جلسه 776

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:776
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
ما بين اصحابنا خلافى نيست. در استمرار الحيض و بقاء الحيض اگر دم در فضاء فرج مرئه بوده باشد ولو خارج نمى‏شود از فرجش ولكن دم در فضاء فرجش هست. اصحاب ما خلافى نيست بينشان كه به بقاء الدم و بوجود الدم فى فضاء لفرج حيض باقى است. زن پاك نشده است. و انما الكلام اصحاب ما مناقشه كرده‏اند در آنجايى كه در ابتداء الامر اگر دم از فضاء الفرج خارج بشود و بعد در فضاء الفرج استمرار كند آن زن قطعا حائض است. چونكه در ابتداء از فضاء الفرج خارج فرج شده است و بعد باقى مانده است دم موجود است در فضاء الفرج بلا اشكال در حدوث الحيض و بقاء الحيض كافى است. حتى صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف مى‏فرمايد اگر به قدر رأس الزباب كه در روايات هم هست، به مقدار رأس الابره و رأس الزباب دم خارج بشود از فرج زن حائض مى‏شود. انما الكلام در جايى است بين اصحاب كه اصل از فضاء الفرج خارج به فرج نشده است اصلا. ولكن طورى است كه زن اگر پنبه‏اى داخل كند فى فرجها، پنبه آلوده مى‏شود. آيا به مجرد اين معنا، زن حائض مى‏شود؟ الحدوث كالبقاء است. حدوث الحيض مثل بقاء الحيض است. يا اينكه در حدوث الحيض خروج معتبر است. بود دم در فضا كافى نيست. ايشان مى‏فرمايد اگر دم به مقدار رأس الابره‏اى يا زبابى خارج شد حائض است و فى غيره اشكالٌ، اگر هيچ خارج نشود.
در اتصاف مرئه به كونه حائضا اشكال است. والاحوط، احوطش هم احوط وجوبى است. و الاحوط الجمع بين الحائض بين احكام الطاهر و تروك الحائض. احوط اين است كه در آن سال چونكه دم هنوز خارج نشده است، وقت نماز است، نمازش را مى‏خواند. احكام طاهر را و تروك حائض را هم احوط اين است ترك بشود. شوهرش در آن حال نمى‏تواند مجامعت بكند اين احتياط وجوبى مى‏كند. اين فرمايش صاحب العروه است. اين معنا كه در بقاء الحيض بود دم، در فضاء الفرج كافى است كما عليه الاصحاب، عرض كردم اين اشكالى ندارد و در روايات به اين معنا تصريح شده است كه در بقاء الحيض بود دم در فضاء الفرج كافى است. اين رواياتى كه در غسل زن وارد است غسل زنى كه حائض بود، كى غسل مى‏كند؟ آن روايات دلالت مى‏كند اگر خونى در خارج نيست ولكن به مقدار رأس الزباب در فضاء الفرج هست، به نحوى كه پنبه دارد، پنبه با خود بردارد يا اسبعش را داخل كند آلوده مى‏شود اين هنوز حائض است. باب هفده از ابواب الحيض. باب وجوب استقراء الحائض كه خواهد آمد، زن هر وقت احتمال داد پاك شده است واجب است بر اينكه فحص از حالش بكند. در آنجا هست روايت اولى. محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى، عن احمد ابن محمد، عن ابن محبوب، حسن ابن محبوب، عن ابى ايوب خزاز، عن محمد ابن مسلم، عن ابى جعفر عليه السلام قال اذا ارادة الحائض عن تتغسل، وقتى كه اراده كرد حائض غسل كند فالتستدخل قطنة. يك قطنه‏اى را بر خودش داخل مى‏كند. فان خرج فيها شى‏ء مثل الدم فلا تغتسل. اگر دم مختصرى هم خارج شد غسل نمى‏كند. و ان لم ترَ شى‏ء فلتغتسل. اگر شيئى را نديد، نه دمى نيست خشك شده است ديگر در فضاء الفرج چيزى نيست، آن وقت غسل مى‏كند. در روايات ديگر هم به همين مضمون است، فعلا چونكه بحثش را مفصل خواهيم كرد بدان جهت بقيه روايات را در ما نحن فيه نمى‏خوانم. نص و فتوا متطابق است، در بقاء الحيض در فضاء الفرج كافى است و خروج‏
اعتبارى ندارد. انما الكلام در خروج است. كه آيا اين معتبر هست؟ جماعتى گفته‏اند فرقى ما بين حدوث و بقا ندارد. اگر او بقاء الحيض است آمدن دم در اول به فضاء الفرج او هم حدوث الحيض مى‏شود. چونكه بقاء و حدوث فرقى ندارند. شى‏ء وقتى كه اضافه داده شد به عدم سابقى مى‏شود حدوث وقتى كه اضافه داده شد به حدوث سابقى مى‏شود بقا. وقتى كه به آن نحو شد، مى‏شود بقاء حدوث هم همين نحو مى‏شود. ولكن در مقابل اين حرف گفته شده است كه نه، اين امر اعتبارى است شارع احكامى براى حيض معين كرده است اين منافات ندارد بر اينكه در بقاء آن نحو بوده باشد. ولكن در حدوث خروج به خارج معتبر بوده باشد.
فرموده‏اند كه در لسان روايات حيض عنوان دم الخارج است. يعنى وقتى كه دم خارج شد، متصف مى‏شود به خروج انّه دم حيض. در آن روايات داشت دمى كه هست، دم الحيض، حارٌ، يخرج بحرقة. مى‏سوزاند. اينها و هكذا المرئة هذة... آن وقتى است كه دم خارج بشود. خوب اينها مجرد دعوا است. دم حيض اين خاصيت دم حيض است كه موقع خروج مى‏سوزاند. موقع خروج زن درك مى‏كند يك چيز گرم را. حرارتش را درك مى‏كند حين الخروج به خلاف دم الاستحاضه كه او اينجور نيست، او بارد است. او حرقتى ندارد. فرموده‏اند عمده رواياتى است كه المرئة ترد الدم. دم را مى‏بيند. اين رؤيت، رؤيت در خارج الفرج است كه در خارج فرج دم را ببيند. رؤيت صدق مى‏كند. آن باطل كه، شأنه رؤيت نيست. اينكه مى‏گويد المرئة ترد الدم يعنى دم را در خارج فرج مى‏بيند. عرض مى‏كنم اين سومى هم كه ترد الدم اين هم درست نيست. چرا؟ براى اينكه ترد الدم معنايش عبارت از اين است كه در روايات دارد بر اينكه اگر حيض معنايش اين بوده باشد كه در فضاء فرج بوده باشد، فضاء فرج را مى‏بيند. قطنه‏اى وارد مى‏كند مى‏بيند هست دم. كما اينكه موقع استبرا اين كار را مى‏كرد. در روايات متعدده‏اى وارد شده است بر اينكه اىّ ما امرئة الطهر و هى قادرة على ان تغسل فى وقت الصلاة، رأة الطهر معنايش اين بود قطنه را كه برمى‏دارد مى‏بيند خون نيست. آن وقت رأة الدم چه مى‏شود؟ رأة الحيض چه مى‏شود؟ مقابل حيض است ديگر. رواياتى متعدده‏اى در ابواب مختلف تعبير شده است بر اينكه المرئة تردد بعد ايامها يا قبل ايامها... معنايش عبارت از اين است كه پنبه را كه برمى‏دارد مى‏بيند دم نيست. خوب رأة الدم چه مى‏شود؟ اين مى‏شود كه رأة الحيض، رأة الدم، المرئة ردّ يعنى پنبه را كه بردارد مى‏بيند كه بعله، خون آلود است، اين معنايش اين مى‏شود.
آنى كه به نظر قاصر ما، نمى‏دانم خودتان مى‏دانيد، به نظر قاصر ما از او مى‏شود استفاده كرد، تا مادامى كه در حدوث دم به خارج فرج نيامده است، حيض حساب نمى‏شود، زن هنوز حائض نيست، حيض آن وقتى مى‏شود كه در حدوث خارج فرج بيايد، ان روايتى است كه وارد شده است درباره شك المرئة فى حيضها. عين روايت را مى‏خوانم ببينيد چه جور است. باب چهل و چهار از ابواب الحيض. محمد ابن يعقوب، عن محمد ابن يحيى، عن محمد ابن احمد. محمد ابن احمد ابن يحيى اشعرى است، صاحب نوادر الحكمه. عن احمد ابن الحسن ابن على فضال كه احمد برادر حسن فضال است. عن احمد ابن ابن على فضال عن عَمر ابن سعيد مدائنى، عن مصدق ابن صدقه، عن عمار الثاباتى كه سند همه‏اشان ثقه هستند، متنهى چونكه فتحى هستند موثقه مى‏شود. فى المرئة تكون فى الصلاة، عن ابى عبد الله عليه السلام عمار نقل مى‏كند. فى المرئة تكون فى الصلاة، زن در حال صلاة است فتظنّ انّها هذا. ظن مى‏كند، گمان مى‏كند كه مسئله آمده است. قال تدخل يدها، فتمس الموضع. دستش را داخل كند، مسّ موضع بكند. دستش را داخل بكند مسّ موضع بكند ظاهرش عبارت از اين است كه موضع خروج را مسح بكند. ظاهرش همين است كه همان ظاهر الفرج است. فتطهر يعنى داخل تحت ثيابش بكند دستش را. دستش را به آنجا بزند. فتمس الموضع. ديد خون آلود است برمى‏گردد، مسئله تمام شده است. و ان لم ترَ شى‏ء، شيئى نديد صلاتش را تمام مى‏كند. اين ظاهر اينكه تدخل يدها فتمس الموضع ظاهرش مسّ آن مخرج است. يعنى مخرجى كه عبارت از منتهى الفرج است. كه خارج از فرج مى‏شود.
اين را داريم، ظاهر اين روايت اين است كه تا مادامى كه بيرون نيامده است حكم حيض را ندارد. اگر اين روايت را كسى قبول كرد فهو، والاّ فتوا همان مى‏شود كه ايشان در عروه فرموده است كه بايد جمع كند ما بين احكام حائض و احكام طاهر را.
اينكه بايد جمع بكند نه اينكه در مسئله اصل عملى مى‏شود و اصل عملى موجب احتياط است. اين نيست مراد. بلكه مراد اين است كه اگر اين رواياتى كه وارد شده است در حيض، از اين روايات چيزى نفهميدى، نوبت اگر به اصل عملى رسيد، در ما نحن فيهى كه هست نوبت به اصل عملى رسيد، استسحاب طهر المرئه جارى نمى‏شود كه بگوييم اين زن قبل از اينكه خون به آن فضاء فرجش برسد قطعا حائض نبود. الان نمى‏دانيم وقتى كه به فضاء فرج رسيده است كه انگشت بكند يا قطنه را وارد بكند، ظاهر مى‏شود يا ديده مى‏شود، نمى‏دانيم حائض است يا نه؟ استسحاب بكنيم طهرش را كه حائض نشده است. اين استسحاب جارى نمى‏شود. چرا؟ چونكه شبهه، شبهه مفهوميه است. استسحاب كما ذكرنا در شبهات مصداقيه جارى مى‏شود كه انسان وجود خارجيه نمى‏داند كه در خارج چيست. اين زن در خارج شكى ندارد. مى‏داند كه در خارج از فرج، فرجش خون نيست و در فضاى فرجش كه فضاى رحم حساب مى‏شود، آنجا خون است. اين خارج شكى ندارد. يك زمانى بود خون در فضاء فرج نبود، الان قطعا هست. آنى كه شك داريم در عنوان حيض است كه آيا به اين حالت عنوان حيض و معنى الحيض شامل مى‏شود يا معناى طهر شامل است. اگر نتوانستيم از روايات و خصوصا اين روايتى كه عرض كردم، از اين مطلبى را استفاده كنيم در شك مانديم آن وقت استسحاب طهر جارى نيست. وقتى كه جارى نشد، زن علم اجمالى دارد، وقتى كه خون آمده است به فضاء فرجش علم دارد اجمالا يا صلاة واجب است، يا تمكين به زوجش حرام است در اين حال. علم اجمالى دارد به تكليف. مكثش در مساجد حرام است. يا صلاة واجب است اگر طاهر باشد يا اگر حائض باشد آنها حرام است. مقتضاى اين علم اجمالى اين است كه جمع بكند ما بين تروك الحائض و واجبات طاهر كه صلاة را اتيان كند.
چونكه در ما نحن فيه استسحاب مجرا ندارد به قاعده اشتغال نوبت مى‏رسد. ولكن به قاعده‏ئ اشتغال هم نوبت نمى‏رسد. چونكه اصل در ما نحن فيه به اصل عملى نوبت نمى‏رسد. چرا؟ براى اينكه مطلقات و عموماتى كه وارد شده است در وجوب الصلاة و الصوم، و حرمت فرض كنيد وطى الحائض اينها همه آنها همين جور است كه شك داريم كه آن مطلقاتى كه وارد شده است در عقيم الصلاة اذا ذالت الشمس وجبت و الطهور اين معنايش اين است كه براى همه مكلفين واجب مى‏شود، براى همه عاقل و بالغ‏ها واجب مى‏شود. از اين خارج شده است، آن زنى كه عند دخول الوقت دم خارج فرجش آمده بود. او قطعا خارج شده است، مثل صبى و مثل مجنون خارج شده است از اين اذا دخل ذالت الشمس وجبت الصلاة و الطهور مقتضايش اين است كه نه، صلاة واجب است براى اين اتيان بكند. اصل عملى نيست. تمسك به اطلاق است. سؤال؟... ما كى گفتيم، كلام ما اين است شبهه موضوعى نيست. شبهه اين است آنى كه شارع گفته است زن حائض شد... او در بقاء بود. عرض كردم عند بقاء الحيض بود دم در فضا كافى است. او مسئله ديگرى است كه كلام در حدوث حيض است كه آيا در حدوث حيض هم معتبر است بر اينكه در فضاء فم بوده باشد، همين حدوث حيض شده است، اين كافى است؟ يا نه در حدوث حيض بايد بيرون بيايد دم. بيرون فرج بيايد. مى‏گويم اين شبهه مفهومى است موضوعى نيست كه فحص كند. مى‏داند دم در فضاء فرجش هست فحص كند. از چه فحص كند؟
وقتى كه زن مى‏داند كه دم در فضاء فرجش هست از چه فحص كند؟ حكم را مى‏پرسد كه اين من حائض شده‏ام يا نه؟ كلام در حكم شرعى اين زن است. اين زن به حسب ادله شرعيه حائض هست يا حائض نيست؟
عرض مى‏كنم اگر ادله حيض مجمل شد نتوانستيم از اينها استظهار كنيم كه خروج دم معتبر است مثل خروج منى كه‏
ايشان مى‏گويد يا خروج معتبر نيست فقط در فضا بودن كافى است، عرض كردم استسحاب طهور نمى‏شود. شبهه مفهومى است. وقتى كه استسحاب جارى نشد علم اجمالى دارد، هم مجتهد آن زن، هم خود آن زن. يا بر من واجب است بر من نماز خواندن يا حرام است مجامعت با شوهر. مكث فى المساجد. علم اجمالى دارد. مقتضاى اين علم اجمالى جمع ما بين احكام طاهر و محرمات حائض است. الاّ اينكه عرض كرديم نوبت به اصل عملى نمى‏رسد در اين مقام كه نوبت به اشتغال برسد. چونكه آن ادله‏اى كه مى‏گويد اذا ذالت الشمس وجبت الصلاة و الطهور. اينها مطلق است، يعنى براى بالغين و عاقلين، مرد بوده باشند يا زن، صلاة واجب است در اين وقت. از اين خارج شده است آن زنى كه اذا ذالت، دمش بيايد بيرون. او قطعا خارج شده است. بر او صلاة واجب نيست. اما آنى كه نه، دمش هنوز در فضاء فرج است تا آخر وقت هم بيرون نمى‏آيد، همان در فضاء فرج مانده است. شك داريم او خارج است يا نه؟ مقتضايش اين است كه اذا ذالت الشمس وجبت الصلاة و الطهور و هكذا اطلاقات در صوم. مقتضايش اين است كه واجب است. ولكن از آن طرف هم در ما نحن فيه ادله‏اى كه گفته است بر اينكه... واجب است در حيض و حرام است يحرم على الحائض المكث على المساجد. اين شبهه مفهوميه است، نمى‏دانيم اين زن حائض است يا نه؟ اصل اين ادله‏اى كه هست، اين ادله شمولش بر اين معلوم نيست. چونكه بايد عنوان محرز بشود كه اين حائض است، تا اين ادله بگيرد. چونكه اين ادله نمى‏گيرد، آن ادله وقتى كه نگرفت، يعنى نفهميديم، احراز نكرديم شمولش را، مى‏شود شبهه، شبهه حكمى. شبهه حكمى كه آيا زن دمش در فضاء فرج بماند، بيرون نيايد اصلا، از اول بيرون نيامده است، اين حائض است يا حائض نيست؟ يعنى بر اين مكث فى المساجد حرام است، مجامعت با شوهرش حرام است يا نيست؟ مى‏شود شبهه مفهومى. شبهه مفهومى داخل شبهه حكمى است. بعد الفحض مفروض اين است فحص كرد، مجتهد دليل پيدا نكرد. روايت مجمل بود. رجوع مى‏كند به رفعا امة ما لا يعلمون. مقتضايش اين است نه، حرام نيست. چونكه مقتضايش همين است.
اگر بنا بود در ما نحن فيه، برائت هم نمى‏خواهد. چونكه عموماتى انّا شئتم اطلاق دارد كه هر وقت بخواهيد، هر زمانى بخواهيد از اين فقط خارج شده است، از اين و انّا شيتم مطلقات خارج شده است زمان خروج دم. وقتى كه خروج دم نشد، تمسك به مطلقات مى‏كنيم. بدان جهت در ما نحن فيه نوبت به قاعده اشتغال نمى‏رسد. چونكه در ناحيه اعمال طاهر مطلقات است و در ناحيه اعمال محرمات حائض شبهه، مفهومى است. رجوع به اصل برائت مى‏شود بعد الفحص و اگر اصل برائت هم نمى‏خواهيم حليه آن ادله‏اى كه دخالت مى‏كنند بر ترغيب آن مساجد از او فقط خارج شده است جنب و حائض معلوم نيست كه اين را بگيرد و هكذا آن اطلاقاتى كه دلالت مى‏كند بر اينكه، جايز است بر اينكه، جايز است وطى انّا شئتم، جايز است الاّ اين مقدار قدر متيقن خارج شده است كه زمان دم است.
بدان جهت آنى كه در عروه فرموده است از احتياط اين از باب عدم الافتاء است. چونكه گفتيم بر فقيه لازم نيست كه فتوا بدهد. بدان جهت در ما نحن فيه چونكه فتوا نمى‏دهند حكم مى‏كند به احتياط كما ذكرنا. اين احتياط ايشان در مسئله، از باب عدم الافتاء است. نه اينكه در ما نحن فيه اگر بنا شد فتوا بدهد فقيه بايد بگويد كه فتوا ندهد بگويد احتياط بكند. بعد ايشان در ذيل كلامش صاحب العره قدس الله نفسه الشريف دارد، فرقى نمى‏كند اين دم حيض وقتى كه خارج از فرج شد ولو به مقدار الرأس الابرة و الزباب محكوم مى‏شود به حيض، فرقى نمى‏كند. مخرج اصلى بوده باشد يا مخرج عارضى بوده باشد. مثل اينكه زنى مثلا عمل كرده‏اند از آن جاى ديگرى راه گذاشته‏اند، يا طبيعة خودش يك راه ديگرى داشت، از او خارج مى‏شود غير متعارف، فرقى نمى‏كند. آن مخرجى كه غير طبيعى است معتاد بشود، چه آن مخرج طبيعى مسدود بشود، چه نشود، معتاد بشود شبهه‏اى ندارد صدق مى‏كند اين عناوينى كه گفته است، المرئة تطمز، ترد الدم و امثال ذالك. صدق مى‏كند وقتى كه از آنها خارج شد. مجرا است ديگر. مجرا خيلى مدخليتى‏
ندارد. چونكه دم الحيض، دم خاصى است كه از عروق رحم خارج مى‏شود، مى‏گويند اين كافى است يا كافى نيست؟ همان شبهه است. شبهه آن وقتى است كه خودش خارج بشود. اين است، همان شبهه مفهوميه است. ممكن است كسى بگويد اينجا بعيد نيست ديگر حائض بشود. مثل كسى است كه منى او حركت كرده است بعد عثر كرده است ذكرش را، خارج شده است قطره‏اى، مثل او است. ولكن بما اينكه حيض با منى فرق دارد، بدان جهت حكم منى را اينجا نمى‏توان اتيان كرد. همان شبهه، شبهه مفهومى است سر جاى خودش باقى مى‏ماند.
اگر استفاده شد كما اينكه بعضى‏ها فتوا داده‏اند كه خصوصا اين روايتى كه پيدا كرديم از اين روايت استفاده شد كه خروج معتبر است، احكام حيض بر اينها بار نمى‏شود. مادامى كه بيرون نيامده است حيض بار نمى‏شود. عرض مى‏كنم بعد ايشان صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف در مقام، مسئله ديگرى را عنوان مى‏فرمايند كه آن مسئله ديگر را شروع مى‏كنيم.
عرض مى‏كنم بر اينكه خونى كه از فرج زن خارج مى‏شود، اين سه صورت دارد. يك وقت اين است كه زن خودش مى‏داند كه او چه خونى است كه خارج مى‏شود. او محل كلام ما نيست. اين مسئله شبهه موضوعى است كه بعله، خون استحاضه معلوم است، خون حيض معلوم است، خون بكارت معلوم است. خون جراحت و زخم معلوم است. آنجاهايى كه معلوم بشود، ولو بواسطه امارات علم پيدا كند كه زن اين خونش، خون حيض است چه علم وجدانى پيدا كند، چه علم تعبدى پيدا كند، مثل آن خون ديد در ايام عادت و نحو ذالك. آنها را اگر بداند محل كلام نيست. انما الكلام در جايى است كه خونى از زن خارج مى‏شود، نمى‏داند اين خون چه خونى است. صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف براى اين خون مشتبه كه شبهه، شبهه موضوعى است سه صورت ذكر مى‏فرمايد. صورت اول اين است كه همان صورت متعارف است كه اين خون، خون حيض است يا خون استحاضه. اين يك صورت. صورت ديگر اين است كه نمى‏داند اين خون، خون حيض است يا بكارت است. مثل دخترى كه فعلا شوهر نكرده بود. شب عروسى بود وقتى دخول به او شد شروع كرد به خون آمدن. نمى‏داند خون حيض است كه ايام عادتش نزديك بود، او شروع كرد به آمدن يا اينكه نه اين خون، خون بكارت است دارد مى‏آيد. اين مشتبه مى‏شود دم ما بين دم الحيض و دم البكارت. ثالثة مى‏داند كه بكارت ندارد. بكارتش چند سال است كه از بين رفته است. ولكن خونى از او خارج مى‏شود زخم دارد، نمى‏داند اين خون از زخم خارج مى‏شود يا خون حيض است كه خارج مى‏شود. اين سه صورت است. صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف مى‏فرمايد اگر دم، مردد شد ما بين الحيض و الاستحاضه رجوع به اوصاف مى‏كند. اگر دم اوصاف حيض را دارد، احمر است يا اصفر است، حار است، خودش هم حرقة دارد، اگر اين اوصاف حيض را دارد حيض است. والاّ اگر اوصاف حيض را نداشته باشد، زن اگر ذى العاده بشود و دمى كه از او خارج مى‏شود در ايام عادت بشود ولو اوصاف حيض را ندارد، شك مى‏كند در ايام عادتش اين دم اصفرى كه خارج مى‏شود دم حيض است يا دم استحاضه؟ اگر در ايام عادتش بوده باشد ولو اوصاف حيض را نداشته باشد، دم حيض است باز. و الاّ يعنى اگر اوصاف حيض را نداشت، اگر در ايام عادتش بوده باشد دم حيض است. والاّ اگر ايام عادت نبوده باشد و به صفات حيض نيست، صفات استحاضه است، فهى استحاضة. آن زن، زن مستحاضه است، دمش دم مستحاضه است. اينى كه ايشان فرموده است، اين كليت ندارد كما سيظهر. چونكه دم به اوصاف حيض شد و شرايط حيض را هم داشت هميشه اوصاف حيض را داشت، حيض نمى‏شود. بايد شرايط حيض را هم داشته باشد. مثل اينكه زنى شروع كرد خون ديدن. خودش هم اوصاف حيض را دارد. احمر است، حار است، هم حرقة دارد ولكن حساب كرد ديد كه حيض سابقى شش روز تمام شده است. اقل طهر فاصله نشده است. خواهيم گفت اين حيض نيست. محكوم به استحاضه است. ولو اوصاف حيض را دارد. ولكن در ايام عادتش هم نيست، ولكن احكام حيض را ندارد.
حتى اگر در ايام عادتش هم بود سابقا خوانيد در ايام غير عادتش به اوصاف الحيض و به شرايط الحيض، ده روز از او نگذشته است ايام عادتش رسيد، دوباره خون ديد. خون ثانى حيض نيست. بدان جهت اينجور است كه اين كليت ندارد، هميشه خون به اوصاف شد ايام عادتش نشد حيض است. ايام عادتش شد باز حيض است. والاّ استحاضه است. اين كليت ندارد. نظر مرحوم صاحب العروه از اين فرمايش تمهيد بر آن دو قسم ديگر است كه خون مردد بشود ما بين الحيض و العذره يا ما بين القرحة و الحيض، حكم آنها را مى‏خواهد بگويد. اينها حكمش فى ما بعد مفصل خواهد آمد. آنجا كه امر داير است ما بين الحيض و الاستحاضه. بدان جهت على تفسيرى كه فى ما بعد مى‏آيد انما الكلام در ما نحن فيه در دو مرحله واقع مى‏شود، مرحله اولى اشتباه دم الحيض به دم العذره. به دم عذره مشتبه بشود، دومى اشتباه دم الحيض به دم القرحه كه مرحله دومى است. فعلا كلام ما در مرحله اولى است. اصحاب ما، اينجور گفته‏اند اگر دم مشتبه بشود براى زن كه دم بكارت است، چونكه بكارت از بين رفته است آن دم مى‏آيد يا دم، دم حيض است اگر مشتبه بشود و نداند كدام يكى است، پنبه‏اى با خودش برمى‏دارد و داخل فرجش مى‏كند و مقدارى صبر مى‏كند كه دم بيايد به طرف قطنه. وقتى كه دم آورد او را يواش بيرون مى‏كند. اگر ديد خون پنبه را احاطه كرده است. در آن نفوذ نكرده است اين باشد فان كانت مطوقة فهى دم عذرة. آن دم، دم بكارت است و اما اگر فرو رفته باشد و احتمال استحاضه نباشد يا حيض است يا عذره حكم ميشود بانه حيض. اصحاب ما اين را گفته‏اند، فقط آنى كه من مى‏دانم مقدس اردبيلى قدس الله نفسه الشريف فرموده است اينجور نيست. مطوقه بودن دليل نمى‏شود كه اين دم بكارت است. و رقبه روايت. ولو روايت دارد الاّ انّه اين دليل نمى‏شود. ايشان منكر شده است، فرموده است كه نه بايد رجوع به ساير صفات و العلامات بشود.
غير از مقدس اردبيلى كسى نمى‏دانم كه خدشه‏اى در اين حكم كرده باشد. اصل در ما نحن فيه در مسئله رواياتى است كه در آن روايات در ما نحن فيه وارد است. يكى از آن روايات در باب دوم ما يعرف به دم الحيض عن دم عن عذره، آنى كه شناخته مى‏شود دم الحيض عن دم العذره يعنى بكارت. و حكم كل واحد منهما. روايت اولى را مى‏خوانم محمد ابن يعقوب، عن على ابن ابراهيم از پدرش اين يك سند. محمد ابن يعقوب عن عدة مع اصحابنا محمد ابن خالد جميعا عن محمد ابن خالد كه پدرش است و محمد ابن مسلم جميعا عن خلف ابن حماد كوفى كه روايت من حيث السند صحيحه است. محمد ابن خالد همان محمد ابن خالد برقى پدر احمد است. عن ابى عبد الله، خلف ابن حماد كوفى فى حديث قال دخلت على اب الحسن موسى ابن جعفر عليه السلام به منا. در منا خدمت ايشان رسيدم فقلت له ان رجلا من مواليك، قال انّ رجلا من مواليك تزوج جارية. مردى از موالى تو جاريه‏اى را، دخترى را گرفته است، مبارك بشود. معصرا، معصرا آنى را مى‏گويند كه دخل فى عصر الحيض. تا حال نديده بود. ولكن دخل فى اصل الحيض. يعنى زمان حيضش شده است. داخل شده است در سنى كه زمان حيض است. اين معلوم مى‏شود كه نه سالش را تمام كرده است كه دخولش هم جايز است. فلما افتزه‏ها، وقتى كه اين موالى تو رحم نكرد، آن كار را كرد، سار الدم. دم سيلان پيدا كرد. فمكث سائلا لا ينقطع نحو من عشرة ايام. ده روز پى در پى اين خون آمده است. و ان القوابل اختلفنا فى ذالك. ماماها اختلاف كرده‏اند. به آنها رجوع مى‏كنند كه در اين قضيه چه حكمتى هست. فقال بعضهنّ دم الحيض اين دم حيض است. و قال بعضهنّ دم عذره. دم عذره هم طول مى‏كشد، عيب ندارد. و انّ القوابل اختلفنا اينجور گفته‏اند. چكار بكند زن؟ شبهه، شبهه موضوعى است ديگر. حيض باشد حكمش معلوم است، آن يكى هم باشد كه حكمش معلوم است. قال فالتتق الله. فالتقق الله امر است. اين زن بايد تقوا كند. يعنى رجوع به اصل عملى در اينجا جايز نيست كه استسحاب بكند طهرش را. اصل اين است كه من حائض نشده‏ام اين دم كه هست ممكن است عذره باشد، نجس است مى‏شويم. اصل اين است كه حائض نشده‏ام. اصل جارى نمى‏شود. القاء اصل عملى است.
فالتتق الله فان كان من دم الحيض فالتمسك ان الصلاة حتى تردد، و اليمسك... و ان كان العذره فالتتق الله، كه بايد نماز بخواند و لتوض‏ء و تصلى يعطى‏ها... فقلت و كيف لهم يعلمون. چه جور، از كجا مى‏فهمند كه اين چه جور است؟ به امام عرض كردم. و كيف لهم ان يعلم ما هو حتى ما ينبقى. حكم را مى‏دانم، موضوع را از كجا بدانم.
در اين صورت امام عليه السلام اينجور دارد در روايت فالتمت يمينا و شمالا، منا بود ديگر همه بودند. آن اهل تقيه و آنها بودند. فالتفت يمينا و شمالا من... مخافت ان يسمع كلامه احد كلامش را كسى بشوند از آن نارواها ثم نهدى على، يك خرد بلند شد به طرف من. فقال يا خلف، سرّ الله فلا تضيعه. اينكه به تو مى‏گويم سرّ الله است، اضائه نكنى. پخش نكنى و لا تعلم هذه الخلق. اينها كه عدو است به اينها اطلاع ندهى و لا تعلم هذا الخلق اصول دين الله يعنى احكام دين الله را فضو... بگذاريد در گمراه بودنش بماند. ثم عقد يده اليسرى تسعين. امام عليه السلام با يد يسرائش تسعين درست كرد. تسعين درست كردن يعنى اين سبابه را به آن انتهاى بند ابهام گذاشت، مى‏شود تسعين. تسعين به شرط تسعين مى‏شود يا انگشت‏ها ده حساب مى‏شود. 10، 20، 30، 40، 50، 60، 70، 80، 90، در 90 عقد كرد. آن وقت فرمود در اينجا فرو مى‏كنند او را. ثم عقد يده اليسرى تسعين ثم قال فستدخل قطنة ثم تدها در همين جا مليّا، ثم تخرجها، اخراجا رقيقا كه يواش آن پنبه را بيرون بياورد. و ان كان الدم مطوقة فى القطنه فهو من العذره. اگر مطوق بود در قطنه عذره مى‏شود و ان كان مستنقا فى القطنة فهو من الحيض. قال... اينجور علامت واضح فرح من را سبك كردم. گريه كردم فلما سكن بكائى، قال ما ابكك، چه چيز تو را گريه انداخت؟ قلت جعلت فداه، من هذا غيره، كه مى‏داند اين را غير از تو؟ قال فعرف عليه السماء. قال انى، علم از خودم نيست. ما اخبرك الا من رسول الله عن جبرئيل، عن الله عزوجل. اين يك صحيحه و صحيحه ديگر انشاء الله بعد.