جلسه 676

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:676 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ: 25/1/1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
در عروه مى‏فرمايد اگر شخصى نمازى را خواند، كصلاة الظهر و بعد الفراغ من الصلاة شك كرد كه براى اين صلاتى كه فارغ از او شده است وضو گرفته بود، حالت سابقه‏اش حدث بود. براى اين صلاتى كه فارغ شد از او، وضو گرفته بود يعنى ملتفت بود بر اينكه محدث هستم قبل الوضو و وضو گرفته بود يا اينكه غفلت و اشتباه كرده است اين صلاة را مع الحدث خوانده است. احتمال مى‏دهد كه اين صلاة مع الحدث واقع شده است. مى‏فرمايد يحكم بصحتها، قاعده صلاة در خود صلاة جارى مى‏شود. قاعده فراغ در جايى جارى مى‏شود كه وجود عمل، اصل وجودش محرز بشود و شك بشود بر اينكه فرغ عنه صحيحا، يا عمل باطل بود، عند الفراغ. بدان جهت در ما نحن فيه اصل وجود الصلاة محرز است، فراغ از اصل الوجود شك مى‏كند كه صلاة را صحيحا فارغ شد كه وضو داشت يا آن صلاة كالعدم بود چونكه در حال حدث بود. قاعده فراغ كه اذا فرغت و اذا شكشت فيه اذا جاوزة شى‏ء و شكشت فيه، اذا فرغت من شى ء فشكشت فيه فشكك ليس بشى‏ء، قاعده فراغ حكومت دارد. و به آن نحوى كه ديروز و پريروز خدمت شما عرض شد اين قاعده فراغ در صلاة ظهر تعبد به وضو نيست. تعبد نمى‏كند كه وضو دارى و وضو گرفته‏اى. تعبد به اين است كه اين صلاة ظهرى كه فرغ عنها با وضو واو الجمع داشت. تعبد به آن تقيّد است. به آن واو الجمع است. بعله اگر با واو الجمع وضو داشت يقينا وضو گرفته‏ام ولكن اين تلاتم در واقع است. در وجود خارجى است. استسحاب كه مى‏گويد اين واو الجمع بود تعبد به واو الجمع است. تعبد به بود واو الجمع لازمه‏اش اين نيست كه وضو موجود بوده باشد.
عرض مى‏كنم بر اينكه اين اقتران صلاة با وضو كه يعنى در واقع صلاة در زمانى باشد كه آن زمان، زمان الوضو است. يعنى در آن زمان شخص متوض‏ء است. اينكه قاعده فراغ در صلاة جارى مى‏شود، قاعده صلاة مى‏گويد بر اينكه آن زمان الصلاة زمان الوضو بود. صلاة را كه مى‏خواند زمان الوضو بود. تعبد به زمان الوضو بود. اما وضو هم داشتى اين را اثبات نمى‏كند. بعله، حقيقتا اگر زمان الوضو بشود بايد وضو داشته باشد ولكن تعبد وجود واقعى درست نمى‏كند. آن زمان وضو تعبدى است و زمان وضو تعبدى، وضو درست نمى‏كند. فقط اين است كه آن صلاة درست مى‏شود. ديگر اعاده و قضا آن صلاة واجب نيست. بدان جهت در ما نحن فيه الان كه صلاة ظهر را فارغ شده است و صلاة عصر را هنوز شروع نكرده است در اين حال محدث است مكلف. استسحاب الحدث. نمى‏تواند دستش را به كتابت قرآن بزند. حيث اينكه استسحاب الحدث نبرده است. فقط آن تقيّد و واو الجمع استسحاب آنجا برده است. آنجا قاعده فراغ حكومت دارد كما اينكه ديروز گفتم و آن واو الجمع مى‏گويد صلاتى كه ديروز خواندى زمان الوضو بود. اما وضو هم داشتى تعبد به او نمى‏كند. زمان الوضو واقعى، وضو واقعى مى‏خواهد. اما استسحاب كه وجود واقعى درست نمى‏كند. استسحاب تعبد به شى‏ء است. زمان الوضو تعبدا وضو درست نمى‏كند. بدان جهت در ما نحن فيه مى‏فرمايد و يجب الوضو لصلواة الآتيه. نه صلواة آتيه، هر عملى كه مشروط به طهارت است بايد براى او وضو بگيرد. حتى مسح كتابت قرآن. چونكه محدث است به استسحاب الحدث. هذا كله در صورتى است كه شك در وضو بعد الفراغ من‏
الصلاة بشود. اما مسئله‏اى كه محل ابتلا مى‏شود نوعا، در اسناء الصلاة شك كرد كه وضو گرفته است، داخل اين نماز ظهر شده است كه يك ركعت خوانده است يا دو ركعت خوانده است يا بيشتر يا كمتر. فرق نمى‏كند. شك مى‏كند كه آيا وضو داشت، و وضو گرفته بود و با وضو داخل شده است يا اينكه نه، اصلا وضو ندارد و وضو نگرفته است و غفلت كرده است مع الحدث داخل شده است.
ايشان در اين صورت مى‏فرمايد كه وجب الاستيناف. وقتى كه شك كرد در اين صلاتى كه به يقين صلى‏ها، وضو دارم يا نه؟ اگر در حال شك باقى ماند كه مفروض اين است كه شك كرده است، و در حال شك باقى است آن صلاة را استيناف مى‏كند. يعنى ول مى‏كند او را. نماز را وضو مى‏گيرد دوباره از سر مى‏گيرد همان نماز را.
سؤال؟ ايشان فقيه بود اينجور فتوا داد. آن در صلاة صحيح است... قاعده فراغ وقتى كه جارى نشد و قاعده تجاوز كه جارى نشد، استسحاب نمرده است. استسحاب الحدث مى‏گويد محدث هستى، اين نماز باطل است. ثابت مى‏شود صلاة باطله، بدان جهت در ما نحن فيه ول مى‏كند بايد نماز را دوباره بخواند.
در اين صورت مى‏فرمايد بر اينكه در ما نحن فيهى كه هست وجب الاستيناف، استيناف يعنى از سر گرفتن، وضو بگيرد دوباره، نماز را از سر بگيرد بعد احتياط استحبابى مى‏كند. احتياط اين است كه او را تمام بكند چونكه بعد الفتوا است. احتياط بعد الفتوا كه ذكر شد مى‏شود احتياط استحبابى. مى‏گويد ولو احوط اين است كه او را تمام بكند، ثم صلاة را از سر بگيرد. كلام در اينجا واقع مى‏شود كه وجب الاستيناف چرا؟ چرا قاعده فراغ و تجاوز مرده است در ما نحن فيه؟ جهت اولى اين است و جهت ثانيه اين است كه اگر اينها مرده‏اند و قاعده فراغ و تجاوز جارى نيست، عمل تصحيح نمى‏شود، اين را قطع مى‏تواند بكند جايز است وجب الاستيناف بايد از سر بگيرد، چرا احتياط مستحبى اين است كه اين را ادامه بدهد؟ اين دو جهت.
ام الجهت اولى فقد ذكرنا، قاعده تجاوز فرق دارد با قاعده فراغ. قاعده فراغ در صورتى جارى مى‏شود كه اصل وجود الشى‏ء مفروغ عنه بوده باشد كه موجود شده است. ولكن شك داشته باشد كه مكلف صحيحا موجود شده است يا آن شى‏ء يا ناقصا موجود شده است. و غير تام موجود شده است. اين مفاد قاعده فراغ است. اصل الوجود مفروغ عنه بوده باشد وجودش. خوب در ما نحن فيه در وضو قاعده فراغ معنا ندارد. چونكه احتمال مى‏دهد وضو نگرفته است اصلا. اگر كسى توهم كند در ما نحن فيه مورد، مورد قاعده فراغ است آن ركعتينى كه دو ركعت را خوانده بود و بعد از خواندن او شك كرد كه وضو گرفته است بر اين نماز يا نه؟ ممكن است كسى در عالم پيدا بشود، در عالم علم و بگويد بر اينكه در آن دو ركعت قاعده علم جارى است. چونكه نمى‏داند آن دو ركعت را تاما موجود كرده است؟! وضو گرفته است دو ركعت را موجود كرده است، تام است. يا اينكه نه آن دو ركعت ناقصا موجود شده است. وضو نگرفته است و مع الحدث وارد شده است در صلاة. ممكن است كسى در عالم پيدا بشود بگويد بر اينكه خوب اين نسبت به ما مذا قاعده صلاة بود. اصل اين است كه من از آن دو ركعت فارغ شده‏ام، آنها صحيح است. خوب مى‏گوييم اين قاعده فراغ جارى نيست. چرا؟ چونكه اين لغو است. تعبد به اينكه دو ركعت صحيح است او لغو است. چرا؟ چونكه دو ركعت بعدى چه جور؟ او كه اثبات نمى‏كند دو ركعت بعدى هم صحيح است. مثل صلاة ظهر و عصر مى‏ماند. صلاة ظهر را خواند و شك كرد كه وضو داشت يا نه؟ قاعده فراغ مى‏گويد صلاة ظهر صحيح، اما صلاتى كه نخوانده‏اى آن هم صحيح؟! او را كه اثبات نمى‏كند. اين هم همين جور است آن دو ركعتى را كه خوانده‏اى او مزا است، دو ركعت بعدى چه جور؟ بدان جهت در دو ركعت بعدى استسحاب الحدث دارد. پس تعبد به اينكه آن دو ركعت اولى صحيح است آن دو ركعت اولى صحيح است، تعبد لغو مى‏شود. شما بگوييد لغو نيست. چرا؟ چونكه جلوش آب است، وقتى كه شك كرد دو ركعت را مى‏گذارد زود وضو مى‏گيرد. دو ركعت قبلى را كه شارع تعبد كرد كه وضو داشتى، دو ركعت بعدى را هم كه خودم تعبد كردم، الحمد الله رب العالمين، خدا بركت بدهد. اين هم درست نيست. چرا؟ چونكه در آن شك آن متخلل است كه تا وضو بگيرد، وضو را تمام بكند در حال صلاة است. ولو مشغول به صلاة نيست ولكن آنات متخلله است. وضو در آنات متخلله صلاة هم معتبر است. خوب اين آن كه نگذشته است. شك دارم وضو دارم يا نه؟ ما مزا، دو ركعتى است كه گذشته است. آن آنى كه شك مى‏كنم اين لم وضى. طهارت معتبر است، وضو معتبر است. قاعده فراغى كه در دو ركعت گذشته است نه اثبات مى‏كند كه دو ركعت بعدى با وضو است نه اين آن وضو دارد. به آن دو ركعت بعدى مى‏شود وضو بگيرم اما اين آن چه جور؟ اين آن طهارت بايد داشته باشد.
اين حرف آنجاهايى درست است كه شرط در آنات متخلله هم نباشد. در آنات متخلله صلاتى شرط نباشد. آنجا ممكن است بگوييم كه اين شرط را قاعده فراغ در ما مزا گفت بقيه شرط را احراز مى‏كند. و اما شرطى كه حتى، فقيه باشد نظر كند كه اين شرط عمل، شرطى است كه حتى در آنات متخلله شرط است، اگر اين نحو بوده باشد قاعده فراغ در آن ما مزا فايده‏اى ندارد. ولو وضو را در اثناء صلاة زود تجديد كند، در عرض يك دقيقه. آن يك دقيقه‏اى كه هست، آنجا بايد احراز كند كه با وضو است. مفروض اين است كه مثبتى ندارد. قاعده فراغ ما مزا را اثبات مى‏كند. نه اين آن را و ما يعطى را. بدان جهت در ما نحن فيه كسى بخواهد بگويد اين دو ركعت ما مزا قاعده فراغ جارى مى‏شود اين اشتباه محض است. ولكن ممكن است كسى بگويد كه در آن دو ركعتى كه من خوانده‏ام از نماز قاعده تجاوز در وضو جارى مى‏كنم. چه جور در اجزاء صلاتى شما مثلا مشغول قرائت فاتحه بوديد، شك كرديد كه تكبيرة الاحرام را گفته‏ام يا نه؟ يا تكبيرة الاحرام گفتيد، مشغول قرائت بوديد يا نبوديد، شك كرديد كه اقامه گفته‏ام بر اين صلاة يا نه؟ اعتنا نمى‏كنيد، ديگر دايره تجاوز داريد. مورد صحيحه زراره است. در صحيحه زراره ذكر شده است. يكى هم شك مى‏كند بعد از نماز كه وضو گرفته‏ام يا نه؟ چونكه خداوند متعال فرموده است اذا قمت من الصلاة فغسلوا وجوهكم. چه جورى كه در آن اقامه قاعده تجاوز جارى مى‏شود كذالك در وضو گرفتن براى اين صلاة قاعده تجاوز جارى مى‏شود. اين را مى‏دانيد نتيجه‏اش چيست؟ اگر قاعده تجاوز تعبد كند كه تو وضو گرفته‏اى براى صلاة عصر هم وضو گرفتن لازم نيست. چونكه قاعده تجاوز گفته است وضو گرفته‏اى و بعد از وضو گرفتن هم از من حدث صادر نشده است. دليل دلالت كرد، هر كسى كه وضو بگيرد و حدثى از او صادر نشود او على وضوء است، على طهرٍ است. بدان جهت صلاة عصر را همين جور مى‏خواند. اگر اين قاعده تجاوز تمام بشود و اين حرف صحيح بوده باشد، حكم جزء را پيدا مى‏كند. حكم اقامه را پيدا مى‏كند. در اثناء صلاة شك مى‏كند كه اقامه گفته‏ام يا نه؟ مى‏گويد گفته‏ام، يعنى بقيه را هم بياور. بقيه هم با اقامه است. وقتى كه فرض كنيد قاعده تجاوز تعبد به وجود كرد، على ان توض‏ء، تو وضو گرفته‏اى صلواة بعدى را هم مى‏خواند تا مادامى كه يقين به حدث پيدا نكند. چرا؟ چونكه موضوع محرز شد. وضو گرفته‏ام شارع گفت و شارع هم فرموده است هر كس وضو بگيرد مادامى كه از او حدثى صادر نزده است على وضوء است. كلام اين است كه اين قاعده تجاوز جارى مى‏شود يا نه؟ اين قاعده تجاوز جارى نمى‏شود. قاعده تجاوز در آن عملى جارى مى‏شود كه محلش گذشته باشد. و بعد از مذى المحلى كه هست شك كنم كه در محلش جارى شده است يا نه؟ محلش گذشته است يعنى الان اتيان بكنم فايده‏اى ندارد، باطل است. محلش قبل از اين جزئى است كه مشغول او هستم. الان بعد از قرائت، تكبيرة الاحرام بگويم اين تكبيرة الاحرام باطل است، محلش قبل القرائت است. بدان جهت صلاة باطل مى‏شود. بدان جهت در آن مواردى كه شى‏ء محلش گذشته است شك كند در آن صورت حكم مى‏شود بر اينكه شى‏ء در محلش موجود شده است. و محل شرعى وضو قبل از صلاة نيست.
صلاة مشروط به طهارت است. اگر وضو جزء بود، محل شرعى‏اش قبل از تكبيرة الاحرام بود ولكن وضو شرط است. شرط معنايش اين است كه صلاة بدون وضو صحيح نمى‏شود. يعنى انسان نماز بخواند وضو نگيرد صحيح نمى‏شود. اما وضو بگيرد نماز نخواند وضوئش صحيح است. وضو مشروط نيست كه قبل از صلاة واقع بشود. مثل الاقامه مشروط باشد كه بايد قبل تكبيرة الاحرام بايد اقامه گفت. اين وضو آن وقتى در او قاعده تجاوز در او جارى مى‏شد كه محلش گذشته باشد. بدانيد من باب مثال، كسى نماز عصرش را تمام كرد. شك كرد كه من نماز ظهر را خوانده‏ام يا نخوانده‏ام؟ آخر صلاة عصر بايد بعد از ظهر واقع بشود. در صلاة ظهر نمى‏تواند قاعده تجاوز جارى كند كه خوب محلش قبل از عصر بود، محلش گذشته است. ظهر محلش قبل العصر نيست. انسان صلاة ظهرش را بخواند، اصلا امروز نماز عصر نخواند. صلاة ظهرش صحيح است. صلاة ظهر مشروط نيست كه قبل از عصر بشود. عصر مشروط است كه بايد بعد از ظهر بشود. بدان جهت چه جور آنجا مى‏گوييد كه كسى صلاة عصرش را خواند بعد شك كرد كه صلاة ظهرش را خوانده است يا نه؟ صلاة ظهرش را بايد بخواند. چون قاعده تجاوز ندارد. شك در اصل الوضو داد، محلش هم نگذشته است. محلى مذى صلاة ظهر آن وقتى است كه غروب شمس بشود. چهار ركعت به غروب شمس بماند. اينجا هم همين جور است وضو با صلاة، صلاة مشروط است كه با وضو واقع بشود. اما وضو مشروط نيست كه قبل از صلاة واقع بشود. بدان جهت در ما نحن فيه اين من داخل صلاة شده‏ام، دو ركعت خوانده‏ام، شك مى‏كنم كه وضو در محلش موجود شد يا نه؟ وضو محل ندارد. هر وقت وضو بگيرى صحيح است. نمى‏دانم صلاة با شرطش موجود شد يا نه؟ شك من اين است، اين دو ركعتى كه خوانده‏ام با شرطش خوانده‏ام يا نه؟ آن مفاد قاعده فراغ است كه گفتيم جارى نمى‏شود.
سؤال؟ شما امروز نماز مى‏خوانيد، جلوتان هم حوض بود، آنجا نماز مى‏خوانديد. در اثناء نماز يك بادى قهرا خارج شد. زود وضو بگيريد بقيه‏اش را بخوانيد. مى‏شود؟
پس بدان جهت در ما نحن فيه قاعده تجاوز در وضو جارى نمى‏شود. وضو محلش نگذشته است. جزء نيست براى صلاة مثل اجزاء الصلاة كه بگوييم محل تكبير قبل القرائت است. قرائت قبل از ركوع است. ركوع قبل از سجود است. آن امر ارتباطى كه ديروز گفتيم متعلق به نفس الشرط نمى‏شود و فرق ما بين جزء و شرط اين است، آن امرى كه متعلق است به داخل مشروط او به ما يطلق عليه الشرط متعلق نمى‏شود. وضو امر ديگرى دارد. امر ديگرى دارد. در امر ديگر كه متعلق كرده است شارع امر را بر وضو، به ذات وضو. شارع ذات وضو را استحبابى كرده است اگر وجوب غيرى هم گفتيد يك وجوب غيرى هم دارد در وقت صلاة. ذات الوضو، شرطى ندارد. به خلاف الاقامه است. امر صلاتى ولو به اقامه متعلق شده است، چونكه اقامه داخل صلاة نيست. امر مستقلى دارد. ولكن امر كه رفته است روى اقامه نه به ذات الاقامه است. اقامه قبل از دخول فى الصلاة. امر رفته است به او. بدان جهت انسان اقامه گفته است و به نماز داخل نشده است، آن اقامه باطل است. آن عنوان ذكر، ذكر خدا است. اما به عنوان اقامه مستحبه را موجود كرده است نه باطل مى‏شود. بايد قبل از صلاة بشود. قبل از صلاة واقع بشود اقامه. بدان جهت در ما نحن فيه فرق ما بين اقامه و وضو اين است، در وضو، وضو صلاة مشروط به وضو است. ولكن وضو مشروط نيست بر اينكه قبل از صلاة بشود ولو وضو امر مستقلى دارد استحباب نفسى يا وجوب غيرى. ولكن متعلق امر مشروط نيست كه قبل از صلاة واقع بشود. و اما مسئله اقامه در مسئله اقامه اين شرط هست و جزء هم نيست وضو مثل تكبيرة الاحرام و ركوع و سجود تا بگوييم كه حكم جزء داريم، تعبد به جزء بشود، چه جور تعبد به ذات شده است، اينجا هم تعبد به ذات الوضو است نه، جزء نيست. بدان جهت محلش نگذشته است، مثل صلاة ظهر و عصر مى‏ماند. بدان جهت در ما نحن فيه نمازش را بايد دوباره بخواند وضو بگيرد. اما احتياط مستحبى چرا؟ احتياط مستحبى در ذهن مبارك ايشان اين است، چونكه صلاة فريضه را نمى‏شود قطع كرد ولو در ما نحن فيه اين صلاة فريضه صحيحه نيست ولكن به حكم ظاهرى صحيح نيست. در واقع ممكن است وضو گرفته باشد صحيح باشد. به حكم استسحاب صحيح نيست اين صلاة باطل است. ولكن محتمل است در واقع وضو گرفته است و صلاة صحيح است. چونكه محتمل است در واقع اين صلاة فريضه صحيحه واقعيه بوده باشد اين احتمال در بين هست، بدان جهت احتياط اين است كه در ما نحن فيه ولو استسحاب مى‏گويد باطل است ولكن احتياط اين است رعايت واقع را بكند. احتياط مستحب. احتمال مى‏دهد در واقع حرمت واقعيه را كه قطع كردن اين حرام بوده باشد، او را مراعات بكند.
خوب كسى نگويد مثل اينكه در ذهنشان آمده است، نگويند بر اينكه نه قطع اين صلاة واجب نيست. ولو بايد دوباره وضو بگيرد، نماز را از سر بگيرد، ولكن قطع اين صلاة جايز نيست. اين را بايد تمام كند. احتياط، احتياط وجوبى است. چرا؟ چونكه مى‏گويد عمل اجمالى دارم يا قطع آن صلاة صحيح است يا صلاتى كه بعد اعاده مى‏كنم قطع او حرام است. خوب علم اجمالى است ديگر. اگر وضو دارم قطع اين صلاة حرام است. اگر ندارم صلاتى كه بعد مى‏خوانم قطع او حرام است. بدان جهت به مقتضاى علم اجمالى كه تنجيز مى‏كند دو طرفش را اين را بايد اتمام بكند ثم بايد اعاده بكند. چرا ايشان فرموده است احتياط، احتياط استحبابى است؟ نه احتياط، احتياط استحبابى است، چرا؟ چونكه علم اجمالى منحل است. چرا؟ استسحاب الحدث مى‏گويد اين صلاة فاسد است. و بعد از اينكه اين وضو گرفت، يعنى خواست وضو بگيرد نماز بخواند، استسحاب اينكه اول ظهر در من صلاة ظهر و العصر واجب بود اگر تمام بكنم اين صلاة را كه در اثنائش شك كرده‏ام، استسحاب بعد از اين صلاة جارى مى‏شود كه اصل اين است كه صلاة ظهر و العصر را نياورده‏اى تو. آن استسحاب هم مى‏گويد آن صلاتى كه بعد بياورى او صرف الوجود است. مصداق صرف الوجود است. بدان جهت استسحاب بقاء الحدث مى‏گويد اين صرف الوجود صلاة ظهر و العصر نيست. اين مع الحدث است، داخل است. و بعد از وضو گرفتن و صلاة را خواندن و استسحاب اينكه صلاة ظهر و العصر را نخوانده‏ام اگر اتمام هم بكنم، مى‏گويد اين صرف الوجود است. بدان جهت قطع او حرام است، موضوع حرمت القطع او است. در او مى‏گويد حرام است در اين ديگرى مى‏گويد حرام نيست، اين را مى‏گويند انحلال حكمى.
در علم اجمالى ربما دو تا اصل مى‏شود در يك طرف اصل مثبت تكليف مى‏شود، در طرف ديگر نافى تكليف مى‏شود. آن علم اجمالى پوچ مى‏شود. اثر ندارد. چونكه آن علم اجمالى مى‏گويد اين را مراعات كن، اصل معتبرى است. اين اصل هم مى‏گويد كه اين اصل معتبرى است، با هم تعارض ندارند. يكى مى‏گويد اينجا تكليف است، اين هم مى‏گويد اينجا تكليف نيست. اين مثل اين دو تا اناء مى‏ماند. دو تا انائى مى‏ماند بر اينكه من علم دارم كه يكى از اينها نجس است فعلا. ولكن يا نجس همان نجس سابقى است كه اناء نجس بود، يا نه، او اگر پاك شده است اين يكى نجس شده است. استسحاب بقاء نجاست در آن اناء و استسحاب عدم ملاقات اين اناء ديگر به نجس علم اجمالى را منحل مى‏كند كه مى‏داند يكى از اينها نجس است فعلا. يا آن اولى كه از اول نجس بود او نجس است يا اگر او پاك شده است اين دومى نجس شده است. اينجا علم اجمالى اثرى ندارد. چرا؟ چونكه استسحاب مى‏گويد او در نجاستش باقى است و اين (قطع نوا) استسحاب نجاست اثبات تكليف است. وقتى كه دو تا اصل در اطراف علم اجمالى جارى شد، يكى مثبت تكليف ديگرى نافى تكليف آن اجمالى را به ديوار بزنيد، هيچ اثرى ندارد. بودش كالعدم است و اين علم اجمالى كه يا قطع اين صلاة حرام است يا اين صلاتى كه بعد بايد وضو بگيرم و بخوانم چونكه يكى از اينها فريضه واقعى است اين علم اجمالى اثرى ندارد. بدان جهت در ما نحن فيه در اثبات جواز القطع تشبص كردن بر اينكه ادله حرمت قطع الصلاة اطلاقى ندارد، مقام را نمى‏گيرد اينها را نمى‏خواهد. علم اجمالى هم باشد علم اجمالى منجز نيست، بدان جهت، احتياط، احتياط مستحبى مى‏شود. ولو قطع صلاة فريضه اين نحو بوده باشد كه احتمالش هست. اين گذشتيم بعد ايشان وارد مسئله ديگر مى‏شود در عروه كه شايد مسئله قبل الاخيره است كه شايد شخصى وضو گرفته است و تمام كرده است وضوئش را الحمد الله بعد يقين پيدا مى‏كند بر اينكه من اين وضو را كه گرفته‏ام، صورتم را به تمامى نشسته‏ام. يقين پيدا مى‏كند كه جزء را ترك كرده است. يا شرط را ترك كرده است. يقين پيدا كرده است صورت را كه شسته است از قصاص الشعر الى الزغن من الاعلى الى الاسفل نشده است، عكس كرد. يا مع المانع بود. قطع پيدا كرد بر اينكه من وقتى كه وضو مى‏گرفتم صورتم حاجب داشت، مانع داشت. قطع پيدا كرد. يك خرده اينجور ماند، بعد گفت از كجا من قطع دارم! بله اينجور نبود. صورتم همه‏اش را شسته‏ام، از اعلى به اسفل شسته‏ام. من بيخود قطع پيدا كرده‏ام. فرَغَ عن العمل و ييقن ترك الجزء باشرط او ارتكاب المانع را، بعد از تيقن آن يقينش مبدل به شك شد. شك كرد كه آيا جزء را ترك كرده است، شرط را ترك كرده است، مانعى بود يا نه؟ ايشان مى‏فرمايد حكم مى‏شود به صحت الوضو. آن يقين به فساد كه اول حاصل شد، آن يقين اثرى ندارد. چرا؟ براى اينكه اين را مى‏دانيد كه قاعده يقين اعتبارى ندارد. انسان يقين پيدا كند به شيئى بعد شك كند در همان شى‏ء، آن يقين اثرى ندارد. قاعده يقين معتبر نيست، حجت بشود. يقين مادامى كه هست حجت از عقل است. وقتى كه از بين رفت حجيتش هم از بين مى‏رود. فعلا يقين ندارد كه در آن وضو خللى بود. شك دارد، صدق مى‏كند كلما مذى من صلاتك و شكشت فيه اذا فرغت من شى‏ء و شكشت فيه، خوب شك كردم، تمام شده است شك كردم. ولو قبلا يقين داشته‏ام. مطلقات قاعده ادله فراغ حكومت دارد و حكم به صحت مى‏كنند.
اما مى‏گويد اگر عكس شد. وضو را گرفت بعد از وضو يقين پيدا كرد كه يك وضوء حسابى گرفته است كه هيچ نقصى ندارد. بعد از مدتى گفت از كجا يقين دارى كه صحيح گرفته‏اى؟ بلكه ناقص گرفته‏اى. بلكه يك جاى صورتت مانده است، يك جاى زراعت مانده است. چرا بيخود يقين پيدا كرده‏اى؟ بعد شك كرد، بعد از يقين بالصحت. مى‏گويد و اولى بجريان قاعدة الفراغ در متن عروه، اگر يقين پيدا بكند به صحت، ثم شك در صحت بكند اين اولى به جريان قاعده فراغ است. خوب چرا اولى است؟ اين اولويتش كجاست؟ يك اولويت در مقام ثبوت است. يعنى جايى كه انسان در مقام ثبوت، ثبوت در اعتبار قاعده فراغ. يقين داريم اگر شارع قاعده فراغ را در عملى معتبر بكند كه از او خارج شده بوديم و يقين پيدا كرده بوديم به فساد او بعد شك كرديم در صحت او، در آن فرض اگر شارع قاعده فراغ را معتبر بكند در آن صورتى كه يقين به صحت كرديم، بعد شك در فساد كرديم يقينا اينجا را اعتبار مى‏كند. عمل را حكم به صحت مى‏كند. در جايى كه عمل يقين به بطلان داشتم حكم به صحت او كرد بعد الشك آنجا كه يقين به صحت داشتم بعد شك كردم، اين به طريق اولى باشد حكم به صحت بشود. اين در اعتبار قاعده فراغ اقام الثوبت صحت و صلاة نيست. در آن فرض صلاة صحيح واقعى شد، در اين فرض هم صلاة صحيح واقعى مى‏شود. صحت و واقعى تابع اجزاء و شرايط و موارد است. من اعتقاد بكنم يا نكنم، اعتقاد مدخليتى ندارد. در اعتبار قاعده فراغ كه شارع قاعده فراغ را كه اعتبار كرده است اگر در صورت علم به فساد العمل ثم شك فى صحت و فساده، آنجا قاعده فراغ را اعتبار بكند آنجا كه يقين دارم به صحت عمل حين الفراغ، بعد شك كردم آنجا به طريق اولى مى‏كنم و اما عكسش به طريق اولى نيست. كه در صورتى كه يقين به صحت داشتم ثم شك كردم اينجا اعتبار بكند و اما در صورت يقين اعتبار نكند. اين امكان را ما سابقا از روايات گفتيم بسا اوقات توهم مى‏شود. آن روايت، روايت صحيحه محمد ابن مسلم بود. در جلد پنجم در ابواب خلل واقع فى الصلاة. سند را نمى‏خوانم كه روايت صحيحه بود، روايت سومى بود. محمد ابن على ابن حسين باسناده عن محمد ابن مسلم، عن ابى عبد الله عليه السلام كه گفتيم سند صدوق به محمد ابن مسلم ولو ضعيف است ولكن اين روايت را ابن ادريس از كتاب على ابن محمد ابن محبوب نقل كرده است كه كتاب محمد ابن على ابن محبوب به خط شيخ، ابن ادريس بود. و آن محمد ابن على ابن محبوب هم به سند صحيح، عن محمد ابن مسلم نقل كرده است. آنجا اينجور بود كه امام صادق فرمود اذا شكّ الرجل بعد ما صلّى فلم يدرى صلاة اربعا و كان يقينه حين النصرف انه قد اتم. يقينش اين بود كه حين الفراغ صحيح خوانده است. امام فرمود در اين صورت اعاده نمى‏كند اين كسى كه شك كرده است. يقين به صحت داشت بعد شك كرده است. ولكن اين روايت نمى‏شود قاعده فراغ را تقييد بكند. اولا اين قاعده فراغ در شك ركعات صلاة است. و ثانيا اين انصراف در ما نحن فيه به معناى فراغ نيست. كسى كه رواياتى را كه وارد بر تسليم صلاة است آن روايات را ملاحظه كند انصراف به معنا ذكر تسليمه است. يعنى موقع تسليمه خيال مى‏كرد كه تمام كرده است صلاة را. والاّ اگر خيال نمى‏كرد كه... بعد از تسليمه شك بكند، انصراف به معنى ذكر تسليمه است. اين تعبير شده است در روايات، از تسليمه اخيره كه به او مكلف خارج از صلاة مى‏شود، از او تعبير بر انصراف شده است در روايات. اصطلاح روايات است. حين الصرف يعنى حين يسلم. السلام عليكم و رحمت الله و بركاته، انصراف است. اين وقتى كه مى‏گفت اعتقادش اين بود كه صحيح بود. تمام كرده است. چونكه اعتقاد داشت كه تسليم مى‏گفت. اين فراغ بعد از انصراف مى‏شود. بعد الفراغ يقين به صحت داشته باشد اين معنا معتبر نيست در قاعده فراغ. و الله سبحان هو العالم.