جلسه 703

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:703 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف اين جور مى‏فرمايد. تقسيم مى‏كند اغسال را به اغسال واجبه و به اغسال مستحبه. و مى‏فرمايد اغسال واجبه هفت است. اين على مسلك المشهور است كما سيعتى. اغسال واجبه عند المشهور هفت تا است. مى‏شمارد غسل الجنابة و الحيض و الاستحاضة و النّفاس و غسل مسح الميت. بعد مى‏فرمايد و غسل الاموات و الغسل الواجب بالنّذر و نحوه كه قسم بوده باشد، يمين بوده باشد، امر والد باشد. و نحو ذالك. اين را مى‏دانيد كه اغسال واجبه را منحصر به هفت تا كردن اين به حسب مستفاد از ادله شرعيه است كه آنى كه از ادله شرعيه استفاده مى‏شود اغسالى كه لازم است مكلّف اتيان بشود هشت تا است. ولكن آن وجوبى كه مستفاد از ادله شرعيه است، مختلف است. در بعضى از اين هفت تا آن وجوب، وجوب شرطى است. يعنى شرط است اين غسل در صحّت عمل واجب. و الاّ خودش فى نفسه وجوب نفسى ندارد. مثل غسل الجنابة و الحيض و الاستحاضة و النّفاس و غسل مسح الميّت. اينها وجوبشان وجوب شرطى است. يعنى شرط صحّت صلاة هستند و آنى كه مثل الصّلاة مشروط به طهارت است كالطّواف و الاّ وجوب نفسى ندارد. و بعضى از اينها وجوبشان وجوب نفسى است. وجوب شرطى ندارند مثل غسل الاموات. ميّت را كه انسان غسل مى‏دهد، اين غسل وجوبش وجوب نفسى است.
بدان جهت اگر ميّتى بوده باشد كه انسان متمكّن نشود از تكوين او و الصّلاة عليه و دفنه فقط ممكن بشود غسل دادنش بايد غسل داد. وجوب، وجوب نفسى است. بدان جهت در ما نحن فيه وجوبش وجوب نفسى است و بعضى‏ها ربّما يكون وجوبه نفسياً و ربّما يكون وجوبه غيرياً مثل غسل واجب بالنّذر على ما سيعتى. انسان اگر نذر بكند كه خداوندا لك علىّ يا لله علىّ ان اذور الحسين (ع) بالغسل قبلها كه زيارت را نذر مى‏كند. منتهى زيارت خاصّه را. زيارتى كه قبلش غسل است. منظورش زيارت خاصّه است. لله علىّ ان اذور الحسين (ع) فى مشهده و بعد الغسل يعنى زيارت بكنم زيارتى كه مسلوب به غسل است. غسل وجوبش غيرى مى‏شود...وجوبش وجوب غيرى مى‏شود. و امّا اگر نذر بكند كه لله علىّ ان اغتسل لزّيارة كه اين هم دو جور است كه خواهيم گفت، غسل وجوبش وجوب نفسى پيدا مى‏كند. آن زيارت است كه وجوبش وجوب غيرى مى‏شود كه خواهيم گفت. غرض از اين كه در آن جايى كه نذر كند منظور زيارت خاصّه بشود كه آن غسل قيد منظور است. منظور خودش زيارت است. غسل وجوبش وجوب غيرى مى‏شود. و امّا در صورتى كه منظور خود غسل بشود منتهى غسل خاص. غسلى كه لزّياره است. زيارت را نذر نكرده است. غسل لزّياره را قصد كرده است. در اين صورت غسل وجوبش وجوب نفسى پيدا مى‏كند كما سيعتى توضيحش را خواهيم گفت انشاء الله.
پس براى اين كه بعد شما در فقه آشنا بشويد ولو اين مسأله بعد بايد متعرّض بشود و بعد متعرّض خواهد شد، اجمالش را مى‏گويم تا اين كه شما مأنوس بشويد كه چه جور از ادله استفاده مى‏شود. مثلاً غسل الجنابه گفتيم وجوبش وجوب غيرى است و وجوب نفسى ندارد. استحباب نفسى چرا. امّا شخصى كه جنب است غسل الجنابه وجوب نفسى به او ندارد. نگويد كسى كه در روايات در بعضى روايات وارد شده است غسل الجنابة فريضةٌ اين جواب گفته مى‏شود كه‏
غسل الجنابة فريضةٌ دلالت نمى‏كند بر اين كه وجوبش وجوب نفسى است. چرا؟ چون كه فريضه معنايش اين است كه ذكر الله سبحانه فى كتاب الله مجيد. كه اذا قمت من الصّلاة فاغسلوا وجوهكم تا اين كه مى‏فرمايد و ان كنتم جنباً فالطّهروا خداوند در كتاب مجيد ذكر كرده است و آنى كه در كتاب مجيد ذكر كرده است وجوب شرطى است. وجوب نفسى نيست. فريضه به اين معنا است كه در قرآن مجيد ذكر شده است نه اين كه وجوبش نفسى است. اين بحث در باب وضو هم گذشت. وضو در بعضى روايات بود كه ما فرض الله است و فريضه است با وجودى كه وجوب نفسى نداشت. وجوبش وجوب شرطى بود براى صلاة بود و در بعضى روايات كه ذكر شده است كه غسل الجنابة واجبٌ، غسل الحيض واجبٌ آن روايات هم دلالت نمى‏كند بر اين كه وجوب، وجوب نفسى است. چرا؟ چون كه اين روايات مثل آن است كه در رساله‏هاى عمليه مذكور است. فقها ذكر كرده‏اند در كتبشان كه در عروه هم هست. و الواجب من الغسل سبعةٌ. غسل الجنابة و الحيض و الاستحاضه و النّفاس و غسل مسح الميّت. اينها دليل بر اين نمى‏شود كه اين وجوب، وجوب نفسى است. اين در مقام تعداد اغسال واجبه است در مقابل اغسال مستحبه. اين روايت هم در مقام تعداد اغسال واجبه است در مقابل اغسال مستحبه. و امّا اين وجوب، وجوب نفسى است، در مقام بيان خصوص اين وجوب نفسى نيست. بلكه در مقام بيان اعم از وجوب نفسى و غيرى است. يعنى اغسال مستحب نيستند. واجب هستند. امّا وجوبشان غيرى است يا نفسى، در مقام بيان او نيستند. ببينيد يك روايتش را مى‏خوانم. آشنا بشويد. در باب اول از ابواب الجنابه در آن جا موثقه سماعه است، روايت 3 است. محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى العطار عن احمد ابن محمد، احمد ابن محمد يا عيسى است يا خالد. عن عثمان ابن عيسى كه ثقات است شيخ الطائفه توثيق كرده است در عدّه عن سماعه، سماعة ابن مهران است كه واقفى است ولكن ثقه است. عن ابى عبد الله(ع) قال غسل الجنابة واجبٌ. غسل الحايض ذات طهرت واجبٌ، غسل المستحاضة واجبٌ، اذا...و جازت دم...عليها آن وقتى كه پنبه برداشته، پارچه برداشته خون گذشته است. يعنى استحاضه‏اش قليله نيست. در اين صورت مى‏فرمايد كه و غسل المستحاضة واجبٌ...همان پارچه‏اى است كه با خود برمى‏دارد، با آن كهنه. و جازت دم الكرسف فعليها الغسل لكلّ صلاتينى مى‏بينيد فعليها تفريع مى‏فرمايد كه اين مستحاضه بايد براى هر دو نماز يك غسل بكند. پس اين غسل، غسل واجب نفسى نيست. اين روايت مباركه در مقام تعداد اغسال واجبه است در مقابل اغسال مستحبه كما اين كه در رساله‏هاى عمليه‏ها و حتى در كتب فقهيه، حتّى در عروه‏اى كه ما خوانديم نگاه بكنيد، اين كه مى‏گويد و الواجب سبعةٌ در مقابل اغسال مستحبه است. كه آنها فقط استحباب دارند، وجوب پيدا نمى‏كنند. اين در مقابل او است.
و امّا وجوب اينها نفسى است يا شرطى است در مقام بيان اينها نيستند. مى‏دانيد كه اگر شيئى وجوبش شرطى شد، واجب غيرى بودنش مبنى است بر وجوب مقدمه واجب. و الاّ وجوب تكليفى ندارد. فقط وجوبش وجوب شرطى است. بله اگر گفتيم امر به ذى المقدمه موجب مى‏شود امر مولوى به مقدمه‏اش بشود ملازم هست، وجوب، وجوب غيرى مى‏شود. بدان جهت وجوب در بعضى اينها شرطى است. اگر قائل به ملازمه شديد وجوبش غيرى مى‏شود اين بحث. شرطى كه هست غيرى هم مى‏شود. و الاّ وجوبش شرطى مى‏ماند. در ما نحن فيه يك روايت ديگرى هم هست كه شايد از او كسى توهّم بكند وجوب نفسى را كه غسل الجنابه وجوب نفسى دارد و آن روايت مصححه حجر ابن زايده است. روايت 5 است در همين باب اول. شيخ قدس الله نفسه الشريف تمام سند را نقل كرده است. شيخ نقل مى‏كند از استادش يعنى شيخ الطّائفه از استادش عن المفيد مفيد هم نقل مى‏كند از صدوق. چون كه صدوق عليه الرّحمه از مشايخ مفيد است. و مشايخ مفيد محمد ابن محمد ابن نعمان از مشايخ مهمش است كه صدوق عليه الرّحمه است عن المفيد. شيخ نقل مى‏كند عن المفيد و عن الصدّوق عن محمد ابن الحسن آن هم محمد ابن الحسن وليد است كه شيخ صدوق است. اين محمد ابن حسنى كه بعد از صدوق وارد مى‏آيد در روايات، اين محمد ابن حسن ابن وليد است رضوان الله عليه نقّاد الرّجال كه استاد صدوق قدس الله نفسه الشّريف است كه خيلى هم صدوق عليه الرّحمه عقيده داشت به اين استادش. از عباراتش ظاهر مى‏شود در مواردى خصوصاً در رجال. چون كه او اين جور گفته است من هم مى‏گويم. در بعضى موارد در فقيه هم نقل مى‏كند قال شيخنا محمد ابن حسن همين محمد ابن حسن وليد است. اين محمد ابن حسن وليد هم نقل مى‏كند عن محمد يحيى العطّار، محمد ابن يحيى العطار از مشايخ محمد ابن حسن وليد است. كما اين كه از سعد ابن عبد الله از مشايخ محمد ابن حسن ابن وليد است. از مشايخ عمده‏اش محمد ابن يحيى العطار است و سعد ابن عبد الله اشعرى است. او هم نقل مى‏كند عن محمد ابن احمد ابن يحيى كه صاحب كتاب نوادر الحكمت است كه توثيق شده است شخص جليل القدرى است، اين هم نقل مى‏كند از محمد ابن حسين اين محمد ابن حسين هم محمد ابن حسين اب الخطّاب اشعرى است. اين هم مثل محمد ابن احمد ابن يحيى اشعرى است و از اجلّا است اين محمد ابن حسن ابن وليد. روايات كثيره‏اى دارد و اشخاص متعدده‏اى و كثيره‏اى از او نقل حديث كرده‏اند و از اشخاص كثيره‏اى نقل حديث كرده است. يكى هم جعفر ابن بشير است. اين جعفر ابن بشير هم از اجلّا است. اين جعفر ابن بشير كه از او نقل مى‏كنند به وشّاح هم تعبير مى‏كنند ربّما بجلى است، از اعاظم است و از ثقات است. او هم نقل مى‏كند از حجر ابن زايده. حجر ابن زايده به نظر ما از اجلاّ است و هيچ اشكالى ندارد و آن روايتى كه كشّى نقل كرده است درباره حجر ابن زايده كه امام صادق سلام الله عليه به بعضى‏ها كه اسمشان يادم نيست از سابق، امام صادق فرموده‏اند بر اين كه دو نفر آمدند پيش من يكى حجر ابن زايده بود. يكى ديگر را هم اسم برد الان توى ذهنم نيست. اينها آمدند پيش من براى مفضّل عيب ذكر كردند. مفضل ابن صالح بود يا مفضل ابن عمر بود. يكى از اينها بود. مفضل. و من منع كردم آنها را كه اين كار را نكنيد. اين حرف‏ها را نگوييد و آنها به حرف من گوش ندادند. خدا نيامرزد اين دو نفر را كه يكى حجر ابن زايده است. روى اين اساس گفته‏اند اينها كسانى هستند كه امام صادق سلام الله عليه نفرين كرده است اينها را. اينها لا...ولكن اين روايتى كه كشّى نقل كرده است، سندش ضعيف است. خودش قابل اعتماد نيست. بدان جهت توثيقى كه در حجر ابن زايده است، اين توثيق تمام است و روايت پيش ما مصححه است. در آن جا اين جور دارد كه عن ابى عبد الله (ع) حجر ابن زايده از اصحاب امام صادق سلام الله عليه است آن جا دارد بر اين كه من ترك شعرتاً آنهايى كه موى سر بلندى دارند...نه بلند كه خارج از متعارف باشد. يعنى متعارف كه بايد دقت كند. من ترك شعرتاً من الجنابة متعمداً فهو فى النّار. هر كسى كه شعر كوچكى را ترك بكند نشورد كه شعر تابع بدن است فهو فى النّار. او در آتش است. ربّما توهّم مى‏شود بر اين كه اين ظهورش وجوب نفسى است. چون كه واجب نفسى است كه ترك او انسان را به آتش مى‏برد. عرض مى‏كنيم الكلام الكلام. اين من ترك شعرتاً فى الجنابه نمى‏گويد كه من ترك غسل الجنابه. يعنى آن كسى كه غسل مى‏گيرد، موقع غسل گرفتن اين را ترك بكند. امّا غسل را بايد كى بگيرد آن وقتى كه نماز واجب است يا على الاطلاق واجب است به اين دلالتى ندارد. اين روايت اين است كه آن وقتى كه غسل را بايد بگيرد و غسل مى‏گيرد ترك كند در آتش است. خوب در آتش است چون كه نمازش باطل مى‏شود. شرط نماز است. نماز باطل مى‏شود از اركان دين است. در آتش مى‏شود. نظير آنى كه در بول وارد است كه در روايت است كه اكثر امّت من به واسطه بول به آتش مى‏روند، خوب بول كه حرمت نفسى ندارد. خوردنش به پاى انسان، به ثوب انسان يا به آبى كه وضو مى‏گيرد از او. اين معنايش اين است كه وضو باطل مى‏شود به واسطه اين. اعضاى مسحش بول دارد. بول ترشّح كرده است. مسح باطل مى‏شود. وضو باطل مى‏شود. مى‏رود به آتش. اين مثل او است. اگر اين ظاهر اين حديث هم اين نبوده باشد ظاهرش اين باشد كه نه خود غسل الجنابه واجب نفسى است، تركش انسان را به آتش مى‏برد، خوب اگر اين تمام بشود. لو فرض تمام است و آن رواياتى كه الواجب سبعةٌ اطلاقشان تمام است. نه واجب اطلاقش اقتضا مى‏كند كه وجوب نفسى باشد. اين كه گفتيد اينها در مقابل اغسال مستحبه ذكر مى‏كند يعنى اغسال واجبه هستند دون المستحبه امّا وجوبش نفسى است يا غيرى متعرّض نيستند، كسى گفت نه، جلوس كرد گفت نه اين مى‏گويد واجب است، اطلاق واجب اين است كه در همه واجب است نماز واجب باشد يا نباشد. كه اطلاق الوجوب اقتضا مى‏كند وجوبش نفسى بشود ديگر ايّها العلما. كسى اگر آن را ادعا كند و در اين روايت هم اين را ادعا مى‏كند، مى‏گوييم خوب اين اطلاق است. رفعيّت مى‏شود از اين اطلاق به آن رواياتى كه خواهد آمد، دلالت خواهد كرد كه اگر صلاة واجب نشد، غسل وجوبى ندارد. رفعيت مى‏شود و تقييد مى‏شود اطلاق اين و حمل مى‏شود اين روايت اطلاقش به آنى كه مثل در بول وارد است و فى النّار. مثل آن در نار مى‏شود. ما مى‏گفتيم ظهور اوليشان قاصر است به حسب اين كه اينها در مقابل اغسال مستحبه است. تعداد اغسال واجبه است در مقام بيان وجوب نفسى نيستند. كسى گفت دو چشمش را روى هم گذاشت گفت من در اصول خوانده‏ام كه اطلاق الوجوب يغتسل وجوب نفسى بشود اين هم مطلق است. مقدمات اطلاق بايد تمام بشود. گذشت اين حرف را گفت، مى‏گوييم از اين اطلاق رفعيت مى‏شود به آن ادله‏اى كه فى ما بعد گفته مى‏شود. اين يك راهى بود نسبت به اغسال بعدى كه چه جور وجوب در آنها وجوب شرطى مى‏شود و غيرى مى‏شود، راهش همين است كه در غسل جنابه اشاره كرديم.
بعد سيد قدس الله نفسه الشّريف در عبارت كه مى‏گويد غسلى كه واجب هست بالنّذر و نحوه به اين دو تا مثال مى‏گويد. درست توجه كنيد. اين عبارت و اين مسأله‏اى كه در عروه مى‏فرمايد متوجّه باشيد و ببينيد كه ايشان مقام علمى‏اش چه بوده است. ايشان مى‏فرمايد بر اين كه آن غسلى كه واجب مى‏شود بالزّياره كالنذر الغسل اذا...كه غسل الزّياره بود مثل غسل زياره ديگر. مثل اين مى‏شود. مثال دومى‏اش اين است كه او الزّيارة مع الغسل. يا زيارت با غسل را نذر كند كه در اين دو مثال غسل وجوب پيدا مى‏كند. يكى اين كه نذر كند غسل را كالنذر غسل الزياره يا نذر كند زيارت را مع الغسل. او الزّيارة مع الغسل. زيارت مع الغسل را نذر كند. بعد مى‏گويد و الفرق بينهما فرق ما بين اين كه غسل زيارت را نذر بكند يا غسل مع الزّياره غسل بكند، فرقشان چيست؟ فرقش عبارت از اين است كه اگر زيارت نكرد در مثال اول كه نذر كرده است غسل الزّياره را. زيارت نكرد و زيارت كه نكرد غسل هم نكرد. چون كه شب است. الان رفتيم تا غسل بكنيم. اصل الزياره نذر كرده بود غسل را. اصل كربلا نرفت. و قهراً غسل هم نكرد. چون كه غسل زياره نمى‏شود كه اگر كربلا نرفت. اين چيزى برايش نيست و هيچ محصورى ندارد. و امّا در آن صورتى كه نذر كرد زيارت را مع الغسل اگر در اين صورت زيارت را ترك كرد، وجب عليه الكفّاره. حنس نذر كرده است و بايد كفّاره بدهد. و بعضى‏ها هم فرموده‏اند كه والفرق غير واضحٍ. درست توجه كنيد عرض بكنم و النّذر تابع...يك وقت انسان فقط غسل زيارت را نذر مى‏كند، ولكن معلّقه است. خداوندا حقّ تو بوده باشد در گردن من هر وقت من به زيارت سيد الشهدا سلام الله عليه رفتم، و زيارت كردم امام حسين سلام الله عليه را، قبلش غسل بكنم كه با غسل زيارت بكنم. در اين صورت نذرش نذر مشروط است ديگر. هر وقت رفتم به زيارت. هر وقت زيارت كردم. وقتى كه زيارت نكرد شرط حاصل نشده است و نذر هم كه ندارد در اين صورت. هر وقت اين جور است غسل كرده است، نذر كرده است غسل را اذا زار آن وقتى كه زيارت بكند. و امّا وقتى كه زيارت نكرد غسلى برايش واجب نيست و حنس نذرى هم نشده است. بله اگر رفت به زيارت كرد ولكن غسل نكرد آن وقت كفّاره واجب است. كفاره واجب است، خواهيم گفت كفاره واجب است. كفاره نه به جهت اين كه چرا زيارت كردى. زيارت كردن مستحب است انسان غسل بكند يا نكند. حنس نذر به ترك الغسل است قبل الزّياره. عقاب بر اين است كه چرا قبل الزّياره غسل نكردى. تو كه نذر كرده بودى كه اگر زيارت كردى غسل بكنى. چرا نكردى اين غسل را؟ بيا كفّاره بده. عذاب اخروى هم از او هم استغفار بكن. توبه بكن. بدان جهت در فرض اولى نظر سيد به نذر معلّق است كه نذر كرده است غسل را اذا زار. بدان جهت زيارت برايش واجب نيست. چرا زيارت بكند؟ وقتى كه زيارت نكرد غسل هم برايش واجب نيست. غسل هم واجب نشد براى اين كه مخالفت نذر نكرده است در اين صورت. كفاره برايش نيست. به خلاف اذا نذر الزّياره مع الغسل او النّذر الغسل مع الزّياره. دو تا را نذر بكند يعنى مجموع من حيث المجموع را نذر كرده است. نذر كرده است كه اين غسل با زيارت را من بايد موجود بكنم. زيارت با غسل را من بايد موجود بكنم. نذر كرده است زيارت را با غسل مجموع را موجود بكنم. در اين صورت اگر زيارت نكرد اصلاً غسل هم نكرد يك كفاره است. اگر رفت به زيارت غسل نكرد باز يك كفاره است. چرا؟ در هر دو صورت يك كفاره برايش واجب است ديگر. چرا؟
چون كه مجموع را ترك كرده بود ديگر. در ما نحن فيه اين زيارت كردنش صحيح است. ثواب هم دارد. زيارتش محرّم نيست. حنس نذر به ترك غسل مى‏شود در اين صورت. در صورتى كه زيارت بكند، حنس نذر به ترك غسل شده است. چون كه مجموع را بايد موجود بكند. مى‏گويند چرا قبلاً غسل نكردى كه مجموع..بشود. عقاب بر او است حنس نذر. زيارت خودش محصورى ندارد. كما اين كه اگر زيارت هم نكرد، حنس نذر كرده است. يك نذر را مخالفت كرده است. چون كه مجموع من حيث المجموع را نذر كرده بود. بدان جهت در ما نحن فيه فرق پيدا مى‏كند نذر بكند غسل را اذا زار يا نذر بكند زيارت را مع الغسل فرق پيدا مى‏كند. در ساير اغسال مستحبه‏اى كه نذر مى‏كند، مى‏فرمايد آن جا هم همين جور است. ساير اغسال مستحبه كه نذر مى‏كند، مى‏دانيد كه غسل تارتاً براى زمان مستحب مى‏شود. براى فعل مستحب نمى‏شود. مثل غسل جمعه. غسل جمعه وقتى كه جمعه شد و طلوع فجر شد، كه اول وقت است آن وقت انسان غسل كرد ولو بعد از آن غسل به تطهير رفت، نماز نخوانده است. عيبى ندارد. مستحب را اتيان كرده است. براى فعل مستحب نيست. آن غسل اغسال زمانيه مى‏گويند. يك اغسالى هم هست كه به آنها اغسال مكانيه مى‏گويند كه براى آن مكان غسل كردن مستحب است. مثل فرض كنيد دخول در حرم سيد الشهدا. اين بايد آن غسل را حفظ كند. نشكند تا داخل شود. و الاّ غسلش براى دخول نمى‏شد. دخول پشت سرش موجود نشده است. اغسال فعليه هم همين جور است. ربّما قسم ثالث اين است كه غسل براى فعل مستحب مى‏شود. مثل اين كه انسان غسل مى‏كند انشاء الله خدا قسمت مى‏كند براى احرام الحج. احرام العمره. غسل احرام مى‏كنند ديگر. آقا ما غسل كرديم و بعد از غسل به تطهير رفتيم. آن غسل فايده ندارد. بايد ما بين احرام و غسل ناقض واقع نشود. فعل بايد بعد از آن غسل واقع بشود. اينها را مى‏گويند اغسال فعليه كه اغسالى كه براى فعل است منتهى صحت فعل موقوف به اينها نيست. بدون غسل انسان احرام ببندد، احرامش صحيح است. غسل شرطش نيست. حتّى وضو هم شرطش نيست. الاّ انّه اگر نذر كرد غسل الاحرام را، اين دو جور مى‏شود. اگر نذر كرد غسل الاحرام را اصل مكه نرفت، احرام نبست، غسل هم نكرد عقابى ندارد. چون كه گفته است اذا احرمت فعلىّ اغتسال...اين احرام شرطش موجود نشده است، نرفته است. و امّا اگر گفت لله علىّ الاحرام مع الغسل در اين صورت اگر نرفت كفّاره دارد. چون كه مجموع را موجود نكرده است. رفت احرام بست، غسل نكرد، باز كفّاره دارد. كفّاره نه براى احرامش است. احرام عمل صحيح است. عمل مستحب است يا عمل واجب است. اگر حجّ واجبى بوده باشد، عمره واجبى باشد. اين است كه چرا حنس نذر به ترك الغسل است؟ كه چرا غسل را ترك كردى كه مجموع ترك شده است؟ مجموع تركش به ترك الغسل شده است. عقاب بر او مى‏شود كه چرا اين مجموع را كه نذر كرده بودى ترك كردى. اين كه كلام در ما نحن فيه به نذر غسل رسيد، نذر غسل للاحرام او لزّياره و ساير افعالى كه غسل به آنها مستحب است، ايشان يك مسأله‏اى در ما نحن فيه مى‏فرمايد كه در آن مسأله بفرمايد كه قصد اين جور غسل كه غسل فعلى است مستحب للفعل است، نذر اين از ناذر به پنج صورت مى‏تواند انجام بگيرد. يعنى ناذر اين غسل را كه نذر مى‏كند، پنج جور مى‏تواند نذر كند.
الاول آن است كه در فرض دوم گفتيم. مجموع را نذر بكند. بگويد لله علىّ الزّيارة مع الغسل قبلها يا لله علىّ الغسل و الزّيارة بعدها. و الزّياره واوش واو مع باشد. نه واو العطف. يعنى غسل با زيارت تارتاً ناذر در نذرش مع يا واو مع را قصد مى‏كند كه اين مجموع را قصد مى‏كند. اين مى‏شود آن فرض ثانى كه گفتيم. فرض اول در اين مسأله مى‏شود. فرض ثانى كه ما گفتيم مجموع را قصد كرده است. در دو صورت كفاره دارد.
يكى اين كه اصلاً نه زيارت بكند و نه غسل بكند.
ديگرى اين است كه زيارت بكند. ولكن غسل نكند. كفاره دارد.
اگر زيارت كرد، غسل نكرد، كفاره دارد. چون كه مجموع را ترك كرده است. هيچ كدام را اتيان نكرد باز كفاره دارد. اين يك قسم.
قسمى دومى كه در اين مسأله ذكر مى‏كند آن فرض اولى است كه گذشت. نذر مشروط. گفته است لله علىّ اذا زرت الحسين سلام الله عليه فاغسل لها. براى آن زيارت غسل بكند. اگر زيارت كردن به نحو قضيه شرطيه در اين صورت اگر زيارت نكرد هيچ كفّاره‏اى نيست. چون كه نذر نكرده است. اگر در اين صورت اگر زيارت رفت، كه زيارت مى‏كند، بايد قبلش غسل بكند. اين جا در عبارت عروه يك لفظى هست. متوجه باشيد. مى‏گويد به معنا ان لا يذور الاّ مع الغسل. به اين معنا نذر كرده است كه زيارت نكند الاّ مع الغسل. اين ظاهر عبارت زننده است اگر كسى نذر كرد كه لله علىّ امام حسين را زيارت نكنم بدون غسل. بدون غسل زيارت نكنم. اين نذرش منعقد نيست. چرا؟ چون كه زيارت امام سلام الله عليه مستحب است. چه غسل بكند، چه نكند. متعلّق نذر بايد راجح بشود. نذر كرده بر اين كه بدون وضو قرآن نخوانم. سابقاً گفتيم كه او نذرش منعقد نيست. چرا؟ فرق است ما بين اين كه بگويد لله علىّ ان قرأت فاتوض‏ء...اين جور اگر نذر بكند صحيح است. چون كه اگر انسان قرائت مى‏كند، وضو گرفتن بر او مستحب است. نذر منعقد مى‏شود. امّا اگر بگويد لله علىّ ان لا اقرأ القرآن بدون وضو، اين منعقد نيست. چرا؟ براى اين كه قرآن خواندن مستحب است. چه با وضو باشد، چه بدون وضو. اين نذر كرده است ترك مستحب را. در عبارت ايشان اين است كه به معنا ان لا يذور الاّ مع الغسل، اين عبارت زننده است. آن است كه سابقاً گفته است او درست نيست. بدان جهت ما نوشتيم كه بله به معنا اذا زار ان يتوض‏ء علىّ ان يغتسل قبله كه حنس نذر به اين مى‏شود كه غسل بكند. غسل را ترك بكند. منظور عبارت از همان غسل است قبل الزّياره. نه ترك الزّيارة است بدون غسل. ترك زياره بدون غسل نذرش باطل است. چون كه ترك نذر مرجوح است. بدان جهت در ما نحن فيه در فرض ثانى مراد ايشان هم ما ذكرنا است. نذر مشروط است. يعنى اذا زرت اغتسل بها. بدان جهت اگر زيارت نكرد هيچ كفاره‏اى برايش نيست. اگر زيارت نكرد و غسل نكرد، حنس مال ترك الغسل است. نه مال زيارت كردن است. بدان جهت يك كفاره برايش واجب مى‏شود. اين هم صورت دومى.
سؤال؟ آن واو، واو مع بود. نه. امر به شى‏ء نهى از ضدّ خاص نمى‏كند. زيارت بدون غسل ملازم است با ترك...آنى كه در ما نحن فيه متعلّق نذر است، اين است كه اين مجموع را من موجود بكنم. و امّا اگر بگويد لله علىّ كه من زيارت تنها نكنم آن نذر باطل است. چون كه نذر مرجوح است. من هم تعبير را مى‏گويم. با يك كلمه كه جايش عوض مى‏شود معنا مختلف مى‏شود. اگر بگويد لله علىّ ان اترك الزّياره بلاغسلٍ باطل است. لله علىّ ان لا اقرأ ان اترك قرائت القرآن بلاوضوءٍ باطل است. اين نذرها همه‏اش باطل است. چون كه ترك الراجح است. آنى كه نذرش صحيح است، اين است كه وقتى كه قرآن خواندم، براى او وضو بگيرم. كه در اين صورت قرآن بخواند و وضو نگيرد قرآن خواندنش راجح است و موجود است. نه مخالفت و حنس نذرش به ترك وضو شده است. اين جا هم اگر زيارت بكند غسل نكند، زيارتش راجح است. آن مجموع كه ترك شده است به ترك الغسل او مرجوح است. ترك الغسل مرجوح است كه نذر كرده بود غسل را موجود بكند. يك نقطه شعر است ما بين اين و اين، او را بايد پيدا كرد و دنبالش گرفت كه مرحوم سيد گرفته است. بدان جهت در ما نحن فيه صورت ثانيه اين است كه غسل را نذر بكند براى زيارت به نحو نذر مشروط كه اگر زيارت كردم.
قسم ثالث اين است كه غسل زيارت را نذر مى‏كند مطلقاً. نه مشروطاً. لله علىّ من غسل بكنم غسل زيارت سيد الشّهدا سلام الله عليه. اين را نذر كرده است مطلقاً...لله علىّ كه غسل بكنم براى زيارت سيد الشهدا سلام الله عليه مطلقاً. اين جور نذر كرده است. اين جا بايد چه كار كند؟ اين جا بايد برود به كربلا. آن وجوب غيرى پيدا مى‏كند. چون كه متعلّق نذر را اتيان كردن موقوف به زيارت است. بدان جهت در اين صورت مى‏گويد كه فتجب الزّيارة مقدمتاً. چون كه اگر كربلا نرود، به حرم نرود، زيارت نرود كه غسل نمى‏شود. غسل الزياره خواهيم گفت غسلى است كه پشت سرش زيارت واقع بشود. نه اين كه غسلى است كه من در او قصد كنم كه زيارت خواهم كرد. او نه. ولو بعد نكرد. او غسل زيارت نيست. غسل زيارت آن است كه پشت سرش زيارت واقع بشود. وقتى كه نذر كرد من غسل زيارت را اتيان بكنم مطلقاً در اين صورت بايد به زيارت برود...اين جا اگر فرض كنيد زيارت نرفت، غسل هم نكرد. يك كفاره دارد. چون كه منذورش كه غسل زياره است ترك كرده است. زيارت رفت باز غسل نكرد. باز يك كفاره دارد. فرق نمى‏كند. چون كه غسل الزّياره را ترك كرده بود. غسل الزّياره منذورش را ترك كرده است.
پس بدان جهت در ما نحن فيه هست اگر هر دو تا را ترك بكند يا يكى را ترك بكند ولو زيارت بوده باشد بايد يك كفاره بدهد. خوب شما نگوييد كه اين سيد در عبارتش دارد. مى‏گويد كه اين غسل مى‏كرد. اين اهل كربلا بود. نذر كرد كه لله علىّ كه من غسل زيارت بكنم. رفت به حمام توى خانه يا حمام عمومى و قصدش هم اين بود كه از حمام در بيايم و بروم به زيارت. غسل زيارت را كرد به قصد زيارت هم غسل را كرد و نرفت به حرم. گفت بابا حال ندارم. بروم به خانه‏ام. زيارت نكرد. ايشان مى‏فرمايد باز اين كفاره دارد. فرق نمى‏كند كه هر دو تا را ترك بكند يا فقط غسل را ترك بكند. يا فقط زيارت را ترك بكند. در تمام...يك كفاره دارد. خوب كسى مى‏گويد كه آن غسلش را كرد ديگر. مى‏گويد نه. آنى كه در نظر مبارك ايشان بود او را توضيح مى‏دهم. ظاهر ادله كه غسل الاحرام مستحب است غسل الزّياره مستحب است. غسل كردن مثلاً براى اتيان فلان نماز مستحب است، غسل كردن براى اداى فلان دعا مستحب است، ظاهر اينها اين است كه اين افعال پشت سر اين غسل موجود بشوند. و الاّ اگر پشت سر موجود نشود اين غسل بر او نبوده است كه. قصد او را كرده بود. قصد آن فعل را كردن متعلّق نذر نيست. غسل را غسل احرام نمى‏كند. قصد كردن بايد آن فعل را قصد كند. اين به واسطه...قصد تقرب است. چون كه ذات غسل كه مستحب نيست. آن براى احرام مستحب است. و الاّ انسان تطيهر رفته بود در مدينه و وضو هم گرفته بود. رسيد به مسجد شجره. طاهر و مطهر است ديگر. حدث كه ندارد. ولكن اين شخص طاهر مطهر غسل كردنش للاحرام مستحب است. اين نذر كرده بود غسل للاحرام را. وقتى كه غسل را كرد اين كه بايد قصد كند كه بر احرام غسل مى‏كنم تا قصد قربت محقق بشود. يعنى مستحب را اتيان مى‏كند. تا چون كه عمل، عمل عبادى است و غسل الاحرام مستحب است بايد او را قصد كند و به قصد قربت بياورد، قصد مى‏كند. اين كه بعضى‏ها فرموده‏اند اگر غسل را به قصد احرام كرده است اين متعلّق نذر اتيان شده است اين درست نيست. اين اشراف است. ظاهر ادله‏اى كه مى‏گويد وضو لقرائت القرآن مستحب است انسان وضو گرفت و قرائت قرآن نكرد. يا فرض كنيد غسل الاحرام مستحب است. غسل كرد، احرام نبست. غسل لزّياره مستحب است غسل را كرد زيارت نكرد. يا بعد از حدث كرد. فرق نمى‏كند. آن غسلى كه كرده است آن استحباب ندارد. دليل بر مشروعيت ندارد. بدان جهت ظاهر اين ادله اين است. بدان جهت اگر حين الاتيان، حين غسل هم...زيارت بود بعد زيارت نكرد، متعلّق نذر كه غسل زيارت است او اين را اتيان نكرده است. غسلى كه به قصد الزّياره است اتيان كرده است. نه غسل لزّياره. لسان ادله شرع يا فقها اين است كه غسل لزّياره مستحب است. نه غسل لقصد الزّياره مستحب است. يك كلمه باريك است. يك كلمه مختصر فرق است و حكم عوض مى‏شود. اگر لسان ادله اين بود كه غسل لقصد الزّياره...هست يغتسل لقصد الزّياره اين درست است. اين حرف ثواب است. كفّاره نداشت آن وقتى كه موقع غسل كردن...