواقعى يتّكون طهارتاً. اگر سابقاً يادتان بوده باشد جماعتى گفته بودند كه وضو آن وقتى طهارت مى‏شود كه انسان كه محدث است، با وضو گرفتن قصد طهارت كند. و الاّ اگر قصد طهارت نكند ولو محدث هم بوده باشد طهارت نمى‏شود كه مرحوم آقاى بروجردى هم قائل به اين مطلب است كه بايد قصد كند طهارت را. يا اجمالاً يا تفصيلاً بايد قصد طهارت به وضو بكند. والاّ فلا يكون اين وضو طهارتاً. ولكن سابقاً گذشت كه نه در روايت الوضو احد الطّهارتين. خود وضو طهارت است. خود غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين وقتى كه از محدث بالاصغر صادر بشود طهارت است. و امّا اگر از متطهّر من الحدث هيچ حدثى ندارد وضو صادر بشود، اين يا تأكّد طهارت است يا وضو است. ديگر طهارت خودش حاصل است. اين تأكّد طهارت است يا خودش وضو است. مستحب است. روى على هذا الاصل اگر اين ترك مسح الرّأس را در وضو اول كرده باشد ثانياً كه وضو گرفته است وضو دومى تام بود. و در واقع هم موقع وضو ثانى گرفتن محدث بود. چون كه وضو اولى باطل بوده است. او رفع حدث نمى‏كند. محدث واقعى بوده است انّ الوضو تجديدى قصد وضو تجديدى كرده است. قصد وضو تجديدى كرده بود...حدث الواقعى فتكون طهارتاً. كانّ اين اشتباه در تطبيق است. سابقاً اگر يادتان بوده باشد گفتيم وضو تجديدى با وضو طهارتى عنوان قصدى نيست. انسان اگر محدث باشد وضو بگيرد مى‏شود طهارت. اگر وضو داشته باشد حدثى نداشته باشد وضو بگيرد، به قصد استسحاب و به قصد قربت چون كه مستحب است مى‏شود وضو تجديدى. منتهى اين شخص در ما نحن فيه كه قصد كرده بود وضو تجديدى را، خيال مى‏كرد كه امرش امر وضو به تجديد است. متوض‏ء است به وضو اول. اين‏
اشتباه در تطبيق است و. قصد انتصال امر را كرده بود و محدث هم بود. مى‏شود متطهّر. و اگر وضو ثانى باطل بشود كه پرواضح است. وضو اول كه طهارت است صحيح بوده است و اين شخص فعلاً طهارت دارد. نماز ظهرش را با طهارت خوانده است. صلاة عصرش را هم مى‏خواند. آن وضو دومى كانّ وضو نگرفته است. وضو كلاوضو كانّ نگرفته است او را. آن كسى كه يك وضو بگيرد و نماز ظهر و عصرش را بخواند چه جور است، اين هم همين جور است. خوب بنا بر ما ذكر واضح است مطلب. يقيناً صلاتش صحيح است صلاة ظهرش و صلوات آتيه هم صحيح است. اگر كسى گفت كه نه وضو اگر قصد طهارت به او نشود، آن طهارت نمى‏شود. مثل فتواى ايشان و امثال ايشان. محدث اگر قصد كرد من وضو مى‏گيرم كه پاك بشوم طهارت داشته باشم، آن وضو طهارت مى‏شود. و الاّ محدث وضو گرفت، قصد طهارت نكرد نه اجمالاً و نه تفصيلاً. مثل ما نحن فيه در وضو ثانى كه اگر وضو اول باطل باشد محدث بوده است موقع وضو گرفتن. وضو را به عنوان وضو تجديدى گرفته است نه به عنوان طهارت. در اين صورت وضو دومى هم باطل مى‏شود. بدان جهت ايشان در تعليقه هم دارد در ما نحن فيه در اين مسائل وضو طهارت بشود،...اشكالٌ. وجهش اين است كه قصد طهارت نكرده است. و در وضو طهارتى قصد طهارت معتبر است. خوب اگر اين مسلك را ملتزم شديم حكم صلاة چه مى‏شود؟ و حكم اين مكلّف نسبت به صلوات آتيه چه مى‏شود؟ مى‏گوييم اگر اين را هم ملتزم شديم اين مسلك را، حكم مى‏شود نماز ظهر صحيح است و براى نماز عصر هم وضو گرفتن لازم نيست. چرا؟ چون كه قاعده فراغ در وضو اول جارى است. وضو اول كه گرفته است محدث بود به قصد طهارت هم گرفته است وضو اول را، احتمال مى‏دهد كه آن وضو صحيح باشد. يعنى ترك مسح نكرده است. مسح الرّأس را. احتمال مى‏دهد تامّاً اتيان كرده باشد.
قاعده فراغ مى‏گويد كه كلّما خرجت من شى‏ءٍ كلّما مذى من صلاتك و طهورك فشكشت فيه فشكشت ليس بشى‏ء. آن وضو، وضو صحيح است. نگوييد اين قاعده فراغ معارض است به جريانش در وضو ثانى. در وضو ثانى قاعده طهارت از قاعده فراغ اثرى ندارد. چون كه صحّت و بطلان وضو ثانى اثرى ندارد. اگر اين وضو ثانى صحيح بشود، خوب صلاة ظهر صحيح است و صلوات ديگر هم صحيح است. اگر باطل بوده باشد وضو اول صحيح است. اثرى ندارد بنا بر آن مسلك. بنا بر قصد طهارت كه در وضو قصد طهارت بكند، بناعاً بر اين وضو ثانى يقيناً باطل است. چرا؟ چون كه وضو ثانى اگر وضو اول صحيح بود، وضو ثانى ترك مسح كرده است در او. چون كه مى‏داند يكى را ناقص آورده است. اگر وضو اول باطل باشد باز وضو ثانى باطل است. چون كه قصد طهارت نكرده است. و مفروض اين است كه قصد طهارت معتبر است. بنا بر قولنا اصالة الصّحّه و قاعده فراغ در وضو ثانى اثرى ندارد. بنا بر اين قول هم قاعده فراغ در وضو ثانى اثرى ندارد. يعنى للعلم ببطلان الوضو الثّانى. وضو ثانى يا ترك مسح شده است در او باطل است يا نه قصد طهارت نشده است بدان جهت باطل است. اگر ترك المسح در اولى بوده است دومى هم باطل است. چون كه قصد طهارت نكرده است بنا بر اين فتوا. بدان جهت وضو ثانى مورد قاعده فراغ نيست على كل المسلكين. امّا على هذا المسلك يعنى بالمسلك الثّانى للعلم ببطلان الوضو الثّانى امّا لترك مسح الرّأس و امّا لعدم قصد الطّهاره به به آن وضو ثانى.
و امّا وضو اول احتمال مى‏دهم كه قصد طهارت كرده بودم با وضو اول. احتمال مى‏دهم او صحيح باشد. مسح كرده باشم رأس را. او تام بوده باشد. قاعده فراغ در او جارى است. وقتى كه آن وضو صحيح شد آن وضو صحيح به قاعده فراغ نقض نشده است. حدثى نيامده است. مقبوض اين است. صلاة عصر را هم مى‏خواند. بدان جهت اين عبارتى را كه در عروه دارد، اين شخص نمازش صحيح است و بر صلوات آتيه وضو گرفتن لازم نيست بناعاً بر اين كه انّ الوضو التّجديدى اذا...الحدث يكون طهارتاً نه مبتنى بر اين نيست. بر قول ثانى هم اگر گفتيم وضو تجديدى اذا...الحدث لا يكون طهاتاً. بنا بر آن قول هم در ما نحن فيه نمازش صحيح است صلاة ظهرش و بر صلاة عصر وضو گرفتن لازم نيست. منتهى بنا بر آن كه اذا...الحدث تكون طهارتاً، بنا بر او صحّت صلاة ظهر و جواز الاتيان بصلاة العصر قطعى است. بالوجدان است. چون كه بالوجدان وضو دارد، نمازش را هم صحيح خوانده است. و امّا بنا بر قول ثانى كه قول اين باشد كه تجديدى اذا...الحدث لا يكون طهارتاً بناعاً بر او صحّت صلاة ثانى و كون اين مكلّف على وضوءٍ بقاعدة الفراغ است. فقط فرقشان در اين است. بدان جهت در فرع اول ما بين المسلكين فرقى نيست.
و امّا مسأله ثانى را در مقام ذكر مى‏كند. مى‏گويد مكلّفى كه محدث به حدث اصغر بود يك وضو گرفت و بعد از آن وضو صلاة ظهرش را خواند. بعد از صلاة ظهر حدثى صادر نشده بود. گفت تجديد وضو مستحب است. بيا تجديد وضو بكن براى صلاة العصر. تجديد وضو كرد براى صلاة عصر و صلاة عصرش را خواند. بعد از اين كه صلاة عصرش را خواند علم پيدا كرد كه يكى از اين وضوها را باطل اتيان كرده است. حدث نيست. اخلال كرده است در يكى از وضوها. ترك كرده است مسح الرّأس را و مسح الرّأس را در يكى از اين وضوها ترك كرده است. ايشان در اين صورت مى‏فرمايد بر اين كه آن نماز دومى كه خوانده است، نماز عصر را كه خوانده است، قطعاً آن نماز عصر صحيح است. چرا؟ چون كه اگر وضو ظهرى باطل بود، دوباره كه وضو گرفت بر عصر، او صحيح بود. نمازش را خوانده صحيح است. و اگر وضو اولى صحيح بود، خوب وضو دومى كه گرفت بيخود بود. طهارت ولكن داشت به وضو اولى. صلاة عصرش را اتيان كرده است و صحيح است و ترتيب هم معتبر نيست. ترتيب شرط ركنى است كه بايد انسان اول صلاة الظّهر را بياورد، بعد عصر را بياورد. والاّ ظهر نياورده عصر باطل مى‏شود، اين در موارد ذكر است. و امّا در مواردى كه عذر داشته باشد مثل اول وضو اولى باطل بود صلاة ظهرش باطل است. ولكن صلاة عصرش صحيح است يقيناً. چرا؟ چون كه اگر وضو اولى صحيح بود اين صلاة صحيح است. وضو دومى صحيح بود اين صلاة عصرش صحيح است. شرط ترتّبش هم بر ظهر ذكرى است. و لا اشكال بر اين كه فعلاً هم وضو دارد. اگر بخواهد يك نماز مستحبى اتيان بكند يا مغرب و عشاء نزديك است. رسيد بخواهد نماز مغرب و عشاء بخواند عيبى ندارد. فعلاً وضو دارد. چون كه يا وضو اولى صحيح بود طهارتش باقى است. يا وضو ثانى بود كه طهارتش باقى است. و امّا الصّلاة الاولى مى‏فرمايد كه صلاة ظهر است. احتمال مى‏دهد كه آن وضو او باطل بود آخر.
مى‏فرمايد و امّا الصّلاة الاولى فيمكن الحكم بصحّت الحال بقاعدة الفراغ هو اظهر. ممكن است حكم بكنيم به قاعده فراغى كه هست، يمكن الحكم بصحّتها به قاعده فراغ كه مى‏گوييم آن صلاة صحيح است. بلكه اظهر است. قاعده فراغ جارى است. يعنى شبهه‏اى ندارد. اين فرمايش ايشان است. امّا اين كه فرموده‏اند بر اين كه در ما نحن فيه قاعده فراغ در صلاة اولى جارى مى‏شود اين درست نيست. اين بيانى كه در مسأله متقدّمه گفتيم از آن بيانى كه در مسأله متقدّمه گفتيم حكم اين مسأله هم واضح شد. براى اين كه اين اصالة القاعده فراغ در وضو ثانى اثرى ندارد. قاعده فراغ در وضو ثانى اثرى ندارد. چرا؟ چون كه اگر وضو ثانى باطل بوده باشد، خوب باطل بوده باشد. وضو اول صحيح است ديگر. مكلّف متوض‏ء است. وضو اول صحيح بود. صلاة اولش هم صحيح است. ظهرش هم صحيح است. اگر باطل آن دومى بوده باشد وضو اولى باقى است. اگر باطل اولى بوده باشد، باز صلاة عصرش صحيح است. چون كه وضو داشته است. وضو دومى صحيح بود صلاة عصر را اتيان كرده است. جريان قاعده فراغ در وضو دومى هيچ اثرى ندارد. وضو دومى صحيح بشود يا باطل بشود هيچ اثرى ندارد. نگوييد كه اثرش اين است كه اگر وضو دومى باطل بشود انسان مى‏تواند وضو سومى بگيرد. چون كه در باب تجديد الوضو گفتيم بر اين كه وضو تجديدى مرتبه دومش را دليل داريم مستحب است. امّا دو مرتبه گرفت، سه مرتبه هم بگيرد، چهار مرتبه هم بدون حدث بگيرد، گفتيم دليل استحبابى ندارد. آنى كه مى‏تواند كسى توهّم كند اين است كه صحّت وضو ثانى اگر وضو ثانى صحيح بشود وضو تجديدى است. ديگر سوّمى نمى‏خواهد. اين هم نيست. چرا؟ چون كه اين وضو دومى، وضو دومى نيست در واقع. وضو اولى باطل است اين وضو اولى است وضو دومى. اگر وضو دومى باطل است وضو تجديدى نگرفته است اين شخص. وضو تجديدى‏اش باطل بوده است. سه مرتبه وضو گرفتن يقيناً مستحب است. بدان جهت قاعده فراغ جريانش در وضو ثانى هيچ اثرى ندارد. لغو محض است. وضو ثانى صحيح بشود يا باطل بشود هيچ اثرى ندارد كه قاعده فراغ او را تصحيح كند و قاعده فراغ اصل است. در جايى جارى مى‏شود كه اثر عملى داشته باشد و بما انّه صحّت و فساد اين وضو ثانى اثر عملى ندارد قاعده فراغ در وضو اول جارى مى‏شود. وضو اول است كه با او صلاة ظهر را خوانده‏ام. احتمال مى‏دهم در او ترك مسح كرده باشم. قاعده فراغ مى‏گويد كه وضو را كلّ ما مذى من صلاتك و طهورك وضو را گذشته‏اى. شك مى‏كنى كه در او خللى موجود كردى يا نه، نه...ليس بشى‏ء. خلل موجود نشده است. اذا فرغت من شى‏ءٍ...فيه...ليس بشى‏ء.
سؤال؟ يعنى آن كسى كه مسلكش مسلك علّيت دارد مى‏گويد يك انائى نجس بود معيّناً، علم پيدا كرديم كه نجسى افتاده است يا به آن نجس معيّن، يا به آن اناء طاهر. مى‏گويد اصل جارى نيست اصالة الطّهاره؟ مى‏گويد اين علم نيست. در ما نحن فيه شك دارم بر اين كه من مكلّف هستم به اتيان صلاد الظّهر بالطّهاره در وقت يا نه. قاعده فراغ مى‏گويد نه صلاتش را اتيان كردى وضويت هم صحيح بود...تعبّد به انتصال است. چون كه اين يكى وضو دومى است صحيح بشود يا فاسد بشود اثر عملى ندارد. تكليفى ندارد. بدان جهت در ما نحن فيه آنى كه آن جا گفته شده است اين ربطى به مقام ندارد. آن معنايش اين است كه اگر شارع بخواهد ترخيص در يكى بدهد اطراف علم اجمالى منجّز در يكى ترخيص بدهد و بگويد در ارتكاب مى‏توانى مرتكب بشوى ممكن نيست.
سؤال؟ علم اجمالى بايد اثر داشته باشد در اطراف تا مانع بشود از جريان اصل كه قاعده فراغ است در مقام و بما انّه اگر فاسد ترك المسح در وضو ثانى باشد هيچ اثرى ندارد. هيچ اثرى معقول نيست بر او. چون كه هيچ اثرى ندارد قاعده فراغ در وضو اول جارى است و حكم مى‏شود به صحّت وضو. وضو كه صحيح شد نماز ظهر هم صحيح است. چون كه نماز ظهر اوّله التّكبير و آخره التّسليم هم آوردم و شارع هم مى‏گويد كه وضو دارى كه همان تعبّد به انتصال است كه ديروز گفتيم و تمام بشود و اگر يا سيد يزدى يا رحمت الله عليك قاعده فراغ در خود وضو جارى نشود، در خود صلاة جريان قاعده فراغ اشكال دارد پيش بعضى‏ها. مى‏گويند در جريان قاعده فراغ معتبر است انسان آن عملى را كه اتيان كرده است الان شك مى‏كند، صورت آن عمل فعلاً در ذهنش نباشد كه من چه اتيان كرده‏ام. انسان يقين داشت كه اين طرف قبله است. نماز خواند. بعد از نماز خواندن شك كرد كه قبله اين ور است يا آن ور. بگويد من قاعده فراغ جارى مى‏كنم. نمازم را خوانده‏ام. نمى‏دانم صحيح است يا فاسد، اگر اين طرف قبله باشد صحيح است ديگر. اول هم اعتقادش اين بود كه قبله همين ور است. اتيان كرد صلاتش را اتيان كرد. الان شك مى‏كند بر اين كه قبله اين ور بود يا قبله آن ور است. چون كه محراب را آن ور مثل اين كه درست كرده‏اند. قبله آن جور است. اين جا قاعده فراغ جارى نيست. چرا؟ چون كه صورت عمل محفوظ است. مى‏داند كه چه كرده است. در روايات قاعده فراغ اين است كه اعتنا نكند لانّه حين ما كان يتوض‏ء اذكر. آن وقت ملتفت بود. الان يادش نيست. من در صورتى كه يادم هست چه كرده‏ام. به اين طرف نماز خوانده‏ام. در اين جا قاعده فراغ جارى نمى‏شود. بدان جهت در ما نحن فيه يا سيد يزدى بناعاً بر مسلك اينها كه شما خودتان هم در موارد عروه اشكال كرده‏ايد، تأييد كرده‏ايد اين قول را، اشاره كرده‏ايد بنا بر اين قول قاعده تجاوز در صلاة جارى نمى‏شود. من مى‏دانم كه صلاة هر را با آن وضو اتيان كرده‏ام. كه در آن وضو يا در وضو ديگر ترك مسح كرده‏ام. اين را مى‏دانم. من صورت وضو يادم نيست. صورت صلاة يادم است كه صلاة خوانده‏ام با همان وضو اول. پس آنى كه من نمى‏دانم قاعده فراغ در آن جارى مى‏شود كه صورتش توى ذهن نباشد. آنى كه در ذهن من نيست صورتش فعلاً چه كار كرده‏ام، آن خود وضو است. عرض مى‏كنم بر اين كه نسبت به خود صلاة من شك ندارم كه چه كرده‏ام. اوّله التّكبير و آخره التّسليم را از سر تا پا اتيان كردم. منتهى با آن وضويى كه علم اجمالى دارم كه يا او...يا در اين. در خود صلاتى كه هست اوّله التّكبير و آخره التّسليم قاعده فراغ جارى نمى‏شود. اگر در قيدش كه عبارت از شرطش است كه وضو است قاعده فراغ جارى شد، وضو تام هم محرز مى‏شود كه مقيّد به وضو تام بود معطىٌّ به من. والاّ اگر او جارى نبوده باشد گفتيم وضو قاعده فراغ ندارد صلاة را هم مى‏دانم كه چه جور اتيان كرده‏ام.
سؤال؟ ذات قيد خارج از صلاة است. مفروض اين است كه قاعده فراغ در صلاة جارى مى‏شود. وضو خارج از صلاة است. تقيّدش كه مفاد واو الجمع است او داخل صلاة است. والاّ جزء مى‏شود. اگر بنا بشود خود وضو داخل صلاة بشود، مى‏شود جزء. پس در ما نحن فيه صلاتى كه هست من در صورت صلاتى كه هست، شكّى ندارم كه اتيان كرده‏ام. آنى كه واو جمع با واو جمع عطف مى‏شود من در او شك دارم كه صورت وضو است. كه آيا در اين صورت وضويى مسح الرّأس بود يا نبود اين كه در كلمات بعضى اعلام هم هست، كه در ما نحن فيه جريان قاعده فراغ در صلاة ممكن نيست چون كه صورت عمل محفوظ است، معنايش همين است. معنايش اين است كه ذات الوضو خارج از صلاة است. آن واو الجمعش داخل صلاة است. و آن صلاة آن صورتى كه اتيان كرده‏ام او محفوظ است. كلام در معطوف به آن واو است كه صورت او پيش من موجود نيست. او مورد قاعده فراغ است و اصالة الصّحه در او جارى مى‏شود قاعده فراغ. بعد ايشان مى‏فرمايد بر اين كه اينهايى كه خلل در وضو را فرض كرديم، خلل از ناحيه غير حدث بود. اين دو مسأله را از ناحيه خلل حدثى تكرار مى‏كنم كه فرض حدث باشد. فرض كنيد كه انسان يك وضو گرفت. وضو بعد الحدث گرفت. بعد هم يك وجود تجديدى گرفت. به قصد وضو تجديدى وضو گرفت. بعد يك نماز خواند. يك نماز ظهر را خواند. يك دفعه وضو گرفت. گفت بابا بگذار تجديد كنيم. مى‏گويند الوضو على الوضو نورٌ على نور. وضو را تجديد كرد. آمد صلاة ظهرش را خواند. وقتى كه صلاة ظهرش را خواند علم پيدا كرد كه حدثى از او صادر شده است. قبل از اين كه صلاة عصر را اتيان بكند كه صلاة ظهر را اتيان كرده است، حدثى از او صادر شده است. نمى‏داند حدث بعد الوضو الثّانى و قبل صلاة ظهر بود كه صلاة ظهرش باطل بشود. چون كه يك حدث كه بادى كه آمد، هر دو وضو را برد ديگر. آن وقت صلاة ظهر را كه خواند، صلاة ظهرش مع الحدث بوده است. يا اين كه نه اين حدث قبل از وضو ثانى بود. بعد وضو اول بود. وضو ثانى را كه گرفت متطهّر شد صلاة ظهر را با طهارت اتيان كرده است. علم اجمالى بعد از نماز ظهر حاصل شده است. اذا كان آن شخص محدث توض‏ء ثمّ تجديد كرد وضويش را و صلّى بعدهما بعد الوضوئين نماز ظهر را خواند. ثمّ علم بعد از نماز ظهر علم پيدا كرد. علم پيدا كرد كه حدث واقع شده است. امّا حدث جايش كجا است. در يك صورت صلاة ظهر را باطل مى‏كند. آن جايى كه بعد الوضو الثّانى باشد. در يك صورت صلاة ظهر تصحيح مى‏شود آن وقتى كه بعد الوضو الاول باشد. در اين صورت ايشان مى فرمايد كه آن نماز ظهرى كه خوانده است، او محكوم به صحّت است لقاعدة الفراغ. چون كه صلاة ظهر را كه خوانده است. تمام شده است. نمى‏داند در حال صلاة الظّهر وضو داشت يا نداشت. خوب احتمال مى‏داد وضو داشت. چون كه حدث بعد از وضو اول واقع شده است. موقع نماز وضو حسابى داشت. خوب قاعده فراغ مى‏گويد نمازت صحيح است. ولكن براى صلوات آتيه‏اى كه هست، بايد وضو بگيرد. صلاة عصر را كه مى‏خواهد بخواند بايد وضو بگيرد. چرا؟ چون كه اين شخص داخل مسأله سابقه است كه اذا علم الحدث و الوضو و شكّ فى المتقدّم منهما. نگفت آن جا بر اين كه بايد چه كار بكند؟ بايد به قاعده اشتغال وضو بگيرد براى صلاة ديگر. اين جور نگفت؟ در ما نحن فيه داخل آن مسأله است. چرا؟ چون كه مكلّف بعد از اين دو وضو گرفتن و نماز ظهر خواندن اين علم كه پيدا كرده است يك حدثى واقع شده است امّا بعد وضو الاول او بعد وضو الثّانى، اين مكلّف يقين دارد مى‏تواند به هر چيزى بخواهيد قسم بخورد كه وضو اولى فعلاً باقى نمانده است. وضو اولى باطل شده است. يعنى وضو اولى كه هست، وضو اولى قطعاً منتفى شده است. احتمال بقا در او نيست. چون كه حدث آمده است بعد. يا بعد از او، يا بعد از وضو دومى. بعد از وضو دومى بيايد هر دو را مى‏برد. بعد از وضو اول بيايد حدث وضو اول را مى‏برد. پس وضو اول قطعاً رفته است. بعد يك وضو ديگرى گرفته است و يك حدثى صادر شده است. احتمال مى‏دهد آن حدثى كه هست، بعد از وضو دومى باشد. وضو دومى را گرفت، اين حدث صادر شد، اين ريح از او خارج شد. و احتمال مى‏دهد نه حدث اول بود. ريح اول خارج شده بود. بعد وضو گرفته است. و در اين صورت وضويش صحيح است. خوب آن جا چه گفتيم در تعاقب حالتين؟ گفتيم يا استسحاب بقاء وضو ثانى الى الان و استسحاب بقاء حدث متيقّن الى الان يا معارضه مى‏كنند و تساقط مى‏كنند يا هيچ كدام جارى نيست. دو تا مسلك بود ديگر. بدان جهت به قاعده اشتغال بايد وضو بگيرد بر صلوات بعدى. آن صلوات بعدى كه هست آن صلوات بعدى وضو مى‏خواهد و امّا صلاة ظهرى را كه خوانده است او محكوم به صحّت است. به چه چيز؟ به قاعدة الفراغ. خوب مى‏دانيد كه قاعده فراغ بنا بر آن مسلك حين يتوض‏ء اظهر اشكال دارد. صورت عمل را مى‏داند. صلاة را مى‏داند اتيان كرده است. خودش هم با وضو اتيان كرده است كه علم دارد يا در او حدث بود بعد از او. يا بعد از دومى حدث بود. خوب در ما نحن فيه صورت عمل محفوظ است در خود صلاة. عجب اين است كه بعضى‏ها در همان مسأله گذشته اشكال كرده‏اند آن اشكال را در قاعده فراغ. اين جا قاعده فراغ را قبول كردند در صلاة. در صلاة ظهر قاعده فراغ جارى نمى‏شود بنا بر آن مسلك. اين كه فرموده‏اند مكلّف احتمال مى‏دهد موقع نماز خواندن ظهر احراز كرده بود كه نه وضويش نقض نشده است اين وضو اولى باقى است، بادى از او خارج نشده است با اين احراز نماز خوانده است، اين خلاف فرض صاحب العروه است. صاحب العروه عبارتش اين است كه وضو گرفته است. بعد الحدث وضو گرفته است. ثمّ وضو تجديدى گرفته است. يعنى يقين داشت كه وضو اولى‏اش باقى است. وضو اولى را گرفته است در ما نحن فيه، بعد نماز ظهر را خوانده است. خوب الان علم پيدا مى‏كند بر اين كه حدثى از او صادر شده است. اين حدث صادر شده است بعد وضو اول يا بعد از وضو ثانى اين را نمى‏داند. آن وقت غافل بود. غافل از حالش بود آن وقت. صلاة در حال غفلت از حاله صادر شده است. فرض صاحب عروه اين است. صلاة ظهر در فرض غفلت از حدث صادر شده است. اگر شما مى‏گوييد در جريان قاعده فراغ احتمال الذّكر معتبر است، والاّ قاعده فراغ جارى نمى‏شود، بايد ملتزم بشويم كه قاعده فراغ در صلاة جارى نيست در صلاة ظهر. چرا؟ چون كه من مى‏دانم در حال غفلت از حدث صادر شده است. اين حدثى كه بعد علم پيدا كردند اجمالاً از او غافل بودند. آن وقت چون كه او را نمى‏دانستم. نه در حال وضو اول، نه در حال وضو ثانى. قصد وضو تجديدى كرده‏ام. غافل بودم. بعد اين صلاة را كه اتيان كرده‏ام در حال الغفله، نمى‏دانم بر اين كه اين صلاة صحيح بود يا نه. بناعاً على ما ذكرنا كه اين را شرط نمى‏كنيم. مى‏گوييم احتمال ذكر معتبر نيست. انسان احتمال صحّت بدهد كافى است. بدان جهت در ما نحن فيه كه هست بناعاً على ما ذكرنا قاعده فراغ صحيح است. ما ذكر صاحب العروه قاعده فراغ صحيح است در صلاة. و امّا بناعاً على ما ذكر هذا القائل اين اشكال دارد قاعده فراغ در صحّت، چون كه در ما نحن فيه احتمال ذكر نيست. بدان جهت صلاة در اين مسلك بايد اعاده بشود. ولكن لا يلتزم به على الظّاهر. و الله العالم. و الحمد الله ربّ العالمين.