جلسه 722

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:722 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كما ذكرنا صاحب العروه وفاقاً لاصحاب تجويز فرمود دخول جنب در مساجد ولكن به نحو المرور. البتّه در غير مسجدين و مرور را تفصير كرد به ان يدخل من بابٍ و يخرج من باب آخر و شما مى‏دانيد مدخليت ندارد كما سيعتى اگر مسجدى كه يك باب بيشتر ندارد ديوارش خراب بشود از درش يا از يك خرابه ديوارش داخل بشود و از ديوار ديگرى كه در مقابل خراب شده است يا غير آن ديوار خراب شده است از آن موضع خارج بشود كه گذشتن از مسجد و استياض حساب بشود، اين مانعى ندارد. باب مدخليتى ندارد. يا مسجدى است كه اصلاً ديوارهايش خراب شده است و از بين رفته است. از يك طرف داخل آن مسجد مى‏شود و از طرف مقابل يا از كنار خارج مى‏شود كه استياض صدق كند كه استحاضه المسجد اين حلال است. عيبى ندارد در غير مسجدين. ولكن روايات در مقام سه طايفه هستند. يك طايفه از اين روايات در آنها عنوان استياض ذكر شده است كه لا يجوز دخول الجنب المسجد الاّ استياضاً. آن دخول به نحو الاستياض او جايز است و در بعضى از روايات عنوان المرور ذكر شده است. يجوز للجنب ان يمرّ المساجد كلّها الاّ المسجدين و در بعضى روايات عنوان مشى ذكر شده است. يجوز الجنب المشى فى المساجد الاّ آن مسجدين. عنوان مشى است. عنوان مرور است. عنوان استياض. عنوان استياض هيچ ابهامى در او نيست كه عنوان استياض اين است كه انسان راه قرار بدهد كه در قول خداوند هم هست كه الاّ عابر سبيلٍ حتّى تغتسلوا. انّما الكلام در آن طايفه‏اى كه عنوان مشى ذكر شده است در آنها كه آن هم آن روايتى كه هست روايت جميل است كه در آن جا عنوان مشى ذكر شده است.
سؤال؟عرض مى‏كنم بر اين كه در جايى كه جنباً داخل مسجد مى‏شود اگر جنباً استياض كند آن عيبى ندارد. عابر سبيل است و امّا در جايى كه نه استياض نمى‏كند. آمد مسجدى ديد جنب است. ديد مسجد قشنگى است. ديد يك فرى بخورم در اين مسجد ببينم چه جور است. نمى‏نشيند. مكث نمى‏كند. همين مشى مى‏كند. از همان بابى كه داخل شده است و از همان باب هم خارج مى‏شود. بعد از فر خوردن در مسجد. اين عنوان مشى فى المساجد صدق مى‏كند. ولكن عنوان استياض صدق نمى‏كند. در روايت جميل كه غير از آن صحيحه جميل است كه ديروز خواندم. روايت جميل كه روايت 4 است در باب 15 كلينى نقل مى‏كند عن على ابن محمد، اين على ابن محمد بندار است. كه شيخ كلينى است و ثقه هم هست. على ابن محمد ابن عبد الله كه بندار به او مى‏گويند. و با او محمد ابن الحسن محمد ابن حسن صفّار است. اين محمد ابن حسن صفّار و على ابن محمد هر دو نقل مى‏كنند عن سهل ابن زياد. محمد ابن الحسن صفّار روايات كثيره‏اى دارد از سهل ابن زياد. يكى از چيزهايى كه قوّت مى‏دهد به ذهن كه سهل ابن زياد لا بعث به باشد، رواياتى است كه محمد ابن حسن صفّار روايات كثيره را از سهل نقل كرده است. اين معلوم مى‏شود كه شخص متنابهى بوده است. و اگر ضعفى داشت ضعف در جهات ديگرش بود نه در ثقه بودنش. على كلّ تقديرٍ جزم به اين نداريم.
ولكن آنى كه ما را به تردد مى‏اندازد در سهو، اين روايات محمد ابن حسن صفّار است رضوان الله عليه. جميعاً عن‏
سهل ابن زياد. اين سهل ابن زياد هم نقل مى‏كند عن ابى نصر ابن ابى نصر كه احمد ابن محمد ابن ابى نصر بزنتى است رضوان الله عليه. عن جميل ابن درّاج. در اين روايت ضعف به واسطه سهل است. عن ابى عبد الله (ع) للجنب ان يمشى فى المساجد كلّها و لا يجلس فيها. جنب دارد كه مكث در مساجد كند امّا ننشيند. فر بخورد عيبى ندارد. ننشيند مانعى ندارد. جنب يعنى در حال جنابت و الاّ بعد از غسل كردن كه محلّ كلام نيست. بدان جهت ربّما گفته مى‏شود كه از اين روايت و بعضى روايات ديگر كه عنوان مرور دارد خواهيم گفت. از آنها استفاده مى‏شود كه استياض فقط حلال نيست در جنب. بلكه مشى در مساجد جنباً آن هم محصورى ندارد. ولكن مى‏دانيد شما و سابقاً هم گفتيم در ما نحن فيه جمله‏اى كه آن جمله مشتمل استثنا بوده باشد، آن جمله در حقيقت دو تا كلام است. منحل مى‏شود يعنى مدلولش دو تا كلام مى‏شود. للجنب ان يمشى فى المساجد كلّها الاّ المسجد الحرام، اين يعنى لا يجوز ان يمشى الجنب فى المسجد الحرام اين يك حكم است و يجوز المشى فى غير المسجد الحرام و مسجد النبى يجوز المشى اين هم جمله ديگرى است. در مقام اين كه بدانيد اين به دردتان خواهد خورد اگر مى‏خواهيد فقيه بشويد. جمله‏اى استثناييه كه شامل مستثنى منه و مستثنى است او دو تا جمله است. اگر بخواهيد ملاحظه كنيد كه اين روايت معارض دارد يا ندارد، هر دو جمله‏اش را بايد مستقلاً حساب كنيد. چون كه دو تا جمله است. به منزله دو تا روايت است كه يك روايت بگويد لا يجوز مشى الجنب فى المسجد الحرام، روايت ديگر اين است كه يجوز مشى الجنب فى ساير المساجد. اين بايد هر دو تا را مستقلاً حساب كنيد. اين كه دارد در ذيلش يجوز للجنب ان يمشى فى المساجد الاّ المسجد الحرام يعنى لا يجوز الجنب ان يمشى فى المسجد الحرام اين ذيل كه جمله استثنايه است معارض ندارد. جايز نيست انسان در مسجد الحرام جنباً مشى كند. استياضاً هم جايز نيست. مشياً هم جايز نيست. هيچ كدام جايز نيست. با روايتى معارضه ندارد. ولكن كه مى‏گويد مشى در غير المسجدين براى جنب عيبى ندارد، اين اطلاق دارد. مشيش مشى استياضى بشود يا مشيش مشى همان فر خوردن بشود كه همان از يك بابى داخل مى‏شود و از همان باب خارج مى‏شود. از يك سوراخى داخل مى‏شود و از آن سوراخ خارج مى‏شود. اين جايز است براى جنب مشى در مساجد، اين مشى اطلاق دارد. هم استياض را مى‏گيرد و هم غير استياض را مى‏گيرد. ولكن در صحيحه محمد ابن مسلم كه ديروز خوانديم الحايض و الجنب يدخلان المسجد او لا؟ فرمود الحايض و الجنب لا يدخلان المسجد الاّ مستعاضين اين هم دو تا جمله است. الاّ الاستعاضين يعنى با استياض مى‏توانند داخل مساجد بشوند. يعنى غير مسجد و اينها. غير مسجدين به نحو استياض مى‏تواند. اين معارضه‏اى با چيزى ندارد. آن روايتى كه هست مى‏گفت بر اين كه مشى جايز است، اين روايت مى‏گويد كه استياض جايز است. اين اشكالى ندارد. در ما نحن فيه استياض جايز است اين معارض نيست. جمله مستثنا منه‏اش كه مى‏گويد غير الاستياض جايز نيست او معارض است با آن جمله مستثنا منه در روايت مشى. چون كه روايت مشى مى‏گفت بر اين كه مشى در غير المسجدين براى جنب جايز است. چه مشى استياضى بوده باشد، چه مشى غير استياضى بوده باشد.
اين روايت مباركه اين صحيحه مى‏گويد كه غير استياض براى جنب جايز نيست. غير استياض هم يكى مشى فر خوردن است ديگر. اين صحيحه مى‏گويد كه استياض جايز است. ولكن غير الاستياضى كه هست غير الاستياض آن حرام است. غير الاستياض آن فر خوردن را هم مى‏گيرد. پس جمله مسثنى منه در اين صحيحه، با جمله مستثنى منه در روايت مشى با هم معارضه دارند. آن مى‏گويد مشى در مساجد براى جنب عيبى ندارد كه غير مسجدين است. اين روايت مى‏گويد كه نه غير الاستياض در جميع مساجد براى جنب حرام است. غير الاستياض يكى هم آن فر خوردن است. خوب نسبت ما بين اين جمله مستثنى منه و ما بين اين جمله مستثنى منه در روايت مشى نسبت عموم و خصوص من وجه است. چرا؟ اين كه مى‏گويد براى جنب غير الاستياض حرام است. غير الاستياض يكى جلوس را مى‏گيرد كه انسان بنشيند در مسجد جنباً. غير الاستياض است ديگر جلوس. آن روايتى كه مى‏گويد مشى حلال است كارى ندارد با جلوس. مستثنى منه‏اش در اين كه يجوز للجنب از يمشى فى المساجد الاّ المسجدين با جلوسى كار ندارد. اين جمله مستثنى منه در اين صحيحه زراره و محمد ابن مسلم مى‏گويد غير الاستياض حرام است. غير الاستياض يكى جلوس است. يجوز ان يمشى كارى ندارد با جلوس. يجوز ان يمشى مشى استياضى را مى‏گيرد. غير الاستياض جايز نيست كارى با استياض ندارد. استياض آن مستثنى است. مستثنى منه كه مى‏گويد غير الاستياض حرام است، كارى با استياض ندارد جمله مستثنى منه. آن روايت ان يمشى فى المساجد استياض را مى‏گيرد. اين دو تا محلّ ابتلا هستند. استياض محل افتراغ روايت تجويز المشى و جلوس محل افتراغ روايتى كه غير الاستياض را حرام مى‏كند. ولكن در مشيى كه در او استياض نيست معارضه مى‏كند. آن صحيحه زراره و محمد ابن مسلم مى‏گويد اين مشى حرام نيست چون كه دخول غير استياضى است. دخول غير استيضاى حرام است. يعنى اين مشى حرام است اين فر خوردن و روايت تجويز المشى يعنى مسثنى منه‏اش مى‏گويد نه عيبى ندارد. فر بخور. تعارض مى‏كنند ديگر.
بدان جهت اين جور فرموده‏اند. فرموده‏اند وقتى كه جمله مستثنى منه در صحيحه زراره و محمد ابن مسلم معارضه كرد با آن جمله مستثنى منه در روايت تجويز المشى، وقتى كه اين دو تا جمله با همديگر معارضه كردند، روايت تجويز الاستياض و نهى از غير الاستياض مى‏گويد كه دخول در مساجد به نحو غير الاستياض حرام است. مشى كنى يا نكنى بنشينى. جلوس را كه مى‏گيرد معارض ندارد. آن روايتى كه مى‏گويد مشى جنباً در مساجد جايز است، او با جلوس كارى ندارد. او مدلولش مشى است. كما اين كه آن روايت استياض را مى‏گيرد روايت تجويز المشى. اين روايتى كه دخول به غير استياض جايز نيست با استياض كارى ندارد. استياض مدلول مستثنى است. نه مستثنى منه. مستثنى منه كارى ندارد. و امّا آن مشيى كه فر خوردن بوده باشد، دخول غير استياضى حرام است، او را تحريم مى‏كند. روايت مشى جنباً فى المساجد جايز است، تجويز مى‏كند. و با همديگر تعارض مى‏كنند. فرموده‏اند بر اين كه در اين صورت آن روايتى كه استياض را جنباً غير استياض جنباً را تحريم مى‏كند او مقدّم است. چرا؟ براى اين كه اولاً روايت مشى من حيث السّند ضعيف است. چون كه سهل ابن زياد است. و ثانياً سندش صحيح بود باز هم اين جور بود. چون كه روايت غير الاستياض حرام است، موافق با كتاب مجيد است. چون كه خداوند متعال در قرآن مى‏فرمايد لا تقرب الصّلاة و لا جنباً يعنى لا تقربوا مكان الصّلاة كه مسجد است. لا تقربوا آن مساجد را الاّ عابر السّبيل و لا جنباً يعنى جنب قرب نمى‏كند به مساجد الاّ عابر سبيلٍ حتّى تغتسلوا مگر عابر سبيل. چون كه غير عابر سبيل نمى‏تواند نزديك بشود به مسجد. مفروض اين است آن كسى كه فر مى‏خورد عابر سبيل نيست. پس آن روايت كه مى‏گويد غير الاستياض حرام است، او موافق با كتاب مجيد است. بدان جهت يؤخذ به و آن وقت هم طرح مى‏شود آن اطلاق روايت المشى اگر سندش صحيح بود. بعد فرموده‏اند و الحال كذالك در روايات مرور چون كه بعضى‏ها منهم السيد الحكيم قدس الله سره ادعا فرموده‏اند كه عنوان مرور مرادف است با عنوان المشى. مرور اين نيست كه از يك بابى داخل بشود و از باب ديگر خارج بشود فقط او نيست. او استياض است به مرور. ولكن ربّما مرور صدق مى‏كند من غير استياضٍ. اين يك شاهد هم دارد. براى شما عرض كنم كه آن كسانى كه اين را مى‏توانند بگويند يك شاهدى مى‏توانند بگويند.
آن شاهد كه هست؟ آن شاهد صحيحه ابى همزه ثمالى بود كه ديروز خواندم در مساجد الحرام تيمم مى‏كند و خارج مى‏شود. در آن روايت كه روايت 6 بود اذا كان الرّجل نائماً فى المسجد الحرام او فى المسجد الرّسول فاحتلم و اصابته جنابه فاليتيمم و لا يمرّ فى المسجد الاّ متيمماً. مرور نكند در مسجد الحرام الاّ متيمماً نه اين كه از يك بابى داخل بشود و از باب ديگر خارج بشود. يعنى الان كه مى‏رود خارج بشود بايد متيمماً راه برود. مرور در اين جا به معنا مشى است. يعنى و لا يمرّ فى المسجد الاّ متيمماً جنبى كه خوابيده بود جنب شد تيمم كرد، اين مى‏خواهد خارج بشود ولو از آن بابى كه داخل شده بود. ندارد كه از باب ديگر خارج بشود. معنايش اين است كه وقتى كه از مسجد مى‏رود بيرون ولو از آن بابى كه داخل شده است، از آن باب بايد جنباً نرود در مسجد الحرام و لا بعث ان يمرّ فى ساير المساجد. يعنى اين جور مشى در ساير مساجد عيبى ندارد. بدان جهت در ما نحن فيه ادّعا شده است. بعيد نيست بر اين كه مرور معنايش مطلق المشى بشود. بدان جهت مى‏گويد كه مثلاً مى‏رفت به بازار بنا بود صبح به يك كسى سر بزند. آن در راهش است. يك خورده از راه كنار است. دكّان دارد آن جا. به او سر بزند. رفت به آن سر زد. دوباره برگشت به همان جايى كه از آن جا جادّه خارج شده بود. بدان جهت مى‏گويد بر اين كه مررت بفلانٍ. صبح كه مى‏رفتم عرب همين جور مى‏گويد مررت بفلانٍ. آن مرور از دخول و خروج از بابى نيست. بدان جهت در ما نحن فيه اين جور ادّعا شده است. عرض مى‏كنم امّا اين مرّ فيه است. نه مرّ به است. فرق است ما بين مرّه به و مرّه فيه. كلام اين است كه لسان روايت مرّ فيه است. و امّا اين روايتى كه است اين روايت دلالت نمى‏كند كه مراد آن است كه از همان باب خارج بشود. لا يمر مرور جايز نيست. ولو بخواهد از باب ديگر هم كه داخل شده است از باب ديگر خارج بشود، جنباً نمى‏شود. اين محتمل است در اين روايت. بدان جهت اين روايت آن جور شاهدى نمى‏شود. على فرضٍ كه گفتيم مرور فيه عن يدخل من بابٍ و عن يخرج من بابٍ آخر خصوص اين نيست. مرادف با استياض نيست. اگر كسى اين را گفت، و احتمال قوى هست كه مرور فيه معنايش همان جعله سبيلاً است. آن را...و طريقاً است. معنايش همين باشد كه با استياض يكى باشد كما اين كه در عبارت عروه اين جور معنا كرده است. بان يمرّ من بابٍ و يخرج بان يدخل من بابٍ و يخرج من بابٍ. اگر كسى خيلى اصرار كرد و گفت نه مرور با مشى مترادفين هستند. خوب مى‏گوييم چشم قبول كرديم. باز الكلام الكلام. آن وقت اين رواياتى كه مى‏گفت لا بعث ان يمرّ فى المساجد، مى‏گيرد هم مرور استياضى را و هم مرور فر خوردنى را. هر دو تا را مى‏گيرد. جمله مستثنى منه در اين روايات. و صحيحه زراره و محمد ابن مسلم مى‏گويد دخول غير استياضى جايز نيست. باز عموم و خصوص من وجه مى‏شود. دخول غير استياضى جايز نيست، جلوس را مى‏گيرد. چون كه دخول غير استيضاى است. للجنب ان يمرّ فى المساجد كارى با اين جلوس ندارد. آن مرور را مى‏گويد. آن جايى كه مرور به نحو استياض باشد، دخول غير استياضى حرام است كارى ندارد. چون كه مستثنى است در اين روايت. مستثنى منه با او كارى ندارد و امّا مرور فر خوردنى روايات لا بعث للجنب ان يمرّ فى المساجد مى‏گويد مى‏شود. اين كه مى‏گويد دخول غير استياضى جايز نيست مى‏گويد نمى‏شود. باز رجوع مى‏شود به آيه مباركه. آيه مباركه موافق با اين است. اين جور فرموده‏اند و به نظر قاصر ما اين تطويل طريق است براى وصول به مطلب اين فرمايش. چرا؟ چون كه خود روايات مشى مستنثى منهشان با خود قرآن معارضه دارد اطلاقاتشان. آيه مباركه مى‏گويد عبور سبيلاً براى جنب عيبى ندارد در مساجد. تقييد خورده است به غير المسجدين. آيه مباركه تقييد خورده است كما ذكرة...بعد از اين كه جمله مستثنى در رواياتى كه الاّ المسجدين الحرام و النّبى كه آن جا مشى جايز نيست، استياض جايز نيست، مرور جايز نيست آيه را تقييد زد مستثنايش را، عابر سبيل را كه اين عابر سبيل در غير مسجدين بشود. بعد از آن تقييد اين مستثنى منه در آيه كه ربطى به آن تقييد در مستثنايش ندارد، مى‏گويد كه در مساجد يعنى در غير المسجدين قرب غير عبور سبيلى جايز نيست. وقتى كه اين جور شد، آن قرب غير سبيلى چه فر خوردن باشد، چه نشستن باشد، چون كه هر دو غير عبور سبيلى است. بنشيند هم غير عبور سبيلى است، فر بخورد هم غير عبور سبيلى است. هر دو تا حرام است. آن روايت كه مى‏گويد مرور عيبى ندارد يعنى فر خوردن يا استياض حلال است با جلوس كارى ندارد. بدان جهت معارضه مى‏كنند. وقتى كه معارضه كردند مى‏دانيد آن روايتى كه معارض با قرآن بوده باشد و جمع عرفى نداشته باشد با قرآن كما هو الفرق چون كه عموم و خصوص من وجه است. جمع عرفى ندارد. آن روايتى كه معارضه با قرآن داشته باشد يا معارضه‏اش تباينى باشد، يا عموم و خصوص من وجهى باشد كه جمع عرفى نباشد در صورت اول اصل خبر حجّيتى ندارد كه معارض قرآن است.
و در صورت ثانى اطلاقش اعتبارى ندارد. چون كه همان رواياتى كه در بعث اعتبار خبر واحد وارد است، رواياتى كه مخالف با قرآن است، فرموده است آنها تصديق نشود، جاء به...فاسق. فرقى نمى‏كند...شخص عادل يا فاسق. فرقى نمى‏كند. مى‏دانيد فرق اين حرف با آن فرمايش ايشان چيست؟ فرمايش ايشان اين است كه اگر صحيحه زراره و محمد ابن مسلم نبود، به اطلاق روايات مشى و مرور تمسّك مى‏كرديم. معارضه بود كه نگذاشت به او تمسّك كنيم و روايت صحيحه زراره و محمد ابن مسلم را مقدّم كرديم چون كه موافق كتاب است. عرض ناقابل ما اين است كه اگر روايت صحيحه محمد ابن مسلم هم نبود، فقط روايات مشى بود، و روايات مرور بود، مى‏گفتيم آن روايات اطلاقش اعتبارى ندارد. چرا؟ چون كه مخالف با كتاب است. كتاب دلالت مى‏كند خود كتاب دلالت مى‏كند دخول قرب عبور سبيلى جايز است، قرب مساجد به غير عبور سبيلى جايز نيست. قرب مساجد به غير عبور سبيلى نه نشستن را مى‏گيرد، هم فر خوردن را مى‏گيرد. آن روايتى كه مى‏گفت فر خوردن جايز است به اطلاق مى‏گفت ديگر. به اطلاق مى‏گفت. چون كه استياض را هم مى‏گرفت. به اطلاق مى‏گفت مرور فر خوردن جايز است، او مخالف بود با اطلاق كتاب مجيد. بدان جهت اعتبارى نداشت. بدان جهت فرق ما بين ما ذكرنا و ما ذكره قائل العظيم رضوان الله عليه اين است كه بنا به گفته ما اين معارضه تطويل راه است. خود رواياتى كه در آنها عنوان مشى تجويز شده است و عنوان مرور تجويز شده است اگر مرور معنايش مشى بوده باشد، خود آن روايات معارضه دارند يعنى مستثنى منه در آن روايات معارضه دارد با مستثنى منه در آيه مباركه، بدان جهت تباينى است. عموم و خصوص من وجه است. بدان جهت اعتبارى ندارد. فمحصّل الكلام. امّا الجايز الجنب آنى كه جايز است بر جنب استياض المساجد است جنباً كه و ان يدخل من بابٍ و يخرج من بابٍ آخر.
سؤال؟ و لا يقعد ديروز جوابش را گفتيم. جلوس به اعتبار اين كه كسى كه نماز نمى‏خواند جنب است او مى‏آيد مسجد، به واسطه اين مى‏آيد كه بنشيند. اين به واسطه اين غلبه و عادت است كه خصوصاً در دهات. جمع مى‏شوند. مجامعشان همان مساجدشان است. آن جا صحبت مى‏كنند. طرح ريزى مى‏كنند كجا را كى درو كنيم، كجا را كى آب بدهيم. اينها بالوجدان محسوس است براى ما. بدان جهت امام (ع) مى‏فرمايد و لا يجلسان فيه،
سؤال؟ آيه مى‏گويد و لا عابر سبيلٍ. جلوس ندارد. آيه مى‏گويد عابر سبيل بايد باشد. مى‏گويم عادتاً آنى كه انسان به مسجد داخل مى‏شود در حالى كه نماز نمى‏خواهد بخواند جنب است يا وقت نماز نيست، براى دو شى‏ء داخل مى‏شود، يا بنشيند صحبت كند گرم بشود با ديگران يا اين كه مى‏آيد بر اين كه راه است برود بگذرد برود جاى ديگر. آن چيزى كه در مساجد بروم فر بخورم ببينم...بله تا آخر عمر قبل از جنابت اين جا را ديده است ديگر. اين يك امر اتّفاقى است. براى مسافر اتّفاق مى‏افتد كه نديده است مسجد را آن جور است. اين ناظر به آنها نيست و لا يجلس فيه ديروز گفتيم. چون كه تصرّف متعارف در غير حال صلاتى جلوس است، بدان جهت نهى از جلوس است در روايات ولكن ملاك همان مكث است فى المساجد. بدان جهت اگر ننشست و ايستاد. شما مى‏فرماييد جايز است؟
سؤال؟ عرض مى‏كنم بر اين كه يعنى سيخ بايستد يك ساعت آن حرام نيست. بنشيند حرام است. اين معنا محتمل نيست. آنى كه عرض كرديم همان است. گذشتيم اين مسأله را. عرض مى‏كنم بعد ايشان قدّس الله نفسه الشّريف يك دخول را هم استثنا مى‏كند. دخول جنب مساجد در صورتى كه استياض باشد و مرور باشد استثنا شد. يك دخول ديگر را هم كه جنب داخل در مساجد مى‏شود، او را استثنا مى‏كند. او كدام دخول است كه ان يدخل فى المسجد لاخذ شى‏ءٍ منه. مى‏خواهد شيئى كه در مسجد است او را اخذ كند. مثل فرض بفرماييد بر اين كه متاعش را گذاشته بود در مسجد. الان جنب است. مى‏آيد كه متاع را بردارد در حال جنابت. گذاشتنش در حال جنابت نبود. رفت جنب شد. هنوز غسل نكرده است. مى‏خواهد او را بردارد. اين دخول لاخذ شى‏ءٍ كه من المسجد در مسجد گذاشته شده است در مسجد است، اين عيبى ندارد. جماعتى از اصحاب ما خصوصاً قدما آنها ملتزم شده‏اند چه جورى كه بر جنب افعالى حرام است مثل قرائت صور عظائم كه خواهد آمد و مثل مكث فى المساجد و دخول المساجد، يك چيز ديگر هم بر جنب يك فعل ديگر هم بر جنب حرام است و آن اين است كه چيزى را به مسجد بگذارد. ولو داخل شدنش بر مسجد دخول نباشد. خارج از مسجد است. توى كوچه است. پنجره مسجد باز است. يك چوبى است، متاعش را چون كه مى‏ترسد بگذارد كنار جادّه ببرند، مى‏گويد مسجد امن است. خداوند متعال اقلاً ملائكه‏اش آن جا موجود است. يك چوبى را متاعش را با آن چوب برمى‏دارد و مى‏گذارد توى مسجد و حال آن كه در حال جنابت است. گفتند اين حرام است. انّ الجنب لا يضع شيئاً فى المسجد. يا دخولش بر مسجد جنباً جايز است. چون كه استياض است. مى‏خواهد راه قرار داده است. از اين طرف وارد شده است و از آن در برود. در حالى مى‏خواهد متاعى را بگذارد به مسجد، وضع المتاع براى جنب و حايض در مسجد حرام است. اين را جماعتى خصوصاً از قدما و جماعى حتّى از متأخّرين ملتزم شده‏اند. خود اين وضع الشّى فى المسجد من الجنب يا اخذ الشّى من المسجد للجنب، خود اخذ وضع موضوع حكم است. يعنى متعلّق تكليف است. اگر وضع بشود حرام است. اخذ بشود حلال است. مثلاً شخصى عمداً و متعمداً جنب هم بود. آمد توى مسجد بارى داشت برداشت برد. دخولش حرام است. ولكن رفعش حرام نيست، اخذش حرام نيست. و امّا كسى جنب بود. همان اعتنا نكرد. آمد به مسجد و بارش را گذاشت در مسجد. اين دو حرام كرده است. يكى اين كه دخل به مسجد جنباً بغير استياضاً و ديگرى وضع المتاع فى السمجد الجنب. دو تا حرام كرده است. ولكن آن كسى كه داخل شده است فقط يك حرام كرده است. اخذ متاع حلال است. اينها ملتزم شده‏اند كه خود وضع الجنب شيئاً فى المسجد يا اخذ الجنب شيئاً من المسجد، خودش متعلّق تكليف است و خودش متعلّق حلّيت و حرمت است. اخذ حلال ولكن وضع حرام. در مقابل دخول به مسجد اين دو تا امر فعل آخر است كه يكى بر جنب و حايض حرام است. وضع كند. ولكن اخذش حلّيتى ندارد. بعضى‏ها اين جور فرموده‏اند. اين قول يك جماعتى است كه معروف ما بين اصحاب قديماً اين جور بود و متأخّرين هم جماعتى ملتزم شده‏اند و جماعتى گفته‏اند كه نه اين كه در روايات دارد كه الجنب يأخذ من المسجد و لا يضع فيه معنايش اين است كه حكم دخول را مى‏گويند. كه اگر جنب داخل مى‏شود كه اخذ متاع كند آن دخولش حلال است و عيبى ندارد.
و امّا اگر مى‏خواهد داخل بشود وضع متاع بكند نه حرام است. نه اين كه حرام وضع متاع است. حرام دخولش است. اين رواياتى كه الحايض و الجنب لا يأخذان من المسجد و لا يضعان فى شيئاً معنايش اين است كه دخول در مسجد اگر للوضع بوده باشد، عيبى ندارد. و امّا اگر للاخذ بوده باشد آن دخول حرام است. بدان جهت اگر داخل نشد با چوب متاعش را گذاشت توى مسجد جنب است از بيرون اين عيبى ندارد. يا در حال استياض بارش را گذاشت عيبى ندارد. گفت بماند اين جا بروم تا برگردم. بدان جهت در ما نحن فيه اينها خود اخذ و وضع را از موضوع متعلّق تكليف بودن انداخته‏اند. گفته‏اند اينها متعلّق التّكليف دخول است جنباً. او است كه در يك حالى جايز مى‏شود و در حال ديگرى غير جايز مى‏شود. در مقابل اين دو تا قول، قول سوّمى است و آن قول سوّم عبارت از اين است كه نه در جايى كه مى‏خواهد وضع شى‏ء بكند، هم وضع شيئش حلال است و هم دخولش حلال است. هر دو حلال مى‏شوند. اگر بخواهد داخل بشود وضع شى‏ء بكند آن دخولش هم حلال مى‏شود ولو استياض نباشد. شخصى است متاعى دارد، قبلاً گذاشته است در مسجد. بيچاره گفته بود در مسجد خوابيدن مكروه است. رفته بود بيرون مسجد خوابيده بود محتلم شد الان. مى‏خواهد بيايد متاعش را بردارد. اين عيبى ندارد. استياض هم نيست. مسجد يك باب دارد. مى‏گويند عيبى ندارد. دخول جنباً وقتى كه لاخذ المتاع منه شد عيبى ندارد. حلال است. و امّا وقتى كه خواست وضع المتاع بكند، وضعش هم حرام است، دخولش هم حرام است، هم وضعش حرام است، هم دخولش حرام است. يعنى اگر بخواهد شخصى وضع متاع بكند ولكن داخل نشود. از بيرون با چوب بگذارد، حرام است. بخواهد داخل بشود بگذارد آن هم حرام است. دخولش حرام است. بدان جهت از كسى كه يدخل المسجد وضعاً هم وضع حرام است. هم دخول. شخص در حال جنابت نمى‏تواند شيئى را وضع در مسجد بكند. اين فتواى صاحب العروه.