جلسه 529

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار: 529 آ.
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1370
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم. بسم الله الرّحمان الرّحيم.
مى فرمايد در عروه يكى از مواردى كه انسان با وجود اين كه هدفش با...نمى‏شود مع ذلك اين وضو گرفتن برايش استحباب دارد ان مواردى است كه شخص جنوب مى‏خواهد بخورد يا بياشامد اكل شرب اوست كه اگر غسل نكرده است كه غسل كردنش اولى است غسل نكرده باشد بخواهد اكل شرب بكند وضو بگيرد اين وضو بر اين معنا مستحب است صاحب وسائل قدس اللّه نفس الشريف بابى عنوان كرده است كراهت الاكل و شرب للزنوب الا وعد الوضو اين وضو چون كه طهارت نمى‏آورد شخص جنوبست بدان جهت از اين روايات اگر تمام شد كشف مى‏كنيم كه شارع امر استحبابى دارد با آن قصد الوجه و اليدين و مسحه الراسين و رجلين انّ ارادة الاكل اين منافات ندارد كه اين فعل مستحب بوده باشد و اين فعل را نياورد آن اكلش مكروه بوده باشد در ما نحن فيه عيبى ندارد شارع فرموده است اكل بلا وضو مكروه است و من محبوبم است بله محبوبم است وضو گرفتن يعنى انّ قصد الوجه و اليدين و لو محبوب بودن به جهت رفع شراهت بوده باشد اين با هم منافات ندارد وضو مستحب نمى‏شود. چون كه وضو طهارتى نيست كه طهارت بياورد اين وضو است كه با حدث مى‏ماند اين وضو خلاف طهارت است احتياج به امرى دارد چون كه به قصد غربت عطيان مى‏كند اين فعل را به جهت امر شارع عطيان مى‏كند و شارع امر مى‏تواند براى اين وضو يك مطلبى را هم بگوييم بعد بله تاكيد كنم به روايات اين اولين مرتبه بر شخص جنوب اين است غسل بكند در حالت...و در حال طهارت از سنابت...اكل شرب بكند بعدش او را نكرد وضو بگيرد در حالى كه وضو گرفته بخورد باز مرتبه ديگر است كه دون الوضو است و آن اين است كه دستها و صورتش را بشورد و مزه مزه كند يك مرتبه ديگر اين است كه صورت شستن نمى‏خواهد و ليكن دست بشورد و مزه مزه كند بعد اكل كند اينها هم استحباب دارد منتها طولى است آن رواياتى كه دلالت مى‏كند به استحباب قصد الوجه و المزه مزه آن دليل بر استحباب وضو نمى‏شود.
اين استحباب وضو مثل اين روايت است كه مى‏خوانم براى خدمت شما، صحيحه عبيداللّه حلبى است در جلد اول باب 20 از ابواب جنابه در باب 20 است روايت 4 محمد ابن على ابن حسين فى اسناد ان عبيد اللّه على الحلبى عن ابى عبد الله (ع) مولانا امام صادق از پدر بزرگوارش نقل مى‏كند عن ابيه. يك جا هم پيدا كرديم. تا حال يك جا پيدا كرديم كه امام(ع) از كسى ديگر نقل مى‏كند. امام (ع) يا امام باقر سلام الله عليه بود يا امام صادق. ظاهراً امام باقر است. از جابر نقل مى‏كند. جلالت او آن جابر. مى‏گويد جابر به من اين جور خبر داد از جدّش رسول خدا. آن جا دارد بر اين كه عن ابيه قال اذا كان الرّجل جنباً وقتى كه مرد جنب بوده باشد لم يأكل و لم يشرب حتّى يتوض‏ء حتّى اين كه وضو بگيرد. خوب مى‏دانيم كه حكم، حكم حرمتى نيست. مى‏دانيم از روايات مى‏دانيم. در روايت صحيحه عبد الله ابن ابى عبد الله روايت 7 است در اين باب 20. دارد بر اين كه قلت لابى عبد الله (ع) ايأكل الجّنب قبل ان يتوض‏ء؟ قال انّا...ولكن ليغسل يده يعنى اگر كسالتى شد و زحمتى شد، اين شد، مى‏گويند، ما جماعت امام (ع) لسان قوم را مى‏فرمايد ما جماعت تنبل هستيم. ولكن ليغسل يده. دستش را بشورد، والوضو افضل. وضو افضل است. اين روايت را خواندم به دو نكته. يكى اين كه مرتبه دانى از وضو هم هست. و يكى اين كه احتمال اين كه مراد در صحيحه عبيد الله‏
على الحلبى مراد از وضو فاليتوض‏ء شستشو معناى لغوى باشد. اين احتمال نيست. علاوه بر اين كه وضو ظاهر است در معناى معروفش منتهى چون كه جنب است كسى مناقشه كند كه اين وضو به معناى شستشو است، اين روايت دليل بر اين است كه وضو همان معناى معروف را دارد و بعد از اين كه به غسل يد امر فرمود، فرمود ولكن الوضو افضل. وضو افضل است. اين معلوم مى‏شود كه وضو، وضوى معروف است.
و امّا اين كه گفتيم اينها مراتب دارند، دلالت مى‏كند بر اين معنا صحيحه زراره كه روايت 1 است. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه و محمد ابن اسماعيل عن الفضل ابن شازان عن حمّاد ابن عيسى عن حريض عن زراره عن ابى جعفرٍ(ع) قال الجنب اذا اراد ان يأكل و يشرب غسل يده و تمزمز دستش را مى‏شورد و مزمزه مى‏كند و غسل وجه صورتش را هم مى‏شورد كه آن مرتبه ديگر است. و...آن جا در روايت سكونى هم كه روايت 2 است. لا يزوق جنب شيئاً حتّى يغسل يديه و يتمزمز. مزمزه شستن دست با مزمزه تنها. خوب اينها را شما سهل نشماريد. اينها را كه به روايات و صحيحه به ما رسيده است. شستيم يا نشستيم وضو اين جور گرفتيم يا نگرفتيم چه فرقى مى‏كند؟ نه. ربّما انسان خضوعش شرعاً به عملى چون كه شارع اين را محبوب قرار داده است من اين عملى را اتيان مى‏كنم، ربّما او موجب مى‏شود اين خضوع نفسانى لرّب العالمين و لانبيائه و اوصيائه كلام آنها رسيده است، اين يك مقامى مى‏رساند انسان را كه خضوع است. شما فرموديد. ايشان فرموده‏اند. به ما اين جور رسيده است. ما اين كار را مى‏كنيم. اين علاوه بر اين كه خودش ثواب است اين جور چيزها را نبايد سبك شمرد كه اينها اهميتى ندارد. بعد ايشان قدس الله نفسه الشّريف در عروه يك كلام ديگرى را مى‏فرمايد. مى‏گويد شخص جنب اگر بخواهد دوباره جماع بكند مستحب اين است كه دوباره وضو بگيرد. جنب وقتى كه وضو گرفت پس رافع حدث كه نمى‏شود. مثل اين وضو گرفتن للاكل مى‏شود. اگر لجماعه يعنى به جماع جنب. جنب اگر خواست جماع بكند اين معنا را موجود بكند. اين را صاحب عروه فرموده است. بعضى ديگر هم از اصحاب فرموده‏اند. دليلى كه در ما نحن فيه ذكر كرده‏اند اين روايتى است كه براى شما مى‏خوانم. عبد الله ابن جعفر الهميرى در باب 13 از ابواب الوضو است. عبد الله ابن جعفر الهميرى فى كتاب الدّلائل على ما نقله عنه على ابن عيسى فى كشف القمّه. ببينيد چه جور تحويل مى‏كند خدا رحمتش كند صاحب وسائل را. مثل اين كه سند ندارد اين كتاب كشف القمّه. و اگر به كتاب كشف القمّه سند داشته باشد، صاحب كشف القمّه سند ندارد به عبد الله ابن جعفر كه به سند نقل نمى‏كند. از عبد الله ابن جعفر صاحب كشف القمّه آن...نمى‏تواند نقل كند از عبد الله ابن جعفر از كتابش بلاواسطةٍ. مى‏گويد بر اين كه عبد الله ابن جعفر الهميرى فى كتاب الدّلائل على ما نقله عن على ابن عيسى فى كشف القمّه. او نقل مى‏كند هميرى عن حسن ابن على وشّاح. معلوم شد كه ضعف حديث كجا است. طريقى كه اربلى داشته است به آن كتاب دلائل عبد الله ابن جعفر الهميرى او بر ما معلوم نيست. او چيست، چه طريقى است، مجاهيل است، شخص مجهولى است، اين را نقل كرده است يا معتبر است، بدان جهت اين روايت من حيث السّند اين اشكال را دارد. آن كسى اين روايت را مى‏تواند مدرك قرار بدهد كه آن مدرك قرار دادن ملتزم بشود به تسامح در ادلّه سنن. يكى هم يك قدرى بتواند ملتزم بشود آنى كه در اين روايت ذكر شده است. اين مى‏گويد حسن ابن على ابن وشّاح از اصحاب امام رضا (ع) است. شخص ثقه‏اى هست. اين هميرى نقل مى‏كند عن حسن ابن على ابن وشّاح على ما نقله العربلى در كشف القمّه حسن ابن على ابن وشّاح مى‏گويد كه قال فلان ابن محرز يك اسم شخصى است. او به من گفت بلغنا انّ ابا عبد الله (ع) امام صادق (ع) كان اذا اراد ان يعاود اهله وقتى كه اراده كرد كه دوباره با اهلش جماع كند توض‏ء وضو الصّلاة. وضو صلاة را مى‏گرفته است. يعاوده يعنى با جنابت عودت كند دوباره به جماع وضو مى‏گيرند. فاحبّ ان تسئل ابا الحسن الثانى. اين به حسن ابن على وشّاح گفت كه خوب امام صادق (ع) كه نيست اين جور به ما رسيده است كه شما از نوه بزرگوارش بپرس و ببين كه اين همين جور است؟ و احبّ ان تسأل ابا الحسن الثّانى از اين جا معلوم مى‏شود حسن ابن على وشّاح مثل خصّيص بود ان ذالك. قال الوشّاح فدخلت عليه. داخل شدم بر امام رضا (ع)...او ابتدا كرد من غير ان اسئله بدون اين كه سؤال كنم. فقال كان ابو عبد الله (ع) اذا جامع و اراده ان يعاوده توض‏ء وضوء الصّلاة وضوء صلاة را مى‏گرفت. ذيلش دارد كه و اذا اراد ايضاً توض‏ء لصّلاة. باز هم اگر مى‏خواست دوباره سومى را هم باز وضو مى‏گرفت.
اين حديث همين جور است. اين دليل است من حيث السّند ضعيف. بدان جهت كسى قائل شد مثل مسلك صاحب العروه قدس الله سرّه به تسامح در ادلّه سنن عيبى ندارد فتوا دادنش كما اين كه مسلكش اين است كه فتوا داده است. و امّا اگر بنا على ما سلكنا كه فرقى نمى‏كند مستحبات با واجبات و محرّمات و مكروهات فتواى به استحباب احتياج به دليل دارد بنا بر او اين توض‏ء لرّجاع است. شايد رجاعاً مستحب بوده باشد كه بگيرد عيبى ندارد. بعد صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف يك مطلب ديگرى را در ما نحن فيه ذكر مى‏فرمايد و آن اين است كه شخصى كه فرض بفرماييد جنب هست اين جنب مى‏خواهد ميّت را تغسيل كند قبل از اين كه غسل جنابت بكند در حال جنابت تغسيل ميّت را مى‏كند. مى‏فرمايد بر اين كه در اين صورت مستحب است وضو بگيرد. وضو صلاتى. آن وضو مستحب است بگيرد و آن وقت غسل بدهد. دليل بر اين مطلبى كه در ما نحن فيه ذكر مى‏كند يك مسأله ديگرى هم هست او را هم قاطى مى‏كنم. چون كه دليلش يك چيز است. و آن اين است كسى كه فرض بفرماييد ميّت را شسته است، مسح ميّت را كرده است يا نشسته است. مسح ميّت را كرده است. اين اگر بخواهد جماع بكند با زنش قبل از غسل كردن از مسح ميّت، بر او هم مستحب است اين معنا كه وضو بگيرد. اين دو تا در اين روايتى كه از او تعبير مى‏شود به حسنه شهاب ابن عبد ربّه در اين روايت ذكر شده است. باب 43 از ابواب الجنابت است. در جلد اول آن روايتى كه هست، روايت 3 است. و عن على ابن ابراهيم عن ابيه على ابن ابراهيم از پدر بزرگوارش نقل مى‏كند. كلينى نقل مى‏كند از على ابن ابراهيم. على ابن ابراهيم از پدرش، پدرش هم از نوح ابن شعيب كه لا بعث به است. عن شهاب ابن عبد ربّه. شهاب ابن عبد ربّه كه اقلاً مدح دارد. فضل و فضيلت دارد. قال سألت ابا عبد الله (ع) عن الجنب يغسل الميّتاً. جنب ميّت را مى‏شورد. او من غسّل ميّتاً يا كسى كه ميّت را شست له ان يعطى..ثمّ يغتسل مى‏تواند به اهلش جماع كند بعد غسل كند يك جا كه يك غسل هم كند كافى است؟ قال سواءٌ. فرقى ندارد. لا بعث بذالك. اذا كان جنباً غسل يده و توض‏ء. غسل يده دستش را مى‏شورد كه آن هم مستحب است و توض‏ء وضو هم مى‏گيرد. يعنى اگر ميّت را غسل داده است كه دستش را بايد بشورد. نجس است ديگر. چون كه فرض كنيد اگر پاك نشده است. آن شستن كه لازم است. ظاهرش اين است كه اگر آن شستن هم صورت گرفته است غسل يده و توض‏ء. دوباره دستش را مى‏شورد و وضو مى‏گيرد. ممكن است كسى بگويد غسل يده دوباره فهميده نمى‏شود. عيبى ندارد. بالاخره دليل مى‏شود بر اين كه و توض‏ء وضو مى‏گيرد. اذا كان جنباً غسل يده و توض‏ء دستش را مى‏شورد و وضو مى‏گيرد، ثمّ ميت را تغسيل مى‏دهد. ميّت را شروع مى‏كند به غسل دادن. ولكن ظاهر چون كه عبارت اين است كه در دستش نجاست فرض نشده است و مسح ميّت هم بعد مى‏شود دليل ندارد كه مسح ميّت قبلاً كرده است مثلاً لخت كرده است اينها در روايت ذكر نشده است، ملتزم مى‏شويم شخصى كه جنب شد مستحب است دستهايش را بشورد و وضو بگيرد. اين يك طرف. بعد مى‏فرمايد بر اين كه و غسّل الميّت و هو جنب. ميّت را غسل مى‏دهد در حال جنابت. اين عيبى ندارد. و امّا و ان غسل ميّتاً ميّتى را بشورد توض‏ء ثمّ عطا اهله وضو مى‏گيرد ثمّ جماع مى‏كند. بعد بايد دو تا غسل شد ديگر. غسل مسح ميّت، غسل جنابت و يجزيه غسلٌ واحد لهما. يك غسل بگيرد بر هر دو تا كافى است. كه انشاء الله در بحث تداخل الاغسال خواهد آمد كه غير از اين ادلّه‏اى داريم كه تداخل...يك غسل هم كافى است. اين مطلب هم تمام شد. ماند دو مطلب ديگر.
يكى اين است كه فرض بفرماييد ايشان اين جور مى‏فرمايد در عبارت عروه كه از خود عبارت بخوانم ببينيد چه مى‏فرمايد. نسبت به تكوين ميّت است. ايشان مى‏فرمايد بر اين كه الرّابع التّكوين الميّت او دفنه بالنّسبت الى من غسّله و لم يغتسل غسل المسح. كسى كه ميّت را شسته است، بعد مى‏خواهد كفن كند وضو بگيرد. كه در عبارت فقها هم هست. وقتى كه مستحب است غاسل قبل از اين كه غسل كرد بخواهد كفن بكند وضو بگيرد. يكى هم اين غاسل كه غسل نكرده است خودش هم دفن مى‏كند ميّت را. ميّت، ميّتى است كه خود او دفن مى‏كند. در دفنش هم غسل بگيرد. اين دو تا مورد را ذكر مى‏كند. امّا مورد اول كه غاسل الميّت غسل نكرده مى‏خواهد تكفين كند وضو بگيرد، اين را جماعتى از اصحاب گفته‏اند. امّا دليلش چيست ما نمى‏دانيم. روايتى در ما نحن فيه نرسيده است بر ما كه دلالت كند بر استحباب اين معنا. همه هم نگفته‏اند. جماعتى از اصحاب گفته‏اند. اين مستحب است با فتواى اينها كسى...بكند اخبار ضعاف را كه بگويد اخبار من...نقل عن حدثٍ را هم مى‏گيرد كه فتوا است. اين جور كسى بگويد كه ما نمى‏گفتيم اين جور نيست. اولاً اخبار من بلغ دلالت نمى‏كند كه سند معتبر نيست. ثانياً هم دلالت بكند در خبر دلالت مى‏كند. خبر متعارف كه خبر حسّى است. خبر حسّى به من مى‏دهد از نبى (ص) يا از امام. حدث مى‏كنم كه حكم امام اين باشد كه فتوا است، اينها را نمى‏گيرد. بدان جهت اين استحبابش ثابت نمى‏شود. امّا نسبت به آن كسى كه ميّت را شسته است. مى‏خواهد آن ميّت را دفن كند. در ما نحن فيه روايتى است كه از آن روايت گفته شده است اين معنا دليل همان روايت است. اين روايت در جلد 2 وسائل، در ابواب قتل الميّت، باب 53 در آن باب است. همين روايت را يك تكّه‏اش را در باب 53 نقل كرده است. تمامش را در باب 31 نقل كرده است. حديث اول در باب 53 است. حديث 7 است در باب 31. روايت اين است. روايت اين جور است كه محمد ابن الحسن باسناده عن على ابن الحسن الفضّال شيخ قدس الله نفسه الشّريف نقل مى‏كند اين روايت را از على ابن حسن فضّال. حسن ابن فضّال هم نقل مى‏كند از نوه زراره كه محمد ابن عبد الله زراره است. عبد الله پسر زراره است، محمد نوه‏اش است. على ابن حسن فضّال نقل مى‏كند از نوه زراره كه محمد ابن عبد الله زراره است. آن هم نقل مى‏كند از محمد ابن ابى عمير، محمد ابن ابى عمير هم از حمّاد ابن عثمان عن عبيد الله الحلبى. حمّاد ابن عثمان هم نقل مى‏كند از عبيد الله حلبى و محمد ابن مسلم. از دو بزرگوار نقل مى‏كند. عن ابى عبد الله (ع) روايت همه‏اش اين است در باب 31. قال امام صادق سلام الله عليه فرمود امرنى ابى. پدر من امر كرد بر من ان اجعل ارتفاع قبره اربع اصابه مفرّجات. ارتفاع قبر را از زمين چهار انگشت امر كرد كه بوده باشد. نه بيشتر. و ذكر انّ...بالماء حسنٌ. و ذكر كرد پدر من كه بر قبر من آب بپاشيد كه متعارف است بعد از دفن آب مى‏پاشند. يا بعد هم مى‏پاشند هر وقت رفتند آب مى‏پاشند، ذكر...حسنٌ يعنى شرعاً حسن است. مى‏شود استحباب. و بعد هم فرمود و توض‏ء اذا ادخلت الميّت القبر. وضو بگير آن وقتى كه ميّت را داخل كردى به قبر. اين را اين جور معنا كرده‏اند كه وقتى كه ميّت را خواستى داخل بكنى به قبر، وضو بگير. به اين معنا. خوب اگر معنايش اين بوده باشد آن وقت اين روايت ديگر ندارد كه من غسّل الميّت و لم يغتسل يتوض‏ء و يدخل الميّت. اين مطلق اشخاص است. هر كسى بخواهد ميّت را دفن كند در هر حالى، وضو بگيرد و دفن كند. اين روايت به اين معنا دلالت مى‏كند. كما اين كه مرحوم حكيم و ديگران فرموده‏اند. قبل از ايشان هم فرموده‏اند كه اين روايت آنى كه مدلولش است اختصاص به من غسّل الميّت و لم يغتسل ندارد. اين مطلق است. امّا اگر معنايش اين باشد كه اذا ادخلت الميّت القبر مثل اذا بلت فتوض‏ء است. يعنى بعد از اين كه ميّت را دفن كردى مستحب است وضو گرفتن به آن كسى كه ميّت را دفن كرده است. در هر حالى بشود. ولو حدث نداشته باشد اعاده وضو مستحب است. حدث اصغر داشته باشد وضو گرفتن مستحب است. يكى از موارد مى‏شود. جنب هم باشد يا حدث ديگر داشته باشد. باز مستحب است. اين روايت مطلق است. على الاطلاق دلالت مى‏كند. و آن وقت وضو لدّفن نمى‏شود. بعد الدّفن است. عرض مى‏كنم اين روايت است. در اين روايت در دو جهت بحث مى‏شود كه گفتم مهم است. يكى من حيث السّندش است. در سند اين روايت دو تا اشكال گفته‏اند. يك اشكال از ناحيه نوه زراره است كه گفته‏اند توثيق ندارد. يعنى توثيقى كه...بوده باشد آن توثيق را ندارد. توثيقى كه از مثل نجاشى و شيخ و مفيد و صدوق و اينها و قدما بوده باشد كه آنها توثيقاتشان متّبع است اين جور توثيقى نيست. از متأخّرين توثيق كرده‏اند كه آنها فايده‏اى ندارند بر ما. سند ندارند آنها. يعنى به ما نرسيده است سندشان در توثيقات. يك اشكال ديگر اين است كه شيخ اين روايت را نقل مى‏كند از على ابن حسن ابن فضّال خوب شيخ الطّائفه كه از على ابن حسن ابن فضّال كه بلاواسطه كه نمى‏تواند نقل كند. بدان جهت بايد واسطه داشته باشد. واسطه‏اش خودش هم در مشيخه فرموده است در تهذيب. و هم در فهرست فرموده است. واسطه‏اش احمد ابن عبدون، همان احمد ابن عبد الواحد...رضوان الله عليه است كه شيخ است. از احمد ابن عبدون نقل مى‏كند از على ابن محمد ابن زبير گفته شده است كه اين على ابن محمد ابن زبير توثيق ندارد. بدان جهت اين رواياتى كه در تهذيب از على ابن حسن فضّال نقل كرده است، يك چند نفر است كه شيخ روايات كثيره‏اى را از آنها در تهذيب نقل كرده است. مى‏شود گفت بر اين كه تقريباً در تمام مجلّلات تهذيب از اين‏ها در اين ابواب از اين اشخاص روايت دارد. يكى از آنها على ابن حسن ابن فضّال است. سعد ابن عبد الله از احمد ابن محمد ابن عيسى است حسين ابن سعيد است. يكى هم اين على ابن حسن فضّال است. خوب اگر سند شيخ به كتب اين على ابن حسن فضّال ضعيف بوده باشد، مثل اين مورد كه روايت ديگرى هم نيست در مقام، در اين موارد فقيه گير مى‏كند ديگر. خصوصاً كه حكم، حكم الزامى باشد. اين جا باز حكم مستحبى است. مى‏شود تسامح در ادلّه سنن او را تمام كرد. در آن ابواب گير مى‏افتد. بدان جهت است كه فكرها كرده‏اند. اردبيلى قدس الله سره در جامع الرّوات مى‏گويد بعد از تزرّع و اينها يك فكرى كرده است براى تصديق سند شيخ به على ابن فضّال كه آنجا خودش فرموده است، مرحوم بروجردى هم گفته است اين درست نيست. در اول جامع الرّوات است. مراجعه بفرماييد. عرض مى‏كنيم ما يك طريق آخر داريم كه سند شيخ را به كتب على ابن فضّال يعنى رواياتى را كه از كتب على ابن حسن فضّال شيخ نقل مى‏كند، آن روايات را معتبر مى‏دانيم. اگر ضعف ديگرى از اين ناحيه نبوده باشد، از اين ناحيه ضعف نيست. اوّلى اين است كه على ابن محمد ابن زبير خودش از مشاهير است. كما اين كه در ترجمه‏اش همه گفته‏اند كه شخصى بود كه علو فى الوقت داشت. علو نه معنايش است كه خيلى متّقى، عالم، فاضل، ثقه بود كه بهبهانى مرحوم به اين معنا حمل كرده است. ان كان علواً فى الوقت كلام نجاشى است درباره على ابن محمد ابن زبير. اين نيست. ظاهراً معنايش عبارت از اين است كه على ابن محمد ابن زبير خيلى عمر كرده بود. نود سال عمر بابركت كرده است. و اين هم پيش روات مطلوب بود كه روايت را از كسى بگيرد كه واسطه‏اش به امام كم بشود. چون كه اين عمرش طولانى بود و در آن وقتى كه حديث مى‏گفت عمر زيادى داشت، بدان جهت آن وقت سنّش زياد بود. علواً فى الوقت يعنى آن وقتى كه نقل حديث مى‏كرد، علو در سن داشت. مرادش ظاهراً اين است. سابقاً هم بحث كرديم. و شاهد ذكر كرديم كه مراد نجاشى اين است. شاهدى ذكر كرديم. نمى‏دانم كجا بود. همين بحث فقه بود. اين على ابن محمد ابن زبير على كلّ تقديرٍ از مشاهير است. ذنبى درباره‏اش وارد نشده است. بوده باشد اگر مدح به او است. و كان علواً فى الوقت. مدح است. ذنبى ندارد. بدان جهت روايت من حيث السّند تمام است. اگر كسى اين را قبول نكرد و گفت نه على ابن محمد ابن زبير از مشاهير است باشد. ما اين حرف شما را قبول نداريم توثيق عام شما را. كسى مشهور بوده باشد و معروف بوده باشد اكثرها محدّثين اجلاّى محدثّين دور او جمع بشوند از اخذ روايت از او، كه على ابن محمد ابن زبير هم اين است. اجلاّ از او اخذ حديث و روايت كرده‏اند. بدان جهت مثل اين على ابن محمد ابن زبير كشف مى‏كند بر اين كه اين قدحى ندارد. و الاّ اگر قدح داشت اين جور شخص در مى‏آمد. كه بابا اين فلان كار را دارد. شخص معروف يك نقصى داشته باشد در مى‏آورند او را. زبان‏ها مى‏گردد به نقل معتبر يا غير معتبر. يك چيزى مى‏گويند درباره‏اش. اين جور چيزى درباره او نگفته‏اند. معلوم مى‏شود حسن ظاهر داشت. و حسن ظاهر خودش اماره است شرعاً. بر عدل شخص و هكذا بر كونه شخص با ميزانى است. اين اگر كسى گفت اين را ما قبول نداريم. اين حرف را قبول نداريم. مى‏گوييم قبول نداشته باشيد. باز اين روايت معتبر است. چرا؟ عرض مى‏كنم اين رواياتى را كه شيخ كتب على ابن حسن فضّال را نقل كرده است كه روايات على ابن حسن فضّال و كتب على ابن فضّال مى‏گوييم، اين غير از شيخ هم نجاشى هم نقل كرده است. شيخ از كه نقل كرده است؟ نقل كرده است از احمد ابن عبدون كه احمد ابن عبد الواحد است از على ابن محمد ابن زبير. نجاشى هم به همان سند نقل كرده است. منتهى يك كيفيّت نقلش مختلف است. يك قسمتش را خودش شنيده است از احمد ابن عبدون. آن وقتى كه با پسر حسين ابن عبيد الله خضائرى دو تايشان شنيده‏اند بعضى كتب را. بعضى كتبش را هم نه. آن قرأ الى الشّيخ نبوده است. الى على ابن عبون نبوده است. آن كتب نقل متعارف بود كه با آن نقل متعارف نقل كرده است كه عبارت نجاشى را نگاه كنيد نجاشى در عبارتش همين جور دارد كه بعضى‏هايش را اين احمد ابن الحسين ابن عبيد الله خزائرى آن احمد مى‏خواند بر او، من هم مى‏شنيدم، يك روايتش هم به قرائت احمد ابن عبدون است كه خودش قرائت مى‏كرده است. اين روايت را اين جور نجاشى نقل كرده است. كتب على ابن حسن فضّال را. كتبش را هم شمرده است كه يكى از آنها هم كتب رجالش است. كتاب رجالش آنها را هم شمرده است. گفته است من اينها را نقل مى‏كنم به اين واسطه. خوب مى‏بينيد اين احمد ابن عبدون، كه نقل مى‏كند به شيخ الطّائفه هم به شيخ الطّائفه نقل كرده است روايات كتب على ابن حسن فضّال را، احمد ابن عبدون به واسطه محمد ابن زبير. هم به نجاشى نقل كرده است. نقل به اين دو تا ولو فرض كنيم در دو مجلس بوده است كه اصلاً شيخ به شيخ يك زمانى نقل كرده است و هكذا به نجاشى يك زمان ديگرى نقل كرده است. افرض اين جور بگوييم كه ظاهر كلام نجاشى هم اين است. يعنى محتمل است كلام نجاشى اين باشد. اگر اين جور نقل كرده است يك چيز را ما مى‏دانيم و آن چيز اين است كه آنى را كه احمد ابن عبدون به نجاشى نقل كرده است به اسم كتب على ابن حسن فضّال، همان كتب را به شيخ نقل كرده است. از على ابن محمد ابن زبير. نمى‏شود ديگر. كتب على ابن حسن فضّال را كه به نجاشى نقل كرده است احمد ابن عبدون، چون كه شيخِ شيخ الطّائفه است و شيخ نجاشى است. اين احمد ابن عبدون كه ابن...مى‏گويند رضوان الله عليه به شيخ كه نقل كرده است كتب على ابن فضّال را به واسطه على ابن محمد ابن زبير همان كتب، همان روايات را به شيخ نقل كرده است. به نجاشى نقل كرده است، به شيخ هم همان كتب را نقل كرده است. بعد نجاشى در آخر كلامش دارد اين كتبى كه به اين طريق به من رسيده است كه احمد ابن عبدون است، من اين كتب را در اواخر، سند ديگرى به طريق ديگرى به من رسيد همين كتب. آن كتب چيست؟ آن محمد ابن جعفر اسدى است از احمد ابن سعيد...عن على ابن حسن فضّال. به اين سند به من رسيد.
خوب همين كتب ظاهر عبارت كلام، اشاره‏اى هم ندارد كه يك خورده اختلاف داشته‏اند. نمى‏گويد همين كتب على ابن فضّال كه به آن سند رسيده بود در آخر به اين سند به من رسيد. خوب اين نتيجه چه مى‏شود؟ چون كه آنى كه به نجاشى نقل كرده است احمد ابن عبدون عين آنى است كه به شيخ نقل كرده است. پس آنى را كه به نجاشى و شيخ نقل كرده است، به سند صحيح رسيده است على ابن حسن فضّال. ولو به نجاشى رسيده باشد. چون كه كتب عين آن كتب است. آن وقت نتيجه اين مى‏شود كه هر چيزى را كه شيخ الطّائفه از آن كتب نقل كند اين معتبر مى‏شود. چون كه اين كتب عين آن كتب است. به نجاشى رسيده است به سند صحيح. همين كتبى كه اين رواياتى كه شيخ نقل مى‏كند، همين كتب است كه به نجاشى رسيده است. به سند صحيح. سابقاً يك دفعه هم گفتيم اين را. ولكن آن جا استاد شيخ نجاشى و مفقيد گفته بود. اين اشتباه است. مفيد نيست. احمد ابن عبدون است. احمد ابن عبدون است كه هم به شيخ نقل كرده است كتب را و هم نقل كرده است به نجاشى. و همان كتبى كه به نجاشى به اين طريق رسيده است، به نجاشى به طريق صحيح ديگر همين كتب رسيده است. قهراً روايات آن كتبى كه شيخ نقل مى‏كند همان رواياتى است كه به سند صحيح به نجاشى رسيده است از بنى فضّال. بدان جهت اين روايت از اين جهت اشكال ندارد. امّا محمد ابن عبد الله ابن زراره آن هم همين جور است. آن محمد بن عبد الله ابن زراره از معاريف است. روايات متعدده‏اى اشخاص سعد ابن عبد الله، على ابن حسن فضّال، ديگران از او روايت كرده‏اند روايات متعدده و شخص معروفى است. هيچ قدحى هم درباره‏اش نيست. بلكه توثيق است. ولكن از متأخّرين كه از كلام نجاشى استفاده كرده‏اند. صاحب وسائل هم نقل مى‏كند، آن از خود نجاشى نيست. نقل است كه نجاشى مى‏كند اين را. بدان جهت على كلّ تقديرٍ اين شخصى است معتبر. عيبى ندارد. امّا به آن مدعى دلالت نمى‏كند. بلكه ظاهر اين روايت اين است كه بعد الدّفن الميّت مستحب است اعاده فى الوضو. كه انسان وضو بگيرد. ولكن اين روايت مبتلا به معارض است. يك روايتى ديگرى كه آن روايت هم من حيث السّند صحيح است. آن جا امام (ع) اين مطلب را منكر شده است از اين كه وضو تشريع شده است. آن روايت باز در همين بابى است كه عرض كردم. باب 53 از ابواب دفن الميّت است. آن جا است اين روايت. آن روايت كه ملخّص كلام در آن روايت عبارت از اين است كه از امام (ع) مى‏پرسد بر اين كه روايتش اين است صحيحه محمد ابن مسلم است عن احدهما (ع) فى حديثٍ قلت من ادخل الميت القبر عليه وضوءٌ قال لا الاّ ان يتوض‏ء من تراب القبر. مگر اين كه بخواهد تراب قبر از بدنش زايل بشود، آنها را بشورد. آن يتوض‏ء بشورد آنها را. بدان جهت اين وضو هم مبنى بر احتياط است. نمى‏شود حكم به استحباب داد. فتواى به استحباب داد. اتيانش بايد به قصد رجاع بشود. و الله سبحانه.