جلسه 740
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:740 ب
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:8/9/1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
اصحاب ما اتفاق بر اين دارند، غسل الجناب امتيازى دارد از وضو. وضو تقسيم به دو قسم و به دو كيفيت نمىشود، وضو ترتيبى و وضوء ارتماسى. وضو يك قسم دارد و آن ترتيبى است. كه اول بايد وجه شسته بشود بعد يد يمنا بعد يد يسرى و فرقى هم نمىكند اين غسل بواسطه صب الماء على الغسل و اليدين باشد كما هو المتعارف يا اين غسل به رمس الاعضا، يعنى اعضاء وضو فى الماء باشد كه وجهش را رمس كند. بعد وقتى كه وجهش تمام شد، يد يمنائش را رمس كند ثم اليسرى كه در باب وضو گذشت. ولكن درغسل دو كيفيت هست يك كيفيتى است كه در او ترتيب معتبر است و او اول بايد رأس و رقبه شسته بشود ثم ساير الجسد. مقدما على ايمن و الايسر كما هو المشهور او بلا ترتيب بين الجانبين كما بنينا عليه. و در مقابل اين غسل ترتيبى غسل ارتماسى هم هست. باز در اين غسل ترتيبى فرقى نمىكند. اول سر و گردنش را در آب ببرد بشويد بعد سر و گردن را از آب دربياورد بقيه بدن را كه طرف راست است ببرد در آب، بعد طرف چپ را، يا مجموع بدن را كه غير از رأس و رقبه است، بناء على الترتيب بشويد فى الرمس الى الماء.
علاوه بر اين غسل ترتيبى كه هم به صب الماء متصور مىشود هم به رمس اعضاء فى الماء حاصل مىشود يك كيفيت ديگرى مشروع است براى غسل كه از او در لسان فقها غسل ارتماسى مىگويند. غسل ارتماسى آن نحوى كه از روايات استفاده مىشود اين است كه مكلف در زمانى تمام بدنش را زير آب ببرد، و تمام بدنش زير آب باشد و در آن زمانى كه تمام بدنش را زير آب مىبرد در آن زمان آب برسد به تمام اعضاء بدنش. مثلا اگر انسان در آب فرو رفت ولكن وقتى كه ارتماس در ماء حاصل شد آب سرش را پوشاند پاهايش در گل رود. در گل رفته بود. در نهر آب متعارف است. آن غسل ارتماسى حاصل نشده است. آن آنى كه پاهايش را هم از گل كشيد بيرون كه سرش هم زير آب است و تمام بدنش آب رسيد آن آب غسل الجنابت يا غسل ديگر ارتماسا محقق مىشود. بدان جهت است. اگر زير آب رفت پاهايش در گل بود و موقعى كه پاهايش را از گل مىكشيد بيرون سرش را هم بيرون آورده بود، آن غسل باطل است. در آن آنى كه زير آب هست و زير آب رفته است در آن آن بايد آب مستولى به تمام بدن باشد. به نحوى كه در آن زير آب رفتن طورى بشود ولو آنى كه در آن، آن آب به تمام بدنش رسيده است. كه در آن سابقا هم مىگفتيم. در آن قمسه كه زير آب است در آن قمسه بايد آب به تمام اعضاء بدنش برسد به نحوى كه در آن قمسه آب واصل بوده باشد به تمام اعضاء. ولو وصول آب تدريجى باشد. اين كه زير آب رفت ملتفت شد در اين ساقش يا در رانش يك نوارى چسبانده بود او هنوز هست. آنجا كه آب نمىرود. آن نوار را زير آب كند، انداخت دور. آب رسيد به او. در آب افتاد. تمام اعضاء در آب است، آن عيبى ندارد. وصول ماء ولو به بعض بدنش شعر كثيفى بوده باشد. و آن شعر هم عرق كرده است چسبيده است به اين زودى كه رفت در آب، آب نمىرود به بشره. صبر كرد آب به ساير بدن رسيد. آنجا ماند. آنجا را دلك كرد، آب به آنجا هم رسيد. وصول ماء تدريجى بشود مانعى ندارد. كلام اين كه در آن آنى كه به آن موضع از بدن آب مىرسد به آن موضعى كه مانع داشت، در آن، آن آب به ساير موضع هم رسيده باشد، ولو من قبل.
پس خلاصة الامر اين است در غسل ارتماسى بايد انسان كه زير آب مىرود و آب را او ستر مىكند بايد آنى باشد در آن
زير آب رفتن كه هنوز نيامده است بيرون. در آن زير آب رفتن آنى بوده باشد. كه در آن، آن به تمام اعضاء بدنش رسيده است. ولو وصول ماء به تمام اعضاء بدن تقدم و تأخر داشته باشد. به بعضىها قبل از ديگرى رسيده باشد. چونكه بعض ديگر مانع داشت مثل آن نوار كه چسبانده بود يا در گل بود. و اما در جايى كه به تمام اعضاء بدن آب برساند ولكن آنى نبوده باشد كه در آن آن تمام بدن آب به او مىرسد او صحيح نيست. مثل اينكه آن وقتى كه پايش را از گل مىكشيد سرش را بيرون آورده بود. آن نمىشود. يا فرض كنيد آن وقتى كه سرش را درآورده بود نوارى كه مانع بود كند، او فايدهاى ندارد. ملاك اين است و اين معنا از روايات استفاده شده است و آن رواياتى كه از اين معنا از او استفاده مىشود اين چهار روايتى است كه خدمت شما عرض مىكنم. در باب كيفيت الغسل، غسل الجناب در آن باب وارد است.
باب بيست و ششم از ابواب الجنابت بود. يكى از اينها همان صحيحه زراره است كه در آنجا امام فرمود بر اينكه ثم تغسل جسدك من لدن قرنك الى قدميك. همان صحيحه كه روايت پنجمى بود. ليس قبله و لا بعده وضوء و كل شىء امسستح الماء فقد انقيطح. بعد از اينكه غسل را بيان فرمود، فرمود ولو انّ رجلا جنبا، ارتمس فى الماء، ارتماسة واحده. اگر شخص جنب برود در آب، يك فرو رفتن باشد، اجزئه ذالك. اين معنا به او كفايت مىكند. چونكه در غسل، غسل جميع البدن معتبر است اين از خارج مفروغ عنه است كه اين يك دفعه كه زير آب رفته است، آب به تمام بدنش رسيده است. با اين ارتماس كه زير اب بوده است در اين ارتماس آب به تمام بدنش رسيده است. يعنى كانّ در ما نحن فيه اين ارتماس كه در زير آب است آنى هست كه در آن آب مستولى به تمام اعضاء بدنش هست ولو استيلائش به بعض مقدم بر استيلائش به ديگرى بوده باشد، كما ذكرنا. و در روايت ديگرى كه در ما نحن فيه روايت صحيحه حلبى، روايت دوازدهمى حساب مىشود در همين باب بيست و شش. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم، عن ابيه عن ابن ابى عمير، عن حماد. حماد ابن عثمان است عن الحلبى. عبيد الله ابن على حلبى است. قال سمعت ابا عبد الله عليه السلام، يقول اينجور شنيدهام امام ابا عبد الله را كه اينجور فرمود اذا الارتمس جنب فى الماء ارتماسة واحدة جنب اگر زير آب برود به يك ارتماسى اجزئه ذالك من غسله. از غسلش مجزى مىشود. يعنى زير آب برود كه در آن زير آب رفت آب به تمامى بدنش رسيده باشد. در حال ارتماس آب به تمامى بدنش رسيده باشد. اين نتيجهاش اين مىشود كه قبل از اينكه از آب بعضى عضوش را بيرون كند، قبل از اينكه اين را بيرون كند، آب به تمامى بدنش رسيده باشد. كه همان آنى مىشود كه آنى فرض مىشود در اين ارتماس كه در آن، آب مستولى بر تمام بدن است ولو حدوث اسيتلا و بعضه قبل از حدوث استيلا به بعض آخر بوده باشد. و از اين صحيحه مباركه يك دو چيز ديگر استفاده مىشود اگر بوده باشد در نظرتان بوده باشد.
يكى اين كه غسل ارتماسى دو جور است. مىفرمايد و يجزى، معلوم مىشود غسل الجنابهاى كه هست يك فرد ديگرى دارد. كه اين فرد اقلش است. فرد آخرش است و ديگرى اينكه آنى كه غسل را سابقا گفته بوديم غسل ترتيبى او اكمل الافراد است. اكمل فردين است. اين يجزى است. اقل الفردين است. او اكمل است. اين دو معنا هم از اين صحيحه مباركه استفاده مىشود. باز روايت سكونى، معتبره سكونى روايت سيزدهمى است در اين باب. محمد اين يعقوب عن على ابن ابراهيم عن النوفعلى عن السكونى عن ابى عبد الله قال قلت له، الرجل يجنب. مردى جنب مىشود. فيرتمس ارتماسة واحده. و يخرج. يك زير آب مىرود كه تمام بدن شسته مىشود در آن زير آب رفتن بعد خارج مىشود. يجزيه ذالك من غسله، قال نعم. امام فرمود، بعله مجزى است. يك روايت چهارمى هست، روايت چهارمى روايت پانزدهمى است. محمد ابن على ابن حسين باسناده عن عبيد الله على الحلبى قال حدثنى من سمعه يقول، روايت كرد بر من آن كسى كه شنيده بود او را. قال حدثنى، باسناده عن عبيد الله على الحلبى قال حدثنى من
سمعه يقول اذا اغتمسل جنب فى الماء ارتماسة واحده. غمس همان باز زير آب رفتن است كه آب بپوشاند انسان را. اذا اغتمس الجنب فى الماء اغتماسة واحده اجزئه ذالك غسله. اين از غسلش مكفى مىشود. مجزى مىشود. اين روايت را بعضىها تعبير به مرسله مىكنند كه مرسله صدوق، محمد ابن على ابن حسن باسناده عن عبيد الله على الحلبى قال حدثنى من سمع. اين روايت مزمره است. به من حديث گفت آن كسى كه شنيده بود او را. كه را شنيده بود، ديگر ندارد كه كدام امام بود؟ يا شخص ديگرى بود، زراره بود مثلا. اين روايت مزمره است. ولكن مرسله فلا. ولو عبيد الله على حلبى نقل نمىكند اسم نمىبرد از آن كسى كه او از او نقل مىكند ولكن شهادت به سماء او مىدهد. حدثنى من سمعه يقول. اين شهادت مىدهد كه اين شخص راوى شنيده بود از او. اين هم عيبى ندارد. كسانى ديگر شهادت داده بودند كه فلان كس پيش امام عليه السلام بود از او يك مسئله همين جورى پرسيد امام عليه السلام هم به او جواب گفت. اين حدثنى من سمعه درست مىشود.
بدان جهت اين از حيث ارسال اشكال ندارد اينجور روايات. اگر مىگفت بر اينكه عبيد الله على حلبى حدثنى من ذكر انّه سمعه اين ميشد مرسله. ذكر انّه سمعه. چونكه خودش گفته است كه من شنيدهام. مىشود مرسله. آن من هم كه معين نيست پيش ما، مىشود مرسله. اما اگر گفت... اين معنا بوده باشد اين شهادت به سماء او است و شهادت به سماء او هم ممكن است و متعارف هم هست. چونكه مىآمدند مىگفتند فلان كس پيش امام بود. به عبيد الله گفتند از عبيد الله اين مسئله را پرسيد امام هم جواب فرمود. بدان جهت در ما نحن فيهى كه هست، حتى مىگويند كه ظاهرا به او اينجور جواب فرمود. در ما نحن فيه بعد از خودش مىشنوند و نقل مىكند. مىگويد حدثنى من سمعه. اين شخص درست است و اين روايت معتبر است و اين ارسال نيست. بدان جهت چونكه على حلبى نمىگويد كه آن من سمع كه بود، محتمل از آن سمع، مثلا راوى بود كه ثقه نبوده باشد. او شنيده بود، حلبى مىدانست ولكن ثقه نبود. بدان جهت در ما نحن فيه يا فرض كنيد امام عليه السلام نبود. محتمل است ثقه بود ولكن امام عليه السلام نبود. غير امام بود. بدان جهت روايت درباره ما چونكه مزمره است معتبر نمىشود. حدثنى من سمع اذا اغتمسل الجنب فى الماء اغتماسة واحده اجزئه ذالك من غسله. اين روايات ما.
ولكن ما آنى كه از روايات خدمت شما عرض كرديم، از روايات گفتيم كه بايد يك ارتماس بشود. و در آن يك ارتماس آنى بوده باشد كه آب به تمام بدن مىرسد. عضوى نمانده است از بدن مگر اينكه در آن آن آب به تمام بدن مىرسد. اين را شرط كرديم. ولكن در عبارت جملهاى از فقها بلكه مشهور، كما نقل، دو تا قيد ذكر كردهاند. ما يك قيد گفتيم. آنها دو تا قيد گفتهاند. يكى اينكه غسل جنابت غمس تمام البدن فى الماء دفعة واحدة عرفية، اين را همان عبارت مشهور است كه فرموده است عروه. و پشت سرش فرموده است و الّازم، لازم اين است كه در اين غمس در دفعه واحده عرفيه آنى بوده باشد كه در آن، آن آب به تمام بدن مستولى بشود. يعنى غمس بشود اعضاء بدن در آب، يعنى آب مستولى بشود در اعضاء بدن. خودش هم دارد كه ولو استيلاء بدن در آن آن به تمام بدن على نحو التدريج شده است. اول به يك نحوى از اجزاء رسيده است بعد از اجزاء ديگر مانع داشت بعد به او رسيده است و به اين تفريع مىكند. اگر سرش را از آب بيرون بياورد قبل از اينكه در آن مستولى به تمام بدنش بشود آن غسل باطل است يا رجلش را دربياورد. يا رجلش در گل برود. قبل از اينكه سرش در آب برود رجلش در گل برود. در اين صورت اگر قبل از اينكه رجلينش را از گل دربياورد، سر را از آب بيرون بكند، غسلش باطل مىشود. بايد يك آنى بشود كه در آن آن غسل الاعضاء يعنى آب به اعضاء بدن مستولى بشود.
در عبارت عروه هم همين جور است. عبارتش اين است كه غمس تمام البدن فى الماء دفعة بعد مىفرمايد كه دفعة واحدة عرفية ولو كان بتدريج. بعد هم مىفرمايد آنى بوده باشد كه آن، آن همين جور باشد. كلام در اين كلام اولى است
كه قيد اولى است كه غمس تمام بدن فى الماء دفعة واحده. كه مراد از اين چيست؟ يك احتمال اين است كه اين به جهت اخراج غسل ترتيبى رمسى را مىفرمايد. در غسل ترتيبى رمسى هم انسان سرش را در آب مىبرد. بدنش را مىبرد. دست چپ را در آب مىبرد. ولكن او به دفعات مىشود. اين رمس، اين در غسل ارتماسى بايد دفعات نشود. يك دفعه بشود. خوب اگر اين يك دفعه بوده باشد اين يك دفعه، دفعه حقيقى است. عرفى نيست. چونكه يك آنى كه بايد زير آب بشود و در آن آن تمام بدن آب به تمام بدن مستولى بشود، آن استيلاء در آن، آن يك دفعه حقيقى است. عرفى نيست او. آنى هست كه زير آب رفته است، چونكه تامادامى كه درنيامده است بيرون آن يك دفعه است. اينجور است ديگر. مادامى كه زير آب رفته است، تا مادامى كه نمىدانم در نيامده است از آب يك دفعه است و در آن يك دفعه هم يك آنى هست كه در آن يك آن به تمام بدنش مستولى شده است. به تمام اعضاء بدنش. خوب ديگر دفعه عرفيه نمىشود. اين دفعه، دفعه حقيقيه است. بايد بفرمايد كه هو غمس تمام البدن فى الماء دفعة واحدة به حيث اينكه در آن دفعه واحده آب مستولى بشود در آنى به تمام اعضاء بدن. قبل از اينكه بعضى بدن از آب خارج بشود. بدان جهت ايشان آنجا دفعة واحده عرفيه فرموده است. روى اين اساس يك احتمال ديگرى دادهاند و آن احتمال ديگر آن است كه بعضى فقها ملتزم شدهاند. گفتهاند انسان وقتى كه به آب وارد مىشود به آب فرو مىرود اين فرو رفتن در آب دفعى نمىتواند بشود. شما هر چه حساب بكنيد، هر چه ماهر به شنا هم حساب بكنيد او نمىتواند در آن واحد دفعة واحده بدنش را زير آب قرار بدهد. چونكه اول شيرجه مىرود اول سرش مىرود به آب. يك جور مىرود اول پايش مىرسد يا هر جاى ديگرش مىرسد. اينجور نمىشود كه انسان دفعة واحده حقيقة برود. اين ممكن نيست. ولكن عرفما مىگويند كه دفعه پريد در آب. عرفا مىگويند. اين را اعتبار كردهاند. گفتهاند علاوه بر اينكه بايد يك آنى بشود كه در آن، آن آب به تمام اعضا انسان كه زير آب است مستولى بشود بايد فرو رفتن در آبش هم دفعى بشود. به نحوى كه اول فرض كنيد پاهايش را برد زير آب. خزينهها سابقا اينجور بود. پله داشت. به پله اول رفت به قصد غسل جنابت. آنجا ديد كه خيلى زود از اينجا در بيايد از خزينه خوب نيست. بگذار يك ربعى، ده دقيقهاى بايستد بعد برود. نيم ساعت ايستاد تا نصف كمر رفت در آب، بعد هم يك مقدار نصف ساعتى، كذائى ايستاد آنجا آن منكبين رفت در آب. گفتند اين كافى نيست. (به قصد غسل) به قصد غسل كه وارد مىشود به نحوى كه اين ورود، فرود رفتنش در آب دفعى نيست. اين مكفى نيست. و بعضىها احتمال دادهاند كه مراد صاحب عروه هم اين بوده باشد كه معتبر است آب فرو رفتن بايد دفعى باشد. اين را مىدانيم. انسان رفت مثلا كيسه زده است، صابون زده است، بعد رفته است در آب. آن صابونها را هم شسته است. سرش بيرون است. ساير بدن تا منكبين در آب است كه متعارف است. يك ساعت، كمتر، بيشتر در آن آب عضلاتش را مالش مىدهد كه نرم بشود يا كار ديگرى مىكند. بعد غسل مىكند. بعد سرش را مىبرد در آب به قصد غسل الجناب. اين صحيح است بلا اشكال. چونكه غسل ارتماسى تمام شد. نوعا نه، جنب ارتمس فى الماء رمسة واحده اجزئه. كما... و لازم هم نيست در غسل ارتماسى تمام بدن بيرون باشد. نه، فقط يك مقدار سر بيرون بوده باشد كافى است. چونكه ارتماس حدوثى مىشود. آنى كه در غسل ارتماسى معتبر است ارتماس بايد حدوثى باشد. آن را هم ما معتبر مىدانيم. صاحب العروه او را معتبر نمىداند.
بدان جهت بر اينكه بعد غسل كرد، غسلش بلا اشكال صحيح است. بدان جهت گفتهاند اين كه دفعه واحده فرو برود آن در صورتى است كه از حين ورود به ماء قصد غسل را دارد نه اينكه بعد يك ساعت در آب بود قصد غسل جنابت مىكند. آنجا دفعه واحده صحبتش نيست. آنجايى كه به قصد غسل در آب مىرود بايد دفعه، دفعه واحده باشد. والاّ اگر اينجور بوده باشد كه بگود در آن سكوى اول بايستد يك كسى قليان آورد آنجا يك قليان بكشد بعد تا كمر برود بعد تا منكب اين نمىشود. آنجا كه از اول قصد غسل جنابت كرده است او نمىشود. اين را فرمودهاند. ولكن شما مىدانيد
كه اين حرف، حرف صحيحى نيست. چونكه قصد كردن غسل كه من غسل جنابت مىكنم يعنى وقتى كه در آب رفتم پاهايم غسل جنابتش شد. اگر اين بوده باشد قصدش خواهيم گفت اين درست نيست. غسل آن وقتى است براى تمام اعضاء كه آن آنى است كه مستولى لجميع البدن است. آن وقت غسل محقق مىشود. قبلا غسل محقق نمىشود. بدان جهت اين فرو رفتن مثل آن فرو رفتنى كه نرمش بدهد بدنش را. مثل او است. فرقى نمىكند. اين قليان كشيده است اين داعىاش همين است، آن داعىاش چيز ديگر است. بدان جهت در ما نحن فيه اگر مراد او بوده باشد اين مبتنى است بر اينكه كسى متلزم بشود كه جماعتى از فقها ملتزم شدهاند غسل جنابت ارتماسى محقق مىشود از حين ورود فى الماء و آن غسل مىماند، مىماند تا زمانى كه آب بر تمامى بدن مستولى بشود. آن وقت تكميل مىشود. مبتنى است بر اينكه كسى اين مسلك را ملتزم بشود كه بايد در ما نحن فى آن وقتى كه به قصد غسل جنابت مىرود، عرفا يكى باشد. فرو رفتن يكى بايد. او مىتواند او را اعتبار كند و اما آن كسى كه اين را اعتبار نمىكند مىگويد اين حرف صحيح نيست، غسل آن وقت محقق مىشود. قبلا غسلى نيست. او ديگر اين دفعه را وجهى ندارد اعتبار كند.
بدان جهت آنى كه در عبارت عروه فرموده است خالى از خلل نيست. اگر مراد از آن دفعهاى ارتمسة واحدة، مراد همان آنى است كه زير آب مىماند او دفعه واحده حقيقى است آن ارتماس. چونكه تا مادامى كه از آب درنيامده است بيرون بقاء همان ارتماس است و اما اگر در مقابل آن ارتماسات متعدده كه غسل ترتيبى مىكند به نحو رمس الاعضاء اگر مراد اين است كه از بعضى فقها، بلكه نسبت داده است از بعضىها به مشهور كه از حين ورود ماء بايد قصد به غسل بكند، اين باشد، كه يا مىتواند قصد غسل بكند، به حيث اينكه از غسل جنابت محقق مىشود. اين را اگر اراده كند اين دليلى ندارد، انشاء الله معرض مىشويم به اين معنا در مسئله رابعه. بعد ايشان قدس الله نفسه الشريف اينجور مىفرمايد، مىفرمايد بر اينكه اگر فرض كنيد اين شخص در آب، مىفرمايد بر اينكه لازم نيست اين شخص وقتى كه غسل ارتماسى مىكند تمام بدنش خارج از ماء بشود. كما اينكه در غسل ترتيبى خواهد آمد كه بايد آن عضوى كه مىشويد بيرون از آب باشد. اينجا كه تمام بدن را يك دفعه مىشويد لازم نيست خارج الماء بوده باشد و از خارج الماء بپرد در آب. اين لازم نيست. بلكه اگر مقدارى از بدنش، سرش خارج بوده باشد، وقتى كه او را ببرد غسل اين در ارتماس كفايت مىكند. چرا كفايت مىكند؟ چونكه حدوث ارتماس اين است كه در لسان روايات رمسه فى الماء بود و اغتماس فى الماء بود. رمس فى الماء يعنى زير آب رفتن و اعضاء در آب بوده باشد. اغتماس يعنى اعضا را آب بپوشاند. هر دو يكى درمىآيد. بدان جهت در ما نحن فيه وقتى كه اينجور شد اين معنا محقق مىشود و حادث مىشود به اينكه سر بيرون بشود، آن وقتى كه سر را مىبرد، آن وقت تمام الاعضاء زير آب مىشود. آب مستولى مىشود كما اينكه سر را فرو برد ولكن پاها زير گل است. در گل است. رمس ماء به تمام اعضا نشده است. رمس اين است كه اعضاء آب مستولى بشود كما اينكه گفتيم به اعضاء. آن وقتى كه پاها را از آب درآورد كه مستولى شد آن وقت محقق مىشود رمس فى الماء.
بعد ايشان يك چيز ديگر مىفرمايد، مىگويد بلكه بيرون بودن سر هم معتبر نيست. اينها هم معتبر نيست. چرا؟ براى اينكه اگر زير آب بوده باشد يك تكانى بدهد به قصد غسل اين كفايت مىكند. زير آب رفته است، انجا يادش افتاد غسل جنابت بكنيم. يك بدنش را راست و چپ تكان داد اين كافى است. اين را مىدانيد اين مبتنى بر اين است كه بگوييم بر اينكه... رمس حدوثى معتبر نيست. اگر رمس حدوثى معتبر نبوده باشد، همين جور است كه ايشان مىفرمايد. ولكن در باب وضو گفتيم ظاهر اوامرى كه متعلق به فعل مىشود مطلوب حدوث آنها است كه بايد حادث بشود.... يعنى به قصد الغسل رمسه واحده را موجود بكند. اين آن وقتى موجود مىشود كه خارج باشد. حين نيت غسل ببرد سر را در آب و اما در آب از اول بود او كفايت نمىكند. خوب يا مرحوم سيد اگر مىگوييد حدوث لازم
نيست بقاء كافى است. چه كسى گفت حدوث؟ بقا كافى است. خوب چرا بدنش را تكان بدهد؟ خوب اگر بقاء كافى است بدنش را چرا تكان بدهد. جماعتى گفتهاند اين بدن را تكان دادن اين به جهت جريان ماء است. كلما جرى عليه الماء فقد طهر. خوب جرى در ماء قليل معتبر بود. در غسل ارتماسى كه جريان معتبر نيست. در غسل ارتماسى اين است كه آب برسد. بدان جهت اگر حدوثى معتبر نبوده باشد اين تكان دادن هم معتبر نمىشود. اما حدوث معتبر نيست اين تكان دادن معتبر است كه عبارت عروه است اين نمىسازد. بدان جهت ارتماس بايد ارتماس حدوثى بشود. بعد ايشان يك مطلب ديگرى را مىفرمايد و آن مطلب ديگر خيلى مهم است. ايشان مىفرمايد اگر كسى غسل ارتماسى كرد و از آب درآمد بيرون، بعد ديد كه بابا يك جايش مانده است آب نرسيده است. مثلا يك جايش يك نوارى چسبيده بود او آب نرفته است زيرش. يا يك چيز ديگر، مانع ديگرى بود. او زيرش آب نرفته است. ايشان مىفرمايد كه غسل را بايد از اول اعاده كند. ولو اينجايى كه نوار چسبيده بود در آخر انگشت چپ پايش بوده باشد. آخر آن انگشت بوده باشد. بايد غسل را از اول اعاده كند. وقتى كه نقص ظاهر شد در غسل ارتماسى بايد غسل را اعاده كند. ايشان كه اين را مىفرمايد به نظر قاصر ما حرف صحيحى است. اما غسل ارتماسى غسل جنابت دو جور بود. ترتيبى و ارتماسى.
و اما غسل جنابت ارتماسى كه محقق نشده است، غسل ارتماسى اين بود كه در آن رمسه واحده كه آب مستولى به جميع اجزاء بدن بوده باشد، به حيث اينكه به جميع اعضاء بدن و مواضع بدن آب رسيده باشد. او نشده است. چونكه مىبيند آب نرسيده است زير اين نقطه. اما غسل ترتيبىاش باطل است، چونكه در غسل ترتيبى معتبر است كه اول رأس و رقبه شسته بشود بعد از تماميت رأس و رقبه تمامى بدن شسته بشود. و اين تدريجا نشسته است، اين دفعة شسته است. بدان جهت غسل ترتيبى هم مىشود باطل. بايد غسل را از اول سر بگيرد. اين ماء ارتماسء او ترتيبا. چونكه تأخير دارد. ولكن بعضىها فرمودهاند بر اينكه در ما نحن فيه، بعضىها فرمودهاند كه سر و گردن را نمىخواهد بشويد. بقيه بدن را كه از منكبين است، او را بشويد كافى است. چرا؟ براى اينكه فرمودهاند غسل ترتيبى با غسل ارتماسى متباينين بالقصد نيستند. مثل صلاة الظهر و صلاة العصر. صلاة الظهر و صلاة العصر متباينين هستند. بدان جهت كسى عمدا صلاة عصر بخواند يا سهوا در وقت مختص بخواند. مختص به ظهر بخواند صلاتش باطل است. صلاة ظهر ولو هر دو چهار ركعت است ولكن به نيت متباين مىشود. عنوان قصدى است. چه جورى كه انسان كمرش درد مىكند بلند شد از زمين، اين تعظيم زيد نيست. تعظيم زيد عنوان قصدى است. آن وقتى كه بلند مىشود تعظيم او بلند بشود. اگر كمرش درد مىكرد بلند شد كه كمرم يك خرده راست بشود، ببينم دردش تخفيف پيدا مىكند يا نه؟ اتفاقا زيد از در وارد شد، ديد كه اين بلند شد، خيال كرد احترام او را كرد، اين تعظيم خيالى است. چونكه او خيال كرده است به جهت خاطر او بلند شده است. والاّ بداند كه كمرش درد مىكند، بلند شد كه خوب بشود اين ربطى به تعظيم او ندارد. عنوان، عنوان قصدى است. صلاة الظهر و صلاة العصر عنوان قصدى است.
اما صلاة ظهر را كه انسان قصدا مىخواند چونكه مسافر است يا تماما مىخواند كه حاضر است، قصد و... از عناوين قصديه نيستند. صلاة قصد و تمام يك حقيقت هستند. صلاة ظهر هستند. فقط اختلافشان در ناحيه شرط است. كه در صلاة تمام شرط است دو ركعت ديگر و در صلاة قصد شرط است كه ركعت ديگرى نباشد. عدمش شرط است. اختلاف و تباين صلاة الغسل با صلاة ظهر در ناحيه قصد نيست. در ناحيه اين اشتراط است. بدان جهت انسان مسافر بود. شروع كرد نماز را خواند، ركعت دومش را مىخواند، ركعت دوم را هم داشت تمام مىكرد. سجده دوم را سرش را بلند شد ديد كه خودش هم مسافر بود. ديد كه طعام خوبى آوردهاند كه در عمرش نديده است، گفت بابا اينجا قصد اقامه كردن لازم است. بمانيم. قصد اقامه كرد همانجا. ديد اينجور نعمتى است قصد اقامه كرد. بلند شد دو ركعت
ديگرش را هم خواند صلاتش صحيح است. چونكه صلاة قصد نيت كرده بود. صلاة قصر نيت كرده بود. صلاة قصر با تمام به نيست مختلف نمىشود. اختلاف آنها به چه چيز به اشتراط دو ركعت است، اتيان كرد مىشود تمام. خودش هم قصد اقامه كرد. تمام خواند. كما اينكه عكسش هم اينجور است. قصد اقامه كرده بود كه اينجا از نعمتها استفاده كنيم، نماز را خواند كه ناهار بياورند. ناهار را آوردند ديد كه نان خالى آوردهاند. گفت اينجا ماندن كار من نيست. از قصدش برگشت. همانجا در تشهد و تسليم را گفت، تمام كرد. عيبى ندارد. چونكه اينها متبايين عنوان نيستند. والاّ صلاة عصر را شروع كرد گفت عدول به ظهر بكنم. اينها نيست، آنجا نيست. آنجا عدول مكروه.
بدان جهت در ما نحن فيه، در موارد اشتباه در اين موارد غسل جنابت هم با غسل جنابت ترتيبى با غسل جنابت ارتماسى يك طبيعت هستند. فقط اختلافشان در ناحيه شرط است؛ كه در ناحيه ارتماسى شرط است تمام البدن در آن يك غسل شسته بشود، در آن يك رمس بايد شسته بشود ولكن در غسل ترتيبى شرط است كه بدن بعد از رأس شسته بشود. خوب وقتى كه اينجور شد، اين شخصى كه درآمد ديد نوار در پايش است، آنجا شسته نشده است خوب مىگويد كه گردن و سرمان را كه شستهايم. خوب بدن غسلش باطل شده است. بدن را مىشوييم. بدن را كه دوباره شست مىشود غسل ترتيبى. اين حرف را فرمودهاند ولكن به نظر قاصر ما در ما نحن فيه، ولو عنوان قصدى نيستند. متباينين نيستند غسل ترتيبى و ارتماسى. ولكن قياس غسل ترتيبى با غسل ارتماسى به صلاة تمام قياس مع الفارغ است. انشاء الله فردا.
|