جلسه 701

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:701 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف در اين مسأله‏اى كه عنوان مى‏شود، متعرض مى‏شود بر اين كه بر مكلّف كه ثلث دارد بر او لازم است بر اين كه در حال صلاة كيستى را با خودش حمل كند. و در كيست...بگذارد كه اگر قطره بول از مخرج افتاد جذب بشود. به ساير الثوب يا به ساير البدن سرايت نكند. يكى متعرض مى‏شود به اين جهت و ديگرى هم مى‏فرمايد بر اين كه مخرج را قبل از اين كه وارد بشود در صلاة عند ادخاله فى الكيست بايد تطهير كند. از نجاست بول سابقى. اين دو جهت را بيان مى‏فرمايد. و امّا مسأله جعل الخريقة و ادخال الذكر فى الكيست اين را مى‏دانيد. سابقاً گفته‏ايم در بحث اشتراط الصلاة به طهارت الثوب و البدن كه اين نجاست بدن و نجاست ثوب اينها انحلالى هستند. مثلاً شخصى ثوبش هم طرف يمينش متنجس است و هم طرف شمالش. طرف يمين يا طرف شمال يكى را مى‏تواند آب بكشد. آب دارد آن مقدار. ولكن دو تا را نمى‏تواند تطهير كند. لفقد الماء. سابقاً بحثش گذشت كه بايد يك طرف را تطهير كند. حيثٌ كه هر موضعى كه متنجس از ثوب است، آن موضع متنجس فى نفسه مانعيت از صلاة را دارد. لا تصلّ فى النّجس يعنى در ثوبى كه آن ثوب نجاست دارد. ظهورش اين است كه نجاست ثوب در هر نكته‏اى از ثوب داشته باشد مانعيت مستقله دارد. بدان جهت در ما نحن فيه اگر توانست اين نجاست را از بعضى ثوب بردارد متعين مى‏شود و كذالك فى البدن. اين بحثش سابقاً گذشته است كه مانعيت نجاست ثوب و البدن انحلالى است.
على هذا الاساس اين كسى كه ثلث دارد آنى كه مجبور است او با نجاست باشد، يكى ذكر است يعنى رأس الحشفه كه مخرج بول است و ديگرى آن كيستى كه با او حمل مى‏كند. امّا الكيست او نجاستش مانعيتى ندارد. چرا؟ اولاً بر اين كه كيست صدق اين كه ثوب است، صدق ثوب نمى‏كند به او. آنى كه معتبر است در باب الصلاة طهارت ثوبى است كه يلبسه. كيستى را با خودش حمل كرده است آن كيستى را كه با خودش مى‏بندد حمل مى‏كند. مثل آن بارى كه به كولش بسته است و او را حمل مى‏كند الان اين كيست را حمل مى‏كند و اگر كسى گفت بر اين كه نه لبس يعنى پوشيدن صدق مى‏كند كه اين كيسه را پوشيده است. خوب عيبى ندارد نجاستش. چرا؟ چون كه سابقاً در بحث طهارت ثوب و نجاست ثوب در صلاة عرض شد خدمت شما آنى كه مانعيت دارد نجاست ثوبى است كه تتمّ فيه الصّلاة. آن ثوبى كه‏صلاة در او تمام مى‏شود و مى‏شود نماز را در او خواند كه ساتر قبل و دبر بوده باشد طهارت او شرط است. كيست خيلى هنر داشته باشد آن قبل را ستر مى‏كند و امّا دبر را ستر نمى‏كند. بدان جهت لا تتمّه فيه الصّلاة است. و طهارت او اعتبارى ندارد. پس كيست اولاً محمول است، كسى گفت نه، مثل پوشيدن انگشتر، كمر بند اين كيست را پوشيده است. صدق بكند لا تتمّ فيه الصّلاة است. نجاستش مانعى ندارد. بدان جهت اگر اين كيست را بردارد، ساير بدن و ساير ثيابش پاك مى‏شود. قطره بول خارج شد به آنها سرايت نمى‏كند. و امّا اگر اين را برندارد ساير ثوب را عمداً و اختياراً نجس كرده است. ثوب نجس مى‏شود و بدن نجس مى‏شود. ما بوديم و على القاعده رواياتى نبود كه فاليجعل خريتتاً ملتزم مى‏شديم كه بايد اين كار را بكند. اين احتياج به روايت ندارد. تحفظاً على مانعيت النّجاسه ثوب و البدن اين كار را بايد بكند.
بدان جهت در ما نحن فيه روايات هم داشت كه فاليجعل خريتتاً. هيچ جاى شكّ و شبهه نيست كه بايد اين كيست را با خودش بردارد. هم حكمى است على القاعده مقتضاى قاعده اوليه است. هم روايات هم داشت كه...ابتلا به اولى بالعضو فاليجعل خريتتاً. و امّا مسأله‏اى كه رأس الحشفه و ذكر را قبل از صلاة تطهير بايد بكند كه طاهراً داخل كيست بكند و شروع به صلاة بكند. با آن وضويى كه مى‏گيرند. ايشان اين را تعبير به احتياط مى‏كند. احوطش احوط وجوبى است. احوط وجوبى اين است كه اگر آن وقتى كه كيست را برمى‏دارد كه شروع به صلاة بكند ذكر نجس بوده باشد به خروج البول احوط اين است كه او را تطهير بكند. يعنى به خروج القطره اين را بايد تطهير بكند. چرا تعبير به احتياط فرمود؟ چرا فتوا به وجوب نداد كه بايد طاهر باشد بدنش. دو وجه مى‏شود گفت. وجه اول اين است كه نجاست ولو در ثوب و بدن انحلالى است. يعنى هر موضعى از بدن بايد از اول الصّلاة تا آخر الصّلاة بايد نجاست نداشته باشد. هر موضعى از ثوب، ثوبى كه تتمّ فيه الصّلاة هر موضعى از ثوب بايد از اول تا آخر الصّلاة پاك بوده باشد. نظر غير...عنها نداشته باشد. اين ولو اين جور است، ولكن آنى كه شرط است، نبود نجاست است من اول الصّلاة الى آخر الصّلاة در هر موضعى از بدن. و مفروض اين است كه اين شخص در اثنا صلاة ذكرش نجس مى‏شود. آن موضع خروج البول نجس مى‏شود. اين موضع نمى‏تواند شرط بشود در باب الصّلاة كه شرط است اين موضع طاهر باشد از اول الصلاة الى آخر الصلاة. اين اگر بوده باشد اين شخص قادر به اتيان اين جور صلاتى نيست. اين بايد نجس بشود. لا محال نجس مى‏شود. پس آنى كه شرط در صلاة اختيارى است طهارت بودن موضع خروج البول است من اول الصلاة الى آخر الصّلاة. او را كه شخص قادر نيست. پس تكليف به صلاتى كه در آن صلاة شرط بوده باشد طهارت المخرج من ابتداء الصّلاة الى انتها الصّلاة آن تكليف مرتفع است. چون كه آن تكليف غير مقدور است. آن وقت طهارت اين موض خروج البول ديگر شرط نمى‏شود. خوب قبل از صلاة هم نجس باشد. چه مى‏شود؟ تطهيرش لازم نيست. چون كه طهارتش در صلاة معتبر نيست. اين كه در بعض الصلاة معتبر است دون بعض الآخر طهارت اين موضع اين احتياج به دليل دارد. دليل اگر قائم شد كه بله موضع بايد تطهير بشود و داخل صلاة بشود. ملتزم مى‏شويم كه نه در بعض الصّلاة طهارت شرط است. و امّا اگر دليلى قائم نشد آنى كه ما يقين داريم اين مكلّف است به اتيان صلاة ولو آن موضعش نجس بوده باشد در اثنا صلاة. و امّا از اول بايد پاك بشود ولو در اثنا نجس بشود، اين شرط دليل مى‏خواهد. آنى كه شرط اولى بود او ساقط شده است. چون كه متعضّر است. كه من اول الصّلاة الى آخر الصّلاة بايد پاك بشود و مفروض اين است كه اين جور نيست. خريته كه مى‏گذارد ديگر اثنا صلاة تطهير نمى‏كند.
در اثنا صلاة گفتيم احتمال اين كه وضو بگيرد هست. و امّا احتمال اين كه وضو بگيرد نيست. چون كه روايت گفت فاليجعل خريتتاً. پس اين لا محال شرطيّت طهارت آن موضع خروج البول من اول الصلاة الى آخر الصّلاة از شرطيت افتاده است. و امّا در بعض الصّلاة شرط است اين دليل مى‏خواهد. بدان جهت در ما نحن فيه احوط اين است كه تطهير كند. چون كه احتمال مى‏دهيم در بعض الصّلاتى كه هنوز قطره‏اى خارج نشده است آن طهارت در بعض آن صلاة شرط بشود. اين يك وجه. وجه ديگرى كه به عدم وجوب گفته شده است اطلاقات اخبار است. اخبارى كه امام (ع) در آن اخبار فرمود فاليجعل خريتتاً هيچ نفرمود بر اين كه فاليغسل المخرج و يجعل خريتتاً. هيچ متعرض نشد امام (ع) به تطهير مخرج. ولو در بعضى روايات متعرض شد به وضو گرفتن در بعضى روايات. ولكن در كثيرى از روايات كه مال ثلث بود يعنى در تماميشان بلكه متعرّض شد امام (ع) كه فاليجعل خريتتاً. فاليدخل ذكره فى كيست اينها را متعرض شد. امّا تطهير را متعرض نشد. روى اين اساس معلوم مى‏شود كه طهارت آن موضع شرط نيست. و الاّ امام (ع) متعرض مى‏شد. اين دو تا وجه است. امّا اطلاق الاخبار اين درست نيست. ولو در روايات متعرّض نشده است به تطهير الذكر، ولكن اين روايات در مقام بيان طهارت بدن عند الدّخول فى الصّلاة نيست. آن روايات دلالت كرده است كه انسان ثوب متنجس با او نمى‏تواند نماز بخواند. بايد بشورد داخل صلاة بشود. بدنش اگر نجس شد بايد بشورد داخل صلاة بشود. چه جور ساير البدن اگر نجس بشود اين روايات ناظر بر اين نيست كه تطهير بكند آنها را داخل صلاة بشود در مقام بيان نيست، باز در مقام بيان اين نيست كه آن ذكر را تطهير كند و داخل صلاة بشود. كارى ندارد روايات با او. اين روايات علاج خروج البول است. كه بولى كه خارج مى‏شود در اثنا الصّلاة اين تعدّى به ثوب و بدن نكند. آن بول خارجى اثنا الصّلاة مضر موجب تنجّس حشفه مى‏شود. او مضر به صلاة نيست. و بايد مكلف تحفظ كند كه آن نجاستى كه در آن حشفه مضر نيست به خروج البول آن بول ساير جاها را نجس نكند. اين روايات در مقام بيان اين است. به همان نحو در مقام بيان اين است و هم در مقام بيان اين است كه آن بولى كه خارج مى‏شود ناقض وضو نيست. آنى كه در اثنا الصّلاة خارج مى‏شود ناقض وضو نيست و همان وضويى كه گرفته است و به همان نحوى كه فرض كنيد طهارتى كه داخل صلاة شده است با او صلاة را اتمام بكند و على الجملة اين روايات ناظر است به تحفط طهارت بدن و ثوب از ناحيه سرايت قطره خارجه اثنا الصّلاة. اين روايت در مقام بيان اين است.
و امّا ساير البدن قبل از صلاة بايد تطهير بشود چه جور اين روايات در مقام بيان او نيست هكذا مخرج قبل از صلاة بايد تطهير بشود استنجا بايد بشود مخرج تطهير بشود لا صلاة الاّ بطهورٍ و يجزيك من الاستنجا ثلاث احجارٍ بايد مخرج پاك بشود، اين روايات در مقام بيان اين كه مخرج طهارتش شرط نيست، قبل از صلاة شستن نمى‏خواهد در مقام بيان اين نيست. و امّا الوجه الاول. وجه اول وجهى دارد. آنى كه شرط در باب الصّلاة است، آن است كه هر جزئى از بدن من اول الصّلاة الى آخر الصّلاة بايد طاهر بشود. الاّ انّه يك قرينه عرفيه‏اى هست. شارع وقتى كه عند الاضطرار شرط را از شرطيت انداخت متفاهم عرفى اين است كه به مقدار اضطرار از شرطيت انداخته است. وقتى كه شارع گفت به كسى كه وقتى در نمازت قادر بر قيام نيستى، درست توجه كنيد. اينها اساس فقهه است. اگر شارع براى كسى گفت در نمازت نمى‏توانى بايستى بنشين يا تكيه كن خوب كسى مى‏تواند دو ركعت اول را بايستد. امّا در دو ركعت بعدى ديگر كمر همراهى نمى‏كند به قيام. خوب در ركعت اول و دوم هم بنشيند قيام نكند. بلااشكال اين جور نيست. آن ركعاتى كه قادر است بر قيامش بايد قيام كند. يا كسى است كه فرض كنيد فطراتى مى‏شود كه رعشه مى‏گيرد. استقرار ندارد. فطراتى هم هست كه بدن مستقر است. خوب نسبت به اين شخص استقرار در صلاة اعتبارى ندارد. خوب بگوييم آن فطره‏اى كه هنوز رعشه نگرفته است، آن جا هم خودش همين جور عمداً بكند. چون كه استقرار كه شرط نيست به اين شخص. نمى‏تواند از اول صلاة تا آخر صلاة تحفّظ به شرط بكند. اين هيچ متشرّع اين احتمال را نمى‏دهد. يعنى متفاهم عرفى هم در اوامر اضطراريه عرفيه اين است. وقتى كه شارع شرط را عند الاضطرار از شرطيت انداخت متفاهم عرفى اين است كه به مقدار اضطرار از شرطيت افتاده است. يا از مانعيت افتاده است. بدان جهت در ما نحن فيه ذكر را بشورد. داخل صلاة بشود تا خروج قطره بعدى مى‏تواند صلاة را با طهارت از خبث اتيان كند. اگر تطهير نكند از اول صلاة با خبث اتيان مى‏كند. متفاهم عرفى اين است كه آن مخرج را بايد تطهير كند. بدان جهت اين احوطى كه ايشان مى‏فرمايد، اين احوط حقيقتاً الاظهر است. چون كه روايات اطلاقش گفتيم ناظر نيست به نجاست مخرج قبل از صلاة. مى‏ماند اين وجه كه وجهى كه گفته بودند، آن وجه گفتيم خلاف متفاهم عرفى است. در اوامر اضطراريه و در شروط كه عند الاضطرار ساقط مى‏شود.
بدان جهت الاظهر اين است كه مخرج را بايد قبل از صلاة تطهير كند و داخل صلاة بشود. روى اين اصل ما مبادرت را گفتيم. مبادرت را كه گفتيم زود بايد داخل صلاة بشود اين تحفظاً على طهارت الاجزا بود كه به قدر امكان به طهارت اجزا من الخبث تحفظ كند به صورت ثانيه كما ذكرنا. اين اين مطلب. اين نسبت فرض كنيد به آن كسى كه ثلث دارد. امّا آنى كه صاحب بطن غالب است آن هم همين جور است. آن هم بايد آن مخرج را اگر حرجى نبوده باشد شستنش ممكن است حرجى نيست مخرج غايت را بشورد، يك چيزى به آن جا ببندد كهنه‏اى، پنبه‏اى، چيزى كه مانع از سرايت بشود. الكلام در مخرج البول و آن قطره‏اى كه از او خارج مى‏شود بولاً مثل آن است كه از مخرج غايت خارج مى‏شود. اگر تحفّظ ممكن است و غسلش ممكن است بايد اين غسل را بكند كما ذكرنا. بعد رسيديم به مسأله ديگرى كه درست توجه كنيد. صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف در متن عروه اين جور فتوا مى‏دهد. مى‏گويد فى لزوم معاجلة الثّلث و البطن اشكالٌ و الاحوط مع...و هو الاحوط. يعنى صورتاً معالجه بشود احوط وجوبى اين است كه معالجه كند. بعد ايشان يك مطلبى دارد كه آن مطلب را مى‏گذرم كه نكته‏اى دارد كه مى‏گذرم. بعد خواهم آمد. در ذيلش مى‏گويد اين معالجه ولو محتاج الى بذل المال باشد، يجب. ولو احتياط وجوبى اين است كه موقوف به بذل المال هم بوده باشد، در اين صورت مى‏فرمايد بر اين كه واجب مى‏شود و ان كان محتاجاً الى بذل المال ولو محتاج به بذل المال بوده باشد اين معالجه واجب مى‏شود. بعضى‏ها اين جور فرموده‏اند كه اين جور در كلامشان هست، فرموده‏اند نه اين معالجه وجهى ندارد واجب بشود. آن...الثلث و هكذا من به...غالب موضوع حكم است در روايات. بر انسان واجب نيست كه خودش را از موضوعى كه داخل آن موضوع است خارج كند و داخل موضوع ديگر بكند. يعنى داخل بكند به آن كسى كه ليس له ثلثٌ. آدم چاق و چلّه‏اى هست و هيچ مرضى هم ندارد الحمد الله صحت و سلامتش تمام است. اخراج از موضوع و ادخال بر موضوع ديگر مثل اين كه اخراج از...و ادخال در موضوع تمام واجب نيست. و عكسش هم همين جور است. فرموده‏اند به حسب ادله شرعيه من به الثّلث و هكذا من به بطن الغالب موضوع حكم است و ادخال از موضوع واجب نيست به اخراج از موضوع و ادخال به موضوع آخر. عرض مى‏كنم بر اين كه در مقام دو تا جهت است. يك جهت اين است كه اين معالجه ممكن است براى مكلف در وقت الصّلاة مثلاً وقتى كه ثلث دارد ديد ثلث دارد، مى‏تواند در اول ظهر مراجعه به دكتر بكند. تا آخر تمام شدن ظهر و عصر اين بند بشود. حبّى چيزى داده‏اند كه ديگر اين قطره ايستاد. معالجه كرد. معالجه ولو معالجه‏اى بوده باشد كه معالجه نشود حقيقتاً ولكن اين بايستند. ولو معالجه‏اش تدريجى مى‏شود، ولكن اين كه مى‏كند اين معالجه‏اى كه فعلاً مى‏كند اين را حبس مى‏كند. ديگر قطرات نمى‏افتد. يك وقت اين جور است، يك وقت اين جور است كه نه اگر رجوع به دكتر بكند وقت صلاة باز الكلام الكلام. طول مى‏كشد تا اين يواش يواش خودش خوب بشود. امّا در فرض الاول فالاظهر وجوب المعالجه است كه همان كه لعل است و مراد صاحب عروه هم همين است بر اين كه ان امكن المعالجة بسهولتٍ يعنى فورى خوب مى‏شود كه مى‏تواند نماز را در وقتش همين جور اتيان بكند، واجب مى‏شود. چرا؟
يك مسأله‏اى است كه بگويم او را كه نقل نكرده‏ام. در وسط انداخته‏ام. و آن اين است كه شخصى ثلث البول دارد. ولكن نمازش چه قدر طول مى‏كشد؟ پنج دقيقه. پنج دقيقه مى‏تواند با نخ سر آن حشفه را ببندد و اصلاً قطره‏اى خارج نشود. يا پنج دقيقه به آن طرف...وارد كند، پنبه‏اى داخل كند كه غايتى خارج نشود. اين را صاحب عروه مى‏گويد واجب است. اين دليلش چيست كه واجب است. دليلش اين مفهوم صحيحه منصور ابن حاضم است. در صحيحه منصور ابن حاضم اين جور دارد. روايت 2 بود در باب 19. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن عبد الله ابن مقيره عن منصور ابن حاضم قال قلت لابى عبد الله (ع) الرّجل...البول و لا يقدر على حبسه و قال لى اذا لم يقدر على حبسه فالله الاولى...اگر قادر به حبس نشود معذور است. مفهومش اين است كه تمكّن بر حبس داشته باشد معذور نيست. روى آن جهت اگر نخى ببندد يا كار ديگرى بكند كه قطره بول يا ذرّه غايت خارج نشود اثنا الصّلاة بايد اين كار را بكند. در متن عروه هم فتوا داد. به اين معنا فتوا مى‏دهد. خوب وقتى كه اين جور شد كسى كه در وقت صلاة مى‏تواند معالجه كند كه حبّى بدهند يا چيز ديگرى بدهند كه اين بايستد در وقت صلاة، خوب فالله اولى...اذا لم يقدر على حبسه فالله اولى بالعذر. مفهومش اين است كه اين قادر بر حبس است. چه جور به نخ بستن حبس صدق مى‏كند، به معالجه‏اى كه در وقت صلاتى آن معالجه صورت مى‏پذيرد به حيثٌ كه صلاة فى الوقت را بخواند به حبس بول در وقت صلاة قادر است. بدان جهت مقتضاى مفهوم اين صحيحه اين است در اين جهتى كه به سهولتٍ علاج مى‏شود و بول توقّف پيدا مى‏كند، بايد اين را معذور نيست. بايد علاج كند. بايد حبس كند. مثل او. فرقى نمى‏كند. بله آنى كه مدّتى طول مى‏كشد فايده‏اى ندارد. دو سه ماه بايد برود تا قطرات...بشود اين جا نه در وقت صلاة قادر نيست. اين معالجه دلالت نمى‏كند بر وجوبش. مى‏ماند به آن آخر كه معالجه اگر كرد كرد، آن اخيرى واجب مى‏شود كه در وقت صلاة قطع مى‏شود تقطير. در اين صورتى كه فرض كرده است در وقت صلاة به سهولتٌ قطع مى‏شود، اين معنا را بايد بكند به واسطه اين. منتهى اين احتياج دارد به بذل المال. بعضى‏ها ممكن است ذهنشان بيايد. محتاج بشود معالجه احتياج به بذل مال دارد. ربّما هم بذل مال مال كثير است...ولو متمكن است. حرجى نيست برايش بذل كردن اين مال. صاحب عروه مى‏گويد ولو بذل مال موقوف بشود وجب.
بعضى‏ها فرموده‏اند مثل مرحوم آقاى حكيم كه لعلّ نظر ايشان به روايتى است كه در شراع ماء الوضو وارد است كه در آن جا وارد است كه ماء وضو را بخرد ولو به ثمنٍ كثير. بعد اشكال فرموده‏اند كه نظرش او بوده باشد، اين مثل قياس مى‏شود. آن جا به شراع ماء وضو چه ربطى دارد معالجه ثلث؟ اين حرف‏ها نيست. اين كه گفته‏اند در ما نحن فيه بذل مال واجب نيست چون كه متمكن است صلاة را اتيان بكند با طهارت اختياريه با حبس البول. اين تكليف ضررى است برايش. به صرف المال است ديگر. قاعده لا ضرر اين تكليف را برمى‏دارد. قاعده لا ضرر در ما نحن فيه مجرا ندارد. و الوجه فى ذالك قاعده لا ضرر ضررى را برمى‏دارد كه آن جا ضرر باشد و رفعش امتنانى بوده باشد. اين تكليف به صلاة مع الطّهارة الاختياريه در رفع اين وجوب چه امتنانى هست؟ در صورتى كه آن مكلّف با انتصال اين تكليف صحّتش را پيدا مى‏كند. آن صحّتش...صحّتش را پيدا نمى‏كند، نمى‏گويد من متضرر شدم. مى‏گويد خدا را شكر. چه خير كثيرى عايد من شد كه اين صحّتم را پيدا كردم. اولاً ضرر صدق نمى‏كند و ثانياً رفعش موافق با اين امتنان نيست. ضررى كه انسان بيچاره بماند قطره خارج بشود و اُه اُه بكند آن ضرر حساب مى‏شود يا اين كه نه صحّتش را پيدا كند به صرف المال. اين قياس نيست. لعلّ و الله العالم سيد يزدى نظر دارد به آن مواردى كه بذل مال واجب نمى‏شود و قاعده نفى الضّرر تكليف ضررى را برمى‏دارد، آن جايى است كه در رفعش امتنان به شخص بوده باشد. و امّا در ما نحن فيه رفع اين امتنان بر شخص نيست. بلكه وضعش مطابق با امتنان است كه صحّتش را پيدا مى‏كند. بدان جهت نتيجه اين مى‏شود كه معالجه كردن براى ثلث در صورتى كه آن معالجه به سهولتٍ ممكن بشود يعنى در وقت صلاة در وقت همان صلاة نتيجه بدهد اين واجب مى‏شود ولو موقوف بشود به بذل المال. مسأله را يك دفعه ديگر مى‏خوانم. فى لزوم معاجلة الثّلث و البطن اشكالٌ و الاحوط مع...نعم لو امكن التّحفظ به كيفيت الخاصّه مقدار اداء الصّلاة وجب. او واجب مى‏شود. او بلااشكالٌ تمكّن از حبس است. در اين صورت واجب مى‏شود و ان كان محتاجاً الى بذل المال. اگر اين تحفظ يا معالجه موقوف به بذل المال بشود واجب مى‏شود كما ذكرنا. در معالجه بذل المالى كه هست بذل المال اشكالى ندارد. قاعده لا ضرر در ما نحن فيه مجرا ندارد. و امّا نسبت به آن حبس محتاج به مال بوده باشد آن جا مى‏شود گفت كه قاعده لا ضرر رفعش امتنانى است و اين مال ضرر مالى به او نمى‏خورد. اين حاصل حرف ما است.
و امّا مسأله ديگرى كه همان مسأله‏اى است كه آن روز اشاره كردم. ايشان تا حال ما اين جور برداشت كرده بوديم كه ايشان مى‏فرمايد كسى كه ثلث دارد و آن تكليف وضويى را بگيرد، در حال تكليف وضويى محدث است در فرض ثانى و ثالث. در فرض ثانى كه در اثنا وضو و تجديد مى‏كرد فرض ثانى بود و فرض ثالث اين است كه تجديد نمى‏كرد. چون كه حرجى است. آن جا حرجى بود تجديد كردن. اين جور مى‏فهميديم كه ايشان مى‏خواهد به خروج بول در اثنا صلاة محدث مى‏شود. و امّا در صورت رابعه كه حدث استمرارى باشد مثل آن لوله آب هى مى‏چكد، آن جا تصريح فرمود كالتّصريح گفتيم كه نه اين وضويش منتقض نمى‏شود الاّ بالحدث المتعارف كانّ اين ناقض نيست. اين متطهّر است. ولكن در ما نحن فيه كلامى را مى‏گويد كه اين كلام اين ظهور و صراحتى كه سابقاً مى‏گفتيم اين را عوض مى‏كند. چون كه مى‏گويد كسى كه ثلث البول داشته باشد در مسح كتابت قرآن بر او اشكال است. يك وقت اين است كه انسان براى صلاة وضو گرفت و خروج بول هم فطرات است. مستمر نيست. وقتى كه داخل صلاة شد، هم او از حين شروع كردن در وضو تا حين دخول الصّلاة قطره‏اى از او خارج نشده است. اين بلااشكال مسح كتابت قرآن مى‏تواند بكند تا مادامى كه قطره خارج نشده است. چون كه حقيقتاً متطهّر است. وضو دارد. وضويش نقض نشده است. انّما الكلام در جايى است كه بعد از وضو گرفتن قطره خارج شده باشد. و ما هم ملتزم شده باشيم بر اين كه به آن قطره اعاده وضو لازم نيست. يا اعاده وضو هم كرده است، نمازش را تمام كرده است. ولكن نماز را كه اعاده كرد وضو را و نماز را تمام كرد، بعد از تمام كردن باز قطره خارج شد بعد از آن وضو مى‏خواهد بعد از خروج آن قطره مسح كند. اين را اشكال مى‏كند كه اين را نمى‏تواند. و امّا اگر قبل خروج قطره آن وقتى كه وضو مى‏گيرد از آن حين تا حين المسح قطره‏اى خارج نشود اين اشكال ندارد. وضو حقيقى دارد وقتى كه وضويش تمام شد. و امّا در صورتى كه از حين وضو گرفتن قطره‏اى خارج بشود تا مثلاً حين المسح ولو بگوييم كه تكرار وضو به اين لازم نيست در صلاة چون كه حرجى است، اين بخواهد مسح بكند اشكال است و هكذا آنى كه مستمر الحدث است. او اگر بخواهد مسح بكند اشكال است. چرا؟ چون كه آنى كه از روايات استفاده مى‏شود اين است كه ثلث دارد داع بطن دارد نماز را آن نحو مى‏تواند بخواند. چه وضو را اول بگيرد بعد اعاده بكند و چه اعاده نكند.
آنى كه مستفاد از ادله است، او عبارت از اين است كه او طهارت صلاتى است و امّا نسبت به ساير الامور هم طهارت است مثل مسح كتابت القرآن نسبت به او هم طهارت است، هيچ دلالتى در آن روايات نيست. حتّى اگر موثقه سماعه را كه امام(ع) آن جا اين جور فرمود بلايى است كه ابتلا شده است و در ذيلش فرمود و لا يعدنّ وضوئه الاّ من الحدث الّذى يتوض‏ء منه كه آن جا استفاده شده بود كه نه طهارت دارد اين. حتّى بنا بر او هم. براى اين كه آن موثقه طهارت صلاتى را مى‏گويد. طهارت صلاتى نقض نمى‏شود. و امّا طهارت...على مسح الكتابه اصلاً طهارت ندارد. مثل زن مستحاضه كه انشاء الله زنده مانديم خواهيم رسيد. زن مستحاضه نسبت به آن صلاتى كه مى‏خواند طهارت دارد. و امّا ساير الامورى كه مشروط به طهارت است آنها را ندارد. نسبت به آنها حدث دارد. روى اين اساس كه از اين اخبار غير از مبيحيّت چيز ديگرى استفاده نمى‏شود طهارت نسبت به صلاة تعبير از او به مبيحيت مى‏شود. چون كه صلاة مباح مى‏شود فقط. حتّى در حال صلاة هم بخواهد مسح كتابت قرآن بكند نمى‏تواند. چون كه نسبت به صلاة طهارت دارد و نسبت به مسح كتابت قرآن طهارتى ندارد. از اين روايات غير از اين معنا استفاده نمى‏شود. و امّا وجه اين كه بگوييم نه مى‏شود مسح كتابت قرآن بكند. وجهش اين است كه آن موثقه سماعه كه مى‏گويد و لا يعدنّ وضوئه الاّ من الحدث الّذى يتوض‏ء منه ظاهرش اين است كه اين خروج البول وضو نمى‏آورد. اين ناقض وضو نيست اصلاً. اين جور خروج البول من الثّلث اين ناقض وضو نيست. لا يتوض‏ء منه. اين حدثى كه يتوض‏ء منه باشد نيست. وضو اين شخص نقض نمى‏شود. وضو براى هر چه بوده باشد، حتّى براى كون على الطّهاره بوده باشد. از موثقه يعنى اين معنا را استفاده كرديم كه بعيد نيست و ما هم گفتيم استفاده مى‏شود مسح كتابت القرآن اشكالى ندارد. چرا؟ چون كه متطهر است اين شخص. ولو يعيدنّ وضوئه الاّ من الحدث الّذى يتوض‏ء منه يعنى اين وضو دارد به اين قطرات وضويش از بين نمى‏رود. هر وضويى كه مشروع بود او وضو بگيرد همان وضو مشروع را دارد. بدان جهت متطهر است و نقض نمى‏شود. بعد ايشان مى‏فرمايد كه اگر گفتيم كه نه مسح كتابت قرآن اشكال دارد به اين. نمى‏تواند. مى‏گويد در اين صورت مسح را احوط اين است كه ترك كند الاّ اين كه واجب بشود مسح. مراد از وجوبش نه وجوب النّذر كند كه نذر كند كه قرآن را مسح كند. سابقاً گفتيم كه نذر بايد متعلّقش راجح باشد. مع الحدث قرآن را نذر كردند كه مسح بكنند اين راجح نيست. مراد از وجوب، وجوب به نحو افتادن قرآن لا سمع الله توى بلّوعه بول و غايت است كه اين اگر بخواهد در بياورد ذات الثّلث است. اين عيبى ندارد. چون كه او يا اهم است، اهم هم فرض نشد متزاحمين هستند. مساوى بشود كافى است. تكليف بر اين كه... قرآن را رفع كن و تكليف اين كه مسح كتابت قرآن نشود دو تكليفى هست متزاحمين. آنى كه اهمش مقدم مى‏شود، اهميت هم در هيچ كدام از اينها ثابت نشود، حكم، حكم تخييرى مى‏شود. والحمد الله ربّ العالمين.