جلسه 700
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:700 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
بعد از اين كه صاحب العروه متعرّض شد حكم...البول يا من له البطن الغالب مىفرمايد الظّاهر حكم آن كسى كه ثلث الرّيح دارد، حكم او هم مثل حكم شخصى است كه ثلث البول دارد. در ثلث البول اگر فطره واسعه داشت بايد صلاة را در آن فطره اتيان مىكرد. والاّ سه فرض بيان فرمود. و در آن سه فرض اين است كه در اثنا الصّلاة وضو مىگرفت. كلّما جدّد البول خروج بول محقق شد، وضو را تجديد مىكرد. كلّما ثلث البول جدّد الوضو. به نحوى كه اين مستلزم حرج نبوده باشد. اين جا هم همان حكم جارى است. اگر طورى بوده باشد كه كلّما خرج الرّيح جدّد الوضو و حرجى نباشد، فعل ذالك.
و امّا اگر تجديد وضو به خروج الرّيح حرجى باشد اكتفاء بالوضو قبل الصّلاة. و آن صلاة را با آن وضو اتيان مىكند. و امّا اگر شخصى فرض كرديم كه دايم است خروج ريح از او، او با يك وضو نماز مىخواند و آن وضو منتقض نمىشود به اين خروج ريح الاّ اين كه حدث متعارفى از او سر بزند. بخوابد يا بول كند،يا غايط برود. دليل بر اين چيست؟ مىدانيد كما اين كه خروج البول ناقض وضو هست، ناقض تيمم هم هست. امر داير است بر اين كه اين شخص مكلّف به صلاة نبوده باشد. من به ثلث الرّيح است. چون كه نه تيمم مىتواند اتيان كند و نه مىتواند وضو بگيرد. ناقض موجود مىشود و مفروض اين است كه فطرهاى ندارد. فطرهاى داشته باشد متمكّن است از مأمور به اختيارى. امر داير است صلاة ساقط بشود. و امر داير است كه صلاة بلاطهارتٍ بر اين طهارت از شرطيّت بيفتد. همين جور با حدث نماز بخوان كه حدث مثل غير الحدث ساير شروط است كه عند الاضطرار و عدم تمكّن ساقط مىشود. و امر هم داير است كه همان نحوى كه من به داير ثلث البول بود، آن نحو نماز اتيان مىكرد، اين شخص هم همان نحو نماز اتيان بكند. و امّا اگر اين كه بگوييم صلاة را مكلّف نيست، اين احتمالش نيست كه شخصى همين جور چهل سال عمر كرد نماز واجب نيست برايش. لاحق به ديوانه و سبيع است. اين معنا محتمل نيست و اين كه طهارت از شرطيّت ساقط بشود، مقتضاى اطلاق در ادلّه اشتراط الطّهاره اين است كه صلاة مع عدم تمكّن لطّهاره ساقط مىشود. چون كه تقييدى وارد نشده است به شرطيت ادله طهارت كه لا صلاة الاّ بطهورٍ اطلاق دارد چه متمكّن از طهور باشيم و چه نبوده باشيم. اين لا صلاة اطلاق دارد و جايى هم تقييد خورده نشده است كه دليل قائم بشود كه عند الاضطرار طهارت معتبر نيست. مگر آن مواردى كه گفتيم كه ثلث دارد يا بطن الغالب دارد. آن تخصيصى است كه سابقاً گفتيم و هكذا ادلهاى كه مىگويد حدث قاطع صلاة است. اينها تخصيصى ندارد الاّ در مواردى كه گفتيم. پس نمىشود گفت كلّيتاً ساقط نيست كسى كه ثلث الرّيح دارد مثلاً شش ساعت خرخر كرد و خوابيد و همين جور پا شود و نماز بخواند. وضو نخواهد بگيرد. اين معنا لا صلاة الاّ بطهورٍ اذا قمت من النّومش قطعى است.
بدان جهت در ما نحن فيه صلاة ساقط است و احتمال اولش نيست. شرطيت طهارت از شرطيت ساقط است و از قاطعيت، اين هم نيست. متعيّن همان است. غير از آن احتمال ديگرى نيست در ما نحن فيه. در صحيحه منصور ابن حاذم هم يك تعليلى بود. آن كسى كه از او بول تقطير مىكرد امام فرمود بر اين كه همين جور نمازش را با آن ثلث البول،
تقطير البول بخواند. ابتلا بلايى است كه ابتلا به فالله اولى بالعذر مقتضاى آن تعليل اين است كه اين هم بلايى است ابتلا به فالله اولى بالعذر. معذور است از اين حدث در اثنا الصّلاة. يعنى به آن نحوى كه آن شخص ثلث البول معذور بود اين هم اتيان بكند. و اگر از موثقه سماعه استفاده كرديم كه در ثلث امام (ع) اين جور فرمود كه اين وضو نقض نمىشود الاّ بالحدثى كه غير تقطير بوده باشد و حدث متعارف بوده باشد، آن درباره چيز هم مىآيد. چون كه اين هم داعى است ابتلا به و وضويى كه گرفته است بعد القيام من النّوم منتقض نمىشود الاّ به حدثى كه غير از آن حدثى بشود كه ابتلا به. بدان جهت ظاهر همين است. بلكه احتمال اين معنا كه صلاة ساقط است يا مشروط بالطّهاره نيست، اين احتمالها ساقط است.
بعد ايشان مسأله ديگرى را بيان مىفرمايد. مىفرمايد صاحب الثّلث و البطن الغالب وقتى كه وضو گرفت براى صلاتى، بايد مبادرت به آن صلاة بكند. آن صلاة را بالفور اتيان بكند. تأخير نيندازد كه وضو گرفتيم، يك چايى بخوريم و استراحت كنيم و بعد نماز را شروع كنيم، اين نمىشود. مثل آن زن مستحاضه. وقتى كه وضويش را گرفت بايد مبادرت الى الصّلاة بكند. كلام واقع مىشود در اين كه مراد صاحب العروه كه مبادرت بكند اين شخص به صلاة، كدام فرض است؟ چون كه در ثلث چهار فرض ايشان ذكر كرد. فرض اول كه صورت اولى بود، فرض اول اين بود كه فطرهاى دارد كه آن فطره تسع الصّلاة و الطّهارة الاختياريه كه در آن فطره اصلاً قطره بول خارج نمىشود. وقتى كه مكلّف اين جور فطرهاى را دارد، اين در غير آن فطره نمىتواند نماز بخواند. در آن فطره وقتى كه وضو گرفت فطره از نماز واسعتر بود، مبادرت لازم نيست. چون كه دو ساعت وقت دارد. اين دو ساعتى كه هست قطره خارج نمىشود. اول دو ساعت وضو گرفت، ده دقيقه به آخر آن دو ساعت مانده است نماز را اتيان كرد. اين جا صحبت مبادرت نيست. صحبت اين كه اين متمكن است در فرض اول از صرف الوجود صلاة اختياريه با طهارت اختياريه بلاانتقاض آن طهارت در اثنا الصّلاة، صلاة را بايد آن جا اتيان بكند. يجب المبادره آن صورت را نمىگيرد. ماند صورت ثانيه كه در صورت ثانيه دو فرض بيان فرمود. فرض اول اين است كه نه فطرات است. قطره خروجش دائمى نيست. فطراتى هست. ولكن در اثنا الصّلاة اين خروج البول از واقع مىشود. اين را دو فرض كرد. يك خروج بولى است كه آب بگذارد و وضو بگيرد حرجى برايش نيست. چون كه يك دفعه يا دو دفعه بول خارج مىشود يا سه دفعه. حرجى نيست. وضو را تكرار بكند كلّما خرج. اين جا فرمود آب بگذارد و فوراً اتيان بكند. و امّا اگر حرجى بوده باشد، فرمود وضو مىگيرد و داخل صلاة مىشود. اگر قطرات خارج شد اعتنا نمىكند. اين جور فرمود ديگر. بلكه وضو را براى صلاة ديگر مىگيرد صلاة بعدى. اين فرض ثالثش بود. اين كه مىفرمايد يجب المبادره يا فرض تجديد الوضو اثنا الصّلاة را مىگيرد و فرضى كه تجديد وضو در اثنا صلاة نمىشود چون كه حرجى است او را هم مىگيرد، دو تا را مىگيرد.
و امّا صورت رابعهاى كه هست، صورت رابعه مبادرت واجب مىشود معنا ندارد. صورت رابعه يعنى صورت ثالثه در عروه بود كه فرض رابع بود، اين است كه دائم است. مثل آن شير است كه هى چكّه مىكند و قطع نمىشود. اين هم همين جور است. فطرهاى هم ندارد. اين وضو گرفت مبادرت كند معنا ندارد...قطره خارج مىشود. بيست قطره خارج بشود يا صد قطره خارج بشود. فرقى نمىكند كه. اين فطرهاى ندارد. آن يجب المبادره فرض اول كه فطره واسعه دارد و فرض رابع كه هيچ فطرهاى ندارد و حدث مستمر است، اين دو تا را نمىتواند بگيرد. آن جا مبادرت معنا ندارد. مىماند فرض ثانى و ثالث كه يكى وضو را در اثنا تجديد مىكند، يكى هم نه تجديد چون كه حرجى است، همين جور با يك وضو مىخواند. فرمودهاند آنى كه معقول است در يجب المبادره فرض ثالث است. يعنى آن جايى كه فطره دارد ولكن وضو گرفتن در اثنا حرجى است. و امّا آن جايى كه فرض كنيد اين در خروج بايد وضو بگيرد، اين مبادرت واجب نيست كه. وضو گرفت مبادرت واجب نيست. قبل از صلاة قطره خارج شد دوباره وضو مىگيرد. داخل صلاة شد مع
التّأخير. هنوز وضو گرفته بود و قطره خارج نشده بود مع التأخير داخل شد. در اثنا صلاة خارج شد خب آب هست جلويش وضو مىگيرد ديگر. مفروض اين است كه ادله قاطعيت الحدث تخصيص خورده است، و امّا نسبت به صلاة طهارتش را تحصيل مىكند. پس اين يجب المبادره اين جور فرمودهاند يجب المبادره نسبت به فرض ثانى معنا ندارد كالفرض الاول و الرّابع. بلكه اين وجوب المبادره مال فرض ثالث است كه فطرات باشد و تجديد وضو در اثنا لازم نبوده باشد. آن جا مىشود گفت مبادرت واجب است. چرا؟ چون كه به قدر الامكان به طهارت تحفظ كنند به طهارت از حدث از صلاة. آن مقدارى كه ممكن است تحفظ كند. چون كه وضو گرفتن ندارد. ولكن به خلاف فرض ثانى. در فرض ثانى تأخير هم بيندازم قطره خارج شد، تحفظاً لطّهاره وضو مىگيرم. بدان جهت در ما نحن فيه اين جور فرمودهاند. فرمودهاند كه در صورت ثانيه يعنى در فرض ثانى مبادرت معنا ندارد. بدان جهت فرض بفرماييد مبادرت لازم نيست. به نظر قاصر فاطر ما اين است فرض ثالث و فرض ثانى كالفرض الثّالث مبادرت دارد بايد مبادرت كند. چرا؟ چون كه شخص فقط وضويش محلّ كلام نيست...نجاست خبثى هم دارد. اين قبل از اين كه قطره خارج بشود چون كه وضو را تجديد مىكند ولكن كيست را تجديد نخواهد كرد. آن كيستى كه با خودش بست و مخرجش را شست و تطهير كرد مخرج البول را، او را بست، تا آخر صلاة او را اتيان مىكند. چون كه روايات فرمود...در يكى هم تصريح كرد كه يأخذ كيستاً و يدخل فيه ذكره و يصلّى نه اين كه در اثنا كشف عورت بكند و دوباره عورتش را آب بكشد. اين احتمال نيست. فرمود تحفظاً...بردارد. بدان جهت در ما نحن فيه اين شخص اگر وضو گرفت و مخرج را تطهير كرد در فرض ثانى، مقدارى از صلاة را هم با طهارت از خبث مىخواند. چون كه مبادرت كرده است و قطره هنوز خارج نشده است آن مقدار را كه با طهارت از حدث اتيان مىكند، با طهارت از خبث هم اتيان مىكند. شما مىفرماييد بعد تأخير الله اكبر گفت قطره خارج شد همان جا وضو مىگيرد، طهارت از حدثش تأمين مىشود.
و امّا اين كه اين مقدار از صلاة را كه مىتوانست با طهارت از خبث اتيان بكند...در اين معذور نيست. اين ادلّه، ادلّه اضطراريه است علما. كما ذكرنا خطابات اضطراريه ظهورش اين است هر مقدارى كه مكلّف متمكن است تحفظ بكند بر شرط از اجزا الصّلاة، آن مقدارش را بايد تحفظ بكند. بدان جهت انسان وقتى كه متمكن شد ركعتين من الصّلاة را با طهارت از خبث اتيان بكند، بايد اتيان بكند. مثلاً فرض بفرماييد كه متمكن است ركعتين من الصّلاة را با طهارت خبثيه اتيان كند. بايد اتيان بكند. آن مقدارى كه اضطرار دارد ساقط مىشود. روى اين اساس در فرض ثانى هم ولو در اثنا تجديد وضو مىكند الى مسلك صاحب عروه، ولكن طهارت از حدثش را تأمين مىكند. و امّا نسبت به طهارت از خبث كه مىتوانست مقدارى از صلاة را با مبادرت كردن با طهارت از خبث اتيان بكند، آن را بايد اتيان بكند. روى اين اساس است كه يجب المبادره. و امّا فرض الرّابع در فرض رابع دو تا احتمال است. يك احتمال اين است در فرض الرّابعى كه هست، در فرض الرّابع اين شخص دائم الحدث است. شارع هم كه به اين فرموده است وضو بگير، آن وضو كه مىگيرد وضو حقيقتاً طهارت است. چون كه آن حدث مستمر، تقطير مستمر وضو را نقض نمىكند. آن تقطير مستمرى كه روى مرض است، او وضو را اصلاً نقض نمىكند. بدان جهت صاحب العروه فرمود اين شخص اگر وضو گرفت، يعنى وضو گرفت از آن حدثهاى متعارف با او نماز مىخواند يك صلاة، دو صلاة، ده صلاة تا اين كه حدث متعارف صادر بشود. اين معنايش اين است كه اين شخص متطهّر است. اگر اين جور بوده باشد مبادرت واجب است معنا ندارد. چون كه اين شخص وضو گرفت متطهّر است تا مادامى كه نخوابيده است متطهر است. چرا مبادرت كند. اين جا نجاست هم، خبث هم معنا ندارد. چون كه خروجش مستمر است. آب كشيدن هم لازم نيست. چون كه به مجرّد اين كه آب بكشد خارج مىشود. به مجرّد اين كه آب بكشد خارج مىشود. ذكر در آنى پاك نمىشود. خارج مىشود. آن هم بشود در آن...بعد نجس مىشود. آن معطف خبث را نمىتواند تطهير كند. حدثش هم كه متطهّر است.
چرا مبادرت كند؟ و امّا اگر گفتيم نه اين شخص باز محدث است. اين خروج بول حدث است. شارع صلاة را به اين واجب كرده است به يك وضويى كه آن وضو مبيح است. شارع گفته است عيبى ندارد. تو وضو بگير. ولو با آن وضو محدث هستى حدث برطرف نمىشود. محدث هستى. الاّ انّه اين نماز خواندن مباح است. يعنى شارع اين يك وضو را جاى طهارت گذاشته است در نماز خواندن كه فقط مبيح صلاة است. والاّ رفع حدث نمىكند. اگر اين را گفتيم بله مبادرت واجب است. چرا؟ براى اين كه آن مقدارى كه شارع مبيح قرار داده است وضو را بر او، آن وضويى است كه پشت سرش نماز اتيان بشود بلاتأخيرٍ. آن وضو را مبيح قرار داده است. امّا شش ساعت قبل از اين وضو گرفته است، او را مبيح قرار داده است بر اين صلاتى كه بعد از شش ساعت مىخواند اين جور دليلى ما نداريم. حتّى اين وضويى كه مىگرفته است مبيح صلاة دومى هم هست. ولكن در صورتى كه جمع بكند بينهما و بالفور بخواند كه در آن صحيحه حريض بود كه...بين الصّلاةٍ او اطلاقش دائم الحدث را مىگرفت كه تقطيرش استمرار دارد. او هم بايد جمع بين الصّلاتين بكند. و الاّ...بكند نه بر صلاة دومى كافى است و نه صلاة اولى را تأخير بيندازد او كافى است، پس اين كه گفته شده است در فرض رابع مبادرت معنا ندارد، اين بنا بر مسلك ظاهر صاحب العروه است كه مىگويد بر اين كه وضو گرفت طهارت دارد و طهارت نقض نمىشود الاّ به حدث ديگر.
ولو بعد يك كلامى دارد در مسائل آتيه از او ظاهر مىشود كه اين جزمى نيست بر صاحب العروه. همان احتمال مبيحيّت را هم مىدهد كه فقط اين وضو مبيح است. مسأله مبيحيّت است. رافعيت الحدث نيست. وقتى كه مسأله مبيحيّت شد، يكى از آن كسانى كه تصريح كردند به مسأله مبيحيّت حتّى در دائم الحدث، اين مرحوم بروجردى است كه در تعليقهاش دارد بر اين كه اين مبيح است لصلّاة و الاّ طهارت ندارد اين شخص دائم الحدث است. ولكن شارع رفعيت از صلاة نكرده است و گفته است با اين وضو صلاة را بخوان. لا انّه طهارةٌ بل انّه شىءٌ جعل مكان الطّهاره آن مقدارى كه جعل شده است و روايات دلالت دارد، صورت مبادره است و لعلّ صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف در عبارتش كه مطلق گذاشت آن كسى كه...كه فطره واسعه ندارد. او حكمش معلوم است. آنى كه فطره واسعه ندارد على الاطلاق فرمود كه مبادرت بكند به صلاة مبتنى بر همين است كه در دائم الحدث هم بودن هم مبيح لصّلاة است و آن مقدارى كه روايات دلالت كرده است بر مبيح بودن به آن مقدار دلالت مىكنيم كه آن صحيحه حريض است كه و تجمع بينهما و امّا اگر كسى گفت نه طهارت است، از موثّقه سماعه فهميديم اين طهارت حقيقه است لا ينتقض الاّ بالبول الاختيارى بناعاً بر اين حرفها نگفتيم اعاده در اثنا مىخواهد. نه اعاده در اثنا مىخواهد، نه هم تجديد وضو مىخواهد در اثنا و نه بعد الصّلاة. چون كه تا مادامى كه حدث ديگر متعارف صادر نشده است حقيقتاً پاك است و نه هم مبادرت مىخواهد. كسى اگر ملتزم شد به آن موثقه سماعه و به مفاد او ملتزم شد، در اين صورت فرض كنيد نه مبادرت مىخواهد، ولكن اين عدم مبادرت از ناحيه وضو است. ولكن نسبت از ناحيه خبث كه در صلاة خبث مانع است، در فرض ثانى و در فرض ثالث مبادرت مىخواهد. در فرض رابع كه دائم التقطير است، مبادرت من حيث الخبث هم نمىخواهد. چرا؟ چون كه فايده ندارد تطهير. مبادرت خارج خواهد شد. فتحصّل ان ما ذكرنا چه مسلك موثقهاى بگيريد و بگوييد طهارت است. چه مسلك ناقضيت را بگيريد و بگوييد فقط مبيح لصّلاة است، در فرض ثانى و ثالث به جهت خبث مبادرت لازم است. مبادرت لازم است در فرض ثالث هم براى طهارت از حدثى و هم خبثى مبادرت لازم است. در فرض ثانى براى طهارت خبثى مبادرت لازم است و در فرض رابع هم كما اين كه گفتيم. اين حاصل كلام بود.
سؤال؟ موالات يعنى چه؟ نه به هم نمىخورد. كجا به هم مىخورد؟ مفروض اين است كه فصل طويل نداده است. ولكن بر اين كه نماز را شروع نكرده است. مبادرت الى الصّلاة است. قبل از صلاة كه وضو گرفته است، ايشان مىگويد
زود نماز را شروع كند. مىگوييم اين در فرض ثانى و ثالث است. چون كه خبث دارد. قطره خارج بشود عورتش نجس مىشود. آن معطف در صلاة نيست. مىتواند تحفظ كند. در فرض ثالث به جهت طهارت حدثى هم بايد اتيان بكند. چون كه تجديد نمىخواهد او. كلام ما اين است در اثنا چه كند او را گفتيم. بعد ايشان در مسأله اين جور بيان مىفرمايد. اين جور بيان مىفرمايند كه انسان اگر در اثنا صلاة قطراتى از او خارج شد ولكن به حيثى بود اين قطراتى كه هست، اين قطرات به حيثى بود كه اگر وضو را اعاده مىكرد حرج مىافتاد. بدان جهت با يك وضو خواند. يا كسى مىگفت اصلاً اعاده كردن نمىخواهد. حرج هم نباشد اعاده كردن نمىخواهد. با يك وضو نماز را خواند. نماز دومى را كه مىخواهد اتيان كند به نماز دومى بايد وضو بگيرد. ظاهر عبارت صاحب العروه اين است. ولو بعد تمام صلاة الاولى و قبل الدّخول فى الصّلاة الثّانيه قطرهاى خارج نشود ولو بعد تمام صلاة الاولى و قبل الدّخول بر صلاة دومى قطرهاى از او خارج نشود. بايد وضو را تجديد كند. اين در مستحاضه هم همين جور است. براى اين كه آن قطراتى كه در اثنا خارج شده است، نسبت به آن صلاة ناقض طهارت نيست آن صلاتى كه اتيان مىكند.
امّا نسبت به صلاة دومى حدث است. چون كه حدث دارد در صلاة دومى عند الشّروع بايد وضو بگيرد. اين مسلك صاحب عروه است. قطراتى كه خارج مىشود در اثنا صلاتى ولو بعد التّمام آن صلاة قطرهاى خارج نشود حتّى دخل بالصّلاة كه اخرى بايد تجديد وضو كند. نمىتواند با آن حال صلاة دومى را اتيان كند. چون كه فطره دارد. چرا؟ براى اين كه آنهايى كه در حال صلاة خارج شده بودند نسبت به آن صلاة ناقض طهارتش نبودند. و امّا نسبت به صلاة بعدى حدث است. حدثى واقع شده است. بايد اين را اتيان كند. در زن مستحاضه هم همين جور است. اگر وضويش را گرفت و وظيفهاش را اتيان كرد و داخل صلاة شد. بعد از آن وظيفه اتيان كردن باز آن دم خارج مىشود. صلاة دومى بخواند نسبت به صلاة دومى حدث دارد. بايد وضو بگيرد قليله باشد. و امّا به خلاف اين كه زن مستحاضه قليلاً وضو گرفت. از وقت وضو گرفتن تا صلاة را تمام بكند هيچ چيز خارج نشده بود. خودش مواظب بود كه ببينم چيزى خارج مىشود يا نه ديد كه هيچ اثرى نيست. خشك خشك است. صلاة دومى وضو نمىخواهد. چون كه بعد از آن وضويى كه گرفته است، حدثى از او صادر نشده است. اين جا هم همين جور است. اين شخص وقتى كه در اثنا صلاة قطرات خارج شد، نسبت به آن صلاة ناقض نيست كما اين كه در مستحاضه نسبت به آن صلاتى كه بيدها ناقض وضو به او نبود. امّا نسبت به صلاة اخرى بايد وضوى ديگرى بگيرد. كما اين كه فتوا هم همين جور است. چون كه خروج دم نسبت به او حدث حساب مىشود. بايد وضو بگيرد. خوب على هذا كلام متعرّض مىشود به مواردى كه صلاة اخرى نيست. يكى از آن موارد اول متعرّض مىشود به قضا اجزا منسيه. انسان در نماز تشهّد يادش برود نسيان كند يا سجده واحده را نسيان كند بايد بعد از صلاة قضا كند. خوب كسى كه ثلث البول دارد وضو را تزيع نكرد در اثنا الصّلاة. حرجى بود و در اثنا صلاة فرض كنيد همين جور قطرات خارج مىشد. اتفاقاً سجده يا تشهد يادش رفته بود. بعد از اين كه صلاتش را تمام كرد مىخواهد قضا بكند. وضو را تجديد كند اين سجده منسيه قضائش و تشهد منسيه قضائش صلاة اخرى حساب مىشود؟ مىفرمايد نه. همان وضويى كه با همان وضو نماز را خواند، با همان وضو اينها را قضا مىكند. چه وظيفهاش وضو واحد باشد، چه وظيفهاش تكرار وضو باشد. يك وقت اين است كه ايشان مىخواهد بگويد همان وضويى كه در اثنا صلاة گرفته بودى ولو در اثنا تشهد يا قضا تشهد يا قضا سجده بول خارج شد. تجديد وضو نمىخواهد. همان وضو كافى است. اين مرادش نيست. اين جا بايد تجديد وضو بكند اگر فرض، فرض ثانى است و تجديد وضو حرجى نيست بايد تجديد وضو بكند. مراد صاحب العروه اين است. در آن صلاتى كه در او السّلام عليكش را گفت، قطرات آن جا خارج شده بود. براى آن خروج قطره وضو گرفت يا نگرفت. چون كه حرجى بود. الان كه مىخواهد تشّهد و تسليمه اتيان بكند، خروج قطره در اثنا نشده است يا شده است ولكن حرجى است. اين را با
همان وضو مىخواند. چرا؟ براى اين كه اينها صلاة اخرى حساب نمىشوند. قضا تشهد و قضا سجده از اجزا همان صلاة است. صلاة اخرى حساب نمىشود. از اجزا آن صلاتى است كه مكانش عوض شده است. اين كه در لغت قضا به معنا اتيان است نه به معناى اين است كه قضا يعنى او فوت شده است، او رفته است و اين چيز ديگرى است كه ما قضاى اصطلاحى مىگوييم. قضا واجب آخرى است و ربطى به او ندارد. قضا همان اتيان او است. من نسى سجدتاً قضاها يعنى...بعد التّسليمه. معنايش اين است همان سجده را مىآورد. چون كه اين همان سجده است و همان تشهد است، حكم آن صلاة را دارد. آن صلاة اگر با يك وضو خواندن كافى بود، اين جا هم با يك وضو خواندن كافى بود. آن صلاة اين بود كه هر وقت بول خارج شد تجديد كند وضو را. در اثنا قضاى سجده اگر بول خارج شد قضا مىكند. قبل از شروع خارج شد تجديد مىكند. همان حكمش اين است. نه اين كه مراد ايشان اين است كه اين صلاة اخرى حساب نمىشود يعنى هميشه با همان حال مىشود قضاى سجده را اتيان كرد. نه در اثنا تشهد و قضاى سجده يا قبلاً قطره خارج بشود قبل از شروع در قضا بايد تجديد وضو كند در فرض ثانى.
در فرض ثالث تجديد لازم نيست. يعنى اين سجده منسيه و تشهد منسى، حكم اجزا صلاة را دارد. آن صلاتى كه در او يادش رفته است. اگر در آن جا يك وضو كافى بود در آن صلاة، با اين يك وضو اينها را اتيان مىكند. اگر تجديد وضو در آن صلاة لازم بود، بدان جهت اين جا هم اگر در قضا خارج شد اينها را تجديد مىكند. و منهنا ما توضيحاً فرمايش ايشان لعلّ توضيح است، امّا اين جور توضيح كرديم. عرض كرديم در تعليقه اين كه اجزاى منسيه يعنى سجده منسيه و هكذا تشهد منسى قضايش وضو آخر نمىخواهد، اين در صورتى است كه خروج قطره در حال اشتغال به صلاة بشود، به صلاة كه هنوز فارغ نشده بود. و امّا اگر بعد از فراغ از آنها و قبل از اشتغال به اين قضا يا در اثنا قضا خارج بشود، در فرض ثانى بايد اعاده وضو كند و در فرض ثالث اعاده نمىخواهد. چون كه با يك وضو بايد تكبير كند. بعد ايشان متعرّض مىشود به صلاة احتياط. شك كرده بود ما بين سه و چهار. بناى بر چهار گذاشت و نماز را تمام كرد و بعد نماز احتياط مىخواهد اتيان بكند. صلاة احتياط را با همان وضو اتيان مىكند يا نه. حكمش معلوم شد. اگر قطره خارج نشده است و فقط در اثنا اشتغال به آن صلاة الاصل قطره خارج شده است و به او هم در صورت ثانيه وضو گرفته است، نه صلاة احتياط را اتيان مىكند و ديگر تجديد وضو نمىخواهد. و اگر نه، فرض ثالث است كه حرجى است، ولو قبل از شروع به صلاة احتياط در اثنا صلاة الاحتياط خروج قطره بشود اعاده وضو نمىخواهد. حكم خود صلاة را دارد صلاة الاحتياط. مثل قضاى سجده و قضاى تشهّد حكم خود سجده را دارد. اگر در آن صلاة اعاده وضو و تكرار وضو لازم نبود، اين هم تكرار نمىشود. لازم بود در اثنا اينها خارج بشود يا قبل از شروعشان تكرار مىشود. چرا؟ چون كه مىدانيد كه مستفاد از ادله صلاة احتياط همان ركعت ناقصه است. اگر صلاة ما نقصان داشته باشد، اين صلاة احتياط جامع او است. منضم به او مىشود. و او را تكميل مىكند...فلا شىء عليه اذا شكشت...على اكثر ناقص باشد اين متم او مىشود. جزء آن صلاة مىشود. بدان جهت فقها مىگويند صلاة احتياط را قبل از اين كه انسان...بشود، قبل از اين كه حدث از او صادر بشود، قبل از اين كه تأخير بكند فوراً بايد اتيان بكند. يعنى قبل از اين كه منافى اتيان بكند بايد اتيان كند. حكم جزء الصّلاة را دارد. بدان جهت تجديد وضو برايش صلاة اخرى حساب نمىشود. و اگر نماز اصل ما ناقص نبود و تام بود،...زيادى خوانديم. ديگر باطل هم مىشود بشود. وضو نمىخواهد صلاة باطله. آن صلاة، صلاة باطله است فى الواقع...فاسد هم بشود از ساير جهات در صورت زياده مبطل نيست. يعنى ضررى به اصل صلاة نمىرساند. ولن به خلاف صلواة النوافل. ايشان مىفرمايد كه در صلوات نوافل ولو نوافل فريضه باشد، مثلاً فرض كنيد كه نافله مغرب را مىخواند كه چهار ركعت است. دو تا دو ركعت اتيان مىكند. ايشان مىگويد در اين دو نافله بايد دو تا وضو بگيرد. يك وضو بگيرد دو ركعت را بخواند. يك وضو هم بگيرد و دو ركعت ديگر را بخواند. چون كه دو صلاة است.
نافلة المغرب دو تا صلاة است ركعتين. يصلّى به ركعتين مرّتين. دو تا صلاة است. هر صلاتى وضو مىخواهد. اين را مىدانيد كه اين يك وضو خواندن مبتنى بر چه چيز است؟ مبتنى بر مسلك اين است كه اين شخص...متوضء وضو كه گرفت حدثش رفع نشود. دائم الحدث است. فقط مبيح لصّلاة است وضويش و اين اباهه هم نسبت به يك صلاة است. بدان جهت نسبت به دو صلاة بايد دو تا وضو بگيرد. و امّا قضا تشهد و تسليم آنها جز صلاة بودند والحمد الله ربّ العالمين.
|