جلسه 663

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:663 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:19/11/1370
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
مسئله در جايى بود كه مكلف وضو گرفته است و صلاة فريضه‏اى را خوانده است ثم وضو گرفته است و صلاة فريضه‏اى را خوانده است ثم وضوئى گرفته است و صلاة فريضه اخرايى را خوانده است. و بعد الاتيان بالصلاتين، بعد الوضوئين علم اجمالا كه قبل از يكى از صلاتين بعد الوضو حديث از او صادر شده است كه صلاة بعد از آن وضو در حال حدث واقع شده است. آن صلاة محكوم به بطلان است. شرطيت طهارت از حدث، شرطيت مطلقه است. ايشان فرمود بر اينكه هر دو صلاة را مكلف بايد اعاده كند و ذكرنا ان الحق فى فرض عبارته كما ذكر. هر دو صلاة بايد اعاده بشود. بعد در كيفيت اعاده اينجور فرمود، فرمود طهارتا اين صلاتينى كه هست در عدد متفق هستند. هر دو ظهرين هستند. يا ظهر و عشاء هست. در جايى كه در عددين متفق بوده باشند يك صلاة اتيان مى‏كند. غايت الامر اگر هر دو جهريه يا هر دو اخواتيه باشد آن يك صلاتى را كه اتيان مى‏كند در او ملاحظه جهل و اخفات را مى‏كند. هر دو اخفاتيه است، اخفاة مى‏خواند. و اما هر دو جهريه است، هر دو جهرا مى‏خواند. يكى اخواتيه شد، يكى جهريه، يك نماز چهار ركعتى كه مى‏خواند، مخير است در او بين الجهر و الاخواة. اين فتوى المشهور است. انسان اگر در يك جايى تكليف به يك صلاتى داشته باشد و آن صلاة مردد بشود ما بين الصلاتينى كه در عدد متفق هستند ولكن يكى جهريه بشود، ديگرى اخواتيه، مكلف مخيّر است يك نماز چهار ركعتى اتيان كند، نمازى كه در عدد متفق هستند به قصد ما فى الذمه و مخير است در اينكه در او جهر بخواند يا تمام بخواند. كلام در دليل اين مطلب است. مشهور هم به همين ملتزم هستند.
كلام در دليل اين مطلب است كه صلاة اگر جهريه است بايد كما فاتح قضا كند. جهرا قضا كند. اگر اخواتيه است، كما فاتتحه بايد قضا كند. چه جور مخير مى‏شود؟ گفته‏اند دليلش اين روايات است كه خدمت شما عرض مى‏كنم، بعله، جلد پنجم است باب، باب يازده است من ابواب قضاة الصلواة. آنجا اينجور است در باب يازده، در روايت اولى دارد محمد ابن الحسن باسناده عند احمد ابن محمد ابن عيسى گفتيم سند شيخ به كتاب احمد ابن محمد ابن عيسى الاشعرى فيه كلام. چونكه سندهايش متعدد است و به نحو تبعيض است ولكن لا بحث به، در يك محل مناسبى بحث مى‏شود. اين احمد ابن محمد ابن عيسى نقل مى‏كند عن حسن ابن على بشاء كه از اجلا است. حسن ابن على وشا هم نقل مى‏كند از على ابن اسبات كه ثقه است عن غير واحد من اصحابنا من ابى عبد الله عليه السلام. روايت مرسله‏اى است كه معتبر است. چونكه غير واحد، ظاهرش جماعت كثيره است كما اينكه در لسان ما هم گفته‏اند، بابا يكى، دو نفر كه نقل نكرد، خيلى‏ها نقل كرده‏اند. اين در اين موارد تعبير به غير واحد مى‏شود. كنايه از جماعت كثيره است. جماعت كثيره كه شد اگر صدورش از امام عليه السلام قطعى نباشد لااقل اين جماعت كثيره در آنها ثقات هست، چونكه اينها روايت الاحاديث هستند. احتمال اينكه همه‏اش فسقه و فجره بودند اين احتمال در روات حديث نيست. روات حديث متعدد كسى عن غير واحد من ابى عبد الله عليه السلام روى اين اساس است كه رجال نجاشى، رجال كشى، فهرست شيخ، هكذا رجال الشيخ معتبر شده‏اند. چونكه اينها خبر هستند ولكن از غير واحد نقل مى‏كند آن كتب‏
رجال كه بود مطالب آنها را نقل مى‏كنند كه از اشخاص معتبر بودند از آنها نقل مى‏كنند، بدان جهت بعضى‏ها ضعيف بوده باشند اصحاب كتب چونكه غير واحد است عيبى ندارد، معتبر مى‏شود. و اصحاب كتبى كه از آنها نقل مى‏كند شخص معتبرى بود لا محال.
عن ابى عبد الله عليه السلام قال من نصى من صلاة يوم واحدة كسى كه از صلاة يك روزش يكى را فراموش بكند مى‏داند يك روزى يك نماز را نخوانده است. يعنى قضا رفته است. و لم يدرى اىّ صلاة هى نفهمد كه آن نماز قضا شده كدام است صلى ركعت. چونكه محتمل است صلاة صبح باشد يك دو ركعت مى‏خواند. و ثلاث، چونكه ممكن است صلاة مغرب باشد. يك سه ركعتى مى‏خواند و اربعا و ثلاث و اربع، صلى ركعتين و ثلاثا و اربع. يك نماز چهار ركعتى مى‏خواند. خوب اين نماز چهار ركعتى مردد است ما بين الظهر و العصر و العشا. در عشا جهل معتبر است در ظهر و عصر... معتبر است. امام عليه السلام فرموده است يك نماز چهار ركعتى بخواند يعنى به قصد ما فى الذمّه معنايش اين است كه مخير است در اين اربع بين الظهر و العشا. چونكه مطلق فرمود يك نماز چهار ركعتى بخواند. قهرا انسان يا اخواة مى‏خواند يا تماما مى‏خواند. از اين روايت مباركه استفاده شده است حكم در مقام كسى يك نماز باطلى داشته باشد، نداند آن نماز باطل كدام است، مردد بشود، ما بين دو نماز كه يا سه نمازى كه آنها در عدد هستند يكى به قصد ما فى الذمه مى‏اورد و در قرائت او اگر بعضى محتمل الفوت جهل معتبر باشد در بعض آخر اخواة، چونكه نمى‏داند كدام يكى است مخيّر مى‏شود. ايشان دارد صاحب وسايل و باسناد الشيخ عن محمد ابن احمد ابن يحيى كسى اگر در آن روايت خدشه كرد كه سندش به احمد ابن محمد ابن عيسى مختلف است، تبعيض در او هست، اين سند دومى شيخ تمام است. و باسناده عن محمد ابن احمد ابن يحيى الاشعرى، عن محمد ابن حسين ابن خطاب الاشعرى، محمد ابن احمد ابن يحيى اشعرى همان صاحب كتاب نوادر الحكمت است كه سند شيخ به اين كتاب صحيح است. محمد ابن احمد ابن يحيى اشعرى هم نقل مى‏كند از محمد ابن حسين ابن خطاب، كه شيخ محمد ابن يحيى العطار است از اجلا است آن هم از على ابن اسباق عن... عن ابى عبد الله عليه السلام، همان روايت است. يك روايت ديگرى هم در ما نحن فيه هست كه آن روايت ديگرى كه هست، اينجور است كه روايت دومى است در اين باب، احمد ابن عبد الله البرقى، پسر محمد خالد برقى رضوان الله عليه. فى المحاسن، در محاسنش عن ابيه از پدرش محمد ابن خالد نقل كرده است عن العباس معروف كه از اجلا است عن على ابن مهزيار كه جلالتش واضح است عن الحسين ابن حديث ولكن حسين ابن حديث يرفع الحديث. مرفوعه است. نگفته است كه نقل مى‏كند. قال سأل ابوعبد الله عليه السلام عن رجل نصى من الصلوات لا يدرى ايتها هى، نمى‏داند كدام يكى را نصيان كرده است، قال يصلى ثلاثا و اربعا و ركعتين و يك نماز دو ركعتى، يك نماز سه ركعتى، يك نماز چهار ركتعتى مى‏خواند. اينجور فرموده‏اند. درست توجه كنيد، عرض مى‏كنم. اين كه مورد روايت است ظاهر روايت اين است كه شخصى يك قضاء... دارد. يك نمازى از او قضا شده است نمى‏داند كدام يكى از اين صلوات خمسه است. يا نمى‏داند كدام يكى از سه صلوات است. ظهر است يا مثلا عصر است يا عشاء است. چونكه تا خصوصيتى ندارد. يا يك نماز فوت شده است، نمى‏داند صبح است يا مغرب است. اين روايت مباركه آنى كه از اين استفاده مى‏شود كسى كه يك نمازى از او فوت بشود از پنج نماز، موقع قضا كردن چهار ركعتى‏ها را به يك نماز قضا مى‏كند. چهار ركعتى را ولو در قرائتش جهل اخواة فرق داشته باشد به يك چهار ركعتى قضا مى‏كند. يعنى به قرائتش مخير است ما بين الجهل و الاخواة.
خوب اين را مى‏دانيد مسئله‏اى كه صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف ذكر كرده است در مقام انسان دو تا وضو گرفته است، پشت سر هر وضوئى يك نمازى خوانده است، بعد از نمازها علم پيدا كرده است كه بعد الوضو و قبل از صلاة در يكى‏ها حدث بوده است فرضى را كه مرحوم سيد يزدى در عروه فرموده است اين فرضش نمى‏شود حمل كرد در جايى كه هر دو صلاة ادائى باشد. يعنى صلاة ظهر را به وضوء اول خواند، صلاة العصر به وضو ديگر خواند. اينكه مى‏گويد مردد ما بين الجهر و الاخواة بشود به اين صورت نمى‏شود حمل كرد. چونكه صلاة ادائيه با اخواتيه با دائيه جهريه جمع نمى‏شود. اگر انسان صلاة ظهر وقتى فوت شده است وقت صلاة جهر آمده است كه قضا شده است. اگر نه، هنوز وقت صلاة اخواة است، اصلا صلاة جهر واجب نيست. پس در جايى كه هر دو صلاة ادائى بوده باشد اين فرض صاحب العروه نيست. در اينكه اذا كان مرددة بين الجهر و اخواة فيه تخير و هكذا در آن صورتى كه در ما نحن فيه فرض ايشان كه بوده باشد بايد به يكى از دو فرض حمل كرد. يكى آنجايى است كه يك صلاة ادائى است يك صلاة قضائى است. يعنى صلاة ظهرش را با وضوئى كه گرفته بود خواند، بعد گفت كه.. از ما فوت شده است. بگذارد آن عشا را قضا كنيم، يك وضوء ديگر بگيريم. يك وضوء ديگر گرفت، عشا را هم اتيان كرد، بعد صلاة العشا علم پيدا كرد كه قضاء صلاة العشا، علم پيدا كرد كه يكى از اين صلات‏ها با حدث واقع شده است. بعد الوضو حدث صادر شده است. يكى ادائى است، يكى قضائى است. يا بايد به اين معنا حمل بشود، اگر به اين معنا حمل شد كه يكى ادائى است، يكى قضائى است، اينجا مى‏شود تصوير كرد بر اينكه انسان، چهار ركعتى كه مى‏خواند امرش مردد است ما بين الجهل و الاخواة. باطل ظهر باشد، بايد اخواة بخواند. قضاء عشا باشد بايد جهل بخواند. ولكن اشكال شده است كه روايت اين را نمى‏گيرد. روايت على ابن اسوات جايى بود كه يكى از پنج نماز فوت شده بود. يعنى آنى كه انسان اتيان مى‏كند يقين دارد كه قضا است اين. در جايى كه آن فائد اتيان كه مى‏شود صلاة قضائى است ولكن مردد است بين اينكه قضاء ظهر است يا قضاء العشا، روايت گفت آنجا مخير است.
اما انسان در جايى كه يك چهار ركعتى مى‏آورد كه ممكن است اداد بوده باشد، صلاة ظهر بوده باشد كه او باطل بوده باشد كه ادا است الان وقتش است و ممكن است بر اينكه قضاء صلاة عشا بوده باشد كه او قضا است. اينجا هم مخير است بين الجهل و الاخواة، روايت به اين صورت دلالتى ندارد. مدلول روايت در جايى است كه محرز بشود صلاة فائد قضا است ولكن مردد است بين قضاء الظهر يا قضاء العشا. و اما در جايى كه من مى‏دانم چهار ركعت نمازى كه از من باطل شده است، قضا است، اين را نمى‏دانم من. مى‏دانم معادل يك چهار ركعتى باطل شد، ممكن است ادا باشد، اداء ظهر باشد يا قضاء عشا بوده باشد. اينجا انسان مخير است بر اينكه يك چهار ركعتى بخواند، مخيرا فى جهل و اخواة، روايت به اين دلالت ندارد. لعل در جايى كه آن محل همه‏اش قضا است مى‏داند كه ظهر باشد قضا است، عشا باشد قضا است. عصر باشد قضا است. شارع در اين قضا يك تخفيفى قائل شده است. شايد شارع در اين قضا تخفيفى قائل شده است و فرموده است كه مخير است بين الجهل و الخواة و اما در جايى كه يكى اداء است يكى قضا، اينجا هم شارع تخفيف واقع شده است، مقتضاى ادله اين است كه فائته بايد تقضى كما فاتة. چجور كه فوت شده است بايد قضا كرد. صلاة جهرى فوت شده است بايد صلاة جهرى اتيان كرد. اخواتى فوت شده است، بايد اخواتى قضا كرد. چه جور قصر فوت شده است بايد قصر قضا كرد. تمام فوت شده است بايد تمام قضا كرد. چه جورى كه دلالت مى‏كند كما فاتة يعنى صلاة قضا بايد صلاة كامله بوده باشد. كما اينكه فاقد صلاة كامله است. بدان جهت در ما نحن فيه مقتضاى ادله اين است كه بايد دو چهار ركعتى بخواند. يكى را جهرا، يكى را اخواة كه صلاة ظهر باطل است اخوان كرده باشد، قضاء عشا باطل بوده باشد، آن قضا را تدارك كرده باشد. پس اين از مورد روايت خارج است.
مى‏ماند فقط كسى دعوا كند كه من اطمينان دارم، مى‏گوييم كه خوب شما اطمينان داريد كه ما بين روايات بايد كه فائة على كل تقدير قضا است و ما بين اين موردى كه در روايت فرض شده است ما بين اين دو تا مورد، فرقى نيست. يك موردش را گفتيم كه احتمال فرق است. دوم احتمال دومى كه حمل مى‏شود به او اين است، انسان صلاة عصرش را يك وضو بگيرد، صلاة عصرش را بخواند. بعد مغرب و عشا شد، يك وضوء ديگر گرفت صلاة مغرب و عشاء را خواند. بعد علم پيدا كرد، كسى وضو گرفت صلاة عصرش را خواند. عصر تنها يا ظهر و عصر هر دو را خواند. بعد يك وضوئى گرفت صلاة مغرب و عشا وقتش داخل شد خواند. بعد از صلاة عشا كه وقتش تمام كرد علم پيدا كرد يا آن وضوئى كه گرفت و بعد از او صلاة العصر را خواند آن وضو بالحدث باطل شده بود يا آن وضوئى كه بعد المغرب گرفت و صلاة مغرب و عشا را خواند، آن وضو بالحدث قبل از صلاة داخل شد. اگر اينجور بوده باشد در اينجا توجه كرديد، يك نماز چهار ركعتى خواندن وجوبى ندارد به قصد ما فى الذمه. در ما نحن فيه نسبت به صلاة العصر قائده حيلوله دارد. آن محكوم به صحت است. چونكه احتمال مى‏دهد حدث بعد الوضو اول بشود كه صلاة عصر را خوانده است، آن قاعده حيلوله دارد، قضا به امر جديد است شك مى‏كند بر اينكه صلاة عصر فوت شده است يا نشده است؟ اصالت البرائت عن الاشتغال به تكليف قضائى مى‏گويد كه مكلف به قضا نيستى، قاعده حيلوله مى‏گويد نمازت صحيح است. اما نسبت به صلاة العشائى كه هست، نسبت به صلاة مغرب و عشا بعد از اينكه قاعده فراغ در صلاة مغرب و عشا با قاعده فراغ در آن صلاة الاسماء الذكر افتاد، قاعده اشتغال مى‏افتد، بعد رجوع شد به اصل آخر كه قاعده حيلوله بود يا برائت از تكليف قضائى بود، و گفت صلاة عصر قضا نمى‏خواهد، نسبت به مغرب و عشا قاعده اشتغال است.
عرض مى‏كنم بر اينكه در ما نحن فيه صلاة عصر را مى‏خواند بعد الوضو، بعد وضو ديگر بگيرد، صلاة مغرب و عشا را بخواند علم اجمالى پيدا كند يا صلاتى كه قضا شده است فعلا باطل است يا قضائى كه فعلا در وقت الادا است او باطل است يادتان باشد، اين علم اجمالى در تمام مواردش منحل است، اثرى ندارد. اگر انسان علم اجمالى پيدا كرد به بطلان احد الصلاتين كه على تقديرى قضا شده است، على تقديرى ادا است باطل اگر آن يكى باشد قضا شده است، اگر اين يكى باشد ولكن ادا است در وقتش است اين علم اجمالى منحل است. چرا؟ چونكه قاعده حيلوله لااقل قاعده رفعا امت ما لا يعلمون چونكه قضا به تكليف جديد است شك مى‏كند مكلف الان تكليف دارد صلاة ظهر را قضا كند يا نه؟ رفع امت ما لا يعلمون، بعله قاعده حيلوله مى‏گويد آن صلاتش صحيح است روايتش را هم خوانديم. و اما نسبت به صلاة مغرب و صلاة العشاء چونكه در وقتش است، قاعده اشتغال دارد، من نمى‏دانم صلاتى را، صلاة مغرب و عشا را كه در حال وضو واجب بود اتيان كنم، اين متعلق تكليف را اتيان كرده‏ام يا نه؟ استسحاب مى‏گويد اتيان نكرده‏اى، يا قاعده اشتغال كه بناء على مسلك المشهور اين علم اجمالى اثرى ندارد. پس در ما نحن فيه عبارت متن را بايد به آن صورتى حمل كنيم كه نماز ظهرش را خوانده است بعد وضو گرفته است يك قضاء صلاة عشا داشت. او را خوانده است كه احتمال اول بود. به او حمل بكنيم، آن وقت اشكال مى‏شود بر اينكه مورد نصّى كه گفته بود مخير است بين الجهل و الاخواة اين مورد نبود. اين احتمال اول كه ظهر خوانده است، بعد صلاة عشا خوانده است، بعد فهميده است كه يكى از اينها باطل است مورد نصّ اينجا نيست. اشكال اين مى‏شود. يك جوابى فرموده‏اند، شايد نظر مبارك ايشان هم به او بوده باشد. گفته‏اند بر ايكه جهر اخواة قياس به ساير اجزاء و شرايط صلاتى نمى‏شود. در ساير اجزاء و شرايط صلاتى علم و جهل مدخليتى ندارد. به خلاف مسئله جهل و اخواة. در مسئله جهل و اخواة انسان بايد ملتفت بشود كه اين صلاة، صلاة جهرى است. بداند كه اين صلاة، صلاة جهريه است و در صلاة جهريه باشد جهر بخواند. اين را بداند، در اين صورت اگر مخالفت كرد صلاة باطل مى‏شود. و اما كسى كه اصلا نمى‏داند اين صلاة، صلاة جهريه است كما فى المقام چونكه نمى‏داند اين چهار ركعتى كه مى‏خواند جهريه است، يعنى عشا فوت شده است. عشائى را كه قضا مى‏كرد او باطل شده است يا ظهر باطل شده است كه اخواتيه است. و اما در جايى كه نداند موضوع را يا حكم را نداند. مى‏داند صلاة، صلاة ظهر مى‏خواند. مى‏داند صلاة عشا مى‏خواند، مثل اكثر عوامها كه نمى‏دانند بايد جهرى بخوانند. مع ذالك اخواة مى‏خواند صلاة ظهر و عشا را صحيح است. چونكه علام معتبر است به موضوع و علم معتبر است به حكم. شما از اين چيزى داشتيد در...؟ نداريد.
اين روايتى كه در ما نحن فيه، اينجور بيان كرده‏اند كه اصل دليل جزئيت شرطيت جهر و اخواة قاصر است. براى اينكه دليل جهر و اخواة عمده‏اش اين صحيحه زراره است و صحيحه زراره عند العلم بالموضوع كه صلاة جهريه است و در صلاة جهريه بايد جهر خواند يعنى صلاة عشا است. و در صلاة عشا بايد جهر خواند بدان جهت اينها معتبر است. در جلد چهار وسايل باب بيست و شش از ابواب القرائه، بابى هست آنجا وجوب الاعاده على من ترك الاخواة فى محلهما عمدا و عدم وجوب الاعاده من تركهما نصيان او سهوا، او جهلا. در آنجا اينجور است كه محمد ابن على ابن حسين باسناده عن حريض. سند صدوق عليه الرحمه در حريض كما اينكه در مشيخه من لا يحضر فرموده است، سند صحيحى است. حريض هم عن زراره نقل مى‏كند عن ابى جعفر عليه السلام. فى رجل جهرَ ما لا ينبقى اظهار فى. مردى جهر كرد صلاتش را. جهرا خواند در ان موردى كه اظهار سزاوار نيست. يك كلمه بگويم يادتان بوده باشد ما ادعا كرده‏ايم كه كلمه لا ينبقى به حسب استعمالات اوليه ولو فعلا لا ينبقى را فعلا ظهور در كراهت دارد. اصطلاح در كراهت شده است، بدان جهت فقيه در فتوايش، در حاشيه‏اش بگويد لا ينبقى حمل بر استحباب مى‏شود. لا ينبقى ترك الاحتياط يعنى مستحب است. لا ينبقى فلا فعل، يعنى مكروه است. الاّ انه به حسب استعمالات اوليه، لاستعمالات لغوى لا ينبقى ظهور در كراهت اصطلاحيه ندارد. لا ينبقى يعنى لا يجوز. لا يمكن. اين روايت هم يكى از آن موارد است كه استشهاد مى‏شود. محمد ابن على ابن الحسين باسناده عن حريض عن زراره، عن جعفر فى رجل جهرا فى ما لا ينبقى اظهار فيه. يعنى لا يجور اظهار فيه در صلاة ظهر مثلا. و اخفى ما لا ينقى اخفاء فيه. در او اخفا كردن جايز نيست. قال اىّ ذالك فاىّ تعمدا، فقط نقض صلاة. هر كدام از اين جهر را در موضوع اخواة يا اخواة را در موضع جهر بكند فقط نقض صلاته. صلاتش را نقض كرده است، يعنى شكانده است، ابطال كرده است و عليه الاعاده. بايد اعاده كند. و ان سأل ذالك نانصيا كه غالب اتفاق مى‏افتد كه انسان در نماز حواسش پرت است، مى‏بيند كه جهل مى‏خواند. مى‏گويد كه بابا من حواسم پرت است ظهر مى‏خواندم. فاىّ ذالك فعل ناصيا او... او لا يدرى فلا شى‏ء عليه و قد تمّ الصلاة. صلاتش تمام است.
فرموده‏اند الاّ يدرى، لا يدرى دو جور مى‏شود. يك وقت اين است كه مى‏داند صلاة ظهر را بايد اخواة خواند. مى‏داند صلاة عشا را بايد جهل خواند. اما نمى‏داند اين صلاة عشاء است يا ظهر. مثل فرض ما كه يك صلاة ظهر خوانده است، يك صلاة عشا خوانده است، قضائش را بعد فهميده است يكى باطل است. اين چهار ركعت را كه به قصد ما فى الذمّه به جا بياورد نمى‏داند فى علم الله و فى ملائكته و رسله اين صلاتى است كه ينبقى الظهار فى كه قضاء عشا است يا اعاده صلاة ظهر است كه بايد اخواء كند. اىّ ذالك فعل ناصيا او... او لا يدرى. لا يدرى موضوع را اين يكى، يا حكمش را نمى‏داند. مى‏داند صلاة ظهر مى‏خواند ولكن نمى‏داند صلاة ظهر را بايد يواش خواند. جهر در او مبطل است. عشا را يواش مى‏خواند ولكن لا يدرى. فرموده‏اند اين لا يدرى اطلاق دارد، اىّ ذالك فعل الذالك ناصيا او ساحلا او لا يدرى فلا شى‏ء عليك. اشكال فقط اين است كه كسى بگويد لا يدرى ظهور در حكم دارد، يعنى حكم را ندارد. موضوع را نداند، اين متبادر نمى‏شود. والاّ مى‏دانيد لازمه‏اش چيست؟ لازمه‏اش اين است كه انسان صلاة ظهر را خوانده است. بعد از صلاة ظهر خواندن احتمال مى‏دهد كه صلاة ظهرش باطل شده است، وضو نداشت. ولو در رساله‏ها مى‏نويسند كه قاعده فراغ جارى است. مى‏گويد خوب اشكالى ندارد، ما يك وضوء ديگر مى‏گيريم صلاة را احتياطا قضا مى‏كنيم. صلاة ظهر را. خوب وقتى كه وضو گرفت صلاة ظهر را احتياطا قضا كرد، صلاة ظهر را بلند مى‏خواند. چرا؟ مى‏گويد من كه نمى‏دانم صلاة ظهر است. اين كه مى‏خوانم نمى‏دانم صلاة ظهر است، شايد صلاة ظهرم را خوانده‏ام. اين لا يدرى است. اگر بگوييم كه اين لا يدرى جهل به موضوع را هم ميگرد اختصاصى به جهل به حكم ندارد كه ظاهرش جهل به حكم است كه حكم كلى را نداند كه در صلاة عشا بايد جهل خواند، اگر ظهور در اين نداشته باشد، به قرينه اينكه فرموده است فان فعل ذالك ناصيا او ساحيا او لا يدرى همه اينها در حكم است. يادش رفت كه در صلاة ظهر بايد يواش بخواند. يا سهو كرد، اشتباه كرد. خيال كرد اين سهو در موضوع مى‏شود. نمى‏داند كه صلاة ظهر، اين صلاة ظهر است. فكرش پريشان بود. او لا يدرى يعنى اىّ ذالك فعلَ ناصيا او لا يدرى. ناصيا او لا يدرى يعنى اصل حكم را نمى‏داند. والاّ اگر لا يدرى را جهل به موضوع بگيريم اين شبهه‏اش وارد مى‏شود در مواردى كه قضا مى‏شود صلاة احتياطا، استحباب، او لزوما، آنجا مخير است ما بين الجهل و الاخواة. چونكه لا يدرى.
سؤال؟ محصورش اين است كه شما صلاة ظهرتان را قضا بخوانيد، بلند بخوانيد. ببينيد مردم چه مى‏گويند. سؤال؟ عيبى ندارد. مى‏گويند اين احتياط فايده‏اش چيست؟ مى‏گويند اگر ظهر فوت شده است بايد اخواة بخوانى، ظهر كه فوت نشده است خواندى، اصلا نخوان. اگر بنا بشود قصور دليل بشود، و گفته بشود كه موارد جهل به موضوع را نمى‏گيرد اين محكوم را دارد.
سؤال؟ نه شرطيت اگر نداشته باشد چرا باطل است؟ كلام اين است كه قصور دليل است. اصل در موارد لا يدرى جهل اخواة اعتبار ندارد. اين كه مخير مى‏شود تخيير نه از اينكه حكم جايز است. به جهت اينكه نه جهر شرط است نه اخواة. شرطيت اينها در صورت يقد الموضوع و الحكم است. والاّ لا يدرى بوده باشد شرطيتى ندارد. هذا كله فى هذا المقام. بدان جهت جماعتى فرموده‏اند اكتفا به صلاة واحده در جايى كه در جهل اخواة مختلف بوده باشد اكتفا به صلاة واحده محل اشكال است. وجهش همين است كه عرض كردم. اين روايات صورت لا يدرى الحكم است و آن روايات هم صورت فرض در متن را نمى‏گيرد، بدان جهت در ما نحن فيه احتياطش اعادة فى الصلاتين است. احدهما جهرا و ديگرى اخواة. بعد ايشان قدس الله نفسه الشريف مسئله‏اى را مى‏فرمايد كه ظاهرا وقت نيست، والحمد الله رب العالمين.