جلسه 669
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:669 ب
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ: 3/12/1370
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين جهت بود كه قاعده تجاوز بناء بر اينكه جارى بوده باشد، در غير باب الصلاة و مختص نشود به اجزاء الصلاة و در اجزاء ساير العبادات، وقتى كه انسان به جزء بعدى داخل شد، و شك كرد جزء قبلى را اتيان كرده است يا نه؟ اگر قاعده تجاوز معتبر شد، وضو را بايد از آن قاعده استثنا كنيم و بگوييم اگر انسان به جزئى از وضو مشغول بود و در جزء قبلى شك كرد كه آيا اتيان كرده است يا صحيحا اتيان كرده است بايد به شكش اعتنا كند. برگردد آن جزء قبلى را بشويد و غسل كامل را در او احراز كند بعد دوباره اين عضو بعدى را بشويد تا ترتيب حاصل بشود. كلام اين بود كه اين را دعواى اجماع هم كردهاند كانّ مسئله متسالم عليه بين الاصحاب است. ولكن بما اينكه اين اجماع مدركى است. مىدانيد در يد مجمعين غير از آنى كه فعلا در يد ما هست از روايات چيز ديگرى نبوده است. لااقل اگر اين را علم و اطمينان نداريم احتمالش را مىدهيم. و على ذالك اجماع تعبدى نمىشود كه يكى از ادله حساب بشود و از مدارك احكام حساب بشود. ما نگاه مىكنيم به آن ادله. ديديم اگر تمام است، ما هم ملحق به آنها مىشويم. ديديم تمام نيست از آنها جدا مىشويم. كما اينكه در تنجس ماء البئر جدا شديم، گفتيم نه ماء البئر نجس نمىشود. كه آنها مىفرمودند نجس مىشود. چونكه دليلشان اخبار منزوهات بود و بينّا اخبار منزوهات دلالتى بر تنجس ماء بئر ندارد.
خوب على هذا الاساس دليل در ما نحن فيه صحيحه زراره بود. ولكن عرض كرديم كه اشكال مىشود كه اين صحيحه زراره ولو دلالت مىكند قاعده تجاوز اعتبارى ندارد در اجزاء الوضو و انسان مادامى كه در حال وضو است داخل به عمل ديگر نشده است شك كند بايد تدارك كند جزء مشكوك را، به آن بيانى كه در صحيحه گذشت. الاّ انّ هذه الصحيحه تعارضها، موثقه عبد الله ابى يعفور كه در موثقه عبد الله ابن ابى يعفور اينجور است كه نه در اجزاء وضو و غير اجزاء الوضو قاعده تجاوز جارى است، كما اينكه در غير اجزاء الوضو جارى است در اجزاء وضو هم جارى است. فرقى ندارد. معارضه مىكند با صحيحه زراره.
موثقه عبد الله ابى يعفور كه روايت دومى در باب چهل و دو بود. چهل و دو از ابواب الوضو در جلد اول. اينجور بود، و عن المفيد عن احمد ابن محمد، عن ابيه. احمد ابن محمد ابن يحيى عن ابيه يا احمد ابن محمد ابن حسن ابن وليد است عن ابيه. عن سعد ابن عبد الله عن احمد ابن محمد ابن عيسى عن احمد ابن محمد ابن ابى نصر كه بزنتى است، عن عبد الكريم عمر كه... ثقه است عن عبد الله ابن ابى يعفور كه از اجلا است. عن ابى عبد الله عليه السلام. اذا شكشة فى شىء من الوضو و قد دخلت فى غيره، اگر شك كردى در شيئى از وضو و قد دخلت فى غيره، در غير آن شىء داخل شدى. شك كرد صورتش را شسته است يا نه؟ در حالى كه فعلا مسح رأس مىكند. داخل در غير او شده است. فليس شكش بشىء. انما الشك فى شىء اذا كنت فى شىء لم تجزه. اگر در شيئى شك كنى كه محلش را نگذشتهاى، آن وقت بايد به شك اعتنا كنيم. كه همان قاعده تجاوز است. معارضه مىكند با صحيحه زراره. و عرض كردم صحيحه زراره را حمل بر استحباب كردن كه مىفرمود اعتنا به شك كن قبل الفراغ اگر شك كردى، او را نمىشود حمل به استحباب را جمع عرفى فرض كرد ما بين اين روايت و آن صحيحه. چونكه در اين موثقه اين است كه كسى كه شك
كند، و فارغ بوده باشد يعنى شك كند در شيئى و آن شىء را بگذرد يعنى به جزء بعدى داخل بشود اصل آن شك نيست. اين مىگويد شك نيست، او مىگويد شك است و بايد اعتنا كند. بدان جهت شك هست و نيست با همديگر متنافيين هستند. جمع عرفى نمىشود. مثل آن موارد ديگرى كه امر را بواسطه ورود ترخيص فى الترك در خطاب ديگر حمل به استحباب مىكند.
مثل اينكه در يك روايتى فرموده است كه امر كرده است به استهلال الهلال. هلال رمضان در خطاب ديگرى گفته است بر اينكه لا بعث به ترك استهلال هلال رمضان. لا بعث آن را حمل بر استحباب مىكنيم. اين اينجور نيست. اين مىگويد شك نيست، بايد به شكت اعتنا كنى. بدان جهت در ما نحن فيه گفته شده است اين معارضه مىكند. خوب اين را مىدانيد، اينها اگر معارضه كردند رجوع مىشود به عموم اعتبار قاعده تجاوز كه در صحيحه زرارهاى كه در باب صلاة وارد شده بود، اذا خرجت من شىء و دخلة فى غير فشكشة ليس بشىء. آن مختص به باب وضو نيست. آن عام بود. كبراى كلى رجوع به او مىشود. عرض مىكنم ولكن در اين موثقه يك احتمال ديگرى هست. اينجور نيست كه اين قاعده تجاوز در وضو را اعتبار بكند. اذا كشكّ فى شىء من الوضو، شك كردى در شيئى از وضو و قد دخلت فى غيره، در حالى كه داخل شده باشى در غير او. ضمير غيره اگر به آن شىء برگردد، مىشود قاعده تجاوز. منافات پيدا مىكند با صحيحه. اذا شكشة فى شىء من الوضو و قد دخلت فى غير ذالك الشىء فشكك ليس بشىء، مىشود قاعده تجاوز. با صحيحه زراره منافات پيدا مىكند. اما محتمل است، ضمير غيره به وضو برگردد. اذا شكشت فى شىء من الوضو و قد دخلت فى غير الوضو كه صلاة داخل شدى، فليس شك بشى. شكت چيزى نيست. اگر اين باشد با صحيحه منافات ندارد. هر دو هم مثال هستند. صحيحه هم مىگويد كه اگر در شيئى به ما سمّ الله غسل، شك كردى و در غير وضو داخل شدى، اعتنا نكن. كلام اين است كه قاعده تجاوز مادامى كه انسان از وضو فارغ نشده است اين موثقه دلالت بكند كه اعتبار دارد. مثل باب الصلاة كه دست چپ را مىشويم، شك كردم كه دست راست همهاش را مىشويم يا نه؟ بگويم انشاء الله شستهام. كه اذا خرجت من شىء و دخلت فى غيره فشكك ليس بشىء. در آن صحيحه زراره در باب قاعده تجاوز وارد شده بود. اين معنا آن وقتى در اين موثقه درست درمىآيد كه ضمير غيره به شىء برگردد. شىء من الوضو. اذا شكشت شىء من الوضو و قد دخلت فى غيره در غير آن شىء داخل شدى، فليس شك بشىء. شكش شيئى نيست. غيره ضميرش برمىگردد بر وضو. اذا شكشت فى شىء من الوضو و قد دخلت فى غير الوضو فليس شكك به شىء كه صحيحه هم همين را مىگفت.
پس در ما نحن فيه در اين غير دو تا احتمال است در ضمير غيره، يك احتمال اين است كه به شىء برگردد با صحيحه تنافى پيدا كند، يك احتمال اين است كه با ضمير به وضو برگردد همدم بشود با صحيحه. وقتى كه دو احتمال آمد معارض نمىشود. بايد اثبات بشود كه ضمير غيره ظهور دارد كه به شىء برمىگردد. ظهور دارد به شىء برمىگردد. اين ظهور را از كجا اثبات كنيم كه ظهور دارد به شىء برمىگردد؟
سؤال؟... عرض مىكنم بر اينكه در ما نحن فيه خود صبر در ما نحن فيه، اذا شكشت فى شىء من الوضو و قد دخلت فى غيره فليس شكش بشىء. اين اذا شكشت فى شىء من الوضو و دخلت فى غيره بايد اثبات كنيم كه غيره ظهور دارد كه به شىء برمىگردد. ظهور دارد در شىء برمىگردد با صحيحهاى هست تنافى دارد. خوب جوابش اينجور مىگوييم، مىگوييم اولا ظهور ندارد. چرا؟ چونكه موجب ظهور را آنى كه ادعا كردهاند گفتهاند اگر امر داير بشود، ضمير به تابع برگردد يا به مطبوع برگردد ضمير به مطبوع برمىگردد. در ما نحن فيه اذا شكشت فى شىء من الوضو. من الوضو بيان شىء است. شىء مطبوع است، من الوضو تابع است. امر داير است در ما نحن فيه، ضمير در غيره به شىء كه مطبوع است برگردد يا به آن تابع كه وضو است برگردد، كه بيان شىء است و كل ما دار امر الضمير بين ان يرجع الى تابع الشىء او الى نفس ذالك الشىء كه مطبوع است فرجوع الى المطبوع متعين. اين كه ادعا شده است ولكن اين سرّ ادعا است. به چه دليلّ؟ آيه دارد اين، استقراء دارد، علما عدد ذكر كردهاند همهاشان يا بعضى از آنها، اينجور چيزى نيست. بلكه آنى كه در كلمات است الضمير الى اقرب عليه. آنى كه اقرب به ضمير است برمىگردد. اذا شكشت فى شىء من الوضو و قد دخلت فى غيره، اقرب به ضمير خود وضو است نه شىء. آنى كه در كلمات است، هست. ما او را هم نمىگوييم كه موجب ظهور مىشود. گفته آنها حجت نيست. تابع ظهور بايد بشويم. اولا اين روايت ظهورى ندارد. مىشود مجمل. وقتى كه مجمل شد صحيحه زراره بيانش مىكند. صحيحه زراره مبيّن مىشود. چونكه در مورد يك خطاب مجملى وارد مىشود يك خطاب مفصلى وارد بشود، خطاب مفصل مبيّن خطاب مجمل مىشود.
سؤال؟ اين غيره ضمير به كجا برمىگردد. مرجعش مجمل است. هما نيست. پس در ما نحن فيه ضمير غيره است اين ضمير غيره مجمل است، و در باب مجمل و مبين ذكر شده است كه خطابى كه مجمل است مىتواند در آن موردى كه خطاب مجمل وارد شده است، خطاب ديگرى وارد بشود كه مفصل بشود. در باب محرماتى كه هست، در باب محرمات احرام كسى كه در حال احرام مرتكب مىشود آن چيزهايى كه محرم بر محرم است در بعضى رواياتش اين است كه مثلا فرض كنيد من قلّ و ازافيره فعليه كفارة. بر گردنش كفاره است. خوب بر گردنش كفاره است، مجمل است كفاره. كدام كفاره؟ چونكه كفارات احرام متعدد است. بعد در خطاب ديگرى كه هست، در خطاب ديگر وقتى كه تعيين مىشود شاط يا غير الشاط امر ديگرى تعيين مىشود اجمال را از اين خطاب برمىدارد. در ما نحن فيه هم صحيحه زراره اين اجمالى كه در موثقه عبد الله ابن ابى يعفور است برمىدارد. كه اين غيره يعنى غير الوضو. چونكه تا مادامى كه در وضو هستى بايد اعتنا كنى. آقايان مجمل با مبيّن معارضه نمىكند. بلكه آنى كه يطلق عليه، صحيحه زراره و ما خطاب آخر و معارض گفته مىشود آن مبيّن اجمال مجمل مىشود. اين اولا. و ثانيا اينكه بالاتر از اين نيست كه ما قبول كنيم كه ظهور دارد. نه غيره ظهور دارد به قول آنى كه بعضىها ادعا كردهاند. كل ما دار امر الضمير بين رجوعه الى مطبوع الشىء او الى تابع ذالك الشىء ظهور دارد در رجوعش الى المطبوع. قبول كرديم اين ظهور را. خوب بالاخره اين ظهور است. صحيحه زراره در اين معنا صريح بود. مادامى كه مشغول در وضو هست بايد اعتنا به شك كند. چونكه حمل به استحباب گفتيم خلاف ظهور است، آن جمع عرفى نيست. ظاهرش اين است تا مادامى كه در حال وضو است بايد رجوع كند و اعتنا به شكش كند. خوب به قرينه او اين موثقه عبد الله ابن ابى يعفور را بر خلاف ظاهرش حمل مىكنيم. مىگوييم كه غيره ولو ظهور دارد بر رجوعش به شىء اما اينجا به خود شىء برمىگردد. خلاف آن قاعده است كه كل ما امر دار الضمير بين رجوعه الى تابع الشىء او الى المطبوع و به مطبوع ظهور دارد رجوع كند نه اين در صورتى است كه قرينهاى بر خلاف نباشد. صحيحه زراره قرينهاى بر خلاف است كه اينجا برنمىگردد.
اين در صورتى است كه صدر به ما هو صدر خودش را ملاحظه كنيم كه اذا شكشت فى شىء من الوضو و دخلت فى غيره فليس شك بشىء. شكت چيزى نيست. يعنى اذا شكشت فى شىء من الوضو و قد دخلت فى غير الوضو فليس شكشت بشى. خوب اين حسابش صاف شد. در اين ذيل، در ذيل اين موثقه يك جمله ديگرى دارد، جمله حاصر است. از عدات حصر است. انما الشك اذا كنت فى شىء لم تنجزه. خود آن شىء را نگذشته باشى. مىگوييم بر اينكه، ربما كسى در ذهنش مىرسد بر اينكه اين ذيل نمىدانم قرينه است بر اينكه مراد به آن شىء برمىگردد نه به وضو برمىگردد. چونكه انسان انم الشك اذا... يعنى آن شىء را نگذشته باشيد. در ما نحن فيه وقتى كه انسان مثلا غسل الوجه محلش را گذشت يا غسل اليمنا محلش را گذشت فليس شكك بشىء. ذيل قرينه است كه ذيل به قاعده تجاوز است. انما الشك اذا كنت فى شىء لم تجزه. اگر شيئى محلش را نگذشته باشى، اعتنا مىكنى و اما گر شيئى محلش را گذشته باشى كه در صدر گفت اعتنا نمىشود.
مرحوم شيخ قدس الله نفس الشريف در رسايل اينجور فرموده است. فرموده است ظاهر اينكه جاز عن شىء يعنى از خود شىء گذشت. يعنى شىء موجود شده است و آن شىء موجود شده است. و آن شىء را گذشت. شىء موجود را گذشت. نه اينكه محل شىء را گذشت و در آن محلش را گذشت. اجزاء ان شىء ظاهرش اين است كه اسناد جواز، ظاهر اينكه جاز الشى، يعنى از خود شىء گذشت. گفتن اينكه اين اسناد مجازى است محل را گذشتن است نه خود شىء را، اين اسناد، اسناد خلاف ظاهر است. بدان جهت شخصى مرور مىكرد يك كسى به او گفت كه شما زيد را گذشتيد، يعنى اعتنا نكرديد به زيد. نه اينكه آن محلى كه آن زيد بود آن محل را گذشتيد. ظاهرش اين است كه جاز، يعنى خود آن شىء را گذشت. بدان جهت در ما نحن فيه اذا كنت فى شىء لم تجزه، شك تو بايد در شيئى بشود كه خود آن شىء را نگذشته باشى. خوب آن كى مىشود كه انسان خود شىء موجود است و شىء موجود را بگذرد و در او شك كند؟ آن در اين وقت مىشود كه مركب را تمام كند. مثلا نماز را تمام كرد. شك مىكند بر اينكه در ركعت اولى من ركوع كردهام يا نكردهام. شكّ فى شىء بعد ان جازه، يعنى شكّ فى صلاة بعد ان جازه، بعد از اينكه صلاة را گذشته است، كه مركب خودش موجود مىشود و شك در نقص و عدم نقص او مىشود. امام عليه السلام فرموده است در اين روايت موثقه انمّ الشك فى شىء، شك در مركب موجودى مىشود كه مركب را تمان كرده باشيد. يعنى تا مادامى كه وضو را تمام نكردهايد شك كردى بايد تدارك كنى. و اما وقتى كه آن مركب را گذشتى شك كردى كه او را ناقص اتيان كردهاى يا نه؟ اعتنا نكن. اين موافق با صدر مىشود. در صدرش دارد كه اذا شكشت فى شىء من الوضو و قد دخلت فى غير الوضو فليس شكش بشىء انمّ الشك اذا كنت فى شىء لم تجزه، شك در آن مركبى مىشود كه بايد اعتنا كنى، مركب را نگذشته باشى. خود آن شى را كه شك در مركب مىكنى، مركب را نگذشته باشى. وقتى كه وضو را كه مركب است گذشتى، ديگر نه اعتنا نكنى. كانّ اين ذيل كالتعليل لصدر است. كه در صدر كه گفتيم وضو را شك كردى، و داخل در غير وضو شدى، اعتنا نكن چونكه شك در مركب در جايى مىشود كه مركب را تمام نكرده باشى. والاّ مركب را تمام كردى، بعد شك كردى كه ناقص اتيان كردهام يا تمام؟ اعتنا نمىكنى. اين هم ذيل.
علاوه بر اين در ذيل احتمال ديگرى هست، و آن احتمال ديگر اين است كه انمّ الشك اذا كنت فى شىء من الوضو لا لم تجز الوضو كه وضو را نگذشته باشى. اين همان مفهوم آن قيد است. اذا شكشت فى شىء من الوضو و دخلت فى غيره، دخول در غير كردى، يعنى وضو را گذشتى. وضو را گذشتى اعتنا نكن. انمّ الشك. شك در شيئى از وضو اذا كنت فى شىء وقتى كه شك بكنى در شيئى از وضو كه لم تجزه. وضو را نگذشته باشى. اصلا اين قاعده عامه هم نيست. اين كه شك در مركب آن وقت اعتنا مىشود كه مركب را نگذشته باشى، هر مركبى از مركبات، نه اصلا عموم ندارد. اين انّما شك در وضو را مىگويد. مىگويد انما يعتنى فى الشك در وضو آن وقتى كه تو در حالى باشى كه وضو را تمام نكردهاى. وضو را وقتى كه تمام نكردهاى، چونكه اسناد حقيقى است. خود وضو را نگذشته باشى. خود وضو را نگذشته باشى، اسناد، اسناد حقيقى مىشود. به خلاف قاعده تجاوز. شيخ فرموده است در قاعده تجاوز اسناد تجاوز به شىء مجاز است. چونكه من وقتى كه ركوع مىكنم، در ركوع شك مىكنم قرائت را خواندهام يا نه؟ اذا خرجت من شىء و دخلت فى غيره، اذا خرجت من شىء و دخلت فى غيره اذا جاوزت شىء و دخلت فى غيره، اسناد اينكه من قرائت را گذشتهام مجاز است. چونكه قرائت اصلا وجودش معلوم نيست كه من بگذرم. من محل قرائت را گذشتهام. موضع القرائت را گذشتهام. از موضع القرائه خارج شدهام نه از خود قرائت. بدان جهت شيخ فرموده است در اسناد تجاوز به شىء اسناد حقيقىاش آنجايى است كه خود شىء موجود بشود و اسناد مجازى كه محلش را بگذرى اين اسناد، اسناد مجارى است. اينكه شيخ فرموده است، نفرمود بود هم همين جور بود. جاوز الشىء يعنى وجود شىء را گذشته است. اين را مىدانيد كه عدم را تقييد به عدم مىكند. عدم وجود را تقييد نمىكند. مىگويند الرجل خير من المرئه. نمىگويند وجود الرجل خير من المرئه. عنوان تقييد لوجود نمىشود. خودش ظاهر در وجود است. ولكن اگر خواستن به عدم رجلى يك حكمى بگويند، بگويند وا ويلا يوم رجل فى الدنيا، آنجا مقيد مىكنند رجل را به عدم. هر عناوينى كه روى آن حكم گفتهاند ظاهر عنوان وجود است. وجود را حكم مىگويد. اذا جاوز الشىء يعنى وجود الشىء. اذا خرجت من شىء يعنى از وجودش خارج شده است. بدان جهت در ما نحن فيه ظاهر اين اسناد، اسناد حقيقى اين است و كل ما دار الامر در خطابى، ما بين اينكه ما حمل به ظاهر بكنيم يا حمل به مجاز بكنيم، كدام يكى را بايد حمل بكنيم؟ به اسناد حقيقى حمل كنيم.
از اينجا معلوم شد، آن صحيحه زرارهاى كه در قاعده تجاوز است رجل شكّ فى الاذان بعد ما اقام، شكّ فى التكبير بعد ما قرء، رجل شكّ فى القرائه بعد ما ركع، امام فرمود در جوابش كل شىء يا زراره قد خرجت منه و دخلت فى غيره فليس شكك بشىء، آنجا مجبوريم حمل كنيم به قاعده تجاوز كه خروج از محل است. نه خروج از خود شى. چونكه فرض كرده است شكّ فى القرائه كه اصل قرائت كردهاند يا نه؟ اذا خرجت من شىء چونكه آنجا حمل به معناى حقيقى ممكن نيست مىگوييم قاعده تجاوز. ولكن در ما نحن فيهى كه هست، در ما نحن فيه مجبور نيستيم، ظاهرش را اخذ مىكنيم. انمّا الشكّ اذا كنت فى شىء لم تجزه. شك در شيئى بكنيم كه آن شىء را نگذشته باشيم. يعنى شك در مركبى بكنى كه مركب را تمان كرده باشى. شك كنى در وجود شيئى، وجود وضو تام، شك در او بكنى كه وضو تام است ولكن وضو را گذشتهاى. خود وجود را گذشتهاى. اين مىشود قاعده فراغ بعد تمام الوضو با صدرش هم منافات ندارد. اين علاوه بر اينكه گفتيم، گفتيم كه اصلا محتمل است انمّا الشك اذا كنت فى شىء من الوضو لم تجز الوضو. اصل كبرى نباشد، كبراى كلى. مال مفهوم آن قيد، جمله اولى بوده باشد. مورد سوال اين روايت است. اذا شكشت فى شىء من الوضو. امام ابتداعا مىفرمايد اذا شكشت فى شىء من الوضو و قد دخلت فى غيره فريضة... لم تجزه.
سؤال؟ بدان جهت در، در اجزاء قاعده تجاوز در وضو معتبر نيست. با صحيحه زراره منافات ندارد اين حديث. قاعده فراغ معتبر است در باب الوضو كه با صحيحه زراره هم تنافى ندارد. قاعده تجاوز، قاعده فراغ بعد الوضو معتبر است صحيحه هم مىگفت معتبر است. اما قاعده تجاوزى كه صحيحه مىگفت معتبر نيست، در اجزاء الوضو مثل الصلاة اين موثقه با او تنافى ندارد. فقط مىماند اين شبهه كه انمّا الشك اذا كنت فى شىء لم تجزه مفهوم دارد. جمله حصريه مفهوم دارد. معنايش اين است كه اگر كبراى كلى بوده باشد، انما الشك اذا كنت فى شىء لم تجزه مفهومش عبارت از اين است كه هر شيئى، خود منطوق همين جور است. انمّا الشك اذا كنت... هر شيئى، يعنى هر مركبى را كه نگذشتيم در او شك كردى كه آيا ناقص آوردهام يا تمام؟ بايد اعتنا كنى. اينجور مىشود ديگر. چونكه كبراى كلى است. هر مركبى را كه تمام نكردى، شك در آن مركب كردى كه تمام خواندهام يا ناقص خواندهام، بايد او را اعتنا كنى، تمام اتيان بكنى. خوب اين لازمهاش اين است كه در باب صلاة قاعده تجاوز جارى نشود. چرا؟ چونكه صلاة هم يكى از مركبات است. قبل از اينكه من صلاة را تمام بكنم، چونكه در ركوع هستم. شك كردم قرائت خواندهام يا نه؟ يا در سجود هستم شك كردم ركوع كردهام يا نه؟ اين روايت مىگويد كه بايد اعتنا كنى. انمّا الشك اذا كنت فى شىء لم تجزه مىگويد اعتنا كن.
در باب حج هستم در سعى هستم، نمىدانم طواف كردهام، يا صلاة طواف را اتيان كردهام، آمدهام به سعى يا بيخود آمدهام؟ اين انمّا الشك اذا كنت فى لم تجزه مىگويد برگرد به طواف. چرا؟ مركب حج را تمام نكردهام. شك كردهام در آنكه اتيان كردهام بعضىاش را يا نكردهام، بايد بگردم ديگر. پس اگر بنا بشود ذيل را انمّا الشك اذا كنت فى شىء لم تجزه او را حمل به مركب بكنيم و به قاعده فراغ حمل بكنيم اين مدلولش اين مىشود بر اينكه مادامى كه مركب را تمام نكردهاى بايد به شكش اعتنا كنى. آن منافات پيدا مىكند با آن روايات. خوب وقتى كه اين منافات پيدا كرد اينجور جواب فرمودهاند... فرمودهاند آن موارد را استثنا مىكنيم. مىگوييم انما الشك فى شىء لم تجزه در آن موارد ديگر كه غير باب الوضو است، اذا جاز الجزء و دخل فى جزء آخر، فلا يعتنى الاّ در آنجاها، غير وضو. الاّ در غير الوضو كه اذا جاز جزء و دخل فى غير ذالك الجزء در غير آن جزء داخل شد فلا يعتنى. اين را مىدانيد كه اگر اينجور تبعيد بكنيم اين كبرى نمىشود. مختص به باب وضو مىشود. در باب وضو هست كه وضو را تمام نكرده شك كنى بايد اعتنا كنى. مىشود مختص به باب وضو كما اينكه مختص به باب وضو است. اگر اين تقييد بكنيم، ساير موارد را، تقييدا خارج بكنيم اين كبراى مختص به باب وضو مىشود.
سؤال؟ مركب گرفتيم شىء را. خود او مركب نيست. كلام اين است كه مركب گرفتهايم. مىگويم كه اين بنا شد كه اذا كنت فى شىء يعنى فى مركب، كه آن مركب را نگذشته باشد. اينجور گرفتيم. اين معنا لازمهاش اين است كه در ساير موارد شك در جزء كرد، بعد دخول فى جزء آخر كه مورد قاعده تجاوز است جارى نشود. بايد آنها را خارج بكنيم. وقتى كه خارج كرديم اين مختص به باب وضو مىشود. مختص به باب وضو شد، كبرى نمىشود. قاعده كليه نمىشود. بدان جهت از اول يك كلمه بگوييد اصلا دليل نداريم كه كبراى كلى است. انما الشك اذا كنت فى شىء لم تجزه، يعنى فى شىء من الوضو. در وضو گفتيم كه اگر در غير وضو داخل شده است اعتنا نكن. آن وقتى اعتنا مىشود كه وضو را نگذشته باشى. انما الشك فى شىء من الوضو كه لم تجزه، وضو را نگذشته باشى. اين عام نيست. اگر اينجور، ولو جمعا بين الصحيحة، ولو اين جمع كه مراد از شىء وضو است؛ لم تجزه يعنى وضو را نگذشته باشى، ولو اين حمد جمعا بين هذه الصحيحهاى كه مىگويد در باب وضو قاعده تجاوز معتبر نيست. و ما بين صحيحه زراره كه مىگويد در قاعده تجاوز در باب الصلاة و غير باب الصلاة و جميع العبادات حتى الوضو معتبر است. جمعا بينهما و بين هذه الموثقه مىگوييم كه اين موثقه از آن كبراى كلى كه قاعده تجاوز است خارج است، به صحيحه زراره ودر او قاعده فراغ بعد از فراغ عن الوضو جارى است، چونكه مدلول قدر متيقن است. بدان جهت باب الوضو از قاعده تجاوز خارج مىشود به صحيحه زراره و به قاعده فراغ اخذ مىشود در باب الوضو به موثقه عبد الله ابى يعفور و به صحيحه اين زراره، چونكه قاعده فراغ را نفى نمىكند. حاصلش اين مىشود كه مادامى كه انسان در حال الوضو است شك در وضو بكند بايد اعتنا بكند. وقتى كه وضو را تمام كرد يا فارغ شد از وضو، شك بعد الفراغ كرد اعتنا نكند.
ثم اين فتواى صاحب العروه كه اگر شك در اثناء وضو كرد بايد اعتنا كند و تدارك بكند، اين شك در اثنا بايداعتنا داشته باشد در اين تعليقهاى نيست. همين است كه ايشان فرموده است. وفاقا للمشهور. صحيحه زراره دلالت مىكند يبقى الكلام در جايى كه شك بعد الفراغ عن الوضو بشود. حكم او چيست انشاء الله بعد.
|