جلسه 694

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:694 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين فرمايشى بود كه صاحب العروه بيان فرموده است و ديگران تلقّى به قبول فرموده‏اند كه فرمود اين كه گفته شد انسان مى‏تواند غسل جبيره‏اى را ارتماس كند، به نحو ارتماس اتيان كند، اين در صورتى است كه مانع آخرى در بين نباشد. مانع آخر را دو تا ذكر فرمود. يكى تنجيس ساير اجزا كه تحت الجبيره بودن و پاك بودن اگر غسل ارتماسى بكند آنها نجس مى‏شود. و تطهيرشان ممكن نيست. گفتيم بعد دخول الوقت نمى‏تواند اين كار را بكند، تنجيس بدن كند و ديگرى آن جايى بود كه اگر غسل جبيره‏اى را هم به نحو ارتماس اتيان بكند، ضرر بر او وارد مى‏شود بر آن جراحت يا بر آن كثر يا به جرح ضرر وارد مى‏شود مثل اين كه آب نفوذ مى‏كند به ما تحت الجبيره كه قرح و جرح است يا كثر است و آب ضرر دارد بر او. در اين صورت فرمود در اين دو صورت كه مانع آخر است لم يجز غسل ارتماسى به نحو جبيره‏اى صورت بگيرد.براى اين كه شما معلوم بشود اين فرمايش ايشان درست است يا غير درست، مسأله‏اى را براى شما ذكر مى‏كنيم. و آن مسأله اين است گفتيم در جايى كه وضو براى انسان ضررى شد شارع برداشته است آن وجوب الوضو را و امر فرموده است به تيمم به آن نحوى كه گفتيم ديروز. شخصى هست كه نه قرحى دارد و نه جرحى و نه ذات جبيره است. وضو برايش ضررى نيست. ولكن در صورتى كه با آب گرم وضو بگيرد.
و امّا اگر با آب سرد وضو بگيرد، نه متضرر مى‏شود. استخوانهايش درد مى‏كند. اين شخص وظيفه‏اش وضو است يا تيمم است؟ همه مى‏گويند وظيفه‏اش وضو است. چرا؟ چون كه اين متمكن از وضو است. شارع با آب سرد كه نخواسته است. طبيعى الوضو را خواسته است كه غسل الوجه و اليدين و مسح الرأس و الرجلين است چه به آب سرد و چه به آب گرم. اينها خصوصيتى ندارد. وقتى كه مكلّف مى‏تواند اين صرف وجود وضو را كه ضرر ندارد موجود بكند، مفروض اين است مى‏تواند وضو به آب گرم بگيرد و صرف وجود وضو را موجود بكند من غير ضررٍ نه حديث نفى الضرر رفع مى‏كند تكليف را چون كه ضررى نيست در صلاة وضو. مى‏تواند وضو با آب گرم بگيرد. نه هم آيه و ان كنتم مرضا و لا سفرٍ او جاهدكم من الغايط...نه اين آب گرم دارد. هيچ باكش هم نيست. وضو مى‏گيرد. بدان جهت همه مى‏گويند در آن مورد انسان تيمم بكند، تيممش باطل است. چرا؟ چون كه واجد الماء است. خب آن جا آن مسلمانى كه آب گرم ضررى ندارد، آب سرد ضرر دارد. گفت عيبى ندارد. ضررى كه آب سرد مى‏زند تب مى‏كنم امشب بگذار تب بكنم. وضو را با آب سرد گرفت. اين وضويش صحيح است يا نه؟ صحيح است. بلااشكال صحيح است. ضرر اگر ضررى بوده باشد كه ادخال آن ضرر در نفس حرام است، ادله اطلاق وضو اذا قمت من الصّلاة فاغسلوا وجوهكم قيد مى‏خورد يه غير هذا الوضو. چون كه اضرار به نفس، عنايت به نفس حرام است. شارع به محرّم نمى‏تواند امر و ترخيص بدهد.
و امّا در جايى كه ضرر به حدّ محرّم نيست سرش درد مى‏گيرد با آب سرد وضو بگيرد يك دو ساعتى، سه ساعتى يا يك شبى تب مى‏كند، نصف شبى يا يك شبى. اين جور ضررها كه محرّم نيست ادخال بر نفس. على ما تقدم. خب در ما نحن فيه اين شخص متمكن بود از طبيعى الوضو و اين وضو با آب سرد هم محرم نيست. وقتى كه محرم نشد اطلاق اذا
قمت من الصّلاة فاغسلوا وجوهكم اين وضو با اين آب سرد را هم مى‏گيرد. ترخيص در تطبيق شمامل اين وضو با آب سرد هم مى‏شود. ولو تب مى‏كند. چون كه حرامى را كه اتيان نكرده است. اين كه محرّم نمى‏تواند مصداق واجب بشود چون كه تحريم با امر و ترخيص با تفريق نمى‏سازد. وقتى كه اضرار محرم نشد فقط اگر وضو ضررى باشد وجوبش برداشته مى‏شود. ضرر، ضرر غير محرّم است. و وضو هم ضررى نيست. چون كه فرد ديگر را متمكن است. با آب گرم وضو نگرفت. با آب سرد گرفت. خب خودش كرده است ديگر. شارع را به ضرر نينداخته است. خودش به اختيار خودش وضو با آب سرد را متضرر شده است. ضرر مستند به شارع نيست حديث نفى الضرر نمى‏گيرد و حرام هم نيست. اطلاق اذا قمت من الصّلاة فاغسلوا وجوهكم ترخيص در تطبيق مى‏دهد. مى‏گويد خودت تب بكنى...بدان جهت در ما نحن فيه در وضو اين جور است. ما نحن فيه عين او است. چرا؟ چون كه مفروض اين است كه در غسل جبيره‏اى ضررى نيست. مى‏تواند غسل جبيره‏اى را اتيان بكند به نحو ترتبى و هيچ ضررى هم نباشد. مفروض اين است. بدان جهت در ما نحن فيه موضوع تيمم نيست. موضوع تيمم كما بيّنا در ديروز آن جايى است كه در وضو اختيارى هم ضررى باشد، در غسل اختيارى هم ضررى باشد، در غسل جبيره‏اى هم ضرر باشد. نه غسل جبيره‏اى كه صرف وجودش مطلوب است هيچ ضررى ندارد. اين فردى را اختيار كرده است كه صرف وجود غسل را مى‏خواهد شارع. غسل جبيره‏اى صرف الوجودش را مى‏خواهد. اين دو قسم است. ترتيبى، ارتماسى. صرف الوجود به هر دو موجود مى‏شود. در ما نحن فيه اين مكلّف آن فردى را اختيار كرده است كه ضرر دارد. ضرر غير محرّم. تب مى‏آورد مثلاً. يا يك خورده آن زخمش دير خوب مى‏شود. جنايت حساب نمى‏شود بر نفس. آن ضرر محرم است. دير خوب مى‏شود يك چند روزى. خب...چرا غسلش باطل بشود؟ چرا حرام؟ حرام مرتكب نشده است. چرا عملش باطل بشود؟ اگر اين غسل حرام بود ترخيص در تطبيق نداشت. و امر شاملش نمى‏شد. و اگر صرف غسل‏جبيره‏اى مطلقا ضررى بود حديث نفى الضرر برمى‏داشت. و آن رواياتى كه آن روز گفتيم شامل مى‏شد. ولكن در ما نحن فيه صرف الوجود ضررى نيست.
بدان جهت نفهميديم وجه اين كه ايشان فرموده است اگر مستلزم ضرر بشود غسل ارتماسى در اين صورت جايز نيست اين غسل ارتماسى، لم يجز وجهش را نفهميديم. فى ما اذا لم يكن الضّرر ضرر مثل آن تركيدن بدن بوده باشد كه در سرما مى‏تركد. انسان اگر با آب گرم وضو بگيرد هيچ دستش نمى‏تركد. محل ابتلا است ديگر. خودمان در زمستان وضو با آب گرم بگيريم دست هم نمى‏تركد. نه با آب سرد وضو مى‏گيريم و وضويمان هم باطل است. بدان جهت ترك خوردن دست هم كه ضرر محرم نيست. بدان جهت در ما نحن فيه داخل همان مسأله است كه فردى از واجب ضررى است ولكن اصل الواجب ضررى نيست و ضررى بودنش هم نه به نحو ضررى است كه آن محرّم است ادخالش بر نفس. بلكه ضررى است به نحوى كه اين ضرر در طبيعى بود. وجوب را برمى‏داشت قاعده لا ضرر. در اين جور موارد انسان فردى را اختيار بكند كه آن فرد ضررى است و در آن ضرر محرمى نيست، حكم به صحّت مى‏شود و حكم به جواز مى‏شود تكليفاً و وضعاً. حكم به جواز مى‏شود وضعاً. چون كه اطلاق خطاب متعلق الامر اين را مى‏گيرد. ترخيص در تطبيق دارد. امّا جايز است تكليفاً، چون كه مفروض اين است كه اين اضرار حرام نيست. اضرار ترك خوردن دست است با آب سردى كه وضو مى‏گيرد. اين وضويش باطل نيست. اگر كسى بگويد اين باطل است، بايد بگيوويد اين وضوعاتى كه مردم مى‏گيرند در زمستان در هواى سرد كه مى‏توانند آب گرم تحصيل كنند آنها باطل است. بدان جهت در ما نحن فيه حكم عندنا واضح است و در ما نحن فيه هيچ جاى تأمّلى نيست. بعد گذشتيم اين مسأله را.
بعد مسأله اخرايى را در ما نحن فيه ايشان ذكر مى‏فرمايد. مى‏فرمايد آنى كه در وضو جبيره‏اى گفتيم او در غسل جارى شد آن احكام. آنى كه در وضو جبيره‏اى گفتيم در تيممى كه انسان در اعضا تيمم جبيره دارد، در آنها هم جارى مى‏شود.
يعنى فرض كنيد انسان در تيمم كه بايد مسح على الجبين بكند، جبينش جبيره دارد يا مسح بكند روى دستهايش، روى دست‏ها جبيره دارد. يا نه كف دست‏ها كه بايد با اينها مسح كند جبيره دارد. در ما نحن فيه مى‏فرمايد حكم وضو جبيره‏اى جارى است در تيمم هم و در اجزا تيمم اگر جبيره شد فى الممسوح او الماسح. ماسح كه كف دست است. ممسوح كه زهر اليدين است. جبين است. جبيره شد همان حكم جارى است. يعنى وقتى كه انسان مريض است و نمى‏تواند غسل بكند، غسل ضررى است، آب گرم و آب سرد ضررى است. مريض است خودش. قطع نظر از جبيره مريض است. اتفاقاً جبيره‏اى هم در دستش است يا در جبينش هست. وظيفه‏اش اگر اين هم نبود تيمم بود. الان كه اين جبيره در اعضا تيمم است يمسح على الجبيره. چه جورى كه در وضو مسح مى‏كرد بالماء على الجبيره اين جا هم يمسح به آن يدى كه به تراب زده است على الجبيره. الكلام الكلام. كانّ اين مسأله متسالمٌ عليه بين الاصحاب است. مخالفى در اين حكم از اصحاب نقل نشده است نه مخالفى شناخته شده است، نه مخالفى هم نقل شده است كه فلان كس مخالف است مثلاً ولو قول شاز. ولكن كلام در ما نحن فيه مجرّد اين تسالم نمى‏تواند بر ما دليل بشود. چون كه شايد تسالمشان روى دليلى است كه دارد و ما آن دليل را بايد برّرسى كنيم. آن دليل اگر پيش ما تمام نشد كه نمى‏توانيم با آنها همراهى كنيم. انّما الكلام در سند اين فتوا الاصحاب است كه گفته‏اند وضو جبيره‏اى احكامش جارى مى‏شود در تيمم هم، و تيمم هم جبيره‏اى مى‏شود. در ما نحن فيه آنى كه گفته مى‏شود و ممكن است كسى بگويد سه وجه است. وجه اول اين است كه در آن حسنه‏اى كه مال وشّاح است، حسن ابن على ابن وشّاح است، در آن جا امام (ع) در مقام جواب از آن سؤالى كه در او شده بود، آن جا امر كرد به مسح على الدوا.
در اين روايتى كه هست، مال حسن ابن على ابن وشّاح روايت نهمى بود در باب 39 از ابواب الوضو و به اسناد الشّيخ عن سعد ابن عبد اله عن احمد ابن محمد كه يا خالد است و يا عيسى. عن الحسن ابن على ابن وشّاح كه حسن ابن على ابن وشّاح از معروفين است حسن ابن على ابن وشّاح. كسى اين را هم قبول ندارد ممدوح است. حسنه مى‏شود. قال سألت ابا الحسن (ع) ان الدّوا اذا كان على يديه الرّجل سؤال كردم از دوا وقتى كه بر روى دست مردى شد ايجزيه ان يمسح على تَرى الدّوا جايز است اين مسح كند روى آن دوايى كه ماليده شده است؟ فقال نعم يجزيه ان يمسح عليه. گفته شده است در اين روايت فرض وضو غسل نشده است. شامل مى‏شود اين روايت آن صورتى را كه فرض كنيد، انسان مى‏خواهد تيمم بكند و در تيمم عضو جبيره‏اى دارد. سألته عن الدوا اذا كان على يديه الرّجل ايجزيه ان يمسح على تَرى الدوا؟ فقال نعم. يجزى ان يمسح عليه ولو فى ما كان وظيفته التيمم. ولو اطلاق دارد اين روايت. موردى كه وظيفه تيمم است، اين را هم مى‏گيرد اين روايت. امام (ع) استبسال نكرد كه مسح كه مى‏كنى در وضو و غسل مسح مى‏كنى يا در تيمم مسح مى‏كنى. استبسال هم نكرد. در اين حسنه دو تا مناقشه شده است. مناقشه اولى اين است كه اين فقط دوا را مى‏گيرد. امّا جبيره ديگرى را كه انسان دارد روى موضع...يا در موضع قرح و الجرح آنها را نمى‏گيرد. فقط دوا را مى‏گيرد.
و دعواى اين كه فرق ما بين دوا و ما بين آنها نيست، اين اول الكلام است. اين در باب دوا است. ساير...را نمى‏گيرد. عرض مى‏كنم اگر مناقشه اين بود، اين درست نيست. چرا؟ براى اين كه سابقاً عرض كردم كه مسح على الدوا صدق مى‏كند. در جايى كه آن دوا زير پارچه بوده باشد. پارچه نازكى كه بعضى دواها همين جور است كه مى‏مالند روى پارچه و به زخم مى‏گذارند. كه آن دوا هم روى آن پارچه نفوذ مى‏كند. مى‏شود روغن. اين صدق مى‏كند كه ان الرّجل يمسح على الدوا. صدق مى‏كند اين دوا.وقتى كه اين روايت اين قسم را گرفت ديگر فرق ما بنى اين قسم و ما بين آن قسمى كه دوا گذاشته است و رويش باند پيچيده است او را هم مى‏گيرد احتمال فرق نيست. مناقشه اگر اين معنا بوده باشد، اين مناقشه قابل الدّفع است. انّما الكلام در مناقشه ثانيه است. گفته‏اند بر اين كه اين روايتى كه هست اين روايت را صدوق‏
به سندى نقل كرده است كه آن سند عين اين سند است. صاحب وسائل مى‏گويد و رواه الصّدوق فى امور الاخبار آن نقل شيخ بود. شيخ الطّائفه او را نقل كرد. و رواه الصدوق فى عموم الاخبار عن ابيه عن سعد ابن عبد الله عن احمد ابن محمد ابن عيسى عن الحسن ابن على وشّاع عن الحسن الرّضا (ع). شيخ هم سندش اين بود. و باسناده عن سعد ابن عبد الله عن احمد ابن محمد عيسى بود عن الحسن ابن على وشّاح قال سألت ابا الحسن (ع) سؤال يكى، جواب هم يكى، روات هم يكى. اين يك روايت است. بدان جهت صاحب وسائل مى‏گويد و رواه الصدوق فى...الاخبار. يعنى همين روايت است. وقتى كه صدوق نقل مى‏كند در نقل صدوق با نقل شيخ خلاف است. در نقل صدوق اين است كه سألته عن الدوا يكون على يد الرّجل ايجزيه ان يمسح فى الوضو على الدوا قيد وضو دارد در صوم كه در وضو مى‏تواند به دوا مسح كند يا نه، امام(ع) مى‏فرمايد لا بعث به ترك الدوا مسح كند اين شخص. چون كه اين قيد وضو دارد، خوب اين روايت مى‏شود چه چيز؟ اين روايت مى‏شود مجمل. چرا؟ يك قاعده‏اى هست پيش فقها و مى‏گويند اذا دار الامر چون كه احتمال اين كه دو تا حديث باشد اين حسن ابن على ابن وشّاح خدمت امام رسيده است و سؤال كرده است عين اين مسأله را به همان اشخاصى را كه نقل كرده بود، اين دومى را هم به همان اشخاص نقل كرده است، اين احتمال نيست. كسى كه نفس روايت را ببيند، مى‏بيند كه يك روايت است، او را نقل كرده است هم شيخ و هم صدوق. اين نكته را داشته باشيد. موارد كثيره‏اى هست كه آن جاها خيال شده است كه روايت متعدد است. و حال آن كه تمام اينها يك روايت است. مثل اين مورد. بدان جهت در ما نحن فيه علما مى‏گويند يعنى مشهور است پيش فقها وقتى كه يك حديثى را دو نفر نقل كرد،چه دو نفر در آخر نقل كند مثل صدوق و شيخ، يا نه دو نفر در وسط نقل كنند. يا دو نفر از امام يك حديث را نقل كنند كه مى‏گويند در هر دو ما بوديم و شنيديم. يكى يك جور نقل كند، ديگرى نحور آخر نقل كند كه نقل‏ها اختلاف داشته باشند. مى‏گويند اگر اختلاف بالزّيادت و النّقيصه باشد، يؤخذ بالزّياده. اگر زياده و نقيصه بوده باشد، به زياده اخص مى‏شود. چرا؟ چون كه راوى زياده مى‏گويد من از امام شنيده‏ام هم آن را كه اين مى‏گويد و هم اين را.
و اين ديگرى نمى‏گويد كه من از امام آنى را كه او زياده دارد نشنيده‏ام. مى‏گويد اين مقدار را شنيده‏ام. خب اين مقدار را شنيده و نقل كرده است. همين مقدار را شنيده و نقل نكرده است. يا درست نشنيده و نقل نكرده است. يادرست نشنيده و نقل نكرده است. راوى...زياده. زياده را نفى نمى‏كند. ولكن راوى الزّياده يثبت الزّياده. زياده را اثبات مى‏كند. بدان جهت گفته‏اند چون كه راوى زياده و نقيصه با هم تنافى ندارند، تعارضى ندارند يؤخذ بالزّياده. خب وقتى كه اين جور شد، اين حرف صحيح است. ولكن در جاهايى كه حكم واحد باشد. يكى حكم واحد نقل كرده است، ديگرى دو تا حكم نقل كرده است. آن جا عيبى ندارد. آن يك حكم نقل كرده است و آن ديگرى آن يك حكم را نقل نكرده است. و امّا در موردى كه حكم يكى باشد. آن حكم واحد فرق پيدا مى‏كند بالزّيادة و النّقيصه مثل مسئلتنا و مثل آن حديث اثير عنبى كه خمرٌ لا تشربه. حكم، حكم واحد است. اين حكم واحد را يكى به طريق عام نقل مى‏كند مثل شيخ كه مى‏گويد كه فرمود بر اين كه يمسح...در مقابل سؤال...رجل كيف يصنع. آن ديگرى مى‏گويد كه يمسح على...الدّوا فى الوضو. چون كه او سؤال كرده بود كيف يصنع فى الوضو؟ اين هم حكم را خاص نقل مى‏كند. در ما نحن فيه آنى را كه زياده نقل مى‏كند صدوق نقل مى‏كند. چون كه صدوق مى‏گويد قيد وضو هم بود. به نقل شيخ قيد وضو نبود. شيخ راوى نقيصه است. صدوق راوى زياده است. اين جا كه آن قاعده كلّما دار الامر بين نقل الزّيادة و النّقيصه يؤخذ بالزّياده اين جا صغرايش نيست. چون كه حكم، حكم واحد است و آن حكم واحد نقل مى‏شود. ولو يؤخذ بالزّياده نيست، ولكن روايت مجمل مى‏شود. چون كه شيخ يك جور نقل كرده است و صدوق طور ديگرى نقل كرده است. احتمال مى‏دهيم كلام الامام آنى باشد كه صدوق نقل كرده است، احتمال مى‏دهيم كه نه شيخ آنى باشد كه نقل كرده است.
نگوييد كه شيخ خيلى خطا دارد و اينها دارد، صدوق هم خطا دارد. نسبت به آن كتابى كه نوشته است. نسبت خطا در تهذيب را با نسبت خطا در من لا يحضر بسنجيد كبر كتاب تهذيب و صغر من لا يحضر الفقيه كسى كه تتبع بكند در مى‏يابد بر اين. نسبت‏ها فرقى ندارد. بدان جهت در ما نحن فيه هيچ كدام مزّيتى ندارند. افرض اگر مزيّت هم داشته باشد دليل بر ترجيح نداريم كه. ترجيح دليل مى‏خواهد. مجرّد اين كه ظن كرديم كه اشتباه از خود شيخ است. نه از صدوق. اين زن چه قيمتى دارد. مادامى كه اطمينان و يقين نشود.
ما نحن فيه از صغريات اختلاف بالزيّاده و نقيصه‏اى كه فقها گفته‏اند تؤخذ بالزّياده از صغريات آن جا نيست. چون كه تعليلى كه آورده‏اند لانّ راوى النّقيصه...الزّياده اين جا جارى نمى‏شود. مواردى كه مثل اين است حكم واحد است. يكى جورى نقل كرده است كه حكم يك جور مى‏شود. مزيّد مى‏شود. آن ديگرى موسّع مى‏شود. اين جا جايش نيست. اين جا جاى تعارض است. زياده و نقيصه تعارض مى‏كنند و در ما نحن فيه روايت صدوق را مقدم نمى‏كنيم كه صدوق...است. اين به ما اولاً ثابت نشده است. ثانياً ثابت هم بشود دليل ندارد بر مرجحيت داخل ظن است. بدان جهت در ما نحن فيه روايت مجمل مى‏شود. وقتى كه مجمل شد در تيمم مسح بر جبيره بايد بشود، دليل ندارد. ممكن است نسخه فى الوضو باشد. نسخه فى الوضو صحيح بشود اصل براى تيمم دليلى نيست.
سؤال؟ شيخ مى‏گويد لفظ وضو نبود. نه اين كه شيخ مى‏گويد فى الوضو و الغسل و التيمم صدوق مى‏گويد فى الوضو كه بگوييم كه آنها را نقل نكرده است صدوق محل حاجتش...او مى‏گويد كه لفظ فى الوضو بود. آن يكى مى‏گويد نبود. پس در ما نحن فيه چون كه حكم واحد مختلف مى‏شود، در ما نحن فيه مورد، مورد آن تعليم نيست لانّ راوى النّقيصه لا تنافى. شيخ مى‏گويد لفظ وضو نبود يعنى اين كه بود. اين كه نقل مى‏كند مى‏گويد روايت اين بود. لفظ وضو نداشت. چون كه لفظ وضو در وسط است. در سؤال سائل است. يك دفعه هم مى‏خوانم. سألته عن الدوا اذا كان على يديه الرّجل ايجزيه ان يمسح على تَرى الدوا؟ اين سؤال است. صدوق اين سؤال را اين جور نقل كرده است قال سألته عن الدوا يكون...رجل ايجزيه ان يمسح فى الوضو عن الدّوا. اين كلمه وضو در سؤال بود صدوق مى‏گويد. شيخ مى‏گويد كه نه سؤال نبود. سؤال مطلق بود. بدان جهت در ما نحن فيه مورد راوى النّقيصه لا...الزّياده اين جا جايش نيست. اين جا متعارضين هستند. از...صدوق هم گفتيم. اگر باشد هم به درد نمى‏خورد. روايت مى‏شود مجمل. از كار مى‏افتد. بدان جهت پيش ما استدلال صحيح تمسّك به معتبره كليب سيداوى است.
سؤال؟ به سؤال سائل جواب گفته است كه امام (ع) فرموده است آن شخص به دوا مسح كند. يعنى در وضو كه سؤال كرده است مسح كند. اطلاقى ندارد. به مورد سؤال جواب داده است. آنى كه در ما نحن فيه مهم است، اين معتبره كليب سيدواى است. روايت هشتمى است و باسناده عن الحسين ابن سعيد عن فضاله عن كليب الاسدى قال سألت ابا عبد الله (ع) عن الرّجل اذا كان كثيراً كيف يصنع بالصّلاة؟ صلاة ربّما تيمم مى‏خواهد. ربّما غسل مى‏خواهد. ربّما وضو. اين صلاة را گفته است. قال ان كان يتخفف على نفسه فاليمسح على جبايره. مى‏ترسد بر جبيره مسح كند. مى‏ترسد نه از آب مى‏ترسد. از اين كه به موضع الجبيره جبيره را بردارد و وظيفه اولى را اتيان كند از اين مى‏ترسد. اين به اين مى‏شود كه ربّما آب ضررى است. ربّما آب ضررى نيست. برداشتن جبيره و رساندن آب به آن موضع يا مسح آن موضع خود بشره بالتّراب اين برداشتنش ضررى است. كما اين كه سابقاً هم گفتيم و صاحب عروه هم تصريح كرد. همه تصريح كرده‏اند. ضرر يا در ايصال الماء مى‏شود يا در رفع الجبيره مى‏شود. ان كان يتخفف على نفسه اطلاق دارد. از نفسش مى‏ترسد از رفع جبيره يا از ايصال الماء. بدان جهت روايت كليب اسدى مطلق است و اين دليل مى‏شود بر مشروعيّت تيمم جبيره‏اى. بدان جهت كلام اشكالى ندارد. يك كلام ديگر هم مى‏شود گفت. و آن كلام ديگر را ديگران فرموده‏اند. اين جور فرموده‏اند كه اين معلوم است بالضّروره يعنى از مسلّمات است. كسى نمى‏تواند وضو بگيرد يا
غسل بكند. مريض است. استخوان درد دارد. آب گرم و سرد همه ضرر دارد. مى‏گويند آبت را دست نزن. فقط بخور. فقط به مقدار خوردن مى‏توانى بخورى. اين جور مريض است. اين بايد تيمم بكند. خوب دستش هم شكسته است. اين شكسته هم يك سال طول مى‏كشد. بعضاً ده سال طول مى‏كشد. پيرمرد، پيرزن است. خوب بشود يا خوب نشود. اين بگوييم ديگر نماز نخواند. احتمال فاقد الطّهورين است. وضو و غسل كه نمى‏تواند. تيمم هم ساقط است. چون كه در مواضع تيمم جبيره است. دليل هم بر مشروعيّت تيمم جبيره‏اى نداريم. بگوييم اين اصلاً نماز نخواند. ده سال بدون نماز زندگى بكن. بر تو نماز واجب نيست. فرموده‏اند اين مقطوع البطلان است. يقينى است كه اين جور نيست. خوب يقينى وقتى كه اين جور شد كلام اين جور مى‏شود بر اين كه صلاة هم كه بدون طهارت نمى‏شود. اين معنا هم كه محتمل نيست كه اصلاً نه تيمم بگيرد، وضو و غسل هم كه نمى‏كند. همين جور نماز بخواند. اين هم كه محتمل نيست. لا صلاة الاّ بطهورٍ پس اين تيمم را بگيرد. فرموده‏اند دليل صحيح بر مشروعيّت تيمم جبيره‏اى اين است. وجه ثالث است. قد ذكرنا وجه ثانى است كه بيان كرديم. و امّا اين وجه ثالث درست نيست. نه اين شخص بايد نماز بخواند. بايد تيمم هم بكند. آن مواردى كه جبيره ندارد آنها را فقط مسح كند. آن قدرش را علم داريم. آن مواردى كه جبيره دارد ول كند. چه جورى كه در جرح...مى‏گفتيم آن مواردى را كه مى‏تواند بشورد، بشورد. جرح را ول كند، خوب احتمال است كه از اين پيرمرد و پيرزن در اين ده سال تكليف ساقط نشود. قطع نظر از ما ذكرنا كه روايت كليب اسدى. قطع نظر از او. قطع نظر از روايت دوا. آنها نبود.
ما بوديم و فقط وجه ثالث بود، جوابش را مى‏گفتيم نه نمازش را بخواند. فقط در نماز آن مقدارى كه جبيره ندارد، رويش جبيره نيست آن مقدار را مسح كند بالتّراب. چرا؟ چون كه اين قدر متيقّن است. اين مقدار را بايد بكند. نمى‏دانيم مسح على الجبائر هم واجب است. جبيره هم رويش مسح كند يا نه، لزومى ندارد. اقل و اكثر است ديگر. چون كه طهارت را عنوان وضو گرفتيم، بحث، بحث اقل و اكثر مى‏شود. در مورد دوران امر بين الاقل و الاكثر در متعلق التّكليف كه صلاة مقيد است به مسح مواضع خالى عن الجبيره...نمى‏دانيم مقيّد هم هست به مسح على الجبيرة الّتى فى المواضع الّتى عليه الجبيره به او هم مقيّد است يا مقيّد نيست. خوب مى‏شود دوران الامر بين الاقل و الاكثر رجوع به برائت مى‏شود. كسانى كه طهارت را مسبب مى‏دانند، وضو و غسل و تيمم را محصل و سبب مى‏دانند، بنا بر مسلك آنها مورد، مورد احتياط مى‏شوند. ولكن شما كه آن را قائل نيستيد. شما مى‏فرماييد طهارت عنوان خود وضو و تيمم است. بنابراين در ما نحن فيه كه هست، اين وجه ثالث به نظر قاصر و فاطر ما تمام نيست عمده در جريان حكم جبيره بر تيمم روايت يعنى معتبره كليب اسدى است كما ذكرنا،
سؤال؟ سابقاً گفتيم ديگر احتمال فرق در تمامى احكام كثير با غير كثير شريك هستند الاّ در اين حكم، اين احتمالش نيست با وجود اين كه همه براى صلاة است. طهارت صلاتى. بعد ايشان صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف مسأله ديگرى را كه مسأله، مسأله دقيقه است. انصافاً وقتى كه فارغ شدى مى‏دانى چه مسأله‏اى است. ايشان مى‏فرمايد فى جواز استيجار صاحب الجبيرة اشكال. مثلاً فرض كنيد يك كارگرى بود. بيچاره افتاده و دستش شكسته است و ديگر نمى‏تواند كار كند. كسى مى‏گويد كه خوب اهل و عيال دارى. نان مى‏خواهى و اينها، بيا اجير بشو. حمد و سوره‏ات خوب است و نماز را خوب بلد هستى. اجير بشو. يك سال كه اين جور خواهى ماند يا شش ماه، بيا نماز استيجارى بخوان و نان زن و بچّه را در بياور. ايشان مى‏فرمايد به استيجار صاحب الجبيرة اشكالٌ. آن كسى كه صاحب الجبائر است او را اجاره كردند كه براى ميّتى نماز بخواند، اشكال است. بعد مى‏فرمايد بلكه اگر شخص صحيحى اجير شد براى نماز عن الميّت. در اثنا اتّفاقاً خيلى سجود و ذكر كرده بود گيج شده بود. از پلّه افتاد دستش شكست در اثنا بعد از شش ماه. شش ماه نمازش را خوانده بود. شش ماهش مانده بود. ايشان مى‏فرمايد بلكه اين عذر اگر در اثنا...شد، آن‏
اجاره يمكن عن يقال كه باطل مى‏شود. آن اجاره‏اى كه سابقاً واقع شده بود، توى اين شش ماهش صحيح و بعد از شش ماه باطل مى‏شود. اين فرمايشى است كه ايشان در عروه دارد. خوب اين وجه اشكال آنهايى كه اشكال كرده‏اند و گفته‏اند جايز نيست، يا مشكل است، چه مى‏خواهم بگويم. خوب فرموده‏اند نقل مى‏كنيم از ديگران فرموده‏اند كه اگر گفتيم وضو جبيره‏اى، غسل جبيره‏اى، تيمم جبيره‏اى طهارت نيست، فقط مبيح لصّلاة است، آن مقدارى كه از ادلّه استفاده شده است كه انسان براى نماز خودش بايد تيمم بكند. و امّا اگر بخواهد نمازى را از ميّت اتيان بكند تبرعاً او بالاجمال فرقى نمى‏كند. به او هم وضو جبيره‏اى، غسل جبيره‏اى، تيمم جبيره‏اى بگيرد، دليلى بر مشروعيّت اين معنا كه نسبت به او...است دليلى ندارد. و امّا اگر كسى گفت نه وضو جبيره‏اى و غسل جبيره‏اى طهارت است حقيقتاً كه صاحب العروه فرمود. حقيقتاً طهارت است. گفته‏اند بله بر اين كه طهارت است. طهارت اصطلاحيه است. نه طهارت اختياريه. يعنى آن وقتى كه انسان به مشروط مضطر است و مشروط را با اين مى‏آورد، آن وقت اين طهارت مى‏شود. آن صلاة يوميه خودش است ديگر. دستش شكسته است. او را مضطر است به اين نحو بياورد. يا نوافل يوميه را بخواهد اتيان بكند مضطر است با اين وضو اتيان كند. نماز شب بخواهد بخواند بايد اين جور اتيان بكند. امّا از ميتى كه مرده است از فلانى نمازهايى كه به ضمّه او است آنها را مضطر است با اين وضو اتيان بكند چه ربطى دارد او به اين شخص. بدان جهت چون كه شخص...نيست كه آن صلوات با اين وضو اتيان بشود. كس ديگر را اجير مى‏كند كه نه بدنش سالم است. چاق و چلّه وضو اختيارى مى‏گيرد و قضا مى‏كند. اضطرار نيست كه آن صلاة با اين اتيان بشود. هر صلاتى كه اضطرار است با اين وضو اضطرارى اتيان بشود، اين نسبت به او طهارت مى‏شود. صلواتى كه على الميّت است اضطرارى نيست كه آنها با اين وضو اتيان بشود. حتّى انسان نماز قضايى خودش دارد. نماز قضا چون كه وقتش موسّع است بناعاً على القول الصحيح. بدان جهت انسان فعلاً دستش شكسته است. ولكن سه ماه ديگر خوب مى‏شود. بخواهد آن نمازها را قضا كند با اين وضو جبيره‏اى نمى‏تواند. چرا؟ چون كه وقت وسيع است و نمى‏تواند قضا كند آنها را. مضطر نيست آنها را با اين وضو اتيان كند. به خلاف اين كه قضاى آنها زيق داشته باشد وقتش. يا عذرى دارد. شكسته‏اى است كه ديگر درست نمى‏شود. كارش تمام شده است. نه آنها را مضطر است قضا كند با اينها. بدان جهت است در صلاة يوميه هم. انسان در اول وقت جبيره دارد. سه ساعت، يك ساعت به غروب مانده اين شخص مى‏آيد اين جبيره را برمى‏دارد. الان بخواهد وضو جبيره بگيرد در اول وقت با اين نماز بخواند محكوم به بطلان است. چرا؟ چون كه اضطرار ندارد صرف الوجود را با صلاة جبيره‏اى اتيان كند، با طهارت جبيره‏اى. بما انّه در ما نحن فيه طهارت اضطرارى نسبت به آن صلاتى است كه نسبت به آن عملى است مثل الطّواف كه مشروط به طهارت است و انسان بايد آن مشروط را بخواهد اتيان بكند كه مستحبات يا بايد اتيان بكند مثل مشروطات واجبه بخواهد اتيان بكند يا بايد اتيان كند چاره‏اى ندارد الاّ با اين وضو جبيره‏اى، غسل جبيره‏اى، تيمم جبيره‏اى آن جا با غسل و وضو و تيمم جبيره‏اى مشروع است. بدان جهت در ما نحن فيه فى استيجار صاحب الجبيرة...اشكالٌ. لو عرض اين در اثنا مى‏شود گفت اجاره باطل است. بلكه بخواهد صاحب الجبيره نمازهاى خودش را قضا بكند در صورتى كه عذرش...الزّوال است او هم اشكال دارد. اين فرمايش است كه ايشان فرموده است، ديگران توثيق كرده‏اند. ببينيم چه جور مى‏شود.