جلسه 718

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:718 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در آن افعالى بود كه آنها مشروط هستند و موقوف هستند به طهارت از حدث اكبر. مى‏فرمايد ايشان شرط است طهارت از حدث اكبر كما اين كه شرط بود طهارت از حدث اصغر در آن طواف كه جزء حجّ واجب و جزء حجّ مندوب است يا عمره واجبه و عمره مندوبه. طواف واجبى كه هست، در او شرط است انسان طهارت داشته باشد من الحدثين كه يكى هم حدث اكبر است. مراد از طواف واجب مقابل طواف مستحب است. آن طواف مستحب آن طوافى است كه جزء حجّ و عمره نيست. حيثٌ كه از اعمال عمره و حج طواف مستثنى است كه يك خصوصيتى دارد. خود طواف حول الكعبه استحباب نفسى دارد ولو انسان حج نكند، عمره‏اى به جا نياورد، خود طواف چه جور دو ركعت نماز تهيه مسجد مستحب است كذالك طواف مندوب هم فى نفسه مستحب است.
و در بعضى روايات آن كسى كه مجاور مكّه است، طواف حول البيت افضل از صلاة مستحبى است درباره او در بعضى از روايات. بدان جهت آن طوافى را كه انسان مستقلاً اتيان مى‏كند، مستقلاً اتيان مى‏كند او را در اصطلاح فقها مى‏گويند طواف مندوب. در او طهارت شرط نيست. نه از حدث اصغر و نه از حدث اكبر. هيچ كدام شرط نيست. و طواف واجب به آن طوافى مى‏گويند كه در مقابل او است. جزء حج يا جزء عمره است. چه حج، حجّ واجبى باشد مثل حجّة الاسلام، و عمره واجبه بوده باشد مثل عمره آن حجّه يا عمره و حج مستحبى بوده باشند. انسان اتيان كرده است حجّش را در سنوات سابقه. مستحباً اتيان مى‏كند. طوافى كه در عمره‏اى كه اتيان مى‏كند و طوافى كه براى آن حج اتيان مى‏كند، طهارت از حدثين شرط است. اين را مى‏گويند طواف واجب. چرا طواف واجب مى‏گويند؟ سرّش اين است كه عمره و حج ولو دخول در آنها مستحبى باشد، و انسان فرضش را اتيان كرده است مستحب بوده باشد، بعد از شروع اتمامش واجب مى‏شود. بعد از اين كه انسان داخل حجّ مستحبى يا عمره مستحبى شد نمى‏تواند ول كند. بايد تمام كند. و دليلش هم ولو مستحبى بود، عمده دليلش هم قوله سبحانه است و اتمّ الحجّ و العمرة لله. اتمام، اتمام عمل است. ظاهر و اتمّوا امر وجوبى است. ترخيص در خلاف وارد نشده است. يعنى حج عمره‏اى را كه او را منعقد كرديد، او را بايد به آخر برسانيد و كسانى كه در دلالت اين آيه مباركه مناقشه كرده‏اند و گفته‏اند اين آيه دلالت نمى‏كند بر وجوب الاتمام در حج و عمره مستحبى. اگر واجبى باشد كه دليل وجوب آن حج اقتضا مى‏كند. و الاّ اگر مستحبى باشد اين آيه دلالتى ندارد، مناقشه فرموده‏اند كه اين آيه در مقام بيان شرطيّت التقرّب است فى اتيان الحجّ و العمره. كه عمره و حج بايد قربتاً الى الله صورت بگيرد. حيثٌ كه اين حجّ و عمره مظنّه ريا لنّاس است. حيثٌ كه مظنّه‏اى بله صلوات بفرستيد حاجى شد خصوصاً در ازمنه سابقه كه اشخاص اوحدى دستشان مى‏رسيد از بلاد ناحيه به حج، بدان جهت چون كه جاى اين است كه آن خلل پيدا كند و براى تنبيه بر اين كه نه شرطش اين است كه بايد اين...تمام بشود اين حجّ عمره. اين آيه در مقام بيان شرطيّت است. اين را گفته‏اند كه معلوم بشود فرق ما بين صلاة و حج چرا در صلاة با وجودى كه عبادت است خداوند متعال متعرّض نشده است، سرّش اين است كه اين حجّ و عمره معرض اين معنا است. اين جور گفته شده است. ولكن اينها صحيح نيست. چرا؟ چون كه قصد قربت در اوّل حج هم كه انسان داخل‏
مى‏شود اول عمر هم كه داخل مى‏شود قصد قربت معتبر است. اين آيه اگر فقط در مقام بيان قصد قربت بود، مى‏فرمود كه و...لله سبحانه. اين كه و اتمّ الحجّ و عمرة لله مى‏فرمايد اتمام لله واجب است. وقتى كه به عمره‏اى داخل شديد وقتى كه به حجّى داخل شديد كه دخول به احرامشان است، احرام وقتى كه بستيد و داخل شديد، واجب است تمام بكنيد اين را خودش هم لله سبحانه.
بدان جهت دلالت اين آيه مباركه كه اگر شخص داخل بر حجّ و عمره مستحبى شد اتمامش واجب مى‏شود، دلالتش تمام است كما عليه المشهور. بدان جهت آن حج، حجّ واجبى مى‏شود. ديگر حجّى كه جزء عمره و طوافى كه جزء عمره و حج است، طواف مستحبى نمى‏شود. طواف واجب مى‏شود. و در او طهارت از حدثين معتبر است. و امّا به خلاف طواف مندوب كه مستقلاً...شد حول الكعبه فى نفسه استحباب نفسى دارد مثل صلاة التّهيه، مثل صلاة ركعتين فى كلّ وقتٍ كه استحباب نفسى دارد، آن هم استحباب نفسى دارد. عرض كردم در بعضى روايات اين است كه افضل است در حقّ مجاور الصّلاة مستحبى. در او طهارت از حدثين شرط نيست. خوب آن وقت توى ذهن مى‏آيد بر اين كه خوب طهارت از حدث اصغر شرط نيست خيلى خوب. انسان بدون وضو مى‏تواند طواف بكند.امّا در حدث اكبر كه شرط نيست، اين معنايش چيست؟ چون كه طواف كردن موقوف به دخول به مسجد الحرام است، و به مسجد الحرام انسان نمى‏تواند جنب داخل بشود. جنب نمى‏تواند كما سيعتى مسجد الحرام و مسجد النّبى مثل ساير مساجد نيست. در ساير مساجد على ما سيعتى مكثش حرام است ولو على كلامٍ كه بدون مكث دخول حرام است يا نه، كلامى دارد. بحثش انشاء الله خواهد آمد. ولكن بلاكلامٍ در مسجدين نمى‏شود داخل شد جنب خصوصاً كه طواف هم مسابق با مكث است. دخول مكثى جايز نيست در مسجدين. چه جور طواف مى‏گوييم كه...الجنابه شرط نيست. مى‏فرمايد بله ثمره نزاع دارد اين و ثمره نزاع اين است كه كسى از جنابتش غافل بود...نبود. مثل كسى كه صبح پا شده است اصلاً ملتفت نيست كه شب محتلم شده است. رفته وضو گرفته است و نماز و اينها را خوانده است. بعد هم آمده است يك طوافى هم بكنيم يك طواف مستحبى. غافل از جنابتش. اين نهى از دخول ندارد به مسجد الحرام. غافل قابل تكليف نيست. كما ذكرنا فى بحث الاصول. غافل نه شاك. غافل قابل تكليف نيست. بدان جهت اين نهى ندارد كما اين كه در عروه مى‏فرمايد. اين غافل در عبارت عروه هم غافل است. آن كسى كه غافل از جنابتش است، داخل به مسجد شد، و طواف را اتيان كرد، ثمّ ملتفت شد بر اين كه محرم هم نيست لباسهاى خودش را پوشيده بود. ملتفت شد كه پايش مى‏چسبد فرض كنيد به لباسش. ملتفت شد ديد كه بابا جور ديگر است مسأله. اين عرق كرده است الان مثل اين كه شب محتلم بود اين است كه مى‏چسبد به پايش. خوب مى‏آيد بيرون ديگر. وقتى كه غسل كرد و آمد فقط نمازش را مى‏خواند. طوافش صحيح است. منتهى اين نماز را خواندن واجب است، طواف كه اتيان كرد مستحب بايد نمازش را بخواند يا وجوبى ندارد، استحباب اگر بخواهد طوافش طواف مستحب بشود بايد اين صلاة را بخواند. شرطيّت دارد. تكليف نيست كه واجب است بخواند. اين كلامى است كه موكول به بحث الحج است و ليس شأننا فى هذا المقام التّعرض لتلك المسأله.
امّا اين كه گفتيم در طواف واجب از اين جا معلوم شد كه از روايات استفاده اين معنا كه طواف واجبى چه واجب بشود به واسطه دخول در احرام حج و طواف عمره مستحبى چه بالاصاله واجب بوده باشد طواف در او شرط است، دلالت اين روايات معلوم مى‏شود كه در اين روايات اين جور ذكر شده است، يكى از اين روايات، در جلد 9، باب 38 از ابواب الطّواف، روايت 1 است. محمد ابن على ابن الحسين باسناده عن معاوية ابن عمّار كه سند صحيح است. قال، قال ابو عبد الله (ع) لا بعث ان يقضى المناسك يا ان يقضى المناسك كلّها على غير وضوءٍ. مناسك را على غير وضوءٍ مى‏شود اتيان بكند الاّ الطّواف مگر طوافى كه هست در او نمى‏شود اتيان كند الاّ بدون وضو و الوضو افضل. وضو افضل است. در ساير اعمال هم انسان وضو بگيرد افضل است. ولكن مى‏شود اتيان بكند به وضو ولكن طواف بدون وضو نمى‏شود. مناسك اين مناسك يعنى اجزاء الحج و عمره را كه اتيان مى‏كند، چه مستحبى بوده باشد، چه واجبى بوده باشد. اطلاق روايت آن طوافى كه به عنوان مناسك اتيان مى‏شود يعنى اجزاء العمرة و الحج، وضو بدون طهارت نمى‏شود. و قد ذكرنا يعنى از ما ذكرنا ظاهر شد اين كه امام (ع) متعرّض به وضو شده است، متعرّض به غسل نشده است در غالب اين روايات بلكه در كلّها، اين به جهت اين است كه با جنب داخل شدن به مسجد نمى‏شود. آنى كه محلّ ابتلا هست عامّه است، عموماً مى‏شود بدون وضو مى‏شود. او را متعرّض شده است. و الاّ متفاهم از اين روايت مباركه اين است كه طهارت شرط طواف است. كما اين كه طهارت شرط صلاة است، همين جور هم شرط طواف است. اين معنا استفاده مى‏شود. علاوه بر اين در صححيه على ابن جعفر كه روايت 4 است، سائل آن جا سؤال كرده است. محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى عن العمرك ابن على ابن بوفكى اين شخص جليل القدرى است كه از على ابن جعفر نقل مى‏كند. على ابن جعفر هم از برادرش امام موسى ابن جعفر سلام الله عليه نقل مى‏كند. قال سألته عن رجلٍ خاف فى البيت و هو جنب. طواف كرد به بيت، اتفاق مى‏افتد ديگر جنابتش اصلاً غافل مى‏شود فذكر و هو فى الطّواف. متذكر شد كه بابا من جنب بودم. يادم رفته بود. در حال طواف هستم، قال...الطواف. طواف را قطع كند و لا يعتدّ بشى‏ءٍ من ما...به. آن چيزهايى كه طواف كرده است...اتيان كرده است آنها هيچ هستند. فايده‏اى ندارد. ولو نصف را هم گذشته باشد. مثل ساير موارد نيست كه طواف را نصفش را اتيان كرده است، بعد عارضى برايش پيدا شد كه خارج بشود و بعد بيايد تكميل كند نه اين تكميل شدنى نيست. يعنى باطل است و لا يعتدّ بشى‏ءٍ من ما...اين معنا كه طواف، طواف واجبى باشد يعنى در ضمن طوافى باشد كه حجّة الاسلامى است، يا در ضمن طوافى است كه عمره مستحبه است يا حجّ مستحبى بود به دخول واجب شده است. مطلق فرمود كه...نمى‏كند. بدان جهت در طواف واجب و در طوافى كه يعنى جزء است براى حجّ و عمره چه مندوب بشوند، چه واجب، اشتراط طهارت بلاكلام است.
انّما الكلام اين است كه چرا شرط نيست در طواف مندوب؟ آنى كه مستقلاً اتيان مى‏شود. با وجودى كه توى ذهن‏ها است كه الطّواف به بيت الصلاة هر دو طواف را مى‏گيرد. اين هم دليلش روايات است كه روايات دلالت مى‏كند در طواف مندوب طهارت شرط نيست. در ذيل صحيحه على ابن جعفر دارد، در ذيلش همين جور دارد و سألته عن رجلٍ طاف ثمّ ذكر على انّه غير وضوءٍ طواف كرد. بعد ملتفت شد كه وضو ندارد. قال يقطع طوافه و لا يعتدّ به. به او اعتنا نكند. خوب اين را مى‏بينيد كه اين طواف مطلق است كما ذكرنا. چرا اين طواف كه اطلاقش طواف مستحب را كه منفرداً اتيان مى‏شود، چرا اين اطلاق او را نگيرد؟ خوب مى‏گوييم بگيرد. اين صحيحه على ابن جعفر دلالت مى‏كند به اطلاق كه حتّى طواف مندوب را به طهارت بايد اتيان كند الاّ انّه از اين اطلاق رفعيت مى‏كنيم به واسطه چيزى كه هست، به واسطه بعضى روايات ديگر كه آن روايات ديگرى كه هست روايات صحيحه‏اى هستند آن وقت عيبى ندارد از اطلاق رفعيّت مى‏كنيم. يكى از آنها صحيحه عبيد الله ابن زراره است كه روايت دومى است در اين باب. اين روايت صحيحه است بنا بر نقل شيخ. بنا بر نقل صدوق روايت صحيحه نيست. چون كه در سندش حكم ابن مسكين است ولكن اين روايت را شيخ نقل كرده است قدس الله نفسه الشّريف و اين روايت را كه نقل كرده است سندش صحيح است، متنش هم تفاوت دارد. آن جا دارد كه و باسناده عن عبيد الله ابن زراره عن ابى عبد الله بعد از اين كه آن لا بعث ان يقضى المناسك را فرمود، قال لا بعث ان...رجل النّافلة على غير وضوءٍ. طواف نافله را بعثى نيست كه مرد بدون طهارت اتيان بكند بدون وضو ثمّ يتوض‏ء و يصلّى. بعد وضو بگيرد و صلاة را اتيان كند. در نقل شيخ اين است كه در تهذيب. اين جا نقل نكرده است صاحب وسائل. در نقل شيخ در تهذيب اين است كه امّا طواف النّافله فلا بعث ان يطوف بالبيت در آن طواف نافله من غير وضوءٍ ولو متعمداً تصريح شده است كه متعمداً با وجودى كه مى‏داند وضو ندارد طواف بكند. بعد ثمّ يتوض‏ء و يصلّى. بعد وضو بگيرد و صلاتش را اتيان بكند. از اين روايت معلوم مى‏شود بعضى روايات ديگر كه آن روايات ديگر مطلق بودند مثل آن صحيحه دلالت مى‏كردند در طواف وضو معتبر است طهارت معتبر است، نه طواف منفرد را استثنا مى‏كند. طواف مستحبى در او نه استحبابى ندارد.
سؤال؟ عرض كردم چون كه اين متفاهم از اين روايت اين است كه طهارت شرط نيست. اين وضو را كه امام (ع) متعرض شده است، بما اين كه طهارت در آن جا وضو مى‏شود. چون كه به وضو نمى‏شود جنباً داخل شد. نسيان كرده است و غفلتاً داخل شده است، بدان جهت متعرض نشده است. بدان جهت در بعضى روايات دارد كه مى‏گويد بر اين كه أنا اطوف طواف النّافله و أنا على غير وضوءٍ. وضو ندارد. قال توض‏ء و صلّى و ان كنت متعمداً ولو متعمد هم بوده باشد عيبى ندارد. در ما نحن فيه روايت، روايت 9 است. اين وضو را كه متذكّر شده‏اند، به جهت اين كه جنابت در ما نحن فيه نمى‏شود عادتاً. مگر نادر كه نسيان بكند انسان جاهل بشود. اين روايات در سند اين است كه طهارت از حدث در طواف مستحبى منفرد معتبر نيست. متفاهم عرفى از اين روايات اين است. بدان جهت اگر روايتى دلالت كرد مطلقا در طواف طهارت از حدث معتبر است، تقييد مى‏كند مطلقات را كما بيّنا. بدان جهت در ما نحن فيه اشكال اين كه اين روايات طواف مع الجنابه را نمى‏گيرد، ولكن صحيحه على ابن جعفر ان رجل طاف بالبيت و هو جنب و ذكر و هو فى الطّواف قال يقطع الطّواف و لا يعتدّ بشى‏ءٍ طواف منفرد را مى‏گيرد و مقتضاى او اين است كه طواف مندوب هم در حال جنابت باطل بوده باشد، اين حرف درست نيست. ولو ما برهه‏اى از زمان ملتزم بوديم به اين حرف. ولكن اين حرف درست نيست. براى اين كه متفاهم عرفى از اين روايات طواف بغير وضوءٍ اين است كه طهارت از حدث در اين طواف معتبر نيست. و خصوص وضو را متعرض شدن چون كه جنب نمى‏تواند داخل بشود به مسجد الحرام تا طواف را اتيان بكند جنباً روى اين اساس است. بدان جهت در ما نحن فيه صحيح مى‏شود آنى كه در عروه فرموده است و امّا طواف المندوب در او اشتراطى نيست.
بعد صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف فعل ثالث را مى‏گويد كه طهارت از حدث در او معتبر است. او عبارت از صوم است. ايشان صيام را تقسيم به سه قسمت مى‏كند در عبارتش. يكى از صيام صوم شهر الرّمضان و قضا شهر رمضان است و امّا صيامى كه غير از اينها هستند، يك قسمشان صيام مستحبه هستند، مثل اين كه انسان مستحب است در هر شهر سه روز روزه بگيرد. يا هميشه مستحب است بگيرد. روزه مستحبى است. يك قسمت اينها روزه واجبى است مثل صوم كفّاره صومى كه براى كفّاره، كفّاره واجب شده است بر انسان اتيان مى‏كند، آن صوم، صوم واجب است. ولكن قضاى رمضان يا رمضان نيست. ايشان مى‏فرمايد طهارت از حدث اكبر در آن صوم شهر رمضان و قضايش لازم است. طهارت از حدث اكبر به اين معنا است. الاصباح جنباً متعمداً آن صوم را باطل مى‏كند در شهر رمضان. انسان فجر را جنباً درك كند كه آن بقاء بر جنابتش هم عند طلوع الفجر تعمّدى باشد عمداً غسل نكرده است شب قبل از طلوع الفجر. تعمدى باشد، صوم شهر رمضان يا قضايى كه مى‏خواهد براى شهر رمضان اتيان بكند او را باطل مى‏كند. اين مقدار كه الاصباح جنباً و طلوع فجر را جنباً درك كردن تعمداً غسل نكند، اصباح تعمدى باشد، اين صوم را باطل مى‏كند. و امّا اصباح جنباً است ولكن تعمدى نيست. چون كه اصلاً ملتفت نبوده است كه. آمده است سحرى‏اش را خورده است و اينها. پا شده است برود مثلاً فرض كنيد براى تطهير وضو بگيرد و محيّاى به نماز بشود طلوع فجر هم شده است، نگاه كرد و ديد كه بابا شب محتلم شده است و اصلاً نفهميده است احتلامش را. آن عيبى ندارد. آن صومش صحيح است. چون كه اصباح جنباً تعمدى نيست. بدان جهت اصباح جنباً متعمداً او موجب بطلان است. يكى هم الاصباح جنباً ناسياً للجنابه. جنابتش را يادش ببرد. ناسياً للجنابه و روزه را در حال نسيان بگيرد. آن وقتى روزه گرفته بود كه جنابتش يادش رفته بود. بدان جهت شب جنب شد بالاحتلام او بغير الاحتلام يا به هر چيزى. آن وقت اصلاً يادش رفت كه من جنب هستم. صبح هم روزه گرفت آن روز را روزه گرفت. فرض كنيد فردايش هم گرفت يا فردايش نگرفت بعد از روزه كه تمام شد متذكر شد كه بابا جنب بود غسل نكرده بود. او باطل مى‏كند. الاصباح جنباً متعمداً و الاتيان به ثوب مع الجنابت المنسيّه اينها صوم شهر رمضان را باطل مى‏كنند. و هكذا فرض كنيد قضاء شهر رمضان را. اينها باطل مى‏كنند و امّا در غير صوم شهر رمضان و قضائش، ايشان مى‏فرمايد كه نه اصباح جنباً متعمداً مبطل نيست. انسان مى‏خواهد صوم كفّاره بگيرد. عمداً هم قبل طلوع الفجر غسل نكرد.خوب واليكن غسل نكرده باشد. خوشا به حالش. روزه‏اش را بگيرد روزه كفّاره را. و در روزه مستحبى هم مى‏گويد...جنباً متعمداً عيبى ندارد. ولكن در صوم واجبى كه صوم رمضان نيست، و صوم قضا رمضان نيست در او احتياط مستحبى مى‏كند. در صوم مستحبى احتياط ندارد. سه قسم كرده‏اند. در آن صوم واجبى احتياط كرده است كه و الاحتياطاً اصباح جنباً را متعمداً ترك كند. بعد ايشان مى‏فرمايد و امّا جميع اقسام ثلاثه شريك در اين هستند كه اگر انسان در روز خودش را جنب بكند، بالدّخول او بالانزال روزه باطل مى‏شود بلافرقٍ روزه ماه مبارك، روزه قضايى، روزه واجبى يا روزه مستحبى فرقى نمى‏كند. جنابت در ناهار كه شخص خودش را جنب بكند او مبطل صوم است. و امّا الاحتلام كه خودش را جنب نكرده است محتلم شده است. امّا احتلام فى ناهار شهر رمضان يا واجبى يا مستحبى مبطل صوم نيست اصلاً اين احتلام. حتّى خواهيم گفت احتلامى كه انسان مى‏داند در ماه مبارك اگر بعد از ظهر بخوابد محتلم خواهد شد. مى‏داند عادتش را. عيبى ندارد. بخوابد و روزه‏اش هم صحيح است. محتلم هم شد صحيح است. براى اين كه آن رواياتى كه در آنها نفى كرده است اگر در روايات اين جور بود كه جنابت غير عمدى مبطل صوم نيست در اثنا النّهار مى‏گفتيم اين جنابت عمدى مى‏شود. چون كه عمداً خودش خوابيد ديگر. مى‏دانست جنب مى‏شود. عنوان روايت اين است كه الاحتلام يا...بالصّوم. احتلام شخص ضرر به صومش ندارد. اين اطلاق دارد احتلامش جورى باشد كه نمى‏توانست بخوابد محتلم مى‏شود يا مى‏دانست بخوابد محتلم مى‏شود. اين اطلاق دارد. اين جور نيست كه آن جاهايى كه مى‏گوييم بدانى نمى‏توانى مرتكب بشوى. شخصى مى‏داند كه اگر به فلان محل برود مجبورش مى‏كنند و به دهانش شراب مى‏ريزند به گلويش. نمى‏تواند برود. برود خوب آن شرب تعمّدى است. در ما نحن فيه اگر ماه رمضان بوده باشد برود روزه‏اش باطل مى‏شود. چون كه قصد كرده است شرب را. چون كه علم دارد اين فعل واقع مى‏شود، اين عمدى مى‏شود. تعمّده به شرب مى‏شود. و امّا در لسان دليل اين جور نيست كه تعمّد على الجنابه مبطل صوم است. اين نيست. تا بگوييم كه فقط در لسان روايت اين بود كه تعمّد على الجنابه مبطل است. اگر اين جور بود، مى‏گفتيم بله اين احتلام هم تعمّدى است. تعمّد بر جنابت است. خوابيده مبطل است. ولكن لسان روايت اين است كه الاحتلام لا يضرّ به صوم. اين دليل ديگر است. خطاب ديگر است و اين خطاب ديگر جنابت خاصّه را مى‏گويند. آن جنابتى كه بالنّوم مى‏شود، به حلم مى‏شود. اين جنابت مبطل صوم نيست ولو به طور عمدى صورت بگيرد عمدى به اين معنا كه اگر بداند بخوابد محتلم مى‏شود عيبى ندارد... بخوابد التماس دعا روزه‏اش صحيح است. انفاسكم فيه عباده. اين حاصل كلامى است كه ايشان در عروه فرموده است.
امّا اين كه الاصباح جنباً متعمداً در ماه مبارك مبطل صوم است، اين بحثش در آن...صائم است و رواياتى دارد و آن روايات يك احتلافاتى با هم دارند، بحثش طولانى است. به آن جا موكول مى‏كنيم. و اين نسبت به صوم شهر رمضان. و امّا قضائش همين جور است، قضا مثل ادا نيست. در قضا اگر بقا تعمّدى هم نبوده باشد، آن قضا، قضا صوم شهر رمضان را نمى‏تواند بگيرد. مثل اين كه فرض كنيد شب انسان جنب شد. ولكن نفهميد. نمى‏داند يك خوابى ديد. نمى‏داند محتلم شده است يا محتلم نشده است. گفت انشاء الله محتلم نشده‏ام. تمسّك به استسحاب كرد كه در آن مسأله خوانديم. اصل اين است كه لم...روزه را گرفت. بعد روزه‏اش را كه گرفت بعد ملتفت شد كه نه آن لباسش منى دارد. شده بود. اين روزه درست نيست. ولو اين روزه‏اى كه هست، اين روزه درست است. چرا؟ چون كه شب جنابتش را نفهميده بود. چون كه شب جنابتش را نفهميده بود ولو در ما نحن فيه روزه بگيرد، روزه‏اش صحيح است و امّا اگر شب جنابتش را فهميده بود قبلاً فهميده بود كه جنب است. بعد عمدى نشد. چون كه آب ندارد غسل كند. خاك ندارد كه تيمم كند. مى‏خواهد روزه قضايى بگيرد. عيبى ندارد. در ما نحن فيه آن روايتى كه در ما نحن فيه وارد است، در قضا صوم رمضان، آن روايات اوسع است مدلولش مثل اتيان به صوم شهر رمضان نيست. آن روايات مدلولش عبارت از اين است كسى كه جنب شد در شب، و آن جنابتش را فهميد، علم پيدا كرد غسل نكرد، لعذرٍ او لغير عذرٍ كه جنابتش اگر عذر داشته باشد بقائش تعمّدى نيست. اين شخص آن روز قضا را نمى‏تواند اتيان بكند. قضا صحيح نيست. و امّا در صورتى كه شب نفهمد روز بفهمد روزه بگيرد و روز بفهمد آن صحيح است. چرا؟ چون كه دليلى بر اين كه اين جنابت مبطل صوم است نداريم. ادلّه‏اى كه مى‏گويند لا يضّر الصّائم...اذا...خمس...يا ثلاث...مقتضايش اين است كه روزه‏اش صحيح است. چون كه آن رواياتى كه مى‏گويد روزه‏اش صحيح نيست، آن روايات در جايى است كه شب بفهمد. قبل طلوع الفجر بفهمد.
يكى از آن روايات اين روايات در جلد 7 در باب 19 از ابواب ما يمسك عنه الصّائم است. روايت اولى در ما نحن فيه اين جور است كه روايت دومى است محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد عن الحجّال اين عبد الله ابن محمد ابن حجّال است ثقه. عن ابن سنان يعنى عبد الله ابن سنان چون كه از امام صادق سلام الله عليه نقل مى‏كند. قال كتب ابى الى ابى عبد الله (ع) پدرم چون كه در بعضى از روايات از پدرش نقل مى‏كند ابن سنان. مى‏گويد كتب ابى الى ابى عبد الله (ع) كان يقضى شهر رمضان شهر رمضان را قضا مى‏كرد. اين جور نوشته است. قال انّى اصبحت بالغسل يعنى پا شدم موقعى كه از خواب پا شدم پاك بودم و اصابت...جنابتٌ بر من جنابت اصابت كرد. مثلاً با زنش جماع كرد. فلم اغتسل حتّى طلع فجر. غسل نكردم تا طلوع فجر شد. در اين صورت فاجابه (ع) لا تصم هذا اليوم قضا شهر رمضان مى‏كرد و صوم...فردايش روزه بگير. اين را امام (ع) تفصيل نكرد كه تويى كه فلم تغتسل حتّى طلع الفجر اين تعمّدى بود يا عن عذرٍ بود. اگر تعمّدى بود قضا نكن، بعد قضا كن. غير عذرى بود نه قضا بكن. تفصير نفرمود. ولكن فرض اين است كه قبل طلوع الفجر جنابتش را فهميده بود. در فرض اين كه جنابتش را فهميده بود، در اين فرض امام (ع) فرمود نگير. باز يك روايت ديگر روايت عبد الله ابن سماعة ابن مهران است. روايت 3 است. محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد عن عثمان ابن عيسى عن سماعة ابن مهران قال سألته عن رجلٍ...سماعه ضررى ندارد كما ذكرنا مراراً. سألته عن رجلٍ اصابته جنابتٍ. مردى كه به او اصابت كرد فى جوف اليّل در وسط ليل در آن صورت بر اين كه فى جوف الّيل فى رمضان در شهر رمضان. و علم بها. او را هم فهيمد. ولم يستيقض حتّى ادركه الفجر فقال عليه ان يتمّ صوم. روزه‏اش را بگيرد و يقضى يوماً آخر. روز ديگرى را قضا بكند. شهر رمضان. چون كه آن روز ولو روزه‏اش باطل است، اگر تعمّدى باشد ولكن نمى‏تواند بخورد. بايد امساك كند. و روز ديگر هم قضا كند. قلت اذا كان ذالك من الرّجل و هو يقضى رمضان. اين غسل نكردن از شخصى بشود كه قضا رمضان را مى‏كند. قال فاليأكل يومه. يومش را بخورد ذالك فاليقضى. فانّه لا يشبه رمضان شى‏ء من الشهور يعنى آن امساكى كه آن جا گفتيم آن مختص به رمضان است. در شهرهاى ديگر نمى‏شود. گفتيم نمى‏تواند. بايد امساك كند. امام (ع) در اين روايت مباركه مطلق فرمود كه اگر اين در شب جنب شد و بعد غسل نكرد حتّى اصبح جنباً در غير شهر رمضان آن روز را روزه نگيرد. تفصيل هم نداد ما بين اين كه عذرى داشت غسل نكرد بقا بر جنب شد يا عذرى نداشت. فرمود آن روز را روزه نگيرد. روايت اولى كه گفتم صريح‏تر است. ظاهرتر است. و اين روايت اخيرى يك...دارد كه در باب صوم بايد متعرّض بشوم و آن مناقشه خلاصه‏اش اين است كه اين...تعمّدى فرض كرده است. چون كه اول در شهر رمضان فرض كرده است، اصباح جنباً تعمّدى فرض كرده است. امّا روايت دومى آن جور نيست.
روايت اولى در اين باب هم محمد ابن على ابن الحسين صدوق است باسناده عن عبد الله ابن سنان قال سأل ابا عبد الله (ع) ان الرّجل يقضى شهر رمضان شهر رمضان را قضا مى‏كند و يجنب من اول الّيل از اول شب جنب مى‏شود و لا يغتسل حتّى يجى‏ء آخر الّيل و هو يرى انّ الفضل فقد...مى‏خواست غسل بكند ديد كه فجر طلوع پيدا كرده است. قال لا يصوم ذالك اليوم و...غيره. اين بقا تعمّدى نبوده است. اصلاً چون كه نمى‏دانست طلوع فجر شده است. يك وقتى ديد طلوع فجر شده است و غسل نكرده است. امام با وجود اين كه تعمّدى نبوده است در قضا، فرمود بر اين كه روز ديگر قضا كند. ولكن شب جنابتش را فهميده بود و منهنا در قضا شهر رمضان...كه اگر شخص جنابتش را فهميده است فرقى نمى‏كند. اصباح جنباً تعمّدى باشد، غير تعمّدى نمى‏تواند روزه را بگيرد. روزه صحيح نيست. و امّا اگر شب نفهميده باشد، آن جا اگر روزه را بگيرد، آن روزه‏اش صحيح است. آن اصباح غير تعمّدى كه شب نفهميده است قيدش اين است او مضرّ به قضا نيست. و الحمد الله ربّ العالمين.