جلسه 707
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:707 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم تارتاً بحث مىشود در منى رجل كه محرز است آنى كه خارج شده است از رجل منى است. آيا در ترتّب جنابت به اين خروج منى اوصاف المنى معتبر است كه بايد مع الشّهوه باشد و دفع داشته باشد و فطور بياورد براى آن مرد. قد ذكرنا كه اين اوصاف اعتبارى ندارد. مع احراز انّ الخارج منىٌّ.
كلام واقع مىشود در مرئه كه اگر مائى از زن خارج شد و محرز است بر اين كه منى است احراز اين كه اين منى احرازش است. آيا باز اين زن مثل مرد است كه محكوم است به جنابت منتهى با مرد يك فرقى دارد كه در مرد تعلّم واجب است، اعلام مرد جاهل واجب است بر عالم. ولكن در زن اين جور نيست. اگر حكم را فهميد كه زن هم مثل مرد به خروج منى جنب مىشود، علم پيدا كرد كه اين خارج از او منى است، اين را هم فهميد، محكوم است به جنابت و جنب است. آيا زن مثل مرد است. يا اين كه در زن يك خصوصيتى است علاوه بر خصوصيت سابقى كه بايد حكم به او برسد وعلم داشته باشد به موضوع. زن يك خصوصيت ديگرى دارد. اگر يقين هم پيدا كند زن كه اين كه خارج شده است از او منى است و حكم را هم مىداند كه مرد چه جور جنب مىشود، زن هم جنب مىشود به خروج منى ولكن اين خروج منى از اين زن از روى شهوت نبود. امرى بود كه من غير شهوتٍ خارج شد كه مثالش را خواهم گفت. الان كه نمىگويم مصلحت دارد در نگفتن فعلى. منى از زن خارج شده است. اين را مىداند منى است. ولكن عن شهوتٍ خارج نشده است. بعضىها اشكال فرمودهاند و گفتهاند اين منى جنابت نمىآورد بر زن. حكم كردن بر اين كه اين زن به واسطه اين خروج منى كه عن شهوتٍ نبوده است، جنابت آوردنش محلّ اشكال است. مقتضى الادلّه اين است كه نه اين جنب نمىشود.
بدان جهت در فتوايش هم احتياط فرموده است. اگر از زن منى خارج بشود و شهوتى در او نباشد يجب عليه الاحتياط. يعنى وضو هم بايد بگيرد. جنابتش محرز نيست. اين را بعضىها فرمودهاند كه خروج عن شهوتٍ معتبر است. ولكن در مرد اين اعتبار نبود. چرا در زن اين خروج عن شهوتٍ معتبر است و اگر بلاشهوتٍ خارج شد جنب نمىشود. فرمودهاند دو تا روايتى است كه مقتضاى آن دو تا روايت اعتبار خروج شهوت است. كه اگر شهوت نبوده باشد در خروج منى از زن ولو علم هم پيدا بكند اين منى است، اثرى ندارد او. يكى از اين روايتها صحيحه اسماعيل ابن سعد بود. يعنى عمده هم همين روايت است. و وجهش هم معلوم مىشود كه چرا عمده اين روايت است. اين صحيحه در باب 7 از ابواب الجنابه، روايت 2 است. كلينى نقل مىكن عن عدة من اصحابنا عن احمد ابن محمد، احمد ابن محمد، احمد ابن محمد خالد هم مىتواند بشود، عيسى هم مىتواند بشود. هيچ كدام ضررى ندارند. هر دو ثقه هستند. عن احمد ابن محمد عن اسماعيل ابن سعد الاشعرى كه عرض كردم از اجلّا است. قال سألت الرّضا (ع) از اصحاب امام رضا بود مثل سعد ابن سعد. قال سألت الرّضا (ع) عن الرّجل يلمس فرج جاريته. مرد فرج جاريهاش را، امهاش را لمس مىكند. حتّى تنزل الماء. آن قدرى لمس مىكند كه جاريه انزال ماء مىكند. حتّى تنزل الماء من غير ان يباشر. مباشرت نمىكند. دخول نمىكند. همين كار است. يعبث بها بيده. با آن فرجش بازى مىكند. حتّى تنزل حتّى اين كه جاريه انزال مىكند.
قال اذا انزلت من شهوتٍ فعليه الغسل. وقتى كه انزال عن شهوتٍ كرد آن وقت بر گردنش غسل مىشود. اين قضيه، قضيه شرطيه است. يعنى اذا لم تنزل عن شهوتٍ فليس عليه غسلٌ. قضيه شرطيه مفهوم دارد. اذا انزلت من شهوتٍ فعليه الغسل. يعنى اذا لم تنزل من شهوتٍ فليس عليه الغسل. انزال اگر من شهوتٍ نبوده باشد غسلى ندارد. مفهوم اين صحيحه است.
ديگرى هم در ما نحن فيه كه به او تمسّك مىشود، روايت محمد ابن الفضيل است. روايت محمد ابن فضيل روايت چهارمى است در اين باب. و عن حسين ابن محمد است. حسين ابن محمد از شيوخ كلينى قدس الله سرّه است. اشعرى است. و از اجلاّ است. حسين ابن محمد عن عبد الله ابن عامر. عبد الله ابن عامر هم اشعرى است و از اجلّا است. عمران ابن عامر هم تعبير مىكنند از او. اين عبد الله ابن عامر روايت مىكند از على ابن محسيار كه جلالتش معلوم است. على ابن محسيار هم عن الحسين ابن سعيد عن محمد ابن الفضيل آن هم نقل مىكند از محمد ابن فضيل. اين محمد ابن فضيلى كه هست، محمد ابن فضيل دو تا است. يكى محمد ابن القاسم الفضيل است. اين محمد ابن قاسم الفضيل از اجلّا است و از اصحاب امام رضا سلام الله عليه از موسى ابن جعفر هم روايت دارد. يك محمد ابن القاسم هست كه او هم از اصحاب امام رضا و از امام موسى ابن جعفر روايتى دارد. بدان جهت آن محمد ابن القاسم محمد ابن القاسم الفضيل از اجلاّ است. شخص ثقه است. ولكن اين محمد ابن الفضيل اين شخص ضعيفى هست. چون كه متعارف است ربّما انسان را به جدّش اضافه مىدهند و پدرش را در صورتى كه جدّش اعرف باشد از پدرش. مثلاً محمد ابن احمد ابن يحيى العطّار است. امّا مىگويند محمد ابن يحيى العطّار. اضافه به جدّش مىدهند. خيلى است در روات. امر داير است اين محمد ابن الفضيل، محمد ابن القاسم الفضيل باشد كه متعارف است از او تعبير به محمد ابن فضيل هم مىكنند كه ثقه است. يا اين محمد ابن فضيل آن محمد ابن فضيل ضعيف بوده باشد. بدان جهت چون كه امر داير ما بين الامرين است، اين ديگر روايت از قابليت استدلال مىافتد. ولكن ذكرنا ظاهر اين است مادامى كه قرينه بر خلاف نشود، حسين ابن سعيد عن محمد ابن الفضيل نقل كند، اين محمد ابن قاسم ابن فضيل است. حيثٌ كه در بعضى رواياتش كه حسين ابن سعيد دارد تقييد كرده است. محمد ابن القاسم. بدان جهت در ما نحن فيه روى اين اساس است. اگر كسى اين را قبول كرد فهو. گفت نه آن بعض دليل نمىشود به اين جا. چون كه آن بعض هم يك كلامى در او هست. نگفت روايت مىشود. بدان جهت عمده گفتند اين روايت سعد ابن سعد اشعرى بود. بدان جهت در كلمات از اين تعبير به روايت محمد ابن الفضيل مىكنند. نه به موثقه يا صحيحه.
سرّش اين است كه اين محمد ابن فضيل در ما نحن فيه مردد ما بين الامرين است. ما بين شخصين است كه هم طبقه هستند. هر دو از امام رضا سلام الله عليه نقل حديث كردهاند. مروىٌ عنهشان يكى است. كلام در راوى از آنها است كه ادعاى ما اين است كه حسين ابن سعيد آن جايى كه محمد ابن فضيل نقل مىكند آن محمد ابن القاسم الفضيل است. در آن رواياتى كه حسين ابن سعيد عن محمد ابن فضيل عن اب الصّباح كنعانى نقل مىكند، اين خصوصيت در آن رواياتى كه هست آن روايات است كه آن روايت را خصوصيتى پيدا كردهاى نمىگويم آن خصوصيت چيست. طولانى مىشود. يك بحث دارد. آن رواياتى كه حسين ابن سعيد عن محمد ابن فضيل عن اب الصّباح كنعانى نقل مىكند، خصوصيت در آن روايات است. كه آن روايات را نقل مىكند. بعضى از آن روايات را صدوق هم نقل كرده است، محمد ابن القاسم گفته است. بدان جهت حسين ابن سعيد همين جور است. رواياتش از محمد ابن الحسين ظاهرش اين است كه همان محمد ابن الفضيل است. قبول كرد، كرد. نكرد اين مىشود روايت. آن وقت به اينها دليل مىشود كه سألت ابا الحسن عن المرئه...زوجها من خلفه. زنى است كه معانقه كرده است زوج خودش را از پشت خودش...على زهره. در زهر زوجش حركت كرده است...شهوه آن وقت براى اين زنى كه حركت كرده است در خلفش شهوت مىآيد
فتنزل الماء. ماء را انزال مىكند. عليه الغسل؟ غسل دارد او لا يجب عليه الغسل؟ يا غسل ندارد اين؟ قال اذا جاعت الشّهوه و انزلت الماء...عليه الغسل وقتى كه شهوت آمد و آب هم خارج شد آن وقت غسل دارد. خوب وقتى كه آب آمد ولكن شهوت نيامد. خوب دو تا بايد بيايد...شهوه وقتى كه شهوت آمد و آن وقت و انزلت الماء. ماء را و انزلت الماء را نازل كرد، وجب عليه الغسل. يعنى اگر شهوت نيامد نزول ماء نه او غسلى ندارد. بدان جهت فرمودهاند اين روايات اعتبار كرده است خروج عن شهوتٍ را. اگر در روايات جنابت مرئه به خروج المنى اگر مطلقاتى بوده باشد، به مفهوم اين صحيحه كه اين روايت است يا اين دومى مؤيد است يا دليل است، به واسطه اين دومى از آن اطلاق رفعيّت مىشود. اين جور فرمودهاند. عرض مىكنم بر اين كه به نظر قاصر فاطر ما اين حرف درست نيست. اگر معلوم بشود و محرز بشود كه آنى كه از زن خارج مىشود منى است يعنى محرز بوده باشد ولو از روى شهوت نبوده باشد، يك امر اتّفاقى باشد كه خواهيم گفت، در آن صورت او جنب مىشود مثل مرد. فرقى ندارد. چرا؟ چون كه مقتضاى اطلاقات اين است در قول علىٍّ (ع) در آن يا صحيحه يا معتبره حسين ابن اب العلا كه در باب 9 بود، امام (ع) فرمود و قال علىٌّ(ع) يقول انّما الغسل من الماء الاكبر. ماء الاكبر اگر خارج شد غسل دارد. فرقى نمىكند مرد بوده باشد يا زن بوده باشد. شهوت داشته باشد. ماء اكبر باشد يعنى منى باشد. در مقابل بول كه ماء اصغر است. اگر منى خارج بوده باشد او غسل مىخواهد. در مقابل آن ماء اصغر كه بول است وضو مىخواهد. بدان جهت اطلاق اين روايت اقتضا مىكند اين معنا را.
در بعضى روايات زن هم اطلاق موجود است كه آن روايات يكىاش صحيحه حلبى است عن عدّة من اصحابنا روايت 5 است در باب 7. عن عدّة من اصحابنا عن احمد ابن محمد، احمد ابن محمد ابن عيسى است از ابن ابى عمير، عن حماد ابن عثمان عن الحلبى كه عرض كردم هميشه حماد بعد از ابن ابى عمير واقع بشود حمّاد ابن عثمان است. عن الحلبى عن ابى عبد الله (ع) قال سألته عن المرئه تَرى فى المنا...الرّجل قال ان انزلت فعليه الغسل. اگر انزال بكند بايد غسل كند. در آن روايت ديگر هم هست كه صحيحه عبد الله ابن سنان است. روايت 7 است در اين باب و عن محمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد عن ابن محبوب عن عبد الله ابن سنان قال سألت ابا عبد الله (ع) عن المرئة تَرى انّ الرّجل يجامعها. فى المنا خواب مىبيند ديگر فى فرجها حتّى تنزل حتّى اين كه انزال مىكند. يعنى انزال منى مىكند. امام (ع) مىفرمايد تغتسل. بايد غسل بكند. بدان جهت در ما نحن فيه مطلقاتى هست كه آن مطلقات عبارت از اين است كه زن مثل مرد است، كما اين كه احتلام مرد موجب جنابت است مع الانزال زن هم همين جور است. ماء اكبر در مرد خارج بشود غسل دارد جنب مىشود، زن هم همين جور است. امّا اين دو روايتى كه فرمودهاند، اينها نمىتواند مقيّد اين اطلاقات باشد. و الوجه فى ذالك اين است اگر فرض بفرماييد در باب مفهوم گفتهاند اگر طورى بوده باشد كه قضيه شرطيه...بيان تحقق الموضوع است.قضيه شرطيه را گفتهاند. چون كه محقق موضوع است...مفهوم ندارد. و كذالك در مفهوم وصف گفتهاند وصف اگر امر قيد غالبى بوده باشد مفهوم ندارد. امر قيد غالبى بوده باشد مفهوم ندارد. مثل ربائكم الّاتى فى حجوركم. مفهوم ندارد معنايش اين است. اگر در مطلقى وارد بشود الرّبيبة محرّمةٌ على الرّجل اين بوده باشد كما اين كه اين هست، اين مفهوم قيد ربائكم الّاتى فى حجوركم كه در حجره نباشد عيبى ندارد مىتوانيد بگيريد، اين مفهوم وصف است. اين وصف نمىتواند او را تقييد كند. سابقاً گفتيم اين كه مىگويند وصف غالبى مفهوم ندارد، معنايش اين است كه اگر مطلق نباشد، مىگوييم همان غالب حكم را دارد.
و امّا اگر بگوييم وصف مفهوم دارد يا ندارد، اطلاق نباشد فرقى نمىكند. فقط مىگوييم موصوف به اين وصف حكم دارد. شارع بر آنى كه قيد غالبى دارد حكم جعل كرده است. و امّا فرق ما بين قيد غالبى و قيد غير غالبى در جايى ظاهر مىشود كه در مقابل اين مقيّد به قيد غالبى يك مطلقى باشد كه حكم در آن مطلق عام است. مثل الرّبيبة محرمةٌ آن
اطلاق را ربائكم الّاتى فى حجوركم نمىتواند تقييد كند. چرا؟ چون كه نوعاً همين جور است. زنى به شوهر برود، از شوهر سابقى يك دختر داشته باشد، آن دختر را توى كوچه نمىگذارد. خانه مردم نمىگذارد. مىآورد خانه شوهرش. اين قيد، قيد غالبى است. بدان جهت الرّبيبة محرمةٌ اتفاقاً اگر نه يك كسى داشت يك خواهر مطمئنى داشت گذاشت پيش او اين شوهرش اوقات تلخى مىكرد اگر مىآورد، آن ربيبه بر اين شوهر حلال بشود نه ديگر دلالتى ندارد. قيد غالبى مقيّد نمىشود. و هكذا قضيه شرطيه...ربّما قضيه شرطيه...بيان تحقق آن موضوع اين جور نيست كه موضوع بدون آن شرط نمىشود در خارج. مىشود ولكن امرى است نادر. آنى كه امر عادى است با اين مىشود. مثل اين كه انسان مىگويد كه اذا احتلمت فخرج منك المنى تغتسل، نه اين كه احتلام يك خصوصيتى دارد. اين به جهت اين است كه نوعاً خروج منى كسى كه زن ندارد احتلام مىشود با او مىشود. اين به جهت اين قضيه شرطيه...بيان تحقق الموضوع است. اين قضيه شرطيه كه اذا جاعت الشّهوه فانزلت فعليك الغسل اين به جهت اين است كه خوب شهوت...انزال نمىكند. عادتاً همين جور است. عادتاً همين جور است كه اگر شهوت نيايد انزال نمىكند. بدان جهت در آن روايات ديگر هم كه اذا انزلت فعليه الغسل، فرض شده بود كه ان المرئه تَرى انّ الرّجل يجامعها فى المنا. باز آن هم شهوت بود. چون كه احتلام موجود مىشود بر اين كه امام (ع) در ذيل فرمود بر اين كه انّ الرّجل يجامعها فى المنا فى فرجها حتّى تنزل قال تغتسل. فرض شده بود كه احتلام شده بود. مورد، مورد شهوت بود. چون كه عادتاً اين جور مىشود كه زن اگر شهوت، در مرد هم همين جور است اگر شهوتى نبوده باشد كه انزال نمىشود. كلام ما در موارد اتّفاقى است كه نازل شده است. ولكن شهوتى نبوده است كه مىگويم آن موارد نادر مثل چه؟ آن اطلاق كه مولانا امير المؤمنين سلام الله عليه فرمود انّما الغسل فى الماء الاكبر اين مقيّد نمىشود اين روايات آن اطلاق را. چرا؟ براى اين كه اين...بيان تحقق الموضوع عادتاً موضوع نمىشود مگر اين كه عادتاً شهوت بيايد. اين يك چيزى است كه از هر كسى بپرسد، هم مرد مىداند و هم زن مىداند. اين تا مادامى كه شهوت نباشد اين جور نمىشود. بدان جهت اين...البيان تحقق الموضوع است عادتاً و قيد در آن روايت محمد ابن فضيل قيد غالبى است، اينها موجب نمىشود از اطلاق رفعيّت كرد. يك شاهد قطعى بياورم. يك شاهد قطعى كه نگفتم مصلحتش اين بود كه الان بگويم. يك شاهد قطعى بگويم.
شاهد قطعى صحيحه سليمان ابن خالد است كه مطلق خروج المنى در ما نحن فيه غسل دارد از زن. صحيحه سليمان ابن خالد بگذاريد دو تا مسأله را يكى كنم الان كه رسيديم سر مطلب. آن دو تا مسأله اين است كه در مسألهاى كه مرد اگر جنابتش بالانزال بود يا فرض بفرماييد بالدّخول بود ولكن در دخولش انزال هم كرده بود. بعد اين مرد قبل از اين كه استبراء به بول بكند، برود غسل جنابت بكند بعد از او بللى خارج بشود قبل از استبراء بالبول بللى خارج بشود، آن غسلش باطل است. چون كه آن منى كه خارج شده است محكوم است آن بلل به منى. آن هم من باب اعتبار غلبه است. نه مطلق الغلبه. اين غلبه خاصّه را. چون كه غالباً وقتى كه شخصى انزال كرد، بول اين جور است خصوصاً منى كه...از بول است. چسبندهتر از بول است. اين بعضاً بعضى قطره ولو قطرة مائى از منى در مجرا مىماند. چون كه ديگر زور ندارد او را هم بيندازد بيرون مىماند. بعد وقتى كه آن آلت از آن حالت خاصهاش منقضى شد، فطور حاصل شد بر آلت او خارج مىشود. چون كه عادتاً همين جور است و امر، امر عادى است، شارع مقدّس براى مرد گفته است اگر استبراء به بول نكردى غسل كردى بعد الانزال استبراء به بول نكردى، بللى خارج شد باز جنب هستى. اين جنابت، جنابت جديده است. دوباره بايد غسل بكند.
سؤال؟ غسل دومى غسل جنابت است ديگر. در مرد كه اوصاف هم معتبر نبود. جنابت دومى است. وضو اصلاً مشروع نيست. غسل جنابت است. بايد جنب غسل بكند. راوى كه سليمان ابن خالد است اين مسأله را از امام (ع)
پرسيد و امام (ع) فرمود بر اين كه زن را هم پرسيد. و امام (ع) فرمود نه اگر زن شوهرش با او جماع بكند، ولو زن هم انزال هم كرده باشد، بعد زن برود غسل بكند بعد از اين كه غسلش تمام شد بعد از مدتى رطوبتى بللى خارج شد، براى زن اعاده غسل لازم نيست. چرا؟ سرّش اين است چون كه آن مرد وقتى كه بلل خارج شد قبل از استبراء بلل از خودش است. ماء خودش است. منتهى چون كه استبراء نكرده است محتمل است منى خودش بوده باشد، بدان جهت در ما نحن فيه جنب مىشود شارع حكم كرده است به جنابت اعتباراً به آن امر عادى كه گفتيم. زن اين جور نيست. زن وقتى كه غسل كرد آمد اين آبى كه خارج شد چه معلوم آب خودش است. چون كه منى خود انسان خروجش بر انسان جنابت مىآورد. امام (ع) مىفرمايد كه زن اگر از او بلل خارج بشود در اين صورت بعد الغسل، اعاده غسل نمىخواهد. چرا؟ چون كه نمىداند كه اين آب خودش است. منى مرد كه منى قطعى است از فرج زن خارج بشود زن جنب نمىشود. منى بايد مال خودش باشد. مسألهاش خواهد آمد. امام (ع) فرق گذاشته است ما بين منى مرد و ما بين منى زن كه خروج بلل قبل الاستبراء در صورتى كه جنابت مرد بالانزال بود يا دخول انزالى داشت، خروج بلل مشتبه قبل الاستبراء بالبول جنابت مىآورد. ولكن در زن نه. جنابت نمىآورد. ولو جنابت زن فقط بالانزال خارجاً بود. چرا؟ سرّش اين است كه امام (ع) فرق گذاشته است كه آن جا معلوم نيست اين...اين را مىپرسد. اين خود تعليل كه اين كه خارج شده است از زن ممكن است منى مرد باشد، خود اين تلعيل معنايش اين است كه اگر بداند منى خودش است بايد غسل كند. خود اين تعليل اين است.
در باب 13 از ابواب الجنابت است روايت 1 است. محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد كه كتاب حسين ابن سعيد اهوازى است. عن عثمان، عثمان ابن عيسى است عن عبد الله ابن مسكان از عبد الله ابن مسكان عن سليمان ابن خالد عن ابى عبد الله (ع) قال سألته عن رجلٍ اجنب فاغستل مردى جنب شد غسل كرد. قبل عن يبول. جنابتش معلوم است كه جنابت انزالى است يا دخول كرده است با انزال. فخرج منه شىءٌ. در اين صورت غسل كرد قبل عن يبول بعد از غسل شيئى خارج شد. قال يعيد الغسل. قلت فالمرئه يخرج من الشىء بعد الغسل. زن بعد از غسل كردنش باز بللى خارج مىشود. قال لا تعيد. او غسلش را اعاده نكند. قلت فما الفرق بينهما؟ چه فرق است ما بين مرد و زن؟ قال لانّما يخرج من المرئه انّما هو من ماء الرّجل آنى كه از زن خارج مىشود ماء رجل است. ماء رجل است يعنى محتمل است ماء الرّجل باشد. محتمل است ماء خودش هم بوده باشد. بدان جهت اين كه مىگويد آنى كه خارج مىشود ماء رجل است يعنى تعليل مقتضايش اين است كه بداند آنى كه خارج مىشود ماء خودش است، بايد غسل كند. مقتضاى تعليل اين است. ماء رجل است. يعنى اگر ماء خودش خارج بشود، بايد غسل كند. خوب زن در اين وقت اگر ماء خودش خارج بشود شهوت دارد؟ در اين وقت كه خارج مىشود؟
سؤال؟ حصر معنايش اين است كه يعنى در صورتى كه ماء خارج مىشود، آب مختص به آب خود زن نيست. آنى كه از زن خارج مىشود ماء مرد هم هست. مراد اين است. نه اين كه هيچ وقت ماء زن از خود زن خارج نمىشود. اين كه بالبداعه درست نيست و خلاف واقع است. اين كه انّما ما يخرج يعنى احتمال اين است جز از اين احتمال نيست كه آنى كه خارج مىشود ماء مرد بوده باشد. ولكن اين احتمال در مرد نيست. مرد وقتى كه غسل كرد بعد بلل خارج شد. مقتضاى تعليل اين است كه اگر بدانيم چون كه بالوجدان مىدانيم آب زن هم از خود زن هم خارج مىشود مقتضاى تعليل اين است كه بدانيم كه ماء خود زن است و از زن خارج مىشود غسل دارد. آن وقتى كه ماء زن از خود زن خارج مىشود در اين وقت، آن وقت شهوت دارد؟ شهوت قبلى بود.
سؤال؟ خواهد آمد مسألهاش. آنى كه موجب جنابت مىشود خروج منى خارجاً است. و الاّ زن انزال بكن منى را و فقط در رحمش بماند، او جنابت نمىآورد. مسألهاش را هم تصريح خواهيم كرد الان. آنى كه انزال شده است و منى
نازل شده است به رحم، او از روى شهوت است. امّا اين كه الان خارج مىشود، اين به جهت اين است كه راه و سوراخ باز كرده مىآيد بيرون. و الاّ اين روى شهوت نيست آمدن بيرونش. اين طبيعى مطلب است. وقتى كه مايع زياد شد و مجرا پيدا كرد مىآيد بيرون. اگر بنا بوده باشد كه اين خروج منى ايشان اعتبار مىكند كه خروج منى بايد به شهوتٍ بوده باشد. اگر بنا بود بر اين كه انزال يعنى خروج المنى بشهوتٍ بوده باشد، نه ماء خودش هم باشد غسل ندارد. چون كه اين خروج به شهوتٍ نيست. اين انزال نيست. انزال بشهوه انزال يعنى خروج على الخارج. بدان جهت است چون كه انزال بايد خروج به خارج بشود، بعضىها ادّعا كردهاند كه اصلاً آن رواياتى هم دارد كه زن هم انزال مىكند يعنى انزال به رحم مىكند. نه به خارج. نه درست نيست ولو اين. ولكن كلام اين است كه در رواياتى كه انزلت يعنى ماء خارج شده است. انّما الغسل من الماء الاكبر. خروج به خارج شده است. الان مىفرمايد بر اين كه زن چون كه نمىداند ماء رجل از او خارج مىشود غسل ندارد. مقتضاى تعليق اين است كه بداند ماء، ماء خودش است غسل دارد. با وجود اين كه آن خروج عن شهوتٍ نيست كما اين كه سابقاً استدلال كرديم كه آن خروج در مرد عن شهوتٍ نيست. موقعى كه استبرا نكرده است يك قطرهاى خارج مىشود. او فطور نمىآورد. مع ذالك امام (ع) فرمود كه بايد غسل بكند و دليل گرفتيم آن روايات را. آن روايات ولو حكم به منيّت كرده است مطلقا، ولكن طريقى است حكم به منيّت. حكم ظاهرى است. بايد احتمال منى واقعى داده بشود. اگر در منى واقعى خروج مع شهوتٍ فطورٍ يا دفعٍ معتبر بود كه منى كه قطره ندارد آنها را. چه جور سابقاً دليل گرفتيم او را كه منى مطلقا جنابت مىآورد براى مرد، همين تعليل را هم دليل مىگيريم كه، خروج ماء المرئة من المرئه موجب مىشود جنابت مرئه را ولو شهوتى در بين نبوده باشد. بدان جهت در اين روايات و غير اين هم روايتى پيدا بشود شهوت ذكر بشود ولو به نحو قضيه شرطيه اين از آن قضاياى شرطيه است كه...بيان تحقق الموضوع عادتاً. چون كه عادتاً موضوع نمىشود مگر با اين شرط. اين را گذشتيم.
سؤال؟ قيد غالبى مفهوم ندارد. وقتى كه اين روايتى آمد گفت نه اين هم دارد، چون كه قيد، قيد غالبى است، حمل مىكنيم آن قيد را بما انّه غالبٌ گفته بود. معارضه نمىكند. لو فرض هم اگر يك جايى معارضهاى شد، تساقط مىكنند و رجوع به مطلقات مىشود كه مطلقات دلالت مىكند بر اين كه مطلق خروج المنى موجب جنابت مىشود. بدان جهت اين احتياط پيش ما احتياط واجبى نيست. در ما نحن فيه ماء المرئه مثل ماء رجل است. بعد ايشان مىفرمايد صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف اگر منى از جايش حركت كرد ربّما مىشود انسان در خواب، خواب مىبيند و اينها. منى حركت مىكند. ولكن بيدار مىشود بيرون چيزى نمىآيد. حركت كرده است از آن موضع منى حركت كرده است ولكن بيرون نيامده است. ايشان مىفرمايد حركت المنى موجب نمىشود جنابت را. آنى كه موجب مىشود جنابت را كما ذكرنا خروج المنى است. مرد باشد يا زن بوده باشد. منى بايد خارج بشود. در اين هم خلافى ما بين عامّه و خاصّه نيست. عامّه هم ملتزم به اين معنا هستند كه حركت منى موجب جنابت نيست. آنى كه موجب جنابت است خروج المنى خارجاً هست. چرا؟ براى اين كه لسان روايات اين بود كه انزل امنا خرج المنى اينها بود عنوان روايات. براى اين كه حركت منى موضوع حكم نيست. اينها امنا و انزال و خروج حتّى انزال را گفتم. ظاهرش انزال به خارج است. حركت انزال نيست يا آمدن به رحم پايين آمدن او انزال نيست. بدان جهت انزال على الاطلاق يا امنا يا خروج موضوع حكم است. علاوه بر اين آنى كه در قول علىٍّ (ع) بود انّما الغسل من الماء الاكبر. غسل مال ماء اكبر است. منتهى ذيلش قرينه بود كه اين ماء اكبر بايد به خارج بيايد. ذيلش اين جور بود در آن روايات كه در باب 9 بود. عن الرجل يرى فى المنا حتّى...الشّهوه و هو يرى انّه قد احتلم فاذا...لم يرى فى ثوبه الماء و لا فى جسده. قال ليس عليه الغسل. قال علىٌّ(ع) انّما الغسل من الماء الاكبر. يعنى بيايد به خارج. او خودش گفت كه در خارج چيزى نديد. ليس عليه غسلٌ. كان علىٌّ (ع) يقول انّما الغسل من الماء الاكبر فاذا رعا فى منامه و لم يرى الماء الاكبر يعنى ماء اكبر را در خارج نبيند فليس عليه
شىءٌ. بر او شيئى نيست. حركت موضوع حكم نيست. خودش هم بايد اين منى كه خارج مىشود، فرقى نمىكند از مخرج معتاد خارج بشود، يا اين كه نه از غير مخرج معتاد خارج بشود مثل آن كسى كه فرض كنيد براى مخرج بول او علّتى پيدا كرده است براى مخرج بول او يك مخرج ديگر درست كردهاند كه منى هم از او خارج مىشود. فرقى نمىكند. ربّما هم در اين اشخصاى كه اين جور مىشود منى خارج مىشود بدون اين كه اين اوصاف را داشته باشد منى خارج مىشود.
بدان جهت در ما نحن فيه روى اتّصالى كه مجراى مصنوعى با موضع منى پيدا كرده است، منى هم خارج مىشود. موضع، موضع معتاد باشد يا معتاد نباشد. لقول علىٍّ (ع) انّما الغسل من الماء الاكبر. سغل ماء اكبر است. ماء اكبر از انسان خارج شد چه از موضع معتاد چه از غير موضع معتاد اين هم اين جور است. اين مثل سابقاً مثل بول مىماند كه بحث كرديم. گفتيم كه بول از انسان خارج بشود وضويش منتقض مىشود. وضو واجب مىشود برايش. فرق نمىكند موضع معتاد باشد، موضع طبيعى باشد يا غير طبيعى. موضع غير طبيعى هم عادت بشود مثل شخصى كه در آن حول و حوش يك سوراخى هم هست در بدنش پيدا شده است از او هم بول مىآيد...از آن بول مىآيد. ديگر آن متروكه شده است آن مجراى طبيعى بول. فرق نمىكند معتاد بشود اين يا معتاد نشود. و فرقى هم نمىكند بر اين كه به آلات طبّيه منى را از آن موضعش خارج بكند يا اين كه نه به آلت طبّيه خارج نكند. خودش خارج بشود. فرقى نمىكند. مثلاً مثل آن كه خون مىگيرند از انسان به مجراى منى همان را وارد كردند و منىاش را مىكشند بيرون. اين مىشود جنب. فرقى نمىكند. چه جور كه اگر وضو داشت به مجراى بولش كه مثانه است فرو مىبردند بولش را مىكشيدند وضويش منتقض مىشد آن هم منتقض مىشود. چون كه آنى كه در روايات نواقض وارد شده است، اين اساسش همين حرف است كه گفتند. اين كه آن جا دارد ما خرج...اسفلين ينقض الوضو آن طرفين اسفلين خصوصيتى ندارد. چون كه مجراى طبيعى است براى بول و غايت و براى منى مجراى طبيعى آن است. بدان جهت بول اگر خارج بشود يا غايت خارج بشود ولو رودهاش را پاره كردن غايت خارج بشود نه غايت صدق نكند. غايت خارج بشود، بول خارج بشود، ظاهر ادلّه اين است كه خروج اينها موجب مىشود انتقاض طهارت را. منتهى بول است طهارت اصغرش منتقض مىشود به حدث اصغر. ماء اصغر است ديگر خارج شده است از او. حدث اصغر اگر گفتند در روايات است يعنى ماء اكبر گفته است در مقابل ماء اصغر. و امّا اگر ماء اكبر است در آن وقت، حدثش حدث اكبر مىشود. لا نرى وجهاً بر اين كه فرقى گذاشته بشود ما بين خروج متعارف و غير متعارف به آلات انزال و امنا صدق كند يا نكند. چون كه موضوع خروج المنى است. ولو انزال امنا صدق نكند. موضوع در قول علىٍّ (ع) خروج المنى بود. چون كه غالباً خروج به انزال مىشود، با شهوت مىشود، با امنا مىشود، بدان جهت آنها را ذكر كردند. آن عناوين، عناوين غالبيه است. موضوع انّما الغسل من ماء الاكبر است، رؤيت مال اكبر يعنى بيرون آمدن ماء اكبر چه با آلت، چه بدون آلت و الله سبحانه هو العالم.
|