جلسه 706
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:706 ب
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
رواياتى كه وارد شده بود و دلالت مىكرد على انّ المرئه تجنب آن جايى كه انزال بكند منىاش را و منىاش خارج بشود بالاحتلام او بغيره و باز بعضى روايات ديگرى هست كه آن روايات هم به همين معنا دلالت مىكنند كه مرئهاى كه هست فرقى ما بين رجل و ما بين مرئه در اين جهت نيست كه مرئه هم جنب مىشود. و بعضى از اين روايات كه باقى مانده است، اينها را متعرضّ مىشويم انشاء الله ولو بعضش را. ولكن در مقابل اين روايات رواياتى است كه دلالت مىكند بر اين كه جنابت مرئه فقط بالدّخول عليها مىشود. بالدّخول بها مىشود. و امّا اگر دخولى نشود به انزال منىاش جنب نمىشود. اين روايات يك قسمتشان از عمر ابن يزيد است.
يكى از آن روايات روايت 18 است در باب 7 و باسناد الشّيخ عن محمد ابن على ابن محبوب شيخ اين روايت را از كتاب على ابن محبوب نقل مىكند. محمد ابن على ابن محبوب نقل مىكند عن احمد ابن محمد كه احمد ابن محمد ابن عيسى است. محمد ابن احمد ابن محبوب در طبقه على ابن ابراهيم است، در طبقه محمد ابن يحيى العطّار است. نقل مىكند از احمد ابن محمد ابن عيسى عن الحسين ابن سعيد عن فضالة ابن ايّوب عن حمّاد ابن عثمان عن عمر ابن يزيد همهاش اجلاّ هستند روايت. قال قلت لابى عبد الله (ع) الرّجل ذكره على فرج المرئه فيمنى. مرد اين كار را مىكند كه مىگذارد بر فرج مرئه على فرج المرئه. دخول نيست. فيمنى. امنا مىكند. عليها غسلٌ؟ بر زن غسلى هست؟ قال ان اصابها من الماء شىءٌ اين كه مرد امنا كرده است اگر از او خورده است به آن زن ان اصاب زن را من الماء شىءٌ فاليغسله. چون كه نجس است. فليس عليها شىءٌ. بر خود زن چيزى نيست. الاّ ان يدخله. مگر اين كه دخول بها بكند. چون كه فرض دخول نشده است جنابتى نيست. عمر ابن يزيد مىگويد عرض كردم قلت فان...اگر او هم امنا كرد با اين كار و لم يدخله ولكن مرد ادخال نكرد قال ليس عليها غسلٌ. اين زن غسل ندارد ولو امنا هم بكند غسلى ندارد. يكى از روايات باز مال اين عمر ابن يزيد است. عمر ابن يزيد اين روايت را شيخ نقل كرده است از كتاب حسن ابن محبوب. حسن ابن محبوبى كه هست و باسناده عن الحسن ابن محبوب فى كتاب المشيخه. حسن ابن محبوب يك كتابى داشت. اسمش كتاب المشيخه است. نه اين كه منحصر به اين بود. كتاب مشيخه حسن ابن محبوب معروف ما بين الاصحاب است. اين روايت را از آن جا نقل مىكند. اين در كتاب مشيخه از حسن ابن محبوب نقل كرده است از عمر ابن يزيد اغتسلت يوم الجمعه عمر ابن يزيد مىگويد روز جمعه غسل كردم بالمدينه و لبست ثيابى. ثيابم را هم پوشديم و...عطر هم زدهام. فمرّت به و...لى. گذشت بر من يك جاريهاى و...كردم او را. فامنيت أنا و امنت هى. هم من انزال كردم و هم او انزال كرد. فدخلنى فى ذالك زيقٌ از اين يك زيقى بر من داخل شد كه چه كار بشود. فسألت ابا عبد الله (ع) فقال ليس عليك وضوءٌ و لا عليها غسلٌ. نه بر تو...اشتباه خواندم. فامزيت أنا. از من مذى خارج شد. و امنت هى. منى از او خارج شد. فدخلنى فى ذالك زيقٌ فسألت ابا عبد الله(ع) ان ذالك فقال ليس عليك وضوءٌ. مذى گذشت سابقاً پيش ما ناقض نيست. پيش اماميه و لا عليها غسلٌ. آن هم كه امنا كرده است او جنابت ندارد. غسل بر او واجب نمىشود. اين دو تا روايتى كه از عمر ابن يزيد خواندم، اينها در احتلام نبود. در امنا زن بغير الدّخول بود و صورت احتلام نبود. اين روايتش
هم مال احتلام است.
و باسناد الشّيخ عن الحسين ابن سعيد. روايت 21 است. از كتاب حسين ابن سعيد اهوازى نقل مىكند حسين ابن سعيد نقل مىكند عن ابن ابى عمير عن عمر ابن ازينه قال قلت لابى عبد الله (ع) عرض كردم به امام صادق (ع) المرئة تحتلم فى النام. زن در خواب محتلم مىشود. فتحريق الماء الاعظم. ماء اعظم را كه منى است مىريزد. قال ليس عليها غسلٌ. غسل ندارد او. باز روايت ديگرى كه در ما نحن فيه هست دلالت مىكند بر اين معنا، روايتى است كه شيخ از سعد ابن عبد الله نقل مىكرده است. سعد ابن عبد الله اشعرى از كتاب سعد عن جميل ابن صالح كه جميل است و خودش هم حماد ابن عثمان با او است، عن عمر ابن يزيد. در ما نحن فيه روايت ديگرى در ما نحن فيه هست. آن صحيحه محمد ابن مسلم است. در صحيحه محمد ابن مسلم روايت 19 است در اين باب. دارد بر اين كه و عنه يعنى باسناده عن محمد ابن على ابن محبوب عن احمد ابن محمد عن الحسن ابن محبوب عن علاء ابن رضين عن محمد ابن مسلم. محمد ابن على ابن محبوب قليل است كه از حسن ابن محبوب بلاواسطه نقل كند. پس روايت بلاواسطهاش...ولكن كثيراً با واسطه نقل مىكند كه احمد ابن محمد و نحوه است. احمد ابن محمد عن الحسن ابن محبوب عن العلاء ابن رضين عن محمد ابن مسلم قال قلت لابى جعفرٍ (ع) كيف جعل على المرئه اذا..النوم انّ الرّجل يجامعها فى فرجها الغسل؟ چه جور بر زن قرار داده شده است وقتى كه در نوم ببيند كه مردى با او مجامعت مىكند در فرجش؟ زن بايد غسل كند. و لم يجعل عليه الغسل اذا جامعها فى ما دون الفرج فى... و امّا در خارج در غير فرج جماع بشود و امنا بكند غسل برايش نمىآيد. كانّ اين تفصيل آن زمان بوده است ديگر كه از ائمه شنيده بودند يا از غير ائمه شنيده بودند. اين را محمد ابن مسلم مىپرسد. امام (ع) هم تصديق مىكند. تفصيل مىدهد ما بين احتلام و ما بين امنا بغير الاحتلام.
روايات عمر ابن يزيد فرقى نگذاشت ما بين الامنا المرئه بالاحتلام او بغير الاحتلام. ولكن اين صحيحه محمد ابن مسلم فرق گذاشته است كيف جعل على المرئه اذا...فى النّوم انّ الرّجل يجامعها فى فرجها الغسل و لم يجعل عليه الغسل اذا جامعها دون الفرج فى...در بيدارى كانّ با وجودى كه انزال كرده است. كانّ امام (ع) تصديق فرمود كه بله همين جور هم هست. لانّها...انّ الرّجل يجامعها فى فرجها. آن در خواب ديده دخول شده است. فوجب عليه الغسل. بر او غسل واجب است. چون كه دخول خارجى موجب غسل است. توى خواب هم كه ديده است بايد غسل بكند. و الآخر انّما جامعها دون المخرج. دون الفرج. آن ديگرى در فرج مجامعت نكرده است و فلم يجب عليه الغسل. بر او غسل واجب نيست. لانّه لم يدخله. چون كه ادخال نكرده است. اين تفصيل گذاشته است اين روايت ما بين آن كه امنائش بالاحتلام بشود عليه الغسل و اگر امنائش بغير الاحتلام شد، نه غسلى ندارد. يك روايت ديگر هم اين است كه هر دو تا را نفى كرده است. هم احتلام و هم غير الاحتلام را. اين روايت عبيد ابن زراره است. روايت 22 است. و باسناد الشّيخ عن محمد ابن الحسن الصّفار عن ابراهيم ابن هاشم عن نوح ابن شعيب عن من رواه عن عبيد ابن زراره. چون كه عن من رواه دارد، گفتيم روايت عبيد ابن زراره. قال قلت له هل المرئة غسلٌ آيا بر گردن زن غسل است من جنابتها از جنابتش اذا لم...الرّجل وقتى كه رجل دخول نكند قال لا و ايّكم يرضى...كدام يكى راضى مىشود كه صبر كند بر غسل كردن زن بدون جماع. فيقول مثلاً فتقول مالك چه شده است كه كجا مىروى؟ مىگويد مىروم به حمام. احتلمت. محتلم شدهام و ليس بها بعلٌ بر او بعلى نيست. ثمّ قال ليس عليهنّ ذالك. آنها اين جور تكليفى ندارند كه احتلام و غير احتلام شد به حمام برود. و قد وضع الله عليكم خداوند غسل را بر شما مردها جعل كرده است. قال و ان كنتم جنباً فالطّهروا. به شما گفته است اگر جنب شديد غسل بكنيد. و لم يقل ذالك لهنّ به زنها نفرموده است خداوند متعال. اين روايتى كه در ما نحن فيه هست اين روايات است....در صحيحه محمد ابن مسلم تفصيل است. عرض مىكنم مىبينيد كه آن روايات دلالت به اثبات مىكنند. اين روايات هم دلالت بر نفى مىكنند. آن تفصيلى كه در صحيحه محمد ابن مسلم است او شاهد جمع نمىشود كه فرق بگذاريم ما بين الاحتلام و غير الاحتلام. چون كه در يك صحيحه عمر ابن يزيد سؤال از احتلام مرئه شده بود، امام فرمود غسل ندارد. اين با صحيحه محمد ابن مسلم معارضه دارد كه احتلام را مىگفت غسل دارد. اين روايات و الله العالم به حسب ظاهر متعارضين هستند. اين طايفه با طايفه اولى. صحيحه محمد ابن مسلم شاهد جمع نمىتواند بشود. تكرار كردم. صحيحه محمد ابن مسلم شاهد جمع نمىتواند بشود. چون كه در صحايى كه عمر ابن يزيد داشت، يك صحيح مختص به احتلام بود كه ذكر كردم موقع...كه فرمود محتلم بشود جنب نمىشود. بدان جهت اين روايات متعارضين هستند دو طايفه.
توهّم اين كه روايات غسل را عليه الغسل را حمل بر استحباب بكنيم. بگوييم كه زن جنب بشود بالاحتلام او بغير الاحتلام انزال منى بكند، بر نمازش وضو كافى است. ولكن مستحب است بر اين كه غسل بكند. استحباب دارد به دعوا. آن رواياتى كه مىگويد عليه الغسل كه طايفه اولى بود، آنها دو تا دلالت داشتند. يك دلالتى داشتند كه غسل جنابت در جايى كه زن انزال منى كرد، غسل جنابت مشروع است. يعنى غسل جنابت را مىتواند اتيان بكند. و براى صلاتش غسل جنابت را مىتواند اتيان كند. صريح در مشروعيّت بودند. ولكن ظهورشان اين است كه بايد بكند. چون كه ظهور...در وجوب ظهور است ديگر. صراحت كه ندارد. اصل مشروعيّت الغسل از زن صريح در اين معنا هست. ولكن اين مشروعيّت به نحو الوجوب است كه بايد بكند اكتفا به وضو نمىتواند بكند، عدم الاكتفا به وضو ظهور بود. آن روايت ديگر صريح در عكسش هستند. صريح هستند كه زن مىتواند اكتفا به وضو بكند. ايّكم يرزى بذالك. وضو بگير و نمازت را بخوان. صريح بودهاند كه آن شخص زنى كه امنا كرده است و انزال كرده است و محتلم شده است، وضو براى صلاتش مجزى است. صريح در اين معنا بودند. منتهى ظهورشان اين است كه متعيّن است وضو. بايد وضو بگيرد. غسل نمىشود. ظهور داشتند در تعيّن وضو. ظهور...طايفتان را طرح مىكنيم. آن كه مىگفت غسل متعين است طرح مىكنيم. اين كه مىگفتم بر اين كه وضو متعين است، براى نمازش اين را طرح مىكنيم. نتيجه اين مىشود كه مىتواند غسل بكند و برود به حمام و مىتواند وضو بگيرد. نتيجه چه مىشود؟ نتيجه اين مىشود كه آن رواياتى كه مىگفت غسل بكند، حمل به استحباب مىشود. يعنى بهتر اين است كه غسل بكند. اين توهّم، توهّم بيجايى است. چرا؟ چون كه ما اگر يادتان بوده باشد، گفتيم سابقاً در دو مورد اين را اين رفعيت مىشود از ظهور صيغه...در وضو در تعيّن و حمل به تخيير مىشود در دو مورد. يكى آن موردى است كه مورد، مورد احكام تكليفيه بوده باشد. مثل روايتى كه مىگويد روز جمعه صلاة الظّهر بخوان. يك روايت ديگر مىگويد صلاة جمعه بخوان. احتمال هم مىدهيم در .واقع حكم تخييرى باشد روز جمعه. انسان مخيّر بشود هر كدام نماز را بخواند. آن وقت چون كه اين احتمال را مىدهيم، اين دو تا روايت مىگويد صلاة الظّهر مشروع است و مجزى است صريح است. آن يكى مىگويد صلاة جمعه مجزى است صريح است. ظهور در تعيّنشان رفعيّت مىشود. چون كه احتمال تخيير واقعى مىدهيم. حكم مىشود حكم تخييرى. چون كه جمع عرفى است يك كسى بگويد مثلاً پدرت گفت فلان كار را بكن. آن ديگرى هم در همان وقت فلان كار را بكن. احتمال داد بر اين كه يكى از اينها را بكنم، يكىاش را اتيان مىكند. يكى هم در احكام وضعيهاى كه آن احكام وضعيه مثلشان مثل اين جور تخيير در آن احكام وضعيه باشد. مثل اين جور تخيير در احكام وضعيه بوده باشد. مثل اين كه مثلاً مىگفتيم رواياتى كه مىگويد بعد از خروج مذى وضو بگير، گفتيم عيبى ندارد. حمل به استحباب مىكنيم. چون كه كسى كه متطهّر است دوباره وضو بگيرد، اين مثلش ثابت شده است. تجديد وضو على الاطلاق مستحب است. براى صلوات مستحب است. هيچ مذى هم خارج نشود. شارع هم از مواردى كه تجديد وضو را مستحب كرده است بود مذى است. گفتيم عيبى ندارد. جمع عرفى است. و امّا اين بايد در آن مورد مثلش ثابت بشود كه بگوييم اين هم مثل آن مورد است. در شرع موردى ثابت بشود كه وضو بدل غسل جنابت بشود، اين جور چيزى در شرع ثابت نيست. چون كه آن روايات مىگويد كه نماز مشروط به غسل است. حكم وضعى است. اين روايات مىگويد نه. مشروط به وضو است. در يك موردى ثابت بشود كه وضو بدل غسل الجنابت است در شريعت ثابت نشده است. بدان جهت اذهان هم قبول نمىكند. جنب است ولكن وضو بگيرد. اين را قبول نمىكنند. بدان جهت اين دو طايفه از روايات با همديگر متعارضين هستند. و جمع عرفى هم ما بينشان ثابت نيست، بدان جهت وقتى كه ثابت نشد چه كار بكنيم؟ صاحب الحدائق قدس الله نفسه الشّريف فرموده است كه رواياتى كه مىگويد زن محتلم نمىشود و جنب نمىشود بالانزال اينها را حمل به تقيه مىكمنيم.
خوب اشكال مىشود بر اين معنا كه اين حمل به تقيه درست نيست. چرا؟ چون كه عامّه و خاصّه متّفق هستند كه زن جنب مىشود بالاحتلام و به خروج المنى كه محقق در معتبر گفته است كه اجماع المسلمين است كه زن به خروج المنى كه هست جنب مىشود. بدان جهت حمل به تقيه در جايى است كه حتّى اين فقهايى كه هستند و عامّه و همهشان متّفق هستند كه زن جنب مىشود بالاحتلام و به انزال المنى. دخول نمىخواهد. دخول تنها لازم نيست. بدان جهت در ما نحن فيه حمل به تقيه بايد روايت موافق با عامّه بشود كه بگوييم اينها تقيتاً صادر شده است. ايشان دو تا جواب داده است. يك جواب اين است كه اولاً ممكن است در زمان صدور روايات ما بين عامّه قائل بود بر اين كه زن جنب نمىود بالاحتلام يا بالانزال. در اين اعصار متأخّره كه از آن وقتى كه مردم مكلّف شدند به چهار مذهب عمل كنند، ارباب چهار مذهب متّفق هستند به جنابت زن. و امّا قبل از آنها در زمان ائمه(ع) قائلى بود كه آنها مىگفتند زن جنب نمىشود بالانزال، شايد بود. بدان جهت حمل بر تقيه مىشود. بعد فرموده است كه اصلاً حمل به تقيه لازم نيست كه عامّه قائل داشته باشد. يعنى آنى كه در اين مورد گفته خواهد شد. نه خود اين مطلب.
ايشان فرموده است بر اين كه صاحب الحدائق آن وقت هم قائل نبود. همه مىگفتند جنب مىشود زن هم مثل مرد به انزال. و تقيه لازم نيست كه خبر موافق با عامّه بشود. ربّما ائمه عليهما السّلام ما بين خود شيعه خلاف مىانداختند تعمداً. ائمه عليهما السّلام ما بين شيعه آن ذالك الزّمان كه حتّى مثلاً فرض كنيد همهشان شيعه بودند و در يك مسألهاى مخالفت با عامّه هم نبود عامّه هم همان حرف شيعه را مىگفتند، مع ذالك بين شيعه اختلاف مىانداختند. چرا؟ براى اين ديگر اينها را ترك كنند آن عامّه اذيت نكنند. بگويند بابا اينها را ول كنيد. هر كدامش يك حرفى مىگويند. خودشان، خودشان را از بين مىبرند. ديگر لازم نيست ما از بين ببريم. حتّى يتركون شيعه ترك بشود. خود ائمه (ع) القاء خلاف مىكردند كه در بعضى روايات هم هست ما بين خود شيعه براى اين كه اينها را حفظ بكند. فرموده است خوب حمل به تقيه لازم نيست پس موافق عامّه بشود. اين را صاحب حدائق فرمود. امّا اين كه در آن زمان قائل بود از عامّه كه حرف اولىاش اين را نمىشود در احتلام ملتزم شد. چون كه در احتلام رواياتى كه يكىاش را من يقين دارم روايت دارم متّفقٌ عليه از رسول الله (ص) كه ايشان فرموده است كه مرئه محتلم مىشود كالرّجل. يعنى مفاد حديثش اين است كه پيششان متّفقٌ عليه است. بدان جهت شايد پيش آنها آن زمان عامّهاى بود كه مىگفت احتلام كه شد جنب مىشود. امّا در خارج انزال كرد زن آن جنب نمىشود كه صحيحه محمد ابن مسلم هم ناظر به او بوده باشد. شايد اين جور بود و امّا...بگويند نه احتلام، نه غير احتلام كه زن جنب نمىشود كه روايات عمر ابن يزيد بود، اين جور قائلى ما بين عامّه نبود. بدان جهت امّا مطلب ثانىاش كه مهم است. ياد داشته باشيد از من. اين مطلبى كه ايشان فرمود ائمه (ع) ربّما القاء خلاف مىكردند ما بين خود شيعه، اين را ما قبول مىكنيم. بله اين روايت هم دارد اين جور مىكردند. امّا اين فايدهاى ندارد براى ما. آنى كه ائمه عليهما السّلام مرجّح احد الطّائفتين يا احد الخبرين المتعارضين قرار دادهاند، موافقت عامه و مخالفت عامه است. يعنى يكى از خبرين موافق با فتاواى عامّه بشود يا جماعتى از عامّه بشود خبر ديگر نه مخالف با تمامى عامّه بشود. اين را مرجّح قرار دادهاند و امّا آن تقيهاى كه القاء خلاف خود ائمه عليهما السّلام كردهاند حفظ...او ربطى به خبرين متعارضين نيست آن تقيه. اين جا ممكن است كه نه حكم واقعى اين بود كه نه محتلم نمىشود. آن رواياتى كه گفته است محتلم مىشود لالقاء الخلاف است. كما اين كه محتمل است آن روايات لبيان حكم واقعى باشد، محتلم نمىشود لالقاء الاختلاف است. اين كه مرجح نمىشود.
بدان جهت در ما نحن فيه كه هست، حمل كردن اين روايات نافيه به تقيه مجالى ندارد. و لبالى آنى كه من تتبّع كردم نگاه كردم كه اين روايات را شيخ در تهذب نقل كرده است كه همهاش را شيخ در تهذيب نقل كرده است. در هيچ كدام نگفته است كه حمل بر تقيه مىشود. در مقام جمع با آن رواياتى كه كرده است با روايات دالّه، نگفته است كه حمل بر تقيه مىشود. حمل بر تقيه را صاحب وسائل در وسائل دارد. ايشان هم يك دليل ديگرى مىگويد بر حمل بر تقيه. غير از آن كه صاحب الحدائق فرمود، ايشان مىفرمايد كه روايات نافيه حمل به تقيه مىشود. چرا حمل بر تقيه مىشود؟ به جهت قرينه بر تقيه كه اينها اتّفاق دارند عامّه و خاصّه از مسلمين. مىفرمايد آن اتّفاق در رجال است. در نساء نيست. در نساء اختلاف بود آن زمان. خوب از كجا مىگويد صاحب وسائل. دليلت چيست آن زمان اختلاف بود؟ مىگفت در خود روايات قرينه است كه اين اختلاف بود. يكى از اين قرائن يك استدلال اغنايى است در روايت عبيد ابن زراره ايّكم يرزا كه زنش يا مادرش يا خواهرش برود كه بگويم محتلم شدم. شب در خواب يك مرد فلان جورى را ديدم كه فلان كار كرد با من. كدام راضى مىشود. يكى آن روايت كه اغنايى است ديگر. اين دليل نمىشود كه شب خواب ديدى يا نديدى. اين كار شده است يا نشده است. جنابت حاصل شده است. يا نشده است. يكى هم آن تعليل مجازى در آن صحيحه محمد ابن مسلم. چون كه در خواب ديده است بايد غسل كند. بدان جهت گفتهاند كه اگر در خواب ديد كه كسى را مىكشد بايد ديه بدهد. يا غصاص بشود. خواب كه حكم بيدارى را ندارد. شيخ قدس الله نفسه الشّريف در ما نحن فيه هيچ حمل به تقيه نفرموده است جمعهاى ديگرى فرمودهاند. و امّا اين حمل به تقيهاى كه صاحب وسائل مىگويد اين هم درست نيست. اين قرينه نمىشود. چرا؟ اولاً قرينه مىشود كه تفصيل بود آن زمان. قول به تفصيل بود ما بين الاحتلام و غير الاحتلام. اين بعيد نيست و حال آن كه در روايات اين است كه بله احتلام هم غسل نيست. آن جور روايتى داشتيم. خوانديم. اين حمل بر تقيه نمىتواند بشود. و اين تعليل مجازى اينها قرينه نمىشود. چون كه نكته اينها شايد آن باشد كه خدمت شما عرض خواهيم كرد. او ربطى به تقيه ندارد. الظّاهر و الله العالم اين رواياتى كه هست با همديگر متعارضين هستند. نگوييد روايتى كه مىگويد غسل واجب نيست مخالف مشهور است، معرضٌ عنه مشهور است، اعراض مشهور شده است عمل نمىشود، اين حرف درست نيست. چرا؟ چون كه وجه اعراض مشهور را ما مىدانيم. لااقل احتمال مىدهيم وجه اعراض چيست. وجه اعراض اين است كه گفتند اين دو طايفه متعارضين رجوع مىشود به اطلاق آنى كه مولانا علىٌّ (ع) فرمود انّما الغسل من الماء الاكبر. ماء اكبر غسل دارد. بلافرقٍ زن باشد يا مرد باشد. تمسّك به اطلاق كردهاند. دو تا طايفه...ما بوديم و انمّا الغسل من الماء الاكبر يعنى از بول نيست. از منى است. منى كه هست و فيه الغسل در او غسل است. تمسّك به اطلاقش كردهاند. آن منى كه خارج از مرد باشد يا زن باشد. آن ثلاث يخرجن من الاحليل آن اگر مختص به مرد بوده باشد قول علىٍّ اختصاص به مرد ندارد. مطلق است، وقتى كه مطلق شد به آن تمسّك كردهاند. شايد وجهشان اين بود و شايد وجه ديگرى اين بود كه از اين روايات فرض كنيد اعراض كردهاند، تمسّك كردهاند شايد تمسّك كردهاند و گفتهاند متعارضين است. تمسّك مىشود به كتاب مجيد. كتاب مجيد مرجّح چه چيز است. طايفهاى است كه مىگويد غسل شد براى اين كه ان كنتم جنباً فالطّهروا ولو خطاب به رجال است ولكن ساير روايات خطابيه مثل او است. يا ايّها الّذين آمنوا اقيموا الصّلاة است. به زنها كه خطاب نيست. چه جور آن جا، چون كه از ساير خطابات معلوم مىشود كه و ان كنتم جنباً فالطّهروا خطاب به رجال به جهت اين كه نساء مورد...و حجاب هستند.حرف به گوش آنها به وسيله رجالشان مىرسد. روى اين اعتبار است. روى اين جهت است. هيچ كس نمىگويد زنت را صدا كن من بگويم. مىگويد به زنت اين را بگو. اگر شخصى باشد اخلاق داشته باشد، آداب حرف زدن بلد بوده باشد اين جور مىگويد. آيات خطابى هم از همين قبيل است. خطاب توجيه به مردها است. كه مردها به زنها برسانند.
بدان جهت ديدند آن رواياتى كه دلالت مىكند بر اين كه جنابت غسل دارد، جنابت يعنى منى خارج بشود. معناى عرفىاش هم همين است. براى اين كه اگر فرض كنيد منى خارج شد، معناى اين جنابت است. عند العرف هم همين است. بدان جهت...موافق با كتاب مجيد است. به او عمل كردهاند. بدان جهت اعراض مشهور در ما نحن فيه اگر ما ديديم آن درست نيست. چون كه و ان كنتم جنباً اين جا شبهه مفهومى است. چون كه احتمال مىدهيم اين جنابت نباشد. اصل انزال منى به غير دخولٍ از مرئه جنابت نباشد. وقتى كه اين مناقشه را كرديم اين كه اعراض مشهور به درد ما نمىخورد. مىدانيد مىخواهم چه عرض كنم. احسن...در مقام گفته مىشود و آن اين است كه آن روايتى كه دلالت مىكند بر اين كه جنب مىشود، بايد آنها را گرفت. منتهى اين حكم نساء يك خصوصيتى دارد. كه ابلاغ اين حكم بر نساء لازم نيست. حتّى بر شوهرش هم لازم نيست كه اين حكم را به زنش برساند. اين ابلاغ اين حكم حتّى براى شوهرش واجب بوده باشد كه به زن برساند زن من نگويم روز قيامت مشغول ضمّه مىشوم. بگذار بگويم. نه مشغول ضمّه نمىشوى. نگو. آنى كه وضو مىگيرد با او نماز مىخواند آن كافىاش است. يا صلاتش صحيح است، يا معذور است، لا صلاة الاّ بطهورٍ معذور است. عيبى ندارد. مثل ساير احكام نيست كه ابلاغش بر جاهلات من النّساء واجب بوده باشد كما اين كه بر جاهل و رجال همين جور است. اين لازم نيست. چرا؟ آن روايتى كه هم كه مىگويد نمىشود يعنى نرو بگو كه غسل بكن. حتّى در روايت عبيد ابن زراره نگو. اين برود غسل بكند عيب است. نگو. بدان جهت اين حكم ابلاغش بر نساء لازم نيست. وقتى كه فهميد خودش درس خوانده بود، فقه بلد بود. يا اتفاقاً يك كسى نقل كرد شخص معتبرى فهميد، در رساله ديد آن وقت حكمش اين است كه بايد غسل بكند. نمىتواند وضو بگيرد. جنب است و بايد به آن حكم عمل كند. مادامى كه اين حكم نرسيده است بر زن، آن زن معذور است. خوب به من بگوييد از كجا مىگوييد اين را كه اين جور حمل مىشود؟ مىگويم اين دليلش است. اين قرينهاش. اين روايتى كه خدمت شما عرض مىكنم، مصحّحه...ابن حر است.
روايت 12 است در باب 7. محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد عن حمّاد ابن عثمان عن...حر كه روايت به نظر ما صحيح است. ولكن پيش مشهور حسنه است. روايت، روايت معتبرهاى است عند الكل. قال سألت ابا عبد الله (ع) عن المرئه تَرى...ما يرى الرّجل. مرئه مىبيند در خوابش. مرد در خواب مىبيند. عليها غسله؟ غسل دارد؟ قال نعم. غسل دارد. و لا تحدّثوهنّ النّساء و يتّخذنهوا علّتاً ولكن اين را به نساء ابلاغ نكنيد. اين علّت درست مىكند. يك وقت اين است كه زن گول خورده است، با كسى يك معاملهاى كرده است. مىرود. كجا مىروى؟ آقا مىروم حمام. محتلم شدهام. بروم غسل كنم. اين علّت قرار مىشود بر او. اينها را علّت اخذ مىكنند براى كارهايشان. يعنى خورج از بيت. عمدهاش خروج از بيت است. علّت اخذ مىكنند. اين سرّ اين كه شارع مقدّس اين حكم را استثنا كرده است از ساير الاحكام و ابلاغش را، آن روايت عبيد هم مىگفت كه نرود حمام. غسل نكند. آن وقت يك مفسدههايى مىشود. خودش هم كه پدرش يا شوهرش يا كسان ديگرش نمىتوانند حرف بزنند. ديگر...محتلم شده بودم ديگر. ولكن اگر صحبت غسل كردن نباشد، كجا مىروى يا چه كار مىكنى؟ آن حرفها يك خورده تخفيف پيدا مىكند. روى اين اصل است كه خداوند متعال بر جنب كه غسل را واجب كرده است و ابلاغ حكم را للجاهلين واجب فرموده است، فانّ...صاحب الشّريعه ولكن در ما نحن فيه اين حكم از آن احكام نيست. معذور است. گفتن شوهرش هم حتّى واجب نيست. بله يك وقتى اگر سؤال كرد كه بفهمد سؤال بكند آن عيبى ندارد. بعيد نيست بگوييم كه در ما نحن فيه گفتن كتمان حرام است و بايد گفته بشود. و امّا تا مادامى كه سؤال نكرده است اين ابتداعاً برود نقل كند بر او وجوبى ندارد. او يا در صلاتش معذور است يا مثل مسأله جهل...نه شرطيّت غسل در صورتى است كه برسد به او. و الاّ اگر نرسد حكم بر او شرطيّت ندارد. كما اين كه شرطيت جهل در قرائت آن وقتى است كه برسد به شخص مكلّف. و الاّ صلاة جهلاً را...بخواند...ولو جهل به حكم بوده باشد، صلاتش صحيح است و الحمد الله ربّ العالمين.
|