جلسه 705

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:705 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين بود كه خروج منى از رجل و انزال الرجل منى را، ولو اين انزال و خروج بالشّهوه نبوده باشد، و اوصاف منى را نداشته باشد ولكن محرز بشود كه منى است، او جنابت مى‏آورد. و بايد غسل جنابت كند براى صلاة و غير صلاتى كه مشروط بالطّهارت است. و مشهور هم همين را ملتزم شدند ولكن عرض كرديم بلكه خلافى در مسأله نيست. ولكن در ما نحن فيه روايتى بود كه از آن روايت مى‏گفتند استفاده مى‏شود كه خروج بايد بالشّهوه باشد و اگر...منى نداشته باشد، آن وقت آثار جنابت بار نمى‏شود و او هم صحيحه على ابن جعفر بود.
در باب 8 از ابواب الجنابه محمد ابن الحسن باسناده عن على ابن جعفر عن اخيه موسى ابن جعفر(ع) عن الرّجل يلعب مع المرئه و يقبّلها و يخرج منه المنى يعنى از مرد منى خارج مى‏شود فما عليه؟ قال اذا جاعت الشّهوه و دفع و فطره لخروجه فعليه الغسل. اگر اين جور داشته باشد منى غسل كند. معنايش اين است كه اگر جاعت الشّهوه و دفع و فطره نباشد لخروجه غسلى ندارد. اين جور گفته بودند. كه بعضى‏ها كما ذكرنا كه شيخ الطّائفه را اوّل ما...در ما نحن فيه اين حديث را حمل كرده است بر اين كه در سؤال مى‏گويد ان الرجل يلعب مع المرئه و يقبّلها يخرج منه المنى در كلام سائل است. فيخرج منه المنى يعنى بللى از او خارج مى‏شود. منى به معناى بلل است. كه مذى را هم مى‏گيرد كه نوعاً همين جور است عادتاً. عند الملاعبه مذى خارج مى‏شود. آن وقت امام (ع) مى‏فرمايد كه اگر اين بلل فطور و شهوت و اينها داشت منى است. بايد غسل كند. و الاّ اگر اينها را نداشت اصل منى نيست. اين جور حمل كرده‏اند كه شيخ الطّائفه هم همين جور حمل كرده بودند. به اين اشكال كرده‏اند كه اين خلاف ظاهر است. منى را حمل كردن بر غير المنى قرينه مى‏خواهد. بلاقرينه حملش صحيح نيست. عرض كرديم ديروز شيخ قدس الله نفسه الشّريف قرينه‏اى ذكر مى‏كند در كلامش كه اين حديث را كه در تهذيب نقل مى‏كند، در ذيل تهذيب قرينه ذكر مى‏كند مى‏گويد اين شخصى كه با او ملاعبه مى‏كند، ان الرّجل يلعب مع المرئه معلوم است كه مرئه پيرزن يا مرد شخص مريض و اينها كه نبوده است. اين شخص همين جور كه حوصله دارد كه با او ملاعبه بكند، اين اگر اين شخصى از او منى خارج بشود اوصاف دارد عادتاً. چون كه عادتاً اين اوصاف از او خارج نمى‏شود، اين قرينه‏اى بر اين است كه فيخرج منه المنى آنى است كه ديروز گفتم. جماعت كثيره‏اى از ناس خيال مى‏كنند وقتى كه در اين وقت چيزى از انسان خارج شد او منى است. بايد غسل كند. سؤال هم مى‏كند. كسى هم از على ابن جعفر اگر خود على ابن جعفر مى‏دانست اين را، كسى مى‏پرسد كه از من منى خارج شده است اين جور مى‏كردم حكمش چيست؟ على ابن جعفر هم از امام (ع) مى‏پرسد. امام (ع) ملتفت است كه قضيه چه جور است. ممكن است خيال كند مذى را منى. مى‏فرمايد اگر خيال كند اوصاف مذى اين اوصاف را داشته باشد غسل كند. اگر اين اوصاف را نداشته باشد ليس عليه الشى‏ء يعنى ليس عليه المنى. آنى كه خارج شده است منى نيست. توهّم كرده است منى بودنش را. قرينه هم هست. خلاف ظاهر هم نيست. اين قرينه‏اى كه ذكر كردم عادت است، و مردم نوعاً جاهل مى‏شوند اين جور حسبان پيدا مى‏كنند كه اين منى است، اين قرينه اين است كه امام (ع) اين را بفرمايد. شيخ هم همين را فرموده است. در تهذيب اين را قرينه ذكر كرده است. حمل بلاقرينه نيست.
بعد فرموده‏اند جواب صحيح اين است كه به مجرّد خروج منى رجل جنب مى‏شود. ولو اوصاف نداشته باشد. محرز بشود منى كه آن مثالى كه مى‏گفتم نيم استكان يادتان باشد كه جايى است كه محرز است منى است. آن بايد جنب است بايد غسل بكند، دليلش عبارت از اين است كه اين روايت على ابن جعفر ثابت نشده است كه اين جور بود كه فيخرج منه المنى. روايت على ابن جعفر فيخرج منه المنى نيست. چون كه در كتاب على ابن جعفر كه صاحب وسائل از او نقل مى‏كند و هكذا در قرب الاسناد نقل شده است فيخرج منه الشى‏ء است. لفظ منى نيست. بدان جهت در ما نحن فيه فرموده‏اند ظاهر اين است كه اين فيخرج منه الشى‏ء بوده است و شى‏ء اشتباه فرموده است فيخرج منه المنى فرموده است. چرا؟ ايشان مى‏فرمايد كه ما كثيراً مشاهده كرديم اين اشتباهات را از شيخ در تهذيبين كه در نقل الحديث اشتباه مى‏كند ولكن ديگران گفته‏اند كه اين جور است. اين هم از آن موارد است. امر داير بشود كه اشتباه در آن نقل حميرى يا صاحب وسائل از كتاب على ابن جعفر باشد يا در شيخ، نه اين اشتباه ظاهر اين است كه اشتباه از شيخ است. كما اين كه كثيراً ديده شده است. اگر اين را هم كسى نكند اين روايت مجمل مى‏شود كه منه الشّى‏ء بوده است كه صاحب وسائل و حميرى نقل مى‏كند يا و يخرج منه المنى بوده است كه شيخ نقل كرده است. روايت وقتى كه مجمل شد اخذ مى‏شود به مطلقات. چون كه مقيّد بايد ظهور داشته باشد كه ثابت بشود. وقتى كه مقيّد ثابت نشد رجوع به مطلقات مى‏شود. اين فرمايشى كه ايشان فرموده‏اند در ما نحن فيه، اين فرمايش به نظر قاصر ما تمام نيست. آنى كه اولاً دو تا اشتباه است. آنهايى كه كارشان تأليف كتب است، آنها مى‏دانند چه مى‏گويم. دو تا اشتباه است. تارتاً اين است كه مطلبى را كه مؤلّف از شخص ديگر و از كتاب شخص ديگر مى‏خواهد نقل كند، آن كتاب شخص ديگر را كه نه اين كه مضمونش را نقل كند. عين عبارتش را نقل كند. آن جايى كه عين مطلب غير را به عبارت غير مى‏خواهد نقل به كتاب خودش بدهد، دو تا اشتباه مى‏شود. يك اشتباه اين است كه در ديدن او كه در كتاب او چيست اشتباه مى‏كند. من را فى مى‏بيند. فى را مثلاً من مى‏بيند. كه اشتباه در رؤيت است. در رؤيت آن كتاب الغير است و ديگرى اشتباه در نقل به كتاب خودش است. خوب همين جور كه مى‏نويسد قلم اشتباه مى‏كند ديگر. يك وقت اين است كه ذهنش جاى ديگر رفت و كلمه را انداخت. يا كلمه را چيز ديگر نوشت. آنهايى كه مشغول تأليف هستند مى‏دانند كه اين دو تا اشتباه است.
آنى كه معلوم از شيخ الطّائفه است اشتباه دومى است كه آن وقتى كه حديث را نقل مى‏دهد به تهذيب، در تهذيب قلم اندازى مى‏كند. يك راوى را مى‏اندازد. ان را ابن مى‏نويسد. ابن را ان مى‏نويسد. مثلاً چون كه غالب روايات على ابن ابراهيم از پدرش است به واسطه پدرش است على ابن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابى عمير على ابن ابراهيم از اشخاصى هم روايت دارد كه بلاواسطه پدرش است آنها. مثل محمد ابن عيسى ابن عبيد. به روايت على ابن محمد ابن عيسى ابن عبيد كه مى‏رسد على ابن ابراهيم، مى‏گويد على ابن ابراهيم عن ابيه عن محمد ابن عيسى ابن عبيد. آن ابيه اشتباه است. اشتباه قلم است. على ابن ابراهيم از محمد ابن عيسى ابن عبيد بلاواسطه پدر نقل مى‏كند. اين جور اشتباه القلم كه از او سهو القلم تعبير مى‏كنند اين از شيخ معلوم است. كثير است. و امّا اشتباه در رؤيت اين است كه اصلش...سابقه است كثرتى ندارد. ممكن است كسى بگويد اصلاً اين جور اشتباه از شيخ معلوم نيست كه كلام غير را جور ديگر ببيند كه عين كلام را نقل مى‏كند. بدان جهت ظاهر اين است كه آن نسخه كتاب على ابن جعفر كه پيش شيخ بوده است، در آن نسخه اين جور بود كه فيخرج منه المنى. لفظ منى بود. اشتباه در رؤيت نكرده است. شاهدش اين است كه متعرضّ مى‏شود به توجيه آن خبر. مى‏گويد در ذيل همان حديث متعرّض مى‏شود به توجيه آن خبر كه اين ولو فيخرج منه المنى است، ولكن قرينه است كه مراد از منى مطلق البلل است كه عند الالتزاز و عند اللعب با مرئه خارج مى‏شود. اين معنايش اين است كه در آن نسخه اين جور بود. منى بود. خوب وقتى كه اين جور شد، صاحب وسائل كتاب على ابن جعفر را به واسطه كه نقل مى‏كند بر ما؟ صاحب وسائل على ابن جعفر را كه نديده است. كتابش را كه آن نسخه‏اى از كتابش را كه به ما نقل مى‏كند، بايد به آن نسخه سند داشته باشد. سند صاحب وسائل به كتاب على ابن جعفر خود شيخ الطائفه است. به سندى است كه مى‏رسد به شهيد ثانى آن جورى كه در اسناد خودش صاحب وسائل گفته است اسنادش به كتب. شهيد هم سند دارد، سندش مى‏رسد به شيخ الطّائفه تا به ما بعد كه به صاحب الكتاب برسد. خود صاحب وسائل كتاب على ابن جعفر را از طريق شيخ نقل مى‏كند. خوب وقتى كه از طريق شيخ نقل مى‏كند، شيخ خودش حديث را اين جور نقل كرده است. بدان جهت در ما نحن فيه بگوييم اين كتاب على ابن جعفر فيخرج منه الشّى بود و اينها شيخ اشتباه كرده است، اين جايش اين جا نيست. اين جا نقل شيخ مقدم است. چون كه صاحب وسائل به طريق او نقل مى‏كند و ظاهر اين است كه آن نسخه‏اى كه پيش شيخ بوده است، در آن نسخه همين جور بود. كه شيخ الطّائفه نقل مى‏كند فيخرج منه المنى بود. بدان جهت متعيّن در ما نحن فيه همان است كه گفتيم. بله اين يك خورده فيخرج منه الشّى‏ء بود احتمال اين كه شايد در رؤيت اشتباه كرده است معصم نيست. احتمالش مى‏آيد. ولكن احتمالش بعيد است. نه ظاهر است اين است كه شيخ اشتباه كرده است. بدان جهت در ما نحن فيه كه هست، يا در ما نحن فيه فيخرج منه المنى بوده است، جوابش هم گفتيم كه رفعيت مى‏كنيم، حمل مى‏كنيم به بلل. چرا؟ به قرينه‏اى كه در ما نحن فيه ذكر كرديم اين حمل الفظ بر خلاف ظاهر بلاقرينه نيست، مع القرينه است و اين قرينه را داشته باشيد كه اين قرينه عادت را عرض كردم. اين در مسأله بعدى هم به درد ما خواهد خورد. نتيجه اين مى‏شود كه به جنابت رجل به مطلق الانزال به خروج المنى چه مع الاوصاف باشد، چه غير اوصاف محرز بشود كه منى است، بايد غسل كند.
سؤال؟ او قرينه نمى‏شود. يعنى منى است كه اگر آن اولى منى بوده باشد، آن ذيل قرينه مى‏شود كه آن صدر اگر منى بوده باشد ذيل قرينه مى‏شود كه منى است كه حكم ندارد. منى الى حكم است. بدان جهت در ما نحن فيه فيخرج منه المنى بوده است. ظاهر نقل اين است. منتهى منى به اعتقاد سائل. به اعتقاد آن شخص. در كلام امام منى نيست. در كلام او است. امام (ع) در ذيل مى‏فرمايد به واسطه قرينه عامّه. كه اگر اين اوصاف را نداشته باشد شيئى نيست يعنى منى نيست. اين معناى ما بود. اين حرف هم درست است. در ذيل كه شى‏ء فرموده است، چون كه امام (ع) مى‏گويد كه منى نيست. تو خيال كردى منى است. اين قرينه نمى‏شود كه در اول هم فيخرج منه الشّى‏ء بود. نه او منى خيال مى‏كرد. منى هم گفته بود فخرج منّى منى يا فيخرج منه المنى امام (ع) در ذيل مى‏فرمايد كه خيال است. آن منى نيست. حكم ندارد. هذا كلّه بالنسّبت الى الرّجال. رجل اگر منى از او خارج بشود و انزال بكند، ولو بلااوصاف بوده باشد، حكم جنابت را دارد. و امّا المرئه. در مرئه آيا انزال مرئه و خروج المنى من المرئه موجب جنابتش مى‏شود يا نمى‏شود؟ مشهور و معروف اين است كه بله زن هم مثل مرد به دو چيز جنب مى‏شود. يكى بالمجامعه، ديگرى هم بالانزال. زن اگر انزال بكند ولو مجامعتى نبوده باشد، محتلم بشود توى خواب يا در حال...با او ملاعبه بكند شوهرش در آن صورت انزال بكند، جنب مى‏شود. مثل انزال كردن و خروج منى از مرد. در مقابل اينها قول غير مشهور است كه صدوق عليه الرّحمه است قدس الله سرّه در مقنع‏اش. در مقنع‏اش اين جور دارد عبارتش. و اذا احتلمت المرئه فليس عليها غسلٌ. بر او غسلى نيست. يعنى محتلم كه شد جنب نمى‏شود به احتلامش. بعد در ذيلش دارد كه و روى...الغسل. روايت شده است كه بايد غسل كند. ولكن اين كلامش در مقنع است. كه در همان جوامع الفقه است كه ملاحظه بفرماييد. در آن جا در آن جنابت مى‏گويد اين حرف را. ولكن در من لا يحضر الفقيه كه مى‏رسد، فقط يك روايتى را نقل مى‏كند كه آن يك روايت دلالت مى‏كند يعنى روايت مضمونش اين است كه انّ المرئة تحت...الرّجل فاذا احتلمت فعليه الغسل. روايت معارضه را كه روايات معارضه داريم كه زن جنب نمى‏شود و اينها، اين جنابت مال مرد است به زن‏ها مربوط نيست اين جنابت بالانزال، هيچ كدام از آن روايات را نقل نكرده است. اين كه در من لا يحضر الفقيه فقط روايتى كه دالّ بر جنابت بالانزال است نقل كرده است، و روايات معارضه را اصلاً نقل نكرده است هيچ كدام را و در كتابش هم در اول كتابش هم او را نوشته است آنى را كه من مى‏گويم حجّت بينى و بين رب است، ظاهرش اين است كه آن خلاف آن فتوايش است كه در مقنع گفته است. برگشته است از او. بدان جهت در ما نحن فيه مشهور ملتزم هستند. ما در مرئه در دو مقام بايد بحث كنيم.
مقام اول اين است كه اصل زن بالانزال جنب مى‏شود يا نه.
مقام ثانى اين است كه لو فرض اگر جنب مى‏شود بالانزال در اين انزالش بايد وصف يعنى شهوت بوده باشد يا وصف معتبر نيست. مثل مرد است. ولو زن مريض است. ولكن از او منى خارج شد، بلاشهوت مثل مرد است. بايد غسل بكند. اين مقام ثانى است.
فعلاً كلام ما در مقام اول است كه آيا زن بالانزال جنب مى‏شود يا نمى‏شود؟ مى‏شود گفت بر اين كه سه طايفه از اخبار داريم ولو معروف اين است كه دو طايفه است، ما سه طايفه‏اش را كرديم. يعنى تقسيم به اعتبار مدلولشان است. يك طايفه از اين اخبار، اخبارى است كه دلالت مى‏كند فرقى ما بين مرد و زن نيست كما اين كه فرض بفرماييد مرد محتلم مى‏شود و انزال مى‏كند جنب مى‏شود، زن هم مثل او است. هيچ فرقى ما بين زن و مرد نيست. اين رواياتى كه هست صاحب وسائل قدس الله نفسه الشّريف اين روايات را نقل كرده است در باب 7 از ابواب الجنابه. يكى از اين روايات در ما نحن فيه صحيحه محمد ابن اسماعيل ابن بزى است. صحيحه محمد ابن اسماعيل ابن بزى در باب 7 روايت 3 است. و عن محمد ابن يحيى كلينى نقل مى‏كند از محمد ابن يحيى العطّار محمد ابن يحيى العطّار نقل مى‏كند از احمد ابن محمد ابن عيسى، احمد ابن محمد ابن عيسى هم از محمد ابن اسماعيل بزى. محمد ابن اسماعيل بزى هم كه از اصحاب امام رضا سلام الله عليه بود. قال سألت الرّضا (ع) ان الرّجل يجامع المرئة فى ما دون فرج. مردى مجامعت مى‏كند با زنش نزديكى‏هاى فرج. به آن مركز نرسيده است. و تنزل المرئه. مرئه انزال مى‏كند. ديگر مقام، مقام شهوت است. هل عليها غسلٌ؟ آيا براى زن غسلى هست؟ قال نعم. فرمود بله. غسلى هست. چرا نيست؟ بايد غسل كند.
يكى از رواياتى كه باز در ما نحن فيه دلالت مى‏كند بر اين كه زن جنب مى‏شود، روايت 5 است كه صحيحه حلبى از او تعبير مى‏شود. روايت 5 است. كلينى عن عدّة من اصحابنا عن احمد ابن محمد عن ابن ابى عمير كه يا عيسى است، يا خالد، ظاهراً هم عيسى است. احمد ابن محمد ابن عيسى است. نقل مى‏كند. او هم باشد عيبى ندارد. هر دو ثقه هستند. عن ابن ابى عمير، ابن ابى عمير هم نقل مى‏كند از حمّاد ابن عثمان عن الحلبى، اين را مى‏دانيد. يعنى بايد بدانيد. همين شخص ابن ابى عمير در اسناد روايات ابن ابى عمير عن حمّاد عن الحلبى باشد، آن حماد ابن عثمان است كه اين جا تصريح شده است. حماد ابن عيسى نيست. عن ابى عبد الله (ع) قال سألته عن المرئه تَرى فى المنام زن مى‏بيند در خواب...آنى را كه مردها در خواب مى‏بينند. قال اذا ان انزلت عليه الغسل. اگر انزال بكند بر او غسل است. و ان لم تنزل فليس عليه الغسل. اگر انزال هم نكند غسلى ندارد. اين روايات را هم مى‏بينيد كه مطلق است. شهوت داشته باشد يا نداشته باشد. اين كه خواندم. باز از رواياتى كه دلالت مى‏كند بر اين كه زن محتلم مى‏شود و براى او غسل است، دارد بر اين كه در ما نحن فيه، بگذاريد اول اين روايت را بخوانم. اين روايتى را كه مى‏خوانم، در ما نحن فيه موثقه معاوية ابن حكيم است ولكن مى‏خوانم. درست توجه كنيد. در خود اين روايت مطلبى هست. اين روايت، روايت 14 است در همين باب 7. و عن جماعةٍ عن ابى محمد هارون ابن موسى. شيخ الطّائفه قدس الله نفسه الشّريف اين روايت را شيخ الطّائفه در كتاب تهذيب در جلد اول ربّما تمام سندش را نقل مى‏كند. چون كه در بعضى موارد جلد اول و در ساير مجلدّات تهذيب ديده است كه تمام سند را نقل كردن طول مى‏كشد. روايت را نقل كرده است به اسم آن راوى كه سند را به او بدو كرده است. مثلاً گفته است عن حسن ابن محبوب عن عبد الله ابن سنان. يعنى اين روايت را از كتاب حسن ابن محبوب نقل مى‏كند. بعد در مشيخه‏اش سندش را به كتاب حسن ابن محبوب ذكر كرده است كه مختصر بشود. در بعضى جاها در جلد اول يعنى در موارد خيلى تمام سند را نقل كرده است. از آن روايات يكى اين روايت است. مى‏گويد عن جماعتٍ من نقل مى‏كنم از جماعتى كه آن جماعت نقل مى‏كنند عن ابى محمد هارون ابن موسى. اين ابى محمد هارون ابن موسى...رضوان الله عليه است. كه اين معاصر با شيخ المفيد قدس الله نفسه و معاصر با مشايخ شيخ المفيد حساب مى‏شود اين...نقل مى‏كند از جماعتى از هارون موسى...كه جليل القدر است. آن هم نقل مى‏كند از احمد ابن محمد ابن سعيد ابن عقده كه از اجلاّ است كه رجالى هم دارد. اين يك سند. سند ديگر هم اين است كه و عن احمد ابن عبدون. شيخ مى‏گويد از احمد ابن عبدون نقل مى‏كنم. اين همان عبد الواحد است. از او تعبير مى‏كنند احمد ابن عبد الواحد كه شخص جليل القدر و از مشايخ شيخ است. عن على ابن محمد ابن زبير قرشى عن على ابن الحسن الفضّال. على ابن محمد ابن زبير هم نقل مى‏كند از على ابن حسن فضّال. اين على ابن محدم ابن زبير توثيق ندارد. اين دو تا سند جميعاً نقل مى‏كند از احمد ابن حسين ابن عبد الكريم العودى.
در اين حديث من دو تا مطلب براى شما مى‏گويم كه توى ذهنتان باشد و هر دو به منزله قاعده است كه مى‏شود قاعدتين. سند در كتاب تهذيب اگر مراجعه بفرماييد شيخ در كتاب تهذيب در اين مجلّداتش روايات كثيره‏اى را نقل كرده است از كتاب على ابن الحسن ابن الفضّال و بدع سند را به على ابن حسن فضال ذكر كرده است كه يعنى از كتاب او نقل مى‏كند اين احاديث را. بعد در مشيخه سندش را ذكر كرده است به على ابن حسن ابن فضّال. آن جا گفته است احمد ابن عبدون عن على ابن محمد ابن زبير عن على ابن حسن فضّال. روى اين اساس اين رواياتى كه شيخ از على ابن حسن فضال در تهذيب دارد، گفته‏اند به اينها نمى‏شود اعتبار كرد. چرا؟ چون كه سند شيخ به كتاب على ابن حسن ابن فضّال فيه ابن الزّبير على ابن محمد ابن زبير است و اين توثيق ندارد. بدان جهت اين روايات از كار مى‏افتد. چون كه روايات كثير است و روايات، روايات متنابه‏ها است و خيلى به درد فقيه مى‏خورد، جماعتى در فكر علاج افتاده‏اند كه اين اشكال را چه بگوييم. نمى‏شود عمل كرد. چون كه سند ضعيف است. دو تا جواب ذكر شده است كه يكى جوابى است كه سابقاً ما بحث كرديم و گفتيم جواب، جواب صحيح است. يكى از جواب‏ها را مرحوم اردبيلى در جامع الرّوات مى‏گويد بعد التضرّع الى الرّب و اينها اين جواب را پيدا كردم. آن جواب اين است. اين جامع الرّوات رواياتى را در تهذيب پيدا كرده است از على ابن حسن ابن فضّال كه دو تا سند دارد شيخ به آنها. مثل اين روايت و...بعد مى‏گويد جميعاً اين دو تا هر دو تا نقل مى‏كنند اينها نقل مى‏كنند عن احمد ابن الحسين ابن عبد الكريم العودى عن الحسن ابن محبوب عن معاوية ابن حكيم. وقتى كه دو تا سند پيدا كرده است آن سند اولى كه خوب است جماعتٌ عن ابى محمد هارون ابن موسى عن احمد ابن محمد سعيد. خوب است. خوب گفته است اين اردبيلى و ديگران كه قبول كرده‏اند فرمايش ايشان را گفته‏اند خوب اين روايت را به شيخ نقل كرده‏اند از على ابن حسن ابن فضّال نقل كرده‏اند. كه نقل كرده است؟ جماعتى نقل كرده است از ابى هارون ابى هارون هم نقل كرده است از همان احمد ابن محمد ابن سعيد. از على ابن فضّال نقل كرده‏اند. خوب اين روايتى را كه نقل كرده‏اند، خوب اين روايت يك روايت كه نقل نكرده‏اند. اين روايت كتاب على ابن حسن ابن فضال است. فقط يك روايت از كتابش نقل كرده‏اند. معلوم مى‏شود كه تمام كتابش را اينها نقل كرده‏اند كه يكى هم اين است. منتهى شيخ نگفته در جاهاى ديگر. چون كه اين روايت، روايت على ابن حسن ابن فضال است اينها كه نقل كرده‏اند كتاب را نقل كرده‏اند. يك روايت نقل نمى‏كنند.
بدان جهت نتيجه گرفته است كه سند شيخ به كتاب على ابن حسن ابن فضّال صحيح است. همه جا. چرا؟ چون كه سند آخر دارد. سند آخرش اين است. چون كه رواياتى پيدا كرده است به سند آخر كه آن سند معتبر است، بدان جهت در ما نحن فيه گفته است صحيح است. خوب مى‏دانيد كه اين حرف درست نيست. چرا؟ چونكه كه گفت كه اين جماعتى كه ابى محمد ابى احمد ابن سعيد ابن عقده نقل مى‏كنند، اين روايت را از كتاب على ابن حسن ابن فضال نقل مى‏كنند. كه گفت اين را؟ نه ممكن است اين را از كتاب حسن ابن محبوب نقل كنند. كتاب حسن ابن محبوب را نقل كرده‏اند و اين روايت هم در كتاب حسن ابن محبوب بود. كتاب حسن ابن محبوب را به اين واسطه نقل مى‏كنند اينها. چون كه حسن ابن محبوب هم صاحب كتاب است ديگر. بلكه در اين روايت ظاهر اين است كه كتاب حسن ابن محبوب را نقل مى‏كنند. چون كه احمد ابن حسين عبد الكريم عودى راوى كتاب حسن ابن محبوب است. بدان جهت اين على ابن فضّال خودش يك كتابى دارد و كتاب حسن ابن محبوب را هم نقل كرده است. در آن كتاب حسن ابن محبوب كه ناقلين كتاب حسن ابن محبوب خود على ابن حسن واسطه بوده است. اصل اين روايتش در كتاب خودش نبود. فقط در كتاب حسن ابن محبوب بود. نقل كرده است. كسى مؤلّف باشد كتابى داشته باشد ولكن روايتى را نقل كند از كتاب ديگرى كه آن كتاب آن روايت را اگر كتاب خودش ضبط نكند عيبى ندارد. خوب ضبط كرده است در كتاب خودش هم. ولكن اين جماعت كتاب على ابن حسن ابن فضّال را كه نقل نمى‏كنند. كتاب حسن ابن محبوب را نقل مى‏كنند. روايتى كه در كتاب حسن ابن محبوب است او را نقل مى‏كنند. بدان جهت اين رواياتى كه على ابن حسن فضال در كتاب خودش دارد همه روايات از كتاب حسن ابن محبوب كه نيست. بدان جهت در ما نحن فيه اين را كه ايشان فرموده‏اند و نتيجه گرفته‏اند بعد التضرّع الى الله پيدا كردند راهش را اين راه درست نيست. اولاً نقل صاحب الكتابى روايتى را دلالت نمى‏كند كه آن روايت در كتاب خودش هست و ثانياً دلالت نمى‏كند كه آنهايى كه آن روايت را نقل مى‏كنند، از كتاب آن شخص نقل مى‏كنند. ممكن است راوى كتاب شخص آخرى باشد كه بعده هست و آن شخص آخر را كه حسن ابن محبوب است روايات او را نقل كرده‏اند. آن رواياتى كه از على ابن حسن فضال در كتاب حسن ابن محبوب است آنها را نقل كرده است.
امّا آن رواياتى كه از حسن ابن محبوب نيست از آنها هيچ يكى را نقل نكرده است. بدان جهت در ما نحن فيه اين يك قاعده‏اى است كه...سند به اين نحو درست نمى‏شود. امّا مطلب ديگر. مطلب ديگر در سند اين روايت است. در سند اين روايت دارد بر اين كه على ابن محمد ابن زبير عن على ابن حسن فضّال جميعاً عن احمد ابن حسين ابن عبد الكريم العودى. ما در كتب رجاليه احمد ابن حسين عبد الكريم عودى نداريم. آنى كه داريم احمد ابن حسين ابن عبد الملك العودى است كه اين احمد ابن حسين عبد الملك العودى كه از اجلاّ است راوى كتاب حسن ابن محبوب است. ولكن در اين روايت گفته شده است بر اين كه احمد ابن حسين ابن عبد الكريم. عبد الملك نيست. شيخ نقل مى‏كند. بدان جهت جماعتى كه متعرضّ شده‏اند گفته‏اند اين اشتباه است در سند. مثلاً شيخ اين را كه عبد الكريم نقل كرده است، اين هم از آن اشتباهات است كه شيخ اشتباه كرده است. اين عبد الملك است. عبد الكريم نيست. ولكن كما تتبعنا اين قاعده دومى است ضمن عرضم مى‏گويم. قاعده دومى اين است كه شما تهذيب را ملاحظه بفرماييد...شيخ اين است آن اسامى كه در آنها الله است، الرّحمان است، اسماء خداوند است عبد الله ، عبد الرّحمان و امثال ذالك، در آنها تبديل مى‏كند. عبد الرّحمان را عبد الله مى‏كند. عبد الله را عبد الرّحمان مى‏كند. اين خودش در اسماء خداوند همين جور...شيخ اين است در تهذيب است. ما هم مواردش را نوشتيم. بعضى‏ها مى‏گويند كه اين اشتباه نيست. ملك را تبديل كرده است به كريم روى عادتى كه شيخ دارد. بدان جهت عبد الله ابن ابى عبد الله ما در رجال عبد الله ابن ابى عبد الله نداريم. عبد الرّحمان ابن ابى عبد الله داريم. مى‏گويند كه خوب اين اشتباه است. اين اشتباه نيست...شيخ قدس الله نفسه الشّريف در تهذيب اين است كه آن اسمائى كه در آن‏ها اسماء الله است، آنها را به همديگر تبديل مى‏كند. ما نحن فيه هم همين جور است. اين احمد ابن حسين ابن عبد الملك العودى است كه راوى كتاب حسن ابن محبوب است و شخص ثقه‏اى است. اين هم نقل مى‏كند از حسن ابن محبوب عن معاوية ابن حكيم. اين هم مطلب سومى.
معاوية ابن حكيم كه از اصحاب امام صادق سلام الله عليه بوده باشد كه اين روايت را نقل مى‏كند ما در رجال نداريم. حسن ابن محبوب هم از معاوية ابن حكيم هيچ روايتى ندارد. راوى حسن ابن محبوب از كسى نقل روايتى را بكند به اسم معاوية ابن حكيم جايى نداريم. غير از همين جا كه پيدا شده است. اين هم نسخه‏اش مختلف است. در استبسار كه شيخ نقل كرده است، نقل كرده است بر اين كه عن معاويه. نسخه‏اى از تهذيب است معاوية ابن عمّار حسن ابن محبوب از دو معاويه نقل مى‏كند. يكى معاوية ابن عمّار است، يكى معاوية ابن وهب هر دو اجلاّ هستند. اين كه شيخ در اين نسخه اگر از خود شيخ بوده باشد و حال به مقتضاى نسخه ديگر اين است كه از خود شيخ نيست. اگر از خود شيخ بوده باشد اشتباه القلم است. اين معاوية ابن عمّار يا معاوية ابن وهب است كه حسن ابن محبوب از آنها نقل مى‏كند. روايت من حيث السّند موثّقه مى‏شود. چون كه على ابن حسن فضّال است، مذهب او فاسد است. مى‏شود موثّقه. او دارد بر اين كه سمعت ابا عبد الله(ع) يقول اذا انّ المرئة وقتى كه از مرئه منى خارج شد و از امه منى خارج شد من شهوتٍ جامعه الرّجل او لم يجامعها مردش او را وطى كند يا وطى نكند فى..كانت ذالك او فى يقضةٍ فانّ عليه الغسل. از رواياتى است كه دلالت مى‏كند زن جنب مى‏شود. و وقتى كه جنب شد بايد غسل بكند.
باز از رواياتى كه دلالت مى‏كند بر اين كه براى زنى كه هست براى زن غسل است و بايد غسل بكند يكى از اين روايات هم صحيحه‏اى است كه از محمد ابن اسماعيل نقل مى‏كند شيخ و باسناده عن حسين ابن سعيد عن محمد ابن اسماعيل قال سألت ابا الحسن (ع) عن المرئه تَرى فى منا...عليها غسلٌ؟ قال نعم. اين همان روايت كلينى است. دو تا روايت نيست. منتهى شيخ هم نقل كرده است اين مال او است. آن مال كلينى بود. شيخ به سندى نقل كرده است كه احمد ابن محمد ابن عيسى است، اين به سند ديگرى نقل كرده است كه به سند حسين ابن سعيد نقل كرده است. اين همان روايت است. و بعضى روايات ديگرى كه مدلول اينها اين است كه لا فرق بين الرّجل و المرئه اگر مرد زن از او منى خاج بشود كالمرد است.
يك روايتى هم دارد. آن هم صحيحه است. روايت 2 است در باب 7. صحيحه اسماعيل ابن سعد اشعرى است. روايت 2. كلينى نقل مى‏كند عن عدّة من اصحابنا عن احمد ابن محمد، احمد ابن محمد ابن عيسى باشد، يا خالد عيبى ندارد. عن اسماعيل ابن سعد الاشعرى كه از اجلا است و از اصحاب امام رضا سلام الله عليه است آن جا دارد كه شايد اسماعيل ابن سعد برادر همان سعد ابن سعد بوده باشد كه همين جا مدفون است. قال سألت الرّضا (ع) عن الرّجل يلمس فرج جاريته حتّى تنزل الماء. حتّى اين كه جاريه آب را نازل مى‏كند. من غير عن يباشر بدون اين كه جماعى صورت بگيرد يأبس بها بيده فقط با دستش با او بازى مى‏كند حتّى تنزل. قال اذا انزلت من شهوتٍ فعليه الغسل. اين جا قيد شهوت است. اذا انزلت من شهوتٍ. بدان جهت اين را طايفه ثالثه گرفته‏اند. ما اين را طايفه ثالثه نمى‏گيريم. از طايفه اولى نقل مى‏كنيم. اذا انزلت من شهوتٍ فلا بعث فعليه الغسل بايد غسل بكند. اينها رواياتى است كه دلالت مى‏كند بعضى روايات ديگر هم هست مراجعه بفرماييد دلالت مى‏كند حكم اين ماء المرئه كالرّجل است. ولكن اينها معارض دارد. و الحمد الله ربّ العالمين.