جلسه 685
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:685 ب
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه قدس الله نفسه در مقام فروعى را ذكر مىكند كه بعضى از آن فروع محل ابتلا كثير است. فروعى كه در مقام ذكر مىكند يك فرع اين است كه مكلف در اعضا الوضو جرحى او قرحى يا كثرى ندارد. ولكن بما اين كه بر عضوى از اعضايش آب رساندن مضر است، آن عضو را يا جبيره كرده است، بسته است. مثل اين كه استخوان زراعش اگر آب به او برسد درد مىكند. نه كثرى هست، نه قرحى هست، نه جرحى هست. روى اين اساس اين را بسته است. كما اين كه كثيراً اتفاق مىافتد در بعضى اشخاص. موضعى از بدنش را مىبندند چون كه درد دارد. سرما به او اذيت مىكند. استخوانش درد مىگيرد.
ايشان مىفرمايد اذا كان استعمال الماء مضراً من غير جرحٍ و قرحٍ و كثر در اين صورت مكلّف مىفرمايد بر اين كه تيمم مىكند براى صلاتش و اين وضو جبيرهاى را هم مىگيرد. كانّ اين وضو جبيرهاى آن اطرافى كه اين جبيره را ندارد ساير المواضع آنها را مىشورد و روى اين جبيره مسح مىكند. و ظاهر عبارتش هم احتياط استحبابى است. در اين صورت احتياط اين است كه اين نحو را بكند. دارد بر اين كه اذا لم يكن جرحٌ و لا قرحٌ و لا كثر كان يضرّه استعمال الماء در اين صورت لمرضٍ آخر هل حكم هو التيمم. فتوا است. لكنّ الاحوط ضمّ الوضوء مع وضع خرقةٍ و المسح عليها. اگر آن موضع باز است پارچه مىگذارد روى او و روى او مسح مىكند. خودش جبيره دارد. بسته است. روى آن جبيره مسح مىكند. اين احتياط، احتياط استحبابى را مىكند. فالحكم هو التيمم يعنى وظيفهاش تيمم است. قهراً اين احتياط، احتياط استحبابى مىشود. خوب چرا اين حكمش تيمم است؟ معلوم است بر اين كه رواياتى كه در جبيره وارد بود، آن كسى كه كثر داشت و قرحى داشت و جرحى داشت به آن شخص فرمود كه اگر شستن ضرر دارد موضع الجرح و القرح و عضو مكثور را شستن ضرر دارد، به آن شخص فرمود بر اين كه مسح بر جبيره كند يا حول القرح و الجرح را بشورد. به آن بيانى كه عرض كرديم. و بما اين كه در ما نحن فيه شخص هيچ گاه كثر و قرح و جرحى ندارد مجرّد اين كه اين استخوان زراعم حسّاسيت دارد آب برسد، هوا بخورد درد مىگيرد، روى اين حرف بسته است اين را، اين مشمول روايات نيست. پس وجه احتياط استحبابى چه بوده باشد؟ قاعده اوليه فلم تجدوا ماءً و ان كنتم مرضا او على سفرٍ او جاء احدكم من الغايت تا اين كه مىفرمايد فلم تجدوا ماءً فتيمموا وظيفه اين شخص تيمم است. چون كه بر وضو كه غسلتان و مسحتان است تمكن ندارد. كانّ اين يك مرضى دارد. درد استخوان دارد. حكمش تيمم است. و استعمال الماء مضر است. فلم تجدوا يعنى لم تتمكّنوا متمكن نباشى بر شستن به قرينه مرضا آن وقت فتيمموا تيمم بكنى. وجه اين كه در ما نحن فيه احتياط استحبابى كرده است، وجه احتياط استحبابى چه بوده باشد؟
وجه احتياط استحبابى اين است كه شيخ انصارى قدس الله نفسه الشّريف در طهارتش ادعا فرموده است ملاك اين كه شارع در اين موارد امر به وضو جبيرهاى كرده است، ملاك ضرر الماء است بر آن عضو. ملاك ضرر الماء است كه آب را نمىتواند بر عضو برساند. آن ملاك در ما نحن فيه هم موجود است كه آب مضر است بر آن عضو. اين را هم كه مىدانيد روايات تمام ملاك اين است كه ضرر رساندن مدخليت دارد. امّا تمام الملاك او است يا بايد قرح و جرح و كثرى بوده
باشد، روايات ظاهرش اين است كه در اين موارد وارد بود. يك قاعده كليّهاى در اين روايات نيست. به صاحب القرح فرمود اذا اضرّه الماء فاليمسح على جبيرة. به آن كثير فرمود اذا خاف على نفسه فاليمسح على جبائره. اگر كثير بود اين شخص كثر ندارد كه. به آن جريح فرمود كه او الجرح يغسل ما حول اين جرح كه ندارد. بدان جهت قاعده اوليه در ما نحن فيه حكومت دارد. يك چيزى را بگويم ياد داشته باشيد. يك صورت را استثنا مىكنيم و آن جايى است كه آن عضوى را كه بسته است دوا گذاشته باشد. يا اصلاً نبسته هم. دوايى هست. يك چيزهايى است كه براى درد موضع مىچسبانند. اسامى خاصّهاى هم دارد كه دوا است كه چسبانده است. چون كه دوا...نايلون است و آن نايلون را پيچيده است روى بدنش كه دوا اگر گذاشته باشد عيبى ندارد. حكم جبيره جارى مىشود. چرا؟ آن عضوى كه...بالدّوا هست، دوا به او ماليدهاند، آن حكم جبيره را دارد كما اين كه به اين معنا عضو...بالدوا حكم جبيره را دارد دلالت مىكند بر اين معنا صحيحة الوشّاح. صحيحه وشاح روايت 9 است در همان باب 39 و باسناد الشّيخ عن سعد ابن عبد الله اشعرى عن احمد ابن محمد، احمد ابن محمد ابن عيسى يا خالد فرقى نمىكند. هر كدام باشد عيبى ندارد. عن الحسن ابن على الوشّاح كه از اجلاّ است از اصحاب امام رضا سلام الله عليه است قال سألت ابا الحسن (ع) عن الدوا اذا كان على يديه الرّجل ايجزيه ان يمسح على...الدوا؟ قال نعم. يجزيه ان يمسح عليه. آن دوايى كه ماليده است روى او مسح كند عيبى ندارد. آن جا هم باز يك صحيحه ديگرى كه شايد همين صحيحه بوده باشد كه به رواه الصّدوق فى عيوب الاخبار عن ابيه عن سعد ابن عبد الله عن احمد ابن محمد ابن عيسى عن الحسن ابن ولى الوشّاح عن الاب الحسن الرّضا (ع). قال سألته عن الدوا يكون على يد الرّجل ايجزيه ان يمسح فى الوضو ان الدوا كه عوض غسل است. چون كه در دستش است. دستش شستن مىخواهد. امام(ع) فرمود بر دوا...عليه قال نعم يمسح عليه و يجزيه. اين مكفى مىشود. روى اين اساس آن باندهايى كه دوا حساب مىشود، شامل بر دوا هستند و بر عضو بسته مىشوند اين حكم جبيره را دارد.
اين معنا از روايات استفاده مىشود و فرقى هم نمىكند كه دوا زير پارچهاى يا نايلونى بوده باشد يا اين كه نبوده باشد. اين نوارهايى كه فى يومنا هذا مرسوم است كه اينها را بر جسم مىگذارند اگر كندن او ضررى داشته باشد بر عضو چون كه مجروح است و نحو ذالك است و مجروح هم نيست چون كه بر جرح مىگذارند. روى آنها مسح كنند كه كندن آنها ضرر دارد كافى است. هم جرح است، هم...الدوا است. اگر جرح خالص بود مىگفتيم حولش را بشورد. چون كه جبيره دارد دوا صدق مىكند، بايد رويش مسح بشود. اين مسأله گذشت. ايشان متعرض مىشود به مسأله اخرايى. آن مسأله اخرى اين است كه باز مواضع الوضو سالم است. نه در وجهش نه در يد از مرفغ تا انگشتنانش هيچ زخم و قرحى نيست. قرح بالاتر از زراع است. ولكن زخمى است، يا جرحى است كه اگر زراع را بشورد ولو زراع سالم است، ولكن در ما نحن فيه كه هست زرارع را بشورد، او متضرر مىشود. آن قرح جرح به او ضرر مىكند. شستن اين دست به او ضرر مىكند. اين امرى است كه اتفاق مىافتد. انسان ولو مناسبتش را خيلى نمىفهمد ولكن آن اهلش مىفهمند آنهايى كه اطبا هستند آنها وجهش را هم ربما مىفهمند. بدان جهت در ما نحن فيه وضو گرفتن ضررى است ولكن در اعضاء وضو چيزى ندارد از زخم و كثر. اين از مورد روايات خارج است. مورد روايات در جايى است كه ايصال الماء الى القرح ايذا داشته باشد. ضرر داشته باشد. يا كندن جبيره و شستن تحتش بر ايصال ماء به تحت الجبيره اين ضررى داشته باشد. اين جا نه جبيره دارد، نه قرحى دارد. اين شستن به قرحى كه در جاى ديگر است و او شسته نمىشود به او ضرر دارد. اين خارج از مشمول روايات است. حكم در ما نحن فيه كه هست حكم در ما نحن فيه تيمم است. احتياط مستحبى هم نمىكند صاحب العروه. تعين دارد تيمم. چون كه معلوم است كه از مورد اخبار خارج است. ولكن اگر آن وجهى را كه شيخ فرموده است كسى او را ملتزم بشود، باز آن وجه اين جا نمىآيد. چون كه آن وجه اين بود كه آب رساندن به عضو ضرر دارد. عضوى كه قرح و جرح و كثر ندارد به آن عضو ضرر مىرساند. نه اين جا اينجور نيست. او را هم بگوييم در ما نحن فيه جاى احتياط نيست. چرا؟ چون كه در ما نحن فيه شستن زراع ضرر نمىرساند. ضرر بر قرح مىرسد كه فوق الزّراع است. بدان جهت اگر كسى از شما پرسيد چه فرق است ما بين اين مسأله و مسأله متقدمه. در مسأله متقدمه اين از همان نكاتى است كه اجتهاد شخص را با آنها امتحان مىكنند. چه فرق است بين اين مسأله و مسأله متقدمه كه در مسأله متقدمه احتياط استحبابى كرد به وضو جبيرهاى آن جايى كه دستش قرح و جرح نداشت ولكن آب ضرر مىرساند. و ما بين اين مسأله كه باز دستش قرح و جرح ندارد ولكن آب ضرر مىرساند به آن قرح كه در جاى ديگر است. اين جا احتياط نفرمود.
سرّش اين است كه آن وجهى را كه شيخ قدس الله نفسه الشّريف براى تعدّى ذكر كرده بود آن وجه در اين جا نمىآيد. چون كه به خود عضو ضرر نمىرساند. ضرر به جاى ديگرى مىرساند. بدان جهت در ما نحن فيه وظيفه تيمم است. اين مثل آن شخصى است كه هر وقت وضو بگيرد سردرد شديد مىگيرد. اين مريض است. اين شخص، شخص مريضى است. يا مريض هم نباشد اين لم تجدوا است. چون كه ضرر دارد. درد سر شديدى است كه وضو گرفتن برايش حرجى يا ضررى است. فتيمموا مىشود و داخل فلم تجدوا مىشود. اين هم تمام شد. بعد ايشان متعرّض مىشود مسأله...را. كسى كه چشمش درد مىكند. هيجان كرده است كه چشم درد است. اين را دو قسم مىكنند. يك وقت مىفرمايد بر اين كه اين مسأله سابقاً گذشت. آنى كه در وضو واجب است داخل چشم را شستن لازم نيست. ظاهر چشم را انسان بشورد. يك وقت اين است كه ظاهر چشم را كه هشت، ظاهر چشم را شستن فقط ضررى است. اطراف چشم را انسان بشورد به ظاهر چشمش دست نزند متضرر نمىشود. اين جا مىفرمايد بر اين كه احوط عبارت از اين است كه تيمم بكند و بعد هم وضويى بگيرد كه اطراف چشمش را بشورد. بعد يك پارچهاى روى ظاهر چشمش بگذارد و روى آن پارچه مسح كند. يعنى موقعى كه نوبت غسل آن جا مىرسد روى آن پارچه مسح كند. بعد وضويش را تمام كند. در ما نحن فيه اين جور مىفرمايد. امّا اگر وضو گرفتم به قصد اطراف العين هم اگر بوده باشد ضرر مىرساند به چشمش. ولو آن اطراف كه هنوز به ظاهر چشم نرسيده است اطراف را مىشورد فقط، آن هم ضررى است. اين جور بوده باشد وظيفه تيمم است. اين مطلقا را معنا كردم. اين كه در عبارت عروه دارد كه امّا...اگر وضو گرفتن ضررى بوده باشد مطلقا يعنى ولو اطراف العين را هم بشورد ضررى است. در اين صورت وظيفه تيمم است. و امّا اگر مطلقا ضرر ندارد. اطراف عين را بشورد متضرر نمىشود. فقط ظاهر العين را بشورد ضررى مىشود در اين صورت وضع خرقه مىكند و مسح مىكند روى آن خرقه وقتى كه نوبت غسل عين رسيد. وضويش را تمام مىكند و تيمم را منضم مىكند. لعلّ كه ظاهر عبارت ايشان هم اين است. بخوانم اين ظاهر عبارت ايشان را كه دارد بر اين كه فى الرّمد در اين صورتى كه هست در صورتى كه انسان رمد داشته باشد اگر متضرر بشود استعمال الماء مضر بوده باشد براى آن كسى كه ارمد است مطلقا. يعنى ولو اطراف عين را هم بشورد مضر است. در اين صورت تعين پيدا مىكند تيمم. فى الرّمد يتعيّن التيمم اذا كان استعمال الماء مضرّاً مطلقا و امّا اذا امكن غسل اطراف العين يعنى اطراف ظاهر العين من غير ضرر و انّما كان يضرّ العين فالاحوط احوط در اين صورت الجمع. احوطش هم احوط وجوبى است. الجمع بين الوضو به غسل اطرافها و وضع خرقةٍ عليها و مسحها و بين التيمم. احتياطش احتياط وجوبى است. ايشان در ما نحن فيه احتياط وجوبى مىكند.
سرّش اين است ايشان احتياط وجوبى مىكند. لسان روايات آن ذو قرح است و آن كسى است كه ذو جراحت است. يكى هم كثير است. و در ما نحن فيه چشم وقتى كه هيجان پيدا كرد خصوصاً هيجانش قوى شد، اگر اين نحو شد، اين هيجان قرح به او اطلاق مىشود. قرح عين. بدان جهت در آن مثل معروف هم هست...حزن حتّى قرحة الجفونها قرح است. بما انّه صدق قرح احتمالش دارد كه اين هم داخل قرح بشود، بدان جهت در ما نحن فيه جمع مىكند ما بين وضو اين جورى و ما بين تيممى. اين جواب شما. و امّا اين وجه اگر مرادش اين بوده باشد كه ظاهراً همين جور است، مثل معروف است قرجة الجفونها...اين اطلاق، اطلاق مجازى است. و الاّ قرح نيست حقيقتاً. قرح ولو به حساب فرض كنيد در رمد به حساب طبابت عند الدّكتر كه با ميكروسكوپ نگاه مىكند به چشم، اين چشم چرك كرده است. جراحت چركى دارد. الاّ انّه عرفاً قرح نمىگويند به او. بما انّه عرفاً قرح نمىگويند اين اطلاق مجازى است. مبالغه است در آن سرخ شدن چشمها از گريه. آن كسانى كه عاشق امام حسين هستند مىدانند چه مىگويم. آنها چشم حالتى پيدا مىكند يك سرخى پيدا مىكند كه مىگويد...دم. دم گريه نمىكند حقيقتاً. اين مبالغه است. به آن حال افتاده است. اين هم حتّى قرحت عيونها از اين قبيل است. بدان جهت در ما نحن فيه روايات باب ما نحن فيه را نمىگيرد. صدق عرفى ندارد به صدق حقيقى. بدان جهت صدق انائى فايدهاى ندارد. بدان جهت در ما نحن فيه ادله تيمم متعين است و منهنا...على هذه المسأله غير واحدٍ من الفقها بر اين كه ولكنّ الاظهر تعين التيمم. تيمم متعين است. احتياط وجوبى ندارد. بلكه استحبابى هم ندارد در ما نحن فيه. اين مسأله هم گذشت. بعد ايشان متعرّض مىشود مسأله ديگر را كه آن مسأله ديگر هم باز در ما نحن فيه فى يومنا هذا به طور ديگرش محل ابتلا است. ايشان مىفرمايد كه محل...من الجروح داخل فى الجروح آن موضعى كه از آن جا خون گرفته مىشود از انسان از بدن انسان، او داخل جروح است.
بدان جهت در ما نحن فيه حكم جروح به او جارى مىشود. اگر غسل اطرافش ممكن است جروح مكشوف است و غسل اطرافش ممكن است متعارفه خوب غسل اطراف مىكند. اگر جبيره دارد بستهاند، روى جبيره هم مسح مىكنند.حكم همان قرح و جرحى مىشود كه جبيره دارد و امّا اگر اطراف را كه ربما نجس مىشود خون گرفتهاند. اطرافش را پاك مىكند. خود آن زخم را مىگذارد. يا اگر بستهاند خود زخم را كه در...مىبندند كه خون بند بشود. باز نمىماند. عادتاً در موضع...بسته مىشود. روى او جبيره مىكشند. اگر غسل اطراف ممكن نشد. به جهت اين كه بستهاند، محكم هم بستهاند، خيلى هم بستهاند و مواضع ديگر را هم گرفته است. خودش هم او نجس است. روى او نمىشود مسح كرد. تبديلش هم ممكن نيست. چون كه باز كنند خون مىپرد بالا. مىفرمايد اگر اين جور بوده باشد آن مقدار ممكن را مىشورد بعد...تيمم مىكند. از ما تقدم معلوم شد كه در اين موارد امّا موضع...الان هم آن موضعى كه براى انسان به بدن انسان آمپول مىزنند يا مغذّى مىگذارند به بدن كه مجروح مىشود. او داخل جراحت است. داخل جراحت است نه حكماً. عنوان جرح صدق مىكند. هذا جرحٌ. بدان جهت مىگويد بدنم را ببين چه جور پاره كرده است...كرده است بدان جهت در ما نحن فيه اين جرح است و حكم جرح جارى است. اطرافش شستن مكشوف باشد، اطرافش را مىشورد. جبيره داشته باشد خودش روى جبيره مسح مىكند. اگر طورى است كه خيلى بستهاند كه عرض كردم در موارد خون گرفتن و امثال ذالك خيلى بستهاند خودش هم نجس است. نمىشود تبديل كرد و نمىشود بازش كرد او را. در اين صورت وظيفه تيمم است. چرا؟ چون كه لما ذكرنا اخبار در صورتى است كه برداشتن جبيره و زيرش را شستن ضرر به آن زيرش بوده باشد. مفروض اين است كه ضرر به آنها نيست. خود جبيرهاى كه هست خود جبيره را نجس است نمىشود مسح كرد يا نمىشود باز كرد. چون كه خون از جاى ديگر فوران مىكند. مثل اين است كه دست را بشورى، آن زخم در آن جا متضرر مىشود. مثل او مىشود. بدان جهت در ما نحن فيه هم تيمم كافى مىشود. اين هم راجع به اين مسأله.
بعد رسيديم به مسأله ديگرى كه اين مسأله ديگر را عرض كنم. و آن مسأله ديگر عبارت از اين است كه اين احكامى كه در جرح گفتيم و در كثر گفتيم جرح و نحو الجرح تارتاً اين جرح و نحو الجرحى كه هست اختيارى مىشود. شخصى عصبانى شد با اهل بيتش دعوايشان شد. شوهر گفت خودم را مىكشم. چاقو را برداشت زد به دستش كه مىبرم. گلويم را همين جور مىبرم. دستش را بريد. اين فرض كنيد كه اين جراحت در ما نحن فيه اين جراحت جراحتى است كه به اختيار حاصل شده است. الان كه...شيطان وقتى كه منقضى شد و فتنه شيطان وقت نماز رسيد و مىخواهد نماز بخواند چه كار كند. بايد وضو جبيرهاى بگيرد. بدان جهت مىفرمايد لا فرق فى الجرح و نحوه بين ان يكون بالاختيارى كه بالعصيان بوده باشد به اختيارى كه عصيان است يا به غير الاختيار بوده باشد. مثل اين كه تصادفاً چاقو خورد. گوشت را مىبريد. دستش را بريد. فرقى ما بين عصيان و غير عصيان نمىكند. امّا اين كه توجّه بفرماييد فرقى نمىكند اطلاق روايات شامل مىشود. سألته عن الجرح. جرح چه جور حاصل شده است در بدنش امام (ع) استبسال نكرد. اين جرح به چه چيز حاصل شده است؟ اين جور دعوايى و نحو اينهايى با كسى دعوا كرده است و اينها، اين جور شده است. اطلاق فرمود كه يغسل ما حول الجرح. ما حول جرح را غسل مىكند. حكم مسلّم است. در او خدشهاى نيست.
و انّما الكلام در اين حرفى است كه ايشان بالعصيان فرموده است كه اين جرح بالاختيار عصيان است. اين جرح بالاختيار كى عصيان مىشود؟ آن وقتى كه جرح بالاختيار جنايت على النّفس و ظلم على النّفس حساب بشود.اگر جرح نفس، جنايت بر نفس و ظلم على النّفس حساب شد، اين دليل تحريم الظّلم شامل مىشود ظلم نفس را دليلش دلالت مىكند كه جنايت بر نفس كه ظلم بر نفس حساب مىشود حرام است. امّا ظلم بر نفس حساب نمىشود. آن ادله او را نمىگيرد و جنايت ظلم بر نفس كه حساب نشد او را نمىگيرد. اگر كسى قائل بشود كه مطلق اضرار بالنّفس ولو به سيگار كشيدن حرام است. او را اگر كسى دليل پيدا كرد كه ما پيدا نكردهايم، اگر دليل پيدا كرد در ما نحن فيه اين عيبى ندارد كسى ملتزم بشود. و امّا آنى كه دليل پيدا كرديم جنايت بر نفس هر وقت منطبق شد بر ضرر بر نفس كه ظلم بر نفس حساب مىشود، ادله تحريم الظّلم من الآيات و الرّوايات فرقى نمىكند مىگويد كه اين حرام است ولو ظلم بر نفس بشود. اين نسبت به اين. يك صورت ديگر را هم فرمودهاند حرام است و آن يك صورت ديگر اين است كه بعد دخول الوقت مىشود. نه انسان فرض بفرماييد بالاختيار مىخواهد جراحتى بر نفسش وارد بكند كه آن جراحت جنايت بر نفس نيست. ولكن اختيارى است. بعد از اين كه دخول وقت شد، بعد از دخول وقت كسى را صدا كرد كه از من خون بگير. ببر. يا من خودم بريدم يا اين نحو را كردم، خودش عمداً و اختياراً جنايت بر نفس هم حساب نشود بعد دخول الوقت اين كار را مىكند. گفتهاند اين جايز نيست. چرا؟ براى اين كه اين نكته اين است. مىگويم. يادتان باشد. نكته صحيحه كه خيلى جا به درد شما خواهد خورد و آن نكته اين است متفاهم از خطابات مأمور به اضطرارى متفاهم عرفى اگر قرينه خاصّهاى در يك موردى بر خلاف قائم نشود، قرينه عامّه اين است كه تفريط اختيار و انسان خودش را داخل موضوع مأمور به اضطرارى بكند اين جايز نيست. متفاهم عرفى اين است. من ادرك من القدات ركعتاً كمن ادركها بگويد خوب الان نماز صبح بهار است خوابمان مىگيرد. به اندازه يك ركعت هم بخوانم بعد پا مىشوم به طلوع شمس دو ركعت مانده يك ركعت هم بخوابم يك ركعت مىخوانم ديگر. من ادرك من القدات ركعتاً كمن ادركها. يا فرض كنيد كه عمداً وقتى كه مشرّف مىشود به مكّه نوبت اختيارى عرفه را به فوت بدهد كه نه من ادرك المشعره قبل زوال العيد فقد ادرك الحج. بگويد...قبل از ظهر كه همان بدل اضطراى است و مجزى است او را من اتيان مىكنم. اين نيست. نمىتواند اينها را بكند. ياد داشته باشيد. به دردتان مىخورد در فقه در موارد كثيره. متفاهم عرفى حتّى در استعمالات عرفيه كه اگر نتوانستى اين كار را بكن، متفاهم عرفى اين است كه نتوانستن عمدى نباشد. اين عمداً نكن.
غرض اولى آن مأمور به اختيارى است. اين به جهت اين كه تمام او استيفا نمىشود اقلاً اين قدر استيفا بشود. بدان جهت در موارد اضطرارى فرق ما بين خطابات اضطراريه و خطابات ادليه كه مىگويد اذا...فى الارض...فلا...عليكم...من الصّلاة. ظهر شده است حاضر است نماز نمىخواند. مىگويد مىروم توى راه مىخوانم. مىگويند عيبى ندارد. چرا؟ چون كه اذا ضربتم خطابات ارضيه است. نگفته است اگر به اتمام قادر نشدى فاغسلوا. نه. گفته است هر وقت مسافر شديد قصد بخوانيد. اين را مىگويند خطابات ارضيه. كه مكلّف را تقسيم به دو قسم مىكند. مسافر و حاضر يعنى غير المسافر. غير المسافر حكمش قصر، غير المسافر حكمش تمام. و امّا اگر تخييريه خطابات ادليه و تخييريه نشدهاند، خطابات طوليه شد. يعنى مأمور به اضطرارى شد. متفاهم عرفى اين است كه جايز نيست مع التمكن از مأمور به اختيارى، اين مأمور به اختيارى را از دست بدهيم. بله از دست داديد بايد اتيان كند مأمور به اضطرارى را. اگر زخم زديد بايد اين جور بگيريد. اگر آن لغتها را نرفتيد بايد آن را درك كنيد تا صحيح بشود آن وقوف اضطرارى را. اگر دو ركعت را پا نشدى، خوابيدى ركعت دوم را بايد پا شوى و من ادرك را انتصال كنى. ولكن متفاهم عرفى اين است كه القاء النفس فى العجز جايز نيست كه موضوع خطاب اضطرارى است. يك جا يك قرينهاى قائم بشود قرينه خاصّه مثل اين كه كسى ظهر شده است يا نماز مغرب و عشاء شده است. وضو هم دارد. مىتواند نمازش را بخواند. مثلاً فرض كنيد مىداند كه اگر اين وضو را ابطال بكند ديگر وضو نخواهد گرفت و دلش مىخواهد كه...مىخواهد كه مسألهاى را با اهل بيتش انجام بدهد روايت گفته است عيبى ندارد ولو عيبى ندارد. مىدانيد بعد تيمم بكن و نماز بخوان. آن قرينه خاصّه است. اگر قرينه خاصّهاى در يك موردى قائم نشود ما بوديم و خطابات اوليه آن عيبى ندارد. خودش را عاجز بكند انسان و منهنا آنهايى كه در روز عاشورا قمه مىزدند و ملتزم مىشدند كه اين قمه عيبى ندارد، جنايت بر نفس حساب نمىشود اين عنوان ديگرى داشتند صبر مىكردند تا طلوع فجر بشود، نماز صبح را بخوانند و بعد اين قمه را بزنند. سرّش اين است كه در ما نحن فيه وقتى كه بعد از نماز نخوانده اين قمه را بزنند در وقت نماز اين تعجيز نفس است. چون كه بعد نمىتوانند خونها را بشورند يا وضو آن جورى بگيرند. وضو هم ممكن شد تطهير ممكن نمىشود. بدان جهت به جهت اين كه خودشان را عاجز نكنند القاء در عجز است اين كار را مىكردند. ولو اگر اين قمه زدن قبل طلوع الفجر بوده باشد وقت نماز نيست. عيبى ندارد. بنا بر اين كه فعلش جايز بوده باشد قبل از نماز چون كه وقت نماز نيست. بعد وقت نماز قبل از اين كه نماز بخواند اين كار را بكند، اين اشكال دارد. اين...اين مسأله تعجيز نفس است. ادخال...فى مأمور به اضطرارى است. ولو فرض بفرماييد اين كسى ملتزم شد كه اين فعل مباح است، حرمتى ندارد يا به جهت اين كه جنايت بر نفس حساب نمىشود در آن وقت كما اين كه جنايت بر نفس در بعضى موارد انسان ضررى بر خودش وارد بكند جنايت حساب نمىشود به واسطه بعضى...فرمودهاند جماعتى از فقهاى ما كه در آن روز احتياط...ذكر الحسين سلام الله عليه اين جنايت بر نفس حساب نمىشود. كسى را هم نمىكشد او.
بدان جهت فقط اشكال نماز مىماند. آن هم حلّش به آن نحو مىشود. اين هم راجع به اين مسأله است. بعد ايشان در عروه متعرض مىشود به آن مسألهاى كه آن مسأله محل الابتلا است فى يومنا هذا كثيراً. كسى دستهايش در بدنش چيزى چسبيده كه نمىشود كما اين كه بعضى آقايان از من پرسيدند روز قبل. گفتم مسألهاش مىآيد. مسألهاش اين است. در اجزاى بدن چيزى چسبيده است كه او قابل رفع نيست. نمىشود ازاله بشود. به هيچ چيز ازاله نمىشود. مگر اين كه دستش را ببرد. بعضى موادى هست كه چسبيدهاند. اينها مىمانند. اگر اين جور بوده باشد كه اين جور موادى بوده باشد كه به دست يا به غير دست بچسبند ازالهاش ممكن نبوده باشد صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف فتوا مىدهد كه در اين موارد حكم وضو جبيرهاى است. يعنى روى آن مانع آن جايى كه قير چسبيده يا چرك چسبيده است روى او آب بريزد و دست بكشد تا عنوان مسح بشود. مسح صدق كند. مسح على الجبيره. و الاّ آب بريزد و همين جور بشورد نمىشود. ايشان مىگويد حكم جبيرهاى جارى است يا جارى نيست، مسأله هم مسألهاى است كه محلّ ابتلا است. ربّما زايل مىشود. ولكن فعلاً ممكن نيست. نه نفتى است، نه چيزى است اين جا زايل بشود از بدن. نمىشود. تا نفت پيدا كنيم وقت نماز مىگذرد. چه كار كنيم. مسأله محل ابتلا است. بدان جهت تأمل بفرماييد ببينيم چه مىشود كرد. و الحمد الله رب العالمين.
|