جلسه 732

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:732 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف متعرّض مى‏شود در مقام به آن چيزهايى كه بر جنب مكروه است. و قد تقدّم الكلام در بحث الوضو در بعضى از اين مكروهات حيثٌ كه بعضى از اين امورى كه گفته شده است بر جنب مكروه است، بر محدث للاصغر هم گفته شده بود مكروه است. مثل حمل القرآن و تعليق القرآن يا مسح اوراق القرآن. آن هم بر آن شخص محدث مكروه بود. آنى كه در اين مكروهات عمده به نظر قاصر مى‏رسد...به يك نكته‏اى است و آن اين است كه صاحب العروه در اين مقام ثانى مكروهات را قرائت القرآن ذكر كرده است. فرموده است: مكروه است بر جنب قرائت كند قرآن را در حال جنابت...سبع آيات تا سبع آيات كراهتى ندارد. و بعد از سبع آيات قرائت مكروه مى‏شود و فرموده است اگر به سبعين آيه رسيد، ما زاد على سبعين آيه قرائتش اشدّ كراهتاً است. كراهتش اشد است. عرض مى‏كنم آنى كه مشهور است ما بين اصحابنا و آن همين تعبيرى است كه گفته شده است براى شخص جنب زايد بر قرائت قرآن...سبع آيات مكروه است. مشهور اين جور تعبير كرده‏اند. ولو بعضى اصحاب از قدما ظاهرش اين است كه مطلقا قرائتش مكروه است يا نسبت داده شده است كه به ابن جنيد ايشان فرموده است مطلقا حرام است براى جنب قرائت قرآن كه معروف و ما بين مذهب عامّه است.
الاّ انّه المشهور ملتزم شده‏اند به كراهت و فرموده‏اند بر اين كه زايد بر سبع آيات مكروه است و ظاهر كلماتشان اين است كه كراهت به معناى اصطلاحى است. يعنى چه جورى كه براى شخص جنب و حايض قرائت آيه سجده يا قرائت صور عظائم حرام است، كما اين كه قرائت آنها حرام است، زايد بر سبع آيات حرمت ندارد. ولكن مكروه است. يعنى كراهت، كراهت اصطلاحى است. ظاهر كلمات اين است و اينها در اين التزام به كراهت، وجهى كه بر اينها ذكر كرده‏اند يا وجهى كه مى‏شود گفت، آن وجه اين است كه ما يك طايفه از روايات داريم كه امام (ع) در آن روايات فرمود جنب و حايض يقرئان القرآن ما شائا، الاّ السّجده يا آيه سجده يا سوره سجده. قد تقدّم الكلام فى ذالك. امام (ع) مى‏فرمايد كه حايض و الجنب يقرئان القرآن ما شائا الاّ السّجده. تجويز كرده است امام (ع) و ترخيص داده است براى شخص جنب كه جنب در قرائت قرآن غير از آيه سجده يا غير از سوره سجده شرعاً مرّخص است. مانعى ندارد.
و از آن طرف هم روايتى وارد شده است كه آن روايت از او تعبير مى‏شود به موثّقه سماعه كه در آن موثقه سماعه همين سؤال شده است، همين معنا كه موثّقه سماعه در جلد 1، در ابواب الجنابه باب 19، روايت 9 است. و باسناد الشّيخ عن الحسين ابن سعيد عن عثمان ابن عيسى شيخ به سندش از كتاب حسين ابن سعيد اهوازى نقل مى‏كند، عن عثمان ابن عيسى عن سماعة ابن مهران قال سألته مضمرات سماعه هم كه سابقاً گفتيم عيبى ندارد. ان الجنب هل يقرأ القرآن؟ قال: ما بينه و بين سبع آيات...تا هفت آيه مى‏تواند بخواند. ولو لو كنّا اين موثقه ظاهرش اين است كه بيشتر از سبع آيات نمى‏تواند بخواند. منع، منع تحريمى است. ظاهر اين فى نفسها اين است. ولكن بما اين كه امام(ع) در روايات متقدّمه فرموده‏اند الحايض و الجنب يقرئان من القرآن ما شائا يعنى حد ندارد. هر قدر خواندند، خواندند. الاّ السّجده. بما اين كه آن كلام كالصّريح است در اين كه جايز است بر جنب در حال جنابت هر مقدار از قرائت قرآن را بكند جمع ما بين‏
اين و ما بين اين نهى، اين نهى را حمل بر كراهت كرده‏اند. يعنى مكروه است بيشتر از اين بخواند. در اين موثقه سماعه يك روايت ديگرى هم هست كه هر دو تا را شيخ قدس الله نفسه الشّريف در تهذيب نقل كرده است. بعد از اين كه روايت 7 تا آيه را نقل فرموده است، فرموده است و فى روايت زرعه عن سماعه. يعنى همين سند باسناده عن الحسين ابن سعيد عن زرعة ابن محمد عن سماعه. كما اين كه از زراعه عثمان ابن عيسى نقل مى‏كند، زرعة ابن محمد هم از او نقل مى‏كند. در آن جا دارد كه قال سبعين آيه. يعنى جنب تا سبعين آيه مى‏تواند بخواند. اين روايت ديگر مى‏شود. اينها اگر دو تا روايت بشوند باز مقتضاى جمع ما بين سبعين و روايات متقدمه حمل بر كراهت است. و مقتضاى جمع ما بين اين موثقه و موثقه ما بينه و بين سبع آيات حملش به اشدّ كراهت است كه در عبارت عروه است. وقتى كه هفت تا آيه تمام شد مكروه مى‏شود. وقتى كه سبعين آيه تمام شد كراهتش اشد مى‏شود. اين بنائاً بر اين كه سماعه روايت كرده باشد، روايتى را به عثمان ابن عيسى و همان روايت را نقل كرده باشد ان الجنب يقرأ القرآن قال ما بينه و بين سبع آياتٍ اين روايت را نقل كرده است به عثمان ابن عيسى.
يك روايت ديگرى هم كه الى سبعين آيه مى‏تواند بخواند، نقل كرده است بر آن زرعة ابن محمد. اين جمع عرفى‏اش اين جور مى‏شود. چون كه ممكن است سماعه اين سؤال را دو دفعه از امام (ع) كرده باشد. در يك مقامى جواب فرموده باشند الى سبعين آيه، در يك مقامى فرموده باشند الى سبع آيات. اين معنا محتمل است و بدان جهت ظاهر عروه هم اين است كه اين را دو تا روايت فرض كرده است كه دو تا روايت است كه محتمل است. يكى را به زرعه نقل كرده است و يكى را به عثمان ابن عيسى. و امّا بنائاً بر اين كه اينها يك روايت هستند...چون كه الجنب قال يقرأ القرآن سألت عن الجنب هل يقرأ القرآن؟ قال: ما بينه و بين سبع آيات. و فى روايت الزّرعه كه همين روايت را نقل كرده است كه عن الجنب هل يقرأ القرآن؟ قال: سبعين آيه. تا هفتاد آيه مى‏تواند بخواند. بدان جهت بعضى‏ها احتمال داده‏اند كه اين يك روايت است. سماعه هم يك جور نقل كرده است. منتهى عثمان ابن عيسى يك جور فهميده و نقل كرده است، سبع فهميده و آن ديگرى سبعين فهميده است. يك روايت است. كما اين كه مرحوم حكيم اين را دارد در مستمسك. و مى‏فرمايد ايشان بنائاً على هذا اين دو تا روايت متعارضين مى‏شوند. چون كه روايت سماعه اين مى‏گويد عثمان ابن عيسى سبع است و زرعة ابن محمد مى‏گويد سبعين است. اين دو تا نقل از سماعه...متعارضين مى‏شوند و روايت عثمان ابن عيسى مقدّم است كه سبع آيات است. چون كه او اوثق است از اين زرعة ابن محمد.
عرض مى‏كنم بر اين كه اولاً اين معنا درست نيست. چون كه محتمل است سماعه اين مسأله را كرّتين از امام (ع) سؤال كرده است. خصوصاً در صورتى كه محتمل باشد امام دو تا باشد. چون كه...سألته نقل نكرده است كه فرموده كدام امام را از كه نقل كرده‏اند. شايد يكى را از امام صادق نقل كرده است، ديگرى را از امام موسى ابن جعفر سلام الله عليه پرسيده است. دو تا روايت است و چون كه دو تا روايت است، جمعش به آن نحو مى‏شود با آن روايات مجوّزه كه در عبارت عروه است. اين اولاً. و ثانياً اگر فرض كرديم يك روايت است، چرا روايت عثمان ابن عيسى مقدم بشود؟ آن مقتضايش اين است كه مى‏دانيم كه سماعه يا سبعين نقل كرده است، يا سبع. قدر متيقّنش اين است كه بيشتر از هفتاد آيه مكروه است. چون كه سبعين باشد مكروه است. سبع باشد باز مكروه است بعد از سبعين آيه ديگر. آن مقتضايش اين است كه اين جور فتوا بدهيم. نه روايت عثمان ابن عيسى را مقدّم كنيم. چون كه عثمان ابن عيسى اولاً كه گفت اوثق از اين است؟ اين معنا ثابت نشده است. كه گفت اوثق است از اين زرعة ابن محمد. هر دو توثيق شده‏اند. هر دو توثيق دارند. عثمان ابن عيسى هم توثيق دارد. زرعة ابن محمد هم توثيق دارد. آن از اين اوثق است، اين از كجا؟ اين درست نيست. نه اين كه از هوا مى‏گويم. مراجعه بفرماييد به مدرك توثيق مى‏بيند كه اين جور نيست كه او اوثق بوده باشد عثمان ابن عيسى. بك مدحى هم علاوه بر توثيقش درباره‏اش وارد شده است. ولكن او اوثق نمى‏كند. اين يكى. و
دوم فرض كنيد ثانياً فرض كرديم اوثق است. كه گفت اوثقيّت از مرجّحات متعارضين است؟ قد ذكرنا فى بحث الاصول اوثقيّت راوى از مرجّحات متعارضين نيست. روايت شخص اوثق با روايت ثقه بعد از اين كه روايت ثقه شد، متعارضين مى‏شود. و ادلّه ترجيحى كه هست در باب ثقه بودن راوى مرجّحى نيست روايت معتبره. آنى كه در مقبوله عمر ابن حنضله است، ثقه بودن در حديث، اوثق بودن فى الحديث و...در احكام از مرجّحات حكمين است. نه از مرجّحات راويين. قد ذكرنا كلّ ذالك فى بحث الاصول فلا حاجت الى...غرض اين است كه اين روايت دو تا است ظاهرش و جمعش هم همان است كه گفته‏ام كما ذكرنا.
مشهور اين است كه اين كراهت، كراهت اصطلاحى است كه مقابل حرمت است. حرمتى ندارد ولكن مكروه است. ولكن به بال انسان يك چيزى خطور مى‏كند خودش هم مى‏ترسم بگويم. به بال انسان يك چيزى خطور مى‏كند. و آن اين است كه اگر در روايات وارد بشود و امر وارد بشود به قرائت قرآن يا ترخيص وارد بشود در قرائت قرآن در مواردى كه احتمال اين است كه در ما نحن فيه منع است، چه جورى كه ظاهر امر اين است و در ارتكاض متشرّعه هم اين است قرائت قرآن را به نحو عبادت اتيان مى‏كند. و به قصد تقرّب الى الله قرائت قرآن مى‏كند. همين جور است ديگر. مرتكض عند المتشرّعه اين است. چه جورى كه امر به قرآن اين معنا استفاده مى‏شود، از قرائت قرآن، از ترخيص در قرائت قرآن هم همان معنا استفاده مى‏شود كه جنب مى‏تواند به قرائت قرآن تقرّب الى الله بجويد. قرائت قرآنش ماشاع هيچ محصورى ندارد. همان قرائتى كه در غير حال جنابت مى‏كرد، در حال جنابت آن قرائت محصورى ندارد.
ظاهر روايات اين است خصوصاً بر اين كه در آن صحيحه زراره‏اى كه هست در آن صحيحه زراره امام (ع) اين جور فرمود كه روايت 4 است در باب 19. صدوق نقل كرده است از پدر بزرگوارش از سعد ابن عبد الله كه شيخ پدر صدوق است. پدر صدوق از اصحاب سعد ابن عبد الله بود. عن يعقوب ابن يزيد كه...از ثقات است. عن حمّاد ابن عيسى عن حريض عن زراره عن ابى جعفرٍ (ع) قال قلت له الحايض و الجنب هل يقرئان من القرآن شى‏ءً؟ قال ما شائا الاّ السّجده و يذكران الله تعالى على كلّها. اين ذكر خداوند چيزى است كه با او تقرّب جسته مى‏شود ديگر. اين معنايش اين است. يذكران الله يعنى ذكر تقرّبى را مى‏تواند اتيان كند. حيض بودن يا جنب بودن مانع از اين نمى‏شود. قرآن را هم مى‏توانند بخوانند. وقتى كه اين جور شد، آن وقت در ما نحن فيه در موثّقه سماعه كه بود ما بينه و بين السّبع آيات آن نهى را نمى‏شود به كراهت اصطلاحى حمل كرد. چون كه عبادت بودن عمل با كراهت اصطلاحى جمع نمى‏شود. وقتى كه عمل عبادت شد و مشروع شد به نحو العباده اقل مشروعيّت استحباب است. چون كه مشروعيّت يا با وجوب مى‏شود يا با استحباب. قسم ديگرى ندارد. پس وقتى كه مشروع شد از جنب قرائت قرآن به نحو العباده مشروع شد مى‏شود مستحب. مستحب كه نمى‏تواند كراهت اصطلاحى پيدا كند. اين مى‏شود. بايد نهى را حمل كنيم به كراهت در عبادت كه كراهت در عبادت چه چيز است؟ يا مثل صوم يوم عاشورا كه انسان صوم عاشورا را ترك كند كه من با اين ترك كردن صوم ترك تبعيّت لبنى اميّه مى‏كنم لعنت الله عليهم اجمعين كه اين روز را عيد قرار داده بودند اين ثواب ترك به اين نحو اولى است از صوم روزه گرفتن به قصد استسحاب. اين جا هم همين جور است كه انسان ترك كند. من در حال جنابت قرائت قرآن را ترك مى‏كنم...لقرآن اين ثوابش بيشتر است از قرائت كردن در حال جنب تقرّباً الى الله يا كراهت در آن صوم يوم عاشورا است، يا كراهت مثل كراهت صلاة در بيت الحمام است. توى ذهن قاصر ما مى‏زند كه اين معنا اين نهى در اين روايات نمى‏شود در اين موثّقه نهى را به معناى نهى كراهتى گرفت. چون كه ترخيص و تجويز و ترغيب به عنوان قرائت عبادتى است. مگر كسى ادّعا كند كه نه در ما نحن فيه قرائت قرآن به غير نحو العبادت امرى است متعارف. چون كه معلم‏ها در مدارس، مكتب‏ها كه صاحب مكتب‏هاى سابق به اطفال تعليم قرآن مى‏كردند. پدرانشان اجير كرده بود تعليم قرآن بكنند. آنها هم تعليم قرآن مى‏كردند. موقع تعليم كه قرآن مى‏خواند، به نحو عبادت‏
اتيان نمى‏كرد معلّم. يا آن جاهايى كه استشهاد مى‏كنند يك كلامى شده است، فرض كنيد كه اين استعمال صحيح است اين كلام يا نه، اين شاهد از قرآن مى‏خواند كه در كتب...كه شاهد از قرآن مى‏خواند. شروع مى‏كند به خواندن قرآن. اين را نه به جهت عبادت اتيان مى‏كند. به جهت استشاهد اتيان مى‏كند. اين جور قرائت‏ها در قرآن متعارف است و بدان جهت امام هم كه ترخيص مى‏دهد يقرئون القرآن ما شائات، در نفس قرائت ترخيص مى‏دهد. نه در اتيانش به وجه عباده. در اتيانش به وجه عباده ترخيص نمى‏دهد. در نفسش ترخيص مى‏دهد. وقتى كه در نفسش ترخيص داد، نهى حمل به كراهت اصطلاحى مى‏شود. منافات ندارد. اين حرف را اگر كسى ادّعا كرد كه توى ذهن ما بعيد مى‏رسد. اين را گفته‏اند و پشت سرش گفته‏اند و يذكران الله تعالى خداوند را ذكر مى‏كنند كه ذكر خداوند مى‏دانيد كه به تقرّب الى الله ذكر مى‏شود. ربّما انسان عصبانى مى‏شود الله اكبر مى‏گويد. اين به عنوان ذكر نيست. متعارف است گفته مى‏شود. ولكمن و يذكر الله تعالى ناظر به آن جور الله اكبر گفتن نيست. ناظر است به اين كه انسان ذكر مى‏گويد. تسبيح مى‏گويد. بدان جهت به نظر قاصر فاطر ما در استفاده كراهت شرعيه از اين روايات محلّ اشكال است، نمى‏شود فتواى به كراهت اصطلاحى داد...اين مكروه است قرائت قرآن، نمى‏شود. كما اين كه در آن قرائت صور عظيمه فتوا به حرمت تكليفى كه ذات قرائت حرمت تكليفى دارد نه قرائت به عنوان تشريع. آيه سجده را به عنوان تشريع استحباب نمى‏شود اتيان كرد. امّا ذات قرائتش حرمت تكليفيه دارد ولو تعليماً فرض كنيد براى اطفال، در اينها در نظر قاصر ما، فاطر ما اشكال است. چون كه از اين مدارك به اين نحوى كه خدمت شما عرض كردم، اين معنا مشكل است استفاده كردنش. گذشتيم اين را و اين مكروهات را. چون كه چيزى كه مهم باشد در مقام نيست، مى‏رسيم به اين كلامى كه صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف مى‏فرمايد. مى‏فرمايد بر اين كه براى جنب غسل جنابت كردن خودش استحباب نفسى دارد. كما اين كه براى آن محدث بالاصغر وضو گرفتن استحباب نفسى داشت انّ الله يحبّ المتطهّرين بعد از اين كه امام (ع) فرمود قبل از امام (ع) خود خداوند فرمود اذا قمت من الصّلاة فاغسلوا وجوهكم از او استفاده شد به واسطه روايات كه خطاب به محدث است، من قام...كما فى موثقة السّماعه. بعد از اين كه ثابت شد كه وضو طهارت است براى شخصى كه محدث بالاصغر است و بعد از اين كه ثابت شد فان كنتم جنباً فالطّهروا...فاغتسلوا ثابت شد كه غسل جنابت براى جنب طهارت است، مقتضاى ان الله يحب المتطهرين اين است شخص جنب هر وقتى كه جنب شد، غسل كردنش كه پاك بشود استحباب و مطلوب شارع است و اين معنا مى‏شود استحباب نفسى. ثمّ اگر فرض كنيد وقت صلاة داخل شد، و ملتزم شديم كه ما بين ايجاب ذى المقدمه و ايجاب مقدمه تلازم هست، ايجاب شرعى مولوى بعد از دخول وقت صلاة و وجوب الصّلاة اين كه مستحب نفسى بود واجب غيرى مى‏شود. براى صلاة واجب مى‏شود.
و هكذا در ساير الغايات مثل طواف اگر واجب شد مثل اين كه طواف حجّ عمره است، آن وقت فرض كنيد واجب مى‏شود غسل كردن. و امّا اگر غايات مستحب بود، براى آنها هم استحباب مى‏شود. در ذيل كلامش دارد خدا رحمتش بفرمايد، غريق رحمت بفرمايد، و القول لوجوبه نفساً ضعيفٌ كسى اگر ملتزم بشود كه غسل جنابت وجوب نفسى دارد، استحباب نفسى نيست، وجوب نفسى است و واجب است، اين قول، قول ضعيفى هست. اين را بدانيد جماعتى از اصحاب ما هم از قدما هست، هم از متأخّرين است مثل علاّمه و از پدر بزرگواش نقل كرده است. و مثل محقق اردبيلى و دو تلميزش كه صاحب المدارك و صاحب...است، اينها ملتزم شده‏اند به وجوب نفسى غسل الجنابه كه جنب وجوب نفسى دارد. ولكن مشهور ما بين اصحاب ما قديماً و حديثاً در...متقدّمين و متأخّرين التزام به استحباب نفسى است كما ذكرنا. و اين را بدانيد اينها كه ملتزم شده‏اند به وجوب نفسى، وجوب نفسى موسّع را ملتزم شده‏اند، نه...فوراً و فوراً واجب بشود. ملتزم شده‏اند اگر شخصى جنب شد، او بايد غسل كند. ولو مكلّف به صلاة
نباشد. مثل اين كه شخصى را جنب است آورده‏اند، مثل اين كه فرض كنيد در حال جنابت ديده‏اند يا خودش جنب بود. ولكن كشته مى‏شود. قبل از اين كه وقت صلاة ظهر برسد مى‏خواهند بكشندش. حد برايش جارى كنند يا غصاصاً بكشند...او بايد غسل بكند. ولو مكلّف به صلاة نيست. صلاة صبحش را خوانده است. صلاة ظهر البتّه وقتش نرسيده است. اين بايد غسل بكند. چون كه غسل جنابت خودش واجب است نفساً. ولو به نحو موسّع. مى‏دانيد هر واجب موسّعى كه انسان بداند اگر تأخير بيندازد ديگر نمى‏تواند اتيان بكند، در آن وقت بايد اتيان كند. او حكم...پيدا مى‏كند ديگر. وقتى كه اين شخص فهميد كه كشته مى‏شود الان بعد ذالك بايد غسل بكند كه علم معتبر نيست. ولو در كلمات كما اين كه در واجب موسّع اين است انسان اگر اطمينان به بقائش نداشته باشد، اطمينانى كه عند العقلا در اين موارد همين جور است، مثل شخص مريضى است كه اطمينان ندارد. ممكن است همين جور از بين برود، در اين موارد اين فور مى‏شود. بايد فوراً اتيان كند. چرا؟ چون كه...به تكليف يقينى است، عقل مى‏گويد بايد تهذيب فراغ بكنى و تهذيب فراغ به اتيان فعلاً است. چون كه احتمال مى‏دهد تأخير باشد نتواند اتيان كند. اگر اطمينان داشته باشد كه انشاء الله صحّت بدن داريم، مى‏مانيم، اتيان مى‏كنيم، آن يك مطلب ديگرى است. والاّ اينها نبوده باشد. چون كه همان حضرات است، همان حضرات و فقها آنهايى كه رضوان الله عليهم و آنهايى كه هستند همين جور مى‏فرمايند اگر فرض كنيد شخصى دينى دارد، ديون ماليّه‏اى بر گردنش هست، چه ديون شرعيه‏اى برگردنش هست، واجب است اينها را اتيان بكند يا وصيّت به اينها بكند. بدان جهت وقتى كه ظنّ به موت دارد و ظن دارد كه ديگر موتش همين جور است لتعيّن الوصيّت. وصيت متعيّن مى‏شود. ظن هم گفتيم لازم نيست. احتمال بدهد، احتمال هم كه اطمينان بر خلافش نباشد، همين جور است...خروج از تكليف است بالتّسبيب. تا ورثه اتيان بكند يا وصى اتيان بكند...اينها به اين قاعده برمى‏گردد. بدان جهت اينهايى كه ملتزم شده‏اند وجوب الاغتسال وجوب نفسى است، در اين معنا مترتّب مى‏شود جايى كه انسان علم دارد يا ظن دارد بر اين كه صلاة وقتش را درك نخواهد كرد و متمكّن از غسل است، فعلاً بايد غسل كند تا اين را اتيان بكند. هكذا اگر فرض كنيد زنى علم داشته باشد، آنهايى كه گفته‏اند ثمره نادر است مى‏خواهم ملتفت باشيد كه اين جور نيست. آنهايى كه قائل به وجود نفسى هستند اگر زنى مى‏داند كه وقتى كه وقت نماز رسيد، مى‏تواند نماز را اتيان بكند. جنب است زن. مى‏تواند نمازش را اتيان بكند الان اگر غسل جنابت بكند در اول وقت مى‏تواند نمازش را اتيان بكند.
و امّا اگر غسل جنابت را تأخير بيندازد تا وقت صلاة برسد، نمى‏تواند در اين صورت براى صلاة غسل كند و صلاة را اتيان بكند. چون كه حايض مى‏شود. حيضش مى‏آيد. چون كه عادتش را مى‏داند. اين بايد غسل كند. الان چون كه غسل جنابت واجب است و در تركش عذرى ندارد. بدان جهت در ما نحن فيه واجب مى‏شود غسل جنابت را اتيان بكند و صلاتش را در اول وقت با غسل جنابت اتيان بكند، كه اگر غسل بكند مى‏تواند صلاة را در اول وقت اتيان بكند. آنهايى كه ملتزم شده‏اند به وجوب نفسى اين جور فرموده‏اند و اين را هم مى‏دانيد. نتيجه‏اش هم اين مى‏شود كه انسان الان جنب است. وقت صلاة نيست. الان بخواهد غسل بكند به قصد وجوب مى‏تواند اتيان كند. چون كه وجوب نفسى دارد. امّا آنهايى كه قائل هستند به استحباب نفسى قصد وجوب مشروع نيست. چون كه وجوب نيست. افترا على الله است. نه وجوب غيرى است، نه وجوب نفسى. و هكذا اگر كسى نه نماز خواند، نه غسل كرد، مثل آن بى نمازها كه راحت هستند. مى‏گويند خداوند متعال ارحم الراحمين است. قلبت درست باشد، عمل خارجى نمى‏خواهد. بدبخت خودش را با اين تلقين شيطانى از دنيا برده است. بنائاً بر وجوب نفسى اين فقط مستحق دو تا عقاب است. هم مستحق عقاب است بر ترك غسل جنابت، هم مستحق عقاب است بر ترك الصّلاة. و امّا آنهايى كه قائل هستند به وجوب غيرى و وجوب نفسى ندارند، عقاب همان عقاب صلاة است. ترك غسل الجنابه عقابى ندارد.
خوب اين حضراتى كه مثل علاّمه و والدش و مثل محقق اردبيلى، اين محقق اردبيلى شخص بصيرى بوده است، شخص جلالت فقهى‏اش، مقام علمى‏اش از آن كتابش معلوم است. مستبد به رأى بود و بعضى از وجوباتى كه انسان نفسش را به آنها قانع بكند، كه تلقين كند قانع بكن به اين دليل اين جور نبود. مستقلاً مسأله را حساب مى‏كرد به حسب المدارك. كه مدرك در مسأله تمام است يا نيست، اين كه ملتزم شده است به وجوب نفسى، بايد يك وجهى داشته باشد. وجوهى ذكر كرده‏اند در وجوب غسل الجنابت نفساً يكى از آن وجوه در ما نحن فيه، عمده‏اش هم دو تا وجه است.
وجه اول روايات است كه از اين روايات استفاده شده است وجوب نفسى. يكى از آن رواياتى كه است معتبره...ابن مسلم است. در معتبره...ابن مسلم كه در جلد اول در باب اول يا باب دو از مقدمات العبادات آن جا هست. ظاهراً باب الاول است. روايت 38 است. صاحب وسائل قدس الله نفسه الشّريف نقل مى‏كند از كتاب احمد ابن خالد البرغى كه در محاسنش اين جور روايت را نقل كرده است، عن على ابن الحكم نقل كرده است از على ابن الحكم عن حسين ابن صيف اين حسين ابن صيف ابن مقيره است. صيف ابن مقيره است كه مشهور است از معاريف و از ثقات است، اين حسين پسر او است. يك پسر ديگر داشت به اسم على كه على ابن صيف مى‏گويند به او. اين حسين ابن صيف از معاريف است. توثيق خاصّى ندارد. ولكن روايات كثيره‏اى دارد اجلاّ از او نقل كرده‏اند. قدحى درباره‏اش وارد نيست، بدان جهت معتبر است...اين حسين ابن صيف نقل مى‏كند از...ابن مسلم كه...ابن مسلم همين جور است، ممدوح است. اگر ثقه نبوده باشد، توثيقش ثابت نشود، مدح درباره‏اش ثابت است. مفيد در ارشادش فرموده است كه از فقهاى اهل بيت سلام الله عليهم، از اصحاب امام صادق سلام الله عليه بودند، مفيد در آن جا دارد، خودش هم كه اضافه كنيد به او توثيقى كه بعضى‏ها گفته‏اند انّه عن ابى عبد الله (ع)...ابن مسلم سؤال كرد انّه سأل عن الدّين الّذى عن ابى عبد الله (ع) انّه يعنى ابى عبد الله (ع) سئل عن الدّين الّذى لا يقبل الله من العباد غيره از دينى كه قبول نمى‏كند خداوند از بنده‏ها غير آن دين را. و لا يعذرهم يا و لا يعذّرهم على جهلهم. آنها را معذور نمى‏دارد بر جهل آنها. بايد آنها را بدانند و عمل كنند. فقال شهادت ان لا اله الاّ الله و انّ محمداً رسول الله(ص) و صلوات الخمس و صيام شهر رمضان و الغسل من الجنابه و حجّ البيت...من عند الله جملتاً و...به ائمة الحقّ من حال محمدٍ (ص) در اين روايت غسل من الجنابه از اين اعمالى كه شمرده شده است، سؤال شده است از آنها قرار داده شده است. خوب اين را مى‏دانيد كه اگر غسل جنابه وجوب نفسى نداشت، ذكرش در مقابل صلاة و حجّ صيام لغو مى‏شود. چون كه كسى كه صلاة را اتيان مى‏كند، غسل را اتيان كرده است ديگر. كسى كه صوم را اتيان مى‏كند صوم شهر رمضان را، غسل را اتيان مى‏كند. كسى كه حج را اتيان مى‏كند اين را اتيان مى‏كند. اگر وجوبش فقط وجوب غيرى بود، ذكرش...عنه بود. وجهى نداشت به ذكرش. اين كه امام (ع) اين را در مقابل اينها ذكر فرموده است خودش را مستقلاً اين ظاهرش عبارت از اين است كه غسل الجنابه خودش واجب است از واجبات الشّرع در مقابل صلاة و الصّوم و غير ذالك خودش واجب است. عمده دليل كه گفته مى‏شود در وجه اول روايات، يكى اين روايات است. يكى هم روايتى است كه در غسل الجنابت وارد شده است. كه در غسل الجنابت در باب اول از ابواب غسل الجنابه،
سؤال؟ صلاة را فرموده بود ديگر. كافى بود ديگر. سؤال؟ فرموده بود. پس غسل الجنابه را چرا فرمود؟ وضو را چرا نفرمود؟ غسل الجنابه را فرمود؟ اين معلوم مى‏شود بر اين كه غسل الجنابت يك خصوصيتى دارد كه آن وجوب نفسى است. باز استدلال شده است بر اين كه وجوب نفسى دارد، اگر امر اين نحوها بود كه مقدس اردبيلى اين جور نمى‏گفت. در آن صحيحه عبد الرّحمان ابن ابى...كه روايت اولى است در باب 1 از ابواب الجنابه محمد ابن على ابن الحسين باسناده عن عبد الرّحمان ابن ابى نصران كه سندش صحيح است عن اب الحسن ابن موسى ابن جعفر سلام‏
الله عليه. سندش صحيح است به آن نحوى كه توى ذهنم هست. آن جا دارد فى حديثٍ قال غسل الجنابت فريضةٌ. غسل جنابت فريضه است. مثل اين كه چه جور صلاة، صلاة فريضةٌ. صلوات اليوميه فريضةٌ. غسل الجنابه هم فريضه است. اين هم يك دسته از روايات.
دسته ديگر از روايات آن رواياتى است كه امام (ع) در مقام اين كه جنابت حاصل مى‏شود بالدّخول هم، در آن روايات فرمود كه مسّ الختان الختان يا اذا...ختانٍ و قد وجب المهر و الغسل و الحد هم مهر واجب مى‏شود يعنى تمام مهر را زوج مستحق مى‏شود. مهر از تزلزل خارج مى‏شود. يا اگر عقدى نبوده باشد مهر المثل متعين مى‏شود واجب مى‏شود. اذا ادخله يعنى وقتى كه...فرض كرد و قد وجب الغسل و المهرو الحد كه همان حد كه حدّ رجم است يا حدّ...است متعلّق مى‏شود...عليه الحد و لا...من الماء كه اين دليل مى‏شود كه خود اين معنا كه خود دخول است موجب مى‏شود فى نفسه كه صرف ماء بكند...من الماء را. غسل كند كه كسى باشد كه وقت صلاة را درك بكند يا نكند. چون كه كشته مى‏شود. فرقى نمى‏كند. اين غسل واجب مى‏شود. وقتى كه...كرد غسل واجب مى‏شود، و رجمش هم واجب مى‏شود. حتّى آن كسى كه...بايد اين غسل را بكند. ولو صلاة را هم درك نمى‏كند. بدان جهت از اين روايات استدلال شده است كه وجه الاول است كه اين معنا موجب مى‏شود بر اين كه وجوب نفسى را ملتزم بشوند. آيا اين استدلال و وجه الاول تمام است يا نه انشاء الله مى‏ماند.