جلسه 704

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:704 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
(طرف ب نوار فايل شماره 704) (ادامه فايل شماره 703)
لسان ادله اغتسل لزّياره. به نفس الزّياره به خود زيارت غسل بكن. يعنى پشت سرش واقع بشود زيارت...اين است. وقتى كه زيارت پشت سرش موجود نشده است متعلّق نذر اتيان نشده است. و لى الكلام تتمة انشاء الله.
(فايل شماره 704)
كلام در اين اقسامى بود و وجوهى بود كه صاحب العروه براى نذر الغسل ذكر كرده بود. وجه اولش اين بود كه ناذر مجموع را نذر كرده است. مجموع به ما هو المجموع. زيارت را با غسل قبلها اين مجموع من حيث المجموع را قصد كرده است. در اين صورت همين جور است كه اگر مجموع را موجود كرد موافقت نذرش را كرده است و اگر مجموع را ترك كرد به ترك الزّيارة و الغسل او به ترك احدهما يك كفاره بيشتر واجب نيست. چرا؟ به جهت اين كه مفروض اين است كه يك شى‏ء را نذر كرده بود. مجموع الامرين را يك نذر داشت و آن يك نذر را حنس كرده است فى حنسه و مخالفته كفّاره است. البتّه در آن جايى كه نذرش منعقد است. يعنى متمكن بشود ترك بكند. و الاّ تمكّن نداشته باشد مثل فعل زمان فعلى نذر بكند مجموع زيارت و غسل الزيارة الحسين سلام الله عليه را فى هذه السّنه اين نذرش منعقد نمى‏شود روى عدم تمكن. كلام مخالفت و حنس در صورت انعقاد نذر است. فرض ثانى اين بود كه نه فقط غسل را لزّيارة الحسين سلام الله عليه نذر كرده بود. ولكن به نحو مشروع كه اذا...فعلىّ ان اغتسل قبل الزّياره. اگر زيارت كردن و حق خداوند...اغتسل قبلها. قبل از آن زيارت غسل بكند. در اين صورت اگر زيارت نكرد، غسل هم نكرد لا شى‏ء عليه. چون كه مخالفت نذر نكرده است. زيارت كرد، غسل نكرد مخالفت نذر كرده است. حنس شده است نذرش. حنس به زياره نمى‏شود گفت. اين زيارت مستحب است و صحيح. حنس به ترك غسل قبلها. به او كه غسل را قبل از آن زيارت ترك كرده است، او جايز نبوده است. به او خلاف شرع كرده است. به ترك الغسل. نه به زيارت خلاف شرع كرده است. بدان جهت در ما نحن فيه اين شخص يك كفّاره مى‏دهد.
قسم سوم اين بود كه نه غسل الزّياره را به نحو مطلق و منجّز كه در عبارت عروه است منجّز، مطلقاً نذر كرده است. مثل آن كسى كه فرض كنيد انشاء الله راه باز است شخصى نذر كرد كه لله علىّ ان اغتسل الزّيارة الحسين سلام الله عليه. نه اذا زرت. نه. غسل زيارت حسين سلام الله عليه غسل الزّياره را و آن غسل مشروع را اتيان بكند. در اين صورت اين شخص بايد به زيارت برود. از اهل كربلا هست يا بايد برود به حرم زيارت. چرا؟ چون كه اين غسل كردن را مطلقاً نذر كرده است. و اتيان اين غسل الزّياره موقوف بر اين است كه بعدش زيارت بكند. وجوب اين زيارت وجوب مقدمى پيدا مى‏كند. موقوفٌ عليه آن واجبى است كه او را نذر كرده است. موقوفٌ عليه او است و قد ذكرنا در بحث مقدمه واجب. فرقى نمى‏كند ما بين وجوب غيرى للمقدمه. مقدمه، مقدمه مقدمه باشد يا از قبيل شرط متأخر بوده باشد. اين از مقدمه‏اى است كه از قبيل شرط المتأخر است و بايد موجود بكند. كلام در اين صورت است كه در اين صورت فرمود اگر نه زيارت كرد و نه غسل كرد. يك كفاره دارد. چون كه يك نذر كرده است غسل را و اگر فرض كنيد غسل كرد
زيارت نكرد فرمود باز يك كفاره دارد. ولو غسل را بكند و حين الغسل هم قصدش اين بود كه زيارت بكند. اهل كربلا بود. غسل كرد. قصدش هم اين بود كه عازم بود برود حرم. بعد پشيمان شد. گفت حوصله ندارم. باز بايد يك كفاره بدهد. چرا؟ براى اين كه فرمود اگر زيارت نكند غسلش غسل لزّياره نمى‏شود. غسل ذى الزياره كما ذكرنا در ديروز ادله‏اى كه اين غسل لزياره يا لساير افغال كه احرام و نحوهما را مشروع كرده‏اند، معنايش اين است كه غسل در خود آن فعل بشود. يعنى غسل منتصب بشود خارجاً به او. وقتى كه زيارتى نيست، آن غسل مضافٌ عليهى ندارد. آن غسلى كه انتصاب به زيارت دارد، زيارت خارجه او را موجود بكند. و او تا مادامى كه زيارت را موجود نكند اين غسل نمى‏شود. ولو عازم باشد. چون كه گفتيم لسان ادلّه اين است كه غسل الزّياره مشروع است. نه غسل به عزم زيارت مشروع است ولو زيارت نكند. گفتيم عزم زياره و قصد زياره به جهت قصد تقرّب است موقع غسل كردن. چون كه شخص وضو دارد، جنب نيست. متطهر است. مع ذالك غسل مى‏كند اين غسل بايد غسل زيارت را قصد كند. چون كه امر روى او رفته است. بدان جهت قصد كه مى‏كند بعد زيارت مى‏كند يا قصد ندارد. احتمال مى‏دهد كه بايد زيارت را موجود كند. مى‏گويد غسلى را اتيان مى‏كنم كه محتمل است بعد زيارت كنم. قصد قربت حاصل مى‏شود.
بدان جهت در ما نحن فيه اگر لسان ادله را ملاحظه فرموديد غسل را كرد ولو به قصد الزّياره بعد زيارت نكرد بايد كفاره بدهد. چون كه مخالفت كرده است. ما نمى‏گوييم از اول اگر شخصى قصد نذر كند لله علىّ. لله علىّ ان اغتسل لقصد الزّيارة الحسين. لارادة زيارة الحسين. كه معنايش عبارت از اين است كه من موقع غسل كردن غسلى را بكنم كه اراده دارم زيارت الحسين سلام الله عليه را. يا احتمال مى‏دهم زيارت حسين سلام الله عليه را. اين نذرش منعقد مى‏شود. اين نذر باطل نيست. چرا؟ چون كه آن جايى كه غسل مى‏كند و اراده زيارت دارد بعد زيارت نمى‏كند اين انقياد است. آن موقع غسل كردن انقياد داشت. انقياد همان موافقت اعتقاديه است. اعتقاد داشت كه زيارت مى‏كنم. بدان جهت غسل مى‏كرد. در دومى كه غسل مى‏كنم لاحتمال الزّياره احتياط است. چون كه غسل الزّياره كه پشت سرش زيارت موجود بشود، مستحب است. اين احتمال مى‏دهد كه او را موجود مى‏كنم. نذر بكند منعقد مى‏شود. ولكن اگر زيارت نكرد، چه در فرضى كه اراده زيارت داشت، چه در فرضى كه احتمال زيارت داشت زيارت نكرد، او غسل مستحب را موجود نكرده است. نذرش بما هو نذرٌ انقياد بود منعقد بود. بما انّه نذر الاحتياط بود منعقد بود. و مفروض اين است كه اطاعت واقعيه حاصل نشد و انقياد شد. يا زيارت بعدها حاصل نشد. احتياط به مستحب نرساند. بدان جهت نذرش منعقد است. چون كه نذر انتصال است. ولكن با آن غسل كه اگر گفتيم اغسال مستحبه مجزى از وضو هستند كما اين كه خواهيم گفت انشاء الله با اين غسل نمى‏تواند نماز ظهر بخواند. اين غسلى كه زيارت نكرده است. قصد داشت زيارت را يا احتمال زيارت را مى‏داد. چون كه اين غسل بما هو غسلٌ مشروع نيست. بما هو احتياطٌ مشروع است. بما هو انقيادٌ مشروع است و صحيح. ادله‏اى كه دلالت كرده است غسل مستحب مجزى است، يعنى غسلى كه به عنوان غسل مشروعيّت داشته باشد. به عنوان خودش مشروعيّت پيدا كند. او مجزى است.
و امّا غسلى كه به عنوان احتياط يا به عنوان الانقياد يا به عنوان اطاعت امر والد پدر گفته است كه فرض كنيد تو زيارت مى‏كنى مثلاً فرض كنيد حضرت معصومه را، غسل بكن. احتمال دارد مستحب باشد. مثل براى زيارت...اين غسل كرد. واجب است بكند بنابراين كه اطاعت والد واجب است. ولكن با او نمى‏تواند نماز ظهر بخواند. چه به حرم برود زيارت كند، چه نرود. چون كه اصل مشروعيّت به آن غسل بما هو زيارت فاطمه معصومه سلام الله عليها اين ثابت نشده است. اين محتمل است در واقع مستحب باشد. ولكن دليل ندارد. آنى كه دليل دارد اين است كه آن غسلى كه به عنوان غسل مشروعيّتش ثابت است، او مجزى از وضو است، او مجزى از غسل جنابت است. جنب هم باشد آن جور غسل بكند جنابتش مرتفع مى‏شود كما سيعتى انشاء الله. بدان جهت در ما نحن فيه آنى كه ديروز مى‏گفتند، اين جور قصد كند مى‏گويد بر اين كه من غسل را مى‏كنم كه گفتيم نذرش باطل است، غسل را مى‏كنم و پشت سرش قصد دارد كه زيارت نكند. اين نذرش باطل است. كه بگويد من غسل مى‏كنم چه زيارت بكنم و چه نكنم. چه قصد زيارت نداشته باشم. زيارت نكنم. او نذرش باطل است. چون كه عنوان احتياط، انقياد هم نيست. چون كه حين الاغتسال قصد ندارد و احتمال زيارت را هم نمى‏دهد. بدان جهت در ما نحن فيه آن غسلش آن وقتى كه اتيان مى‏كند، او نذرش منحل است و اثرى ندارد.
صورت رابعه. درست توجه كنيد. اين جا قلم كج شده است در عروه وثقى. ايشان مى‏فرمايد كه قسم رابع اين است كه كلّ من الغسل الزّياره و زيارت را هر كدام را نذر كند به مفاد واو العطف كه واو الجمع مى‏گويند كه واو الجمع نه به معناى مع. كلّ منهما را مستقلاً چه جور در موارد واو العطف حكم روى كلّ من المعطوف و المعطوفٌ عليه مى‏آيد، اين گفته است لله علىّ ان اغتسل زيارة الحسين سلام الله عليه و ان ازور الحسين سلام الله عليه. هر دو تا را مستقلاً نذر كرده است. ايشان مى‏فرمايد در ما نحن فيه اگر هر دو تا را ترك كرد، نه زيارت كرد و نه غسل كرد، دو كفّاره بايد بدهد. چون كه دو تا نذر را مخالفت كرده است. هر دو را نذر كرده است. و امّا اگر فرض بفرماييد يكى را اتيان كرد و ديگرى را ترك كرد يك كفاره لازم است. يكى را اتيان كرد، ديگرى را ترك كرد يك كفّاره واجب است. خوب از ما تقدم كه خود ايشان هم در فرض ثالث فرمودند، معلوم مى‏شود كه اين فرمايش درست نيست. چرا؟ چون كه در صورتى كه يكى را اتيان بكند، ديگرى را ترك بكند، تارتاً زيارت را اتيان مى‏كند، غسل را ترك مى‏كند. مى‏رود به زيارت. ولكن غسل را ترك مى‏كند. اين همين جور است. يك كفاره دارد. نذر كرده بود زيارت بكند مستقلاً، خوب زيارت كرده است ديگر. نذر كرده بود در آن زيارت غسل هم بكند، او را نكرده است. او را مخالفت كرده است. يك كفّاره بايد بدهد. و امّا اگر عكس كرد، زيارت را نكرد ولكن غسلش را كرد، غسل كرد و اراده هم داشت و عزم هم داشت زيارت بكند. غسل را كرد و بعد از غسل كردن تندّم الزّياره گفت حال ندارم. نرفت به زيارت. اتيان نكرد. اين جا دو تا كفاره بايد بدهد. چرا؟ چون كه زيارت را كه نذر كرده بود ترك كرده است. غسل را كه نذر كرده بود مطلق غسل را نذر نكرده بود يا صاحب العروه. خودتان فرموديد در فرض ثالث. غسل بالزّياره را نذر كرده بود و گفتيم غسل الزّياره اين است كه غسلى باشد كه پشت سرش زيارت بشود. بدان جهت اگر در فرض ثالث فقط غسل زياره را قصد مى‏كرد زيارت وجود مقدمى پيدا مى‏كرد. چون كه بدون زيارت غسل زيارت نمى‏شود.
خوب بدان جهت اگر زيارت را اتيان بكند، غسل را اتيان نكند بله زياره را اتيان كرده است نذر كرده بود. زيارت قيدى نداشت. و امّا اگر غسل را اتيان كرد، زيارت را ترك كرد هر دو تا را ترك كرده است. يعنى هر دو نذر را مخالفت كرده است. اين كه بعضى معلّقين على العروه من الفقها فرموده‏اند هذا يعنى احد الكفّارتين فى ما اذا فعل الزّياره و الاّ يكون عليها كفّارتان معنايش همين است. چون كه تو خودت گفتى كه غسل الزّياره معنايش همين است. اين هم وجه رابع.
وجه خامسى در عروه ذكر مى‏كنند. وجه خامس اين است كه كلّ من الغسل و كلّ من الزّياره را نذر مى‏كند به واو العطف. مثل وجه رابع. فرق ما بين وجه رابع و وجه خامس در يك نكته است و آن يك نكته اين است كه در فرض رابع ذات الزّياره را نذر كرده بود. منذور ذات الزّياره بود. يكى ديگر هم غسل الزّياره بود. بدان جهت گفتيم اگر زيارت را اتيان كرد، يك نذرش را عمل كرده است. فقط غسل نكرده است غسل الزّياره يك كفّاره مى‏دهد. و امّا در فرض خامس ذات الزّياره را قصد نكرده است. لله علىّ ان اذور الحسين (ع) بزيارتٍ قبله الغسل. زيارت خاصّه را نذر كرده است. زيارت موصوفه را، زيارتى را كه قبله الغسل است. و يك نذر ديگر كرده است. گفت على الله ديگر اين نذررها را مى‏كنيم. هر چه بادا باد. لله علىّ ان اغتسل لزيارت الحسين. كانّ اين جور واو العطف است لله علىّ ان اغتسل الزّيارة الحسين و لله علىّ ان اذور (ع) بزيارتٍ قبله الغسل. بدان جهت در اين صورت رفت به زيارت. امّا غسل نكرد. دو كفّاره بايد بدهد. چرا؟ چون كه به هيچ كدام از نذرش عمل نكرده است. چون كه هر كدام از اين منظورها مقيّد به ديگرى بود. زيارت مقيّد بود به قبله الغسل. غسل هم مقيّد بود به بعده الزّياره. هيچ كدام موجود نشده است. غسل كه اصلاً موجود نشده است. زياره هم ذات موصوف موجود شده است و مفروض اين است كه اين ذات را نذر نكرده بود به خلاف وجه رابع در عبارت عروه در عبارت عروه در وجه الرّابع نفس الزّياره را نذر كرده بود و بدان جهت اگر زيارتى را اتيان مى‏كرد، غسل نمى‏كرد دو كفّاره برايش لازم بود. اين كه گفتيم، اين مختص به زيارت و غسل الزّياره نيست. اغسال فعليه‏اى كه خواهيم گفت كه بعد از غسل آن فعل را موجود مى‏كند فرض كنيد، مثل احرام يا مثل فرض بفرماييد دخول الحرم و دخول مسجد الحرام و امثال ذالك، همه اينها همين جور هستند...در آنها متصوّر مى‏شود و حكمى كه در اينها گفتيم، در آنها جارى مى‏شود. بعد ايشان يعنى صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف متعرّض مى‏شود فصلى را ذكر مى‏كند. يكى از اغسال كه عبارت از غسل الجنابه بود، وارد بحث غسل الجنابه مى‏شود. منتهى قبل از اين كه غسل جنابه در او بحث بشود، خود جنابت بايد بحث بشود كه جنابت حدث اكبر است به چه چيز حاصل مى‏شود. بدان جهت ايشان مى‏فرمايد يحصل الجنابت بامرينين. شخص به يكى از دو امر به احد امرينى به يكى از اين دو امر جنب مى‏شود. اوّل از اينها عبارت است خروج المنى است. كه همان خروج المنى موجب مى‏شود كه شخص جنب بشود. ديگر مى‏دانيد در خروج منى فرقى نمى‏كند دخولى جماعى بوده باشد يا نبوده باشد. در حال خواب بوده باشد، در حال بيدارى باشد. در حال اختيار و اراده و اينها باشد، يا نه، انسان در حال مستى انزال بكند خروج منى بوده باشد. جنابت است. يا در حال اضطرار. مضطر است اضطرارى كه فرض بشود اگر مضطر بوده باشد و اضطرار در او فرضش تحقق پيدا كند و خروج منى بشود، در ما نحن فيه موجب جنابت مى‏شود. بعد ايشان اين عدم الفرق‏ها را هى تكرار مى‏كند.
يكى از آن عدم فرق‏ها اين است كه فرقى نمى‏كند اين منيى كه خارج مى‏شود كثير بوده باشد به قدر آن متعارفى كه خارج مى‏شود از شخص آن نحو بوده باشد، يا قليل بوده باشد. حتّى مثل رأس الابره اگر رأس الابره‏اى آن مقدار قليل اگر خارج بشود منى، اين موجب غسل مى‏شود. ولو در قلّت اين مقدار بوده باشد. اين حرف فرمايشى كه ايشان مى‏فرمايد، فرمايش صحيح و متين خلافى هم در مسأله نيست كسى مخالفت بكند و بگويد نه كثرت معتبر است بايد كثير بوده باشد. البتّه اين بحث‏هايى كه ما فعلاً مى‏كنيم يعنى...صاحب العروه قاطى كرده است و عيبى ندارد قاطى كردنش. ولكن براى منقّه شدن بحث اين در خروج منى از رجل را بحث مى‏كنيم فعلاً. امّا خروج المنى از مرئه جماعى نباشد، وطى نباشد، ولكن انزال كرده است. از او منى خارج شده است او حكمش را بحث خواهيم كرد انشاء الله. در ضمن همين‏ها تمام بشود. بدان جهت در ما نحن فيه كه هست، قليل بشود يا كثير بشود، اين غسل الجنابه برايش واجب مى‏شود. علاوه بر اين كه مسأله اختلافى نيست، احتياجى هم به اين حرف‏ها نداريم. خود روايات كافى و وافى هستند در اين كه فرقى نيست در اين كه خروج منى موجب مى‏شود جنابت را ولو آن خروج منى كه هست قليل بوده باشد.
در باب 7 از ابواب الجنابه روايت 10 است. محمد ابن الحسن اين روايت را درست توجه كنيد. با اين روايت كارى داريم بعد. محمد ابن الحسن باسناده عن الحسن ابن محبوب كه شيخ الطّائفه قدس الله نفسه الشّريف به سندش از كتاب حسن ابن محبوب نقل مى‏كند...مى‏كند سند را به صاحب الكتاب كه حسن ابن محبوب است در تهذيب و بعد سندش را كه ذكر كرده است به حسن ابن محبوب سند صحيح است كه اين كتاب را به واسطه...نقل شده است. آن حسن ابن محبوب هم نقل مى‏كند از ابن سنان يعنى عبد الله ابن سنان. اين يعنى تفصير از صاحب وسائل است. يك چيزى بگويم يادتان باشد. هر ابن سنانى كه نقل كرد از ابى عبد الله(ع) او عبد الله ابن سنان است. نه محمد ابن سنان كه ضعيف است. اين عبد الله ابن سنان است. چون كه رواياتى كه انسان ملاحظه بكند روايات را كه ما تتبع كرده‏ايم و همين جور هم هست، يك جا پيدا نشده است كه محمد ابن سنان از امام صادق نقل كند روايتى را به خلاف عبد الله ابن سنان كه روايات عبد الله ابن سنان از ابى عبد الله (ع) كثير است. اين هم كه ابن سنان مى‏گويد معلوم مى‏شود عبد الله ابن سنان است. آن جا دارد بر اين كه عن ابى عبد الله (ع) ثلاثٌ يخرجن من الاحليل. سه چيز هستند كه اينها از احليل خارج مى‏شود. و هنّ المنى. يكى از آن سه چيز منى است و فيه الغسل. در منى غسل است. خروجش ولو به يك قطره...رأس الابره كه صدق كند منى است. ربّما مى‏شود ديگر. انسان در خواب داشت محتلم مى‏شد پريد كه بابا نماز صبح نخوانده‏ام يك قطره ديد خارج شد. ربّما يك قطره خارج مى‏شود. در مريض كه متعارف است. در موارد شهوت مريض متعارف است كه او همين جور فطوراً خارج مى‏شود. يك قطره خارج شد. بدان جهت در ما نحن فيه و ثلاثٌ يخرجن من الاحليل و هنّ المنى يكى از آنها منى است. بگويم اين را كه يادتان باشد. ديگرى ودى است. در آن جا امام (ع) فرمود و فيه الوضو لانّه من...البول در ودى بايد وضو گرفت. منتهى حمل مى‏شود اين به آن جايى كه استبرا نكرده باشد بعد البول. آن جا است. تقييد مى‏خورد يا حمل بر استحباب مى‏شود. آن مسأله‏اش. ديگرى هم كه مذى است و لا شى‏ء فيه. در او شيئى نيست. خوب اين كه امام (ع) گفتم يك مطلبى هست خواهم گفت ثلاثٌ يخرجن من الاحليل و هنّ المنى و...غسل و آن ديگرى ودى است كه در او وضو هست كه قبل الاستبرا باشد در آن ديگرى كه مذى است چيزى نيست، چرا بول را نفرمود. اكثر چيزى كه متعارف است، خارج مى‏شود بول است. و فيه الوضو. نگوييد كه او معلوم است كه خارج مى‏شود. خوب منى هم معلوم است خارج مى‏شود ديگر. در ما نحن فيه اين...بعد به درد ما مى‏خورد كه چرا ثلاثٌ نشد...اين را ياد داشته باشيد. اطلاق اين روايت و هكذا در بعضى روايات ديگر اطلاق است كه خروج منى، انزال منى موجب غسل است.
علاوه بر اين رواياتى كه گذشت در مسأله استبراء به بول بعد نومٍ بعد خروج المنى، در آن روايات امام (ع) تصريح فرمود اگر بعد خروج المنى غسل بكند قبل الاستبراء به بول قبل الاستبراء بالبول چون كه استبرايش استبراء به بول است. و بعد الغسل اگر بللى خارج بشود فاليعد غسله. غسلش را بايد اعاده كند. ولو آن اگر در واقع منى نباشد جنب نيست. آن طرق است از ترك الاستبرا. استبرا و انزال...طريق است كه در مجراى منى مانده است اين بللى كه خارج شده است آن منى است. ولكن به اين معنا دلالت مى‏كند كه در اين جنب شدن به خروج منى فرقى نمى‏كند بين القليل و الكثير. داشته باشيد. آن روايات دلالت مى‏كند در حصول الجنابه فرقى نمى‏كند بين الخروج المنى كه خروج منى قليل بوده باشد يا كثير بوده باشد. بدان جهت در ما نحن فيه اين مسأله جاى تكلّم نيست به حسب روايات تمام است و نصّ و فتوا مطبّق هستند در عدم الفرق ما بين القليل و الكثير. كلام در تعميم بعدى مى‏آيد كه در عروة الوثقى ايشان اين جور مى‏فرمايد. مى‏فرمايد فرقى هم نيست كه منى كه خارج شده است به شهوتٍ خارج بشود يا بلاشهوتٍ خارج بشود. شهوت هم خصوصيت ندارد. ساير اوصاف هم همين جور است. يكى يك وصف منى اين است كه مى‏پرد...دارد. براى انسان فطور مى‏آورد. ضعف مى‏آورد. بله شخصى است كه منى خارج شده است و هيچ ضعف هم نياورده است. آدم قوى هيكلى است كه هيچ ضعف نياورده است. يا فرض كنيد نپريده است...مانع مى‏شود از پريدن. خودش هم آن جور شهوتى كه داشته باشد نه آن جور هم نبوده است. ولكن منى خارج شده است.
سؤال؟ جناب آن كسى كه مى‏داند مى‏بيند نيم استكان آمد. نيم استكان آمد با آن...و بندش آمد. خوب مى‏بينيد منى است ديگر. پس چيست؟ اين اگر اتفاق بيفتد به شخصى علم پيدا مى‏كند يا نمى‏كند؟
سؤال؟ آن حكم طريقى و ظاهر است...عرض مى‏كنم بر اين كه آنها علامت هستند. آنها طريق هستند به تشخيص بلل. آنى كه خارج شده است منى است يا غير منى. و امّا در جايى كه محرز باشد نيم استكان خارج شده است با آن كيفيت اين ديگر طريق نمى‏خواهد. خود طريق مشاهد است. اين جا در اين صورتى كه هست اين اوصاف معتبر نيست. بدان جهت مى‏فرمايد به شهوتٍ خارج بشود كانت مع الاوصاف او بدونها بدونها را تقييد مى‏كند اذا علم انّه منىٌّ. معلوم بشود كه خارج منى است. مثل اين مثالى كه خدمت شما عرض كردم، در اين صورت بايد غسل بكند. اين رواياتى را كه خوانديم كه يكى صحيحه عبد الله ابن سنان بود. در صحيحه عبد الله ابن سنان ثلاثاً يخرجن من الاحليل هنّ المنى و فيه الغسل در او غسل است. باز در ما نحن فيه روايت ديگرى هست و آن روايت صحيحه حلبى است. روايت اولى است در باب 7. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم صاحب التّفصير عن ابيه عن ابن ابى عمير عن حمّاد ابن عثمان عن عبيد الله ابن حلبى كه سند همه‏اش اجلا هستند. قال سألت ابا عبد الله (ع) عن...عليه غسلٌ؟ آيا آن كسى كه...مى‏كند با زنش مجامعت نكرده است. همان...است. برايش غسل است يا نه؟ قال نعم اذا انزل. آن وقتى كه انزال كرد كه مفروض اين است كه احراز شد كه اين انزال است. انزال منى است...فطور نياورد، كذا نياورد، بايد در ما نحن فيه غسل بكند. يكى اين است، يكى هم باز اين حسنه حسين ابن اب العلا است كه جماعت تعبير به حسنه مى‏كنند. و ما تعبير به مصحّحه مى‏كنيم.
آن روايت اين است. در باب 9 روايت 1 است. محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى اينها همه‏اش، در ما نحن فيه مال مرد است...احليل اينها مال مرد هستند. محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد ابن عيسى عن على ابن الحكم اين على ابن الحكمى كه هست حسنه تعبير مى‏كنند به اعتبار اين، بلكه به اعتبار حسين ابن اب العلاء هم هست. ولكن هر دو پيش ما جليل هستند و ثقه اين على ابن الحكم چه قدر رواياتى دارد. چه قدر رواياتى نقل كرده است كه به واسطه او به دست ما رسيده است در ابواب مختلفه كه اين على ابن الحكم كه از او كه نقل مى‏كند احمد ابن محمد ابن عيسى راوى كتابش است. احمد ابن محمد ابن عيسى عن على ابن الحكم عن حسين ابن اب العلاء قال سألت ابا عبد الله (ع) عن الرّجل يرى فى...در خواب مى‏بيند آنى كه ديدنى است. حتّى...شهوه. شهوت را هم احساس مى‏كند در خواب. و هو يرى انّه قد احتلم. در خواب مى‏بيند كه كذا شد...ثوبه الماء. وقتى كه بيدار شد در لباسش يا در بدنش اثرى نديد. لم يرى فى ثوبه الماء و لا فى جسده. قال ليس عليه الغسل و قال، كلام در اين جمله است. و قال كان علىٌّ(ع) يقول انّما الغسل من الماء...غسل از ماء اكبر است. از منى تعبير به ماء اكبر مى‏كنند. از اين جا جنابت تعبير شده است حدث اكبر. ماء اكبر موجبش اكبر است. بدان جهت از او تعبير شده است به حدث الاكبر. اين جنابتى كه هست، در اين صورت غسل براى آن كسى است كه ماء اكبر را ببيند. فاذا قال (ع) امام اين جور فرمود پشت سر اين فرمايش امام (ع) فاذا...و لم يرى الماء الاكبر فليس عليه الغسل. غسلى ندارد بر او. ماء اكبر را ديد ولو قطرتاً ديد. ماء اكبر وصف خود منى است. وقتى كه منى را ماء اكبر را در مقابل بول كه ماء اصغر است البول ماءٌ از او تعبير به ماء اصغر مى‏شود. وقتى كه اين ماء اكبر را ديد در اين صورت در ما نحن فيه غسل مى‏كند. اينها به حسب اين روايات تمام است. اشكالى هم به آنها نيست ولكن كلّ اشكال اين است كه در ما نحن فيه يك صحيحه‏اى هست. گفته شده است ظاهر اين صحيحه اين است كه اين منى ولو محرز بشود نيم استكان است و خودش هم منى است قطعاً اگر اوصاف را نداشته باشد اثرى ندارد. ولو كثير هم بوده باشد. در ما نحن فيه بايد اوصاف داشته باشد. بدون اوصاف بوده باشد اين صحيحه دلالت مى‏كند كه اثرى ندارد. آن صحيحه اين است، صحيحه على ابن جعفر است كه صاحب وسائل در باب هشتم از ابواب الجنابه از شيخ نقل مى‏كند محمد ابن الحسن باسناده عن على ابن جعفر شيخ از كتاب على ابن جعفر برادر موسى ابن جعفر سلام الله عليه از على ابن جعفر نقل مى‏كند، سند شيخ هم كه به آن كتاب صحيح است، روايت صحيحه مى‏شود، على ابن جعفر هم عن اخيه موسى ابن جعفر (ع) قال سألته عن الرّجل يلعب مع المرئه. مرد با زنش ملاعبه مى‏كند. و يقبّلها او را تقبيل مى‏كند و يخرج منه المنى از اين مرد منى خارج مى‏شود. فما عليه؟ چه چيز بر گردن اين مرد است؟ قال اذا جاعت الشّهوه و دفع و فطر الخروج فعليه الغسل. وقتى كه اين منى بيرون آمد شهوت هم بود،...بود، سستى هم بود فعليه الغسل. بايد غسل بكند و ان كان انّما هو شى‏ءٌ لم يجد له فطرةٌ و لا شهوه. اگر اين منى جورى باشد كه فطرت و شهوت پيدا نكند فلا بعث. بعثى نيست. چيزى بر خروجش براى انسان نمى‏شود. بدان جهت اين روايتى كه هست، اين روايت گفته شده است كه معارض است، منافات دارد با آنى كه در روايات سابقه گفتيم. اين كه بعضى‏ها فرموده‏اند اين روايت...مى‏شود مخالف روايات معتبره است، نه اين حرف درست نيست. روايات معتبره بالاطلاق دلالت مى‏كردند كه منى غسل دارد. مع الشّهوه باشد، فطور باشد يا نباشد. ولكن اين روايت تصريح مى‏كند كه اگر فطورى و شهوتى نباشد آن منى غسل ندارد. اين مخصص مى‏شود. مقيد مى‏شود اطلاق را...جمع عرفى است. تعارض نيست كه بگوييم اين روايت منافات با روايات كثيره دارد. يا مثل صاحب الوسائل بگوييم كه اين صحيحه حمل مى‏شود بر تقيه. چون كه مذهب عامّه است و از عامّه نقل كرده‏اند از معظم العامّه. اين جور نقل كرده‏اند كه آنها ملتزم شده‏اند كه اگر منى خارج بشود شهوتى در او نبوده باشد در او، در او غسل جنابت نيست. اين حمل مى‏شود اين صحيحه به تقيه به مسلك عامّه. اين را هم كه مى‏دانيد اين هم درست نيست. براى اين كه حمل به مسلك تقيه در دو مورد مى‏شود كما ذكرنا.
يكى اين كه دو تا روايت متعارض بشود. جمع عرفى نباشد. يكى موافق عامه است، يكى مخالف عامّه. مخالفت عامّه مرجّح مى‏شود كه او را بگيريم. اين جا اين صحيحه با...متقدمه و با روايات متقدمه تعارضى ندارد. آنها بالاطلاق دلالت مى‏كردند كه اوصاف معتبر نيست. ما هم به اطلاق تمسّك مى‏كرديم. اين روايت مى‏گويد نه منى باشد اوصاف نداشته باشد غسل ندارد. اين معارضه ندارد كه. مقيد مى‏شود. حمل به تقيه در جايى مى‏شود كه متعارض بشود دو تا روايت. يك روايتى باشد كه منى اگر خارج شد، وصف نداشت، فطور نداشت هم غسل بايد بكنى. اگر اين جور روايتى داشتيم متعارضين مى‏شدند. اين جور روايتى كه نداريم. بدان جهت مطلقات است. جمع عرفى است. نوبت به تعارض نمى‏شود. يكى در اين مورد است حمل به تقيه.
يكى اين كه در خود روايت قرينه‏اى باشد كه...تقيه شده است مثل آن بعضى رواياتى كه سابقاً در وضو خوانديم. در مقام تقيه بود كه امام (ع) اين جور فرمود، در اين روايت هم كه دليلى نداريم كه به على ابن جعفر كه برادرش است در مقام تقيه بود. قرينه‏اى هم نه در اين روايت است و نه در ساير روايات. بدان جهت در ما نحن فيه حمل به تقيه كه صاحب وسائل اين جا در ذيل مى‏فرمايد ولو كان مراد به ظاهر اين روايت يعنى منى باشد و وصف نداشته باشد غسل ندارد، يتعيّن حمله على التّقيه لانّه موافقٌ...العامّه. اين حرف درست نمى‏شود. ولكن شيخ قدس الله نفسه الشّريف يك فرمايش ديگرى كرده است شيخ الطّائفه. چون كه اين روايت را او نقل كرده است. بعد از اين كه در تهذيب اين روايت را نقل مى‏كند، اين جور ذكر مى‏كند كه بعيد است كلّ...عادتاً نمى‏شود شخصى با زنش دست به گريبان بشود، ملاعبه بكند، اين ور و آن ورش بكند، و منى از او خارج بشود، انزال كند و اين اوصاف منى را نداشته باشد. يعنى اين جور شهوتى نباشد. پس چه كار مى‏كند اين كارها را كه مى‏كرد خوب عادتاً شهوت مى‏شود. و عادتاً...مى‏شود و فطور مى‏شود. اين جور فرموده است. چون كه عادتاً اين جور نمى‏شود، كسى كه اين كار را مى‏كند منيّش اين جور مى‏شود يك آدم مريضى باشد و اينها يك چيزى شده است ولكن شخصى خودش سرحال است امّا آن يكى شخص سالم اين جورى باشد خارج بشود، عادتاً نمى‏شود، اين قرينه است بر اين كه آنى كه پيش ناس هستند، پيش بعضى انسان‏ها هست بعضى انسان‏ها حتّى از آنهايى كه شيعه هم هستند، نماز هم مى‏خوانند همه را ولكن خيلى پيدا مى‏شوند توى آنها خيال مى‏كنند در اين وقت اگر از انسان چيزى خارج شد منى است. منتهى كم خارج شده است. خيال مى‏كنند اين منى است. در اين حال اگر چيزى خارج بشود منى است. بدان جهت از خود من سؤال كردند همين حكم را فضلاً از ديگرانى كه كذا بوده‏اند اين بعضى ناس كه نمى‏گويند اكثر همين جور است جماعت معتدٌ بهى از نماز خوان‏ها هم باشد كذا باشد، در اين زمان اين جور است فضلاً از آن زمان. بدان جهت اين كه مى‏گويد كه شخصى از او ملاعبه مى‏كرده است منى خارج شده است...احتمال اين بوده است كه اين مسأله را از على ابن جعفر پرسيده‏اند همين جور. شخصى ملاعبه مى‏كرده است از او منى خارج شده است. امام (ع) براى دفع توهّم اين جور فرمود. اين در حقيقت منى نيست. براى تمييز آن كه آن بلل خارج منى است، مميز ذكر كرده است. فرموده است بر اين كه اگر شهوت دارد، فطور دارد، غسل بايد بكند، در ذيلش فرموده است و ان كان انّما هو شى‏ءٌ نفرمود انّما هو منىٌّ. و ان كان انّما هو شى‏ءٌ لم يجد له فطرةٌ و لا شهوتٌ فلا بعث چون كه منى نيست او. امام (ع) اگر در حق خود على ابن جعفر معقول نباشد كه مذى را با منى فرقش را نمى‏دانست، اگر اين معنا را كسى گفت در حق على ابن جعفر محتمل نيست لا اقل در حقّ ساير انسان‏ها محتمل است.