جلسه 738
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:738 ب
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف وفاقا للشمهور ملتزم شده است در غسل الجنابت ترتيب ما بين الغسل ايمن و ايسر معتبر است. كما اينكه معتبر بود غسل الرأس و الرقبه قبل البدن غسل بشود، كذالك معتبر است، كه ايمنى كه هست يعنى ايسر معتبر است بعد الايمن غسل بشود. و اما ايمن و ايسر را معا شست يا اول ايسر را شست بعد ايمن را در اين صورت آن غسل الايسر باطل است. وفاقا للمشهور كه مشهور ما بين الاصحاب اين است، آنى كه مشهور در ما نحن فيه ملتزم شده است سه وجه مىشود ادعا كرد. براى مستند فتوى المشهور سه وجه مىشود ادعا كرد. الوجه الاول اين است رواياتى كه در باب كيفيت غسل الجنابت وارد است، در آن روايات اجزاء الغسل را سه قسم تقسيم كرده است امام عليه السلام. ارأس و الجانب الايمن و الجانب الايسر. و امر فرموده است بر اينكه اول رأس را قبل الجانبين بشويد. ثم شروع كند در غسل الجانبين و در صحيحه زراره اينجور است ثم يصب على منكبه الايمن. اين جزء ثانى مىشود. بعد دارد يصب على منكب الايمن و منكب الايسر. منكب الايسر جزء سومى است.
اين اجزاء بدن را تقسيم كردن به سه قسم بايد يك اعتبارى داشته باشد. والاّ مىشود تقسيم كرد كه بدن انسان مركب از سر و دو تا دست يك شكم، يك سينه، يك كذا، يك كذا. تقسيم بايد به اعتبارى بوده باشد. گفتهاند فرمودهاند كه اين تقسيم به لحاظ الغسل است. يعنى سه غسل لازم است در غسل الجنابت. يك غسل الرأس و الرقبه است يك غسل الايمن است يك غسل الايسر است. اين تقسيم به اعتبار غسل است. بدان جهت در اين صحيحه زراره امام عليه السلام فرمود، بر اينكه وقتى كه غسل مىكند اين مكلف در اين صورت ثم صبّ على رأسه ثلاث اكف، ثم صب على منكب الايمن مرتين و على منكب الايسر مرتين. شما به اين معنا هم اضافه كنيد. آنى كه از بعضى نحويين نقل شده است، و اوقات... ولو دلالت بر تركيب نمىكند الاّ انّه وقتى كه يك معطوف عليه اول ذكر شد، ذكر معطوف عليه شيئى را به عنوان معطوف عليه ذكر كردهاند ثم به ما عطف كردهاند در او هم دلالت بر ترتيب است. ثم صبّ على منكب الايمن مرتين و على منكب الايسر. نفرمود ثم يصب على كل من المنكبين مرتين. يا منكب ايسر را مقدم نفرمود. اين معلوم مىشود بر اينكه اين صبّ على منكب الايمن اين خصوصيتى دارد. اين خصوصيتش هم ترتيب مىشود. عرض مىكنم بر اينكه اين وجه اول است. و اين وجه اول غير تمام است. براى اينكه در روايات يا ائمه عليهم السلام، امام عليه السلام سه قسم نكرده است اجزاء غسل را. اجزائى كه بر اجزاء الغسل است سه قسم ذكر نكرده است. در غير واحدى از روايات دو قسم كرده است. يكى از آنها موثقه سماعه بود كه ديروز گفتيم. فرمود ثم صبّ على رأسه ثلاث مراة مالاكف كفين ثم ضرب من ما على صدره و كف بين كدفين ثم يفيظ الماء على جسده كل. جسد هم گفتهايم به معنا بدن است. خوب يك سر و گردن بود يكى هم جسد بود. جسده كله بود. دو قسم شد.
و هكذا در آن روايات ديگر كه روايت حكم ابن حكم بود، صحيحه، آنجا داشت بر اينكه و افظ على رأسك، رأس را يكى قرار داده است و على جسدك. منتهى رأس را گفتيم بايد اول بشويد، چونكه دليل صحيحه زراره داشت كه ثم. دو قسم كرده است. مىماند اين روايتى كه دارد بر اينكه، صب على منكب الايمن و على مرتين و على منكب الميسر
مرتين. حتى در آن صحيحه محمد ابن مسلم هم دارد كه ثم صبّ على رأسك ثلاث ثم تصب على ساير جسدك مرتين. يمين باشد يا يسار باشد، فرقى ندارد. ساير جسد مرتين گفته مىشود. و در اين صحيحه مباركه كه بر منكب ايمن بريز بعد بر منكب ايسر بريز اين نكتهاش اين است كه امام عليه السلام فرض شده است در اينها اغتسال به ماء قليل است. وقتى كه اغتسال به ماء قليل شد، به ماء قليل اگر بخواهد غسل كند با كف كه مىريزد اين با دو كف يك طرف كافى نمىشود. دو تا كف به دو طرف كافى نمىشود. دو تا كف بايد اقلا به آن طرف بريزد، دو تا كف به اين طرف بريزد. فرموده است بر اينكه دو كف بر منكب بريز، دو كف هم بر منكب ايسر بريز. و شايد هم منكب اين را مقدم كرده است وجهش اين است كه بدع باليمنا مستحب است. چونكه در وضو اينجور بود كه در وضو بدع به ميامين مستحب بود اگر يادتان بوده باشد. امام عليه السلام هم كه اينجا منكب ايمن را فرموده است براى اينكه بدع غسل البدن است به يمنا. اين خودش مستحب است. بدان جهت در ما نحن فيه دلالتى داشته باشد اين طايفه از روايات كه اشاره به او شد، سه قسم است اعضاء غسل. نه ندارد. در اين روايت است و اين هم نكتهاش اين است كه ماء قليل است، بايد به هر دو منكب بريزد موقع شستن. مىگويد به منكب بريز به ايمين، به ايسر. منكب را اول گفته است غايت الامر اين است كه بدع به منكب ايمن و ايسر مستحب است. اين دلالت بر ترتيب نمىكند. بدان جهت در ما نحن فيه اين وجه اول بخواهد شخصى ترتيب استفاده كند كلا و حاشا. چونكه در موثقه اين سماعه اينجور امام فرمود كه ثم بعد از اينكه رأس تمام شد يفيظ الماء على جسده. آب را بر جسد مىريزد. به همهاش هم مىريزد. خوب وقتى كه يك دلو آب است، به تمامى جسد مىريزد دفعة واحد. چه اشكال دارد.
بدان جهت اين وجه اول دليل نمىشود. اما وجه ثانى. آن وجه ثانى اين است كانّ مشهور ملتزم شدهاند به اين معنا كه در غسل الميت ترتيب در غسل معتبر است كه اول بايد فرض كنيد سر و گردن ميت را بشويد بعد طرف دست راست را بعد طرف چپ را. خودش هم منسوس است در غسل الجنابت. اين معنا كه بايد ترتيب بود.
وجه ثانى اين است كه به اين ملزم كردهاند، رواياتى را كه وارد شده است، در آن روايات اينجور فرمودهاند غسل الميت كغسل الجناب. غسل ميتى كه در او ترتيب معتبر است عند المشهور و نص هم دلالت مىكند كما اينكه زنده مانديم، شايد امسال بحث كنيم، بعد از اينكه روايت دلالت مىكند بر اينكه غسل الجنابت هم مثل غسل ميت است، غسل الجنابت چيزى كه هست غسل الميت كغسل الجنابت غسل ميت مثل غسل جنابت است كانّ يعنى در غسل جنابت هم ترتيب معتبر مىشود. اين استدلال هم مىدانيد كه عليل است. چرا؟ براى اينكه در تنزيل يك منزلى لازم است. يك منزّل عليهى، يك وجه تنزيلى. منزّل در اين روايات غسل الميت است. منزّل عليه غسل الجنابت است. غسل الميت كغسل الجنابت. يك وجه تنزيل هم مىخواهد. در تنزيل آثار منزّل عليه بر منزّل سرايت مىكند و تعدى مىكند، چونكه مىگويد او مثل او است. غسل الميت، كغسل الجنابت. يعنى آثار غسل جنابت سرايت مىكند و تعدى مىكند آن آثار به غسل الميت و اما آثار منزّل بر منزّل عليه نمىرود. تنزيل بدان جهت است كه در غسل جنابت صدر و كافور لازم نيست ولكن در غسل ميت صدر و كافور لازم است. چونكه غسل الميت تنزيل شده است منزلة غسل الجنابت. بايد آنى كه غسل جنابت دارد او بيايد به غسل الميت و اما آنى كه در غسل الميت ثابت است مثل ترتيب و الصدر و الكافور لزومشان آن سرايت به غسل جنابت نمىكند. خوب، عرض مىكنم بر اينكه در غسل الميت، روايت وارد شده است، شايد اين صدا كه مىآيد او را بگويد كه در ميت اول سر را بشور بعد به طرف چپ بخوابان راستش را بشور، بعد به طرف راست بخوابان طرف چپش را بشور. او در غسل الجنابت است. در غسل ميت است. روايت دارد كه غسل الميت كغسل الجنابت.
در روايت امام عليه السلام اينجور ذكر فرموده است، در باب سوم از ابواب غسل الميت، روايت اولى است. محمد ابن الحسن باسناده عن على ابن الحسين، يعنى صدوق عليه الرحمه. عن عبد الله ابن جعفر حنيرى، عن ابراهيم ابن مهزيار عن اخيه على ابن مهزيار، عن فضالة ابن ايوب عن القاسم ابن بريد. قاسم ابن بريد ابن معاوية ابن اجلى است، از اجلا است. پسر بريد است. عن محمد ابن مسلم، عن ابى جعفر عليه السلام. قال غسل الميت، مثل غسل الجنب. غسل ميت مثل غسل جنب است. يعنى به منزله غسل جنب است. اينجور اين تنزيل، منزّل غسل الميت است. منزّل عليه غسل جنابت است. آثار منزّل به منزّل عليه نمىرود. آثار منزّل عليه به منزّل مىآيد. خوب پس شما بگوييد معناى اين روايت چيست؟ معناى اين روايت غسل الميت، مثل غسل الجنب است. اين چيست؟ اين به جهت اين است كه رواياتى وارد شده است كه ميت موقع از دنيا رفتن نطفه از او خارج مىشود و جنب مىشود. در روايات، در همين باب اين روايت را ذكر كرده است و در بعضى موارد هم ميت حقيقتا جنب مىشود. جقيقتا جنب بود فوت كرد. هنوز غسل جنابت نكرده فوت كرد. اجلش رسيد. در اين صورت اين جنب است. اين روايات در صدد اين است كه غسل جنابت دادن لازم نيست به اين ميت. غسل ميت مثل همان غسل جنابت است. يعنى غسل ميت خودش جنابت را رفع مىكند. اين روايت در مقام بيان اين است.
بدان جهت صاحب وسايل اين رواياتى كه بر ميت غسل جنابت دادن لازم نيست، جنب هم بشود غسل ميت دادن لازم نيست اين روايات را در همين باب عنوان كرده است كه غسل الميت كغسل الجناب. علاوه ندارد. همين مقدار بس است. سؤال؟ اين درست نيست. آن يك اثر تنزيل اقتضى مىكند تمام آثار منزّل عليه يا اثر ظاهر منزّل عليه بر منزّل بيايد. در ما نحن فيه نه اينكه اثر منزّل به منزّل برود. اثر منزّل به منزّلٌ عليه مىرفت. يك اثر يا همه آثار كه بگوييم يكى كافى است. اين حرف در ما نحن فيه اثر منزل اصلا به منزل عليه نمىرود. اثر منزل عليه است كه بر منزل مىآيد. اين را معنا مىكردم كه كسى اگر بگويد خوب آن حرف درست نيست. چه اثرى از جنابت به غسل ميت رفته است. او را مىگفتم. آن اثر اجزاء از غسل جنابت است كه ائمه عليهم السلام در اين روايات فرمودهاند، ميتى كه جنب بوده باشد، حتى جماع هم با زنش كرده باشد بعد سكته كرده است، غسل جنابت لازم نيست به او داده بشود. بواسطه همين روايات كه غسل الميت كغسل الجناب. همين رفع جنابت مىكند. اين روايات معنايش اين است. بدان جهت وقتى كه اين روايات معنايش اين شد ترتيب ما بين اليمين و اليسار وجهى پيدا نمىكند. الاّ وجه ثالث. آن وجه ثالث دعواى تسالم. دعوى المشهور كه مسئله تسالم است عند الفقها قديما و حديثا كه همين جور، حتى آنهايى كه قائل به اين مسئله هستند خودشان موقع غسل كردن ترتيب را بين يمين و يسار ملاحظه مىكنند. ما خودمان كه شرط نمىدانيم يك دفعه غسل نكرديم كه يمن را مؤخر از يسار بكنيم يا اينكه هر دو را يك جا غسل بكنيم. پس اين امر متسالم عليه است. اين امر مجمعٌ عليه است. بدان جهت در ما نحن فيه اين تسالم. خوب جوابش معلوم شد اين معنا، تسالمى، مشهورى كه ما او را دليل حساب مىكنيم، يكى از اين ادله حساب مىكنيم، بلكه شهرت را، چونكه تسالم كل علما را كرات عرض كرديم كه ما نمىتوانيم بدست بياوريم. چونكه همه علما و فقها كه كتب نداشتند و كتابشان به يد ما نرسيده است. از قدما يك چند كتاب به ما رسيده است كه در جوامع الفقه است. اين قدر فقها بود، اين قدر علما بود، اصلا اسمشان هم شايد به خيلىها نرسيده است تا فضلا از كتابش، اتفاق كل نمىشود به دست آورد، هميشه شهرت است. اسمش را هم اجماع كل بگويند يعنى اجماع مشهور. آن مشهورى كه كتبشان به دست ما رسيده است. اين مىشود. اين شهرت آن وقتى به او اعتنا مىشود، آن وقتى كه چونكه فتواى مردم، فتواى فقيه كه به فقيه ديگر حجت نيست. آن وقتى كه فقيه ديگر از اين فتواها كشف كند اينها لعدلهم و تقاهم كه متقّى بودند. اينها فتواى به غير علم نمىداند. پس اينكه در ما نحن فيه تسالم دارند بر اين حكم با وجود اينكه آيه دلالت نمىكند بر اين حكم روايتى نيست، پس اينها، اين تسالم را كردهاند، پيش آنها يك دليلى بود كه به ما نرسيده است. اقل آن دليل تسالم الشيعة فى ذالك الزمان. چونكه... كه عوض مىشود تسالم از بين مىرود. چونكه آنى كه متسالم عليه بود در جيل سابق جيل كه عوض شد تسالم هم اگر تحفظ نكنند نقل بر جيل لاحق نكنند از بين مىرود.
آن زمان، آن حكمى كه هست، متسالم عليه بود و اينها ملتزم بودند بدان جهت به مرور زمان از بين رفته است. اگر اين را انسان، فقيه اطمينان پيدا كند كه اينجور است اقلش يك دليلى در يد اينها بود كه به او هم مىرسيد، او هم قبول مىكرد، تسالم شيعه را، جرأت بر خلافش نمىكرد اينجا بعله شهرت دليل است. اقلا در اين موارد فقيه خيلى وسواس بوده باشد فتوا ندهد فقيه بعدى بايد بگويد الاحوط وجوبا. كه مراعات كند او را و اما در مواردى كه ما مىدانيم مشهور از كجا گفتهاند. از اين صحيحه زراره كه منكب ايمن و منكب ايسر دارد لفظ ثم هم دارد، از او گفتهاند. كه ما گفتيم ثم راجع به صب الرأس و البدن است منكب ايمن هم همين جور است، وجهش را عرض كردم. اين اطلاقات در روايات عرض كرديم، روى همين تنزيل گفتهاند. چونكه ترتيب در غسل الجنابت مسلم است. كما سيعطى انشاء الله. اين روى اين تنزيل گفتهاند كه گفتيم تنزيل مفادش اين نيست. حتى يك كسى جلوى من را گرفته بود و مىگفت شما چه جور مىگوييد كه ترتيب بين يمين و يسار معتبر نيست؟ روايت غسل الميت، غسل جنابت صريح فى ذالك. گفتم نه، آن روايتى كه شما مىگوييد غسل الجنابت، غسل الميت اينجور نيست. گفت همين جور است، اينها منشائشان اين است، فتوا منشائشان عينى است. احتمال مىدهيم مثل نجاست ماء بئر باشد. مشهور متفقٌ عليه بود بين القدما كه ماء بئر نجس مىشود. بدان جهت اين را استفاده از منزهات بئر مىكردند. مىگفتند اخبارى كه در منزوهات بئر وارد است دلالت بر تنجس مىكند كه نزه مطهر است. خوب ما آنهايى كه بعد آمدند ديدند نه اين اخبار دلالت بر نجاست حكم وضعى ندارد. اين حكم ادبى است. استحبابى است كه تنزه آن حالتى كه بر انسان رخ مىدهد، چونكه كذا افتاده بود آن حالت تنفرى از بين برود. شارع مستحب كرده است اينها را. صحبت نجاست نيست يا واجب كرده است. بدان جهت در ما نحن فيه جدا شدند، گفتند ماء بئر نجس نمىشود. مگر متغيّر بشود در احد و اوصاف ثلاثهاش. ما نحن فيه هم مثل آنها است.
مقتضى الادله ترتيب اعتبارى ندارد و آنى كه در ما نحن فيه گفته مىشود از اين وجهين سابقين احتمال قوى اين است، مستند مشهور همينها باشد كه تمام نيست بدان جهت ما از آن اطلاق روايات نمىتوانيم رفعيت كنيم ولى احتياط حسن است، احتياط را كسى منكر نمىشود كما ذكرنا. والاّ فتوا به وجوب يا احتياط، احتياط لازم بوده باشد نه، نمىشود اين را گفت. بعد ايشان قدس الله... اين روايات مىگويد صحيح است... ما احتمال كه مىدهيم از خودمان مىدهيم يا مقتضى الروايات؟ مقتضاى اطلاق روايات اين است ترتيب معتبر نيست. روايت حجت است قول معصوم بر ما. آخر اصول چه شده است؟... عرض مىكنم بر اينكه در ما نحن فيه مقتضاى اطلاق روايات همين است، بدان جهت در ما نحن فيه اين احتياط عيبى ندارد. احتياط مستحب است. بعد ايشان قدس الله نفسه الشريف صاحب العروه اينجور فرموده است، فرموده است اما آن نافى كه هست، نافى كه هست در وسط بدن واقع شده است، او لاحق به ايمن است، چونكه ترتيب را معتبر مىداند ايشان. لاحق به جانب ايمن است يا لاحق به جانب ايسر است، يا آن يكى در مردها و آن يكى در زنها، لاحق به جانب ايمن است يا جانب ايسر ايشان مىگويد نصفش لاحق ايمن است و نصف ديگر لاحق است به ايسر. ولكن اولا عبارت از اين است كه همه آن را، هم با جانب ايمن بشوييد و هم با جانب ايسر بشوييد. اولى عبارت از اين است.
اما ايشان كه فرموده است بر اينكه، اين را جلو بياندازيم. اما اينكه اولى اين است همهاش را با اين ور بشويد، هم با اين ور بشويد اين سرّش اين است كه اين چيزى نيست كه قابل تنصيف بشود. نصف كردن نيست. تنصيف شد كار خراب مىشود. بدان جهت اين تابع يك طرف مىشود. چونكه مردد است در غسل تابع طرف يمين است يا طرف ايسر است، به جهت احراز انتصال با كل منهما بشويد اين وجه اين است. ولكن اين وجه، اولى، اولاى استحبابى است. اين وجهى ندارد. براى اينكه در شستن اگر تابع بوده باشد بگوييم تابع يمين است، ترجيح بلا مرجح است. تابع يسار است، ترجيح بلا مرجح است. بدان جهت چونكه اين نسبتش على حدّ سواء است در غسل هم تنصيف ممكن است. در غسل هم تنصيف عيبى ندارد. مثل گردن است. در اين صورت تنصيف ممكن است، بدان جهت تنصيف مىشود. ولكن شما مىدانيد كه اينها عضو مستقل در بدن حساب مىشود. غيراز در جسد كه اجزائى هست دست و پا كه اجزاء مستقل هستند اينها هم جزء مستقل هستند. اگر ما دليل لفظى داشتيم كه يغسل الايمن قبل الايسر و الايسر بعد الايمن مقتضايش همان تنصيف بود چونكه خط مستقيم است. خط مستقيمى كه از بدن مىگذرد او تنصيف مىكند بدن را. و اما اين را نداشتيم و گفتيم عمدهاش همان دعواى تسام شهرت است كه تسالم به اين معنا است. چونكه نسبت به اين عورت و هكذا... تسالمى نيست. تسالم كه لسان ندارد. بدان جهت اينها را مىتواند هم با يمين بشويد و به او اكتفا كند هم با يسار بشويد به او اكتفا كند، با يمين نشويد. هم مىتواند بعد از غسل يمين و يسار بشويد اينها را. در اينها ديگر تسالم كه نيست. تسالم در اصل جانبت الايمن و الايسر است و مقتضايش اين است كه در غسل الجنابت من القرن الى القدم بايد اينها شسته بشود. ولو بعد از جانبين بشويد اينها را. يا با يكى بشويد. بدان جهت در ما نحن فيه اين معنايى كه هست، اين جهت اولايى كه ايشان مىفرمايد تنصيف متعين است، بناء على اعتبار الترتيب بين الايمن و الايسر بنا بر اين است و بنا بر اين است كه اين ترتيب از دليل لفظى استفاده بشود. و اما اگر ترتيب را منكر شديم كانكرنا يا قبول كرديم ولكن بواسطه تسالم او مقتضايش تنصيف عورت نيست. او مقتضايش اين است كه با يكى از اينها شسته بشود. يا بعد از اينها شسته بشود، فرقى نمىكند.
بعد در ما نحن فيهى كه هست اين روايات اگر دلالت بر ترتيب نكند بر يمين و يسار، در آن رأس و بدن كه ترتيب را دلالت مىكرد و اگر صحيحه زراره هم دلالت كند بر اينكه ما بين يمين و يسار هم ترتيب معتبر است مقتضاى آنها اين است كه علم و جهل مدخليت ندارد. حقيقت غسل الجنابت اين است كه غسل البدن بايد بعد از غسل السر صورت بگيرد. مكلفى بداند اين را يا نداند. مثل ساير تكاليفى كه موضوعاتشان وقتى كه موجود شد، ساير تكاليف موجود مىشوند، چه جورى كه ادله در آنها اقتضا مىكند علم و جهل فرق ندارد. مگر در يك مورد دليل خاص بوده باشد كه تعمد اين حكم را دارد مثل مسئله تكبير. و اما اينكه ما فاتحه عن... فوت مع العلم بوده باشد يا بدن علم بوده باشد، فرق نمىكند. مثل آن تكاليف در ما نحن فيه چه جورى كه در باب وضو مىگفتيم كه ايمن را قبل از ايسر مىشويد زراعش را، اينجا هم مىگوييم جانب ايمن را بعد از ايسر مىشويد. فرقى نمىكند. شرط، شرط واقعى است، علم و جهل هم مدخليتى ندارد.
بسا اوقات بعضىها از صحيحه زراره استفاده كردهاند، نه اين صحيحه زراره. يك صحيحه زرارهاى است در حق شخصى كه غسل را تمام كرد بلكه داخل صلاة شد و بعد از او فهميد كه چيزى را نشسته است. جا مانده است شيئى از شستن. در آن صحيحه دارد كه اگر دستش تَر است به همانجا بكشد كافى است. اگر دستش تَر نيست بيايد آنجا را بشويد. گفتهاند كه اين روايت مطلق است. بيايد آنجا را بشويد، او در هر جا باشد، در طرف يمين باشد يا در طرف يسار بوده باشد، مطلق است. چونكه مطلق است بيايد آن موضع را بشويد، دستش تَر است بكشد، دستش تَر نيست بشويد، القاء ترتيب است. اگر ما بين يمين و يسار ترتيب هم معتبر بود در حال غفلت و در حال الجهل در ما نحن فيه از اين شرطيت القاء مىشود. اين صحيحه زراره مفصل تكلم خواهيم كرد انشاء الله. اينكه نمىخوانم چونكه فى ما بعد مىآيد. تفسيلا در او بحث خواهيم كرد. اين هم درست نيست. چرا؟
براى اينكه آن صحيحه مفادش اين است كه برگردد اگر يقين دارد برگردد بشويد. شستن با شرايطش. چه جورى كه در باب وضو داشت اگر علم پيدا كرد بر نقصش، برمىگردد و اعاده مىكند، يعنى با شرايطش كه بايد عضو قبلى خشك نشود. اينجا هم با شرايطش. شرايطش اين است كه اگر در ايسر باشد احتياج به اعاده نيست. اگر در ايمن باشد احتياج به اعاده ايسر است به همان شرايط اعاده كند. به شرايطى كه بر غسل تعيين شده است. آن صحيحه زراره در مقام بيان لزوم التدارك و عدم لزوم التدارك است كما سيعطى. اما تدارك را چكار كند؟ تدارك را به همانى كه مقتضاى ادله اوليه است. مقتضاى ادله اوليه اگر ترتيب شد بايد با ترتيب تدارك كند. بدان جه ايشان در ما نحن فيه صاحب العروه مىگويد ترتيب شرط واقعى است. بدان جهت مىفرمايد بر اينكه اگر بعد از تمام شدن غسل علم پيدا كرد بر اينكه جزئى از بدنش را نشسته است، اگر اين در طرف ايسر باشد همان جزء را مىشويد. چونكه ديگر شستن ساير جاها لازم نيست. همان جا آب مىزند. فقط يك تكه. يك تكهاى مانده است، دستش را اب مىزند به قصد غسل جنابت آنجا، مىكشد آنجا تمام مىشود و اما اگر در طرف ايمن بوده باشد، آنجا را شستن بايد غسل را بر ايسر اعاده كند. چونكه ترتيب معتبر است. معلوم مىشود غسل ايسر باطل بوده است. بدان جهت غسل را بر ايسر بايد اعاده كند. و اگر در سر بوده باشد آن موضعى كه مانده است، پشت گردن مانده است. او را شست بايد تمام غسل را در بدن اعاده كند. چونكه ترتيب شرط واقعى است. و اين كه ايشان مىفرمايد در عروه، نسبت به رأس و بدن همين جور است بلا شبهة و اما نسبت به طرف يمين و يسار كه در عروه مىفرمايد اين موقوف است به اشتراط الترتيب. اگر كسى ترتيب را شرط دانست مقتضايش اين است والاّ اگر گفت از ادله ترتيب استفاده نمىشود كما ذكرنا اينجور نمىشود.
اگر يادتان بوده باشد در وضو معتبر بود كه بايد غسل از اعلى بشود. غسل از اعلى دو تا معنا داشت. يكى اينكه بايد بعد از اعلا بشود. از اعلا شروع بشود و معناى دومى اين است اعلاى فالاعلى هم بشويد. والاّ از پيشانى شروع كرد شستن را بعد بينىاش را گذاشت، چانهاش را مىشويد. او فايده ندارد. علاوه بر اينكه بدع من الاعلى معتبر بود در وضو، در غسل عضوش، الاعلى فالاعلى هم معتبر بود. اگر شيئى از قبل مانده باشد آن موضع بعدى را كه مىشويد او باطل است. بايد الاعلى فالاعلى بشود. ولكن در باب الغسلى كه هست، مىفرمايد نه بدع من الاعلى معتبر است، نه هم الاعلى فالاعلى معتبر است. هيچ كدام يكى از اينها اعتبار ندارد. اما از اينكه الاعلى فالاعلى معتبر نيست اين كانّ خلافى ما بين اصحاب ما نيست. گمان نمىكنم فقيهى ملتزم بشود بر اينكه الاعلى فالاعلى در غسل معتبر است. چرا؟ چونكه امام عليه السلام در صحيحه محمد ابن مسلم و در صحيحه زراره فرمود فما جرى عليه الماء، آنى كه آب بر آن جارى مىشود فما على جرى عليه الماء فقد طهر. او پاك شده است. فما جرى عليه الماء هم در صحيحه محمد ابن مسلم فرمود، فما جرى، ثم صبّ على ساير جسدك، فما جرى عليه الماء فقد طهر. اين را شما مىدانيد صبّ ماء با مشت فرض شده است. با مشت يا غير مشت. با كاسه هم انسان آب بريزد اين كاسه وقتى كه به بدن ريخت، سر هم همين جور است. وقتى كه از سر ريخت ربما به چانه مىخورد. چونكه اين جلو است، آب مىخورد به چانه اما بينى اين گودىاش خشك مىماند. آب نرسيده باشد. امام عليه السلام مىفرمايد وقتى كه به چانه آب جارى شد، او پاك شد. غسلش تمام شد. الاعلى فالاعلى معتبر نيست. يا به بدنش كه مىريزد. چونكه شكم جلو است، آب قليل است به او اصابت مىكند ولكن آن كه فوق شكم است به او آب اصابت نمىكند. مىگويد فما جرى عليه الماء فقد طهر. از اين استفاده مىشود كه الاعلى فالاعلى معتبر نيست. اما صب از اعلى چرا معتبر نباشد؟ اين را مشهور گفتهاند. بعضىها خدشه كردهاند. گفتهاند بايد صب از اعلا بشود. چرا؟ چونكه در روايات داشت كه صبّ على رأسه. در صحيحه زراره بود صبّ على منكب الايمن. خوب منكب ايمن ريخت به پاى چپش ريخت يا به پاى راستش ريخت. اين منكب نمىشود. چونكه در اين روايات ذكر شده است بر اينكه صب از اعلى بشود و از منكب بشود در صحيحه زراره كه اصل در مقام بود، ثم يغسل من قرنه الى قدم، دلالت مىكند بر اينكه غسل را بايد از قرن شروع بكند. از اعلى شروع كند. بدان جهت اين رواياتى كه اين نحو هستند، صب را دلالت مىكنند و روايت صحيحه زراره كه غسل من القرن را دلالت مىكرد اين دلالت مىكند بر اينكه غسل بايد از اعلى بشود. اما صحيحه زراره ديروز عرض كرديم در مقابل فرمايش ايشان اينكه مىگويد يغسل من قرنه الى قدم اين من و الى تهديد مغسول است نه تهديد غسل است. يعنى تمام بدن بايد شسته بشود. تعبير من قرنه الى قدم. والاّ غسل از اعلا باشد قرن را نبايد بفرمايد. چرا؟ چونكه قرن پايينتر است. بالاتر از قرن كاسه سر است. قرن كه انسان كه شاخ ندارد. قرن را بايد با ساير حيوانات بسنجيم. در ساير حيوانات قرن در فوق پيشانى مىشود نه در بالاى سر مىشود.
بدان جهت غسل من الاعلى فالاعلى معتبر باشد بايد امام بفرمايد كه يغسل من امّ رأسه الى قدمه. اينكه من قرنى فرموده است، اين معنايش خودش دليل بر اين است كه كنايه است، يعنى از تمام بدن. اين در تعبير متعارف است. من قرنه الى قدمه كثافت است كه اينجور ميگويند كه يعنى تمام بدنش. اين تعبير متعارف است امام عليه السلام اين است كه تمام بدن شسته بشود. اما چه جور بشويد، از كجا شروع كند غسل را؟ مطلق است، هيچ قيدى ندارد. فقط قيدش اين است كه سر بايد جلوتر از بدن بشويد. كما اينكه در صحيحه زراره و در صحيحه محمد ابن مسلم تقييد شده بود كه سر بايد اول شسته بشود. و اما وجه ثانى كه صب كند. اين دلالت به وجود بدو نمىكند... آن عبارت از اين است كه امام عليه السلام در صحيحه زراره فرمود صب على منكب الايمن مرتين. در آن روايت صبّ على جسده مرتين. خوب صبّ على منكب الايمن مرتين، بدع الى الاعلى واجب بود دفعه اول را ريخت، دفعه دوم را چرا به منكب بريزد؟ چونكه به صبّ اول منكب شسته شد. چونكه گفتيم در ذيلش هم دارد و ما جرى عليه الماء فقد طهر. خوب وقتى كه دفعه اول را بدع من الاعلى واجب بود امام عليه السلام به اين جهت فرمود كه صب از منكب بكن، خوب دفعه دوم چرا فرمود صب از منكب بكن؟ در اين روايت فرمود بر اينكه يصب على منكب ايمنه مرتين. بر منكب ايمنش مرتين مىريزد. يصب على منكب ايمن مرتين و على منكب ايسر مرتين. چرا دو دفعه؟ اين معلوم است، اين به جهت شستن نيست. چونكه آب قليل است و به آب قليل كم مصرف بشود، فرض اين است. براى كم مصرف شدن از بالا بريز كه آب بيايد پايين، از پايين هم شسته بشود. از پايين بريزى، آب به بالا برنمىگردد. اين به جهت اين است. غايت آن چيزى كه از اين روايت مىشود، سؤال؟ چرا مرتين فرمود؟ (قطع نوار).
|