جلسه 693
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:693 ب
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم در ما نحن فيه دو فتوا بود در غسل جبيرهاى.
فتواى اول فتواى صاحب العروه مشهور است. كه شخص جنب اگر بتواند غسل جبيرهاى بكند، با تمكن از غسل جبيرهاى نوبت به تيمم نمىرسد. آن وقتى جنب يتيمم كه غسل جبيرهاى ممكن نباشد. بلافرقٍ ما بين اين كه اين صاحب الجبيره جبيرهاش از كثر باشد يا از قرج و جرح بشود. مكشوف بشود يا مجبور بشود. مكشوف هم بشود يا غسل اطراف است فقط يا غسل اطراف با وضع خرقةٍ طاهره و يمسح عليها كه مصنّف و ديگران احتياط فرمودهاند. اين يك فتوا است.
در مقابل اين، اين است كه نه اگر شخص جنب كثير بوده باشد و جبيره داشته باشد كه مىتواند غسل جنابت كند، و روى آن جبيره مسح كند اين شخص تغسيل مىكند به غسل جبيرهاى و اگر اين غسل جبيرهاى ممكن نشد، مسح على الجبائرش ممكن نشد، مثل اين كه فرض كنيد شكستهاش را هنوز نبستهاند و آب هم ضرر دارد به موضع الكثر. يا جبيرهاش نجس است و نمىشود رويش مسح كرد. او يتيمم. غسل جبيرهاى اگر ممكن شد از كثير، او مقدم است. و الاّ يتيمم. ولكن به خلاف ذو القرح و ذو الجرح و ذات القروح و ذات الجروح اين شخص اگر جبيره داشته باشد مخيّر است ما بين اين كه غسل جبيرهاى كند يا تيمم كند. و اگر جبيره ندارد مكشوف است، مىتواند غسل اطراف را بكند فقط يا تيمم بكند. مخيّر است. در تيمم در اينها در عرض هم هستند. در كثير است كه اگر جبيره داشته باشد و بشود به آن جبيره مسح بشود، تيمم در طول غسل جبيرهاى واقع مىشود. اين هم قول ديگر بود. امّا القول الاول وجه صحيح به آن قول اول ما ذكره الشّيخ قدس الله نفسه الشريف است در طهارتش.
وجه اول اين است اين رواياتى كه داشتيم كسى كه ذات القروح و الجروح است يا از سرما مىترسد لا يغتسل و يتيمم غسل نكند و تيمم بكند، ظاهر اين روايات كه در ذيلشان هم ذكر شده است او يخاف البرد ظاهر اين روايات اين است كه اين شخص كه قروح و جروح دارد از غسل اختيارى مىترسد كه تمام بدن بايد شسته بشود. سر و گردن يمين و يسار همهاش بايد شسته بشود. حتّى بايد زخم شسته بشود. چون كه غسل بايد بكند جميع بدن را. ظاهر اين روايات اين است اگر مكلّف ذات القروح و الجروح است كه ترس است از غسل اختيارى بر او، او تيمم مىكند. و امّا از غسل جبيرهاى مىترسد، در اين روايت اين فرض نشده است. در آن روايات فرض ضررى كه شده است، فرض ضرر از غسل اختيارى شده است كه آن غسل اختيارى كه شستن تمام بدن است، و بايد به حسب غسل اختيارى قروح هم شسته بشود و جروح هم، اين شخص غسل نمىكند. تيمم مىكند. فرض ضرر شده است در اين روايات از غسل كردن. ولكن از غسل اختيارى فرض ضرر شده است. در صحيحه ابى نصر بزنتى بود فى الرّجل تصيبه الجنابه و به قروحٌ او جروحٌ او يخاف على نفسه من البرد به قروحٌ و جروحٌ يعنى بايد اينها شسته بشود نمىتواند. او يخاف على نفسى من البرد. نمىتواند بشورد. خوف بر نفس دارد. ولو ذات قروح و جروح نيست. اين دو تا لا يغتسل و يتمم. اين ذات القروح و الجروح كسى كه از برد بر نفسش مىترسد هر دو تا غسل نمىكنند يعنى غسل اختيارى را. اينها غسل
اختيارى كه مىترسند، غسل اختيارى را نمىكنند. بلكه وظيفهشان تيمم است. فلم تجدوا ماءً فالتيمموا. در آن صحيحه ديگر هم هست كه صحيحه داوود ابن سرحان است فى الرّجل يصيبه الجنابه و به قروحٌ او جروح او يخاف على نفسه من البرد قال لا يغتسل و يتمم.
سؤال سائل اين است كه غسل اختيارى را نمىتواند بكند. چون كه قروح و جروح دارد. ضرر مىشود. صدمه مىبيند. او يخاف على نفسه من البرد يا از هواى سرد صدمه مىبيند ولو قروح و جروح ندارد، امام(ع) مىفرمايد كه تيمم كند. اين روايات فرض ضرر كه در اينها شده است، فرض ضرر از غسل اختيارى شده است. غسل اختيارى را چون كه ذات القروج و الجروح است نمىتواند بكند. امام (ع) مىفرمايد تيمم بكند. اين روايات از يك جهت مطلق است. از اين كه غسل جبيرهاى هم ضرر دارد بر اين شخص يا ندارد. هر دو تا را مىگيرد. يعنى كسى كه از ذات القروح و الجروح است، از غسل اختيارى اول كه غسل جميع البدن است مىترسد وظيفهاش تيمم است. اين روايات اين است. اعم از اين كه از غسل جبيرهاى هم بترسد چون كه او هم ضرر دارد. يا نترسد. ضرر بر قروح و جروح دارد. ربّما در غسل هم همين جور است. ديگر اين جاى شكّ و شبهه نيست. قرح و جرح هميشه در دست نيست كه موقعى كه دست را نزديك قرح را مىشورد دستش را بالا بگيرد كه به آن موضع القرح آب سرايت نكند. ربّما اين قرح و جرح در غسل چون كه جميع بدن شسته مىشود، ربّما فرض كنيد كه بالاى شكمش هست. يا پشتش است. اگر او را بخواهد بشورد و آب بريزد مىرود به زخم. از شستن از غسل جبيرهاى بر قروحش مىترسد. هم شامل اين صورت مىشود اين روايات. از غسل جبيرهاى بر قروح و جروحش مىترسد هم اين صورت را مىگيرد، هم آن صورتى را مىگيرد كه نه نمىترسد. چون كه اگر قروح و جروح را بشورد، بگذارد بقيه را بشورد و غسل كند هيچ ضررى نمىشود. چون كه مثلاً قرح و جرح در دستش است. موقعى كه قرح را مىشورد غسل معتبر است در اطراف او. مىشورد، بالا مىگيرد كه آب نرود بالا. به قرح اصابت نكند اصلاً. متصّل به قرح نشود آب. اين روايات مدلولشان اين است اگر ذات القروح و الجروح از غسل اختيارى بترسد، تيمم كند. سواءٌ بر اين كه از غسل جبيرهاى هم بترسد بر قروح و جروحش يا نترسد. على كلّ تقديرٍ تيمم كند. آن روايات غسل جبيرهاى در خصوص موردى است كه از غسل جبيرهاى خوف نيست. او در خصوص آن مورد است. آن جايى كه انسان مىتواند غسل جبيرهاى يا وضو جبيرهاى بكند كه به جراحت و قرحش عبث نشود، بازى نشود ضررى بر او نرسد آن وقت است كه آن وضو يا غسل جبيرهاى را موجود مىكند.
روايات غسل جبيرهاى مختص است به آن صورتى كه در غسل اختيارى ضرر بوده باشد. و در غسل جبيرهاى ضرر نباشد. آن جا مىگويد او را بكن. و الاّ اگر در غسل جبيرهاى هم ضرر باشد مثل غسل اختيارى مىشود. مفروض در آن روايات اين است كه در غسل اختيارى ضرر است و در غسل جبيرهاى ضرر نيست. ولكن اين رواياتى كه در مقام هست، يعنى لا يغتسل و اليتمم مفروض در اينها اين است كه در غسل اختيارى ضرر است. و امّا از حيث غسل جبيرهاى بر قروح و جروح ضرر است يا نيست مطلق است از اين حيث. ربما در غسل اين جور مىشود ديگر. متعارف است. چون كه هر جور آب بريزد بايد جارى بشود. زخم زير آن موضع است و آن موضع را كه نمىشود بالا گرفت. مثل پشت انسان است يا نزديك پايين شكم است. اين شستن بالايش به همان قرح و جرح مىترسد. اين امر متعارفى است. بدان جهت در ما نحن فيه امام (ع) مىفرمايد به آن روايات اگر از غسل اختيارى ترسيد تيمم بكند. آن روايات مطلق هستند كه غسل اختيارى كه ضرر دارد غسل جبيرهاى ضرر داشته باشد يا نداشته باشد. خوب آن روايات مىگويد اگر غسل اختيارى ضرر داشت، غسل جبيرهاى ضرر نداشت با هم تنافى ندارند. همان اطلاق و تقييد است. اطلاق و تقييد در ساير موارد اطلاق و تقييد همان است. آن موضوعش مطلق است. موضوع عام است. اگر غسل اختيارى كانّ اين جور مىگويد اگر غسل اختيارى ضرر دارد تيمم بكن. اين روايات مىگويد اگر غسل اختيارى ضرر داشت و غسل جبيرهاى ضرر نداشت، غسل جبيرهاى بكن. با هم تنافى ندارند كه. اطلاق و تقييد مىشود. و اين اطلاق و تقييد در ناحيه موضوع و متعلّق است. موضوع اين حكم كه قروح و جروح است اينها دو سنخ هستند. يك سنخى هستند كه شستن آنها ولو به ساير موارد را بشورد، به آنها ضرر مىرساند. چون كه آب نازل مىشود به آنها. پايين است. نمىشود آنها را بالا گرفت. يك قروح و جروحى است كه نه شستن ساير موارد ضررى ندارد به قروح و جروح. اين دو سنخ است. بدان جهت در جايى كه شستن ساير المواضع ضرر داشته باشد، مىماند...كه لا يغتل و يتيمم. آن روايات آن جايى را مىگيرد كه شستن ساير مواضع نه ضررى ندارد. غسل جبيرهاى ضررى ندارد. نه اين كه غسل ساير مواضع به ساير مواضع ضرر مىرساند كه ايشان اشكال فرمودند كه ضرر به مواضع صحيحه محلّ كلام نيست. شستن ساير مواضع استخوان درد نمىآورد در بعضى مواضع كه در آن قرح ندارد. شستن ساير مواضع به قرح ضرر مىرساند. حيثٌ كه قهراً نازل مىشود و سرايت مىكند ولو سرايت المّائى به قرح و قرح را خراب مىكند و انسان را متضرر مىكند. بدان جهت اين جمع عرفى بين الاطلاق و التّقييد در ناحيه موضوع و متعلق است و با بود اين جمع عرفى در ناحيه موضوع متعلق نوبت به جمع عرفى در حكم نمىرسد. جمع عرفى در حكم چون كه آن كه حمل بر تخيير كرديم از ظهور هر كدام در تعيّن تيمم و تعين غسل جبيرهاى رفعيت كرديم حمل بر تخيير كرديم آن جمع عرفى در اطلاق و تقييد در حكم است. در خود حكم. نه اطلاق و تقييد در حكم به واسطه اطلاق و تقييد در موضوع. در خود آن حكم است آن. چرا؟ براى اين كه مورد آن جمع عرفى در جايى است كه موضوع يكى باشد. در مورد واحد و در موضوع واحد در يك خطاب به فعلى امر شده است، در خطاب ديگر به فعل آخر امر شده است در همان موضع و در همان مورد و مىدانيم كه در واقع بيشتر از يكى از فعل واجب نيست. يعنى جمع واجب نيست. ممكن است تخييرى باشد. جمع ما بين الاطلاق صرافت كلٍّ فى جوازه و ظهورش در اين كه متعين است، صراحتش قيد مىكند موجب مىشود از اطلاق آن ديگرى كه اقتضا مىكرد اين جايز نيست، رفعيت مىشود از آن اطلاق. صراحت او هم در جواز او از اطلاق اين كه اقتضا مىكند اين متعين است، چون كه اطلاق الامر اقتضا مىكند...تعييناً. از اطلاقش رفعيت مىشود. اين تصرّف در اطلاق هيأت است. كه دلالت بر حكم مىكند. با بود جمع عرفى در ناحيه متعلّق نوبت به اين جمع عرفى نمىرسد. چون كه جمع عرفى در صورتى است كه موضوع واحد و مورد واحد در موضوع واحد به دو فعل امر شده است. به يكى در يك خطاب. به فعل ديگر در خطاب آخر. مىدانيم كه دو تا فعل واجب نيست. هر دو تا. آن جاى جمع تخيير است و امّا در مواردى كه موردها مختلف بشود آن موردى است كه وضو اختيارى ضرر دارد، وضو جبيرهاى ضرر ندارد ولكن آن مورد ديگر مطلق است. آن جايى است كه وضو اختيارى ضرر دارد. امّا آن يكى ضرر دارد يا نه مطلق است. اين جور بشود اطلاقها تقييد مىخورد. اين خطابى كه عدم ضرر در وضو جبيرهاى را اخذ كرده است تقييد مىكند او را.
بدان جهت آنى كه ما ذكر شيخ انصارى قدس الله نفسه الشّريف او متعين است. و مقدم است. و اين كه ايشان فرمود صحيحه محمد ابن مسلم كه دارد لا بعث ان لا يغتسل يتيمم در صحيحه محمد ابن مسلم اين جور بود كه سألت روايت 5 بود. سألت ان الرّجل يكون به القرح او الجراحه يجنب لا بعث...لا يغتسل يتيمم فرمود اين صريح در اين معنا است فى جواز كل الامرين. كه هم غسل بكند يا جايز است كه غسل نكند. لا بعث غسل نكند و تيمم بكند. بناعاً بر ما ذكرنا غسل كردن در صورتى كه تيمم مىكند اصلاً جايز نيست. بايد ترك كند غسل را. آن جايى كه غسل جبيرهاى هم ضرر دارد. اين جور است آخر. و حال آن كه اين روايت صريح در كل الامرين است. اين حرف درست نيست. چرا؟ چون كه خودشان فرمودند و خوب هم فرمودند. فرمودند لا يغتسل در مقام توهّم چه چيز است؟ توهّم وجوب است. لا يغتسل يعنى غسل واجب. او كه در مقام توهّم وجوب...لا يغتسل لا بعث هم در مقام توهّم همان وجوب است. كه توهّم مىشد كه اين غسل بايد بشود جنب است، همين جور است ديگر. آنها خيلى آشنا به شريعت نيستند عادت كرده است مدّتى غسل كردن را جنب بشود مىگويد بميرم هم غسل خواهم كرد. بايد غسل بكنم. اصل اين را وظيفه شرعى. مثل اين كه بعضى اشخاص حاضر نيست كه روزه را ترك كند. پيرزن، پيرمرد. بميرم هم من روزهام را خواهم گرفت. بدان جهت در ما نحن فيه در مقام توهّم اين كه ترك غسل نمىشود. بايد غسل را ترك نكرد. جايز نيست. امام مىفرمايد لا بعث بتركه. هاى و هوى در نياورد. نه مىشود ترك كرد غسل را. اين منافات ندارد كه اين ترك كردن واجب باشد. چون كه ضرر دارد غسل جبيرهاى هم بايد ترك كند. بدان جهت در ما نحن فيه كه هست در ما نحن فيه لا بعث در مقام چون كه در مقام توهّم الوجوب است مثل قوله تعالى اذا...فى الارض...عليكم ان تغسل من الصّلاة...يعنى بعثى نيست نماز را قصر بخوانى. واجب است آخر. چه جور آن جا امام فرمود اين در مقام توهّم عدم الجواز است كه جايز نيست انسان نمازش را كم كند. نه عادت كرده است به تمام خواندن. خداوند متعال مىفرمايد لا...عليكم مثل آن طواف حول الكعبه كه امام در روايت مثال زد. او در مقام توهّم اين كه اين فعل جايز نيست نماز را كم كردن. جايز نيست غسل را ترك كردن. غسل جنابت را ترك كردن جايز نيست. ولو انسان بميرد نه، لا بعث ان لا يغتسل يتيمم. تيمم بكند. منتهى كى؟ آن صورتى كه غسل جبيرهاى هم مضر بوده باشد. تقييد مىشود. چون كه ضرر در غسل اختيارى است. در غسل اختيارى را بايد ترك بكند. لا بعث ان لا يغتسل يعنى غسل اختيارى را نكند. و اليتيمم. بايد او را ترك بكند. منتهى اگر در غسل جبيرهاى ضرر نشد بايد غسل جبيرهاى بكند. از اطلاق رفعيت مىشود و اين كما اين كه بيان كردم به نظر قاصر فاطر ما واضح است كه مقتضاى جمع ما بين الادله همان است كه خدمت شما عرض شد. بدان جهت آنى كه در عروه فرموده است حكم غسل جبيرهاى، حكم وضو جبيرهاى را دارد در موارد وضو جبيرهاى نوبت به تيمم نمىرسيد در موارد غسل جبيرهاى هم نوبت به تيمم نمىرسد، سواءٌ كان الجبر من الكثر او القرح او الجرح يا قرح و جرح مكشوف بوده باشند. فرقى نمىكند. اين جهت اولاى كلام. سؤال؟ من ادّعا نمىكنم. مىگويم آن رواياتى كه داشت لا يغتسل و يتيمم آنها ضرر در چه فرض شده بود در آن روايات. در آن روايات يخاف من البرد از غسل اختيارى، در آن روايت كدام ضرر فرض شده بود؟ يا ضرر اصلاً فرض نشده بود. غسل منفعت هم دارد باز تيمم كند. سؤال؟ قروح و جروحى كه آب فايده دارد. جراحتى دارد كه آب فايده دارد. بايد هر روز شسته بشود. تيمم كند؟ يا به قرينه يخاف من البرد اين است كه از قروح و جروح را شستن مىترسد. عرض مىكنم روايت كه مىگويد ذات القروح و الجروح تيمم بكند غسل نكند يخاف من البرد متفاهم عرفى اين است كه يعنى اين ذات القروح و الجروح از شستن قروح و جروح مىترسد. ولكن مطلق است از اين حيثى كه از شستن ساير جاها مىترسد يا نمىترسد. از اين حيث مطلق است. دعوا نمىكنند. مىگويم اين روايت را شما معنا كنيد. روايت را هر كسى معنا بكند بايد اين جور معنا بكند كه از غسل اختيارى مىترسد. ولكن از غسل جبيرهاى مىترسد يا نمىترسد مطلق است. در اين روايت فرض نشده است. ولكن در روايات جبيره فرض شده است كه غسل جبيرهاى ضرر ندارد. امام (ع) مىفرمايد بر اين كه آن مقدارى را كه مىتواند بشورد يعنى ضرر ندارد آنها شستن را، كه جبيره ندارد و زخم نيست...شما را بشورد آن هم از غسل اختيارى مىترسيد. ولكن از غسل جبيرهاى نمىترسد. شد...آن روايت از اطلاق آن روايات در آن صورتى كه خوف ضرر از وضو جبيرهاى نيست رفعيت مىشود يا سيدنا و يا غير سيدنا همه همين جور هستند و مقتضاى جمع عرفى اين است.
بعد عرض مىكنم بر اين كه مىرسد به جهت ثانيه كلام كه در عروه متعرّض شده است و آن اين است كه در عروه اين جور مىفرمايد. آيا مىشود ذات الجبيرهاى كه ذو الجبيرهاى كه فرض كنيد جنب است و بايد غسل جبيرهاى بگيرد مىتواند اين شخص غسل ارتماسى بكند يا اين متعيّن است در حقّش كه غسل ترتيبى بكند. بعد خودش فتوا مىدهد كه بنا به فتواى من صاحب عروه هر كس مرا قبول دارد مىتواند غسل ارتماسى را هم بكند. غسل ارتماسى جبيرهاى. خوب موقعى كه غسل ارتماسى جبيرهاى مىكند بايد روى جبيره زير آب دست بكشد يا نه، مىگويد آب كشيدن هم لازم نيست. قصد مىكند كه من غسل ارتماسى مىكنم به نحو الجبيره مىرود زير آب على الله. وقتى كه رفت زير آب، پا مىشود. اين غسلش شد. كانّ در بدنش جبيره نبود. چه جور اگر جبيره نبود مىرفت زير آب و در مىآمد، اين هم همين جور در بدنش كه جبيره است مىرود زير آب. به قصد غسل جنابت منتهى جبيرهاى به قصد غسل جنابت جبيرهاى ارتماسى زير آب مىرود و پا مىشود. بعد دو تا احتياط مىكند. قهراً احتياطها مستحبى مىشود. چون كه فتوايش را داد...مىفرمايد ولكن بر اين كه احوط اين است كه غسل ترتيبى بكند. غسل ارتماسى نكند. غسل ترتيبى بكند. بعد مىگويد اگر غسل ارتماسى كرد احوط مستحبى اين است كه زير آب روى جبيره دست بكشد. مسح واجب نيست. اين دو تا را احتياط مىكند.
بعد وارد مىشود به امر سومى كه ما مىگوييم، امر دومى كه در عروه است. چرا ايشان مىفرمايد در غسل ارتماسى اشكال است؟ وجه اشكال اين است اگر زنده مانديم و موفق شديم و عمر وفا داد و توفيقى شد، بحث غسل ارتماسى رسيديم خواهيم گفت مستفاد از ادلّه و خطابات شرعيه اين است كه جنب دو نحو مىتواند غسل كند. يك غسل ترتيبى كه خواهد آمد. يك غسل ارتماسى. غسل ارتماسى كه از روايات استفاده مىشود، اين است كه در آنِ واحد كه تمام بدن زير آب مىماند و آب تمام بدن را مىپوشاند آن آنِ حدوث تخطيئه كه تمام بدن را آب مىپوشاند، آن حدوث تخطيئه قصد كند كه من غسل جنابت مىكنم يا غسل ديگر مىكنم. آن آنى كه تخطيئه مىشود. مثلاً انسان در حوض است. ولكن تا سينهاش در حوض است. خودش هم جنب است. مىخواهد غسل جنابت ارتماسى بكند. از حوض در آمدن لازم نيست. چون كه الان تخطيئه كه غسل جنابت بايد حادث بشود. غسل حدوثى مطلوب است. ولكن غسل جنابت ارتماسى حدوث التّخطيئه است. الان تخطيئه جميع بدن حادث نشده است. در آنِ واحد آن آنى كه سر مباركش را هم تماماً زير آب برد كه روزه بود و روزهاش باطل مىشد زير آب رفته است و ارتماس كرده است، آن آنِ حدوث ارتماس، آن آن مقارنش قصد مىكند كه غسل جنابت مىكنم. آن آنِ واحد است. آن غسل آن وقت حادث مىشود آنِ حدوث تخطيئة جميع البدن آن وقتى كه حادث مىشود آن غسل جنابت ارتماسى يا غسل ديگر ارتماسى است. خب وقتى كه اين جور شد مىبيند غسل جنابت چه مىشود؟ غسل جنابت آنى مىشود. آناً موجود مىشود در آنِ واحد. به خلاف غسل ترتيبى كه نه آنى نيست. ترتيبى است كه موجود مىشود. روى على هذا چون كه در غسل جنابت جبيرهاى مسح على الجبيره لازم است مسح على الجبيره آناً نمىشود. مسح على الجبيره هر چه بكنيد هر چه دستت بزرگ باشد، هر چه او كوچك باشد مسح تدريجى مىشود. چون كه مسح بايد امرار يد است. يد را بگذرانى. امرار يد، يد را گذراندن اول در نقطهاى كه هست آنِ بعدى ولو آنِ بعدى مىرسد به وسط يا به آخر. مىشود تدريجى. چون كه در غسل ارتماسى مسح على الجبيره است و مسح در آنِ واحد مسح الجبيره بايد در آناتى صورت بگيرد لا محال در آنِ واحد محقق نمىشود، بدان جهت گفتهاند جنب غسل جبيرهاى را ارتماساً نمىتواند بكند. بايد غسل ترتيبى بكند در خارج كه تدريجاً هم مسح كند. بدان جهت است كه بعضى از محشّين مثل مرحوم بروجردى قدس الله سرّه الاقواء تعيّن آن غسل ترتيبى. نمىتواند اين شخص غسل ارتماسى بكند.
خب صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف سابقاً گفت كه مسح معتبر نيست. اگر آب به خود جبيره رسيد به ظاهرش كه غسل هم شد جبيره كافى است. اين جور گفت ديگر. خوب خودش را راحت كرد. خوب اين جا مىگويد كه اشكال غسل ارتماسى از ناحيه مسح جبيره بود، اولاً اين است كه مسح لازم نيست. بدان جهت غسل ارتماسى بكند. بدان جهت چون كه غسل كافى است ديگر. بدان جهت مسح هم تصريح كرد كه لازم نيست. يعنى آب به ظاهر جبيره مىرسد، مستولى مىشود، ظاهر جبيره شسته مىشود و او كافى است. بعد كه احتياط كرد، احتياط دوم را مىگويم. احتياط دوم عبارت از اين است كه در غسل ارتماسى كه تمام بدن را در آنِ واحد آب احاطه كند، خواهيم گفت كه عادتاً اين در آن ازمنه ممكن نبود. چرا؟ چون كه اين عربها اهل عشاير بخواهند غسل ارتماسى بكنند مىروند توى شط. توى نهر. كارشان همين است ديگر. حوض و كذايى از مرمرى يا كاشى يا همين جور چيزها كه نبود اين جا. ما هم خودمان به...ديديم. مىروند توى نهر و غسل ارتماسى مىكنند. امام (ع) به او فرموده است. او وقتى كه توى نهر رفت اول كه قدم مباركش را توى آب گذاشت، قدم مقدارى مىرود توى گل. زير نهر گل است ديگر. شما هم مىخواهيد توى نهر امتحان كنيد. مىرود زير گل. اين آنى كه مىرود زير آب در آن، آن نمىتواند بر اين كه پاهايش را از گل بيرون كند. مىشود؟ مىشود. ولكن عادتاً نمىكند. آن آنى كه تخطيئه سر را مىبرد زير آب، آن آن كه پاهايش را در نمىآورد. وقتى كه زير آب رفت يك خورده زير آب مىماند و يك خورده پايش را در مىآورد. كه آب همهاش برسد. آن يكى هم آن پا را در مىآورد. متعارف اين است. لازم نيست غسل تمام البدن در آن تخطيئه بشود. در آنى كه تخطيئه باقى است نه تخطيئه آخر كه بيايد بيرون و دوباره برود. او ترتيبى مىشود. ترتيبى باطل. آن آنى كه تخطيئه حاصل شده است با همان تخطيئه تمام بدنش را بشورد. آنى كه مستفاد از روايات است اين است كما سنذكر. خوب اين جور كه شد، وقتى كه تخطيئه با آن تخطيئهاى كه حادث شده است جميع بدن را بشورد، خوب مطلب واضح مىشود احتياط ايشان. مىگويد على فرض الارتماس زير آن آبى كه مرتمس در او است در همان ارتماس احوط اين است كه دستش را مسح بكشد. چون كه تمام مسح را در حال بقاء تخطيئه موجود كرده است. كما اين كه تمام شستن پا را كه از نهر در مىآورد، در حال بقاء تخطيئه موجود مىكرد. اين كه بعضىها فرمودهاند اين درست در نمىآيد، نه خيلى درست در مىآيد. ارتماسى جايز هست. و واجب است مسح هم بشود. چون كه در روايات مىگفت وامسح على الجبيره. غسل كافى نيست. سابقاً اشكال كرديم در غسل. گفتيم غسل نمىشود. بدان جهت ملتزم هستيم كه توى تخطيئه مىشود. و مسح كردن هم مىشود ولو مسح تدريجى است. مسح تدريجى است غسل آنى، اگر غسل آنى است يعنى در همان تخطيئه بايد جميع بدن شسته بشود، اين از روايت استفاده مىشود. امّا در آن حدوث تخطيئه بايد تمام بدن شسته بشود، اين از روايات ظاهر نمىشود.
سؤال؟ امّا جواب، عرض مىكنم امام (ع) وقتى كه مورد ابتلا عام شد و معتبر بود در آنِ حدوث تخطيئه تمام بدن در آنِ حدوث شسته بشود، متعرّض مىشد در روايات. ولكنّ المرتمس فى الماء حين ارتماسه يرفع قدمين. آن ارتماسه. اين جور تقييدى...عنه العامّه مىشود. همان اطلاق مقامى از او تعبير مىكنند يا علما. آن قيودى كه آنها قيودى هستند كه احتمال دخل مىدهيم كه در آنِ حدوث تخطيئه بايد تمام بدن شسته بشود...عنه العامّه است كما ذكرنا براى اين كه ارتماسشان در نهر و اينها است. حوض و اينها كه نبود. بدان جهت اگر اين معنا معتبر بود، امام(ع) در روايات به اين معنا تذكر مىداد. كه حين حدوث الارتماس نه حين الارتماس. چون كه حين الارتماس بقائش را هم مىگيرد. بقاء ارتماس را. او را ملتزم هستيم. حين حدوث الارتماس و حين حدوث التخطيئه بايد تمام بدن پاهايت را در همان حين حدوث بردارى. يك چنين چيزى در روايات ما نيست. و اين روايات هم كه خطاب ما به همان جماعتى بود كه در همان زمان بودند و متعارف در همان زمان اين جور بود، بدان جهت در ما نحن فيه صحيح اين است كه غسل ارتماسى عيبى ندارد تحت جبيره، ولكن يمسح على الجبيره مسحش به احتياط وجوبى است نه احتياط استحبابى. چون كه اگر مسح اقوا و اظهر نباشد تعيّنش لا اقل احتياط وجوبى است كما ذكرنا. و امّا از اين جا معلوم شد بر اين كه در ما نحن فيه چرا احتياط در غسل ترتيبى است. چون كه غسل ترتيبى بكند اين شبههها هيچ كدام نيست. غسل ترتيبى تدريجاً موجود مىشود. در غسلش تدريجاً موجود مىشود، بگذار مسحش هم تدريجاً موجود بشود. بدان جهت غسل ترتيبى هيچ شبههاى ندارد. كانّ در ما نحن فيه نوبت به اصل عملى نرسيد تا كسى بگويد اصل عملى در ما نحن فيه اقتضا مىكند احتياط را. چون كه طهارت مسبب است. نمىدانيم به غسل ارتماسى اين جورى موجود مىشود يا نه بايد احتياط بكنيم. ما به اطلاقات تمسّك كرديم. گفتيم اطلاقاتى كه در غسل جبيرهاى موجود است و در غسل ارتماسى موجود است كه غسل ارتماسى را هم مىگيرد و خصوص غسل ارتماسى كه هست، اطلاقش اقتضا مىكند كه غسل جميع البدن فى تلك التخطيئه باشد. هى تكرار مىكنم. تخطيئه دو تا شد، او كافى نيست. او غسل ارتماسى نمىشود. تخطيئه باشد تلك التخطيئة واحد كه در او هست در حدوثش و بقائش جميع بدن شسته بشود و اين معنا بيشتر از اين معتبر نيست.
مىرسيم به امر سومى كه ايشان در عروه متعرض مىشوند و اين امر سوم يك چيز مختصرى است ديگر. مختصر و مفيد و آن اين است كه اين غسل ارتماسى يادم آمد كه نكتهاى است كه مختصر نيست در اين مسأله. ايشان مىفرمايد اصلش را عنوان كنم. غسل ارتماسى را كه گفتيم بر جنب جايز است كه موجود بكند جبيرتاً، اين در صورتى است كه محصورى نداشته باشد. محصور مثل چه؟ محصور مثل اين كه اگر غسل ارتماسى بكند دو تا محصور را ذكر مىكند. يكى اين كه آن قرحى كه رويش جبيره بسته است آن قرح نجس است. اين آب به آن قرح مىرسد. ولو قرح شسته نمىشود. ولكن آب مىرسد به او. وقتى كه بيرون آمد، آن آبى كه هست كه به قرح رسيده است، پخش مىشود دور و بر اين جبيره و زير اين اطراف جبيره كه نجس زياد مىشود. سابقاً فقط قرح نجس بود. الان همان قرح نجس است و هم دورش نجس است، هم زياده از دورش هم نجس است. كه زياده را نمىشود شست. چرا؟ چون كه زياده يك مقدارش زير جبيره مانده است كه متعارف است ديگر كه از بعض اطراف جبيره كه پاك بودن جبيره هم مىگيرد آنها را. آنها قبلاً پاك بودند و به اين غسل آنها پاك مىشوند. خوب بعد از دخول وقت صلاة جايز نيست تنجيس بدن. تنجيس بدن گفتيم انحلالى است مانعيتش. زيادىاش هم مانع است. بدان جهت جايز نيست. يك مثال اين را مىگويد. يك مثال ديگر اين را مىگويد كه نه اگر ارتماسى بكند آب به قرح مىرسد كه رسيدن آب به قرح ضرر دارد. كه مىگفتيم عادتاً همين جور است كه زير آب كه مىرود از آن درزهاى جبيره آب مىرود به قرح و ضرر دارد. امّا اگر ترتيبى بكند در خارج مىتواند او را بالا بگيرد يا يك كارى بكند ترتيباً نحوى بگيرد كه آب زير جبيره نرود و نفوذ نكند. در اين صورت اين جور متعيّن مىشود. اين كه ايشان مىفرمايد آب به قرح مىرسد دومى بدن متضرر مىشود، تأمّل بفرماييد. اگر كسى اين كار را كرد، مسأله نجاست را نمىگويم، مسأله ضرر را. كسى اين كار را كرد گفت رفت جهنّم ضرر هم شد، شد من ارتماساً غسل جبيرهاى خواهم كرد. ارتماساً غسل خواهم كرد. آب آن رفت به قرح. اين غسلش باطل است؟ حرام است؟ ظاهر عبارتش اين است كه اين غسل باطل است. تأمّل بفرماييد ببينيم همين جور است يا نه.
|