جلسه 713
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:713 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
بعد از اين كه سيد در عروه فرمود وطى الغلام فى دبره موجب جنابت است لكلّ من الواطى و الموطوع اين مطلب را ذكر مىفرمايد كه اگر مردى خنثى را وطى كرد فى دبرها مىفرمايد اين مرد كه وطى كرده است خنثى را فى دبرها، با اين وطى جنابت حاصل مىشود براى واطى و براى موطوع ولو انزالى صورت نگرفته است. كلام در جايى است كه انزالى نباشد. براى آن كه آن دبر الخنثى فرقى نمىكند زن باشد وطى زن فى دبرها موجب جنابت است. ذكر بوده باشد خنثى، مرد بوده باشد وطى الرّجل فى دبره موجب جنابت است بر واطى و بر موطوع پيش ايشان كه فتوا داد. ولكن معلوم مىشود بنا بر ما ذكرنا وطى بشود خنثى فى دبرها بايد وضو هم بگيرد شخص. چون كه محتمل است مرد بوده باشد. وطى مرد فى دبره گفتيم انزالى نباشد دليل نداريم بر حصول جنابت. آن احتياطى كه كرديم بالمبنياً بر آن احتياط بعد الغسل، بايد با غسل يك وضويى هم بگيرد. بعد ايشان مىفرمايد و امّا الوطى فى قبلها. اگر مردى وطى كرد خنثى را در قبلش، و انزالى نشد، نه مرد جنب مىشود و نه خنثى. چرا؟ براى اين كه محتمل است خنثى مرد بشود. و اين فردى كه به اين سوراخى كه در بدن او هست عضو زايدى هست مثل بعضى سوراخها كه در بعضى بدن پيدا مىشود و ادخال در غير فرج كه قبل مرئه و دبر مطلقا است، موجب جنابت نيست. ممكن است اين قبل مرئه نباشد. اين مرد بوده باشد. انثاى مشكل است. مرد بوده باشد. ولكن در ما نحن فيه يك سوراخى در بدنش است مثل سوراخى كه در نساء پيدا مىشود.
بدان جهت مىگويد كه مگر مرد انزال بكند. مرد اگر انزال بكند انزال موجب جنابت است و بايد غسل بكند. آن تنزل هى حيضاً. خنثى هم انزال اگر كرد آن هم جنب مىشود به انزال. چون كه گذشت. ولو مرد هم بوده باشد انزال بكند از آن سوراخ هم منى خارج بشود فاليكن. چون كه گفتيم سابقاً خروج منى ولو از هر جا خارج بشود از هر سوراخى موجب جنابت است. خروج المنى از بدن انسان به هر نحوى صورت بگيرد موجب جنابت است. ولو خنثى انزال منى كرده است از همان موضع وطى و در واقع ممكن است مرد بوده باشد. ولكن منىاش خارج شده است از بدنش، حكم مىشود به جنابت او. بايد غسل كند. بعد يك مسألهاى را كه شيخ بهايى فرموده است يعنى از شيخ بهايى نقل شده است على ما...او را نقل كرده است. كه اذا ادخل الرّجل بالخنثى مرد در خنثى ادخال كرد مراد قبلش است نه دبر. چون كه دبر حكمش گذشت. لو ادخل الرّجل بالخنثى اى فى قبلها. در قبلش ادخال كرد. و الخنثى بالانثى. خنثى هم چون كه آلت...دارد يا عضو زايد است يا عضو اصلى. او را ادخال در فرج امرئهاى كرد. در اين صورت وقتى كه ادخال به او كرد، وجب الغسل على الخنثى دون الرّجل و الانثى. بر خنثى غسل جنابت واجب مىشود. يعنى جنب مىشود خنثى. چون كه اگر زن است، آن مرد در فرجش وطى كرده است او را. اگر مرد است زن را وطى كرده است. اگر خنثى در واقع مرد است زن را وطى كرده است. بدان جهت جنب مىشود.
پس در ما نحن فيه علم يقينى داريم كه خنثى على كلّ تقديرٍ مرد باشد يا زن باشد جنب شده است. امّا به وطى آن رجل در قبلش اگر در زن بوده باشد فى علم الله و اگر اين مرد بوده باشد به وطيها المرئة فى قبلها او به دبرها. فرقى
نمىكند. مرد بوده باشد چون كه زن را وطى كرده است. پس وجب الغسل على الخنثى دون الرّجل و الانساء. چون كه رجل نمىداند آن جلويى كه او را وطى كرد آن فرج امرئه است. چون كه وطى در دبر نكرده است. وطى در قبل كرده است. و قبل معلوم نيست كه فرج بوده باشد حقيقتاً. ممكن است يك سوراخ زايدى است در بدن پس در واقع مرد است. زن هم همين جور. بر زن واجب نيست. چون كه او ولو اين را وطى كرده است. ولكن ممكن است آن عضو زايد باشد آنى كه زفت به فرج زن مثل انگشت. مثل اين كه كسى انگشت بكند او كه موجب جنابت زن نمىشود. بايد ذكر داخل فرجش بشود يا دبرش. احتمال مىدهد اين خنثى است و آنى كه به او داخل شده است عضو زايد است. مثل آن انگشتش. بدان جهت در ما نحن فيه جاى تكلّمى نيست. بيشتر از اين. حكمش هم كه صاف است. بعد ايشان شروع مىكند به مسائل الجنابه.
مسأله اول را كه ذكر مىكند در مسأله اول سه تا فرع ذكر مىفرمايد كه اين سه تا فرض همهاش محلّ ابتلا است. محل ابتلا اكثر النّاس بلكه قريب به اتّفاق النّاس است.
فرض اولى اين است كه بعد از زمانى شخصى در ثوبتش منى ديد و علم پيدا كرد كه اين منى كه از خودش خارج شده است. جنب شده است و علم پيدا كرد كه براى اين منى هم غسل نكرده است. مثل اين كه روز جمعه لباسهايش را داد اهل بيتش عوض كرد. لباسها تميز شسته بود مثل گل. اين پوشيد. ولكن روز دوشنبه يا روز سه شنبه نگاه مىكرد موقع سحرى خوردن ناشتايى مىكرد ديد كه بابا اين جا منى است. مىداند كه اين از خودش است. كس ديگر كه اين را پا نكرده بود. اين در بدن خودش است. خودش جنب شده است و مىداند هم كه غسل نكرده است. چون كه بعد از جمعه غسلى نكرده است تا حال. و مىداند اين شخص كه در حال جنابت نماز خوانده است. منتهى امر آن نمازى كه مردد است ما بين اين كه در حال جنابت خوانده باشد بين الاقل و الاكثر است. مىداند نماز صبح امروزى را يقيناً جنباً خوانده است. چون كه وظيفهاش غسل كردن بود. چون كه الان كه جنب نشد. شب شده است. در خواب. نماز صبح را كه خوانده است جنباً خوانده است. بدان جهت نماز صبح را بايد قضا كند. چون كه من صلّى بغير طهورٍ بايد صلاة باطل است. طهارت شرط واقعى است و صلاة وقتى كه در حال حدث واقع شد بايد قضا بشود ولو غفلتان بوده باشد. من صلّاها بغير وضوءٍ و بغير طهورٍ من صلّى بايد او را قضا بكند. فوت شده است. و امّا احتمال مىدهد كه اين الان ديد. اين را شبهاى قبل هم آن وقتى كه شب شنبه اين در آمده است از بدنش كه خوابيده بود با اين لباسها اين منى در آمده است. شنبه، يك شنبه امروز هم كه دوشنبه است اين نمازهاى اين چند روز را با اين نمازهاى صبح امروز را جنباً خوانده است. غسل نكرده است. آنى كه مىفرمايد قدر متيقّن است آن صلاتى كه با جنابت خوانده است مثل صلاة الصّبح او را قضا مىكند. و امّا آن صلواتى كه احتمال مىدهد وظيفه در آنها همان وضو بود. چون كه منى ديشب خارج شده است. چون كه ديشب خارج شده است وظيفه بر آنها همان وضو گرفتن بود. وقتى كه احتمال داد ديگر قضاء آن صلوات واجب نيست. چرا؟ چون كه چند وجه مىشود گفت.
مىشود به آن نمازها قاعده فراغ جارى كرد. كلّما مذى من صلاتك و طهورك فشككّ ليس بشىء هر نمازى را كه خواندى يا هر طهارتى را كه گرفتى بعد شك كردى كه نمازت صحيح بود، وضويت، طهارتت صحيح بود يا نه...به شكّت اعتنا نكن. خوب در ما نحن فيه نماز شب شنبه و روز شنبه و يكشنبه گذشته است. من الان شك دارم كه آنها باطل بود، با جنابت بود فمذى كماه. و بعضىها كما ذكرنا فى بحث الاصول در جريان قاعده فراغ احتمال التفات حين العمل را شرط كردهاند. قاعده فراغ در جايى جارى مىشود كه من شك در صحّت عملى دارم، احتمال بدهم كه در حال عمل ملتفت بودم به خصوصيات عمل و عمل را تمام اتيان كردهام. احتمال هم مىدهم كه غافل بودم ناقص آوردهام. امّا علم به غفلت ندارم. احتمال غفلت مىدهم. و در ما نحن فيه بنا بر آن مسلك در ما نحن فيه قاعده فراغ جارى نيست. چرا؟ چون كه اين مىداند موقعى كه روز شنبه و يكشنبه نماز مىخواند از اين جنابت غافل بود. اصل غافل از جنابتش بود. قاعده فراغ در جايى جارى مىشود كه انسان احتمال التفات بدهد حين العمل. و احتمال بدهد كه ملتفت بود. ولكن غافل شده است. احتمال مىدهد كه غافل شدهام و ناقص اتيان كردهام. وقتى كه احتمال داد اين معنا قاعده فراغ جارى مىشود. اين جا علم به غفلت حال العمل است. مثل اين كه فرض كنيد الان شما وضو گرفتيد و آمديد نشستيد اين جا. دستتان ديديد كه انگشتر است. نمىدانيد زيرش آب رفته يا نرفته است. اگر بدانيد كه حال وضو گرفتن غافل از اين انگشتر بوديد اصلاً غافل بوديد و اين را تكان ندادهايد كه زيرش آب برود. قاعده فراغ گفتهاند جارى نيست. چون كه علم به غفلت دارد. آن جايى كه احتمال بدهيد كه ملتفت بوديد تمام اتيان كردهايد الان يادتان رفته است، قاعده فراغ جارى مىشود. بدان جهت بعضىها قاعده فراغ را اشكال كردهاند. خوب قاعده فراغ را كنار بگذاريم. بحثش در اصول گذشته است. اعاده نمىكنم. لو فرض كنار گذاشتيم قاعده فراغ را.
خوب در ما نحن فيه خود استسحاب مثبت آن صلوات است. چون كه من يك وقتى كه آن وقتى كه آن لباسها را مىپوشيدم، يقيناً منى از من خارج نشده بود. نمىدانم در وقتى كه نمازهاى شنبه و يكشنبه را در شب و روز مىخواندم، منى از من خارج شده بود يا نه، استسحاب مىگويد نه. منى نداشتى تو. عدم جنابتت باقى بود در حال آن صلوات. آنى كه يقين دارم در نماز صبح جنب بودم حين اتيان. و امّا در حال آن صلوات شخصى كه در حال صلاة جنب نباشد وظيفه او صلاة مع الوضو است كه اتيان كرده است. استسحاب عدم الجنابت تعيين مىكند آنى را كه اتيان كردى وظيفهات بود. از اين استسحاب هم صرف نظر كرديم. اگر صرف...درست نيست. استسحاب جارى است. لو فرض اگر از اين استسحاب كرديم وجوب القضا موضوعش فوت الفريضه فى وقتها است. من آنى را كه علم دارم صلاة صبح فوت شده است. يعنى آنى كه اتيان كردم صلاة صبح مأمور به نبود. مأمور به فوت شده است. امّا نسبت به صلوات روز شنبه و يكشنبه علم به فوت ندارم. احتمال مىدهم جنابت نبود. وظيفه هم آن بود. چون كه علم به فوت نيست در ما نحن فيه، اگر استسحاب عدم الفوت هم جارى نشود لااقل برائت از وجوب القضا است. شك دارم كه قضاى آنها بر من واجب است چون كه قضا به امر جديد است، رفعاً امّة ما لا يعلمون نه اين تكليف معلوم است. اين فرع اول. جاى اشكال نيست.
امّا الفرع الثّانى. فرع ثانى اين است كه در عبارت عروه مىگويند انسان در لباسش منى ببيند. ولكن احتمال مىدهد كه اين منى از خودش نيست. احتمال مىدهد كه آن پريشب كسى خانه آمده است. شلوار اين را پوشيده است. او خوابيده و محتلم شده است. منى اصلاً مال خود اين شخص نيست. منى را پيدا كرده است در ثوبش، ولكن احتمال مىدهد كه اين منى از غير باشد. اتفاق مىافتد. مهمان به خانه مىآيد. شلوارش را در مىآورد. يك لباس راحت مىخواهد. اين را داده آن پوشيده، و محتلم شده است. در ما نحن فيه چون كه علم ندارد به خروج منى از خودش، برايش غسل واجب نيست. چون كه استسحاب اين است كه از من منى خارج نشده است. چون كه خروج بايد از شخص بشود. خروج منى بايد منى شخص بشود. استسحاب مىكنم كه سابقاً كه منى از من خارج نشده بود بعد از آن وقتى كه غسل كردم و تمام شد آن جنابت سابقى الان نمىدانم از آن وقت تا حال خارج شده است يا نه استسحاب مىگويد خارج نشده است. منتهى ايشان بعد از فتوا مىگويد كه احتياط اغتسال است. يعنى احتياط اين است كه غسل بكند. نه با غسل تنها نماز بخواند. احتياط اين است كه وضو گرفتن واجب است. با آن وضو گرفتن غسل هم بكند. لا صيّما اذا كانت ثوب مختصاً به. ثوب مختص به خودش است. يك وقت در خانهها يك ثوبهايى مىشود كه همه مىپوشند. يك ثوبى كه كسى دست نمىزند. اين مال آقا است. يك كسى ديگر بپوشد اين اتّفاقى مىشود. يعنى خلاف مختص ثوب فلان را پوشيده است. در ما نحن فيه لا صيّما اذا كانت ثوب مختص به. اين چرا اين احتياط را در ثوب مختص به تأكيد كرد؟ با وجود اين كه در ثوب احتمال مىدهد كه در ثوب مختص به هم منى از غير است. اين سرّش اين است كه در ما نحن فيه دو تا روايت وارد شده است. جماعتى از آن دو تا روايت اين جور استظهار كردهاند كه اگر انسان در ثوبش منى ببيند و احتمال بدهد كه آن منى از خودش است، آن محكوم به جنابت است. طريق تعبّدى است. چه جورى كه انسان جنب بشود بالانزال استبرا نكند، غسل بكند بعد از غسل بللى خارج بشود مردداً ما بنى المنى و غير المنى گفتيم حكم به جنابت مىشود كه اين منى است. و نجس هم هست. حكم مىشود كه منى است و جنب. عدم استبرا به بول و الاغتسال قبل الاستبرا اين عدم استبرا طريق تعبّدى است كه اين منى است. احتمال مىدهيم منى نباشد. مذى باشد. ولكن شارع تعبّد كرده است. اين جماعت اين جور فرمودهاند كه اگر انسان در ثوبى كه ثوب مال خودش است، در او منى ببيند و احتمال بدهد كه آن منى از خودش است، جنابتش ثابت مىشود. بايد غسل بكند. اين يك طريق تعبّدى است. اين را از بعضى روايات استدلال كردهاند. آن بعضى روايات كدام است؟ اين دو تا روايتى است كه خدمت شما مىخوانم. اين روايتها در باب 10 از ابواب الجنابت است، باب وجوب الغسل على من وجد المنى على ما جسده او ثوبه الّذى...به يعنى ثوب مختص.
آن جا اين جور دارد روايت اولى. محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد عن عثمان ابن عيسى عن سماعه كلينى نقل مىكند از محمد ابن يحيى العطّار. آن هم نقل مىكند از احمد ابن محمد ابن عيسى يا خالد. آن هم هر دو تا را روايت كردهاند از عثمان ابن عيسى. عثمان ابن عيسى هم ثقه است ولكن مذهبش فاسد است، از سماعه كه آن هم ثقه است و مذهبش فاسد است. واقفى هستند. قال سألت ابا عبد الله (ع) ان الرّجل ينام. مردى مىخوابد. آن وقت و لم يرى فى نومه انّه احتلم. در خواب چيزى نمىبيند كه قضيه احتلام و اينها باشد. فوجد فى ثوبه و على تخذه الماء. در ثوبش يا در فخذش آب را پيدا مىكند. در اين صورت امام (ع) قال. سؤال كرد از امام (ع) هل عليه غسلٌ؟ آيا بر او غسلى هست. قال نعم. امام فرمود بله بايد غسل بكند. در ثوبش اگر منى ديد، بايد غسل بكند. روايت ديگرى هم دارد كه روايت دومى است. آن روايت دومى، باز روايت سماعه است. ولكن شيخ او را نقل كرده است باسناده عن الحسين ابن سعيد، حسين ابن سعيد عن اخيه الحسن باز حسن عن زرعة ابن محمد عن سماعه. اين زرعة ابن محمد از سماعه است كه گفتيم حسين ابن سعيد به واسطه برادرش از او نقل روايت مىكند از زرعه. قال سألته عن الرّجل يرى فى ثوبه المنى بعد ما...بعد از اين كه صبح مىكند ناشتايى داشت مىخورد ديد، ولكن و لم يكن رعا فى منامه انّه قد احتلم. در خواب چيزى نديده است. اين منى ديد. قال فاليغتسل. غسل بكند و اليغسل ثوبه و يعيد صلاته. آن نماز صبحش را هم كه خوانده است اعاده كند. اين دو تا روايت. خوب اينها مىبينيد كه كسى در ثوبش منى ديد. ثوب مختص خودش باشد، ثوبى كه پوشيده است. يا ثوبى است كه همه مىپوشند. در خانهاش متعدد مىپوشند. در ثوبش ديده است.
ولكن در مقابل اينها يك روايت ديگرى هست. آن روايت ديگر روايت ابى بصير است كه روايت سومى است و به اسناد الشّيخ عن محمد ابن على ابن محبوب شيخ از كتاب محمد ابن على ابن محبوب نقل مىكند عن على ابن سندى. اين على ابن سندى، على ابن اسماعيل ابن سندى است كه شخص ثقه است على الظّاهر. اشكالى ندارد. دو تا سندى است. اين سندى كه از اصحاب امام رضا سلام الله عليه است، اين شخص ثقه است. آن يكى كه از اصحاب امام صادق سلام الله عليه است، در او توثيقى نيست. اين على ابن سندى كه محمد ابن على ابن محبوب يا محمد ابن احمد ابن يحيى نقل مىكند، اين على ابن سندى عيبى ندارد. اين على ابن سندى نقل مىكند عن حمّاد ابن عيسى عن شعيب عن ابى بصير. ياد داشته باشيد. هر شعيبى كه از او نقل كند حماد ابن عيسى، شعيب ابن يعقوب است كه خواهر زاده ابى بصير است. يعقوب ابن شعيب عن ابى بصير. از دايىاش نقل مىكند. اين يعقوب ابن شعيب از اجلاّ است كه شخص ثقهاى است. ابى بصير هم كه شخص ثقه است. حمّاد ابن عيسى عن شعيب ابن يعقوب. اين شعيب ابن يعقوب كه گفتم خواهر زاده ابى بصير است، كتابى دارد كه راوى كتاب او حماد ابن عيسى است. يكى هم محمد ابن ابى عمير. بدان جهت حماد ابن عيسى و ابى بصير قرينه است كه اين شعيب ابن يعقوب است، و شعيب ابن يعقوب ثقه است. ابى بصير هم ثقه است. آن وقت گفتيم آن على ابن سندى هم ظاهراً كه همان على ابن سندى از اصحاب امام رضا است، كه به محمد ابن على ابن محبوب نقل مىكند. روايت من حيث السّند لا بعث بها. مدلولش اين است كه عن ابى بصير قال سألت ابا عبد الله (ع) عن الرّجل يصيب ثوبه منياً. در لباسش منى مىبيند. و لم يعلم انّه احتلم. نمىداند كه محتلم شده است. يادش نمىآيد. قال ليغسل ما وجد بثوبه آن منى را نجس است بشورد و اليتوضء وضو بگيرد. غسل لازم نيست.
شيخ قدس الله نفسه الشّريف در تهذيبش آن دو تا روايت را بعد از نقل اين روايت نقل كرده است. اول اين روايت را نقل كرده است. و گفته است با اين روايت منافات دارد با آن دو تا روايت سماعه. دو تا خبر منافات دارد. فرموده است وجه جمع اين است كه اين ثوبى كه دارد بر اين كه فى الرّجل يصيب ثوبه منياً اين حمل مىشود به ثوب مشترك و امّا آن ثوبى كه در آن دو تا روايت بود ان الرّجل ينام و لم يرى او فى نومه انّه احتلم فوجد فى ثوبه او را هم حمل مىكند به ثوب مختص. اين منشأ اين شده است كه جماعتى اين جمع را قبول كردهاند يا احتمال دادهاند كه جمع صحيحى باشد، ملتزم شدهاند بر اين كه در ثوب مختص انسان اگر منى ببيند در ثوب مختصش منى ببيند و احتمال بدهد از خودش است، او محكوم به جنابت است. بدان جهت در محشّين عروه هم كسانى هستند و بودند كه همين جور مىگويند كه لا يترك الاحتياط. در ثوب مختص احتياط ترك نشود. به جهت اين جمعى است كه شيخ فرموده است. ولكن شما بايد اين جهت را قبول بكنيد كه اصلاً روايات اين جمع حرف صحيحى نيست. امّا روايت سماعه در روايت سماعه اين است كه مىداند اين منى است. و مىداند از خودش خارج شده است. ولكن تعجب مىكند. منى چه جور از من خارج شد. من كه شب در خواب چيزى نديده بودم. داشت بر اين كه سألت ابا عبد الله (ع) روايت اولى عن الرّجل ينام و لم يرى فى نومه انّه احتلم لم يرى مىداند كه خواب نديده است. خواب آن جورى نديده است. آن وقت در اين صورت فوجد فى ثوبه و على فخذه الماء. در ثوب فخذش منى را پيدا كرد. خوب معلوم است بر اين كه در فخذش منى كس ديگر كه نمىشود. در فخذش اگر منى باشد منى خودش است كه خوابيده است. اين معلوم است. ماء يعنى ماء اكبر. مىداند كه اين ماء اكبرى كه هست از خودش خارج شده است. منتهى تعجب مىكند. اين سبب عادى نداشت. خواب نديدهام. كارى نكردهام من. امام (ع) مىفرمايد بر اين كه اين شخص بايد غسل كند. جنب است. چون كه خروج منى موجب جنابت است. سبب عادى داشته باشد يا بلاسبب و اتفاقاً خارج شده باشد. اين گذشت سابقاً. اين مدلول اين روايت اين است كه در خروج منى سبب عادى لازم نيست. هر وقت خواب ببينى يا نبينى، كارى با زنت بكنى يا نكنى هر وقت منى از تو خارج شد بايد غسل بكنى. مدلول اين روايت اين است. ولكن در آن روايت دومى كه آن جا فخذ ندارد. بدانيد يك مطلبى مىگويم. يادتان بوده باشد.
در اين جور موارد دو تا روايت نيست كه هر دو را سماعه نقل مىكند عن ابى عبد الله (ع) ظاهر و لااقلّ المحتمل اين است روايت دومى عين روايت اولى است. همان قول...واقع است. احتمال اين كه سماعه دو دفعه پرسيده باشد اين مسأله را، نه اين همان روايت است. منتهى به دو طريق از سماعه دو طريق نقل كرده است. يكى زرعه نقل كرده است از سماعه، يكى هم عثمان ابن عيسى. چون كه از مشايخ هر دو تا سماعه هستند. سماعه يعنى از مشايخ هر دو تا. آن آنجور نقل كرده است به آن سند، سماعه نقل كرده است به عثمان ابن عيسى، عثمان ابن عيسى نقل كرده است به زرعة ابن محمد. اين جا هم نقل كرده است به آن يكى، يكى به زرعة ابن محمد و ديگرى به عثمان ابن عيسى نقل كرده است. اين دو تا شنيدهاند. اولى اين است. ببينيد. محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد عن عثمان ابن عيسى. عثمان ابن عيسى به احمد ابن محمد نقل كرده است، عيسى باشد يا خالد، آن ديگرى كه عبارت از زرعه بوده باشد او به حسن ابن سعيد نقل كرده است كه برادر حسين ابن سعيد است. شده است دو تا روايت. اين يك روايت است. بدان جهت در ما نحن فيه در دومى هم دارد كه عن الرّجل يرى فى ثوبه منى بعد ما يصبه. و لم يكن فى منامه قد احتلم. آخر نديده بود. خواب نديده بود اين را با اين منى چه كار بكند خارج شده است، امام مىفرمايد كه نه بايد غسل بكند. جنب است. امّا در دومى فرض نشده است كه علم دارد كه منى مال خودش است. ان الرّجل يصيب فى ثوبه منيّاً يعنى اين جور گفتهاند كه ثوب مال خودش است. ثوب مال مشترك است. اين جور گفتند آخر. اين درست نيست. دومى هم فرض اين است كه در ثوب خودش اضافه ثوب به او است. عن الرّجل يصيبه بثوبه منياً در ثوب خودش منى ديده است. ولكن و لم يعلم انّه احتلم. نمىداند كه محتلم شده است. اين دو جور مىشود. يك جور كه متعارف است اين است كه انسان منى را ببيند، احتمال مىدهد بر اين كه اين منى از جنابت سابقى است كه غسل كرده و تمام شده است و احتمال است كه از جنابت جديدى است كه محتلم شده است. منى جديد است. مىشود ديگر. درست نشسته است و منى همين جور مانده است و چسبيده است به ثوب. نديده بود. الان ديد. احتمال مىدهد كه نه احتلام جديد باشد، منى جديد باشد. احتمال مىدهد كه سابقى بوده باشد. چون كه همين جور است، اين ظاهر ثوب هم ثوب خودش است. يا لااقل مىگيرد اين را. آن جايى كه احتمال مىدهد مال خودش باشد يا ديگرى پوشيده و مال ديگرى است. در اين دو صورت نه علم به جنابت ندارد. يعنى علم به خروج منى آخر كه جنابت ديگر بياورد ندارد. بدان جهت منى نجس است مىشورد. و اليتوضء. اين معنايش اين است. از اين روايت كه اين جور معنا كردند كه اين روايت دارد. يك دفعه ديگر مىخوانم. قال سألت ابا عبد الله (ع) ان الرّجل يصيب بثوبه منياً در ثوبش منى ديده است. و لم يعلم انّه احتلم. يعنى نمىداند كه اين احتلام كرده است. يعنى اين منى از احتلام جديد باشد اين را نمىداند. اين را نمىداند احتلام جديد است. يعنى احتمال مىدهد كه نه از احتلامهاى قديم باقى مانده باشد. ثوب مال خودش است. در اين صورت مىگويد كه ليغسل ما وجد بثوبه و يتوضء.
اين جور كه معنا كردهاند معلوم شد كه حكم در فرض...فرض ثالث عبارت از اين است كه در فرض ثالث عبارت از اين است كه انسان منى را در ثوبش در لباس محلّ ابتلاى عموم نوعاً هست. در ثوبش يك منى را مىبيند. نديده بود اين منى را. الان مىبيند. احتمال مىدهد كه اين جنابت جديده است كه شب محتلم شده است مال او است. ملتفت نشده است و احتمال مىدهد كه نه از جنابت سابقى است و درست نشستهاند اين لباس را. يا اصلاً نشستهاند اين برداشته پوشيده. در ما نحن فيه منى مال خودش است اين را مىداند. ولكن اين به جنابت جديده است يا از آن جنابتى است كه اغتسل منها در اين صورت صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف فتوا مىدهد كه نه در اين صورت آن نمازهايى كه خوانده است غسل كرده است. آن نمازها صحيح است. غسل كرده است. براى نماز بعدى غسل كردن نمىخواهد. وضو مىگيرد. چون كه اصل اين است كه خروج جديد نيست. بعد از آن غسل سابقى اصل اين است كه بعد از آن اغتسال سابقى كه سابقاً بلامحال محتلم شده است. جنب شده است. بعد از آن اغتسال اصل اين است كه از من منى خارج نشده است. بدان جهت براى صلوات بعدى وضو مىگيرد. بعد ايشان مىفرمايد ولكن احوط يعنى احوط استحبابى اين است كه غسل هم بكند. پس در اين صورتى كه منى را مىبيند، و احتمال مىدهد از جنابت سابقى باشد كه اغتسل منها. از آن جنابت غسل كرده است و احتمال مىدهد جنابت جديده باشد اين احتلام بوده باشد، در اين صورت براى صلاة بعدى وضو مىگيرد. اصل اين است كه جنابت ندارد. جنابت جديد. در اين مطلب بعضىها اشكال فرمودند كه نه در اين صورت نمىتواند وضو بگيرد و نماز بخواند. بايد غسل هم بكند. چرا؟ چون كه گفتهاند بعد از آن كه سابقاً غسل كرده بود، سابقاً غسل كرده بود جنب شده بود ديگر. احتمال مىدهد بعد از او منى خارج شده باشد. استسحاب طهارت بعد از آن غسل يعنى استسحاب عدم جنابت بعد از آن غسل تا الى حالا يك معارض دارد. معارضش چيست؟ معارضش اين است كه مىگويد اين منى آن وقتى كه خارج مىشد من يقيناً جنب بودم. اين جور است ديگر. چون كه منى مال خودش است. اين منى آن وقتى كه از بدن من خارج مىشد جنب بودم. احتمال مىدهم همان جنابت الان هم باقى بماند. احتمال مىدهد بقائش را. احتمال مىدهد جنابت جديده باشد و باقى بماند. اركان استسحاب تمام مىشود. اركان استسحاب اين است كه علم داشته باشى به حدوث شيئى و احتمال بقا را بدهى. استسحاب بقا عدم جنابت معارض است با اين استسحاب بقا جنابتى كه عند خروج هذا المنى بود مثل استسحاب قسم رابع كلّى يا استسحاب فرد مردد. انشاء الله مىرسيم فردا. هر چه شما اسم بگذاريد.
سؤال؟ سابقاً كه جنب بود غسل كرده است. امّا اين منى كه خارج مىشد يقيناً به جنابت اين غسل كرده است را نمىداند. احتمال مىدهد كه جنابت جديده باشد. بدان جهت الان اشاره مىكنم. مىگويد آن وقتى كه اين منى خارج مىشد يقيناً جنب بودم آن وقت. احتمال مىدهم عين آن جنابت باقى باشد. چون كه آن جنابت، جنابت جديده بود و عينش باقى است. غسل نكردهام. بدان جهت فرمودهاند استسحاب بقا عدم جنابت با استسحاب بقا اين جنابت معارضه مىكند و تساقط مىكند. اين شخص اگر بعد از آن غسل اولى احداث صغار از او صادر شده است نواقض وضو بايد هم غسل كند و هم وضو بگيرد تا يقين كند كه براى نماز طهارت دارد. اگر بعد از آن غسل موجبات نواقض وضو موجود نشده است فقط بايد غسل كند. چون كه احتمال مىدهد فعلاً جنب باشد و اصلى نيست كه بگويد تو جنب نيستى. مبتلا به معارض شد آن اصل. احتمال جنابت مىدهد. بدان جهت بايد غسل كند. اين فرمايش چه جور است انشاء الله بعد.
|