جلسه 775

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:775
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين جهت بود آيا زن حامله حيض مى‏شود يا دمى را كه حامل مى‏بيند حيض نمى‏تواند بشود؟ اقوال فى المسأله را نقل كرديم. اثبات على الاطلاق، نفى على الاطلاق و تفصيلين لآخرين كه ما بين...الحمل و غير...الحمل بود. غير...تحيض و...حملها لا تحيض.
ديگرى هم تفصيل در زن ذات العاده بود. حامل اگر در حيض عادتى داشت در قبل الحيض در ايّام آن عادت ببيند حيض است. ولكن بعد عشرين يوماً ببيند حيض نيست. ولو بعد از عشرين يوماً من تلك الايّام دمى را ببيند كه اوصاف حيض را دارد و شرايط حيض را دارد. چون كه بعد عشرين يوماً هست، محكوم به عدم الحيض است. يا وجداناً حيض نيست، يا تعبداً. شارع نفى حيضيّت كرده است.
و امّا ادله‏اى كه در مقام ذكر مى‏شود. دليل بر اين كه حامل حايض نمى‏شود كه مفيد عليه الرّحمه و ابن جنيد اختيار كرده بودند، آن كه در ما نحن فيه دليل مى‏شود بر اين قول، اين روايتى است كه در ما نحن فيه از سكونى نقل شده است.
در باب 30 از ابواب الحيض، روايت 12 است. و باسناد الشّيخ عن محمد ابن احمد ابن يحيى الاشعرى كه صاحب نوادر الحكمت است. سند شيخ هم به كتاب او صحيح است. محمد ابن احمد ابن يحيى نقل مى‏كند عن ابراهيم ابن هاشم كه پدر على ابن ابراهيم است كه محمد ابن احمد ابن يحيى روايات كثيره‏اى دارد از پدر على ابن ابراهيم. اين هم او است. ابراهيم ابن هاشم عن النّوفلى عن السّكونى. اين حسين ابن يزيد نوفلى است كه از معاريف است و گفتيم رواياتش معتبر است. عن السّكونى توثيق دارد. ولكن عامّى است. عن جعفرٍ عن ابيه عن ابيه (ع) اگر يادتان بوده باشد و لانّ اين را مكرر يا غير مكرر عرض كرديم. سكونى عامى بود ولكن...بودن امام صادق سلام الله عليه به پدر بزرگوارش را و اجدادش را فقها و محدّثين بودند قبول داشت اينها را. بدان جهت در غالب روايات سكونى امام صادق (ع) سند ذكر مى‏كند به رسول الله يا به جدّش على ابن ابيطالب. اين هم از آن روايات است كه در غالب روايات سكونى اين سند ذكر شده است. سرّش اين است كه...امام صادق (ع) كه رسول الله در احكام شرع پيش اينها...است، اينها كذا هستند، اين جور عديده‏اى نداشت. فقيه هستند و محدث اينها را قبول داشت. عن السّكونى عن جعفرٍ يعنى امام صادق سلام الله عليه عن ابيه (ع) انّه قال، قال النّبى (ص) ما كان الله...ما كان الله اليجعل حيضاً...حملٍ. نبود عادت خداوند كه قرار بدهد حيض را با حاملگى زن. يعنى اذا...الدم و هى حامل لا تدع الصّلاة. يعنى زن وقتى كه حامل بود دم ديد، لا...الصّلاة. دمش دم حيض نيست و صلاة را ترك نمى‏كند. الاّ ان تَرى على رأس الولد. اين استثنا، استثنا منقطع است در حقيقت كه دم نفاس باشد دم نفاس را. آن دم نفاس هم بعد الولادت است. اين جا على رأس الولد است. يعنى قبل از اين كه دم ببيند او دم نفاس حساب مى‏شود. اين هم خلاف است. اين جور نيست. بعد الولاده بايد بشود. دم...على ما سيعتى انشاء الله زنده مانديم كه درد زايمان كه مى‏خواهد بچّه را بياورد دمى كه قبل مى‏آورد او دم نفاس نيست. او دمى كه بعد از زايمان مى‏آيد دم نفاس حساب مى‏شود. آن دمى كه الاّ...رأس الولد اذا...وقتى كه‏
همان درد زايمان...گرفت و رأس الدّم دم ديد. ترك الصّلاة. او دم نفاس است. بايد ترك كند. اين مال سكونى است. و از اين روايت مباركه كه در ذيل هم دارد استشمام تقيه مى‏شود. اين حكم تقيه‏اى است. اذا...اكثر عامه همين جور ملتزم هستند كه زن حامله دم ببيند حيض نيست. امام (ع) هم همان فتواى عامّه را نقل كرده است كه...اقلاً ساير احكام را بيايد و ياد بگيرد. هست در رواياتش. چون كه عامّى است. چون كه در مقابل رواياتى داريم كه آن روايات صريح هستند كه حامل حيض مى‏شود. اين روايتش را خواهيم خواند. اين كه ما كان الله...حيضاً مع حبلٍ، اين محمول بر تقيه مى‏شود. در مقام معارضه خودش هم قرينه تقيه تويش هست كه در درد زايمان درد نفاس است. آن دمى كه درد زايمان مى‏گيرد، آن دم، دم نفاس است و حال آن كه نفاس نيست.
سؤال؟ عيب ندارد. چون كه عامّه از رسول الله اين جور نقل كرده‏اند، ايشان هم همين جور نقل مى‏كند از رسول الله كه اين جور نقل كرده‏اند. اين در باب تقيه ذكر شده است كه رواياتى كه عامّه دارند از رسول الله (ص) امام هم به حسب آن روايات فتوا مى‏دهد كه قال رسول الله به حسب نقل آنها. اين در باب تقيه معوّن است و اشكالى هم ندارد. آن جا دارد كه ما كان الله ليجعل حيضاً مع حبلٍ يعنى اذا....حامل لا تدع الصّلاة.
ممكن است بعضى‏ها تمسّك بكنند به اين معنايى كه در روايت ديگرى كه روايت مقرن مى‏گويند او را. روايت مقرن روايت 13 است در اين باب. محمد ابن على ابن الحسين فى العلل عن ابيه عن محمد ابن اب القاسم كوفى اسدى است. اين هم نقل مى‏كند عن محمد ابن العلى الكوفى. اين محمد ابن على الكوفى ابو...است. كما اين كه صدوق قدس الله نفسه الشّريف در بعضى رواياتى كه از محمد على كوفى مى‏كند، خودش...كرده است كه ابو...در بعضى‏ها تقييد كرده است. روى اين اساس محمد ابن على الكوفى ابو...است كه توثيق ندارد. يعنى محلّ اشكال است. عن عبد الله ابن عبد الرّحمان ابن عصم كه از ضعفا است. بدان جهت روايت اگر از ناحيه محمد ابن على هم تمام بشود، عبد الله ابن عبد الرّحمان ابن عصم يك نفر است. يادتان باشد. اين چند نفر نيست از...عبد الله ابن عبد الرّحمان ابن عصم يك نفر است و اين هم توثيق ندارد. تضعيف مفصّلى دارد. روايت اعتبارى ندارد. عن حيث ابن واقد عن مقرن عن ابى عبد الله (ع) قال سأل سلمان عليّاً (ع) امام صادق مى‏فرمايد كه سلمان سؤال كرد از على (ع)...ولد فى بطن امّه. ولد در رحم از چه چيز تغذيه مى‏شود؟ فقال علىٍ(ع) انّ الله تبارك و تعالى...عليه الحيض. خداوند متعال بر زن دم حيض را حبس مى‏كند و يجعلها رزقه فى بطن امّه. قرار مى‏دهد اين دم حيض را، رزق آن ولد در بطن رحم است. در بطن امّش در رحم اين روزى‏اش است. گفته‏اند بر اين كه بما اين كه اين حيض حبس مى‏شود اين روايت دلالت دارد، محبوس يعنى بيرون نمى‏تواند بيايد ديگر. فلان كس را حبس كرده‏اند يعنى بيرون نمى‏تواند بيايد. اين هم كه محبوس است يعنى بيرون نمى‏تواند بيايد. بدان جهت حامل حايض نمى‏تواند بشود. ولكن اين روايتى كه هست، اين روايت جمع عرفى دارد كه هميشه بيرون نمى‏آيد. ربّما بيرون مى‏آيد.
كما اين كه در صحيحه ديگر اين معنا ذكر شده است. آن صحيحه، صحيحه 14 است. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابى عمير عن سليمان ابن خالد. قال قلت لابى عبد الله (ع) جعلت فداك الحبلا ربّما تمست حبلا ربّما خون مى‏بيند. تامس يعنى حايض. الحبلا ربّما تمست قال نعم عيبى ندارد. حايض مى‏شود و ذالك انّ الولد فى بطن امّه غذائه الدّم. ولد در بطن امّش غذاى او خون است و ربّما كثر بسا اوقات خون زياد مى‏شود. مادر قوى است. در اين صورت...از غذاى ولد بيشتر مى‏شود فاذا...وقتى كه خون بيشتر شد...خون را بيرون مى‏اندازد. فاذا...حرمت عليه الصّلاة. وقتى كه...خون را در خارج با آن شرايطش كه تا سه روز استمرار داشته باشد و آن استمرارى كه در فضاى فرج است خواهيم گفت، آن وقت صلاة را ترك مى‏كند. اگر آن روايت هم صحيح بود من حيث السّند بيان مراد..مى‏كند كه حبس مثل حبس‏هاى حكومتى نيست. اين حبس معنايش اين است كه او را برگردانده است خداوند متعال غذاى ولد قرار داده است. به مقدار الحاجت اگر زياد آمد باز مى‏آيد بيرون. بدان جهت در ما نحن فيه معلوم شد آن تفصيلى كه شيخ در خلاف ذكر فرموده است...الحمل لا تحيض ولكن غير...حيض مى‏شود. لعلّ اين در روايات اين تفصيل نيست. شيخ قدس الله نفسه الشّريف شايد اين تفصيل را از اين روايات رزق ولد استفاده كرده است. چون كه حمل اگر غير...بشود او چه قدر خون مى‏خورد. اگر حمل غير...است، هنوز چيزى ظاهر نيست او چه قدر غذا مى‏خورد. بدان جهت چون كه او كم احتياج به غذا دارد، به تغذيه خون مى‏آيد. حيض مى‏شود. و امّا وقتى كه...شد خصوصاً در شكم اين ور و آن ور حركت مى‏كند آن احتياج به غذاى زياد دارد. آن وقت...زياد نمى‏آيد. اين هم...به غير است. اين را نمى‏شود از اين روايات استفاده كرد. ممكن است آن وقت هم خون خيلى بشود. ممكن است در آن وقت خون كم باشد كه بيرون نيايد در وقتى كه...نيست. بدان جهت در ما نحن فيه آن تفصيل چون كه سندى ندارد از روايات و آنى كه محتمل است همان روايات رزق الولد است، معلوم مى‏شود كه اين روايات رزق الولد كه عمده‏اش همين صحيحه..است كه خدمت شما عرض كردم دليل بر آن تفصيل نمى‏شود. پس روايتى كه بگويد اين نمى‏تواند حيض بشود مختص است به روايت سكونى، به معتبره سكونى. ولكن علاوه بر اين كه روايت سكونى من حيث قرينه داخليه خودش چيزى دارد كه استشمام تقيه مى‏شود.
علاوه بر اين در مقابل روايات ديگرى است. آن روايات ديگر يكى صحيحه عبد الله ابن سنان است كه روايت اولى است در باب 30. محمد ابن يعقوب عن عدّة من اصحابنا عن احمد ابن محمد و ابى داوود جميعاً ابى داوود از اجلاّ است. با احمد ابن داوود هر دو تا نقل مى‏كنند عن الحسين ابن سعيد عن نذر ابن سويد و فضالة ابن ايّوب عن عبد الله ابن سنان جليلٌ عن جليل عن ابى عبد الله (ع). قال انّه سئل عن الحبلى تَرى الدّم. حبلى خون مى‏بيند. حامله. اتترك الصّلاة. صلاة را ترك مى‏كند. فقال نعم. انّ الحبلى ربّما...بالدّم. زن حامله ربّما خون حيض را بيرون مى‏زند. يعنى همان زياده‏اى از غذاى ولد ربّما كه اگر بيرون زد با آن شرايط، حكم مى‏شود بانّه حيضٌ.
صحيحه عبد الرّحمان ابن الحجّاج كه روايت 2 است در اين باب و عن محمد ابن يحيى عن محمد ابن الحسين اب الخطّاب است. عن محمد ابن اسماعيل، محمد ابن اسماعيل ابن بزى است. سند ديگرى است. عن محمد ابن يحيى عن محمد ابن الحسين اين يك سند، و عن محمد ابن اسماعيل عن الفضل ابن شازان اين سند دومى جميعاً عن سفوّان ابن يحيى عن عبد الرّحمان ابن الحجّاج قال سألت ابا الحسن (ع) عن الحبلا تَرى الدّم و هى حامل كما كان التَّرى قبل ذالك فى كلّ شهرٍ. در هر شهرى چه جور خون مى‏ديد الان هم همين جور خون مى‏بيند. هل تترك الصّلاة. صلاة را ترك مى‏كند. مثل هميشه خون مى‏بيند. قال تترك الصّلاة اذا قام. صلاة را ترك مى‏كند وقتى كه استمرار پيدا كرد. يعنى استمرارى كه در حيض معتبر است. يعنى همان سه روز است. اين...را حفظ بكنيد. اين يكى از رواياتى است كه دلالت مى‏كند اگر آن...استمرار معتبر را نداشته باشد، ولو در ايّام عادتش ببيند زن حامله دوام و استمرار نداشته باشد آن استمرارى كه معتبر در حيض است، و لا يكون حيضاً.
باز دلالت مى‏كند بر اين معنا در روايت 5 كه صحيحه ابى مقرا است. اب المقرا حميد ابن مثنّى اب المقرا كه از اجلّا است. محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد عن فضاله عن اب المقرا كه عبارت از حميد ابن مثنّى است. قال سألت ابا عبد الله (ع) عن الحبلى قد ابان حملها. حبلا حملش هم معلوم است ديگر. شكم آمده بالا. تَرى كما التَّرى الحايض من الدّم. حايض چه جور خون مى‏بيند اين هم همين جور خون مى‏بيند. قال تلك الحراقه. او ريختن خون است در خارج كه همان خونى است كه از غذا زايد شده است. ان كان دماً كثيراً...اگر دم كثير بوده باشد نماز نمى‏خواند و ان كان قليلاً فالتغتسل انّ كلّ صلاتينى. اگر قليل بوده باشد استحاضه است. براى دو نماز يك غسل مى‏كند. اين كثير به معنا استمرار است. يعنى دماً كثيراً يعنى دمى باشد كه كثرت دارد به حسب الايّام. يعنى ايّامى كه در حيض معتبر است كثرت دارد. چرا؟ مثل آن دانه‏اى كه معنا كرديم. نه كثرت معنايش اين است كه خونش زياد بيايد. اين نيست. به قرينه ذيلش كه و ان كان قليلاً فالتغتسل انّ كلّ صلاةٍ. غسل براى كلّ صلاةٍ مال آن مستحاضه‏اى است كه خون استحاضه‏اش كثيره بشود. يعنى خون به حسب...زياد است كه زده پارچه‏ها را هم آمده بيرون. او غسل مى‏كند لكلّ صلاةٍ چون كه آن كثرت به حسب كم يعنى كمّ خون او مراد در ما نحن فيه نيست، اين كثرت به حسب كمّ ايّام خون است مراد در اين روايت. يعنى اگر خون به حسب الايّام كثير يعنى استمرار داشته باشد آن استمرارى كه معتبر در حيض است، فلا تصلّى. ديگر نماز نمى‏خواند. و امّا وقتى كه اين جور شد كه، كم شد به حسب الايّام در آن يوم و يومين مستحاضه است و احكام استحاضه را عمل مى‏كند.
يكى از رواياتى كه استدلال شده بود بر اين كه حامل خون حيض نمى‏بيند معلوم شد كه يكى از اين روايات مال خود اين حميد ابن مثنّى است كه الان روايتش را خواندم. كه ايشان يك روايت ديگر هم دارد. از آن روايت ديگرش گفته‏اند استفاده مى‏شود كه حامله حايض نمى‏شود. آن روايت ديگر حالش معلوم شد. محمد ابن الحسن باسناده عن احمد ابن محمد عن على ابن الحكم عن حميد ابن المثنّى همان اب المقرا است حميد ابن مثنّى. صحيحه است روايت. قال سألت ابا الحسن الاول (ع) كه موسى ابن جعفر سلام الله عليه را پرسيدند عن الحبل تَرى...خون را يك دفعه مى‏اندازد بيرون يا دو دفعه مى‏اندازد بيرون فى الايّام در عرض چند روز يا در عرض ماه يا در عرض دو ماه يك دفعه. فقال تلك الحراقه ليس...هذه عن الصّلاة. اين حراقه است، ريختن است. امساك عن الصّلاة نمى‏كند. بايد صلاتش را بخواند. معلوم شد كه اين حراقه‏اى را مى‏گويد كه كثير نباشد. چون كه خود اين حميد ابن مثنّى نقل كرد تلك الحراقه ان كان دماً كثيراً فلا تصلّى. نماز نخواند. اين كه مى‏گويد حراقه، اين مقيّد مى‏شود به آن صورتى كه دليل بوده باشد يعنى به حسب الايّام كثرتى نداشته باشد. بدان جهت اين روايت جمع عرفى دارد با آن روايتى كه راوى خودش هم هست. بدان جهت اين از روايات معارضه حساب نمى‏شود. حمل مى‏شود به آن جايى كه يك خون آمد و قطع شد. يا دو دفعه خون آمد و قطع شد كه به حسب ايّام مستمر نشد. اين فايده‏اى ندارد و حيض نمى‏شود. كه بايد استمرار داشته باشد. پس بدان جهت رواياتى كه دلالت مى‏كند بر اين كه حبلى حايض مى‏شود علاوه بر اين روايات، روايات ديگرى هم هست كه آن روايات ديگر هم دلالت مى‏كند بر اين كه حايض مى‏شود مثل صحيحه محمد ابن مسلم، روايت 7 است در اين باب و باسناد الشّيخ عن احمد ابن محمد عن على ابن الحكم عن العلاء القلا. همان علاء ابن رضين است عن محمد ابن مسلم. به علاة ابن رضين علاء القلا هم مى‏گويند. اين نقل مى‏كند از محمد ابن مسلم علاء را به قاعده كلّيه. هميشه در روايات ديد علاء عن محمد ابن مسلم، اين همان علاء ابن رضين است. علاء القلا است. بدان جهت آن روايت معتبر است. علاء ابن رضين از اجلاّ است. محمد ابن مسلم كه جلالتش واضح است عن احدهما (ع). قال سألته عن الحبلى تَرى الدّم. حبلى دم را مى‏بيند. كما كانت تَرى ايّام حيضها مستقيماً فى كلّ شهرٍ. قال تمسك عن الصّلاة كما كان تسمح فى حيضها. فرض كرده است در ايّام حمل مثل همان حيضى را كه قبل الحمل مى‏ديد مى‏بيند. امام (ع) فرمود كما كانت تسمح فى حيضها ترك مى‏كند. فاذا طهرت صلّت. وقتى كه پاك شد نماز مى‏خواند. اين روايات كلّها دلالت مى‏كنند كه اين جور نيست كه ممكن نشود زن حامله حايض بشود. زن حامله هم اگر دم ديد و آن دم شرايط الحيض را داشت و...داشت، حكم مى‏شود بانّه حيضٌ. حيض است. بدان جهت اين معنا كه زن حامله حايض نمى‏شود، نمى‏شود به او ملتزم شد، و آن روايت سكونى هم ذكرنا...معارضه با اين روايات كثيره خودش هم قرينه داخليه دارد. آن وقت مى‏ماند تفصير آخر.
تفصير آخر اين است كه يك وقت حامله ذات عادتٍ نيست. اصلاً ذات عادت نبود. قبل از حمل هم پريشان بود حالش. مختلف بود خون ديدنش. لم تستقرّ عليها عادتٌ. يا اين كه نه، شب عروسى بود. با همان دخول حامله شد و قبلاً هم آن حيض‏هايش آن قدر نبود كه دو شهر متتابع يكسان بشود، نبود. اين زن حامله كه عادت ندارد او حكمش همين است كه خوانديم در روايت كه اگر دم شرايط حيض را داشته باشد محكوم به حيض است. و اوصاف حيض را كه خواهيم گفت داشته باشد با شرايط محكوم به حيض است.
و امّا ذات العاده. آن زنى كه عادت مستقرّه‏اى داشت قبل از حيض. در عروه مى‏فرمايد اين زن اگر از ايّام عادتش بگذرد كه در ايّام عادتش هم خون نديده است. حامله است. بيست روز بعد از ايّام عادتش اگر خون ببيند ولو اوصاف و شرايط حيض را داشته باشد اين حيض نيست. و امّا اگر در ايّام عادتش ببيند يا يك روز، دو روز قبل از عادتش ببيند شرايط حيض را داشته باشد كه سه روز مستمر بشود، حكم مى‏شود به انّه حيضٌ. و در ايّام عادت هم...لازم نيست. در يكى دو روز انشاء الله خواهيم گفت...آن حيض نيست. دليل اين تفصير چيست؟ اين صحيحه حسين ابن...است كه خدمت شما مى‏خوانم. ببينيد اين صحيحه چه دارد.
و عنه در ما نحن فيه كلينى نقل مى‏كند عن محمد ابن يحيى عنه يعنى عن محمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد عن الحسن ابن محبوب عن الحسين ابن نعيم...حسين ابن نعيم...هم از ثقات است و روايت من حيث السّند صحيحه است. قال قلت لابى عبد الله (ع) انّ امّ ولدى تَرى الدّم من يك مملوكه‏اى داشتم كه وطى كردم او را امّ ولد شد. از او ولد دارم. انّ امّ ولدى تَرى الدّم و هى الحامل. اين خون مى‏بيند در حالى كه حامله است. خون مى‏بيند. كيف تصنع لصّلاة؟ به صلاة چه كار بكند؟ چون كه عامّه هم اين جور مى‏گفتند كه اين حيض نيست. قال، قال لى امّ ولد تو با غير امّ ولد و زن‏هاى ديگر فرقى ندارد. فقال لى اذا...الحامل الدّم وقتى كه حامل دم را ديد بعد ما يمضى عشرون يوماً بعد از اين كه بيست روز بگذرد من الوقت الّذى كانت تَرى فيه الدّم. بيست روز بگذرد از آن وقتى كه در آن وقت خون مى‏ديد. من الشّهر الّذى كانت تقعد فيه. آن وقتى كه حامله نبود قعود پيدا مى‏كرد يعنى خون مى‏ديد، از آن وقت اگر عشرون يوماً بگذرد فانّ ذالك ليس من الرّحم. اين خون از رحم نيست و لا من التّمس. از حيض هم نيست. اين خون از او نيست. فالتتوض‏ء و تحت...و تصلّى احكام استحاضه را بار كند. از رحم نيست يعنى از مجراى عروقى كه در رحم دم حيض مى‏آيد از آن عروق نيست. چون كه عروق استحاضه غير از عروق حيض است. از رحم نيست يعنى از آن عروق نيست. بدان جهت مى‏فرمايد بر اين كه ليس من الرّحم و لا من التّمس فالتتوض‏ء و تحت...و تصلّى. و اذا رأت الحامل الدّم قبل الوقت الّذى كان تَرى فيه الدّم بقليلٍ آن قليل را تفصير خواهيم كرد كه در ساير روايات يوم و يومين است. اگر قبل از آن عادت ببيند به قليلٍ او فى الوقت من ذالك الشّهر يا در ايّام عادت ببيند، فانّه من الحيض او حيض است. فالتمسك عن الصّلاة عدد ايّام انّ فيه كان تقعد فى حيضها و ان...فهو و التغتسل و تصلّى. والاّ حديث دنباله دارد كه مستحاضه است و بايد به احكام استحاضه عمل كند بعد از ايّام عادتش. اين صحيحه مباركه را صاحب مدارك قدس الله نفسه الشّريف فرموده است دلالتش صريح است در اين معنا. ايشان صراحت ادّعا فرموده است. فرموده‏اند اين صحيحه صريح است در اين كه...بعد از ايّام عادتش يعنى شروع ايّام عادتش كه اول ايّام عادتش مى‏شود از آن اوّل ايّام عادت بيست روز بگذرد ولو در آنها هم خون نديده است، فرض اين است. خونى ببيند به اوصاف الحيض هم باشد به شرايط حيض هم باشد، نه...در اين صورت استحاضه است و بايد نمازش را بخواند. اين روايت صريح بر اين معنا است. جماعتى خواسته‏اند اين جور بگويند كه اين صراحتى ندارد. اين خون را كه بعد از عشرين يوماً ببيند اين مطلق است. خون را دائماً ديده است كه...و اذا دام باشد، محقق همدانى قدس الله نفسه الشّريف مى‏فرمايد بر اين كه اين ذيل حمل مى‏شود به آن جايى كه خون دوام نداشته باشد. استمرار نداشته باشد. آن جا است كه حيض نيست آن خون. ولو به اوصاف حيض هم بوده باشد چون كه دوام نداشته است حيض نيست. چرا يا محقق همدانى؟ فرموده است بر اين كه آن دو تا روايتى كه در ما نحن فيه هست، آن دو تا روايت اين جور است. آن دو تا روايت يكى صحيحه عبد الرّحمان ابن حجّاج بود كه عن الحبلى تَرى الدّم و هى حامل كه خوانديم روايت 2 بود. كما كانت تَرى قبل ذالك من كلّ شهرٍ هل تترك الصّلاة؟ قال تترك الصّلاة اذا داماً. وقتى كه دائمى شد صلاة را بايد ترك كند. ذوالعاده باشد يا نباشد، عشرين باشد يا نباشد.
و هكذا در آن روايت ديگرى كه خدمت شما عرض مى‏كنم، در آن روايت اين جور فرموده است كه مرسله محمد ابن مسلم است. روايت 16 است. در آن جا دارد بر اين كه محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن بعض رجاله عن محمد ابن مسلم عن احدهما (ع) سألته عن الحبلى قد تبان امرها تَرى ما تَرى الحايض من الدّم. قال تلك الحراقة من الدّم ان كانت دماً احمر كثيراً فلا تصلّى. احمر بشود كثير يعنى به حسب ايّام كثير بوده باشد فلا تصلّى. و ان كان قليلاً يعنى به حسب ايّام...الاّ الوضو. اين روايات دلالت مى‏كند وقتى كه استمرار داشته باشد اين جور است. عرض مى‏كنيم درست نيست اين تفصير. چرا؟ براى اين كه امام (ع) در روايت حسين ابن نعيم...براى ذوالعاده فرموده است. ذوالعاده اگر بعد از عشرين يوماً ديد حيض نيست. اين روايت مطلق است. حبلا ذوالعاده باشد يا نباشد. اين مطلق است. ذوالعاده باشد يا نباشد. در ايّام عادتش ببيند يا قبل ببيند يا بعد ببيند. اينها مطلق است اين روايات. او در خصوص ذوالعاده وارد هستند. اگر كسى گفت نسبت عموم و خصوص من وجه است. چرا؟ براى اين كه آن روايت حسين ابن نعيم...ولو از ناحيه ذوالعاده بودن مختص است، ولكن از ناحيه اين كه ذوالعاده است و دم را بعد از عشرين يوماً ديده است اخص است. ولكن دم اوصاف دارد يا ندارد، از اين حيث مطلق است. كه دمى كه بعد از عشرين ديده است اوصاف را دارد يا...دارد مطلق است. اين روايات عكس است. اين روايات از حيث اين كه زن ذوالعاده باشد بعد عشرين يوماً من عادتها باشد، از اين حيث اينها مطلق هستند. ولكن از حيث دم اخص هستند كه دم، دم احمر بوده باشد و اوصاف حيض را داشته باشد. بدان جهت در آن دمى كه ذوالعاده مى‏بيند بعد از عشرين يوماً ولكن آن دم مع الاوصاف است اطلاق صحيحه نعيم...نص نيست كه صاحب مدارك مى‏گفت. ظهور است. ظهور هم اطلاقى است. چون كه حيض نيست...يا احمر. مطلق است. ممكن است حمل كنيم به آن صورتى كه...باشد. بدان جهت در ما نحن فيه اين روايت دلالت مى‏كند اگر آن دم بعد از عشرين يوماً اوصاف داشت حيض است. نعيم...صحيحه‏اش مى‏گويد نه اوصاف هم داشته باشد حيض نيست. اينها وقتى كه معارضه كردند ممكن است كسى بگويد كه اينها تساقط مى‏كند.
ولكن اگر كسى اين توهّم را بكند كه معارضه بالعموم و الخصوص من وجه است، اينها تعارض مى‏كند درست نيست. چرا؟ چون اگر بخواهيد صحيحه نعيم...مقدم نكنيم، تقييد عشرين يوماً لغو مى‏شود. يعنى حمل كنيم صحيحه حسين ابن نعيم...را به آن جايى كه دم...است. اين روايت را مقدم بكنيم. آن وقت عشرين يوماً لغو مى‏شود. چرا؟ چون كه قبل از عشرين يوماً هم اگر...ببيند حيض نيست. در عدم حيضيّت...عشرين يوماً مدخليت ندارد. اصلاً ايّام عادت دو روز بود گذشته بود...را ديد. سه روز گذشته بود...را ديد. ليس بحيضٍ. اين كه امام (ع) مى‏گويد بعد از بيست روز حيض نيست اگر بخواهيم مطلقات اين روايات را كه دم كثير احمر باشد حيض است، اين اطلاق اينها را مقدم بكنيم بر اطلاق صحيحه نعيم...اين لازمه‏اش عبارت از اين است كه قيد عشرين يوماً در صحيحه حسين ابن نعيم...لغو بشود. عشرين يوماً ديگر معنا ندارد تقييدش. چون كه القاء تقييد لازم مى‏آيد، او قرينه است كه او مقدم است. او مقدم است و اين...تقييد مى‏كند. مضافاً بر اين كه موضوع صحيحه نعيم...حامل ذوالعاده است. تفصيل در زن ذوالعاده است. اين روايت مطلق مرئه را مى‏گويد. الاّ ذوالعاده. فانّها اذا رأت الدّم بعد از عشرين يوماً من ايّامها لا تكون ذالك الدّم حيضاً كان بصفات الحيض و شرايطه او لم يكن. بدان جهت اين معنا اين جور مى‏شود. چون كه اين كه حمل مى‏شود به فقد الشّرايط كه ايشان فرموده است درست نيست، از اين جا معلوم مى‏شود كه جماعتى كه اين را حمل كرده‏اند به آن جايى كه فقد صفات را داشته باشد نه فقد شرايط را. محقق همدانى حمل كرده است به فقد شرايط. يعنى كثرت نداشته باشد. دوام نداشته باشد به حسب الايّام. جماعتى حمل كرده‏اند به آن جايى كه اوصاف نداشته باشد...باشد. آن هم درست نيست. چون كه هر كدام از اين حمل‏ها را اختيار بكنيم، قيد عشرين يوماً لغو مى‏شود. قيد عشرين يوماً در صحيحه نعيم...لغو مى‏شود. چون كه...باشد، عشرين باشد يا نباشد. فاقد شرط باشد، فاقد دوام عشرين يوماً باشد يا نباشد. بعد از چند روز از ايّام عادتش يك خونى ديد آن خون دو روز بود. حيض نيست كه. ولو اوصاف حيض را داشته باشد. چون كه حمل بر فقد الاوصاف و حمل بر فقد الشّرايط ممكن نيست، و قيد عشرين يوماً لغو مى‏شود، جماعتى چيز ديگرى گفته‏اند. گفته‏اند اين قدر روايتى كه مى‏گفت حامل حيض مى‏شود داد مى‏زد كه نه ربّما...ترك فى الصّلاة همه اين مطلقات را رفعيت كنيم با يك روايت؟ با يك روايت حسين ابن نعيم...؟ برويم به آن يك روايت تمامى اين مطلقات را تقييد كنيم؟ نمى‏شود با يك روايت. اين را مرحوم همدانى هم دارد. اين تقديم مقيّد بر خطاب مطلق است. از قبيل تقديم اظهر بر ظاهر است. وقتى كه مطلقات قوى شدند يكى ديگرى را...كرد مقيّد يك خطاب شد، اين نمى‏تواند آنها را تقييد كند. بدان جهت فرموده است حمل مى‏شود به آن جايى كه دوام نداشته باشد. كثرت نداشته باشد. استمرار نداشته باشد. اين حرف هم حرف درستى نيست. چون كه ذكرنا فى الاصول تقديم خطاب و مقيد بر خطاب مطلق از قبيل تقديم قرينه بر ذوالقرينه است. خطاب مقيد به حسب فهم عرفى قرينه بر مراد از مطلق قرار مى‏دهد. مطلق فرقى نمى‏كند. دو تا باشد، سه تا باشد، پنج تا باشد. وقتى كه يك تفصير آمد در آخر قانون، خطابات قانونيه، وقتى كه چند تا مطلقى آمد در ذيل يك...آمد و همه‏اش را تقييد كرد عيبى ندارد. نمى‏گويند اظهر...قرينه است اين تبصره...بر مطلقات. بدان جهت در ما نحن فيه التزام به اين معنا كه زن اگر ذات العاده بشود بعد از ايّام عادتش عشرين يوماً خون ببيند به صفات الحيض و شرايط الحيض اين حيض نيست اين قول قوى است. مقتضاى ادلّه است. ولكن مع ذالك آن احتياطى كه در عروه فرموده است، لا يترك. و الحمد الله ربّ العالمين.