جلسه 737

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:737 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم كلام در غسل الجنابت در مقاماتى هست، مقام اول اين بود كه ما بين الغسل الرأس و الرقبه و ساير الجسد ترتيبى هست كه مكلف بايد اول سر و گردن را بشويد، بعد ساير الجسد را بشويد. كلام در اين مقام بود، رواياتى كه از آن روايات استفاده اين ترتيب مى‏شود كه التزم به المشهور بلكه گفته شده است، مخالفى در مسئله نيست. بعد از اينكه آن عبارتى كه از صدوق نقل كرديم، كه در آخر كلامش فرموده بود، مخالف در مسئله حساب نمى‏شود. آيا اينجور است كه رأس و رقبه جلوتر از جسد شسته مى‏شود؟ رواياتى كه دلالت مى‏كرد بر اين معنا دو طايف بود. طايفه اولى را عرض كرديم كه مى‏فرمود صب الماء على الجسد بعد از فراغ از صبه على الرأس است. به ثم تعبير فرموده بود در اين روايات. طايفه ثانيه هم رواياتى بود كه مى‏گفت كسى كه ساير الجسد را بشويد ولكن رأس را نشويد ثم بعد كه رأس را بشويد بايد غسل را اعاده كند. يعنى دوباره بعد از غسل الرأس بدن را بشويد.
عرض مى‏كنم در مقابل اين دو طايفه از روايات در ما نحن فيه دو وجه ديگرى هست كه آن دو وجه منافات دارد با اعتبار ترتيب. ما بين الرأس و غسل ساير الجسد. يكى از اين دو وجه اين است كه در اين روايات كه در مقام وارد شده است، ظاهر بعضى‏ها نفى الترتيب است كه ما بين غسل الرأس و ساير الجسد ترتيبى در ما نحن فيه نيست. يكى از اين روايات صحيحه زراره است. كه صحيحه زراره وارد شده بود در باب بيست و شش از ابواب الجنابت، روايت پنجمى بود كه به او خيلى تمسك مى‏كرديم. آن روايت پنجمى بود كه محمد ابن الحسن باسناده عن حسين ابن سعيد عن ابن ابى عمير، عن عمر ابن ازينه، عن زراره، قال سألت اباعبد الله عليه السلام عن غسل الجنابت الى ان قال. ثم تغسل جسدك من لدن قرنك الى قدميك. بعد از اينكه اين كارها را كردى، دستها و فرج و اينها را شستى تغسل جسدك من لدن قرنك الى قدميك. امام نفرمود ثم تغسل رأسك، ثم تغسل ساير جسدك اين را نفرمود. مطلقا فرمود كه بعد از اينها نوبت به شستن تمام بالبدن است من القرن الى القدم. مقتضايش اين است كه ترتيبى نيست. و در صحيحه بزنتى كه روايت ششمى است در اين باب اينجور است، سؤال؟... يعنى همه‏اش را به يك دفعه شستن. يك دفعه شسته است. من لدن شروعش از آنجا است. معنايش اين است كه بعد از فراغ از غسل الرأس، رأس وقتى كه رقبه تمام شد آن وقت بايد بدنش را بشويد. فرض كنيد از رقبه يك مقدارى ماند يا از سر يك مقدارى ماند. گوشهايش ماند، آنجايى كه ظاهر حساب مى‏شود. ولكن آب به قدم رسيد. چونكه ترتيب در غسل از اعلى فالاعلى شرط نيست، اگر يك دفعه شستن كافى بشود عيبى ندارد. بعد اين گوشش را مى‏شويد. غسل من قرنه الى قدمه. چونكه در آن غسل الاعلى فالاعلى شرط نيست. چونكه آب را كه مى‏ريزد، آب در بعضى جاهاى بدن نمى‏خورد كه رد بشود، مى‏افتد پايين. شكمش جلو است به شكم مى‏ريزد، به سينه نمى‏ريزد. بعد سينه را بشويد عيبى ندارد. گفتيم با همان آب يا آب ديگر سينه را بشويد عيبى ندارد. شكم شسته شده است. اگر ترتيب ما بين الرأس و رقبه و ساير الجسد معتبر نباشد، موقع ريختن پشت گردن آب نخورد به آنجا، خشك ماند. بدن ولكن جلوش خيس شد. بدن شسته شده است، برمى‏گردد آن پشت رقبه‏اش را مى‏شويد. اما ترتيب معتبر باشد، آن فايده ندارد. آن شستن بدن. بايد سر و گردن را تمام كند بعد از او شروع‏
كند به غسل البدن. اين صحيحه مباركه ظاهرش منافات بر اين دارد. مى‏گويد بر اينكه بعد از اين بدنش را يعنى از قرن الى القدم مى‏شويد، خودش هم تهديد مغسول است، نه تهديد غسل. طهارتا تهديد، تهديد غسل مى‏شود. مى‏گويد از اينجا شروع كن تا آنجا بشور. مثل اينكه مى‏گوييم از مرفغ تا سر انگشتان بايد شسته بشود. يك وقت تهديد مال مغسول است. اين مسجد را از اينجا تا آن ستون پنجمى بشور. اين معنايش اين نيست كه از اينجا شروع كن، نه اين من تهديد مغسول است.
ظاهر صحيحه علاوه بر اين است كه من على قدميك تهديد مغسول است كه همه جسد بايد شسته بشود دلالتى به كيفت غسل ندارد. يعنى از طرف پا شروع كن بشور. عيبى ندارد. چونكه تهديد مغسول است. علاوه بر اين تهديد غسل هم بوده باشد، در غسل رواياتش خواهد آمد كه از اعلى فالاعلى شرط نيست. روى اين حساب شروع كردن غسل هم از سر بوده باشد لازمه‏اش اين است كه اگر پشت گردن خشك ماند، ولو ديد كه آب نرسيد ولكن آب به ساير البدن ريخت آن ساير بدن شسته شده است. برمى‏گردد آنجا را مى‏شويد چونكه الاعلى فالاعلى شرط نيست. وقتى كه در ما نحن فيه، روايات تسريع خواهد كرد در باب غسل كه الاعلى فالاعلى شرط نيست. اگر جزء پايين‏تر شسته شد بعد مى‏توانى جزء بالا كه خشك مانده است، مى‏آيد مسئله‏اش. رواياتش هم مى‏آيد. روى اين حساب اگر ترتيب ما بين غسل الرأس و الرقبه و ساير الجسد معتبر باشد مادامى كه تمام نشده است، غسل الرأس و الرقبه شروع به غسل ساير جسد نمى‏شود. و اين صحيحه مباركه اين را دلالت ندارد. چه من و الى را تهديد مغسول بگيريم كه ظاهرش است، چه تهديد غسل بگيريم كه غسل بايد از سر شروع بشود. اين دلالت به اين نمى‏كند كه ترتيب كه بدن بايد بعد از تمام شدن رأس و الرقبه شسته بشود. روى اين اساس، اين صحيحه مباركه نفى اين ترتيب را مى‏كند. ترتيب كه مشهور اعتبار كرده‏اند و مثل او صحيحه بزنتى.
در صحيحه بزنتى كه روايت ششمى است محمد ابن الحسن باسناده عن حسين ابن سعيد، عن احمد ابن محمد. اين احمد ابن محمدى كه حسين ابن سعيد از او نقل مى‏كند اين احمد ابن محمد ابن بزنتى است. احمد ابن محمد ابن عيسى راوى از حسين ابن سعيد است. مروى از حسين ابن سعيد واقع نمى‏شود. بدان جهت صاحب وسايل تفسير مى‏كند. عنه يعنى عن حسين ابن سعيد، عن احمد ابن ابى نصر اين تفسير از صاحب وسايل است. درست هم تفسير مى‏كند. اين احمد ابن محمدى كه حسين ابن سعيد نقل مى‏كند از او بزنتى است. قال سألت اب الحسن الرضا عليه السلام، عن غسل الجنابت فقال، تغسل يدك اليمنا من المرفقين الى اصابك تا مى‏رسد به اينجا كه، ثم افظ على رأسك و جسدك، بعد از آن آب را به سر و جسدت بريز. يعنى به آن ريختن بشور. آن وقت ماء قليل بود خواهيم گفت. سطلى يا كاسه‏اى يا انائى كه پر از آب است از سر تا بدن بريز. ثم افظ على رأسك و جسدك بعد هم مى‏فرمايد و لا وضوء فيه. در غسل جنابت وضو نيست. مثل ساير اغسال نيست. همين غسل كافى است. اين هم اين روايت كه دلالتش اوضح‏تر است از آن صحيحه.
باز صحيحه حكم ابن حكيم در روايت حكم ابن حكيم، سؤال؟ اطلاقش اين است كه بريز. بر سر و جسدت بريز. بريز يعنى با آن ريختن غسل حاصل مى‏شود. يعنى غسل كن با او. با آن ريختنى كه به سر و جسد مى‏رسد غسل حاصل مى‏شود. اين معنايش عبارت از اين است كه گفتم در گردنش اگر جاى خشكى ماند كه آب به آنجا ريخته نشد، ولكن به بدن ريخته شد، بدن شسته شده است. بعد آن پشت گردن را بشور. اين مقتضايش اين است كه ترتيب را نفى مى‏كند اين روايت. وقتى كه ترتيب را نفى كرد، صحيحه زراره‏اى كه هست اوضح‏تر است. چونكه آنجا نداشت كه افظ الماء على من رأسك. داشت تغسل من رأسك. آنجا مى‏گفتيم كه من براى موضع غسل است تهديدش. بر غسل هم باشد مبداء غسل را مى‏گويد. ترتيب را ديگر نمى‏گويد ما بين بدن و رأس، ولكن اين ريختن آب است. انسان اگر آب را بر سر
و جسدش بريزد، جسد مقداريش شسته مى‏شود. وقتى كه شسته شد ممكن است يك مقدارى از رأسى كه هست از گردن شسته نشود، كما اينكه عادتا هم همين جور است. يك مقدارى از پشت گوش مى‏ماند. بعد او را مى‏شويد. اين نفى ترتيب را مى‏كند و مثل اين است صحيحه حكم ابن حكيم. صحيحه حكم ابن حكيم هم روايت هفتمى است. محمد ابن الحسن عن حسين ابن سعيد عن فضاله، عن حماد ابن عثمان، عن حكم ابن حكيم از اجلا است. قال سألت ابا عبد الله عليه السلام عن غسل الجناب افظ على كفك اليمنا كه اين آداب را دارد ثم دارد و افظ على رأسك و جسدك فغتسل. آب را به سر و گردن بريز و غسل بكن. اين نفى ترتيب را مى‏كند. وجه اول در ما نحن فيه اين است كه اين رواياتى در مقام جارى است كه آن روايات دلالت مى‏كند بر اينكه ترتيب شرط نيست. خوب جواب گفته شده است از اين وجه استدلال. گفته شده است كه دلالت اين روايات بر نفى الترتيب بالاطلاق است. امام عليه السلام فرمود ثم افظ ما على رأسك و جسدك. نفرمود على رأسك ثم جسدك. ثم را نفرمود، تقييد نكرد. افاظه را مطلق گذاشت يا در صحيحه زراره ثم تغسل من قرنك الى قدمك تقييد نفرمود كه ثم الاغسل من قرنك الى جسدك ثم الى جسدك الى قدمك، تقييد نفرمود به اين ترتيب. اين غايت الامر كه اين روايات اطلاق دارد، و مقتضاى اطلاقشان ترتيب را نفى مى‏كند. هم شامل مى‏شود آنجايى كه غسل رأس و گردن قبل بوده باشد بدن بعد. هم شامل مى‏شود آنجايى كه رأس و گردن و بدن با هم شسته بشود. اطلاق دارد.
سؤال؟ وضوئات بيانيه گذشت. اينجا هم بايد روايت داشته باشيم.
بدان جهت در ما نحن فيه اين روايات نفى ترتيب را بالاطلاق مى‏كنند. خوب گفته شده است كه مقيد دارد اين اطلاق. مقيد آن رواياتى كه ديروز خوانديم. آن طايفه اولى. طايفه ثانيه. طايفه ثانيه را خدشه بكنيد، طايفه اولى كه آنها ثم داشتند. كه اول بر سرت بريز، بعد بر جانبينت آب را بريز. ثم دلالت بر ترتيب مى‏كرد و اين ترتيب را نفى مى‏كند. به اطلاق نفى مى‏كند، رفعيت از اطلاقش مى‏كنيم و به عبارت اخرى در ما نحن فيه مثل ساير موارد اطلاق و ترتيب است. كما اينكه در ساير موارد به خطاب و مقيد از اطلاق و مطلق رفعيت مى‏كنيم در ما نحن فيه هم از اطلاق مطلق به آن روايات رفعيت مى‏كنيم. آن روايات يكى صحيحه محمد ابن مسلم بود كه آنجا داشت بر اينكه ثم تغسل، ثم تصب على رأسك ثلاث، ثم تصب على ساير جسدك مرتين. آنجا اين ثم بود. و هكذا در آن روايت ديگر هم همين جور بود. ثم صبك على رأسى ثلاث... مرتين و على منكب... اين روايات دلالت مى‏كند بر ترتيب.
ممكن است كسى مناقشه كند و به ذهنش بيايد كه اين مورد از موارد اطلاق و تقييد نيست. چرا؟ چونكه كما اينكه انشاء الله خواهيم خواند و ديروز هم اشاره كرديم در اين روايات امام عليه السلام، آداب غسل را هم بيان كرده است كه اين است كه... ثم تغسل فرجك، ولو پاك بوده باشد. آداب هستند. كسى بگويد اين روايات كه مى‏گويد صب بكن كه به سرت يا دو دفعه آب بريز اين نمى‏گويد كه بعد به جسدت آب بريز اين نمى‏گويد اول كه به سر ريختى بايد غسل رأس تمام بشود بعد به يمين و يسارت آب بريز. روايت به اينها دلالت ندارد. روايت شامل مى‏شود انسان يك دو كاسه، يك كاسه آب سر بريزد يك كاسه هم طرف راست بريزد قبل از اينكه سر را بشويد. آب به تمامى رأس و اينها نرسيده است. يك كاسه به طرف راست، يك كاسه به طرف چپ. اين روايت شامل مى‏شود. اين هم از آداب غسل است. از مستحبات غسل اين است كه انسان موقع غسل كردن مثل ساير آداب يك آبى سر بريزد. يك آبى روى اين جانب، آبى هم روى آن جانب. اين مستحب است. سرّش هم اين است كه، آب بعد كه مى‏خواهد بدن را بشويد آسان مى‏شود. چونكه بدن تَر شده است.
سؤال؟ اين رواياتى كه خوانديم در اين روايات اينجور است، بگذارد يكى را بخوانم، ثم تصب على رأسك ثلاث، ثم تصب على ساير جسدك مرتين، آن ديگرى هم دارد صبّ على رأسى، ثلاث كفوا، ثم صب على منكب مرتين و على...
مرتين. اين آداب است. اين ربطى ندارد به غسل كردن. اما غسل كردن همان است كه فغسل من قرنك الى قدمك. همان است كه امام در آن صحيحه بزنتى فرمود. ثم افظ على رأسك و جسدك. شما اگر بخواهيد بر اينكه اين شبهه ببنيد كه چه جور قوى است ملاحظه كنيد موثقه سماعه را كه ديروز ذكر مى‏كرديم دليل بر ترتيب. در موثقه سماعه كه روايت هشتمى است، محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد، عن اخيه الحسن، عن زرعه، عن سماعه عن ابى عبد الله عليه السلام. قال اذا اصابت الرجل جنابت فاراد الغسل فاليفلغ على كفيه و اليغسل لهما دون المرفغ. از مرفغ بشويد. آداب است. ثم يدخل يده فى الاناء، ثم يغسل فرج. ولو پاك باشد، از آداب است. ثم يصب الماء على ثلاث مرات... ثم يضرب بكف من الماء على صدره و كف على بين كدفين، ثم يفيظ الماء على جسده كله. آب را بريزد بر جسدش. جسد يعنى بدن را هم مى‏گيرد. بعد از اينكه اين آب را به سر ريخت، نمى‏دانم به آن بدن ريخت، ماء را بر تمام جسدش بريزد. ثم يفيظ الماء على جسده كله. به كل الجسد اين آب را بريزد. پس اين رواياتى كه در آنها لفظ ثم بود، اينها دليل بر ترتيب نمى‏شود. محتمل است در اين روايات اين صب از آداب غسل بشود و از آداب غسل ملتزم مى‏شويم بدان جهت، اما غسل شستن تمام بدن است از سر تا پا. ولو اين شستن در يك دفعه بوده باشد. يعنى در يك آب ريختن بوده باشد كه تمام بدن شسته بشود. اين شبهه، اين است. چونكه در روايات ثم اين شبهه هست، بدان جهت اينها نمى‏تواند روايات ثم اطلاقات اين روايات را تقييد كند. اين شبهه جوابش چيست؟ مى‏گوييم جوابش را، نه اين درست نيست. چرا؟ چونكه در صحيحه زراره قرينه قطعيه‏اى هست كه آن قرينه اين است كه آن صب خودش غسل است. نه اينكه از آداب غسل است. آن صبى كه على رأس فرموده است ثم على اليمين، ثم على اليسار فرموده است يا ثم على الجسد فرموده است، اين صب، صب غسلى است. غسل جنابتى است. نه از آداب و مقدمات غسل است. آن قرينه چيست؟ نگاه كنيد روايت را بخوانم.
در آن صحيحه محمد ابن مسلم اينجور دارد كه ثم تصب على رأسك ثلاث ثم تصب على ساير الجسدك مرتين فما جرى عليه الماء فقد طهر. اين صبى كه كردى، ماء هر قدر جارى شد، آن غسلش تمام شده است. اين صب خودش غسل است. پس ثم دلالت مى‏كند اين غسلى كه صبى كه غسل است، اين صب غسلى بايد كه بايد جريان ماء در تمام بدن بشود. اين صبى كه جريان بر تمام الرأس و الرقبه تمام شد، آن وقت صب على الجانبين على جسد و هكذا در صحيحه زراره دومى، قلت كيف يغتسل الجنب فرمود ثم على صب على رأسه ثلاث كفو ثم صب على منكب الايمن مرة و على منكب ليس مرتين فما جرى عليه الماء فقد اجزء. همين صبى كه شد، صبّ، صبّ غسلى است. آن مقدارى كه جارى شد، غسل تمام شد. اين معنايش اين است كه همان صب غسل است. پس صبى كه مال غسل البدن است، اين بعد از صبّ غسلى بايد صورت بگيرد. بدين جهت اين دو تا صحيحه قرينه مى‏شود اين جسد را كه ثم يفيظ الماء على جسده كله، در موثقه سماعه حمل بكنيم به آن معناى دومى كه ديروز گفتيم جسد، در مقابل رأس اطلاق مى‏شود. مى‏گويد سرش را برده‏اند جسدش مانده است. جسد معناى دومى‏اش عبارت از اين است كه بدن در مقابل رأس و رقبه. يا تمام رقبه يا بعض الرقبه. اينكه مى‏فرمايد يفيظ الماء على جسده كله اين حمل مى‏شود به جسد به آن معنا. بدان جهت اين شبهه‏اى كه در اين مقام بود، اين شبهه دفع شد. ولكن نه اينكه اين شبهه دفع شد ديگر شبهه باقى نماند. يك شبهه ديگرى هم در مقام باقى ماند. و آن شبهه ديگر عبارت از اين است، كه اين خيلى به ذهن اين شبهه قوى درمى‏آيد و آن اين است كه مفروض در اين روايات اغتسال به ماء القليل است. چونكه به ماء قليل شسته مى‏شود. و بما اينكه آب را ريختن از سر به دو كف، به تمام بدن نمى‏رسد، امام فرموده است به سرت بريز بعد فرموده است كه به طرف راستت بريز و به طرف چپت بريز. اين نه اينكه اينجور ريختن شرط در غسل است. شرط در غسل شستن تمام بدن است. اينكه امام عليه السلام در ما نحن فيه اينجور فرموده است اين تسهيلا است. تسهيلا لغسل جميع البدن‏
است. نه اينكه اينجور شستن مدخليتى دارد. اين شبهه را هم جواب مى‏دهيم.
مى‏گوييم راست است اين غسل به ماء قليل است و غسل به ماء قليل سه دفعه ريختن بواسطه ماء قليل بودن است كما سيعطى. خودمان اقرار خواهيم كرد كه سه دفعه ريختن، سه تكه كردن بدن را بواسطه اين است كه ماء، ماء قليل است. الاّ انه مع ذالك اين ثم نمى‏خواست. ثم نمى‏خواست. مى‏گفت بر اينكه فصب الماء على رأسك و على جانبيك ما بعد تمام مى‏شد. ثم نمى‏خواست. اين ظاهر ثم اين است كه اين مدخليت دارد. و الاّ اگر براى تسهيل البدن بود، يك چيزى گفتم اگر يادتان بماند و آن اين است كه اگر ما ترتيب ما بين يسار و يمين را منكر خواهيم شد، چونكه در يمين و يسار ثم نيست. واو است. ثم تصب على يمينك و يسراك. واو اجز است. يمينك مرة و على يسراك مرتين. او به جهت تسهيل غسل است. واو، واو جمع است ترتيب ندارد. ولكن در رأس و جسد ثم دارد. ببينيد ثم را. مى‏گويد سألته عن الرجل تا مى‏فرمايد بر اينكه صبّ على رأسه ثلاث كفو ثم صبّ على منكب الايمن. اين ريختن به منكب الايمن و على منكب الايسر مرتين، ديگر آن على منكب الايسر ثم ندارد. اين ولو سه جزء شده است ولكن تعبير به ثمّ كردن و اين ثم را ما بين يمين و يسار حذف كردن اين دليل بر اين است كه با آن صب كه دليل بر آن غسل مى‏شود بايد جلوتر بشود. بدان جهت است ما ملتزم مى‏شويم كه مقتضاى جمع ما بين الادله اخذ كردن به ظهور ثم است و رفعيت كردن از اطلاقات روايات متقدمه است، نتيجه‏اش التزام به ترتيب است ما بين غسل الرأس و ساير الجسد. و اما اينكه در ما نحن فيه وجه ثانى است كه به آن وجه ثانى شخصى ممكن است مناقشه كند در لزوم به ترتيب. آن وجه ثانى روايتى است كه در آن قضيه‏اى كه‏ام اسماعيل با امام صادق سلام الله عليه در راه مكه كه براى مكه، براى احرام مهيا مى‏شدند در آن قضيه نقل شده است، و حاصل آن قضيه اين است كه خدمت شما عرض مى‏كنم اينجور نقل كرده است هشام ابن سالم آن قضيه را مى‏گويد و باسناده در باب بيست و هشت روايت چهارمى است. و باسناد الشيخ عن الحسين ابن سعيد از ابى عمير عن هشام ابن سالم قال كان ابوعبد الله عليه السلام فى ما بين المكه و مدينه و معه ام اسماعيل با او مادر اسماعيل كه عيالش بود، عيال امام عليه السلام بود. فاصاب من جارية... امام عليه السلام را آن جاريه‏اى كه بود با او در آنجا جماعى صورت داده بود. فامرها اغتسلت جسدها و تركت رأسها. امام عليه السلام آنجا امر كرده بود كه جسدت را بشور، سرت را ول كن. سرت را بگذارد، چونكه ام اسماعيل است ملتفت مى‏شود كه تو كارى كرده‏اى. بگذار سرت بماند بعد. بعد مى‏شويى سرت را. اين استدلال شده است بواسطه اين صحيحه كه من حيث السند هم صحيح است، استدلال شده است كه ترتيب معتبر نيست. چونكه روايت صحيحه دارد بر اينكه امام صادق سلام الله عليه اينجور فرموده است.
شيخ قدس الله نفسه الشريف وقتى كه اين را در تهذيب نقل مى‏كند مى‏گويد اينكه امام فرموده است بر اينكه جسد را بشور سرت را بگذارد اين اشتباه از راوى است. چونكه اين هشام ابن حكم كه اين قضيه را از امام صادق سلام الله عليه نقل مى‏كند خود اين هشام ابن الحكم اين قضيه به هشام ابن حكم بواسطه محمد ابن مسلم رسيده است. خود هشام ابن حكم حاضر در اين قضيه نبود. و خود هشام ابن حكم اين قضيه را كه نقل مى‏كند از آن محمد ابن مسلم نقل مى‏كند در آنجا دارد، عكس اين را دارد كه امام فرمود سرت را بشور بدنت بماند براى بعد كه آن روايتى است در باب يك از ابواب بيست و نه كه محمد ابن الحسن، باسناده عن حسين ابن سعيد عن النذر، عن هشام ابن سالم، عن محمد ابن مسلم، قال دخلت ابى عبد الله عليه السلام... به خيمه‏اش وارد شدند كه اين قضيه را نقل مى‏كند. پس در آن اصل اين روايت كه بواسطه محمد ابن مسلم به هشام ابن الحكم رسيده است كه در آن... محمد ابن مسلم وارد شده بود و قضيه را مطلع شده بود كه امام فرموده بود، كه اينجور گفته‏اند. آنجا دارد كه گفته‏ام به او كه سرت را بشور و بدنت را بشور بگذار براى بعد.
سؤال؟ ترتيب شرط است كه بدنت را بشور نمى‏شود.
عرض مى‏كنم بر اينكه در اين صحيحه دارد بر اينكه امام عليه السلام اينجور فرمود كه سرت را بشور بدنت بماند كه سر شستن عيبى ندارد. محصورى ندارد. به اين اسماعيل هم خيلى برنمى‏خورد. اين قضيه اينجور بود. شيخ فرموده است اين وهم است از راوى كه از هشام ابن الحكم اينجور نقل كرده است. خوب اگر وهم بوده باشد خوب فبها، معلوم است اشتباه است. وهم نباشد مشتمل الوهم است، چونكه نمى‏شود تأييد كرد كه نقل صحيح او است. افرض نه مردد است، نقل صحيح اين باشد كه نقل كرده است از محمد ابن مسلم از محمد ابن مسلم نقل كردن را در اين روايت ذكر كرده است هشام يا آن يكى باشد كه در آن سندى كه هست، محمد ابن مسلم را ذكر نكرده است با وجود اينكه، واقعه، واقعه خاصه‏اى است. محمد ابن مسلم بود در واقعه. كما اين كه اين نقل دارد كه روايت اولى. و محمد ابن مسلم مطلع شده است. امام به محمد ابن مسلم فرموده است قضيه را. اگر آن وهم در آن روايات اولى بوده باشد كه از محمد ابن مسلم ذكر نشده است نقلش، خوب هيچ است او. اين هم ترتيب دلالت مى‏كند كه اول گفتم سرت را بشور، بدنت بماند. ترتيب هم دلالت نكند بر عكسش دلالت نمى‏كند. كه گفته‏ام همين جور سرت را بشور بدن بماند و اگر نه، وهم معلوم نيست او باشد، يكى از اينها وهم است. وقتى كه يكى از اينها وهم شد، محتمل مى‏شود معلوم بالاجمال كه وهم در يكى است شايد آن نقلى باشد كه بدنت را بشور، سرت بماند. ديگر اين معارضه نمى‏تواند بكند، چيزى كه ثابت نشد، مجمل شد كه روايت صادر على الامام كدام است؟ مجمل كه نمى‏تواند مبين را كه ظهورات است و دليل دلالت مى‏كرد بر ترتيب به آنها معارضه كند. بدان جهت وجه ثانى قابل معارضه نيست. ما نمى‏خواهيم خودمان را مكلف كنيم به آنى كه شيخ فرموده است، اين اشتباه است، آن نقلى كه اول بدنت را بشور. مى‏گوييم ولكن محتمل است، چونكه نقل يكى از آنها است. در آن واقعه، واقعه خاصه‏اى است. در او هم محمد ابن مسلم بوده است. در آن واقعه يا امام آنجور فرموده است يا اينجور. معلوم نيست. اين معارضه نمى‏كند. بايد معارض دليل مبينى باشد. مجمل نباشد. مردد نباشد. دلالتش با او يكى باشد، كه آن وقت معارضه مى‏كند. مجمل كه با مبين معارضه نمى‏كند. بدان جهت ملتزم شدن بر اينكه ترتيب ما بين غسل الرأس و الرقبه و ساير الجسد معتبر است اين جاى كلام نيست.
انما الكلام در اين احتياط استحبابى است كه صاحب العروه فرمود وقتى كه بدن را مى‏شويد، دوباره رقبه را. دست راستش را با طرف دست راست طرف چپ را هم با دست چپ، چيزى كه هست بشويد. اين جور رقبه را تقسيم كردن مبنى بر اين است كه ما بين يمين و يسار معتبر بوده باشد. والاّ اگر معتبر نبوده باشد، ترتيب ما بين اينها، تمام رقبه را احتياط مستحب اين است كه دوباره بشويد. چرا احتياط مستحب است كه رقبه را دوباره بشويد، بعد از اينكه با رأس شسته است؟ اين به جهت اين است كه در مقام دو تا وجه گفته شده است. آنى كه اول بايد شسته بشود فقط سر و صورت است و اما رقبه فيغسل مع الجسد. با جسد شسته مى‏شود. كما اينكه بعضى از فقها ما احتياط و بلكه بعضى‏ها فتوا داده‏اند كه رقبه را جسد شسته مى‏شود نه با وجه و رأس. چرا؟ به دو وجه. وجه اول اين است كه رأس شامل رقبه نمى‏شود. مى‏گويند سر و گردن. سر و گردن يعنى سر غير گردن است. مقتضاى عطف بر اين كه رأس شامل نمى‏شود. روايات صب الماء على رأسه بود. معنايش اين است كه سرش را بايد بشويد. شما نفرماييد سر كه به صورت شامل نمى‏شود. سر معنايش اين است كه آنجايى است كه مو مى‏رويد. صورت را چرا بشويد؟ آن صورت روايت دارد كه خواهيم گفت. وقتى كه سر را مى‏شويد بايد صورت را هم بشويد. وجه اول اين است كه صب الماء على رأسه شامل نمى‏شود غسل الرقبه را، بدان جهت رقبه بايد فى ما بعد شسته بشود. وجه ثانى در ما نحن فيه روايت ابى بصير است يعنى صحيحه ابى بصير است كه در صحيحه ابى بصير امام عليه السلام اينجور فرمود و باسناد الشيخ در باب بيست و شش، روايت نهمى است.
و باسناد الشيخ عن حسين ابن سعيد عن حماد ابن عيسى عن شعيب، يعنى شعيب ابن يعقوب... كه پسر خواهر اين ابى بصير است يا پسر خاله ابى بصير است. كه از ابى بصير نقل مى‏كند شيخ هم از اجلا است. شعيب ابن يعقوب ابرقوفى كه از ابى بصير نقل مى‏كند اين معتبر است. يا در ذهنم نيست كه پسر خواهرش است يا پسر خاله‏اش است! آنجا دارد بر اينكه قال سألت ابا عبد الله عليه السلام ظاهرا پسر خواهرش باشد. سألت ابا عبد الله عليه السلام، عن غسل الجناب قال تصب على يديك الماء، تغسل كفيك. دو كفت را مى‏شويم. ثم تغسل على يدك، فتغسل فرجك، ثم تمزمز و تستنشق و تصب الماء على رأسك ثلاث مراة و تغسل وجهك. و آب را به سر مى‏ريزى، صورتت را هم مى‏شويى و تفيظ الماء على جسدك. گفت وجه ثانى اين است كه امام عليه السلام با اين وجه، رقبه را نفرمود. در اين صحيحه ابى بصير وجه را فرمود ولكن رقبه را نفرمود. اين عدم ذكر رقبه اين شاهد بر اين است كه رقبه را سر شسته نمى‏شود. و اما جواب از اين واضح است. براى اينكه رأس در ما نحن فيه ما هم قبول داريم كه رأس نه صورت را ميگيرد، نه گردن را مى‏گيرد، نه سر پشت گردن را مى‏گيرد. هيچ كدام را نمى‏گرد. ولكن در اين رواياتى كه فرموده است صب الماء على رأسك ثلاث، ثم تصب على ساير الجسدك در اين روايات فرض شده است با اين صبّ على الرأس، رقبه و وجه و خود سر شسته مى‏شود. چرا؟ چونكه در آن روايت، وقتى كه فرمود در موثقه سماعه فرمود، ثم تصب الماء كفا على صدرك، كفا على منكبك، ثم تفيظ الماء يعنى بقيه جسد. خوب اگر گردن شسته نشود با سر، گردن بدون شستن مى‏ماند. چونكه آنى كه فرمود او فقط غسل ساير الجسد است. يعنى منكبين است. آن صدرى كه، پشت منكبين كف را ريخته است، كف از آب آنجا را آب بريز كه ساير الجسد او است. يعنى لفظ ساير هم نبود. آنجا اين بود كه ثم على جسده يعنى به بدنش. خوب آن وقت رقبه بلا غسل مى‏ماند. بدون شستن مى‏ماند و هكذا در آن صحيحه زراره كه صبّ على رأسك فصب ثلاث ثم على ساير جسدك مرتين در آن ديگرى ساير جسد را گفت على منكبه ايمن و على منكب الايسر مرتين گردن بدون شستن مى‏ماند. اين دليل قطعى است بر اينكه رقبه فرض شده است با سر شسته مى‏شود. منتهى چرا در روايت ابى بصير وجه را فرمود، رقبه را نفرمود؟ اين به جهت اين است كه رأسى كه مى‏گويند منحصر به رأس نيست از معناى لغوى كه نبة على الشعر بوده باشد. اين معنايش اين است كه سر و صورت شسته بشود. و سر و صورت هم شسته مى‏شود، معناى عام است. يعنى مراد از غسل الرأس عام است. صورت را هم مى‏گيرد شايد صورت يك خرده دقت كردن مى‏خواهد. چونكه اطراف العين دارد، شعر دارد در او كه بايد دقت بشود بدان جهت امام عليه السلام متعرض به ذكر او شده است ولكن در روايات اين ديگر اين معنا ذكر شده است كه رقبه هم شسته مى‏شود با رأس. بدان جهت معلوم شد كه احتياط مستحبى مى‏شود. چونكه ظاهر روايات اين است كه رقبه را سر شسته مى‏شود احتياط مستحبى مى‏شود. هذه كله كلام در اين كلام يبقى الكلام كه مقام ثانى هم تمام شد كه رقبه داخل رأس است. يبقى الكلام فى المقام ثالث و هو اعتبار الترتيب بين غسل يمين و اليسار. انشاء الله تعالى.