جلسه 688
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:688 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
سيد يزدى قدس الله سره مىفرمايد در عروه آن شرايطى كه در لباس مصلّى معتبر است، مثل اين كه بايد از حرير نباشد براى رجال. و ذهب نبوده باشد براى رجال. و از حيوان غير مأكول الحم نبوده باشد بلافرقٍ ما بين الرّجال و النّسا اين شرايطى كه در لباس مصلّى معتبر است آن شرايط در جبيره وضويى معتبر نيست. اگر فرض كرديم جبيره ذو الجبيره از حرير محض است يا از جلد حيوانى است كه غير مأكول اللحم است، تذكيه شده است حيوان ولكن غير مأكول اللّحم است كه در او نماز بخواند نمازش باطل است. مىفرمايد جبيره ذوالجبيره از حرير و ذهب بوده باشد يا جلد حيوان غير مأكول اللحم بوده باشد وضويش صحيح است با مسح بر آن جبيره. كسى كه فرض بفرماييد حتّى در حال الاختيار كه جبيرهاى بسته است، از جلد حيوانى كه غير مأكول اللحم است منتهى قبل وقت صلاة اين جبيره را ببندد و بعد وضو بگيرد و روى آن جلد غير مأكول اللحم مسح كند و وضويش را تمام بكند وضويش صحيح است.(قطع نوار)
اضطرار در آن ثوبى كه از غير مأكول اللّحم است. ما نحن فيه هم او مىشود. يا اين كه نه مورد ثانى. قبل از صلاة خودش عمداً بسته است جبيره حريرى را خودش بسته است يا جلد حيوان را قبل وقت الصّلاة. وضو گرفت بعد وقت الصّلاة يا قبل وقت الصّلاة مسح بر آن جبيره كرد بما اين كه بعد از بستن ديگر باز كردنش ضررى است نمىتواند باز كند، مضطر است به لفظش در وقت صلاة. ولو آن اضطرارش به اختيار خودش شده است. چون كه قبل از صلاة است عيبى ندارد. تحفظ بر قدرت قبل وجوب وقت صلاة وجوبى ندارد.
بدان جهت در ما نحن فيه اين وضو را بگيرد و نماز بخواند عيبى ندارد و روى اين اساس است كه صاحب عروه مىفرمايد معتبر نيست جبيرهاى كه بر او مسح مىشود در باب وضو من ما يصحّ صلاة فيها باشد. بلكه اگر جبيره از حرير و ذهب يا از جلد حيوان غير مأكول الحم بوده باشد مسح بر او عيبى ندارد. وضويش صحيح مىشود. نمازش هم به آن بيانى كه گفتم در آن دو فرض صحيح مىشود. بعد مىفرمايد و انّما يعتبر فى الجبيره ان لا يكون نجساً نجاست نمىشود با نجاست جبيره مسح كرد و ان لا يكون مغصوباً. مغصوب نبوده باشد آن ظاهرى كه مسح مىشود آن ظاهر بايد طورى بوده باشد آن ظاهر مغصوب نبوده باشد به آن بيانى كه سابقاً عرض كرديم. نه خودش مغصوب است و نه هم موجب تصرّف در مغصوب است. بدان جهت در اين دو شرط كه سابقاً ذكر كرديم آنها شرط جبيره در باب وضو است. اين فرمايشى است كه ايشان در ما نحن فيه مىفرمايد. بعد ايشان متعرّض فرعى مىشود در مقام. مسألهاى مىشود در مقام و مسألهاى را ذكر مىكند و آن مسألهاى را ذكر مىكند عين عبارتش را مىخوانم تا ببينيد چه مىگويد ايشان. مىگويد بر اين كه مسألةٌ ما دام خوف الضرر باقياً يجرى عليه حكم الجبيره. و ان احتمل البول مادامى كه مىترسد از ضرر، آن وقت باقى مىماند حكم مسح على الجبيره و وضو جبيرهاى باقى است حكمش. يعنى بايد وضو جبيرهاى بگيرد. و ان احتمل البرح ولو احتمال برح را بدهد. يعنى الان كه مىخواهد وضو بگيرد چون كه ذات جبيره حدث از او صادر مىشود و بعد از حدوث الحدث بر صلاتى كه بعد اتيان مىكند بايد وضو بگيرد. الان صلاتى را كه مىخواهد محدث است بر او وضو بگيرد ذات جبيره احتمال مىدهد كه خوب شده است. زخمش خوب شده است،
قرحش خوب شده است، يا كثرش خوب شده است. در اين صورت مىتواند جبيره را رفع كند و وضو اختيارى بگيرد. اين مال احداث الوضو است. مادامى كه در احداث الوضو كه آب را به عضو برساند، در او خوف ضرر هست، مىترسد از ضرر. چون كه احتمال مىدهد كه خوب نشده باشد آب ضرر برساند يا خوب نشده باشد آب ضرر نمىرساند ولكن آب رساندن موقوف بر رفع جبيره است. رفع جبيره بكند ضرر مىخورد. خراب مىشود آن جبيرهاش. عضوش خراب مىشود. مادامى كه خوف اين ضرر هست دو تا ضرر بود از روايات جبيره استفاده شد.
يكى اين كه ايصال ماء به نفسه ضررى باشد.
دومى اين است كه نه ايصال الماء به نفسه ضررى نيست.
ايصال الماء موقوف است بر رفع الجبيره و رفع الجبيره و العبث بجراحة ضررى است. روى اين اساس انسان تا مادامى كه اين خوف را دارد كه آب ضرر برساند يا رفع الجبيره و ايصال الماء ضررى بشود احداث وضو و ايجاد وضو كه مىكند، وضو جبيرهاى كافى است. اين ناظر است بر احداث به وضو جبيرهاى. يكى هم بقاء حكم وضو جبيرهاى است. او مسألهاى است كه بعد خواهد آمد. انسان وضو جبيرهاى گرفته بود. در حالى كه يكى از اين دو مجوّز موجود بود. آب ضررى بود. يا رفع جبيره ضررى بود. آن وضو را گرفته است. ولكن بعد برح حاصل شد. ديگر حدثى هم از او صادر نشده بود. برح حاصل شد. به نحوى كه الان باز بكند جبيره را بشورد ضررى نيست. ولكن احداث حدث نكرده است. از نواقض الوضو و جنابت موجود نشده است. با آن وضويى كه جبيرتاً گرفته بود چون كه نقض نشده است مختار ايشان در مسأله بعدى اين است كه نه با او نمازهاى ديگر را مىخواند. وضو گرفتن اختيارى لازم نيست. چون كه هنوز متطهّر شده بود به آن وضو جبيرهاى و آن طهارت نقض نشده است به نواقض، طهارت باقى است. نماز بخواند متطهر است. اين يك مسأله است كه خواهد آمد. اين مسألهاى كه اين جا مىگويد اين راجع به احداث وضو است عند الحدث. ذات جبيره و ذو الجبيره وقتى كه محدث است و مىخواهد وضو بگيرد، دو ماه است وضو مىگيرد ديگر. آن وقتى كه اين وضو مىگيرد خوف داشته باشد ضرر را از ايصال الماء يا از رفع الجبيره كه بترسد رفع جبيره كند هنوز خوب نشده است، عضو خراب مىشود. در اين خوف الضّرر وضو جبيرهاى مىگيرد. و ان احتمل البرح. ولو احتمال هم بدهد كه خوب شده باشد و هيچ ضررى نباشد. نه در آب رساندن و نه در رفع جبيره با اين خوف الضررى كه هست اين حكم باقى مىماند. اگر اين عبارت بود، فقط اين معنا بود، مىگفتيم اين حكم ظاهرى است. خوب حكم ظاهرى اين است كه همان جبيره وضو جبيرهاى كه تكليفش بود چون كه خوف ضرر را دارد اين حكم ظاهرى باقى است. يا خوف طريق است الى بقاء الضرر يا نه طريق نيست. استسحاب مىكنيم بقاء چه چيز را؟ استسحاب آن زخم را و آن كذا را كه برح حاصل نشده است و زخم باقى است. ولكن پشت سر اين يك چيزى مىگويد. اين جرأت مىخواهد در فقيه كه اين فتوا را بدهد. مىگويد اگر خوف الضّرر شد، خوف ضرر داشت و وضو را گرفت. وضو جبيرهاى را گرفت. بعد معلوم شد كه بيخود مىترسيد. خوب شده بود. بعد يك كسى آمد. دكتر بود يا شكسته شناس بود آمد و نگاه كرد و گفت خوب شدهاى تو. باز كن. باز هم كرد. جبيره را هم برداشت. ببين خوب شده است. مثل سفيده تخم مرغ يا زرده تخم مرغ جسمت سالم شده است. ايشان مىگويد آن وضويت صحيح است. لازم نيست وضو اختيارى بگيرد. همان نماز را بخواند. اعاده وضويى كه جبيرتاً نه اعاده صلاتى را كه به آن وضو خوانده است. او هيچ. خود آن وضو جبيرهاى را گرفته است با خوف و بعد منكشف بشود كه عند وضو گرفتن برح بود اعاده لازم نيست. ايشان مىفرمايد بر اين كه مادام خوف الضرر باقياً يجرى عليه حكم الجبيره. و ان احتمل البرح و لا يجب عليه الاعاده يعنى اعاده وضو واجب نيست. اذا تبيّن برعئه سابقاً اگر بعد معلوم بشود كه سابقاً كه وضو مىگرفت برح حاصل شده است. اصل ضررى نبود در واقع. نعم. لو...انّ البرح و زال الخوف وجب رفعها. وقتى كه ظن پيدا كرد، گمان پيدا كرد كه خوب شده است. يعنى خوفش رفت. اطمينان پيدا كرد كه ديگر خوب شده است وجب رفعها. بايد جبيره را رفع كند. با آن حال وضو نمىتواند بگيرد. وضويش يعنى باطل است. پس مىبينيد ايشان جمع كرد ما بين الامرين در عبارتش. اول گفت بر اين كه مادامى كه خوف الضرر هست حكم وضو جبيرتاً باقى است. يعنى بخواهد وضو را ايجاد بكند وضو جبيرتاً مىتواند ايجاد بكند. يا بايد او را ايجاد بكند. اين يك فتوا. فتواى دومى اين است كه اگر بعد انكشاف خلاف شد، و معلوم شد كه اين تركش بى مورد بود خيلى وقت بود كه اين خوب شده بود. آن وضويى كه گرفته است اعاده نمىخواهد. همان وضويى را كه با خوف گرفته است، آن وضويش صحيح است و مىتواند صلواة آتيه را بخواند. اين فتوايش است.
بدان جهت در ما نحن فيه اين جور توثيق كردهاند كلام ايشان را. مرحوم حكيم در مستمسك دارد. مىفرمايد كانّ ايشان خوف الضرّر را تمام الموضوع به جواز الوضو جبيرتاً مىداند. تمام الموضوع للجواز الواقعى. آن وقتى وظيفه منتقل مىشود از وضو اختيارى به وضو جبيرهاى، كه انسان جرحى و قرحى داشته باشد كثرى داشته باشد كه اينها مجبور بشوند جبيره داشته باشد و بترسد از ايصال الماء يا از رفع الجبيره كه ايصال الماء موقوف به رفع الجبيره است از رفع الجبيره بترسد. خوف تمام موضوع الحكم است يعنى حكم واقعى جواز الوضو. يعنى چه جورى كه فلم تجدوا ماءً فتيمموا تيمم موضوعش عدم وجدان الماء است وضو جبيرهاى هم موضوعش خوف من الوضو اختيارى است. انسان از وضو اختيارى اگر ترسيد كثرى و جرحى و قرحى داشت كه ذات جبيره و ذو الجبيره است از اين وضو اختيارى ترسيد وظيفهاش در واقع همان وضو جبيرهاى است. بدان جهت اين كه جرح داشت. كثر داشت. قرح داشت. جبيره هم شده بود. از استعمال ماء و ايصال ماء مىترسيد به زير جبيره. مىترسيد از رفع الجبيره موضوع حكم واقعى كه وضو جبيرهاى است موجود بود. وضو گرفت. وقتى كه وضو گرفت بعد فرض كنيد كشف شد كه نه ضرر نبود. از وقت انكشاف خوف مرتفع مىشود. ولكن موقع وضو گرفتن خوف داشت. بما انّه خوف داشت، وضويش وضو صحيحى است. صلوات آتيه را مىتواند با اين وضو بگيرد. اين فرمايش ايشان است. خوب آن وقت مىشود كه از كجا مىگوييد خوف تمام الموضوع است يا سيّد يزدى؟ خوف تمام موضوع جواز الوضو جبيرتاً است. لابد روايت آن معتبره كليب مستند ايشان است كه در آن معتبره كليب اين جور امام (ع) فرمود در آن روايت كه روايت 8 بود در باب 39 از ابواب الوضو آن جا داشت عن الرّجل اذا كان كثيراً كيف يصنع بالصّلاة قال ان كان يتخفف على نفسه فاليمسح على جبايره. وقتى كه ترسيد از رفع الجبيره و ايصال الماء آن وقت بر جبيرههايش مسح مىكند. خوف تمام الموضوع است. عن الرّجل اذا كان كثيراً حدوث كثر را مىگويد. عن الرّجل اذا كان كثيراً نه اين كه بالفعل كثير است. بالفعل محتمل است احتمال بدهد كه خوب شده است. عن الرّجل اذا كان كثيراً يعنى حدث فيه الكثر. مراد او است. اين هم جبيره دارد. مجبور است جبيره كردهاند. اين مىخواهد نماز بخواند. چه كار بكند؟ مىگويد همين جبيره را مسح كند. اطلاق روايت اقتضا مىكند اگر خوف الضرر بر نفس داشت ولو احتمال برح هم بدهد. ولكن خوف بر نفس داشت، فاليمسح على جبائره بر جبيرهاش مسح كند. خوب آن وقت اشكال مىشود بر اين كه خوب اين يك روايت در ما نحن فيه درست توجه كنيد بحث، بحث مهمى است. آن وقت اشكال شده است كه خوب يا سيّد يزدى اين يك روايت است. امّا روايت كه منحصر به اينها نبود.
از بعضى روايات ظاهر مىشود موضوع جواز الوضو جبيرتاً...متوضء است. نه خوف ضررش. تضرّع واقعى است. مثل چه؟ مثل صحيحه حلبى. در صحيحه حلبى دارد صحيحه حلبى روايت دومى بود. آن جا داشت بر اين كه اذا كان يؤذيه الماء فاليمسح على الخرقه وقتى كه آب ضرر مىرساند مسح على الخرقه كند. آب ضرر مىرساند يا خودش يا به رفع جبيره. و ان كان لا يؤذيه الماء..خرقه اگر ضرر ندارد آب رساندن..خرقه يعنى وضو اختيارى بايد بگيرد. وضو اضطرارى به درد نمىخورد. ارشاد است ديگر. ارشاد بر اين است كه اگر ضرر دارد وضويش وضو مسح على الجبيرهاى است. ضرر ندارد بايد نزع كند و وضو اختيارى بگيرد. خوب آن هم دلالت مىكند بر اين كه موضوع انتقال به وضو جبيرهاى تضرر الشّخص است از غسل العضو كه آن عضوى كه جبيره دارد. امّا بترسد يا نترسد اينها اخذ نشده است...واقعى است و مفروض اين است اين شخص بعد از وضو گرفتن معلوم شد تبين شد كه ضرر واقعى نيست. خوب اين مىگويد خوف الضّرر. آن مىگويد ضرر واقعى. خوب اينها با هم تنافى دارد. احتمال بدوى اين است كه كلٌّ منهما موضوع بوده باشد. موضوع انتقال احد الامرين است. يكى ضرر واقعى است، ولو انسان نترسد. يك آدم قلب قوى است. مىگويد هيچ چيز به من نمىشود. ذات جبيره است. مىگويد هيچ چيز به من نمىشود. ذات جبيره است. مىگويند نه وضو جبيرهاى بگير. چون كه ان كان يؤذيه الماء ضرر داشته باشد وظيفه وضو جبيرهاى است. به خودت تكبّر نكن به وضو جبيرهاى. خضوع كن به شريعت. سؤال؟ اينها حكم واقعى مىگويند. حكم واقعى كشف خلاف نمىشود. موضوع حكم واقعى خوف است. موضوع حكم واقعى خوف است.
سؤال؟ خوف از كى مىرود؟ مىگويم وقتى كه تبين كشف خلاف شد، ترسش از كى مىرود؟ عرض مىكنم فرض كنيد كه يك هفته است من وضو جبيرهاى مىگرفتهام. مىترسيدم. امروز دكتر آمد و گفت كه نه بابا نترس هيچ ضررى نيست. اين خوب شده است. ترس من از كى رفت؟ خوف از كى رفت؟ خوف از حالا مىرود. وقتى كه موضوع وضو واقعى خوف الضّرر بود، خوف از حالا مىرود. بدان جهت وضويم صحيح است ديگر. وضو صحيح گرفتم و حدث هم صادر نشده است. و امّا به خلاف اين كه موضوع را ضرر واقعى گرفتى و آن وقت وقتى كه بعد معلوم شد كه يك هفته است كه ضرر واقعى نبود. آن جا فرمايش صحيح است. كشف مىشود كه آن وضويش خيال بود. وضو مأمور به نبود. يك روايت مىگويد كه خوف موضوع است سيد يزدى فتوايش ظاهراً مبتنى بر او است مىگويد بر اين كه روايت كليب اسدى، سيداوى، مىگويد خوف موضوع وضو جبيرهاى است واقعاً و خوف هم موجود بود. مادامى كه خوف است وضو جبيرهاى احداث مىكند، تبين هم كه شد خوفش رفت وضو صحيح است. چون كه نقض نشده است وضويش. حدث نيامده است. كلام اين است كه اين حرف معارض است با صحيحه حلبى كه در صحيحه حلبى امام (ع) موضوع انتقال الى الوضو جبيرهاى را ايذاء الماء قرار داده است يعنى ضرر الماء. بترسى يا نترسى با ترسيدن و نترسيدن تو كارى درست نمىشود. آب اگر ضرر مىرساند به جرح و قرح و كثر وظيفه انتقال است به وضو جبيرهاى. خوب وقتى كه اين مىترسيد وضو جبيرهاى مىگرفت بعد معلوم شد كه اصلاً از يك هفته قبل ضررى نبود. معلوم مىشود در اين هفته يك وضوها كه گرفته است ان كان يؤذيه الماء...يرفع الجبيره و يتوضء فيغسل. بشورد. وظيفهاش وضو واقعى بود. خوب آن روايت آن جور مىگويد. اين روايت هم اين جور مىگويد.
محتمل است در ما نحن فيه گفته بشود ابتداعاً محتمل است كه كلٍّ منهما موضوع حكم واقعى است. اگر ضرر واقعى بوده باشد وظيفه انتقال است به وضو جبيرهاى. چه انسان بترسد، چه نترسد. اين ثمره پيدا مىكند در فرع بعدى كه خواهد آمد. موضوع، موضوع انتقال الى الوضو جبيرهاى ضرر واقعى است. چه انسان بترسد، چه نترسد. او موضوع را مىگويد او. روايت كليب اسدى موضوع آخر مىگويد. مىگويد نه اگر ترسيدى اين موضوع انتقال الى الوضو جبيرهاى است. مثل روايت اذا خفى الاذان...روايت ديگر گفته است اذا خفى الجدران...مىگوييم هر دو موضوع است. هم خطاب الاذان موضوع بر وجوب القصر است. چون كه مىگويد اذا خفى الاذان...اعم از اين كه جدران خصوصياتشان مخفى بشود يا نشود. شناخته بشود كه خانه فلانى است. شناخته بشود. مخفى بشود يا نشود. آن هم مىگويد اذا خفى الجدران فقط...وقتى كه ديگر جدران را نشناختى صلاة را قصر بكن. چه صداى اذان را بشنوى يا نه. مقتضى الجمع اين است كه هر دو تا موضوع حكم هستند. هر كدام از اينها شد كما اين كه در اصول در بحث اذا تعدّ الشّك و...الجزا آن جا ذكر شده است كه كلّ منهما اذا خفى الاذان فقصّر و اذا خفى الجدران فقصّر كلّ من الشّرطين موضوع جزا مىشوند. آن جزايى كه واحد است و قابل تكرار نيست. اين جا هم همين جور است. اذا يؤذيه الماء فاليمسح على الجبيره. اين جور مىگويد.(قطع نوار)
دو تا شرط است. و التّحد الجزا جزا واحد است. يك وضو بيشتر نمىخواهد. آن مىگويد او موجود شد، ضرر شد آن وضو را بگير. اين مىگويد خوف شد، آن وضو را بگير. يك وضو است براى صلاة. طبيعى صرف وجود وضو جبيرهاى مثل آن داخل او مىشود. بدان جهت محتمل است بدواً كلٌّ منهما موضوع بشود. مثل مسأله اذا خفى الاذان فقصّر و اذا خفى الجدران فقصّر. ولكن الصّحيح همين است. آنى كه موضوع است واقعاً او عبارت از همان ايذاء الماء است. ان كان يؤذيه الماء فاليمسح على جبايره. در جبيره بايد مسح كند، وضو جبيره بگيرد. امّا روايت اذا خاف على نفسه اين كه در اذا خفى الجدران و اذا خفى الاذان گفتيم صحيح است. ولكن ما نحن فيه يك خصوصيتى دارد. خوف عند العقلا و عند العرف طريق است براى شىء مخفف كه مخفف موجود است بدو. خوف طريق است. بدان جهت اگر پرسيديد چرا رنگت پريده است اين جور؟ چيست كه اين جور مىلرزى مىدوى؟ مىگويد ببين آتش گرفته است. آتش مىآيد همه جا. فرار مىكند. يا گرگ حمله كرده است. يا...تاغى حمله كرده است. خوف عند العقلا بدانيد چه مىگويم. خوف عند العقلا و عند العرف. طريق است به مخففى كه انسان از او...كند. بدان جهت در يك روايتى و در يك خطابى خوف الضّرر و نحو خوف راجع به خوف الضّرر موضوع حكم بگيرد و در خطاب آخر خود ضرر موضوع حكم بشود، خطاب خوف حمل بر طريقيت مىشود. كه اين احتمال اين كه طريق عقلايى است بر احراز ضرر اين را ذكر مىكند. در حقيقت معلوم شد كه بايد چه جور حساب كنيد در فقه. به مجرّد اين كه اذا تعدد الشّرط...الجزا اين تمام نيست. بايد خصوصيت مورد را ديد. اگر شرط در خطابين طريق عقلايى باشد بر آن ضرر و بر آن موضوع در خطاب آخر، جمع مىشود جمع عرفى بين الخطابين اين است آن خطابى را كه ضرر را موضوع قرار داده است، او مىشود موضوع حكم واقعى و آن يكى كه خوف است مىشود طريق. وقتى كه طريق شد مىشود حكم ظاهرى. وقتى كه ترسيديد مىشود حكم ظاهرى. حكم ظاهرى اين است كه بله بايد وضو جبيرهاى بگيرى. بعد از عمل به اماره و طريق معلوم شد كه بابا يك هفته قبل خوب شده بود. آن اعمال آن وضوعاتى كه يك هفته گرفته است همهاش در واقع باطل بود. مىشود بما انّه در بحث اصول مقرر شده است اتيان به مأمور به ظاهرى...مأمور به واقعى نيست مگر در جايى كه دليل خاصّى قائم بشود آن وقت دليل خاص مىگوييم كه شارع اكتفا كرده است. و امّا على القاعده مجزى نيست، ما نحن فيه هم وضو گرفت بعد از وضو گرفتن تبيّن بر اين كه برح قبلاً حاصل شده بود ضررى نبود، فرمود لا يجب عليه الاعاده نه يجب عليه الاعاده. دليل ندارد اين حكم ظاهرى. اين كه مىبينيد حاشيه زدهاند اين را گفتهاند. آن محشّين اين حرف را مىگويند. جمع كردهاند ما بين الخطابين كه گفتهاند آن خطاب حكم واقعى است و اين ديگرى طريق بر او ذكر شده است.
بدان جهت در ما نحن فيه حكم مىشود به عدم الاجزا...احوط على اعاده. بالاتر از اين نمىشود چه گفت. ولكن در ما نحن فيه يك خصوصيت ديگرى هم است و آن خصوصيت ديگر عبارت از اين است كه نه در ما نحن فيه يك خصوصيت ديگرى هست كه آن خصوصيت كانّ به خوف موضوعيّت مىدهد. ولو قاعده اوليه اين است در اين مواردى كه خوف ضرر ذكر شد بر خطاب آخر ضرر ذكر شد. آن وقت اين جور مىشود كه حمل مىشود كه خوف طريق است. الاّ انّه در مسأله يك خصوصيت زايدهاى است. و آن خصوصيت زايده اقتضا مىكند فتواى صاحب عروه را. آن خصوصيت اين است شما مىدانيد انسان كه نمىتواند احراز كند كه اين خوب شده است زير جبيره يا خوب نشده است. بدون باز كردن و نگاه كردن مىفهمد كه خوب شده است يا نشده است؟ بله در ما نحن فيه فهميده نمىشود. بله ممكن است بروم عكس بردارى بكنم. مثلاً ببينم. ولكن متعارف مردم حتّى فى يومنا هذا در...كه خوب شده است يا نه، كى باز مىكنند اين جبيره را كه رفعش ضررى است. كى باز مىكنند كه اگر خوب نشد آن وقتى كه اطمينان داشته باشم كه بابا خوب شده است ديگر. هر شكستهاى ديگر تا شش ماه خوب مىشود. سؤال؟ نه احتمال عقلايى است. ولكن عقلايى كه هست، عقلا كى جبيره را رفع مىكنند و جبيره را باز مىكنند. بدان جهت دكتر هم بيايد ببيند مىگويد خاطر جمع باشيد يك هفته ديگر صبر كن. اين جور است ديگر. جبيره جورى نيست كه جرح او، خوب شدن او و اين كه بايد برداشته بشود، اين چيزى است كه آن برح انسان بفهمد. مثل زنگ ساعت وقتى كه زنگ ساعت را زد مىفهمد كه وقت بيدار شدن براى سحرى است. مثل او كه نيست. قرح علامتى ندارد. بدان جهت وقتى كه جبيره موجود است، آن وقت معلوم نمىشود. آن وقتى برمىدارند كه بدانم خوب شده است. امام (ع) در صحيحه عبد الرّحمان ابن حجّاج همين حرف را فرمود. در صحيحه عبد الرّحمان ابن حجّاج اين جور فرمود كه و لا ينزع الجباير و...بجراحة اين كه جباير را برنداشت. جباير را برندارد ارشاد بر اين است كه وضويش همان وضويى است كه غسل ساير المواضع است. اين صحيحه مباركه اشاره است بر اين كه مادامى كه احتمال مىدهد به زخم ضررى داشته باشد احتمال عقلايى و مادامى كه احتمال مىدهد به زخم سابقى ضررى داشته باشد الان كه نمىداند فعلاً زخم است. آن زخمى را كه بسته است و آن قرحى را كه بسته است مادامى كه احتمال مىدهد به او ضرر رسيده بشود چون كه هنوز خوب نشده است. مادامى كه اين هست لا ينزع جبائره. بازى نكند. همان كه عقلا مىكنند. همان وظيفهاش در عين حال وظيفه واقعىاش غسل ساير المواضع است. منتهى ساير روايات هم گفت كه در اين صورت روى جبيره را هم مسح كند. اين روايت مسح على الجبيره ندارد. ولكن اين روايت وظيفه دارد كه غسل فقط در صورت ساير مواضع است. مواضع جبيره غسل ندارد. لا ينزع الجبائر. ولو احتمال برح را بدهد. اين حكم واقعى است. ولو عنوان خوف نيست كه بگوييد ظاهرش در طريق است. اين جا در مقام جمع امام (ع) خودش فرمود و لا ينزع الجبائر...بجراحة اين مقتضايش اين است كه آن حكم واقعى است. حكم واقعىاش اين است كه غسل بكند ساير مواضع را. روايت هم گفت مسح كن.
امّا آن صحيحه حلبى در صحيحه حلبى بود قرح فعلاً محرز است. فرض شده است. در آن روايت دارد، صدرش را مىخوانم. سأل عن الرّجل يكون فيه القرح فى زراعه و نحو ذالك من مواضع الوضو...بالخرقه. و يتوضء و يمسح عليها اذا توضء فقال ان كان يؤذيه الماء فرض كرده است كه قرح موجود است. وقتى كه فرض كرد قرح موجود است، در فرضش فرمود اگر آب ضرر مىرساند چون كه خودش قرح را مىبيند ديگر. آب ضرر مىرساند، در ما نحن فيه مسح بكند روى همان جبيره. آن صحيحه ولكن مىگويد بر اين كه آنى كه قرح داشت و جبيره شده است با جبيرهاش بازى نكند ولو احتمال مىدهد كه خوب شده است. بدان جهت در ما نحن فيه مقتضاى آن صحيحه اين مىشود. نه اين موضوعيت دارد. مادامى كه اطمينان از برح اين ظن به معنا الاعتقاد است در عبارت عروه. معنا كردن. اعتقاد معنا كردند. ولكن مراد ايشان معلوم نيست اعتقاد باشد. اذا ظنّ البرح و زال الخوف. ملاك زوال خوف است. يعنى اطمينان پيدا كند كه ديگر خوف كى زايل مىشود؟ آن وقتى كه زن اطمينان پيدا كند كه خوب شده است...آن وقت باز مىكند. بدان جهت در مواردى كه اطمينان دارد به خوب شدن آن وقت باز مىكند. و الاّ در ما نحن فيه وظيفهاش وضو جبيرهاى است و بايد وضو جبيرهاى را گرفت. اين مسح را در ما نحن فيه فرمودهاند. اين وجه از ديگران است. صحيح است يا غير صحيح تأمّل بفرماييد.
|