جلسه 782

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:782 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1372
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
بعد از اين كه بيان شد اقل الحيض ثلاثة ايام است و اكثره عشرة ايام است امرى ما بين الفقها متسالمٌ عليه است و آن اين است كه استمرار دم در عشرة ايام فى كون الدّم حيضاً استمرار در عشرة الايام كه اكثر الحيض است اعتبارى ندارد. متّفقٌ عليه است بين الاصحاب. زنى اگر سه روز مستمراً دم ديد كه آن دم، دم الحيض است اگر روز چهارمى، پنجمى، ششمى، هفتمى، هشتمى، نهمى نگاه حاصل شد ولكن روز دهمى دوباره دم را ديد. و قطع شد در روز دهمى. آن دمى كه روز دهمى مى‏بيند حيض است. منتهى ما بين اصحاب خلاف است اين نگاهى كه ما بين آن روز دهم و روز سوم بعد از تمام شدنش واقع شد نگاهاً يحسب حيضاً آن هم...حيضاً يا اين كه نه در ايّام نگاه وظيفه طاهر را بايد اتيان كند. فقط حيض روز دهمى است روز خون است. اين معنا متسالمٌ عليه است كه در آن عشرة ايام كه اكثر الحيض است لازم نيست از روز چهارمى دم مستمر بشود. مى‏شود روز چهارمى دم قطع بشود، روز پنجمى بيايد، يا روز ششمى بيايد. هر وقت آمد آن خون حيض است كه در عشرة ايام قطع مى‏شود. منتهى با نگاه متخلل يا بدون نگاه متخلل. چون كه نگاه متخلل كمتر از ده روز است آن هم ملحق به حيض است على ما سيعتى تفصيلش انشاء الله.
انّما الكلام كلّ الكلام در آن اقلّ الحيض است كه ثلاثة ايام است كه آيا در اين ثلاثة ايام استمرار الدّم شرط است يعنى اگر زنى دو روز حيض ديد روز سومى قطع شد نديد روز سومى را. روز چهارمى خون ديد. آن دو روزى كه خون ديده بود حيض نيست. اين روز چهارمى كه خون ديد اين سه روز مستمر بشود اين خون است. اين هم قطع بشود اين هم حيض نيست. استحاضه است يا حكم استحاضه را ندارد اينها بحثش مى‏آيد انشاء الله. انّما الكلام، كلّ الكلام اين است كه اين توالى و استمرار دم در اقلّ الحيض ثلاثة ايام شرط است يا شرط نيست. مشهور ملتزم هستند به اشتراط كه اگر سه روز دم مستمر نشود و خواهيم گفت مستمر شدن دم نه اين است كه دم بيايد بيرون مثل ميزاب يا غير ميزاب. معنايش اين است كه بعد از اين كه اين خون آمد بيرون در عرض اين سه روز هر وقت قطنه‏اى با خودش زن بردارد، مى‏بيند كه قطنه ولو مثل رأس ابره آلوده به خون است. اين از رواياتى استفاده شده است كه زن كى مى‏تواند غسل كند غسل حيض را. اگر ديد خون نمى‏آيد، رواياتى كه يك دفعه هم خوانديم يكى‏اش را كه صحيحه محمد ابن مسلم بود. قطنه را برمى‏دارد. اگر ولو رأس ابره‏اى خون بود لا تغتسل. غسل نمى‏كند. يعنى حيض است. بدان جهت استمرار را خواهيم گفت كه ولو در عرض اين سه روز به اين معنا كه قطنه‏اى هر وقت برداشت مى‏بيند كه خون آلود شد ولو مقدار مائى. اين استمرار شرط است در اين سه روز. اين را مشهور ملتزم شده‏اند. ولكن جماعتى از فقهاى ما از متقدمين و از متأخّرين منكر شده‏اند. گفته‏اند توالى شرط نيست در ايام ثلاثه. اين ثلاثه هم مثل همان عشره است. اكثر الحيض است. سه روز بايد بشود حيض ولكن توالى شرط نيست. يك روز خون ديد امروز زن، دو روز پاك شد، بعد از دو روز يك روز خون ديد و دوباره پاك شد. بعد قبل از تمام عشره يك روز ديگر خون ديد، اين سه روز حيض است. منتهى مع نگاه المتخلل يا وقت ايام الدّم. سيعتى. مشهور ولو متلزم هستند در ثلاثه بايد توالى بشود، اقلّ الحيض ولكن جماعتى منكر شده‏اند منهم الشّيخ قدس الله نفسه الشّريف شيخ الطّائفه فى النّهاية و الاستبسار. ملتزم شده است اشتراط نيست‏
توالى. مهذبّ البارع و از متأخّرين جماعتى از متأخّرين مثل مقدس اردبيلى صاحب الحدائق و غير ذالك از فقها ملتزم شده‏اند كه نه توالى شرط نيست.
ولكن اين صاحب الحدائق يك چيز ديگرى هم علاوه كرده است كه او خيلى به نظر مى‏آيد كه خيلى عجيب است. آنهايى كه گفته‏اند توالى شرط نيست، آنها همه‏شان اتفاق دارند كه اين سه روز كه اقلّ الحيض است، بايد در عشرة ايام تمام بشود. اين عشرة ايام من حين رؤيت الدّم بايد اين سه روز در او عشرة ايام تمام بشود. و الاّ دو روز در عرض ده روز ديد، يك روز خون در روز اول ديد، يك روز خون در روز ششمى شد، يك روز هم در روز يازدهمى ديد، هذا ليس بحيضٍ. اين حيض نيست. همه اتّفاق دارند الاّ صاحب الحدائق مخالفت كرده است در ظاهر كلامش. فرموده است نه لازم نيتس كه در ضمّه‏اش نبوده باشد. اين سه روز هر وقت تمام شد، آن حيض است. به شرط اين كه ما بين اين دم‏ها كه متفرقاً مى‏بيند، ده روز فاصله نشود. ده روز اگر فاصله نشد، همه آنها يك حيض است. روى على هذا ممكن است زن در تمام ماه يك روز اول ماه خون ببيند. يك روز هم در روز يازدهمى خون ببيند كه فاصله نه روز مى‏شود. روز اول خونى بود. نه روز نگاه حاصل شد، بعد از نه روز نگاه كه عشره فاصله نشده است خون ديد. باز نه روز فاصله شد و دوباره يك...خون ديد. همه اين سه روز حيض است. منتهى ايشان مى‏گويد كه اين نگاهى كه حاصل شده است دم متخلل او لاحق به حيض نيست. احكام طاهر را بايد اتيان كند. يا صاحب الحدائق اقلّ طهر عشرة ايام است. فرموده است اين اقلّ الطهر بين الحضيتين است. وقتى كه اقلّ الطّهر كه ده روز است فاصله نشد، آنها يك حيض حساب مى‏شوند. يك روز كه شدند اقلّش سه روز است ولو متفرقتاً. بدان جهت ممكن است بر اين كه بنا بر گفته ايشان، زن در عرض سه ماه يك حيض ببيند. چون كه اكثر الحيض عشرة ايام است. اين ماه سه روز ديد. ماه ديگر چهار روز ديد. ماه بعدى هم سه روز ديد. مشهور اقلّ طهر هم كه فاصله نشده است. اين يك حيض حساب مى‏شود. اقلّ الطّهر ثلاثة ايام، و اكثره عشرة ايام. ايشان مى‏فرمايد چون كه اقلّ طهر فاصله نشده است، آن عشرة ايام بين الحيضتين است.
و امّا در حيض واحد نه ممكن است كمتر از ده روز كه فاصله شد آن نگاه حيض نيست. ولكن اين دم‏ها حيض هستند.اين را نمى‏تواند كسى قبول بكند به حسب الادله. حتّى محقق اردبيلى در مجمعش دعواى اتفاق كرده است كه اين سه روز ولو توالى در او معتبر نيست، ولكن در روز دهمى بايد تمام بشود. از حين رؤيت الدم. غرض اين است كه در اين ثلاثة ايام جماعتى از قدما و متأخّرين گفته‏اند توالى شرط نيست. ما در مقام بايد در دو مقام بحث كنيم. يك مقام اين است كه آيا توالى در اين ثلاثة ايام كه اقلّ الحيض است شرط است يا توالى در اين اقلّ الحيض ثلاثة ايام شرط نيست. مقام ثانى اين است اين كه نسبتش را به فقها داديم كه توالى در عشرة ايام معتبر نيست، وقتى كه ثلاثه متوالى شد...است در عشره توالى معتبر نيست، اين دليلش چيست؟ تفرق ما بين الاكثر و ما بين اقلّ الحيض. اين دو مقام. و در مقام اول كه فعلاً بحث مى‏كنيم كه توالى در سه روز معتبر است، در دو جهت بحث مى‏شود در مقام اول. جهت اولى اين است كه ما اگر نظر بكنيم به ادله اجتهاديه چه ادله اجتهاديه دليل خاص در خود مسأله باشد، چه ادلّه اوليه‏اى كه در حيض وارد شده است، مقتضاى آنها توالى است در سه روز يا مقتضايش عدم اعتبار توالى است. اين يك جهت و در جهت ثانيه بحث مى‏كنيم اگر ما نتوانستيم فرضاً از اين ادله اجتهاديه اعتبار توالى و عدم توالى را استفاده كنيم، هيچ كدام از حكمين، قولين بعضى ادله اجتهاديه محرز نشد، آيا مقتضاى اصل عملى در مقام اعتبار التّوالى است كما قيل، او نفى التّوالى است كما يمكن عن يقال. اين دو جهت را بحث خواهيم كرد.
فعلاً كلام ما در جهت اولى است، در مقتضاى ادله اجتهاديه است. كه مقتضاى آن ادله اجتهاديه چيست. عرض مى‏كنم فرموده‏اند و صحيح هم فرموده‏اند مشهور. مشهور ملتزم شده‏اند كه در اين سه روز توالى معتبر است. و عمده دليلشان هم رواياتى است كه وارد شده است اقلّ الحيض ثلاثة ايام است و اكثرش عشرء ايام. عمده دليلشان آن روايات است. به چه بيان عمده دليل آن روايات است؟ براى اين كه آن روايات ناظر است به تحديد الحيض. حيض را تحديد مى‏كند. حيض دو تا احتمال دارد. كلمه حيض به دو معنا اطلاق مى‏شود. معناى اول دمى است كه شارع آن دم را در مقابل دم الاستحاضة و العذرة و القرحة ساير الدّما خارج قرار داده است كه ممكن است از دم خارج بشود دم. آن دمى كه ممكن است از آن مكان معهود خارج بشود، حيض اسم آن دمى است كه در مقابل ساير دم‏ها است كه استحاضه است و عذر است و يا قرحه است. يك احتمالش اين است و فرقى نمى‏كند در اين صورت بفرماييد حيض اسم خود آن دم است يا اسم رؤيت الدم است. زنى كه اين دم را تَرى الدم، رأت الدم اين بود دم در فضاى فرج بعد از اين كه دم خارج شد، بود اين دم در آن فضا ممكمن است جارى بشود. ولكن بودنش بعد از خروج ولكن...اين حالت را اسمش را حيض مى‏گويند. فرقى ندارد بگوييد خود دم يا حالت دم كه عبارت از همان اين معنا است. اين يك معنا است. معناى دومى حيض اطلاق مى‏شود بر اين كه حدث حيض را داشته باشد. دم ندارد. فعلاً دم نمى‏بيند. ولكن هنوز حدث الحيض باقى است. اين را مى‏دانيد حايض وقتى كه زن دمش خشك شد تا مادامى كه غسل نكرده حدث الحيض باقى است. بدان جهت اگر تعمداً بماند در طلوع الفجر و قبل طلوع الفجر غسل نكند در ماه رمضان، مثل تعمد بر جنابت است. تعمد بر حيض است. حيض يعنى حدث الحيض.
لا اشكال بر اين كه در اين روايات مباركات كه اقلّ الحيض سه تا است كه اكثرش ده تا است، اين ناظر به حدث الحيض نيست اين روايات كه حدث الحيض را تحديد كند. چرا؟ چون كه ممكن است حدث الحيض دو ماه بماند. زن فرض كنيد يك ماه تمام بماند. چون كه دمش قطع شده و غسل نكرده است. ممكن است به عمرش حايض باشد مثل آن زنهايى كه اصلاً غسل نمى‏كنند. آن تحديدى ندارد. اين كه در روايات تحديد مى‏شود، دم الحيض يا رؤيت الدّم را شارع تحديد مى‏كند آن دم خاص را. رؤيت دم خاص را تحديد مى‏كند و اين را شما هم مى‏دانيد. ممكن است زن پانزده روز تمام خون ببيند. هيچ قطع نمى‏شود. ولكن اين كه مى‏گوييم اقلّ حيض سه روز است و اكثرش ده روز است، شارع در اين روايات دم الحيض را تحديد مى‏كند. نه مطلق الدّم را. و در روايات هم كه دارد كه اقلّ الطهر عشرة ايام است، يعنى طهر نگاه از دم الحيض. و الاّ ممكن است پانزده روز خون داشته باشد. بيست روز پشت سر هم خون داشته باشد و بعد كه خون مى‏بيند دوباره ايام عادتش برسد و حكم به حيض بشود. همه‏اش خون ديده است. اين كه اقلّ الطّهر عشرة ايام است، يعنى اقلّ اين كه زن از خون حيض پاك باشد. و حيض فرض كنيد اقلّش سه روز است، اكثرش ده روز است يعنى آن دمى كه محكوم است دم الحيض است، او سه روز است و اين را هم شما مى‏دانيد ديگر گفتن نمى‏خواهد يعنى مى‏خواهد، ولكن بعد از گفتن معلوم مى‏شود كه واضح بود. و آن اين است كه اين روايات كه دم حيض را تحديد مى‏كند، يك حيض را تحديد مى‏كند. يك حيض است كه اقلش سه روز است و اكثرش ده روز است ولكن زن در طول عمرش كه اين قدر حيض‏ها ديده، كارها بر سرش آمده است، همه آنها را تحديد نمى‏كند. كلّ واحدى دمى كه آن حيضه واحد است، او را تحديد مى‏كند كه او سه روز است اقلّش و اكثرش ده روز است. خوب وحدت حيض به چه چيز است؟ خوب چه دم بشود حيض، چه رؤيت الدم بشود حضرات. وحدتش چيست؟ وحدتش اتّصال دم است. چون كه يك دم متصّلاً مى‏شود. اين دم واحد مى‏گويند وقتى كه اتصال مطابق با وحدت است حتّى در نظر عرفى. وقتى كه آب همين جور است از چشمه مى‏آيد الى انقطاعٍ، يك آب است. وقتى كه آب در حوض ماء كثير است. چون كه متّصل است يك آب گفته مى‏شود.
بدان جهت شارع اين يك دمى كه مى‏آيد از دم، اين را تحديد مى‏كند كه اين دم حيضى كه مى‏آيد يك دم حيض، اقلّش سه روز است. خوب وقتى كه تحديد يك دم شد، بايد دم مستمر بشود تا وحدت پيدا كند. متّصل بشود تا يك دم حساب بشود. بدان جهت خواهيم گفت كه ليالى متوسّطه بايد دم مستمر بشود در آنها. و الاّ قطع بشود آن دم، دم حيض نيست. چرا؟ چون كه يك دم بايد بشود. چون كه قطع بشود ولو در شب‏ها اين يك دم نيست. دو تا دم است. اين مقتضاى روايات كه اقلّ الحيض يعنى حيض واحد، سه روز است و اكثرش ده روز است، دم بايد دم واحد بشود. خوب شما بفرماييد اگر اين استسحاب درست است كه درست است، خوب در عشرة ايام هم بايد مستمر بشود تا دم حيض واحد بشود. مى‏گوييم بله. ما بوديم و اين روايات مى‏گفتيم دم بايد حادث بشود و تا آخر ده روز بماند. يا اگر ده روز مى‏آيد، و اگر روز سومى قطع شد و ديگر هيچ نيامد تا آخر ده روز، آن حيض است. روز پنجمى قطع شد و ديگر نيامد حيض است. امّا اگر روز هفتمى آمد، روز پنجمى آمد و قطع شد، روز هفتمى دوباره آمد آن حيض نيست. چون كه متّصل نيست. ما بوديم و اين روايات اتّصال را در اكثر هم معتبر مى‏دانستيم. مى‏گفتيم بايد دم مستمر بشود. الاّ انّه كه در مقام ثانى رواياتى وارد شده است كه شارع در آن روايات دم منقطع را كه در عرض ده روز مى‏بيند يعنى قبل از انقضاء ده روز مى‏بيند، شارع گفته است اين هم من حيض الاول. شارع لاحق كرده است. گفته است اين هم از او حساب مى‏شود. منتهى آن روايات مدلولش اين است كه او از حيض است خودش يا با نگاه متخلل كه مشهور مى‏گويند اين بحثش خواهد آمد. ما در آن اكثر الحيض به واسطه ادله خاصّه رفعيت كرديم از ظهور اوليه رواياتى كه مى‏فرمود اقلّ الحيض ثلاثة ايام و اكثره عشرة ايام است. ولكن نسبت به ثلاثة ايام دليل بر خلاف نداريم كه اقلّ الحيض ثلاثة ايام است، دليلى بر خلاف نداريم. وقتى كه دليل بر خلاف نداشتيم بايد ملتزم بشويم ديگر به اين كه استمرار شرط است. اين كه عرض كردم بايد ملتزم بشويم و قاعده اوليه مستفاد از آن روايات استمرار بود، اين را همه علماء قائل هستند. حتّى آنهايى كه ممكن توالى هستند در ثلاثة ايّام، مى‏گويند بله ظهور آن روايت استمرار بود. ولكن ادّعا مى‏كنند كما اين كه در آن اكثر الحيض به واسطه آن روايات رفعيّت كرديم از آن ظهور اولى و گفتيم دم منقطع لاحق به حيض مى‏شود، كذالك نسبت به ثلاث ايام دليل داريم كه در ثلاثة ايام هم استمرار معتبر نيست. ثلاثة ايام اگر مستمر نشد دم، قطع شد بعد آمد كه با آمدن بعدى سه روز تمام شد، او هم حيض است. خوب آن روايات كجا است؟ آن دليل كجا است؟ كه ما هم ببينيم كه اگر همين جور است، رفعيّت از ظهور بشود. اين روايت را ذكر كرده‏اند، تمامى كلام در اين روايت است كه ببيند اين روايت چه جور دلالت مى‏كند بر مسلك مشهور.
عرض كردم دوباره هم تصريح مى‏كنم. همه قبول دارند ظهور آن روايات چون كه تحديد حيض واحد است و وحدت حيض به واسطه استمرار الدّم دم واحد حساب شدن است ولو ظهور آن روايات اين است ولكن به واسطه دليلى كه در اكثر الحيض قائل شده بود چه جور آن جا رفعيّت كرديم و گفتيم، خوب آن ظهور است، شارع تعبّد كرده است كه نه منقطع هم يكى است. خوب وقتى كه تعبّد كرد كه منقطع يكى است، خوب قبول مى‏كنيم ديگر. مثالش را عرض كنم. مثل دو تا آبى كه يك حوض آن جا هست مثل خزينه حمّام يك حوض كوچكى هم اين جا هست. يواش يواش آب مى‏آيد از آن حوض بزرگ به اين حوض كوچك شارع تعبّد كرده است كه اين كر است. احكام كر بار مى‏شود به اين. احكامى كه ماء كر دارد به اين بار مى‏شود. شارع تعبّد كرده است. اين جا هم شارع تعبّد كرده است كه دمى كه قبل از عشرة ايّام آمد، اين ملحق به آن حيض اولى است. شارع تعبّد كرده است. مى‏فرمايند اين جماعت در ثلاثة ايام هم اين تعبّد شده است. و شارع فرموده است كه اين دم، دم الحيض است. ولو ثلاثة ايام مستمر نباشد. آن كدام روايت است؟ از خود روايت معلوم مى‏شود كه عيب در كجا است. در باب 12 از ابواب الحيض روايت 2 است. محمد ابن يعقوب، كلينى قدس الله نفسه الشّريف نقل مى‏كند عن على ابن ابراهيم عن ابيه از على ابن ابراهيم از پدرش نقل مى‏كند عن اسماعيل ابن مرار، پدر على ابن ابراهيم از اسماعيل ابن مرار نقل مى‏كند. اين پدر على ابن ابراهيم ابن هاشم رضوان الله عليه روايات كثيره‏اى دارد از اين اسماعيل ابن مرار. عن يونس، يونس ابن عبد الرّحمان است كه اين اسماعيل ابن مرار رواياتى دارد از يونس ابن عبد الرّحمان كه اين يكى هم او است. عن يونس هميشه يادتان باشد. اسماعيل ابن مرار عن يونس، آن يونس ابن عبد الرّحمان است. به قرينه روايات ديگر كه نقل كرده است از يونس ابن عبد الرّحمان در بعضى‏ها تصريح مى‏كند و در بعضى‏ها يونس را مطلق مى‏گذارد. چون كه معلوم شده است كه مراد از يونس چيست. يك مثالى بگويم. مثل اين الفاظى كه ما مى‏گوييم. چون كه انسان مثلاً قوم و خويش دارد. دو تايش اسمشان محمد است. ولكن با آن يكى كه اسمش محمد است نادراً با او كار دارد. با اين يكى خيلى كار دارد. بدان جهت به اين مى‏گويد هميشه كه اين را صدا مى‏كند بعد از مدّتى كه خصوصيتش را گفت آى محمد قد بلند بعد از اين ديگر مى‏گويد محمد. محمد. ديگر مطلق مى‏گذارد.اين رويه در هر زمان هست حتّى در روات. حتّى در آن نقل الاحاديث بود. چون كه آن قدر معلوم است كه مراد از يونس كيست، بدان جهت فقط يونس تعبير مى‏كنند. مراد از عبد الله، عبد الله ابن سنان است، عن عبد الله مى‏گويد. ديگر سنانش را نمى‏گويد. چون كه در اين طبقه معروف بوده است كه او از عبد الله ابن سنان نقل مى‏كرد. آن جا دارد كه عن يونس عن بعض رجاله عن ابى عبد الله (ع) قال فى حديثٍ حديث اين است. فاذا رأت المرئه الدم فى ايام حيضها اگر زن ذوالعاده بشود و در ايام عادتش حيض را ببيند تركة الصّلاة به مجرّد ديدن محكوم به حيض است. ترك مى‏كند صلاة را. فان استمرّ بحدّاً ثلاثة ايام كه اگر سه روز دم مستمر شد، فهى حايضٌ. حايض است. و ان انقطعت الدم بعد ما رأته يوماً او يومين. اين جا را متوجه بشويد. اگر دم منقطع شد بعد از اين كه يك روز، دو روز ديد اغتسلت و صلّت. غسل مى‏كند و نمازش را مى‏خواند. نگاه حاصل شده است. و انتظرت من يوم رأت الدم الى عشرة ايام. منتظر مى‏ماند از اول روزى كه دم ديده است تا ده روز. فان رأت فى تلك العشرة ايام من يومٍ رأت الدّم يوماً او يومين حتّى يتمّ لها ثلاثة ايام. اگر در اثنا اين ده روز، يك روز يا دو روز ديگر خون ديد، حتّى يتمّ لها ثلاثة ايام فذالك الدّم الّتى رأته فى اول الامر مع هذا الّذى رأته فى بعد ذالك فى العشره هو من الحيض. اين بعض با آن بعض يك حيض مى‏شود. پس امام (ع) در فرضى كه دم در عرض سه روز مستمر نبوده باشد، يك روز يا دو روز ديده بود، تصحيح فرمود كانّ در اثنا ده روز بدان جهت حرف صاحب حدائل كه نسبت داده‏اند به ايشان ولو من خيلى درست تأمّل در كلام ايشان نكرده‏ام ديده‏ام كلامش را. ولكن تأمّل نكرده‏ام، شايد مرادش چيز ديگرى بوده باشد، آن كلام خيلى فاصله است. آن...است. امام تصريح دارد حتّى در اين روايتى كه صاحب حدائق عمل مى‏كند كه بايد در ضمن عشره باشد اين تكميل ثلاثه.
بدان جهت در ما نحن فيه كه هست فرض بفرماييد اگر از طعام ده روز تكميل ثلاثه را ديد آن حيض مى‏شود. يعنى آن يكى دو روز كه مى‏بيند به مجرّد ديدن مى‏گوييم حيض است در ايّام عادت، حكم ظاهرى است. وقتى كه دم قطع شد مى‏گوييم نمازت را بخوان، حكم ظاهرى است. اين منتظر مى‏ماند كه حكم واقعى چيست، منتظر مى‏ماند. اگر در ضمن عشره تتمّه ثلاثه آمد يكى دو روز آمد، معلوم مى‏شود كه حيض بوده است. و امّا در صورتى كه نيامد معلوم مى‏شود كه نه حيض نبوده است. بيخود نمازش را ترك كرده است. منتهى حكم ظاهرى‏اش او بوده است. بايد قضا كند. بدان جهت مى‏فرمايد، فاذا رأت المرئه الدم فى ايام حيضها تركة الصّلاة فان استمرّ بحدّاً ثلاثة ايام فهى حايضٌ. سه روز پشت سر هم شد، او حايض مى‏شود. و ان انقعطت الدم بعد ما رأته يوماً او يومين اغتسلت و صلّت كه اين حكم ظاهرى است...من يوم رأت الدم از آن روزى كه دم را ديده است، الى عشرة ايام تا ده روز منتظر مى‏ماند. فان رأت التلك عشرة ايام من يومٍ رأت الدّم يوماً او يومين، بعد ذالك فى العشرة در همان ده روز ببيند، هو من الحيض و ان مرّ بها من يومٍ رأت الدّم عشرة ايّام. و لم تَرى الدّم فذالك اليوم و اليومان الّذى رأته لم يكن من الحيض. كشف مى‏شود حيض نبود. نمازش را كه ترك كرده است بايد قضا بكند و انّما كان من علّتٍ. يك علّتى بود. دم حيض نبود. سابقاً هم گفتيم يعنى حكم دم حيض را ندارد. اين روايت دلالتش بر اين كه در ثلاثه مثل اكثر الحيض توالى شرط نيست، دلالت اين روايت، تكاد تلحق بالصّراحه كه صريح است اين روايت كه استمرار شرط نيست. ولكن مشهور كه اين روايت را عمل نكرده‏اند و ما هم مى‏گوييم نمى‏شود به اين روايت عمل كرد، اين من حيث السّند ضعيف است. حيثٌ كه مرسله است يونس ابن عبد الرّحمان عن بعض رجالٍ. اگر انشاء الله كه معلوم بشود انشاء الله كما اين كه جمع كرده‏ايم يونس ابن عبد الرّحمان از رجالى كه از آنها نقل حديث مى‏كند تويشان ضعيف است، ضعيف ضعيف است، تويشان صحيح است، تويشن معتبر است. اين بعض رجاله كه رجالش مطلق است. بلكه از آن ضعيف‏ها است. ما بايد بدانيم كه آن قوى‏ها است تا معتبر بشود. اين يك اشكال. اشكال ديگرى كه كرده‏اند، اشكال ديگر را در آن اسماعيل ابن مرّار كرده‏اند كه فرموده‏اند اسماعيل ابن مرّار توثيقى ندارد. مقدّس اردبيلى در مجمعش اين جور فرموده است بعد از نقل اين روايت. كه روايت دلالتش تمام است، مى‏فرمايد اين روايت من حيث السّند صحيح است. فى الكافى و فى زيادات التّهذيب.
تهذيب را كه شيخ قدس الله نفسه الشّريف ابواب را نقل مى‏كند، در هر كتابى رواياتى را كه در آن ابواب نقل كرد، براى آن كتاب يك زيادات قرار داده است. احاديثى كه قبلاً نقل نشده بود باز دوباره مرتّباً نقل مى‏كند احاديث ديگر را. اينها را مى‏گويند زيادات تهذيب. روايات در باب صلاة را تمام كرد، شروع مى‏كند رواياتى كه از اول صلاة نقل نكرده، آنها را يك دسته روايات را نقل مى‏كند به همان ترتيب اولى. اين را مى‏گويند زيادات تهذيب كه خودش فرموده است كه من بحث زياد كردم. ايشان مقدّس اردبيلى اشاره به او دارد. مى‏فرمايد هذه الرّوايه صحيحةٌ فى زيادات التّهذيب و فى الكافى. كافى يعنى نقل كلينى. عرض مى‏كنم آنى كه در كافى است، يعنى كلينى نقل كرده است، آن نقل همين است كه محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم، عن اسماعيل ابن مرار عن يونس عن بعض رجالٍ اين روايت صحيح است. مرسله است و آن اسماعيل هم هست. و در زيادات تهذيب شيخ قدس الله نفسه الشّريف مرسله طويله يونس ابن عبد الرّحمان را نقل كرده است. يونس ابن عبد الرّحمان در باب الحيض يك مرسله طويله دارد. كه نوع احكام حيض در آن جا ذكر شده است. امام بيان فرموده است كه انشاء الله خواهد آمد. آن مرسله طويله من حيث السّند معتبر است. چون كه عن يونس عن غير واحدٍ من اصحابه. غير واحد يعنى جماعت كثيره. اين مى‏شود معتبر. آنى كه در زيادات تهذيب است به مقدارى كه فرصت داشتم نگاه كردم، اين مرسله طويله است. اين حكم در مرسله طويله نيست. اين حكمى كه در اين جا هست. اين در همان مرسله قصيره است و اين روايت من حيث السّند صحيح نمى‏تواند بشود. بعضى‏ها ادّعا فرموده‏اند كه نه اين روايت من حيث السّند صحيح است. چرا؟ چون كه يونس ابن عبد الرّحمان از آن جماعتى است كه كشّى رضوان الله عليه فرموده است اجتمعت الاصابه يا اجمعت الاصابه على تصحيح ما يصحّ عن جماعتٍ يعنى علما اتّفاق كرده‏اند كه روايت صحيح مى‏شود تا وقتى كه آن روايات تا اين روايت صحيح شد. اين روايت تا وقتى كه تا يونس صحيح شد كه على ابن ابراهيم عن ابيه وقتى كه صحيح شد، به يونس ابن عبد الرّحمان كه رسيد آن روايت صحيح مى‏شود. يعنى قبل از يونس ابن عبد الرّحمان تا امام كه او نگاه نمى‏شود به...هر كسى بوده باشد روايت معتبر مى‏شود. ايشان اين جور فرموده است كه اجتمعت الاصابه على تصحيح ما يصحّ عن جماعتٍ. يكى هم از آنها يونس ابن عبد الرّحمان است. چون كه آن جماعت را سه طايفه كرده است كشّى. يك طايفه را ذكر كرده است در باب...الفقها من اصحاب ابى جعفرٍ و ابى عبد الله عليهما السّلام كه...نفر را كه زراره، محمد ابن مسلم، معروف ابن...فضيل ابن يسار آن جا ذكر كرده است. بعد..را در اصحابى كه مختص به ابى عبد الله هستند كه مختص به امام صادق هستند. يعنى از امام باقر روايتى ندارند. لقصر عمرشان كه امام باقر را درك نكرده‏اند، آنها را ذكر كرده است. يك جاى ديگر گفته است باب تسمية الفقها من اصحاب ابى ابراهيم و اب الحسن الرّضا سلام الله عليه. سه جا گفته است. در آن اصحاب ابى عبد الله هم شش نفر فرموده است. در اين اصحاب ابى ابراهيم اين هم شش نفر فرموده است اب الحسن الرّضا. يونس ابن عبد الرّحمان از اين اخيرى است. من اصحاب اب الحسن الرّضا و ابى ابراهيم. از هر دو تا روايت دارد. انّما الكلام در اين است كه يونس ابن عبد الرّحمان از امام صادق روايتى دارد يا ندارد. كلام در اين است كه منكر شده‏اند كه ندارد. يك داستانى دارد او. ولكن از اصحاب اينها هستند...ما يصحّ عنه روايت وقتى كه به ما رسيد طريقى كه ما داريم تا يونس ابن عبد الرّحمان صحيح شد، بعد از يونس ديگر كه بوده است، كه بوده است نگاه نمى‏شود. اجتمعت الاصابه على تصحيح ما يصحّ عن جماعتٍ. خوب اين است. امّا اسماعيل ابن مرّار، فرموده‏اند كه نه اسماعيل ابن مرار هم روايت كما اين كه شايد نظر محقق اردبيلى هم همين جور بوده باشد در كافى صحيح است، نظر اين بوده باشد كه قميين كه رئيسشان محمد ابن حسن ابن وليد استاد شيخ الصّدوق قدس الله نفسه الشّريف است كه صدوق عليه الرّحمه مى‏گويد من به اين اعتماد دارم. هر كسى را كه خدشه بكند من هم خدشه مى‏كنم. هر كسى را كه در رجال قبول كند من هم قبول مى‏كنم. خيلى علاقه هم داشت صدوق به او، محمد ابن حسن ابن وليد كه قميين تعبير مى‏كنند ديگر. محمد ابن حسن ابن وليد و افرادى كه بعد آمده‏اند. اينها را قميين هستند. قميين وقتى كه به اين محمد ابن احمد ابن يحيى الاشعرى رسيده‏اند، گفته‏اند محمد ابن احمد ابن يحيى كه صاحب كتاب نوادر الحكمت است، بعثى نيست. ولكن اين محمد ابن احمد ابن يحيى اگر از اين جماعت نقل كند به او عمل نمى‏شود. آن جماعت را شمرده‏اند. وقتى كه آن جماعت را شمرده‏اند ابى عبد الله...و، و، و. چون كه قميين استثنا من رجال نوادر الحكمه كه اينها محمد ابن احمد ابن يحيى در نوادر الحكمه از اينها نقل كند، عمل نمى‏شود. خوشبختانه اين اسماعيل ابن مرار استثنا نكرده است. اين معنايش چيست؟ معنايش اين است كه معتبر است ديگر. و الاّ اگر اين هم مثل آنها كه استثنا كرده‏اند ضعيف بود، ديگر استثنا مى‏كردند اين را. از مستثنى قرار مى‏دادند. نه مستثنى منه. علاوه بر اين اين قميين در كتب يونس ابن عبد الرّحمان گفته‏اند يونس ابن عبد الرّحمان قريب سى كتاب يا بيشتر داشت مثل حسين ابن سعيد. فرموده‏اند اين قميين كه كتب اين يونس ابن عبد الرّحمان كلّها صحيحةٌ الاّ آن كتب يونس ابن عبد الرّحمان بالرّوايات كلّها صحيحة مگر آنى را كه محمد ابن عيسى به عبيد نقل كند از يونس. او اعتبار ندارد. خوب معنايش اين است كه روايتش را اگر،...