جلسه 708

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:708 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه مى‏فرمايد اگر زن از او بلل مشتبه خارج بشود يا شخص مريض بوده باشد از او بلل مشتبه خارج بشود اگر در خروج شهوت بشود و فطور حاصل بشود براى مريض يا بر مرئه، اين كفايت مى‏كند كه حكم كنيم آن بللى كه خارج است محكوم به منى است و شخص جنب مى‏شود. اين فرمايش را ايشان اين جور مى‏فرمايد. دليل اين مطلب چيست؟ امّا دليلش در مريض شما صحيحه على ابن جعفر را ديديد و در آن صحيحه على ابن جعفر امام (ع) سه وصف ذكر كرد بر آن منى. فرمود آنى كه از مكلّف خارج مى‏شود مع شهوتٍ خروج پيدا كند بشهوتٍ خروج پيدا كند و سست بشود آن شخص و فطر و دفع آن بلل را بپراند، آن يجب عليه الغسل. بايد غسل كند. در ذيلش فرمود كه اگر شهوتى نيست، و فطرتى نيست، او منى نيست. لا يجب عليه الغسل. اگر شهوتى نيست و فطرتى نيست، براى او غسل كردن واجب نيست. فرموده‏اند وقتى كه شهوت نشد، فطرت نشد، دفع هم نمى‏شود. ديگر او را نفرموده است. چون كه فطرت و شهوت كه نشد دفع هم نمى‏شود. اين مقتضاى اين روايت اين است كه در حكم بكون البلل خارج منياً اين سه وصف بايد در او بوده باشد در موارد اشتباه. اين سه وصف باشد و طريق است اينها بكونه منياً.
غايت الامر صحيحه‏اى كه ديروز خوانديم صحيحه عبد الله ابن يعفور مريض را استثنا فرمود امام (ع). فرمود آن شخص صحيح است كه اگر بللى كه از او خارج مى‏شود دفع نداشته باشد، نپراند او منى نيست. و امّا در شخص مريض اين پراندن منى معتبر نيست و اگر از او بللى خارج بشود كه دفع نداشته باشد نه باز آن منى است. حكم منى را دارد و جنب است. بايد غسل كند. قلت الرّجل يرى فى المنى و يجد الشّهوه و يستيقض و ينظر فلا يجد شيئاً ثمّ...بعد آن وقت فيخرج. قال ان كان مريضاً در اين صورت فاليغتسل و ان لم يكن مريضاً فلا شى‏ء عليه. قلت فما الفرق؟ قال لان الرّجل اذا كان صحيحاً جاء الماء بدفعةٍ قضيه و ان كان مريضاً لم يجع...همان سست مى‏آيد. در صحيحه زراره هم كه روايت 5 است در همين باب 8 از ابواب الجنابه محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن حماد ابن عيسى عن حريض عن زراره. چه قدر رواياتى دارد كلينى به اين سند در كافى. رواياتى است زياد. از اين حريض عن زراره. قال اذا كنت مريضاً فاصابتك شهوتٌ در اين صورت فانّه ربّما يكون هو الدافغ . آن بللى كه خارج مى‏شود ربّما منى مى‏شود. در اين صورت بايد لاكنّه...ضعيفاً ليست له قوّه لمكان مرضك. چون كه مريض هستى. در اين صورت لمكان مرضك يجيع ساعت بعد ساعت قليلاً قليله. در اين صورت فاغتسل غسل بكن. ربّما يكون منياً معنايش اين است كه بعضى اوقات اين جور مى‏شود. اين طريق مى‏شود. طريق وقتى كه انسان مريض شد شهوت داشت ولكن منى ولو ضعيفاً آمده است اين خود شهوت داشتن با فطور او بلا فطور كما سنذكر طريق است كه اين منى است...بلل مشتبه. اين روايت عصرهما فى الباب است كه در اين صفات طريقيت اعتبار شده است. طريقيت تعبدى. اين عصرهما فى الباب است. چون كه امام(ع) مى‏فرمايد فانّه ربّما يكون هو الدافغ . بدان جهت در ما نحن فيه اگر مريض بودى بايد غسل بكنى.
پس صحيحه على ابن جعفر مى‏گفت در حكم كردن به منى سه امر مى‏خواهد. همان دفع است و فطور است و شهوت.
اين صحيحه زراره و صحيحه عبد الله ابن يعفور انّ المريض كه در مريض دفع معتبر نيست. بدان جهت نتيجه اين مى‏شود كه اگر در مريض فطورى شد و شهوتى به شهوت خارج شد ولو دفع ندارد، او محكوم است بر اين كه منى است و شخص محكوم است به جنابه. اين دليل آن است كه صاحب عروه مى‏فرمايد. در زن معلوم است بر اين كه دفع نيست. او ديگر صحبت مرض و صحّت نمى‏خواهد. هر چه قدر هم چاق و چلّه باشد در منى او دفعى نيست. چون كه دفعى نيست آن دو تاى ديگر مى‏ماند كه اگر عن شهوتٍ خارج بشود انزال من شهوتٍ بشود و فطورى بشود حكم مى‏شود به جنابت. اين دليل فتواى صاحب عروه است. و آن كسانى كه سلكوا مسلك صاحب العروه را. ولكن ديروز عرض كرديم كه اساس اين حرف شرطيه اولى در صحيحه على ابن جعفر است و بيان كرديم كه جاى مناقشه است كه در آن صحيحه شرطيه اولى اصل بوده باشد. شايد مناقشه بشود كما اين كه بيان كرديم كه اصل شرطيه ثانيه است شايد. چون كه فا ندارد شرطيه ثانيه. شايد شرطيه ثانيه اصل است. امام(ع) مى‏فرمايد در شرطيه ثانيه اگر منى بوده باشد كه در او شهوتى نيست، و فطورى نيست، نه شهوت است، نه فطور است، او در ما نحن فيه منى حساب نمى‏شود در شرطيه ثانيه. مفهومش اين مى‏شود كه اگر شهوت شد و فطور شد، منى مى‏شود. بدان جهت در ما نحن فيه مفهوم او مى‏شود. آن وقت مى‏گفتيم كه چون كه دفع ذكر شده است در شرطيه اولى اين شاهد بر اين است كه اصل شرطيه اولى است. در شرطيه ثانيه دفع شرط نشده است...شرطيه اولى كه اگر مفهوم است او فرعه چرا ذكر شده است؟ در اصل كه ذكر نشده است. بدان جهت در ما نحن فيه اين صحيحه سليمان و زراره هم دلالت كردند كه دفع معتبر است در شخص صحيح. بايد دفع هم باشد. ولكن در ما نحن فيه اين اشكال باقى ماند كه اگر دفعى بشود، فطورى بشود و شهوتى بشود، او طريق تكوينى است. آن طريق، طريق تعبّدى نيست. عدمشان طريق تعبّدى است بر عدم المنى. بود آنها طريق تعبدى نيست. اگر انسان انزالى بكند كه دفعى دارد چه جور خودش هم من شهوتٍ خارج مى‏شود، خودش هم فطور افتاده كنار بعد از او، اين يقيناً است ديگر. اين جاى شك نيست كه. اين طريق تعبدى نيست. نبود اينها طريق تعبدى است كه ممكن است اينها نباشد ولكن منى بوده باشد كما اين كه مثالش را هم گفتيم. بدان جهت در ما نحن فيه كه هست طريق تعبدى قضيه شرطيه كانّ مفهوم ندارد. چون كه مى‏گويد اگر اينها هست منى است. چون كه تكويناً هست. در قضيه شرطيه اولى تعبّدى نيست كه در حكم به بلل مشتبه به منى بودن سه امر بايد شارع اعتبار كرده است. نه...اوصاف اعتبارى نيست. آنها اوصاف تكوينى شى‏ء است كه اگر موجود شد تكويناً منى است. انّما الكلام در تخلّف آن اوصاف است كه آن اوصاف ممكن است متخلّف بشود ولكن شى‏ء منى بشود. چون كه اوصاف عادى است. تعبّد در ناحيه نبود آن اوصاف است. وقتى كه در تعبّد در ناحيه اوصاف شد صحيحه عبد الله ابن ابى يعفور مى‏گويد اگر شخص، شخص صحيحى شد بلل از شهوتٍ خارج شد و دفع داشت، او منى است. و امّا اگر دفعى نداشت حكم به منى بودن نمى‏شود. يعنى در صورتى كه شخص صحيحى بشود، آن جا شهوت نباشد دفع نباشد منى نيست. امّا صحبت فطور نشده است در آن صحيحه. در صحيحه صحبت از فطور نبود. نه در حكم به منى و نه در حكم به عدم منى. فرمود شهوت بشود، دفع بشود، در شخص صحيح منى است. دفع نباشد غسل نكند. و امّا در شخص مريض اگر شهوت شد دفع هم نشد بايد غسل بكند. مقتضايش اين است كه صحبت فطور نيست. فطور را شارع اخذ نكرده است. بدان جهت فطور باشد يا نباشد على حدّ سوا است. در صحيحه زراره هم اين جور فرمود بر اين كه اگر مريض بودى فاصابتك شهوتٌ فانّه ربّما يكون دافغ . نفرمود كه ببين فطور مى‏آيد يا نمى‏آيد. فرمود ربّما دافغ مى‏شود. يعنى اگر مريض شدى با همان خروج به شهوت بايد غسل بكنى. صحيح بودى نه اين جور نيست. بايد دفع داشته باشد. بدان جهت بعضى‏ها فتوا داده‏اند كه در مريض يكفى الشّهوه. شهوت كافى است. احتياجى به ملاحظه فطور و عدم فطور نيست. چون كه آن كه طريق تعبّدى را بيان مى‏كند كه اين دو تا روايات قطعاً طريق تعبّدى را بيان مى‏كنند فانّه ربّما يكون طريق تعبّدى است، در طريق تعبّدى اين است كه اگر شهوت شد و هكذا دفع شد در صحيح همين جور است. دفع نشد نه. مريض باشد باز منى است. بايد غسل بكند. بدان جهت در ما نحن فيه فتوا دادند بر اين كه يكفى خروج الشّهوه در زن هم همين جور است. در روايات زن دوباره بحث خواهيم كرد. آنها بماند. دوباره بيان مى‏كنيم. در مريض گفتند يكفى الشّهوه. لزومى ندارد ملاحظه فطور و عدم فطور بشود. و توى ذهن مى‏رسد كه مقتضاى ادلّه هم همين است. چون كه صحيحه آن اشكال را دارد.
سؤال؟ در مريض هم مورد تعبّد است ربّما يكون دافغاً دفع ندارد بايد غسل كند با شهوت تنها. تعبّد مى‏كند. ربّما بللى از انسان خارج مى‏شود در حال شهوت ولكن آن شهوتى كه هست آن بلل كه خارج مى‏شود در خروج آن بلل شهوت نيست. مذى همين جور است. مذى ولو در حال شهوت خارج مى‏شود، ولكن در خروج او شهوتى نيست. در خروجش موجب لذّت بشود نيست. امّا به خلاف المنى اين را مى‏دانيد كه خروج او خودش موجب لذّت است. اين كه در روايات شهوت را علامت قرار داده‏اند يعنى انزال، انزالى بشود كه شهوت دارد. شهوت آور است. نه در حال شهوت از انسان بللى خارج شد دفع هم نداشته باشد مريض بشود او مى‏شود. نه. خروجش خروج التذاذى بشود. خروج اگر من شهوتٍ شد آن وقت دفع هم ندارد. چون كه مريض است سستى هم نياورده است. خودش سست است ديگر. بر مريض چه سستى بياورد. خودش از اول سست است. بدان جهت حكم مى‏شود بر اين كه اين جنب است و بايد غسل بكند. حكم هم تعبدى است. ممكن است در واقع منى نباشد. خروج وقتى كه خروج شهوتى شد، در آن صورت حكم مى‏شود كه او منى است و امّا المرئه در مرئه وطى اين كه يكفى در مرئه شهوت و فطور را گفتيم. ولكن جماعتى از فقها فرموده‏اند در مرئه طريق تعبّدى نيست. در مرئه يك طريق تعبدى داشته باشيم نيست. اگر مرئه فهميد، علم پيدا كرد كه ماء خارج من فرجش منى است، فعليه الغسل. كه دخول نشده است فرض كلام در آن جا. و امّا اگر نفهميد...بالوضو. چون كه اصل اين است كه منى خارج نشده است. صفاتى را شارع در زن اعتبار بكند طريقاً اين اينجور نيست. چرا؟ فرموده‏اند اين رواياتى كه وارد شده است درباره احتلام المرئه و جنابت المرئة بالانزال اين روايات در مقام اين هستند كه زن هم مثل مرد محتلم مى‏شود. زن هم مثل مرد بالانزال منى مى‏كند كه اگر انزال منى كرد غسل دارد. اين روايات در مقام بيان اين توهّم است كه در زن انزال منى نمى‏شود. اگر دخول به زن شد آن دخول كه شد او جنب مى‏شود. بايد غسل كند. و امّا اگر دخولى نشد هر چه بلا به سرش بيايد غسل ندارد. كما اين كه عدّه كثيرى از زن‏ها بلكه اكثرشان همين توهّم را دارند. اين روايات در مقام بيان اين است كه امام (ع) مى‏فرمايد اين جور نيست. اين اشتباه است. زن اگر خواب ديد انزال به شهوتٍ كرد او مثل مرد است كه انزال بشهوتٍ مى‏كند. يعنى او محكوم است به واسطه اين انزال شهوت يعنى انزال منى جنب هم مى‏شود.
در آن صحيحه‏اى كه ما تعبير به روايت معاوية ابن حكيم مى‏كنند گفتيم اين صحيحه است ظاهراً و معاوية ابن حكيم هم اشتباه است. معاويه وهب يا معاوية ابن عمار است به قرينه ساير روايات. اين غلط نسخه بوده است. چه جور شده است كه اين جور در آمده است. كه روايت 14 است در آن باب 7 كه عن جماعتٍ عن ابى محمد هارون ابن موسى عن احمد ابن سعيد و عن احمد ابن محمد ابن عبدون عن على ابن محمد ابن زبير عن على ابن حسن فضّال كه دو تا سند است. جميعاً نقل مى‏كنند عن احمد ابن حسين ابن عبد الكريم العودى يا عودى كه راوى كتاب حسن ابن محبوب است. عن الحسن ابن محبوب عن معاويه قال سمعت ابا عبد الله (ع) يقول اذا انّت المرئة و الامه من شهوتٍ وقتى كه مرئه و امه منى انداختند بشهوتٍ يعنى چون كه شهوت نباشد عادتاً نمى‏شود. جامعها الرّجل او لم يجامعها مرد او را وطى كند يا نكند فى نومٍ اين منى را بيندازد او فى...فانّ عليه الغسل. اين روايت در مقام بيان اين است كه زن كه منى انداخت حكمش، مثل حكم مرد است. بايد غسل بكند. جنب مى‏شود. و امّا اين كه شك كرد كه منى است يا نيست، منى مى‏اندازد. امّا نمى‏داند انداخت يا نينداخت بللى از او خارج شد آن جا شارع يك طريقى قرار بدهد، شارع طريقى قرار نداده است و منهنا جمعى از فقها گفته‏اند امّا المرئه فيعتبر علمها. علم مرئه معتبر است كه بايد بداند كه اين منى است. و الاّ صفتى براى او طريق تعبّدى نيست اگر علم نداشته باشد كه صاحب اين قبر آقاى بروجردى رضوان الله عليه در حاشيه عروه هم ايشان همين جور فرموده است كه اعتبار صفات طريقاً بر مرئه محل اشكال است. بدان جهت اين را فرموده‏اند. ولكن اين روايات دو دسته هستند. اين رواياتى كه در حق زن وارد است. يك دسته‏شان سنخ اين است كه گفتم. بدان جهت در ما نحن فيه اين روايات مال بلل مشتبه نيست. مال اين است كه زن هم محتلم مى‏شود. منى از زن كه خارج شد جنب مى‏شود. مثل مرد. يك دسته از روايات اين جور است كه نه علامت داده است، فرموده است آب اگر زن خارج شد خروجش من شهوتٍ شد كه التزاجى شد خروجش، او غسل دارد. اين محرز نشود كه منى است. ممكن است انسان احتمال بدهد كه نه رطوبات فرج است يا مذى‏هايى است كه جمع شده است. آنها خارج شد. اين كه در روايت دارد وقتى كه خرج من شهوتٍ او بايد غسل بكند، اين اطلاق دارد. اعم از اين كه بداند كه منى است. معلوم بشود كه منى است حقيقتاً يا مشكوك بشود. اين حكمش عبارت از غسل كردن است و سابقاً هم ما در اصول بحث كرده‏ايم. خطاب واحد هم متكفّل بشود، هم حكم نفسى را، هم حكم طريقى را عيبى ندارد. آنى كه نازل مى‏شود عن شهوتٍ منى بوده باشد وجوب الغسل حكم واقعى است. و امّا اگر محرز نشود يعنى در واقع منى نبوده باشد روى شهوت گفته‏ايم غسل واجب است و در واقع منى نباشد وجوب الاغتسال حكم ظاهرى است. حكم طريقى است. يعنى اگر جنب بوده باشد زن وقتى كه شهوت نازل شد، ماء از او خارج شد من شهوتٍ حكم منجّز است. مثل صحيحه اسماعيل ابن سعد.
در صحيحه اسماعيل ابن سعد كه روايت 2 در باب بود، عن عدّة من اصحابنا عن احمد ابن محمد عن اسماعيل ابن سعد اشعرى قال سألت رضا (ع) عن الرّجل يلمس فرج جاريته حتّى تنزل الماء جاريه ماء را نازل مى‏كند من غير عن يباشر بدون اين كه دخول بكند به او مرد يأبس بها بيده حتّى تنزل. قال اذا انزلت من شهوتٍ و عليه الغسل. اين بلل اگر عن شهوتٍ خارج شده است بايد غسل كند. اين اطلاق دارد. چه مقطوع بشود كه در خارج اين منى است يا اين كه نه محتمل باشد كه منى نيست. چيز ديگر است. انزال بكند من شهوتٍ بايد غسل بكند. بدان جهت در ما نحن فيه چون كه اين جور روايات داريم كه فرج منى نشده است. اذا انزلت من شهوتٍ بللى از او خارج بشود، مائى از او خارج بشود من شهوتٍ بايد غسل بكند. يعنى خروجش التذاذى باشد كما ذكرنا. او بايد غسل بكند. چه محرز بشود چه در واقع منى باشد، چه در واقع اتّفاقاً مايع ديگرى بوده باشد كه متكوّن بود در آن مجرا خارج شد اتّفاقاً. اين روايت دلالت مى‏كند بر اين كه اين حكم، حكم طريقى است و جمع ما بين حكم طريقى و نفسى عيبى ندارد. اين روايت جمع ما بين حكم نفسى را آن جايى كه منى واقعى است حكم نفسى است. و امّا آن جايى كه مجرّد خروج من شهوتٍ است حكم، حكم طريقى است. و اين محصورى ندارد كما اين كه جمع ما بين حكم مولوى و حكم ارشادى اشكالى ندارد. اينها مباحث اصوليه است در خطاب واحد ولو خلاف مسلك مثل مرحوم آخوند و من تبعش است. بدان جهت در ما نحن فيه اگر انسان نگويد كه اذا خرج الماء عن المرئة عن شهوتٍ ولو علم ندارد به منى بودنش بالوجدان احتمال بلل ديگر مى‏دهد، ولكن احتياط واجب اين است كه بايد غسل كند. اگر اين معنايى كه عرض كردم موجب احتياط در مقام نشود، موجب احتياط مى‏شود كما ذكرنا. ثمّ اين حكمى كه در مقام ذكر مى‏شود، مى‏دانيد شبهه موضوعيه است. اگر منى باشد كه جنب مى‏شود. مرد باشد يا زن باشد. مريض باشد يا صحيح باشد. اوصاف داشته باشد يا نداشته باشد. سابقاً گفتيم. انّما الكلام در بلل مشتبه شبهه موضوعى است كه نمى‏دانيم در خارج اين بلل خارج منى است يا نه. منتهى گفتيم شارع يك طرقى اعتبار كرده است. طرق تعبّدى. اوصاف را اعتبار كرده است اينها را طريقاً. اين سه تا وصف را اعتبار كرده است طريقاً يا دو تا را اعتبار كرده است طريقاً به آن بيانى كه گذشت. بدان جهت وقتى كه همين جور شد حكم ساير شبهات موضوعيه در مقام جارى است. خوب انسان پا شده است و احتمال مى‏دهد كه محتلم شده است. نگاه بكند ببيند بلل خارج شده است از او يا نه. احتمال مى‏دهد كه خواب ديد ولكن به آن درجه نرسيد كه در خارج چيزى پيدا بشود و چيزى بيايد. فحص لازم نيست. يا نه يقيناً چيزى آمد. نمى‏دانم بر اين كه نگاه بكنم ببينم...دارد. لباسم را خيلى آمده پايين همين جور رد شده كه معلوم بشود...دارد يا اين كه نه يك چيز مختصرى است كه همان جا خشك شده است و هيچ...ندارد...نداشت كه منى باشد. اين فحص‏ها وجوبى ندارد. چون كه در شبهات موضوعيه نه عند التّمكن از علم تفصيلى فحص لازم است كه علم پيدا كند نه عند التّمكن از وصول لا طريق المعتبر فحص از آن طريق معتبر لازم است. هيچ كدام از اينها لازم نيست. بدان جهت عكس عمل اين است كه يك وقتى كه ما خوابيديم جنب نبوديم. الان نمى‏دانم جنب شده‏ام يا نه، استسحاب مى‏كند عدم جنابت را. جنب نشده‏ام. و خواهيم گفت. يعنى گفتيم ديگر. تمام شد. بگوييم تكرار مى‏شود كه سابقاً گفتيم هر كسى كه محدث بوده باشد و جنب نباشد، وظيفه او وضو گرفتن بر صلاة است. اذا قمت من الصّلاة فاغسلوا وجوهكم در ذيل كه مى‏فرمايد فان كنتم جنباً فالطّهروا، يعنى آن اذا قمت جنب نباشيد چون كه جنب بايد غسل كند. آن وقت صورت با بشورى.
بدان جهت اين شخص پا شده است به نماز، خودش هم از خواب پا شده است. يا از بول پا شده است بر صلاة. نمى‏داند جنب هست يا نه، استسحاب مى‏گويد جنب نيستى. وظيفه چه مى‏شود؟ وضو گرفتن مى‏شود. بله اگر اين شخص، شخصى بوده باشد كه قبل از خروج اين بلل وضو داشت كه جنب هم نبود و وضو هم گرفته بود اتفاقاً اين بلل خارج شد. اين بلل اگر امرش داير بشود ما بين بلل طاهر كه مذى باشد، مى‏گوييم نه وضويت باقى است. برو نمازت را بخوان. غسل هم نيست براى تو. استسحاب بقاء طهارت را مى‏كنيم وضو را و عدم انتقاضش را. كه اصل اين است كه منى خارج نشده است و وضو باقى است. چون كه خروج منى وضو را نقض مى‏كند. وقتى كه وضو گرفتيم و شارع گفت منى خارج نشده معنايش اين است كه...تعبد به وضو است و صلاة را مى‏تواند اتيان بكند. شرطش موجود است. و امّا نه بللى اگر خارج شد مى‏دانم بلل طاهر نيست. مى‏دانم بلل طاهر نيست. مردد است بين البول و المنى. مى‏دانم مذى نيست. يا بول است يا منى. اين جا حضرات فقها كه معروف و مشهور ما بين علماء عصر ما بلكه متقدمين بر آنها در عصرى تفصيل مى‏دادند كه در رساله‏هاى عمليه هم هست. مى‏گفتيم اگر اين شخص كه بلل مشتبه خارج شده است مردداً بين البول و المنى اگر اين شخص متطهّر از حدثين بود يعنى وضو داشت اين خارج شد، بايد جمع كند ما بين الوضو و الغسل. و امّا اگر قبل از خروج بلل خودش محدث بالاصغر بود، خودش خوابيده بود يا بول كرده بود، بعد از او بللى خارج شد. مى‏داند يا بول است يا منى. در اين صورت كفايت مى‏شود وضو. غسل لازم نيست. چون كه استسحاب مى‏كند محدث است بالاصغر يقيناً، و استسحاب مى‏گويد جنب نيستى و وظيفه او عبارت از وضو گرفتن است و امّا اگر متطهّر بوده باشد، آن جا علم اجمالى دارد كه يا وضو واجب است، يا غسل، علم اجمالى‏اش منحل نمى‏شود به استسحاب عدم الجنابه چون كه استسحاب عدم الجنابه معارض است به استسحاب عدم خروج البول. در جايى كه اول بول كرده بود يا خوابيده بود استسحاب عدم خروج البول آن جا اثر نداشت. چون كه يقيناً آنى كه ناقض حدث اصغر است طهارت وضويى است موجود شده است. يا الان يا قبل. از قبل قطعاً موجود شده است. نقض به او حاصل مى‏شود. استسحاب عدم خروج جنابت منى معارض نداشت آن جا. آن جايى كه فرض كنيد محدث بالاصغر بود اين بلل مردد خارج شد استسحاب عدم جنابت معارض ندارد. و امّا متطهر از حدثين بود. هم وضو داشت و جنب هم نبود وضو گرفته بود بلل بعد خارج شد، استسحاب عدم الجنابه عدم خروج منى معارض است با استسحاب عدم خروج البول و وظيفه‏اش اين است كه جمع كند ما بين الغسل و الوضو. فتواى مشهور نمى‏دانم روى اين حرف بود و اين حرف را سابقاً در بحث وضو مقدارى‏اش را بحث كرديم. مقدار ديگرش اين است كه اين تفصيل در نظر قاصر ما تمام نيست. در هر دو فرع اكتفا به وضو مى‏شود. وقتى كه بلل خارج شد مردداً بين البول و المنى اين بايد وضو بگيرد. فرقى نمى‏كند وضو داشته باشد بلل خارج بشود باز دوباره بايد وضو بگيرد. غسل لازم نيست. يا اين كه نه وضو نداشت، بول هم كرده بود اين بلل خارج شد. فرقى ما بين اين صورتين نيست. كه انشاء الله مى‏آيد و بحث هم مى‏كنيم كه چرا اين جور مى‏گوييم. و مخالفت با مردم مى‏كنيم. با آن فقهاى عظيم الشأن مخالفت مى‏كنيم نظر قاصر ما را خواهيم گفت كه چرا مخالفت مى‏كنيم. بدان جهت در ما نحن فيه شبهه، شبهه موضوعيه است. در شبهه موضوعيه فحص لازم نيست. هذا كلّه فى الموجب الاول از جنابت كه انزال منى بود.
و امّا جنابت يك موجب ثانى دارد. آن موجب ثانى جماع است. بين اصحاب ما متّفقٌ عليه است كه اگر مرد جماع كند با زن در فرجش يعنى در قبلش جماع بكند ولو انزالى نشده باشد هم مرد و هم زن هر دو جنب مى‏شوند ولو انزالى نشده باشد و همين جور هم هست كانّ متفقٌ عليه ما بين اصحاب است كه آن جماع...شده است به...حشفه. يعنى آن قدرى ادخال بكند كه حشفه پيدا نشود. تو برود حشفه. اين...حشفه دخول به او تحديد شده است. اين معنا خلاف ما بين اصحاب ما نيست. ولكن در بين آنى كه موجب مى‏شود در مقام بحث مى‏كنيم اين است كه در رواياتى كه وارد است، بعضى‏ها گفته‏اند در مقابل اين روايات روايات ديگرى است كه آن‏ها با اين تحديدى كه مشهور دخول را كرده‏اند و با اين حرف كه ملتزم شده‏اند علما دخول موجب جنابت است ولو انزال نبوده باشد با او منافات دارد. اولاً آن رواياتى كه دلالت مى‏كند بر اين معنا ذكر كنم. يكى از اينها در باب 6 از ابواب الجنابت صحيحه بزنتى است. محمد ابن اسماعيل چون كه احمد ابن محمد ابن عيسى از محمد ابن اسماعيل كه نقل مى‏كند اين محمد ابن اسماعيل...است صاحب وسائل مى‏گويد يعنى ابن بزى. اين يعنى از صاحب وسائل است. قال سألت الرّضا(ع) عن الرّجل يجامع المرئة قريباً من الفرج. مردى مجامعت مى‏كند با زن در نزديكى‏هاى فرجش فلا ينزلان. نه مرد و نه زن هيچ كدام انزال نمى‏كنند...يجب عليه الغسل. قال اذا...وقتى كه نزديك‏تر شدند...پيدا كرد فقد وجب الغسل. غسل واجب مى‏شود. قلت...هو...حشفه؟ قال نعم. امام (ع) فرمود كه...است. روايات متعدد است. روى غرضى مى‏خوانم صحيحه زراره را. روايت 5 است. در همين باب 6.
محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد عن حماد، حماد ابن عيسى است. عن...ابن عبد الله حسين ابن سعيد از حمادى كه نقل مى‏كند حماد ابن عيسى است عن...ابن عبد الله...ابن عبد الله شخص جليل است عن زراره عن ابى جعفرٍ (ع) قال جمع عمر ابن...اصحاب النّبى (ص) در آن خلافتش فقال به آن اصحاب النّبى ما تقولون به الرّجل...اهله و يخالطها مردى به زنش مى‏آيد با او مخالفه مى‏كند. يعنى دخول مى‏كند و لا ينزل انزال نمى‏كند. عليه الغسل؟ غسل است بدون انزال؟ بله در اين صورت فقال در ما نحن فيه فقالت الانصار. انصار كه آن جا جمع شده بودند فتوا دادند كه الماء من الماء. كه انسان كه آب بايد استعمال كند در غسل كردن بايد آب از او خارج بشود. و الاّ اگر آب اكبر از او خارج نشود غسلى نيست. و قال المهاجرون...فقد وجب عليه الغسل...شد بايد غسل بشود. قال عمر لعلىٍ(ع) ما تقول يا ابا الحسن؟ فقال علىٌ اين ما بين عامه و خاصّه خلافى نيست. اگر زن دو تا اجنبى مع العلم و الامر با همديگر مجامعت بكنند ولو مجامعت به مقدار ادخال حشفه بوده باشد. در آن صورت اگر آن زانى محسن بوده باشد رجم مى‏شود. غير محسن باشد حد مى‏شود، اين ما بين عامه هم متفقٌ عليه است و هكذا اگر صحبت زنا هم نيست كسى زن گرفته است تازه بسم الله الرّحمان الرحيم. شب زفاف نتوانست كارى بكند الاّ اين مقدار. فقد وجب المهر. مهر واجب شد. يعنى ديگر مهر طلاق بدهد نصف نمى‏شود. مستقل شد. مولانا امير المومنين فرمود اتوجبون عليه الحد و الرجم. حد و رجم را واجب مى‏كنيم ولو توجبون عليه...من الماء يك مشت ماء را...غسل به...من الماء مى‏شود...آب را براى او واجب نمى‏كنيم،...روى مسلك خودشان كه اين جوابى كه ايشان فرمود. روى مسلك عامّه. اذا...فقد وجب عليه الغسل فقال عمر القول لا قال المهاجرون...الانصار. مى‏گويند آنى كه انصار فرموده بودند كه غسل نيست و مهاجرين فرموده بودند كه سغل است، آن شخص نگفتند كه آنى كه على فرمود او را بگيريد.گفت...الانصار چيزى كه هست قال القول ما قال المهاجرون...ما قال الانصار. چون كه على ابن ابيطالب اين حرف را تصديق كرد. و موجب تصديق شد. نگفت بر اين كه قول علىٍ را اخذ كنيد. گفت قول مهاجرين را اخذ كنيد...ما قالت الانصار. اين مقدار را حاضر نشد. اين رواياتى است كه دلالت به اين معنا مى‏كند. در مقابل اين بعضى رواياتى است كه گفته‏اند اين بعضى روايات منافات با اين حرف دارد. يكى‏اش را مى‏خوانم. يكى از آن رواياتى كه در ما نحن فيه گفته شده است منافات با اين حرف دارد، آن اين است كه روايتى است كه نقل كرده است ابن ادريس در كتاب سرائر از نوادر محمد ابن على ابن محبوب. روايت 9 است در اين باب 6. عن كتاب نوادر مصنّف كه ابن ادريس است تأليف محمد ابن على ابن محبوب عن محمد ابن عبد الحميد اين محمد ابن على ابن محبوب نقل كرده است از محمد ابن عبد الحميد. آن عبد الحميد طاعى كه امام در حقّش فرمود ان كان مثل...عبد الحميد فلا بعث آن عبد الحميد. اين محمد پسر او است. اين محمد ابن عبد الحميد نقل مى‏كند از محمد ابن عمر ابن يزيد. عمر ابن يزيد پسرى داشت كه اسمش محمد است. از او نقل مى‏كند، محمد ابن عمر ابن يزيد هم از محمد ابن اضافر قال سألت ابا عبد الله (ع) متى يجب على الرجل و المرئه على الغسل. قال يجب على مع الغسل حين يدخله. آن وقتى كه ادخال كند. و اذا...و يغسلان فرجهمان وقتى كه فقط...ملاقات كرده‏اند آن فرجشان را مى‏شورند. چون كه آلوده شده است اگر انزال كرده‏اند و الاّ غسل كه از سر تا پا بشورند، او در صورتى است كه ادخال صورت گرفته است. بعضى‏ها مناقشه فرموده‏اند كه اين روايت من حيث السّند مقطوعه است. يعنى سند ابن ادريس به نوادر محمد ابن على ابن محبوب چون كه بر ما معلوم نيست، نمى‏توانيم به اين روايت اعتنا كنيم. روايت اصلاً مقطوعه است. اين فرمايش درست نيست. چون كه ابن ادريس در سرائر اگر نگاه بفرماييد نوشته است روايتى را كه از نوادر محمد ابن على ابن محبوب نقل مى‏كنم، اين روايات را از نوادرى نقل مى‏كنم كه به خطّ شيخ الطّائفه است. نسخه‏اى كه پيش ابن ادريس بود خطّ شيخ الطّائفه بود. كانّ ابن ادريس از شيخ الطّائفه نقل مى‏كند. شهادت مى‏دهد خطّ شيخ الطّائفه است و شيخ الطّائفه هم به كتاب محمد ابن على ابن محبوب...معروفى دارد. اين اشكال ندارد. امّا چه جهتش اشكال دارد اين روايت انشاء الله فردا.