جلسه 698
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:698 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين مسأله بود كه شخصى كه ثلث البول دارد، فطرهاى براى او هست در وقت صلاة كه مىتواند در آن فطره وضو بگيرد و تمام الصّلاة را با وضو و همان وضو اتيان كند. بدون اين كه در اثنا بالصّلاة و بعد الدّخول فى الصّلاة و بعد الشّروع فى الوضو قطره بولى از او خارج بشود. در اين صورت فرمود اين شخص متعين است صلاتش را در همان فطره بخواند. بعد در ذيلش مىفرمايد در عروه اگر صلاة را در غير آن فطره خواند، يعنى آن فطره را اول وقت بود يا در وسط وقت بود در آن فطره واسعه را...كرد. رسيد آخر وقت كه ديگر آن فطره واسعه تمام شده است .اين مكلف عصيان كرده است به ترك الصّلاة در آن فطره واسعه عصيان كرده است. ولكن اين صلاتى كه مىخواند صحيح است. وجهش معلوم است اين فرمايش، فرمايش صحيح است. ذكرنا در تمام افعال اختياريه كه به آنها بدل اضطرارى تعيين مىشود، متفاهم عرفى اين است مكلّف نمىتواند در صورتى كه متمكن از فعل اختيارى است، اكتفا به بدل اضطرارى كند و خودش را تعيجيز كند، عاجز كند تا بدل اضطرارى را اتيان كند.
به خلاف تقسيم المكلّف على قسمين المسافر و غير المسافر فانّ المسافر يغصّر و غيره يتمس. آن جا مىتواند مكلف خود را از عنوان موضوع خارج كرده و به عنوان ديگر داخل كند. و امّا وقتى كه عنوان موضوع اضطرار اختيار شد كه شارع فعل را واجب كرد بر مكلّف و بعد فرمود اگر مضطر شد مكلّف...متفاهم عرفى اين است اين بدل تمام ملاك ملزم مبدل را ندارد. و الاّ داشت از اول امر تخييرى مىكرد. اين ناقص است در ملاك و بدان جهت تفريط اين مقدار از ملاك جايز نيست از مقدارى از ملاك ملزم. آن مقدارى كه فوت مىشود، آن هم ملزم است. و الاّ اگر آن مقدار...غير ملزم بود، امر مىكرد...منتهى مستحب مىكرد يكى را. مثل استحباب صلاة فى اول الوقت. درست توجّه كنيد به اين نكات. اينها را بايد در فقه استعمال بكنيد. بدان جهت وقتى كه گفت او را بياور. نتوانستى اين را بياورد متفاهم عرفى اين است قرينه خاصّه بر خلاف قائم نشود، مكلّف نمىتواند تعجيز نفس كند. بعد التّمكّن از آن متعلق تكليف اختيارى و بعد از فعليّت تكليف اختيارى. اول وقت فطره واسعه داشت، امر به صلاة اختياريه آمد به طهارت اختاريه. اگر نتوانستى متفاهم عرفى اين است كه ملاك ملزم از بين مىرود مقدارش. ولكن مقدارى دارد او را بايد استيفا كنى. بعد از استفاده تفريط ملاك ملزم از خطاب شارع، متفاهم عرفى هم همين است حكم عقل نيست اين.
متفاهم عرفى اين است كه اگر گفت نتوانى تو كه مىدانستى. بدان جهت تفريط و تأخير آن فطره جايز نيست. ولكن اگر به تأخير انداخت و اتيان كرد عيبى ندارد. فعلاً مكلّفى است كه قادر نيست بر آن صلاة اختيارى و صلاة هم معلوم است كه ساقط نمىشود فريضة الوقت. مثل آن كسى كه عمداً نماز را نخواند، نخواند، نخواند تا يك ركعت به غروب شمس مانده. من ادرك من الصّلاة ركعتاً فقد ادركها بايد همان جا بخواند و....كرده است. ولكن آن صلاة را بايد بخواند تا درك آن اضطرارى را بكند. اگر گفتيم درك اضطرارى معنايش اين است اگر تعجيز هم كردى، نتوانستى بياور ولكن متفاهم اين است كه تعجيز جايز نيست. بايد اتيان كند. از خود خطاب استفاده مىشود. اگر گفتيم نه از خطاب استفاده نمىشود، كه خودت را تعجيز كردى باز بياور. ما گفتيم استفاده مىشود. در وضو جبيرهاى گفتيم. خوب تسالم قطعى
است كه نماز ساقط نمىشود. بايد نماز را اتيان بكند. راهش هم نيست مگر با اين كه اتيان بكند به آن نحوى كه خواهيم گفت. ولكن اگر آن فطره در آخر الوقت بشود شخص منتظر نمىشود. مىگويد در اول وقت نمازم را مىخوانم. خودم هم كه عاجز هستم. اين جور شدهام. اول وقت مىخوانم ولو فطره واسعه در آخر وقت دارم. راحت بشوم. ايشان مىفرمايد اگر با وجود اين فطره كه هنوز از بين نرفته است فطره. فطره هست در آخر الوقت. در اول الوقت يا در وسط الوقت شروع به صلاة كرد بطل. آن صلاة با وضويى كه خواهيم گفت كه خروج قطره بول در اثنايش مىشود، آن صلاة باطل مىشود. چرا؟ چون كه مأمور به نيست اين. آن كسى كه به صرف وجود اختيارى تمكن ندارد، او مأمور است به آن صلاة به آن نحو از طهارت كه خواهيم گفت. بما اين كه اين متمكن است در آخر الوقت مثل كسى كه مىداند در آخر وقت آب پيدا مىكند اول وقت نماز بخواند با تيمم. محكوم به بطلان است. امر ندارد. اگر اين شخص در اول وقت وارد بر صلاة شد كه فطره در اخير است. ولكن اتفاقاً چيزى در نيامد در اثنا صلاة. وضو كه گرفت و وارد صلاة شد، از حين وضو گرفتن تا تمام كردن آن صلاة، چيزى امروز در نيامد اتفاقاً. در اين صورت مىفرمايد قصد قربت اگر متمشّى بشود يحكم بصحّت الصّلاة. چرا؟ چون كه صلاة را با طهارت واقعيه اتيان كرده است. فقط اشكالش اين است كه قصد قربت چه جور مىشود؟ اعتقاد داشت كه بول خارج خواهد شد. آن هم فرضش را در وضو جبيرهاى گفتيم. معلوم شد كه چه مىشود. يك كسى است كه خيلى آشنايى به احكام شرع ندارد. خيال مىكند كه فرقى نمىكند در آن فطره نماز بخواند يا در اين جا. اين كه تعيّن دارد آن جا بخواند اين را نمىدانيم.
بدان جهت اتفاقاً اول شروع كرد. بعد هم به اعتقاد اين كه وظيفهاش تخييرى است. مثل مقدس اردبيلى كه مىگفتند فطره خواندن لازم نيست. همين جور اتيان كرد به جهت انتصال امر خداوندى. اتفاقاً چيزى هم خارج نشد. بعد آن جا يك آقايى نشسته بود. پرسيد كه من يك جور مرضى دارم. دعا بكنيد شفا پيدا كنم. يك فطرهاى در آخر وقت دارم. آقا فرمود كه بايد در آن فطره نماز بخوانى. چرا الان خواندى؟ گفت خواندم آقا. ولكن چيزى در نيامد. وضو كه گرفتم و آمدم چيزى در نيامد. مىگويد كه بله صحيح است. چرا؟ چون كه قصد قربت حاصل شده است و مأمور به اختيارى را اتيان كرده است و حكم به صحّتش مىشود. پس هذا كلّه نسبت به آن انسانى كه ثلث البول و ثلث الغايط و الرّيحى كه...از او تعبير مىكنند فطره داشته باشد. و امّا اگر كسى يك ابتلايى دارد كه نه فطره واسعه ندارد. از اول وقت تا آخر وقت هيچ وقت صلاة فطره واسعهاى نيست. ايشان در ما نحن فيه كه صورت ثانيه است، اين جور صورت ثانيه را قيد مىكند، مىگويد فطرهاى ندارد كه واسع بشود به صلاة مع الطّهارت الاختياريه. ولكن خروج قطرات البول يا ذرّات الغايط يا خروج الرّيح در اثنا الصّلاة مرّتينى او مرّات است. خيلى نيست. يكى دو دفعه قطره خارج مىشود، يا سه دفعه خارج مىشود. خيلى زياد نه خارج نمىشود. به حيثٌ كه اگر اين شخص وضو بگيرد و نماز را شروع كند و آن جايى كه نماز مىخواند پيشش يك كاسه آبى گذاشته باشد يا آفتابه و لگنى گذاشته باشد آن وقتى كه در اثنا صلاة قطره خارج شد، بردارد زود بدون انحراف از قبله از آن آب فورى وضو بگيرد. چون كه جورابهايش هم قبلاً كنده است، حاضر كرده است و دستهايش هم بالا كرده است. فورى وضو مىگيرد و بقيهاش را مىخواند. دوباره بقيه صلاة را مىخواند. دوباره اگر قطرهاى خارج شد الكلام الكلام تا نماز را تمام كند. به حرج نمىافتد. دو دفعه خصوصاً در فصل تابستان دو دفعه نشسته است و خودش كيف دارد وضو گرفته است در اثنا صلاة. در ما نحن فيه مىبينيد اين شخصى كه هست اين شخص فطره واسعه ندارد. ولكن خروج در مرّتين او مرّتين او مرّاتى است كه توضء به اين نحو براى صلاة هيچ مانع حرجى برايش نيست. ايشان مىفرمايد اگر اين نحور بوده باشد،...بايد همين كار را بكند. وضو بگيرد، داخل صلاة بشود. با آن حفظ خودش كه بعد خواهيم گفت كه با يك كيسهاى آن ذكرش را يا آن يكى را اگر مبطون است توى كيسه مىگذارد كه اگر نجسى افتاد سرايت به ساير بدن و ثوب نكند. مشهور مىشود به صلاة. در اثنا اگر ديد
حركتى شد، قطرهاى خارج شد مىنشيند و وضويش را مىگيرد. باز مشغول صلاة مىشود. اين وضو را اين جور مكرر اتيان مىكند تا نماز تمام بشود. از كلمات بعضى از فقها خصوصاً اين متأخّرينى كه بودند اين جور استفاده مىشود كه اين حكم تعبدى نيست. احتياج به روايت خاصّه ندارد. ما بوديم و اين معنا كه صلاة از...و مبطون ساقط نمىشود اين علم را داشته باشيم كه داريم. روايات هم همان عدم ثبوت صلاة را مىگويد. اگر علم داشتيم كه...و مبطون صلاة از او ساقط نمىشود همين را مىگفتيم. ولو روايتى نبود كه چه جور نماز بخواند. همين جور مىگفتيم كه وضو بگيرد و رو به قبله نماز را شروع كند. هر وقت چيزى خارج شد، وضو را تجديد كند و بقيه نماز را بياورد. نماز از آن جايى كه قطع شده است از آن جا دنباله نماز را بياورد تا نماز تمام بشود. چرا يا فقها اين موافق قاعده است؟ اين جور مىگويند، مىگويند ادلّهاى كه طهارت يعنى وضو را يا غسل را و تيمم را در صلاة اعتبار مىكند، اين ادلّه على قسمين هستند. ما علاوه مىكنيم كه اين ادلّه على ثلاثة اقسام هستند. يك قسمشان آيه مباركه است كه اذا قمت من الصّلاة فاغسلوا وجوهكم.
آيه مباركه مىگويد آن كسى كه محدث است قيام الى الصّلاة پيدا كرد بايد وضو بگيرد. بعد در اثنا صلاة محدث شد يا نشد، متعرّض او نيست...اطلاق اقتضا مىكند كه وظيفهاش همان وضو گرفتن در اول صلاة است. اذا قمت من الصّلاة. جنب باشد غسل، فاقد الماء باشد تيمم. بدل از وضو او بدل از غسل. آيه اين را دلالت مىكند كه عند الدّخول فى الصّلاة بايد وضو گرفته بشود. اين قسم اول از ادلّه. و رواياتى هم كه به مضمون آيه است همان قسم اول حساب مىشود. يك قسم از روايات كه طايفه ثانيه است دلالت مىكند كه صلاة من اوله الى آخره اجزايى كه دارد اين صلاة بايد با طهارت انجام بگيرد. اتيان بشود. لا صلاة الاّ بطهورٍ كه در صحيحه زراره بود اگر يادتان بوده باشد، گفتيم طهور دو تا معنا دارد. يعنى در دو معنا استعمال مىشود. يك معنايش عبارت از ما يتطهّر به و هو الماء و التراب. التّراب احد الطّهورين. يك معناى ديگر طهور به معنا طهارت است. لا صلاة الاّ بطهورٍ يعنى لا صلاة الاّ بطهارتٍ و شاهد آورديم از روايات كه امام (ع) فرمود اذا تيمم فقد فعل احد الطّهورين. چون كه طهور به معنا ماء و تراب آن جامد است. فعل نيست. آنى كه فعل است اين طهور به معنا طهارت است. لا صلاة الاّ بطهورٍ صلاة بدون طهارت نمىشود. يك دسته از روايات كه طايفه ثانيه شد در مقام مضمونش اين است. مضمون اينها اين است كه از اول صلاة تا آخر صلاة انسان بايد طهارت داشته باشد. صلاة بايد با طهارت بشود. مصاحب با طهارت بشود. مىدانيد صلاة اسم بر اجزا است. اولّه التّكبير و آخره التّسليم بعد از تكبير قرائت حمد و سوره، ركوع، سجود صلاة اسم بر اين اجزا است. منتهى مع شرايطها يا مطلق الاجزا. آن صحيحه...اسم بر اجزا است. آناتى كه متخلل است ما بين الاجزا آن صلاة نيست. انسان فرض كنيد كه الله اكبر تكبيرة الاحرام را گفت و هنوز قرائت را شروع نكرده است. اين آنى كه دو ثانيه توقف مىكند يا پنج ثانيه، ده ثانيه توقف مىكند پيرمرد است نفس تازه كند و بقيه را بخواند، اين پنج دقيقه، شش دقيقه داخل صلاة نيست. اين را مىگويند آنات متخلله. بدان جهت اگر پشيمان بشود در اين آنات كه من بابا نماز نخوانم. الان زود است. بعد مىخوانم. خسته هستم. در آن آنها. بعد فكرش عوض بشود كه نه بخوانم. مىگوييم عيبى ندارد. چرا؟ چون كه آن وقتى كه صلاة را مىآورد به امر مىآورد، آن، آن از صلاة نيست. مثل صوم نيست. آنات متخلله صلاة حساب نمىشود. فرمودهاند اين فقها اگر بنا بود ما بوديم و لا صلاة الاّ بطهورٍ مىگفتيم طهارت در اجزا متخلله معتبر نيست. چون كه طهارت بايد با صلاة باشد. اجزا صلاتى. بدان جهت حتّى عمداً و متعمداً انسان فرض كنيد كه سوره حمد را خواند. قل هو الله را خواند. قبل از ركوع حدثى از او صادر شد. هنوز ركوع نرفته است. قرائت هم تمام شده است وظيفه صلاتى. ركوع هم نيامده است. بنشيند و وضو بگيرد برود به ركوع ان قيامٍ برود و پا شود...به قصد ركوع برود به ركوع، مىگفتيم صلاتش صحيح است. چرا؟ چون كه شرط نيست. مثل چه مىشد؟ مثل استقرار مىشد. انسان الحمد قل هو
الله را با استقرار خواند. بدن را گرفته بود و هيچ تكان نمىكرد. بعد از اين كه تمام كرد قبل از اين كه ركوع برود يك خورده بدنش را اين ور و آن ور كرد، اين جور كرد كه عرقهايش خشك بشود و بعد به ركوع رفت. عيبى ندارد. استقرار در آن آنِ متخلله از بين رفت عيبى ندارد. استقرار در حال صلاة معتبر است. آن آنِ متخلل استقرار ندارد. اعتبار صلاة است.
بدان جهت است كه مىگفتيم اگر ما بوديم و اين طايفه ثانيه لا صلاة الاّ بطهورٍ مىگفتيم در آنات متخلله اعتبار ندارد. مثل استقرار است. ولكن در بين طايفه ثالثهاى هست. آن طايفه ثالثه دلالت مىكند اين طهارت بايد از اول صلاة باشد، حتّى در آنات متخلله به نحوى كه اگر در آن متخلل هم طهارت از بين برود اصل صلاة باطل مىشود. مثل چه؟ مثل رواياتى كه دلالت كرده است انّ الحدث و الاستدبار يقطعات الصّلاة. اينها صلاة را قطع مىكنند. قواطع الصّلاة تعبير مىشود. يعنى اينها صلاة را از اول باطل مىكنند در اثنا حادث شدند. تكلّم عمدى صلاة را از اول باطل مىكند. و الاّ اگر اين ادله قواطع نبود اين را ملتزم نمىشديم. پس ادله قواطع دلالت كردهاند ولو در آنات متخلله موجود بشود، صلاة از اول باطل مىشود. اين فقها فرمودهاند بعد از اين كه معلوم شد كه ثلث...و فطره ندارد صلاة از او ساقط نمىشود بايد صلاة بخواند، علم داريم ادله قواطع در حق او تخصيص خورده است. آن كسى كه...ثلث و البطن دارد ادله قواطع در صورتى كه قواطع غير اختيارى باشد. مثل خروج قطره بول يا نزول ذرّه از غايط. يا خروج الرّيح قهراً كه در منصوص و مبطون است. اين ادلّه قواطع، قاطعيت الحدث اين ادله قاطعيت الحدث در مبطون و مثلوث در جايى كه حدث غير اختيارى باشد تخصيص خورده است. مىدانيم. نمىشود هم اين قاطع بشود و هم صلاة واجب بشود. تكليف به ما لا يطاق مىشود. اين را مىدانيم. بدان جهت اين طايفه تخصيص خورده است. امّا طايفه ثانيه كه در خود صلاة طهارت معتبر است، دليل بر تخصيص ندارد. دليلى داشته باشيم كه لا صلاة الاّ بطهورٍ هم تخصيص خورده است، دليلى نداريم. چون كه دليل نداريم اخذ مىكنيم به عموم لا صلاة الاّ بطهور. لا صلاة الاّ بطهور ولو ثلث اين جورى داشته باشد شخص كه فطره واسعه ندارد. يكى دو دفعه در اثنا صلاة خارج مىشود. اين صلاتش هم مشروط به طهارت است.
بدان جهت مقتضاى لا صلاة الاّ بطهور اين است كه انسان حمد را خواند، سوره را هم خواند، قطهره بول خارج شد. ركوع نكرده است آخر. در آن آنِ متخلل وضو بگيرد پا شود و بعد برود بعد از وضو به ركوع. ركوع را با طهارت اتيان كرده است. قرائت را هم كه به طهارت اتيان كرده است. قيام متصّل به ركوع هم كه قيام با طهارت است آن هم متصل به ركوع است. چون كه از قيام رفت به ركوع بعد از وضو گرفتن. و هكذا اگر در اثنا باز همين جور قضيهاى اتفاق افتاد الكلام الكلام. مىنشيند و وضو مىگيرد و باز بقيه را اتيان مىكند. بدان جهت در ما نحن فيه كه هست، در ما نحن فيه اين على القاعده است. دعواى اين كه اين جور وضو اتيان كردن و بقيه صلاة اتيان كردن اين فعل كثير حساب مىشود، كسى كه اين حرف را بگويد و اين حرف را بگويد، اين تتبّع در اخبار نكرده است. اين تتبع يا تتبع كرده است توى ذهنش حاضر نيست. آن كسى كه حاضر الذّهن بشود اين حرف را نمىگويد. چون كه نظير اين در روايات هم هست. واقع است. يك نظيرش آن كسى است كه...حاصل بشود در اثنا الصّلاة. در روايات دارد در اخبار...كه قطع مىكند و بينىاش را تطهير مىكند و بقيه صلاة را اتيان مىكند. بدان جهت اگر دو دفعه هم همين جور شد. حرجى نيست. دو دفعه باز خون در آمد الكلام الكلام. در صحيحه زراره است در آن خونى كه در اثنا الصّلاة در ثوبش ريخت امام (ع) فرمود ثوبت را بشور و بقيه صلاة را اتيان كن. لانّه شىءٌ اوقع عليك. بدان جهت در اثنا صلاة ثوب را يا بدن را غسل كردن به عنوان خبث يا به عنوان حدث كه فرقى ندارد. اين فعل كثير نيست. فعل كثيرى مبطل صلاة است كه...صورت صلاة بشود فى اذهان المتشرعه. بگويند بابا اين نماز نمىآورد. اين دنبك بازى مىكند. اين مىخورد. اين جور است.
و امّا در جايى كه فعلى را اتيان بكند ولو طول هم بكشد آن فعل مثل تطهير الصّوم و...كه بينىاش را پنبه بگذارد، بشورد اين وقت مىخواهد. عرض مىكنم بر اين كه در ما نحن فيه اين فعل كثير حساب نمىشود. فعل كثير دليل خاصّى ندارد بر مبطليتش بر صلاة الاّ ارتكاض متشرعه كه اين با صلاة نمىسازد. اين عمل برو دو بشقاب پلو را بخور و بعد بقيه صلاة را بياور اين با صلاة نمىسازد. اين است دليلش. امّا براى همان صلاة وضو بگيرد و ثوبش را تطهير كند و نماز بخواند چرا با صلاة نمىسازد؟
سؤال؟ عسر و حرج نيست. آب جلويش هست. طهور جلويش هست. چه جور فاقد الطّهورين است؟ عرض مىكنم بر اين كه اين شخص مفروض اين است آن آب جلويش هست. فورى صورتش را مىزند توى آب. دست راست و چپش را مىشورد، مسح مىكند و شروع مىكند بقيه صلاة را اتيان كردن. دليلى نداريم، يعنى به مطلب علمى اين است. دليل اشتراط طهارت دليل لفظى است. آنى كه مىگويد فعل كثير مبطل صلاة است مقيّد مىشود به ما هى صورت الصّلاة...كند صورت صلاة را. اين از آن فعل كثير نيست. و اگر فرض كنيد فعل كثير مبطل است. ماهى باشد يا نباشد. دليل لفظى كه نيست. اين به اجماع و تسالم است. اجماع در اين صورت نيست. بدان جهت فقها جماعت كثيرهاى ملتزم شدهاند كه همين كار را بكند. يكى صاحب العروه. پس تسالم نيست در مسأله. بدان جهت در ما نحن فيه كه هست،
سؤال؟ مىگويند در اثنا صلاة وضو مىگيرد. بيچاره چون كه عذر دارد در اثنا صلاة وضو مىگيرد.
سؤال؟ ادلّه قاطعيت تخصيص خورده است. صلاة باطل نمىشود. مثل آن كه در دم...است.
سؤال؟ آدم عادى نيست. اين مريض است.
پس عرض مىكنم بر اين كه در ما نحن فيه ادله قاطعيت تخصيص خورده است. مىماند ادلّه اشتراط. ادله اشتراط را تحّفظ مىكنيم. معناى تحفّظ بر ادله اشتراط اين است كه وضو بگيرد و بقيهاش را بياورد. اين على القاعده است. فعل كثير ماهى صورت صلاة بايد بشود. اين ماهى صورت صلاة نيست. كسى بگويد نه فعل كثير خودش مورد اجماع هست. خوب در ما نحن فيه كه مورد اجماع نيست. در مورد جماعت كثيرهاى گفتند اين كار را بكند از فقها. بدان جهت دليل لا صلاة الاّ بطهارتٍ دليل لفظى است و او اجماع و تسالم است و به ارتكاض متشرّعه است نه در ما نحن فيه اين اجماع و تسالم نيست. بدان جهت در ما نحن فيه بايد اين كار را بكند. بدان جهت اينها فرمودهاند ما بوديم و على القاعده مقتضا اين بود. بدان جهت اين طايفه برمىگردند به روايات كه ببينيم در روايات خلاف اين است يا نيست. اين جا يك نكتهاى مىگوييم. فكر و تأمّل و تعقيبش را حواله مىدهيم به شما. اين كه اين حضرات فرمودهاند به ادلّه اشتراط طهارت ما اخذ مىكنيم و لازمهاش اين است، اين ادلّه اشتراط الطّهاره به آنها اخذ كردهاند ممكن مىشود در صورتى كه حدث در آن متخلل موجود بشود يا حدث در اثنا جزئى موجود بشود كه آن جزء تكرارش مانع ندارد. مثل قرائت. مثلاً سوره قل هو الله را مىخواند. كلمه قل را گفت و تقطير حاصل شد. عيبى ندارد. مىرود وضو مىگيرد و از اول قل را شروع مىكند. بسم الله را هم از اول شروع كند مانعى ندارد. سوره را از اول شروع مىكند. اين محصورى ندارد...و امّا اگر حدث در جايى واقع شد كه آن متخلل نيست. و آن جزء هم قابل تعدد نيست. تعددش مبطل است. حتّى سهواً. حتّى ان عذرٍ. مثل چه چيز؟ مثل اين كه انسان منحنى به ركوع شد. به حدّ ركوع رسيد. قبل از اين كه ذكر ركوع را بگويد اين قطره خارج شد. خب بايد پا شود و وضو بگيرد ديگر. خب وضو را گرفت كجا برگردد؟ اگر مىگوييد به ركوع برگردد، يعنى از آن حال جلوسى كه نشسته و وضو گرفته است، پا شود به حدّ ركوع كه قصد كند بر اين كه اين بقيه آن ركوع است. نه ركوع جديد. اين را مىگوييد، اين را ملتزم نمىشويد در جاهاى ديگر. مثل اين كه كسى منحنى شد به ذكر ركوع، به حدّ ركوع رسيد. يادش رفت ذكر بگويد. پا شد. نه به حال قيام. يعنى از حدّ ركوع شرعى خارج شد.
يادش افتاد كه ذكر نگفتم. ديگر نمىتواند برگردد. اين جور مىگويند آخر. چون كه تعدد ركوع مىشود. فصل خودش تعدد مىآورد. خوب اگر فصل خودش تعدد مىآورد، ركوع را دو تا مىكند ولو ركوع فاسد، دو تا مىشود ركوع. در ما نحن فيه هم ركوع دو تا مىشود. برگردد به ركوع مىشود دو تا ركوع. اگر برنگردد ذكر را همين جور با آن تقطير بگويد پس ادلّه اشتراط صلاة بالطّهاره هم تخصيص خورده است. اين جور نيست كه بنا بر اين فقط ادله صلاة آنها تخصيص خوردهاند كه حدث قاطع نيست. بايد ملتزم بشويم به يكى از دو امر يا بگوييم ادله طهارت هم تخصيص خورده است، يا بگوييم آن جور دو تا ركوع عيبى ندارد. او را بگوييم عيبى ندارد همه جا بايد بگوييم عيبى ندارد. بدان جهت اين اشكالى كه مىكنيد به حضرات اين اشكال را كنيد.
عرض مىكنم گفتيم فعل كثير مانعى ندارد. اين فعل كثير حساب نمىشود. يك مطلبى از خارج معلوم بشود. ربّما فعل كثير نمىخواهيم. خود فعل مبطل صلاة مىشود. مثل اين كه فرض كنيد كه انسان دستش را بگذارد دو ثانيه به گوشش اثنا صلاة قصد كند كه اين وظيفه صلاتى است. صلاتش باطل مىشود. چرا؟ من زاد فى صلاته و عليه الاعاده. زيادت بر قصد جزئيت صلاة كرده است. فعل كثير نمىخواهد. اين كه در صحيحه على ابن جعفر وارد شده است آن كسى كه در صلاة تكفير مىكند دستهايش را مىبندد مثل عامه امام (ع) فرموده است بر اين كه انّه عملٌ و لا عمل فى الصّلاة ظاهرش اين است كه نماز را باطل مىكند. ملتزم مىشويم. عيبى ندارد. آن فعل ولو فعل كثير هم نيست، چون كه به قصد جزئيت آورده باشد على القاعده باطل است. به قصد جزء استحبابى آورده باشد، در مورد نص مثل در ما نحن فيه باطل است. و امّا موردى كه نص نباشد محكوم به بطلان نيست. اصل الصّلاة. چون كه جزء استحبابى داخل جزء صلاة نيست. بدان جهت اين غير از مسأله فعل كثير است. فعل كثير مسأله ديگرى است. عمل خارجى را به قصد صلاة اتيان كردن مطلب آخرى است. خوب وقتى كه اين جور شد برگرديم به روايات. ببينيم آيا در روايات اين كه اين حضرات فرمودهاند على القاعده است اخذ مىكنيم به عمومات. عيبى ندارد. ما هم ملتزم مىشويم كه اين على القاعده است. نه به اين بيان كه ادله اشتراط طهارت تخصيص نمىخورد.بلكه در تخصيص هر دو طايفه اكتفا به قدر متيقن مىشود. آن مقدارى كه لازمه صلاة الثّلث است، مىگوييم اين ادله تخصيص خورده است. و امّا انسان در صلاة قهقهه كند. ثلث دارد. قهقه كند كه بر من قاطع نيست قهقهه. استبرا كند بر من قاطع است. يا نه تقطير بول دارد و عمداً بول خارج كند كه حدث قاطع نيست. آن مقدارى كه لازمه صلاة است او تخصيص مىخورد. افرض آن جا گفتيم ذكر را در حال حدث بگويد كه ظاهرش هم همين است، ذكر ركوع را در حال حدث بگويد اين مقدار از ادلّه اشتراط و طهارت رفعيت مىكنيم. امّا در غير اين صورت، در غير اين موارد اخذ به اشتراط مىكنيم. اين از على القاعده بودن خارج نمىشود. ولكن قاعده را آن جور تقريب كردن اشكال دارد. برگرديم به روايات. ببينيم آيا در رواياتى كه در اين باب وارد است، چيزى است بر خلاف اين قاعدهاى كه ذكروا و ذكرنا يا چيزى بر خلاف اين قاعده نيست.
گفته شده است كه در روايات خلاف اين قاعده است. در روايات اين است كه اين شخص يك وضو مىگيرد قبل از صلاة. با اين يك وضو نمازش را تمام مىكند. در اثنا اگر خارج بشود، به جهنم بگذار خارج بشود. يجعل...كيسه را مىگذارد كه مانع بشود از تعدى نجاست. ولكن وضويش او خروج قطره نمازش را نه باطل مىكند سابقش را كه قاطع بشود، نه باطل مىكند لاحقش را كه اشتراط بشود. هيچ كدامش را باطل نمىكند. در ما نحن فيه سه تا روايت است كه از آن سه تا روايت از مجموع خواستهاند در ما نحن فيه اين معنا را استفاده كنند. يكى از اين روايات در ما نحن فيه موثقه سماعه است. موثقه سماعه را صاحب وسائل نقل كرده است در باب 7 از ابواب نواقض الوضو. آن جا نقل كرده است. روايت، روايت 6 است. در روايت 6 اين است كه و باسناد الشّيخ عن محمد ابن على ابن محبوب كه سند شيخ به كتاب محمد ابن على ابن محبوب صحيح است. محمد ابن على ابن محبوب هم نقل مىكند عن محمد ابن الحسين
عن عثمان ابن عيسى عن سماعه. از سماعه نقل مىكند عثمان ابن عيسى قال سألته عن رجلٍ اخذه تقطيرٌ من فرجه. مردى كه تقطير او را مىگيرد، كه تقطير از فرجش قطره قطره خارج مىشود. ممّا دمٍ او غيره لا سمع الله يا خون است يا غير خون كه غالباً بول مىشود. قال...براى خودش كيسه را درست بكند و اليتوضء و يصلّى وضو بگيرد و نمازش را هم بخواند. فانّما ذالك بلاءٌ...اين بلايى است كه خداوند او را مبتلا كرده است، امتحان است. مبتلا شده است به او. فلا يعد...حدث الّذى يتوضء به. وضويش را اعاده نكند مگر از آن حدث. از آب بول حسابى كه انسان...الاّ من الحدث الّذى يتوضء منه از او وضو مىگيرد...يعنى اين شخصى كه آن بول حسابى بكند وضو مىگيرد، الان هم آن بول را بكند وضو بگيرد. امّا قطره وضو را نقض نمىكند. اين روايت را گفتهاند. ببينيد ديگر نمىشود دو جور مشى كرد. جماعتى كه در مضمرات سماعه اشكال مىكنند در ما نحن فيه نمىتوانند به او تمسّك كنند. آن كسى مىتواند به اين موثقه سماعه تمسّك كند و بگويد عمده در باب همين روايت است، در رفعيت كردن از قاعده متقدمه اين روايت را اگر مضمره سماعه را تمام ندانيم و اضمارش را اشكال بكنيم، نمىتوانيد تمسّك كنيد. ولكن ما كه مضمرات را گفتيم، اين مضمرات سماعه خصوصياتى دارد. كه اين اضرار در نقل بعدىها شده است. بدان جهت احتمال ندارد اين قدر روايات مضمره را از غير امام نقل كند اين سماعه. بناعاً بر اين عيبى ندارد. سألته عن رجلٍ اخذه تقطير من فرجه امّا دمٌ او غير دم. در اين موثقه روى هم رفته دو تا اشكال است. كه دو تا اشكال است كه به اين موثقه نمىشود به حكم المقام تمسك كرد. دو تا اشكال دارد. اين دو تا اشكال وقت نيست. انشاء الله فردا.
|