جلسه 515

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:515 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ: 27/8/1369
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين فرمايشات مستمسك بود كه فرمود نذر الصّلاة فى الحمام على عنهايى متصوّر مى‏شود. صورت اولى در كلام ايشان اين بود كه مكلّف آنى كه متعلق نذرش هست ايقاء الصّلاة فى الحمّام است. فقط اين تقييد صلاة در حمّام اين متعلق نذرش هست. در اين صورت حكم فرمود بر اينكه كما اين كه ديگران هم حكم كرده‏اند بر اينكه و بايد هم حكم بشود اين نذر نذر باطلى است. براى اين كه مطلب در اين صور براى شما واضح بشود اين مطلب را ولو از عرايض ما معلوم شده است، دوباره مى‏گويم انسان كه ملتزم بشود بايد به فعلش ملتزم بشود. آن ملتزم در التزام شخص فعل خودش هست. و فعل خودش بما اين كه التزام لله است بايد آن فعلى كه آن فعل را به عهده مى‏گيرد محبوب شارع بوده باشد. آنى كه به عهده شخص مى‏آيد به واسطه عهده گرفتن خودش كه به عهده خودش مى‏گيرد بايد فعلى بوده باشد كه محبوب شارع است. اين كه مى‏گوييم در صورت اولى متعلق نذر ايقاء الصّلاة فى الحمام است يعنى آن را كه متكلف به عهده گرفته است...فقط تقييد است. تقييد صلاة است. مثل اين كه ناذر در نذرش اين جور مى‏گويد. در آن صلوات واجبه كه پرواضح است كه صلوات واجبه را بايد اتيان بكند. مى‏گويد ولكن لله علىّ آن صلاة واجبه را كه من بايد اتيان بكنم، آنها را در حمّام موجود بكنم، در حمّام بخوانم. در مستحبّى هم كه مثل صلاة الّيل است. مى‏شود در جاى با فضيلت موجود كرد. مى‏شود در جايى موجود كرد كه نقص به صلاة نياورد.
آن جاها هم اين جور نقل مى‏كند. مى‏گويد ان صلّيت صلاة الّيل فلله علىّ ان اصلّى‏ها فى الحمام. به عهده نمى‏گيرد كه صلاة ليل بخواند. نه. مى‏گويد اين صلّيت. اگر خواندم صلاة الّيل را فعلىّ الاتيان بها فى الحمام. در حمام بايد من او را اتيان بكنم. آن كه به عهده مى‏گيرد، فقط تقييد صلاة فى الحمام است. كه آن تقييد مرجوحيت دارد و شخص هم او را به عهده گرفته است آن فعل. بدان جهت نذرش باطل است. آن كه ملتزم شده است به او لله، او چيزى است كه اين مرجوح است عند الشّارع. او لله نمى‏شود. بدان جهت در اين صورت اولى محكوم به بطلان است. عكس اين است در جايى كه انسان فقط طبيعت را به عهده بگيرد. ولكن طبيعتى كه اگر اتيان بشود آن صلاة فى الحمّام مى‏شود. ولكن اين شخص كه فقط طبيعت را به عهده مى‏گيرد. عكس اين صورت اولى است. مثل چه؟ مثل اين كه مى‏گويد ان كنت فى الحمّام الّيلاً فعلىّ صلاة الّيل. مى‏بيند صلاة ليل را اتيان كردن مطلقا نذر كردن زحمت دارد. يك شب خوابش مى‏گيرد يا يك كار ديگرى مى‏خواهد بكند. حوصله‏اش را ندارد. بدان جهت از نذر مطلق مى‏ترسد. امّا اگر در حمّام بودم كه فارغ البال هستم. ان كنت فى الحمّام ليلاً فلله علىّ صلاة الّيل. اين نذر صحيح است. ولو صلاة ليل بخواند در حمّام مى‏شود. عيب ندارد. چون كه در ما نحن فيه عمل آخرى را ملتزم نشده است كه آن عمل مرجوح عند الله است. يك عمل اين كه به حمّام مى‏آيد آن خودش مرجوح نيست. او را ملتزم نشده است كه به حمّام برود. بدان جهت آنى را كه اين شخص نذر مى‏كند فقط اتيان صلاة است. مى‏گويد به نحو واجب مشروط ان كنت فى الحمام ليلاً فعلىّ صلاة الّيل. بر من صلاة الّيل بوده باشد. در ما نحن فيه فعل آخر كه تقييد است او را به عهده نگرفته است. فقط آن طبيعت را بر عهده گرفته است. اين عيبى ندارد. اين صحيح است.
سؤال؟ معنايش اين است كه ان كنت فى الحمام فعلىّ صلاة الّيل يعنى در حمام بوده باشد به نحوى كه يعنى در همان حين صلاة الّيل است. يعنى صلاة الّيل را در همان حين نه اين كه بعد ساعتٍ. در همان حين كه در حمام هستم، علىّ صلاة الّيل. عيبى ندارد. هيچ اشكالى ندارد. اين مثل چه مى‏شود؟ درست توجّه كنيد. امّهات باب نذر است. اين مثل اين مى‏شود كه كسى بگويد لله علىّ صلاة ركعتين عند طلوع الشّمس. يا بعد طلوع الشّمس. خوب صلاة بعد الطّلوع الشّمسى كه هست خودش مكروه است. مكروه به معناى قلّت ثواب است. و الاّ عبادتى كه لله صحيح است اتيانش، او كراهت اصطلاحى نمى‏تواند پيدا كند كه تركش از فعلش راجح بشود. منتهى مى‏شود قليل. ثوابش قليل مى‏شود. نسبت به آن صلاة دو ركعتى كه انسان اتيان مى‏كند در اوقات ديگر. نسبت به او ثوابش كم است. اين كه مى‏گويد اذا طلعت الشّمس فعلىّ صلاة ركعتين آنى را كه به گردن گرفته است فقط طبيعى الصّلاة است. طبيعى الصّلاة ركعتين است. و آن هم مطلوب است. مطلوب شارع است. اگر مكلّف در نذرش فعلى را كه حضاضت مى‏آورد براى عبادت او را به عهده نگيرد. او را متعهّد نشود. يعنى در متعلق نذر نباشد. ولكن آنى را كه نذر را به او متعلق مى‏كند او طبيعى بوده باشد. كه طبيعى مطلوب شارع است. يا فردى بوده باشد كه آن فرد فى نفسه مطلوب شارع است. مثل صلاة ركعتين فى اىّ زمانٍ تتوعاً مطلوب شارع است. منتهى نسبت به آن دو ركعت در زمان ديگر يكى ثوابش كم است. ولكن صلاة ركعتين عند طلوع الشّمس خودش مطلوب شارع است. چه جور آن جا مطلوب شارع را بر عهده گرفته است نه فعل آخرى را كه در او مرجوحيّت هست اين جا هم وقتى كه گفت اذا كنت فى الحمّام فلله علىّ ان اصلّى صلاة الّيل، فقط همان صلاة الّيل را به عهده گرفته است.
بدان جهت محلّ كلام در مقام كه اگر نذر كرد صلاة را در مكان مطلوب اين نذر منعقد است يا منعقد نيست در صورت اولى گفتيم بلااشكال منعقد نيست كه همان تقييد را نذر كند در صورت ثالثه گفتيم بر اينكه بلااشكال صحيح است و جاى شبهه نيست چون كه طبيعت مطلوب است از اين ما ذكرنا معلوم شد اين كه مرحوم حكيم در صورت ثالثه گفته است مرادش ما ذكرنا نيست كه يك وقت تقيد معرّف مى‏شود تقييد صلاة لكونه فى الحمام معرّف به طبيعت مى‏شود. به ذات الصّلاة مى‏شود و ذات الصّلاة را نذر مى‏كند. مراد ايشان از اين كلام اين كلامى كه گفتيم نيست. چرا؟ چون كه ظاهر كلام ايشان اين است كسى كه در خارج حمام است وقتى كه نذر كرد ولو به صورت ثالثه در عبارت ايشان كه تقييد را معرّف گرفت به ذات الطّبيعت كسى كه در خارج حمام بود لازم است برود به حمام. چون كه در صورتى كه ما گفتيم اذا كنت فى الحمام، حمام رفتنش لازم نيست. چون كه حمام رفتنش لازم نيست صلاة الّيل هم واجب نيست. نذر ما كه گفتيم به نحو واجب مشروط بود. آنى كه در كلام ايشان قدس الله سرّه است به نحو واجب مطلق است كه در صورت ثالثه ظاهر كلامش اين است. وقتى كه تقييد را معرّف بر ذات گرفت آن ذات واجب مى‏شود يعنى آن ذات واجب مى‏شود نه على الاطلاق. يعنى ولو صلاة در مسجد واجب بشود. صلاة اليّل را كه در حمام نذر كرده است صلاة فى الّيل فى الحمام عالى است. نظر به خود صلاة الّيل دارد. يعنى نظر به نفس صلاة دارد. ولكن صلاتى كه توأم با اين قيد است. به خود آن صلاة نظر دارد. بدان جهت اين صلاة...از صلاة مى‏شود. بدان جهت اگر اين نذر را بخواهد عمل كند و خارج حمام بوده باشد بايد تشريف بياورد حمام تا به نذرش عمل كند. و الاّ نيايد به حمّام حيث نذر كرده است. او فرمايشش در نذر به طور واجب مطلق بود كه كون فى الحمام به نحو واجب مشروط نيست كه ما ذكرنا. به نحو واجب مطلق است. وقتى كه مرادشان اين شد ما اين را نمى‏فهميم. چرا؟ براى اين كه چه جور نذر تقسيم كند. يعنى معرّف اخص مى‏كند اين تقييد را به طبيعى الصّلاتى كه صادق است بر حمام و در اتيانش در غير الحمام و در مسجد يعنى آن مشارعٌ عليه را كه عبارت از نفس اين طبيعى مطلق است او را نذر مى‏كنند؟ پس اين معنايش اين است كه لله علىّ صلاة الّيل فى هذه الّيل. اين معنايش اين است. اين خلاف فرض ايشان است. مى‏گويد در اين فرض اين صلاة فى الحمّام به‏
خصوصه واجب مى‏شود. به نحوى كه اگر در خارج حمام باشد بايد بيايد به حمّام. كلامش را ملاحظه كرديد يا نه. اين امر غير معقولى است. اگر تقييد مشير است، مجرّد الى الطّبيعى كه يحصل بالاتيان فى غير الحمام يا به اتيان فى الحمام آن طبيعى الصّلاة را نذر كرده است كه مى‏تواند انسان در خانه‏اش بخواند ديگر نذر كرده است صلاة فى الّيل را. آورد در خانه‏اش يا در مسجد. اصلاً به حمّام نرفت. اين مقتضايش اين است. اين عيبى ندارد. اين معنايش اين است كه لله علىّ انّى صلاة الّيل منتهى فاذا كنت فى الحمام فاصلّيها. اين همان تأكيد است.
و امّا كلام ايشان اين است كه بايد بيايد حمّام. آن حسّه توأمه را، آن ذات الصّلاتى كه توأم با اين تقييد است ذات را كه توأم با اين است او را نذر كرده است. او را بخواهد اتيان بكند بايد به حمّام بيايد. اين را كه ايشان مى‏گويد ما اين را قبول نداريم. اين معنايش اين است كه فعل آخر تقييد را لله ملتزم شده است. چون كه حسّه اگر برايش واجب بوده باشد و آن حسّه منظورش بوده باشد، پس حسّه هم به تقييد مى‏شود ديگر. حسّه تقييد طبيعى است به وقوعش در حمام. اتيانش فى الحمام است. پس به گردن گرفته است لله اتيان آن طبيعى را در حمام، اين را به گردن گرفته است. اگر با اين طبيعى را هم به گردن گرفته باشد نفس اين ايقاء فى الحمام را به گردن نگرفته باشد كه صورت اولى است. طبيعى را هم به گردن گرفته باشد اين مى‏شود صورت ثانيه. صورت ثالثه نمى‏شود. اگر طبيعى را هم به گردن گرفته بوده باشد اين مى‏شود صورت ثانيه. چون كه نفس طبيعى على الاطلاق نذر نمى‏شود آن طبيعى على الاطلاق، مگر اين كه طبيعى على الاطلاق را بر عهده بگيرد.
و امّا اگر بنا بوده باشد طبيعى را كه در حمام اتيان مى‏شود طبيعى را فقط او به عهده‏اش بيايد، آن راهش فقط واجب مشروط است كه بگويد لله علىّ ان كنت فى الحمام فيصلّى. آن وقت طبيعى را بر عهده گرفته است. ولكن آن طبيعى فقط آن كه نذر كرده است او را در يك حال است. در حالى است كه در حمّام بوده باشد. اين عيبى ندارد. و الاّ غير اين درست نيست.
و امّا الصّورت ثانيه اين است كه هم صلاة را نذر كرده است و هم وقوعش فى الحمام را نذر كرده است. هر دو تا را نذر كرده است. ايشان اين را دو قسم فرمود. فرمود تارتاً در انشاء النّذر طورى است كه به نحو تعبّد المطلوب است. و اخرى انشاء النّذر يك نحوى است كه به نحو وحدت المطلوب است. ما كلام ايشان را توجيه مى‏كنيم كه مراد ايشان هم بايد همين بوده باشد. مراد از تعدد المطلوب و وحدت المطلوب، مطلوب از متعلق النّذر نيست. يعنى غرض از متعلّق النّذر نيست كه تارتاً متعلّق النّذر در مجموع يك غرض هست، در مجموع المنظور به ما هو منظور. يك وقت نه هم در ذات المطلق و هم در ذات التّقييد غرض دارد. اين مرادش نيست. براى اين كه نذر واحد بوده باشد يا متعدد بوده باشد داير مدار انحلال منظور نيست. منظور ربّما انحلالى مى‏شود. و در هر فعلى از افعال منظور يك غرض مستقلى پيدا مى‏كند ناذر ولكن نذرش نذر واحد است. مثلاً كسى مى‏گويد بر اينكه مى‏خواهد يك ماه روزه را نذر بكند كه ماه شعبان را روزه بگيرد. اين نذر دو جور مى‏شود. يك وقت مى‏گويد بر اينكه لله علىّ صوم ايّام الشّهر الشّعبان. يك وقتى اين جور نذر مى‏كند. يك وقت مى‏گويد لله علىّ فى كلّ يومٍ من ايّام شهر رمضان صيام ذالك اليوم. فرق اين دو تا چيست؟ فرق اين دو تا اين است كه در اوّلى يك نذر است. بدان جهت شهر شعبان را 15 روز، روزه گرفت و 15 روز نگرفت. فقط يك كفّاره برايش واجب است. يك نذر را مخالفت كرده است. يا اصلاً شهر شعبان را روزه نگرفت. باز يك كفّاره واجب است. اين كه مخالفت كرده است يك نذر را مخالفت كرده بود. گفته بود لله علىّ صوم شهر شعبان. صوم شهر شعبان را نذر كردم.
و امّا به خلاف الثّانى. در نذر ثانى كه لله علىّ فى كلّ يومٍ من ايّام الشّهر من الشّوال صوم ذالك اليوم اين معنايش اين است كه من در هر روز نذر دارم. در هر روز نذر مستقل دارم. لله علىّ فى كلّ يومٍ من ايّام الشّهر من الشّوال صوم ذالك‏
اليوم. 15 روز روزه بگيرد و 15 روز روزه نگيرد، 15 تا كفّاره بايد بدهد. يك كسى 30 روز نگرفته است، 30 تا نذرش را مخالفت كرده است. نذر به عدد الايّام است و حال آن كه غرض در منذور به نحو تعدد المطلوب است در دو مثال. اين جور كه نذر مى‏كند غرضش اين است كه هر روز روزه گرفتن در ايّام شهر شعبان كه ثواب دارد آن ثواب را درك كند. غرض تعدد المطلوب است نسبت به منذور در هر دو مثال. ولكن انحلال نذر تابع وحدت غرض در منذور نيست و تعدد الغرض در منذور. انشاء بايد طورى بوده باشد كه به حسب آن انشاء نذرهاى متعددى كرده است. نه منظورهاى متعددى را، افعال متعدده‏اى را نذر كرده است كه منذور متعدد دارد. بايد خود نذر متعدد بشود. خود اين التزام، به گردن گرفتن، متعدد بشود هم صوم يوم اوّل را لله به گردن گرفته است و هم صوم يوم دوم را لله به گردن گرفته است. نه اين كه صوم شهر را بتمامه لله به گردن گرفته است. ولكن غرضش در صوم كلّ يومٍ است. اين فرق است ما بين اين كه تعدد مطلوب در منذور باشد يا نه نذر به نحو تعدد بشود. التزام به نحو تعدد بشود لله. خوب اگر التزام به نحو لله متعدد شد گفت لله علىّ صلاة الّيل فى الحمام. يكى معنايش عبارت از اين است كه يعنى لله علىّ ان اصلّى صلاة الّيل. اين معنايش اين است. ديگرى اين است كه است كه لله علىّ انّما وجب علىّ بالنّذر الاوّل اوقعها فى الحمام. در حمّام واقع بكنم. دو تا نذر مى‏شود. يك نذر باطل است. چون كه نذر ايقاء در مكان مكروه است. باطل مى‏شود مرجوح است.
و امّا نذر اول صحيح است. اگر مراد ايشان از اين كه وقتى كه نذر كرد صلاة را در حمّام به نحوى كه ذات الصّلاة هم متعلّق نذر شد اين باشد كه ظاهراً همين است بله عيبى ندارد. آن نذر ثانى باطل مى‏شود نذر اول صحيح مى‏شود. ولكن شما از هر ناذرى بپرسيد كه مى‏گويد لله علىّ صلاة الّيل فى الحمّام اين معنايش تعدد نذر نيست. دو شى‏ء را نذر نكرده است. منظورش شى‏ء واحد است. و آن اين است كه صلاة ليل فى الحمّام را اتيان كند. آن وقت اين مى‏آيد كه اگر معنايش عبارت از اين است كه ان كنت فى الحمّام فيصلّى عيبى ندارد. نذرش صحيح است. لله علىّ صلاة الّيل فى الحمّام ان كنت فى الحمّام اگر معنايش اين باشد.
و امّا اگر اين باشد كه نه من بايد اين صلاة الّيل فى الحمّام را موجود كنم به نحوى كه در خارج حمّام باشم زود آن دستگاهم را جمع كنم بقچه‏ام را بدوم حمّام. اين اگر مراد بوده باشد نه اين تقييد فعل آخر است. ان كنت فى الحمّام باشد، فعل آخر نيست تقييد. نفس الطّبيعى را نذر كرده است. و امّا اگر تقييد فعل آخر بوده باشد به نحوى كه نذرش به نحو واجب مطلق بوده باشد كه بايد بكشد دستگاهش را به حمّام نه متعلّق النّذر قيدى دارد كه راجح نيست. چون كه متعلّق النّذر قيدى دارد كه راجح نيست اين نذرش منعقد نمى‏شود. اين جا است كه جماعتى گفته‏اند نذر منعقد است. ولو قيدش قيد راجح نيست و قيدش قيد مرجوح است خود نذر منعقد است. چرا؟ چون كه انسان صلاة ليلش را در حمّام بخواند بهتر از اين است كه صلاة ليل اصلاً نخواند. كدام يك بهتر است؟ يك كسى صلاة ليل را اصلاً نمى‏خواند. برو بابا. حوصله نداريم. خدا كريم است. جوان هستيم. بعد مى‏خوانيم. فرق ما بين او. يكى هم صلاة ليلش را در حمّام مى‏خوانيم. كدام يكى بهتر است. اين هم كه گفته است لله علىّ ان اصلّى صلاة الّيل فى الحمّام بدود من تارك الصّلاة الّيل نبوده باشم. ولو به اين كه در حمام اتيان كردم. گفته‏اند عيبى ندارد. آنهايى هم كه گفته‏اند اگر غرضش اين باشد كه طبيعت ترك نشود از نذر كردن...اين صورت رابعه مى‏شود.
يكى اين است كه تقييد به نحو واجب مشروط.
دوم اين است كه طبيعت به نحو واجب مشروط ان كنت فى الحمّام.
سومى اين است كه مجموع ولكن نذر متعدد است كه نسبت به تقييد باطل، نسبت به اصلش صحيح است.
امّا يك صورت رابعه‏اى هست كه آن صورت رابعه اين است كه اين مكلّف غرضش اين است كه اين فرد را كه نذر
مى‏كند، بما اين كه اين فردى كه هست بهتر از ترك صلاة الّيل است رأساً.
اتيان به اين فرد و صلاة الّيل را در ضمن آن فرد موجود كردن بهتر است از ترك صلاة الّيل رأساً. خوب اين معنا كافى است ديگر. شرعاً بهتر است. ما از جبرئيل بپرسيم جناب جبرئيل يك كسى نماز شب نخواند اصلاً و يكى هم در حمّام بخواند. كدام يكى بهتر است؟ بلااشكال مى‏گويد كه صلاة الّيل را در حمّام بخواند برتر است. در متعلّق نذر رجحان بيشتر از اين نمى‏خواهد. فقط در متعلّق النّذرى كه هست رجحان بيشتر از اين نمى‏خواهيم كه متعلّق النّذر ولو فرد از طبيعت است فردى از طبيعت را نذر كردن بما اين كه آن فرد ارجح از ترك الطّبيعت است، نه نذرش منعقد مى‏شود. بدان جهت بايد بدود به حمّام و صلاة الّيل را هم اتيان كند. و لعلّ مرحوم حكيم كه در آخر كلامش اين بود كه تقييد اشاره به نفس الطّبيعه بشود مرادش اين است. لعلّ در آخر كلامش در شقّ ثالث فرمود كه تقييد اشاره به طبيعت بشود اين اشاره به طبيعت نيست. خود صلاة الّيل فى الحمّام بما هو صلاة الّيل فى الحمّام را نذر كرده است ولكن مى‏گويد از ترك صلاة الّيل كه بهتر است اين. و شارع هم ترخيص داده است بر تطبيق. بهتر است عند الشّارع هم. من همين را نذر مى‏كنم. خوشم مى‏آيد اين را نذر كنم. و خود شارع هم كه خوشش مى‏آيد. اين نذر صحيح است. مثل نذر صلاة در مكان مباح مى‏شود. مثل اين كه فرض كنيد شخصى نذر كرده است بر اين كه لله علىّ همين كه من در خانه‏ام صلاة الّيل را بخوانم. هميشه هر شب من در خانه‏ام صلاة الّيل را بخوانم. كه اين جور نذر كرده است. همين نذر را كرده است. يعنى صلاة الّيل در خانه بخوانم كه صلاة الّيل ترك نشود. غرضش همين است. چون كه از ترك صلاة الّيل بهتر است در خانه. به مسجد رفتن و خواندن و اينها زحمت دارد. گرما و سرما من كجا مى‏توانم از خانه بروم بيرون. يا زحمت دارد من همين جور نذر مى‏كنم كه لله علىّ ان اصلّى فى بيتى صلاة الّيل كلّ ليلةٍ. به نحو واجب مطلق. به نحوى كه اگر يك شب در مهمانى بودم. گفت بخواب اين جا. بايد بدوم به خانه‏ام و صلاة الّيل را اتيان كنم. چون كه نذر كرده‏ام. به نحو واجب مطلق است. اين عيبى ندارد. اگر اين نحو بوده باشد كه فرد بما هو فردٌ را نذر كند كه طبيعت ترك نشود اين متعلّق النّذر را راجح است شرعاً حتّى عند جبرئيل راجح است و نذر منعقد مى‏شود الهذا نذر صلاة فى الحمام اقسام اربعه پيدا كرد در بعض الفروجى كه هست نذر باطل است كما فى الصّورت الاولى و در صورت ثانيه در صورتى كه نذر انحلالى بوده باشد نسبت به آن نذر دومى باطل است و امّا در جايى كه نذر به نحوى بوده باشد كه كون فى الحمام به نحو واجب مشروط باشد يا كون فى الحمام را نذر كرده است كه طبيعى را ترك نكند منتهى به اتيان اين فرد اين نذرش صحيح است و منعقد مى‏شود اين نسبت به اين مسأله.
سؤال؟ در صورت اول اين است كه ان صلّيت صلاة الّيل و اصلّى‏ها فى الحمّام. يعنى ان صلّيت صلاة الّيل اگر خواستم صلاة الّيل را اتيان بكنم و اصلّى‏ها فى الحمّام. در حمّام اتيان كنم. بدان جهت در اين صورت گفتيم كه اين فقط تقييد را نذر كرده است كه تقييد مطلوب شارع نيست. مسأله سابقه هم مانده بود از او كلامى كه از او مهم هم بود ولكن يادمان رفته بود آن روز، اين مسأله اين بود. گفتيم اين معنا را كه صاحب العروه فرمود از مواردى كه وضو واجب مى‏شود، آن وقتى است كه مسح كتابت القرآن واجب بشود. او را به سه تا مثال ذكر كرد. فرمود:
يك آن جايى كه مسح واجب مى‏شود به واسطه نذر. نذر كرده است كه تقبيل قرآن بكنم. بايد وضو بگيرد و تقبيل قرآن بكند.
دوم آن جايى است كه قرآنى كه هست در موضعى هست كه بايد از آن موضع خارج بشود. در آن صورت بايد انسان وضو بگيرد. چون كه اخراجش واجب است از او. بقائش در آن موضع هتك است. بايد وضو بگيرد و قرآن را خارج كند. اين جا يك صورت ديگرى ذكر كرد. فرمود الاّ اذا كان بقاء آن شى‏ء در آن مكان هتك بوده باشد حتّى به مقدار الوضو كه انسان وضو مى‏گيرد بقاء اين قرآن در آن مكان به آن مقدار هم هتك بوده باشد. مثل اين كه دو صورت دارد
ديگر.
ديگر مسأله محلّ ابتلا هم شايد بشود در بعضى از موارد. يك وقت اين است كه قرآن مجيد كه در قرآن بغلى بود افتاد توى...مستراح رفت پايين. اين قرآن را در آوردن فوراً واجب است. ولكن در آوردن موقوف بر اين است كه سر چاه برداشته بشود. اين تا سر چاه برداشته بشود فلانى وضويت را بگير. آن كسى كه توى چاه خواهد رفت وضويت را بگير تا سر چاه را بردارى. اين جا وضو بايد بگيرد. اخراجش از آن موضع واجب است و مسح بايد بكند. وضو بگيرد. امّا يك وقت سر چاه...آماده است. بقائش هم كه در او هتك است. تا برود وضو بگيرد و اينها اين بقائش هتك است. اين حا مى‏فرمايد در عروه وجب عليه المبادره بلاوضوءٍ. بدون وضو اين را بايد بيرون بكند. در صورتى كه بقائش و تأخيرش و مكثش ولو به مقدار الوضو هتك بوده باشد. اين را ايشان فرموده است. سرّش اين است در ما نحن فيه دو تا تكليف است. يك تكليف اين است كه يحرم مسح كتابت القرآن بلاوضوءٍ. اين يك تكليف است. يك تكليف ديگر هم اين است كه يجب الهتك عن القرآن المجيد وجوب هتك. اين هم يك تكليف است. دو تا تكليف است. يكى يحرم مسح كتابت القرآن و يكى هم رفع الهتك است. مكلف در ما نحن فيه اين جمع ما بين التّكليفين را بتواند بكند نمى‏تواند. چرا؟ براى اين كه هم بخواهد مسحش حلال باشد بايد وضو بگيرد. وضو بگيرد هتك مى‏شود قرآن. چون كه تأخيرش هتك است. اگر بخواهد قرآن را بردارد بلاوضو مسح مى‏كند. جمع بين التّكليفين ممكن نيست براى مكلّف. مورد، مورد تزاحم است. وقتى كه مورد، مورد تزاحم شد، آنى كه اهم است از متزاحمين او مقدّم مى‏شود كه عبارت از حرمت هتك را بايد ملاحظه كند. چون كه آن اعظم است. هتك است. فورى بدون وضو بايد بردارد. در ما نحن فيه لتّزاحم و اهميّت المسح مرحوم حكيم قدس الله سره در اين صورت فرموده است اگر بتواند كه تأخير نكند و تيمم بگيرد تعيّن التّيمم. اين كه مى‏رود تا چاه خاك است ديگر. اوائل چاه خاك است. دستهايش را به صورتش مى‏زند كه هم مى‏رود و هم تييم مى‏كند. اگر ممكن بوده باشد در ما نحن فيه تيمم گرفتن بدون اين كه تأخير بوده باشد در اخراج، بايد تيمم بكند. فرمايش ايشان مبتنى بر چيست؟ فرمايش ايشان مبتنى است بر يك قاعده‏اى كه پيش ديگران مسلّم است. آن اين است كه در باب متزاحمين اگر يك تكليفى بدل داشته باشد و واجب آخر بدل نداشته باشد و تكليف آخر بلابدل بوده باشد آنى كه در ما نحن فيه ما ليس بنحو البدل است او مقدّم مى‏شود. چرا؟ چون كه اگر او مقدّم بشود جمع بين التّكليفين مى‏شود. هر دو تكليف موافقت مى‏شود.
مثلاً من باب المثال انسانى كه هست كفّاره‏اى برايش واجب است. صوم شهرين متتابعين كفّاره واجب شده است مثلاً فرض بكنيد در اول ماه شعبان. اين اگر بخواهد دو ماه روزه بگيرد ديگر صوم رمضان را نمى‏تواند بگيرد. ولكن اين كفّاره بدل دارد. بدلش چه چيز است؟...هم روزه‏ات را بگير، صوم شهر رمضان را بگير و هم...بكن. هر دو تكليف را موافقت كرده است. بلافرق ما بين اين كه بدل، بدل اختيارى بوده باشد مثل اين مثال، يا بدل اضطرارى باشد مثل تيمم. مسح كتابت بالوضو بدلش مسح كتابت بالتّيمم است. مسح الكّتابت بالتّيمم است. در ما نحن فيه مسح مى‏كند كتابت را بالتّيمم و هتك را هم از بين مى‏برد. هر دو تكليف را انتصال كرده است. بدان جهت فرموده است در ما نحن فيه اذا امكن التّيمم بايد تيمم بكند. اين فرمايش ايشان است در مقام فرموده است. فرمايش ايشان كبرايش پيش مشهور تمام است. لنا كلامٌ فيه. در جايى كه واجب بدل اضطرارى داشته باشد يك تكليف آن وقت ما ليس له البدل مقدّم مى‏شود. چون كه جمع بين التّكليفين است اين كبرى را قبول كرديم. ولكن در ما نحن فيه آنى كه ما در باب تيمم داريم اين است كه تيمم بدل از وضو است. در مواردى كه انسان عاجز بشود از وضو گرفتن بالصّلاة يا چيزى كه كالطّواف مشروط است به طهارت، به وضو. آن جاهايى كه انسان نمى‏تواند براى صلاة وضو بگيرد يا براى طواف وضو بگيرد، يعنى چه؟ يعنى آب ندارد. اصلاً آب نيست. يا نه، آب هست ولكن خودش مرض دارد. نمى‏تواند استعمال آب كند. ان كنتم على و ان‏
كنتم مرضا او على سفرٍ فلم تجد چون كه در سفر آب پيدا نمى‏شود. سفر را به جهت او گفته است. ان كنتم مرضا او على سفرٍ كه در سفر فلم تجد. چون كه غالباً در سفر پيدا نمى‏شود...
و امّا در ما نحن فيه اين چاه كنى كه مى‏رود توى مستراح، اين فاقد ماء نيست براى صلاتش و براى طوافش. هى وضو بگير. صد تا وضو بگيرم. آب آن جا، صحّت بدنم هم اين جا. هيچ اشكالى ندارد. اين جا فقط اين عدم تمكّنى كه در ما نحن فيه هست از ناحيه تزاحم است. يعنى از ناحيه تكليف آخر است. از ناحيه اين است كه رفع هتك از قرآن واجب است. در ما نحن فيه آن كه عاجز است از ناحيه اين است كه رفع هتك از قرآن واجب است. اين از موضوع تيمم نيست كه...تيمم در صورتى كه مشروع است بدل از وضو است. و امّا در آن صورتى كه مشروع نيست بدليّت از وضو ندارد. و اين ما نحن فيه هم قياس نمى‏شود به آن صلاة در ذيق الوقت. كه وقت ذيق است. كه اگر من وضو بگيرم نماز ظهر و عصر قضا مى‏رود يا يكى قضا مى‏رود. يا ديق وقت در نماز صبح كه اگر بخواهم غسل جنابت بكنم طلوع الفجر مى‏شود. مى‏گويند تيمم بكن. بعد براى نمازت غسل بايد بكنى. براى صوم تيمم بكن. پس چه جور در اين موارد مثل مسأله صوم تيمم مشروع شده است و حال آن كه مكلّف نسبت به صلاة واجد الماء است يا خود در صلاة ذيق الوقت نسبت به صلاة واجد الماء است. وقت ذيق است. صلاة فوت مى‏شود. اين چه جور است؟ اين دو مورد دليل دارد. دليلش اگر در دو مورد تمام شد در باب صوم و در باب صلاة كه دليل دارد. دليلش چيست؟ دليلش اين است كه صلاة و صوم بدون طهارت نمى‏شود. صوم با تأمل بر جنابت نمى‏شود. صلاة هم بدون طهارت نمى‏شود. و صلاة هم در اينها ساقط نيست. طهارت در شرطيّتش باقى است. با وجودى كه متمكّن از وضو نيست. و آن وجود هم در تكليف باقى است. آن دليل است بر اينكه تيمم مشروع است. ولكن در ما نحن فيه مسح كتابت قرآن بر...كه در اين صورت حرام است، اول الكلام است. مى‏گوييم حلال است. چون كه متزاحمين هستند وقتى كه اهم را اتيان مى‏كنند مهم ترك شد آن حلال است...تأمّل بفرماييد تا ببينيم چيست مسأله انشاء الله.