جلسه 709

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:709 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه فرمود آن وقتى شخص بالانزال و خروج المنى جنب مى‏شود كه منى به خارج بيايد. و مجرّد حركت منى از موضعش و لم يخرج موجب جنابت نمى‏شود. و قد ذكرنا ذالك.
بعد مى‏فرمايد كه بايد منى آن كسى كه اين منى از او خارج شده است منى مال خودش بوده باشد. و الاّ اگر منى مال خودش نبوده باشد لا يكون جنباً. و اين هم عرض كرديم دلالت مى‏كند به اين معنا صحيحه سليمان ابن خالد كه امام (ع) فرمود آن زنى كه از فرجش خارج مى‏شود منى، فرمود بر زن غسل واجب نيست. چون كه منى مال رجل است. مال خودش نيست. منتهى به حسب حكم ظاهرى گفتيم كه حصر به حسب حكم ظاهرى است. چون كه نمى‏داند بر اين كه منى مال خودش هست. بدان جهت اصل اين است كه منى مال خودش نيست. منى خودش نيست. بدان جهت در ما نحن فيه اين اصل جارى است و مقتضايش هم همين است كه برايش چيزى نبوده باشد.
بعد ايشان متعرض مى‏شود به مطلبى كه جماعتى از فقهاى ما ذكر كرده‏اند و آنى كه جمعى از فقهاى ما ذكر كرده‏اند اين است اگر از شخصى بللى خارج شد و احتمال داد كه اين بلل منى بوده باشد يا غير المنى بوده باشد كالمذى مثلاً. اين جور گفته‏اند اين جمعى از فقها. كه اگر در اين خروج بلل صفات منى بوده باشد، يعنى موقع خروج عن شهوتٍ خارج بشود و براى انسان فطورى بياورد، و به دفع خارج بشود، آن منى است. اگر يكى از اين اوصاف ثلاثه در بين نبوده باشد، ولو دو تاى ديگر بوده باشد در بين اگر يكى از اينها نبوده باشد اين محكوم به منى بودن نيست. براى اين شخص فقط وضو واجب است. عين عبارت عروه هم همين جور است كه در بلل خارج از رجل اگر آن بلل اين صفات را كه گفتيم شهوت و فطور و دفع داشته باشد منى است و اگر اين اوصاف تخلّف كرد ولو يكى، اين منى نيست. عند عدم العلم است. فرض كلام در صورتى است كه انسان نمى‏داند اين بلل چيست. و الاّ بداند اين طريق در صورت عمل وجدانى است. طريق نمى‏شود. طريق آن جايى است كه بلل، بلل مشتبه باشد، اين اوصاف را داشته باشد منى است. و الاّ اگر يكى از اين اوصاف هم در بين نبوده باشد محكوم است به اين كه منى نيست. اصل نمى‏خواهد. خود فقد الاوصاف طريق است بر اين كه ولو يكى كه اين منى نيست. بدان جهت ايشان ذكر مى‏فرمايد. اين را جمعى از اصحاب ما ذكر كرده‏اند. آن وقت ايشان مى‏فرمايد اين هم در جايى است كه مردى كه از او خارج مى‏شود اين بلل، مرد صحيح بوده باشد. يعنى مريض نبوده باشد. امّا المريض خواهيم گفت. شخص صحيح گردن كلفتى بللى از او خارج شد اين سه صفت را دارد منى است والاّ فلا.
خوب دليل اين مطلب چيست؟ عمده دليلى كه در مقام ذكر كرده‏اند اين جمع يا همه‏شان يا بعضشان، عمده دليل دو تا روايت است. يكى از آن روايات همان صحيحه على ابن جعفر بود كه در صحيحه على ابن جعفر امام(ع) سابقاً اين جور فرمود به حسب نقل سابقى كه در باب 8 از ابواب الجنابه بود. محمد ابن الحسن باسناده عن على ابن جعفر عن اخيه موسى ابن جعفر سند شيخ الطّائفه به كتاب على ابن جعفر صحيح است. از برادرش موسى ابن جعفر سلام الله عليه نقل مى‏كند. قال سألته عن الرّجل يلعب مع المرئه و يقبّلها فيخرج منه المنى. يعنى از مرد منى خارج مى‏شود. فما
عليه؟ چه تكليفى دارد؟ سابقاً گفتيم كه يخرج منه المنى يعنى يخرج منه بلل مشتبه. به اعتقاد خودش منى است. فرمود اذا جاعت الشّهوه و دفعه و فطر الخروج به دفع خارج بشود و سست بشود لخروجه فعليه الغسل. جنب است و ان كان انّما هو شى‏ءٌ لم يجد له فطرتٌ و لا شهوتٌ فلا بعث. اگر اين اوصافى را كه گفتيم نداشته باشد، بعثى نيست به خروجش. تكليف نمى‏آيد. اين روايت استدلال به اين روايت مبنى است بر آن حرفى كه سابقاً گفتيم در ما نحن فيه اين فيخرج منه المنى به اعتقاد سائل ذكر شده است فيخرج منه المنى. نه اين كه منى را امام(ع) تنبيه مى‏كند. منى كه با شهوت و اينها خارج شد. اين جور سستى آورد غسل دارد. امّا منى كه در مجرا مانده بود آن آمد بيرون كه نه سستى دارد، نه فطور دارد، نه شهوت دارد، آن غسل ندارد. اين نيست مراد. چون كه روايات استبراء خروج منى قبل الاستبراء دليل بر اين است كه منى تنبيه ندارد. بدان جهت اطلاق منى به واسطه اعتقاد اين شخص بود خيال مى‏كرد هر چيزى كه بول نبوده باشد، او منى مى‏شود.
بدان جهت در آن صحيحه عبد الله ابن سنان هم كه دارد ثلاثٌ يخرجن من الاحليل المنىّ و الوذى و المذى، سابقاً گفتيم بول را نگفت سرّش اين است. اين روايت در مقام ردع اعتقاد بعض النّاس وارد شده است كه اگر بول نشد منى است. بايد انسان غسل كند. نه امام مى‏فرمايد غير از بول ثلاثٌ يخرجن من الاحليل. سه چيز ديگر خارج مى‏شود. بدان جهت منى يكى از آن سه چيز است. بدان جهت در ما نحن فيه امام مى‏فرمايد اگر اين اوصاف را داشت طريق است به احراز المنى و امّا اگر اين اوصاف را نداشت، نه آن طريق است بر اين كه اين منى نيست. عرض مى‏كنم به اين روايات استدلال كرده‏اند. يكى اين روايت است. دو تا عمده است. ولكن در اين استدلال به اين روايت به اين كه شارع طريق قرار داده است اوصاف را فرض كنيد بر منى بودن آن بللى كه خارج مى‏شود مثل اوصاف را طريق قرار دادن بر زنى كه دم از او خارج مى‏شود كه اين دم، دم حيض است يا دم استحاضه است، اين جور طريق قرار دادن و اين را از اين استفاده كردن دو تا اشكال دارد.
اشكال اولى‏اش عبارت از اين است كه در اين روايت طريق، طريق تعبدى نيست. انسان اگر چيزى از او خارج بشود با شهوت، خودش هم با درد، خودش هم بيفتد و سست بشود و بعد از آن بيفتد، آن يقيناً منى است. اين جاى شك نيست. هر كسى كه اين حالت را پيدا كند يقين پيدا مى‏كند كه اين منى است. اين طريق تعبّدى نيست. اين آثار تكوينيه خروج منى است كه انسان در حال شهوت مى‏شود. و خروج او به نحو دفع مى‏شود از شخص سالم و خودش هم براى شخص فطور مى‏آورد. اين آثار تكوينيه خروج منى است. اينها را اگر احراز بكند مى‏داند منى است. امّا چيزى خارج شد در موردى كه روايت فرض كرده است. روايت فرض كرده است ان الرّجل هر دو سرحال هستند. ان الرّجل يلعب مع المرئه و يقبّلها اين ور و آن ورش مى‏كند و يخرج منه المنى. اين مردى كه اين كار را مى‏كند خوب اگر اين سه وصف داشت يقيناً انزال است ديگر. اگر اين اوصاف را ندارد او تكويناً منى نيست. نه اين كه تعبّد شده است كه منى نيست. او تكويناً منى نيست. و الاّ اگر منى بود اين اوصاف را دارد از اين شخصى كه در روايت فرض شده است. بدان جهت در ما نحن فيه كه هست در ما نحن فيه ولو سابقاً گفتيم ربّما خروج منى اوصاف ندارد مثل شخصى كه فرض كنيد استبرا نكرده يك چيزى در مخرج مانده است يا غير او از آن اشخاصى كه خواهيم گفت. ولكن اين كه در اين روايت فرض كرده است، اگر اين اوصاف را دارد يقيناً منى است. طريق تكوينى است. اين روايت طريق تكوينى را بيان مى‏كند كه سائل اشتباه نكند و بر او مشتبه نشود كه هر چيزى كه از مرد خارج شد عند الملاعبه و اينها همه‏اش منى است. بول كه نيست. غير از بول فرض شده است هر چه خارج بشود منى است. اين توهّم را از ذهنش بردارد. نه اين جور نيست. منى يك خصوصياتى دارد تكوينياً. آنها بود منى مى‏شود. و الاّ اگر آن خصوصيات در بين بود منى نمى‏شود.
سؤال؟ آن شبهه حكميه مى‏شود كه سائل منى را نمى‏فهمد.
سؤال؟ عرض مى‏كنم بر اين كه چون كه سائل بر او مشتبه شده است خود منى را خيال مى‏كند كه همه بلل‏ها منى است، امام (ع) براى ردع اين توهّم كه همه بلل‏ها منى نيست فيخرجها منه المنى بود. فرض كرده بود منى خارج شد سائل. براى اين كه امام (ع) دفع كند اين وهم را و بفرمايد كه همه چيز كه خارج مى‏شود عند الشّهوه منى نيست، اين را فرموده است كه اگر اينها شد منى است. اينها نشد منى نيست. اين تكوينى است. طريق تعبّدى نيست به خلاف بحث اوصاف حيض كه آنها را طريق قرار داده است. ممكن است زن روز اول با اوصاف حيض ديده است ولكن فردايش قطع شد. ولكن اگر مع الاوصاف باشد بايد آثار حيض را بار كند. بدان جهت آثار حيض بار مى‏شود. فردا اگر قطع شد سه روز مستمر نشد معلوم مى‏شود حيض نبود. طريق مصادف با واقع نبود. آن جا جعل طريق ممكن است. ولكن در ما نحن فيه جعل طريق نمى‏شود. اين اوصاف است منى است. نيست قطعاً منى نيست. اين جا طريق نيست كه. طريق تعبدى.
سؤال؟ عرض مى‏كنم بر اين كه مفروض اين است كه سه تا اوصاف نبوده باشد هيچ كدام اين معلوم مى‏شود منى نيست كه فرض اين است كه هر سه تايش مفقود است كه در روايت فرض شده است، اين قطعاً منى نيست. پس اين روايت دلالت نمى‏كند. امّا جواب از اين شبهه كه شبهه اولى است. جواب ظاهر است. اين شبهه، شبهه ضعيفى است. والوجه فى ذالك اين است اين بود اين اوصافى كه هست، بود اين اوصاف ولو محرز است تمام الاوصاف، بود تمام الاوصاف ولو محرز است بر اين كه بللى كه خارج شده است منى است. اين محرز تكوينى است كه منى است. چون كه به غير منى با اين سه تا وصف خارج نمى‏شود از انسان. و امّا عدم خروج اين اوصاف ولو از شخصى كه سر حال است و در حال شهوت است، عدم بود اين اوصاف دليل نمى‏شود كه خارج منى نيست. مثل اين كه شخص گردن كلفتى است. با زنش اين ور و آن ور مى‏رفت. نمى‏خواست هم محتلم بشود و انزال كند. مى‏خواست نماز بخواند يا يك كارى داشت مى‏خواست برود آن جا. همين كه آن حالت مى‏خواست منى حركت بكند مى‏زد خودش را عقب. كه انزال نشود. مع ذالك اين شخص وقتى كه رها شد و رفت يك قطره بللى خارج شد بعد از اينها. فطور نيامده است. خودش گردن كلفت بود اگر همه‏اش هم مى‏آمد فطور حاصل نمى‏شد. خودش هم كه دفع نيست. يك قطره‏اى آمده است. خودش هم شهوت به اين معنا بود. شهوت به آن معنا كه حين الانزال مى‏شود او نيست. ولكن مقام، مقام ملاعبه بود. مقام حين شهوترانى بود. اين نمى‏داند اين منى است يا منى نيست. خوب در ما نحن فيه امام مى‏فرمايد كه منى نيست. چون كه اين اوصاف ثلاثه را ندارد. ولكن فى علم الله محتمل است منى باشد. چون كه منى حركت كرده است به مجرا چون كه اين خودش را عقب كشيد، دفع حاصل نشد ولكن چون كه حركت خيلى كرده بود، يك قطره از او فطوراً در مجرا ماند موقع برگشتن، آن يك قطره خارج شده است. اين فى علم الله ممكن است. اين امرى است كه همه مى‏تواند امر وجدانى است. مى‏تواند تصريح كند كه مطلب همين جور است. اگر بود اين اوصاف اماره بوده باشد فرض كنيد يعنى اماره تكوينى بوده باشد، نبود اوصاف اماره تكوينى نيست.
بدان جهت اگر در ما نحن فيه اين اشكال بود جوابش را مى‏گفتيم. شارع در بود آن اوصاف تعبّدى به منيّت ندارد. چون كه منى تكوينى است. و امّا در فقد اوصاف فقد اوصاف را يعنى فقد ماء اوصاف را طريق قرار داده است به عدم منيّت. چه جور كه استبرا را طريق قرار داده است كه استبرا بالخطرات را بلل خارج بول نيست، اين جا هم فقد اوصاف را طريق قرار داده است بر اين كه بلل خارج منى نيست. مع ذالك محتمل است در واقع منى باشد. بدان جهت اين اشكال اول، اشكال درستى نيست. عمده اشكال ثانى است. در اشكال ثانى اين است كه در شرطيه ثانيه فقد تمام اوصاف فرض نشده است كه عبارت عروه اين بود. عبارت اين جماعت اين بود كه تمام اوصاف مفقود بشوند يا همه موجود بشوند ولكن يكى مفقود بشود، باز حكم مى‏شود بر اين كه اين منى نيست. فقد كلّ واحدٍ من الاوصاف را كه اوصاف ثلاثه همه‏اش مفقود است. مشهور و جماعت او را طريق قرار داده‏اند. ولكن در روايت فقد كلّ الاوصاف طريق قرار داده نشده است. آنى كه طريق قرار داده شده است، اين است كه و ان كان انّما هو شى‏ءٌ لم يجد له فطره و لا شهوه. نه فطرت دارد و نه شهوت. امّا اگر شهوت نداشته باشد فطرت باشد، يا فطرت نباشد شهوت بوده باشد در خروج اين. اين روايت نمى‏گويد اين منى نيست. روايت مى‏گويد وقتى كه منى نشد، فطرت نشد، شهوت نشد و دفع مثلاً نشد، در صورتى كه اين سه تا نشد منى نيست. يكى هم نشد باز منى نيست. ولكن اين معنا كلام مشهور است. ولكن اين روايت اين را نمى‏گويد. اين روايت مى‏گويد كه اگر فطرت باشد منى است. شهوت تنها باشد آنها نباشد منى است. مدلول اين روايت اين است. اين را به عبارت علمى عرض كنم. اگر شرطيه اولى كه امام(ع) در اين روايت فرمود اذا جاعت الشّهوه و دفع و فطر لخروجه فعليه الغسل ان واو، واو الجمع است. به معناى... است كه اذا جاء الشّهوه و دفع و فطره همه اينها بودند. يعنى همه با هم بودند. اينها اگر بودند منى است. مفهوم اينها اين است كه اگر اينها معاً با هم نبودند، منى نيست. كه فتوا المشهور است كه اگر اين سه تا نشد ولو يكى‏اش نيست. دو تايش است. منى نيست. اين فتوا المشهور است. اشكال اين است كه از اين روايت اين معنا استفاده نمى‏شود. چرا؟ چون كه اگر در اين روايت اين جمله ثانيه كه فرموده است و ان كان اگر فان كان بود فاء تفريع داشت، مى‏گفتيم فان كان انّما و هو شى‏ءٌ مفهوم آن شرطيه را بيان مى‏كند. شرطيه اين بود كه اين سه تا شدن منى است. مفهومش اين است كه سه تا نشد، منى نيست. اين سه تا نشدن اقسامى دارد.
يكى اين مى‏شود كه يكى هست آن ديگرى نيست. مى‏گفتيم مفهوم اين را مى‏گويد. مفهوم اين است. اين فان كان بعضى مفهوم را مى‏گويد. ولكن در ما نحن فيه اين كه گفته مى‏شود و ان كان انّما هو شى‏ءٌ لم يجد فا ندارد. ممكن است جمله شرطيه اصل همين دومى بوده باشد. نه اولى. اولى اين است كه سه تا بودن منى است. مفهومش اين است كه سه تا نشدن منى نيست. فان كان بود دومى، معين بود كه جمله شرطيه اصليه كه ذات مفهوم است، همان جمله اولى است. در ذيل كه گفته است فان كان انّما هو شى‏ءٌ لم يجد له شهوتٌ و لا فطرةٌ فلا بعث اين بعضى مفهوم او را مى‏گويد. اين هم متعارف است بعضى مفهوم را بعد تصريح كند. ولكن جمله شرطيه ثانيه فا ندارد. واو است. و ان كان انّما هو شى‏ءٌ. ممكن است جمله شرطيه اصليه دومى باشد. يعنى بلل خارجى اگر شيئى است كه در او شهوتى است يا فطرتى است، بلل خارجى جورى است كه در او شهوتى نيست. و لا فطرتى هم نيست. اين اگر بوده باشد نه شهوتى هست، نه فطرتى است، نه هم دفعى هست. او را هم بگوييد، آن منى نيست. مفهومش اين مى‏شود كه اگر در بلل خارج يكى از اينها شد، منى است. ان لم يكن فيه شى‏ءٌ من الشّهوة و الفطرة و الدفع فليس بمنىٍّ. مفهومش چه مى‏شود؟ يعنى ان كان فيه شى‏ءٌ من الفطرة و الشّهوة و الدفع فهو منىٌّ. آن وقت اين مى‏شود كه مفهوم قضيه شرطيه اين مى‏شود كه يكى از اين اوصاف كافى است در جنابت. مشهور مى‏خواستند استفاده كنند از اين روايت كه سه وصف جمع شد، منى است. سه وصف اگر جمع نشدند ولو دو تايش هست يكى‏اش نيست، منى نيست. مشهور اين را گفته‏اند. اين معنا از اين صحيحه على ابن جعفر استفاده نمى‏شود. سرّش اين است كه در جمله شرطيه دو تا جمله شرطيه است در اين روايت. ان جاعت بشهوةٍ و دفع و فطر لخروج عليه الغسل. فان كان شى‏ءٌ شهوتى نيست، فطرتى نيست، آن يكى نيست، فليس عليه الغسل. دو تا جمله شرطيه است. اين جمله شرطيه اصليه كدام است كه مفهوم او معتبر بشود. اگر جمله شرطيه ثانيه فا داشت مى‏گفتيم جمله شرطيه اولى اصل است. اين است كه بايد اين سه تا بايد جمع بشود. آن وقت جنب است. غسل دارد. سه تا جمع نشدند ولو يكى نشد، غسل ندارد. جنب نيست. چون كه فان كان تفريع است. جمله شرطيه دومى. منتهى جمله شرطيه دومى اين جور كه گفته شده است بعضى فروض را گفته است نه تمام فروض مفهوم را. ولكن در اين روايت واو است. و ان كان شهوتى نيست، فطرتى نيست، آن فرض بفرماييد غسل آن وقت نمى‏شود، ممكن است جمله شرطيه ذات مفهوم كه اصل دارد، دومى بشود. و آن وقت مفهومش اين مى‏شود كه اگر شهوت نشد، فطره‏اى نشد، دفعى نشد منى نيست. مفهومش اين مى‏شود كه اگر يكى از اينها شد منى است. مفهوم اين جور مى‏شود. شما از كجا مى‏گوييد جمله شرطيه اصليه اولى است. نه جمله شرطيه اصليه دومى است. مجرّد ذكر كردن اولاً كه يكى را امام (ع) اولاً ذكر كرده است، او دلالت بر اصليت نمى‏كند. اين در بحث خودش نيست. اولاً ذكر كردن از قراين نيست كه جمله شرطيه اصليه او است. ممكن است فرض بفرماييد جمله شرطيه بعد ذكر بشود، تفريعش را اولاً ذكر كند. اين متعارف هم هست. بدان جهت آنى كه جمله شرطيه اصليه را از غير اصليه جدا مى‏كند فاء تفريع است مثل قوله سبحانه فاذا تطهرن. اين فاذا تطهرن يعنى وقتى كه غسل كرده است. اين مبين است. ولكن فايده‏اى ندارد. چون كه اصل جمله شرطيه مجمل است. اين فرع او است. چون كه اصلش مجمل است، اين هم مجمل مى‏شود. محتمل است فاذا تطهرن تصريح به بعضى مفهوم بشود. ممكن است تصريح به تمام مفهوم بشود. چون كه اصل...آن چيزى كه است...النساء فى المريض در آن آيه مباركه فاذا يطهرن او تطهرن، آن صدرش، آيه چون كه مجمل است، بدان جهت فاذا تطهرن مجمل مى‏شود. آن حتّى...حتّى...كه آن غايت است. آن يطهرن است يا حتّى تطهّرن است. چون كه آن مجمل است فاذا تطهرن مى‏شود مجمل. بدان جهت در ما نحن فيه جلمه شرطيه اگر يكى به فاء تفريع ذكر شد، معلوم مى‏شود اصل آن يكى است، مفهوم او را مى‏گيريم. ولكن در ما نحن فيه جمله شرطيه‏اى كه هست هر دو تا ذكر شده است. فايى هم نيست. محتمل است اصلى اولى باشد، فرعى دومى باشد. اين هم اشكال دومى است. بناعاً بر اين فتواى مشهور از اين روايت استفاده نمى‏شود.
امّا الجواب عن ذالك. جواب از اين، اين است كه نه، در ما نحن فيه ولو فا تفريع نيست، ولكن قرينه‏اى داريم كه در ما نحن فيه جمله شرطيه اصليه اولى است. نه دومى. او چيست؟ اين است كه در آن اولى دفع ذكر شده است. در دومى دفع ذكر نشده است. آن جا اين بود كه اذا جاعت در شرطيه اولى اذا جاعت الشّهوة و دفع و فطره لخروج و عليه الغسل. در دومى اصلاً دفعى ذكر نشده است. اگر اين دومى كه هست اولى تفريع ثانى بود، دفع ذكر نمى‏شد آن جا. چون كه در ثانى مسأله دفع نيست. مسأله ثانى اين است كه انّما كان هو شى‏ءٌ لم يجد له فطرةٌ و لا شهوه و لا بعث. اين كه دفعى در او ذكر شده است معلوم مى‏شود كه اين دومى فرع او است. اين سه تا نشد، سه تا نشدن يكى به اين مى‏شود كه دفع باشد شهوت نباشد، فطرت هم باشد. يك وقت اين است كه نه، نه شهوت است، نه فطرت است، نه دفع. و به عبارتٌ اخرى اين سه تا وصف ملازم هستند با همديگر عادتاً. اگر شهوت نشد فطرت هم نيست. دفع هم نيست. اين جور است. وقتى كه مراد اين شد چون كه عادتاً با همديگر متلازمات هستند اين اوصاف، امام كه در ذيل مى‏فرمايد و ان لم تكن شهوتٌ يعنى هيچ كدام نبود. در حقيقت اين جور است. و لا فطرتٌ را تأكيداً گفته است كه استعمال متعارفى است. يعنى اگر اين سه تا نيستند، آن وقت...واجب نيست. بدان جهت اين روايت را اين دو تا شبهه را مى‏شود به اين نحو جواب داد. بدان جهت استدلال به اين روايت به اين معنا فى نفسها لا بعث‏به به اين استدلال. اين يكى از روايات.
اگر كسى اين را قبول نكرد و گفت اين قرينه‏اى كه شما گفتيد من قبول ندارم. يك قرينه ديگرى مى‏آوريم كه...با بود وصف ديگر نمى‏تواند اماره بشود به منى بودن. يك دليل ديگر مى‏آوريم. آن دليل ديگر اين صحيحه عبد الله ابن ابى يعفور است. صحيحه عبد الله ابن ابى يعفور از امام (ع) مى‏پرسد كسى در خواب ديد همان...در حال احتلام مى‏بينند. بيدار شد ديد چيزى خارج نشده است از او. بعد از اين كه مقدارى گذشت خارج شد كه همان كه من گفتم ربّما اين مى‏شود كه بعد خارج مى‏شود آن وقت خارج نشده است و خودش هم دفع ندارد. از امام (ع) مى‏پرسند كه حكم اين چيست؟ امام (ع) در روايت اين جور مى‏فرمايد، روايت 3 است در اين باب 8. در اين روايت 3 اين جور است كه مى‏فرمايد محمد ابن الحسن باسناده عن محمد ابن على ابن محبوب عن العبّاس ابن معروف يا عامر. عبّاس ابن معروف است كه از عبد الله ابن مقيره نقل مى‏كند. عن حريض عن عبد الله ابن ابى يعفور عن ابى عبد الله (ع) قال قلت له الرّجل يرى فى المنا و يجد الشّهوه فيستيقض. خواب مى‏بيند كه حالت شهوت را پيدا مى‏كند. بيدار مى‏شود فينظر فلا يجد شيئاً. ثمّ يمكث...مقدارى را مكث مى‏كند فيخرج. چيزى خارج مى‏شود از مخرجش. قال ان كان مريضاً اگر اين شخص مريض است فاليغتسل او بايد غسل كند. چون كه در او شهوت و فطور معتبر است و ان لم يكن مريضاً و لا شى‏ء عليه. اين روايت صريح بر اين معنا است اگر مع شهوتٍ خارج شده است كه صريح در اين معنا است. مع شهوتٍ خارج شده است چون كه دفع ندارد از رجل صحيح منى نيست. اطلاقش مى‏گيرد چه فطور بياورد، چه نياورد. اين روايت صريح است در فرض شهوت و ظهور اطلاقى دارد كه اگر شخص صحيح دفع نداشت، شهوت دارد، فطور هم دارد، ولكن در ما نحن فيه غسل برايش واجب نمى‏شود. چون كه دفع را ندارد. فرمود بر اين كه ان كان مريضاً فاليغتسل و ان لم يكن مريضاً فلا شى‏ء عليه. قلت فما الفرق بينهما؟ فرق مريض و غير مريض چيست. فرمود قال لانّ الرّجل اذا كان صحيحاً جاء الماء...با پريدن مى‏آيد و ان كان مريضاً لم يجع الاّ بعد يا الاّ ضعيفاً كه در نقل ديگر روايت كلينى است. پس بدان جهت در ما نحن فيه دعواى اين كه آن شرطيه در صحيحه على ابن جعفر دلالت مى‏كند يك صفت اماره است به منى بودن اجتماع سه تا نمى‏خواهد، نمى‏شود. خود آن روايت گفتيم فى نفسها قرينه دارد كه شرطيه اصلى اولى است. هم در اول ذكر شده است. اول ذكر شدن به تنهايى قرينه نمى‏شود. در اول ذكر شده است و دفع را ندارد. كلمه دفع را و اين كه ثانياً ذكر شده است دفع را دارد، ثانياً دفع را ندارد، اين قرينه بر اين است كه او اصلى است و اين صحيحه عبد الله ابن ابى يعفور هم قرينه است كه يك صفت كافى نيست در حكم به جنابت. در جايى كه شخص صحيح بوده باشد، بدان جهت در ما نحن فيه دلالت روايت اولى لا بعث به.
از اين جا معلوم شد كه دليل دومى اين صحيحه عبد الله ابن ابى يعفور است. صحيحه عبد الله ابن ابى يعفور دلالت كرد بر اين كه اگر شهوت شد، دفع شد، آن وقت آن بللى كه خارج مى‏شود منى است. در شخص صحيح. در شخص صحيح اگر دفع حاصل نشد او منى نيست. اطلاقش هم مى‏گيرد كه فطور داشته باشد يا فطور نداشته باشد. از اين اطلاق رفعيّت مى‏كنيم. چرا؟ چون كه گفتيم دفع هميشه ملازم با فطور است. چون كه غالباً فطور را دارد، بدان جهت فطور را در ما نحن فيه در صحيحه عبد الله ابن ابى يعفور ذكر نكرده است. ولكن اين را بدانيد كه در جايى كه در مرد صحيح خارج بشود شهوت بوده باشد، دفع بوده باشد، فقط فطور را نداشته باشد، ما آن جا نوشتيم احتياط عبارت از جمع ما بين الوضو و الغسل است. روى اين صحيحه عبد الله ابن ابى يعفور احتياط واجب اين است كه جمع كند ما بين الغسل و الوضو لصلاته. و امّا در صورتى كه دفع نداشته باشد يا شهوت نداشته باشد، نه آن جا فقط وضو كافى است والله سبحانه هو العالم.